تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,323 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,022,189 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,721,662 |
این یک نفر؛ هانی، مهماندار شجاع (ص 22 و 23) | ||
سلام بچه ها | ||
مقاله 14، دوره 27، مهر 95 - شماره پیاپی 319، بهمن 1395، صفحه 22-23 | ||
نوع مقاله: داستان | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22081/hk.2017.22521 | ||
تاریخ دریافت: 17 اسفند 1395، تاریخ پذیرش: 17 اسفند 1395 | ||
اصل مقاله | ||
سیدهاعظم سادات سری چرخاند؛ حتی یک دوست هم ندید. اینها همان اهالی کوفه بودند که برای امام حسین نامه نوشته و درخواست کرده بودند که به آنجا بیاید تا پشتیبانیاش کنند؛ اما حالا هیچکس حتی حاضر نبود لحظهای فرستادهی امام حسینm، «مسلم» را بپذیرد. او را هم به همین جرم خواسته بودند. حالا فقط دو راه داشت. یا باید پای قولش میماند و حرفی نمیزد، حتی اگر به قیمت جانش تمام میشد؛ یا فرستادهی امام را به ابنزیاد تحویل میداد و زنده میماند. فریاد ابنزیاد دوباره در کاخ پیچید: «یا مسلم را تحویل بده یا گردنت را میزنم.» هانی که بزرگ قبیلهی مراد بود به عبیدالله نگاهی کرد و با صدایی بلند گفت: «اگر بخواهی مرا بکشی، میبینی که شمشیرهای فراوانی، اطراف کاخت خواهند درخشید.» عبیدالله که از شدت عصبانیت گوشهایش سرخ شده بود، جواب داد: «مرا از برق شمشیر قبیلهات میترسانی؟» عصای چوبیاش را بالا آورد و با تمام توان آن را به صورت هانی کوبید. بینی هانی شکست و قطرههای سرخ خون، صورت و ریشهای سفیدش را پوشاند. هانی که خون روی لبانش را پاک میکرد، با شجاعت کامل به سمت یکی از نگهبانها رفت و فوری شمشیر او را از غلاف درآورد. وقتی که به سمت ابنزیاد میرفت نگهبان دیگری مانع رفتنش شد. ابنزیاد که حسابی ترسیده بود چند قدمی به عقب رفت و فریاد کشید: «تو از خوارجی و خدا خونت را بر ما حلال کرده.» و بعد فریاد کشید: «زندانیاش کنید.» ***** هانی هم به جرم میزبانیاش به شهادت رسید. مهمانی عزیز داشت از راه دور... مسلم از طرفی پسرعموی امام حسینm بود و از طرفی دیگر اولین فرستادهی امام حسین.m مسلم بعد از وارد شدن به کوفه، اول به منزل مختار ثقفی رفت و بعد از مدتی برای ادامه دادن اهدافش مهمان «هانی بن عروه» شد. هانی پسر عروه از یاران پیامبرj بود. از تاریخ ولادت و کودکی او چیزی در تاریخ نوشته نشده؛ اما او از یاران پیامبر اسلام بوده و بعد از رحلت پیامبر، از دوستداران امام علیm و طرفداران ایشان بوده است. شرکت در سه جنگ جمل، صفین و نهروان و شمشیر زدنهای شجاعانهاش یکی از افتخارات اوست. هانی به همراه حجر بن عدی، در مخالفت باحکومت معاویه قیام کرد. بعد از مرگ معاویه و به حکومت رسیدن یزید، وضع حکومت عراق روز به روز بدتر شد. یزید که حاکم حکومت اسلامی شده بود، ذرهای به احکام اسلامی پایبند نبود. مردم کوفه هم که از این وضعیت خسته شده بودند، برای امام حسینm نامه نوشتند. آنها که در حدود دوازدههزار نفر بودند و از امام حسینm درخواست کردند که به عراق بیاید و حکومت اسلامی تشکیل بدهد. امام حسینm مسلم بن عقیل را برای بررسی وضع کوفه به آنجا فرستاد. وقتی که مسلم وارد کوفه شد، اوضاع خوب بود، حتی تعداد زیادی با او بیعت کردند؛ اما با ورود عبیدالله بن زیاد به کوفه و حکم امیر شدنش ورق برگشت. در این میان مسلم مهمان هانی بن عروه بود. هانی هم با وجود بیماری و ضعف، با دل و جان از او مهماننوازی میکرد تا اینکه ابنزیاد، هانی بن عروه را خواست. او با شجاعت کامل جلو خواستهی ابنزیاد ایستاد. هانی وارد کاخ کوفه شد و پرسید: «ای امیر! چه اتفاقی افتاده است؟» صدای کلفت ابنزیاد در کاخ کوفه پیچید: «هانی! این کارها چیست که در خانهات انجام میدهی که به ضرر ما و همهی مسلمانان است. مسلم را به کوفه کشانده و در خانهات راه دادهای و برایش گروه جنگجو و سلاح جمع میکنی؟ فکر میکنی کارهایت را نمیبینیم؟» بعد با صدایی بلند فریاد کشید: «از اینجا بیرون نمیروی تا مسلم را بیاوری.» هانی گفت: «به خدا سوگند، هرگز او را به اینجا نخواهم آورد! آیا میهمان خود را به تو بسپارم تا او را بکشی؟» عبیدالله با عصای چوبی به صورت هانی کوبید. شدت ضربه آنقدر زیاد بود که هم بینی هانی شکست و هم عصا. بعد از شهادت مسلم بن عقیل، به دستور عبیدالله، هانی را به بازار گوسفندفروشان بردند تا گردنش را بزنند. او با سربلندی به شهادت رسید. بعد از شهادت هانی و مسلم، به دستور عبیدالله، جنازهی آن دو مرد را به دار آویختند و عبیدالله سرهای مطهر مسلم و هانی را به همراه نامهای، برای یزید فرستاد. اجساد پاکشان هم بعد از چند روز در کنار مسجد کوفه به خاک سپرده شد.امام حسین(ع) از شنیدن خبر شهادت مسلم و هانی خیلی ناراحت شدند و چند بار گفتند: «إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا إِلَیْهِ راجِعُونَ.» منابع: ره توشهی عتبات عالیات، نویسنده: علی احمدی. - تاریخ طبری، ج7، ص2940. - معجم رجال حدیث، ج20، ص274. - الارشاد المفید، ص394. - منتهی الآمال، ج1، ص579؛ قیام جاوید، ص25.
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 235 |