از جمله هدفهاى مهم مجله حوزه, از آغازِ برنامه ریزى و سیاست گذارى آن, پرداختن به مسائل نظام حوزه در زوایاى آموزشى, پژوهشى, محتواى مباحث درسى و علمى, بایستگیهاى مدیریت کَلان و جایگاه و کارکرد اجتماعى حوزویان و کاستیها و بایدها و نبایدهاى حوزه هاى علمى و سازمان روحانیت بود.
آن چه پرداختن به این مقوله ها را ضرورى مى نمود, این بود که از دیرباز, عناصر روشن اندیش و مصلحان فکرى حوزه, چه در رده مرجعیت و چه در رده استادان مبرز و دانشیان, این واقعیت را با تمام وجود دریافته بودند که دگرگونیهاى شتابنده اجتماعى در رویه ها و لایه هاى فرهنگ عمومى و نیز پیوندها و پیوستگیهاى ملتها و فرهنگها و تخصصى شدن رشته هاى علمى مى طلبد که نهادهاى پیوسته با جامعه نیز, به سازوارى دریافت مخاطبان, دگرگون شوند و روشها و برنامه ها و سیاستهاى جدید و سازوار و هماهنگى را به کار گیرند.
نخستین دریافتها از بایستگى دگرگونى
این که نخستین دریافتها نسبت به بایستگى دگرگونى و تکامل در برنامه هاى علمى, پژوهشى و آموزشى حوزه هاى دینى در چه زمانى صورت گرفته است, نیاز به تحقیقى دیگر دارد, ولى مى توان به اجمال گفت که شکل نوین و نهایى این دریافت, به بیش از یک قرن گذشته باز مى گردد و دلیل آن, رویارویى فرهنگ و تمدن اسلامى با فرهنگ و تمدن غربى و اروپایى است.
تا زمانى که دستاوردهاى علمى جهان اسلام, براى خود رقیب جدّى نمى یافت, به طور طبیعى حوزه هاى علوم اسلامى و از آن جمله حوزه هاى علوم خاص دینى, در نوعى آرامش و چه بسا غفلت و در جا زدن به سر مى بردند, ولى زمانى که در آمدوشدهاى بین المللى و رفت و آمد تاجران و سیاحان و علم پژوهان به بلاد غرب, آشکار گردید که فضاى دیگرى از زندگى و نگرش و بینش شکل گرفته است که بسیار پر کشش تر و جذاب تر از دستاوردهاى گذشته تمدن اسلامى است, سه جریان فکرى در این رویارویى در قلمرو سرزمینها و جامعه هاى اسلامى شکل گرفت:
1. جریان شیفتگى و خودباختگى مطلق.
2. جریان تصلّب و اصرار بر حفظ همه سنتها و روشهاى پیشین, بدون کم ترین دگرگونى, نوآورى و تجدیدنظر.
3. جریان اصلاح گرى که از یک سو واقعیت هاى جارى زمان و دگردیسیهاى رخ داده در جهان را مى شناخت و مى دانست که آن چه در جهان بینى و پیوندها و پیوستگیهاى اجتماعى و شیوه و منش زندگى غرب رخ داده است, دیر یا زود به سراغ جامعه هاى شرقى و اسلامى نیز خواهد آمد, پس نمى توان در برابر آن بى تفاوت بود و خود را مصون یافت.
از سوى دیگر, در تحلیل و ارزیابى آن دگرگونیها, گرفتار شیفتگى و شیدایى نشده و سعى داشت, تا سره را از ناسره, بایسته را از نبایسته و ارزشى را از ضد ارزشها جدا سازد و شایسته را بگیرد و ناشایست را کنار نهد.
جریان روشن اندیش اصلاح گر, سنتهاى اجتماعى و صنفى و حوزوى را به دلیل سنت بودن, نه یکسره مى پذیرد و نه یکسره نفى مى کند. چنان که نواندیشى و دستاوردهاى آن را; بلکه همواره, هر چیز ـ چه سنت و چه تجدد ـ را با معیارها و اصول بنیادین مى سنجد و سپس به استمرار, ایجاد یا حذف و کنار زدن آن حکم مى کند.
