ما امروز, غرق در خیالها و وهمهاییم و از درنگ در خود سخت گریزان. فلسفه اى براى زندگى نداریم. زندگى را براى زندگى برمى تابیم و دامنه آن را به این جهان محدود مى کنیم. روان مان, همیشه و در همه حال آماج اندیشه هاى واهى است. طبیعت از ما روى گردانده و براى خود سرزمین امن و جاى آرامشى نمى یابیم. در برهوت گمنامى ره مى سپاریم. به گفته عارف نامور, ملا حسینقلى همدانى:
(عسکر کفر در بلاد و جود ما, منصور و سرور و لشکر اسلام, مقتول و اسیرند. نه ما را در عاقبت کارمان فکرى و نه از سیاستهاى الهیه که بر امم ماضیه رسیده, عبرتى.)1
این در حالى است که معنویت مى تواند جلوه هاى پایان ناپذیرى از ما داشته باشد و عرفان به عنوان یکى از این جلوه هاست که رویکرد به آن, از آغاز در فرهنگ شیعه شناخته شده بوده است.
حوزه هاى علمیه و عرفان
رویکرد به عرفان در ده قرن اخیر در حوزه هاى علمى شیعه, نمودِ بیش ترى یافته و عموم عارفان حوزوى, در ضمن حکیمان و دانایان به علوم روایى نیز بوده اند. به همین دلیل نگاه آنان, از جامع ترین نگاه هاست.
جناب عصار, در باره سید احمد کربلایى, از چهره هاى برجسته عرفان شیعه در سده هاى اخیر, مى گوید:
(در بین بزرگانى که محضرشان را درک کرده ام, تنها شخصى که از پرده هاى ضخیم طبیعت و حجب ظلمانى عبور کرده بود, او بود. احدى را نظیر او ندیده ام. احاطه حیرت آورى در فقه داشت و در علم اخلاق و سلوک طریق باطن, به سبک ائمه اطهار, سلام الله علیهم, و طریقه آخوند ملا حسینقلى و آخوند ملا فتحعلى عراقى سلطان آبادى, فرید عصر بود.2)
ییکى از سنتهاى جریان عرفانى, دستورالعمل نگارى است. دستورالعملها, توصیه ها و اندرزها, راهکارهایى است در باب سیر و سلوک و طى طریقت از شریعت به حقیقت و سنتى است که از عصر خود پیامبر(ص) رواج داشته است. بخشى از سخنان پیامبر(ص) و ائمه اطهار(ع), جنبه دستورالعمل دارد و بیش تر دستورالعملهاى عالمان دین اثر پذیرفته از آموزه هاى قرآن و سنت نبوى و علوى است. پندهاى نبى گرامى و اندرزهاى امام على به امام حسن مجتبى3 و دستورالعملهاى امام صادق(ع) و پیشوایان دیگر الهام بخش دستورالعمل نویسى در میان عارفان و عالمان بوده است. حاصل یک عمر سیر و سلوک عملى و کندوکاو معنوى است که به صورتهاى کوتاه, یا بلند در اختیار سالک گذاشته مى شد.
نقش دستورالعملها به گفته ملا حسینقلى همدانى:
(پتکى بوده است بر فرق مخاطبان دردآشنا, تا هوا را از سر به دور کند و نهیبى است بر قلب آنها تا از آرزوها و آمالها برهنه و بیدار گردند.)5
سلوک سالک سفرى معنوى است و این سفر, طى مراحلى به پایان مى رسید. دستورالعملهاى عالمان و عارفان, راهنماى رهیافته ها و روحیات و اخلاق فرزانگانى است که به درخواست شاگردان اختصاصى خود, آنها را مى نگاشتند, تا اسباب ارتقاى معنوى آنان فراهم شود و از کژى و اعوجاج رهایى یابند.
ملا حسینقلى همدانى در خطاب دردآلود خود به یکى از یارانش در دستورالعملى مى نویسد:
(اى همبازى اطفال, اى حمّال اثقال, اى محبوس چاهِ جاه و اى مسموم مارِ مال اى غریق بحر دنیا و اى اسیر همومات آمال.6)
در دستورالعملها, ذکرها و وردها, جایگاه ویژه اى دارند. عالمان اهل معرفت و سیر و سلوک در این ذکرها و منازل سیر و سلوک, داراى مشایخ هستند.
بخشى از دستورالعملها, دربرگیرنده قواعد سلوک است. در پاره اى از دستورالعملها اشاره شده است که پیروى از این قاعده ها, سبب دگرگونى احوال پیشین و کسب ملکات نیک و رسوخ عقاید و باورهاى حق و جریان چشمه سارهاى حکمت, از دل مرزبان است. سلوک مورد نظر این سالکان, براى انزوا و گوشه گیرى نیست. اگر در بدایات سلوک انزوا روا شمرده شده است, براى آماده سازى فرد است. چله نشینى و نخوردن گوشت و امثال اینها نیز مورد نظر نیست. پاى بندى به رسوم و معاشرت با مردم لازم است, چون امتیاز سبب وحشت و غیبت مى شود, مگر این که پیروى از مردم, آثار بدِ دینى داشته باشد.
