تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,179 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,102 |
کل محیط زیست مال من است (ص 29) | ||
سلام بچه ها | ||
مقاله 13، دوره 27، آبان 95 - شماره پیاپی 320، بهمن 1395، صفحه 29-29 | ||
نوع مقاله: اگزوز (چند صفحه ناقابل دربارهی محیط زیست) | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22081/hk.2017.22655 | ||
تاریخ دریافت: 22 اسفند 1395، تاریخ پذیرش: 22 اسفند 1395 | ||
اصل مقاله | ||
سیدناصر هاشمی معلممان یک موضوع انشا داده با عنوان «من محیط زیست را دوست دارم». ولی من اصلاً نمیدانم چه بنویسم. به عمویم میگویم: «عمو شما محیط زیست را دوست دارید؟» فکر میکند و میگوید: «عموجان این چیزها مهم نیست، پول مهم است.» میگویم: «ولی عمو موضوع انشا ما محیط زیست است، نه پول.» میگوید: «خب بنویس، ما باید هوای محیط زیست را داشته باشیم و سوراخ آن را درست کنیم؛ چون از آن سوراخ ممکن است اجرام آسمانی وارد جوّ زمین شوند و شاید بر سر ما بخورند و شاید هم آدمفضاییها...» صحبت عمو را قطع میکنم و با تعجب میپرسم: «عمو فکر کنم اشتباه میکنید؟ اون لایهی اوزونه که سوراخ شده، نه محیط زیست.» عمو کمی فکر میکند و میگوید: «این چیزها مهم نیست، پول مهمه. به نظرت چهطوری میشه از محیط زیست پول درآورد؟» از او ناامید میشوم و میروم سراغ دایی. میگویم: «داییجان شما محیط زیست را دوست دارید؟» دایی میخندد و میگوید: «بله که دوست دارم، خیلی هم دوست دارم. من عاشق محیط زیستم. به قول شاعر هر کجا هستم باشم، پنجره، عشق، هوا و کل محیط زیست مال من است. چترها را باید بست، زیر باران در محیط زیست تمیز باید رفت...» نگاهی به دایی میاندازم و میگویم: «داییجان حالتون خوبه؟ من موضوع انشا از شما پرسیدم.» میگوید: «نظر تو چیه داییجان؟ به نظرت سقراط در این مورد چی میگه؟» نظرم را نمیگویم، ولی به قول مامانم: «این دانشگاه و فلسفه، مخ برای دایی من نگذاشته.» میروم سراغ مامان. میگویم: «مامان چرا من محیط زیست را دوست دارم؟» با عصبانیت میگوید: «تو محیط زیست را به این خاطر دوست داری که همیشه دلت میخواهد آنجا را به گند و کثافت بکشی. من دیروز حیاط را جارو کرده بودم، برو ببین به چه وضعی انداختید تو با آن خواهرت. راستی توی انشایت اسم خواهرت را هم بیاور. شما دو نفر به تنهایی مخرب محیط زیست هستید... اگر میتوانستم، به سازمان فیفا شکایت میکردم.» میگویم: «سازمان فیفا نه، سازمان ملل.» و از آشپزخانه میآیم بیرون. صدای غرغر مامان را هنوز میشنوم. نه، فایدهای ندارد. به این نتیجه میرسم که بزرگترها هنوز نمیدانند محیط زیست چیست. تازه علاوه بر این، اعصاب و روان درست و حسابی و سالمی هم ندارند. مینویسم: «من محیط زیستِ تمیز را دوست دارم؛ چون فکر میکنم این اعصاب و روان قاطی که بزرگترها دارند و حرفهای بیسروتهی که میزنند از دانشگاه و فلسفه نیست، از محیط زیست و هوای آلوده است...» هنوز انشایم تمام نشده که عمو میزند به شانهام و میگوید: «راستی عموجان به نظر تو چهقدر پول میدهند من این سوراخ لایهی اوزون را درست کنم...»
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 266 |