جریان حاکم و شیوه محکوم
از میان سه جریان یاد شده, بیش تر, غلبه ابتدایى و سیطره, با جریان سنت گرا و محافظه کار است; زیرا عناصر سنت گرا در متن سنتهاى جارى رشد یافته و از آن ارتزاق مى کنند و بدان یارى مى رسانند و کسانى که بخواهند با نظام شکل گرفته سنتى از در نقد و یا انکار درآیند مانند کسانى هستند که از محیط بیرونى مى خواهند وارد دژهاى سنّت شوند.
جریان سنت گرا, هویت خود را در سنتهاى جارى جست وجو مى کند و بر این باور است که هرگونه بازنگرى و جایگزینى, به فروپاشى کل نظام ارزشى و محو هویت مجموعه منتهى مى شود.
با این همه, غلبه و چیرگى آغازینِ جریان محافظه کار و سنّت گرا, هرگز به معناى ادامه و سیر آن از گذشته به آینده, براى همیشه نیست, بلکه برخلاف حاکمیّت نخست, در میان مدت, شیوه ها و قواعد آن, محکوم واقعیتهاى پیش رونده در سنّت گرایى, ماده اى است که ضد خود; یعنى خودباختگى و بیگانه پرستى و دگراندیشى مطلق را در بطن خود مى پروراند و در صورتى که جریان اصلاح گرا, که نه شیفته سنّتها و نه شیداى تجدد است, گام در میان ننهد, جریان سنّت گراى تندرو, کم کم و گاه, در شرایطى, به صورت ناگهانى به وسیله دگراندیشان و سنّت ستیزان به کلى محو مى شود و یا در ضعف و زبونى قرار مى گیرد.
سنّت گرایى افراطى و نوگرایى افراطى, همانند دو تیغه ضد و ناسازگار, ریشه ها و بنیادهاى حوزه هاى علمى را تهدید مى کند و نابود مى سازد و این جریان اصلاح طلب متعادل و واقع گرا است که مى تواند به تأثیرگذارى و پیشرفت دو جریان تندرو ویرانگر خاتمه دهد!
انقلاب اسلامى زمینه اى نوین براى دگرگونى
دگرگونیهاى پیرامونى جامعه هاى اسلامى و تغییر اوضاع و احوال زندگى و معیارهاى ارزشى در عصر حاضر, به خودى خود, مى طلبید که سایر جامعه ها و فرهنگ ها براى پایایى و ادامه حیات خود, چاره اندیشى کنند و براى پاسخ گویى به نیازهاى روزافزون و گوناگون نیوشندگان و حقیقت جویان, تدبیرى سازوار و روشها و ادبیاتى متفاوت در پیش بگیرند; اما رخداد انقلاب اسلامى در ایران و قرار گرفتن اندیشه و مدیریت دینى و حوزوى در رأس هرم سیاسى جامعه سبب شد, تا اوضاع و احوال اجتماعى با سرعت بیش ترى دگرگون شود و انتظار مردمان داخل نظام از یکسو و نظاره گران بیرونى از سوى دیگر و نگرانى و برنامه ریزى تدافعى و تهاجمى فرهنگ هاى رقیب از سوم سو, بایستگى دگرگونى و تکامل در چندى و چگونگى و چه بسا ماهیت درونمایه علمى و پژوهشى حوزه هاى دینى و جایگاه و کارکرد اجتماعى آنان را شدت بخشد.
مجله حوزه, منادى بایستگى اصلاحات در نظام حوزه هاى دینى
موضوع بایستگى بازنگرى در نظام آموزشى, مدیریتى, علمى, پژوهشى, اقتصادى و کارکرد اجتماعى حوزه هاى علمى سالها پیش از سوى متفکران و اندیشه وران متعهد و دلسوز آغاز شده بود. اما به دلیلهاى گوناگون, از جمله به دلیلهایى که پیش از این یادآور شدیم و نیز به دلیل فشارهاى روزافزون رژیم بر حوزه هاى دینى و عالمان متعهد در قبل از انقلاب, کم تر مجال این دگرگونى در جهت مثبت احساس مى شد و بسیارى از صاحب نظران نگران بودند که اگر اصلاحاتى را در زاویه اى از زاویه هاى نظام حوزه آغاز کنند, رژیم شاهى, از فترتى که میان تغییر روشها و برنامه ها پدید مى آید, سوءاستفاده کرده و بیش از پیش در جهت سست کردن پایه و بنیاد حوزه هاى دینى بکوشد; اما رخداد انقلاب اسلامى و گذر از بحرانهاى آغاز انقلاب, زمینه را از هر جهت براى حرکت جدّى و عمل فراهم مى نمود.
دست اندرکاران و بنیان گذاران مجله حوزه, با بهره گیرى از ایده ها و اندیشه هاى مصلحان و نیز زمینه ها و تواناییهاى فراهم آمده, بر آن شدند و همت گماردند تا این ضرورت را با شرح بیش ترى یادآور شوند و افکار و انظار حوزویان را به این مقوله توجه بدهند.
تنگناهاى مجله حوزه در مسیر طرح دیدگاه هاى خود
مجله حوزه, با توجه به رسالت خویش در میان مجله هاى گذشته و حال حوزه هاى دینى, بیش ترین حجم مطالب و مباحث را درباره مسائل خاص نظام حوزه و نقد و بررسى روشها و منشهاى حوزوى و ارائه راهکارها داشته است.
مجله حوزه, زمانى شروع به طرح این بحثها کرد که مجله یا کتاب دیگرى در آن روزگار به این گزاره ها و مقوله ها نمى پرداخت, زیرا پاره اى از مجله ها این موضوع را در قلمرو کار خود ارزیابى نمى کردند و پاره اى دیگر شاید در اساس معتقد به تغییر و تحول نبودند و گروهى از پیامدهاى طرح این گونه گزاره ها و مقوله ها, براى خود احساس نگرانى داشتند.
شاید به نظر آید که این احساس نگرانى, یک توهم بوده است, ولى باید سوگمندانه گفت که حتى مجله حوزه و نویسندگان آن, در آن زمان فارغ از این نگرانى نبودند و برخلاف تنگناها, دشواریها و بازدارنده هایى که احساس مى شد, براساس احساس وظیفه, مطالب خود را براى داورى فراروى حوزویان قرار دادند.
جریان مجله حوزه, که بازنگرى را ترازمند و به دور از تندرویهاى نابخردانه و کندرویهاى مرتجعانه, پى مى گرفت ـ چنان که پیش از این اشارت رفت ـ با دو جریان مخالف مواجه بود.
1. نیروهاى سنّتى و تحجرگرایى که حتى ورود یک واژه نو به ادبیات حوزه را برنمى تافتند, تا چه رسد به دگرگونى روشها و سبکها و بخشى از محتواى آموزشى و پژوهشى را! دفاع از شیوه و سبک پیشینیان در کتابت, تدریس, اجتهاد و مقوله هاى اجتهادى و کارکردهاى حوزوى در نظر آنان, دفاع از اسلام اصیل و متن دیانت بود و با قصد قربت بر هر کلام و برنامه جدید مى تاختند و هر نقد و انتقادى را غیر مجاز مى شمردند.
2. جریانهاى رادیکال و نامتعادل که در پدید آوردن دگرگونى, تندرو بودند و راه افراط مى پیمودند و اصالتهاى حوزه و بنیادهاى ارزشى را نادیده مى انگاشتند و بیش تر از آن که در اندیشه اصلاح حوزه باشند, به فکر چیرگى بر نظام مدیریتى حوزه بودند.
جریان تحجرگرا و جریان رادیکال, دو تهدید براى اصلاحات ترازمند و منطقى به شمار مى آمدند و هر یک سعى مى کردند که آن را به رسمیت نشناسند و آن را متهم به تحجرگرایى یا افراطى گرى کنند.
ییکى از دلیلها و سببهایى که نام نویسندگان مقاله هاى مجله حوزه, در اول مقاله ها درج نشده, همین بوده که از برخوردهاى ناشایست عناصر ایستایى خواه, دور بمانند!
مجالها و ساحتهاى گوناگون نیازمند دگرگونى
مجله حوزه, در بیش از چهارده مقاله مستقل, به ابعاد مختلف مسائل حوزه, که نیازمند بازنگرى و اصلاح بود, پرداخته است. افزون بر سرمقاله ها و مصاحبه هایى که در جاى جاى آن به زوایاى برخى از این بازنگرى ها اشاره شده است. از آن جمله
1. ارزیابى مسؤولیت حوزه هاى علمیه: در این مقاله سعى شده است تا با روشنگرى, مسؤولیتهاى واقعى حوزه هاى دینى در برابر جامعه و امت اسلامى, بایسته هاى علمى و پژوهشى و کارکردى حوزه ارزیابى و شناسایى شود, تا روشن گردد, آن چه جریان دارد, با آن چه باید جریان داشته باشد, فاصله بسیار دارد و باید دگرگونى, تکامل و برنامه ریزى و آینده نگرى و جامعه نگرى را پذیرفت و در عین حفظ اصول و مبانى اعتقادى و اخلاقى, از نوگرایى و همگامى با زمان غافل نبود. در بخشهایى از این مقاله آمده است:
(اعتقاد به این که دین براى هدایت و سعادت انسانى پیام کامل وجامعى دارد, زمانى مى تواند به مرحله اجرا درآید که داعیه داران و عالمان دینى و حوزه ها با شناخت همه جانبه از مسائل و نیازهاى فردى و اجتماعى, مادى و معنوى انسانهاى عصر خود به مطالعه دین و تبیین آن بپردازند.
بنابراین تحقق اهداف دین در جامعه, منوط به ژرف نگرى و جامع نگرى متولیان آن است و باید دید که این جامع نگرى تا چه اندازه در ساختار درسها و معارف و مهارتهاى حوزوى تدارک شده است.
امروز, بسیارى از پستهاى حساس حکومت در دست برخاستگان از حوزه است و این فرصتى است که در گذشته وجود نداشته و چه بسا اگر به درستى حق آن ادا نشود, پایدار نماند. پس باید اندیشید که این فرصت چگونه باید به نفع دین و باورهاى دینى مورد بهره بردارى قرار گیرد و طماعان و فرصت طلبان و جویندگان نام و نان آن را تباه نسازند!
امروز, وظیفه حوزه هاى دینى, تنها ارشاد عوام نیست و مخاطبانش روستاییان و کسبه بازار و وظیفه اش ارائه یک منبر شیرین و خطابه جذاب نمى باشد و مسؤولیت اش در بیرون دادن رساله عملیه آن هم به شکل موجود خلاصه نمى شود!
حوزه ها و عالمان دینى امروز باید توان و خلاقیت دین را در تنظیم صحیح و عادلانه و شرافت مندانه جامعه بشرى عملاً به نمایش بگذارند و در برابر کاستیهاى درونى جامعه و تهدیدهاى بیرونى و هجوم فرهنگى و تبلیغاتى دشمنان از موضع تدافعى بیرون آمده, در جایگاه ابتکار و خلاقیت قرار گیرند.
براى رسیدن به حوزه اى توان مند و کارآمد, قبل از هر چیز باید به مدیریتى سالم و همه جانبه نگر و بلنداندیش و زمان شناس براى حوزه ها اندیشید.)
2. مدیریت در حوزه هاى علمیه: در نگاه نویسندگان وسیاستگذاران مجله حوزه, بسیارى از نارساییها و کاستیهاى نظام حوزه, به تشتّت مدیریت حوزه و نابسامانى و ناسازگاریهاى درونى آن باز مى گشت و هرگونه اصلاح جدّى در زوایاى آموزشى, پژوهشى, اقتصادى و کارکردى آن, بستگى به اصلاح ساختار مدیریت حوزه ها بود. از این رو در چهار شماره پیاپى, سلسله مقاله هایى را در زمینه بایستگى دگرگونى ساختار مدیریت حوزه ها عرضه کرد.
در این مقاله ها آمده است:
(انقلاب اسلامى, فرصتى تاریخى و استثنایى در اختیار حوزه هاى علمیه گذاشته است, تا تعهد خویش و کارآمدى دین را در معرض دید و داورى دیگران قرار دهند. ولى اگر مهلت از دست برود و فرصت ضایع گردد و این امانت الهى, امینانه تحمل نگردد, مصداق (انّه کان ظلوماً جهولاً) خواهیم بود.
اگر روحانیت ما, هرچه زودتر به حسابرسى ننشیند و گریبان خویش را از چنگال ضوابط ساختگى و کوته نگریها و سطحى اندیشیها رها نسازد, و قواى خود را سامان ندهد و سازمانهاى خود را بازسازى ننماید, خطر بزرگى از ناحیه عناصر در کمین نشسته و مدعیان حکومت غیر اسلامى و دشمنان داخلى و خارجى متوجه اش خواهد شد.
بدیهى است که صبر و انتظار مردم براى مشاهده کارآمدى دین و حکومت دینى در حل مشکلات و ایجاد فضاهاى سالم زندگى و بالندگى, حد و مرزى دارد که اگر از آن حد تجاوز کنیم, دلها به قبله هاى دیگرروى مى آورد و یقین ها به شک و امیدها به یأس کشیده خواهد شد! و در آن روز, جز مرثیه خواندن بر غفلتها و بى توجهى ها, کارى نخواهیم داشت!
چنان که گفته شد, توفیق حوزه ها در انجام مسؤولیتهاى خود و رفع کاستیهاى موجود, منوط به وجود مدیریتى آگاه و توان مند است.
هرچه سازمانها بزرگ تر و حساس تر مى شود, ضرورت مدیریت آن بیش تر و نوع مدیریت اش نیز, پیچیده تر مى گردد.
مجامع علمى و دینى از نقطه نظر کیفى, داراى حساسیت و موقعیت خاصى هستند که اگر به درستى و دقت رهبرى نشوند, نه تنها مایه عقب ماندگى خود مى شوند که یک جامعه بزرگ را به عقب ماندگى مى کشانند.
موضوع مدیریت در عصر حاضر, از چنان اهمیتى برخوردار شده است که عصر حاضر را عصر مدیریت نامیده اند.
زمان را به شوخى نگیریم و خطر را احساس کنیم و بدانیم که با شمشیر زنگ زده (نظم در بى نظمى) و مدیریتى بى ضابطه و غیر سیستماتیک و غیر فنّى نمى توان به نبرد با مشکلات و مشکل آفرینان طراح و برنامه ریز رفت.
این واقعیت را باور کنیم که در عصر حاضر قدرت مدیریت است که از ضعیف ترین ملتها و سازمانها, قوى ترین ملتها و سازمانها را مى سازد.
از میان سه روش مدیریت:
1. مدیریت فردى و خودکامه.
2. مدیریت جمعى اما محدود و قشرى.
3. مدیریت علمى ـ سیستمى فراگیر که براساس گردآورى اطلاعات و آرا و انتخاب منطقى ترین و علمى ترین و کارآمدترین نظریه ها استوار است, باید به نوع سوم اندیشید و باید مواظب بود که میان نوع دوم و سوم خلط نکرد و تحت عنوان مدیریت علمى, گرفتار مدیریت قشرى نشد.)
3. ارکان مدیریت در حوزه: در زمانى که این مقاله تدوین مى یافت, مدیریت تعریف شده و سازمان یافته اى براى حوزه هاى علمیه وجود نداشت و مدیریتها به صورت جزیره اى و پراکنده و غیر متمرکز با برنامه ها و هدفهاى کوتاه مدت صورت مى گرفت و بیش تر شکل سنّتى داشت. از این روى, نویسندگان مجله حوزه در صدد آن بودند تا شکل جدیدى از ساختار مدیریت و تصمیم سازى را تعریف کنند که در آن, هم باورهاى گذشته حوزه و بنیانهاى ریشه دار حوزوى حضور داشته باشد و هم آرا و نظریه هاى روزآمد.
4. طرح و برنامه: در این نوشته, نبود طرح و برنامه روشن و تعریف شده براى حوزه هاى علمى ـ که در زمان تدوین این مقاله احساس مى شد ـ مورد انتقاد قرار گرفته است و همراه با مدیریتى علمى و فراگیر, برخوردارى از طرح و برنامه اى منطقى و حساب شده مورد تأکید قرار گرفته است و حرکت بى برنامه و بدون جهت گیرى صحیح و دقیق ـ چه در زمینه تحصیل و چه پژوهش و تحقیق و چه ارائه خدمت و تبلیغ ـ حرکتى کم بازده و کم نتیجه به شمار آمده است.
در این مقاله, تأکید شده است که البته حوزه و سازمان روحانیت در گذشته و حال, طرح ها و برنامه هاى محدود داشته است, ولى آن چه مورد نظر است, بایستگى کلان نگرى و جامع اندیشى و پاسخ گویى به زوایاى نیازهاى علمى, پژوهشى, اجتماعى و اعتقادى نسل حاضر است.
5. پیش نیازهاى تدوین طرح و برنامه براى حوزه ها (مسائل عمده نظام حوزه): وقتى سخن از بایستگى داشتن برنامه و سیاستهاى اصولى و خط مشى عملى به میان مى آید, منظور نوشتن چند سطر در کاغذ نیست, بلکه هدف آن است که برنامه هاى تدوین شده, باید بر محاسبه هاى علمى و نیازسنجى و اوضاع و احوال اجتماعى و تواناییهاى گوناگون علمى بنا شده باشد.
در این نوشته, سعى شده است تا پاره اى از اصول و معیارها براى تدوین برنامه اى جامع, واقع نگر و سازوار با زمان, تواناییها و نیروها یادآورى شود. از آن جمله به این موارد پرداخته شده است:
الف. بایستگى روشنگرى هدفها و رسالتهاى حوزه و تعیین اولویتها.
ب. شناسایى مسائل عمده و محورى حوزه, مانند: مدیریت و تشکیلات ادارى, پذیرش و گزینش, آموزش, پژوهش, مسائل مالى, کارکرد اجتماعى, پرورش اخلاقى, امور تبلیغى, ارتباط و تعامل حوزه با سایر نهادهاى علمى و اجتماعى, هماهنگى هاى حوزه با سازمان روحانیت و….
ج. تحلیل ساختارى و درونى هر یک از موارد یاد شده در بند (ب)
6. تحلیل ریزتر مسائل نظام حوزه: این نوشته به چند مسئله مهم و ظریف در نظام حوزه و روحانیت پرداخته و سعى کرده است تا قوّتها و ضعفها, بایدها و نبایدها را تا حدّى ترسیم کند.
گزاره هاى مورد توجه عبارت بوده است از:
هویت و شخصیت روحانى, اخلاق حوزه اى, کارآیى, بازدهى و فعالیت, لباس روحانیت و شرایط و ضوابط آن, بازشناسى فعالیتهاى اصیل حوزوى از کارکردهاى صورى و سطحى.
7. ادامه مسائل نظام حوزه: با رویکرد به مسأله تبلیغ و چگونگى آن در گذشته و حال و ضرورتهاى آن در آینده.
ضرورت بهره گیرى از عنصر هنر و ابزار هنرى ـ علمى در امر تبلیغ و ترویج معارف اسلامى و اخلاق.
لزوم توجه به گونه هاى تبلیغ مستقیم و غیر مستقیم.
8. جایگاه اجتماعى حوزه: از جمله مباحث مهمى که کم تر مورد توجه صاحب نظرانِ مسائل حوزه قرار گرفته این است که به هر حال حوزه هاى دینى, با جامعه مخاطبان خود همواره در حال دادوستد بوده و خواهد بود و حوزه هرگاه خود را از جامعه خویش و اوضاع و احوال و پیوندها و بستگیهاى اجتماعى عصر خود جدا سازد, یا جدا انگارد, از وظایف قطعى خود سر باز زده است!
حال اگر دادوستد حوزه و جامعه را جدّى بدانیم, دو موضوع از اهمیت ویژه برخوردار خواهد بود.
الف. ارزش جامعه, اهمیت مخاطبان و نیازهاى آنان در نگاه حوزویان.
ب. ارزش حوزه و جایگاه اجتماعى آنان در نگاه مخاطبان.
درباره این موضوع که بحثها, آموزه ها و پژوهشهاى حوزوى باید جامعه نگر باشد, در فصلهاى قبل به شرح مطالبى آمده است, ولى درباره بخش دوم که نگاه و برداشت و تحلیل جامعه مخاطبان درباره حوزه و روحانیت و کارآیى و کارکرد آنان در گذشته و حال و آینده چه بوده و خواهد بود, کم تر مطلبى به ثبت رسیده است. در حالى که اهمیت موضوع دوم کم تر از اول نیست. چه این که اگر جایگاه اجتماعى حوزه و حوزویان به درستى و ارجمندى تعریف نشده باشد و کارکرد و رسالت و کارآمدى آنان از نظر توده مردم مخدوش, مبهم و غیر جدى و غیر ضرورى تلقى شده باشد, در آن صورت حوزه و روحانیت براى ابلاغ پیام خود و ایفاى رسالت خویش در جامعه دچار مشکل جدّى خواهد بود و مخاطبان قبل از این که درستى یا نادرستى پیامهاى او را مورد دقت و داورى قرار دهند, او را به خاطر جایگاه سستى که در جامعه برگزیده متهم شمرده و براى وجود و اندیشه او ارجى قائل نخواهد شد!
این است که یکى از مسائل مهم حوزه در گذشته و حال, روشنگرى صحیح جایگاه اجتماعى آن بوده و هست, جایگاهى که درخور و سازوار با هدفها و رسالتهاى حوزه باشد و عزت و ارج آن را پاس دارد.
مراد از ترسیم چنین جایگاهى آن نیست که پستهاى کلان سیاسى و حقوقى و قضایى در اختیار روحانیت قرار گیرد, بلکه چه بسا گاه همین پستها و جایگاه هاى حکومتى, ارج معنوى روحانیان را فرو کاهد!
مراد این نوشته, این است که اگر براستى روحانیت معلم دینى و معنوى جامعه است. باید کارکردهاى اجتماعى او هم در همین قلمرو تعریف شود و جامعه مخاطبان, او را با همین ویژگى بشناسند.
7. مبانى نظرى جایگاه اجتماعى حوزه.
8. اصول کلى و شیوه هاى عملى رسالت اجتماعى حوزه.
9. مسائل مالى و اقتصادى نظام حوزه (در دو شماره).
10. خطر نظم و نظام تشکیلاتى براى حوزه ها! (در دو شماره).
11. نگرشى به رسالت حوزه ها در زمینه عقاید.
دستاوردهاى مجله حوزه پس از دو دهه
مجله حوزه که در نوع خود, پیشگام طرح مسائل اصلاحى در قلمرو حوزه و روحانیت بوده است, اکنون با گذشت بیش از دو دهه از عمر خویش, وقتى به بررسى میزان تأثیرگذارى آرا و دیدگاه هاى خود بر حوزه ها مى نشیند, با دو احساس متفاوت روبه روست:
احساس نخست این که حوزه هاى علمى, اکنون و در زمان حاضر, فرقهاى جدّى با حوزه هاى دو دهه پیش پیدا کرده است و بسیارى از رشته هاى تخصصى با شیوه هاى نوین شکل گرفته و پژوهشکده هاى بسیارى به مقوله هاى گوناگون اعتقادى ـ کلامى, اخلاقى, تاریخى, حدیثى, تفسیرى و… پرداخته اند.
مدیریت حوزه ها سامانى نسبى یافته است و اصحاب قلم و رأى و نظر با اندوخته هاى تخصصى در آن فراوانى یافته اند.
دومین احساس این است که با وجود همه فرقها پیشرفتهایى که در ساحت مسائل علمى و پژوهشى حوزه رخ نموده است, اما آن چه صورت گرفته, با آن چه انتظار مى رفت و مى رود, هنوز فاصله بسیار دارد.
سازمان مدیریت حوزه, بیش از هر چیز به امور ادارى و ثبت و ضبط اسامى و تنظیم آزمونهاى دوره اى توجه داشته و دورنماى هدفها و رسالتهاى حوزوى, با توجه به تکلیف الهى از یک سو و نیاز و گنجایى و اوضاع و احوال جامعه و نسل مخاطبان از سوى دیگر, به روشنى بیان نشده است و دست کم این روشنگرى در فضاهایى محدود و با ذهن نویسندگانى چند, ترسیم شده است که به همان اندازه از فراگیرى و جامعیت دور خواهد بود.
مجله حوزه و دست اندرکاران آن بدون این که خود مدّعى و یا نیازمند احرازِ پُست یا عنوانى باشند, بر این باورند که طرفداران و نظریه پردازان اصلاح و تحول حوزه در گذشته و حال, کم تر در کار تدوین طرح و برنامه و اصلاح یا بنیان گذارى ساختارهاى مورد نیاز حوزه به کار گرفته شده و مورد مشاوره و هم اندیشى قرار گرفته اند و به طور معمول, این جایگاه ها, به وسیله نیروهایى مدیریت مى شود که دغدغه مهم آنان در گذشته و حال, موضوع اصلاح یا تحول نبوده و نقش محافظت بر میراثها را ایفا مى کنند و بس. البته با مقدارى چاشنى عنوانها و بخشها و واحدهاى جدید.
این قلم در صدد کم شمردن تلاشهاى مخلصانه همه نیروهاى دست اندرکار مدیریت حوزه نیست و به یقین در میان آنان صاحبان ایده و آرمانهاى بلند مى توانند حضور داشته باشند, اما فضاهاى شکل گرفته, مجال زیادى براى طرح و ابراز و رشد این باورها را فراهم نیاورده است.