حوزه هاى دستورالعمل نگارى
دستورالعمل امام على(ع) به فرزندش امام حسن مجتبى(ع) در مقایسه با دستورالعملهاى عالمان و عارفان, زوایاى گونه گون تر و جدیدترى دارد. همه حوزه هاى معرفتى و آفاق حیات محسوس و معقولِ آدمى را در بر مى گیرد.
ولى این دستورالعملها, هرکدام, یک, یا چند موضوع را دنبال کرده اند:
در مَثَل, شهید اول (ش786هـ.ق) با توجه به زوایاى گوناگون و بصیرتى که در خلال زندگى پربار خود به دست آورده بود, دستورالعمل جامع ترى ارائه داده است. این دستورالعمل, بیش تر, نکته هاى ضرورى و مورد نیاز را در خود جمع کرده است.
در دستورالعمل ابن ابى جمهور (م878هـ.ق) بیش تر علم و اهمیت آن مورد بحث قرار گرفته است.
دستورالعمل ملا محمدتقى مجلسى (1003ـ1070هـ.ق) بر ریاضتهایى بنا شده که پایدارى بر آنها, به مدت چهل روز, سبب باز شدن درهاى از نور, حکمت, معرفت و محبت الهى است.
دستورالعمل ملا فیض کاشانى (1007ـ1091هـ.ق) بیش تر تکیه بر توشه و زاد راه دارد.
از نگاه ملا فیض کاشانى, همان گونه که سفر صورى را, مبدأ, منتهى, مسافت, مسیر,زاد و راحله, رفیق و رهنمایى است, سفر معنوى نیز, مبدأ, منتهى, مسافت, مسیر, زاد و راحله, رفیق و رهنماست.
مبدأ سفر روح, جهل و نقصان طبیعى است و منتهاى آن, کمال حقیقى, مسافت راه, مراتب کمالهاى علمى و عملى است. این کمالها, برهم مترتب است و منازل این سفر و صفات و اخلاق پسندیده است که از احوال و مقامات روح شمرده مى شود که نخستین منزل یقظه و آخرین آن توحید است که مقصد اقصى است. قطع منازل سفر, به مجاهده و ریاضت نفس امکان دارد و زاد راه آن تقواست. و تقوى, پیروى از امرها و پرهیز از نهى هاى شارع است, تا دل به نور شرع و صیقل تکلیفهاى آن, آماده فیضان معرفت شود.7
و راحله این سفر, بدن و قواى آن است و رفیقان راه عالمان و صالحان و سالکان اند که یکدیگر را ممد و معاون اند و راهنمایان, پیامبر و ائمه معصومین اند.8
ملا فیض کاشانى, در ردیف دستورالعمل نویسانى است که ابتدا جنبه هاى نظرى و معرفتى سیر و سلوک را شرح داده, سپس به برنامه عملى آن پرداخته است.
دستورالعملهاى میرزا جواد آقا ملکى تبریزى (م:1343هـ.ق) و حاج شیخ عباس قمى (1293ـ1352ـ 1359هـ.ق) ویژه آداب وعظ و امامت جماعت است.
در دستورالعمل سید موسى زرآبادى قزوینى (1294ـ1353هـ.ق) استفاده و بهره مندى درست از وقت و به هدر ندادن آن, بسى مهم شمرده شده است.
وجه مشترک دستورالعملها
وجه مشترک همه دستورالعملها بیان این نکته است که دامهایى پیدا و ناپیدا, در فراروى سالک وجود دارد و سالک لازم است خار انکار از صحراى دل برکند و لوح خاطر از نقش غیر فرو شوید و پیوسته پاسبانى دل کند.
براساس داده هاى این دستورالعملها, رسیدن به مقام جان جهان, جز با دورى از پستیها, تیرگیها و حجابهاى ماده و جلب صفات کمال از راه عمل, به دستور شرع انور امکان ندارد. پس از عمل به دستورهاى الهى است که راه مستقیم انسانیّت روشن شده و بابهاى برکتها و بهشتها به روى سالک گشوده مى شود و شناسایى حقیقى و وصال به حق, به حقیقت مى پیوندد.
میان ماده هاى مورد نظر این دستورالعملها, هیچ ناسازگارى روشنى به چشم نمى خورد, گویا همه آنها از یک نفر و یک منبع سرچشمه گرفته اند.
دستورالعملها که در میان همه مباحثى که در مجله حوزه دنبال شده است, از همه موضوعها, به مصاحبه نزدیک تر هستند و هر دو به لحاظ داشتن نقش روشنگرانه, آسیب شناسانه و ارائه رهنمود, هماهنگى و اشتراک دارند و در مجموع, جامه عمل پوشاندن به هدفهاى زیر را بر عهده داشته است:
1. ثبت میراث نوشتارى حوزه: شناساندن دستورالعمل, حرکت هوشمندانه اى بود که پیش از این در تاریخ نگارى حوزه ها کم تر در کانون توجه قرار گرفته است و گردآورى آنها, بویژه در مطبوعات آن هم دستورالعملهاى غیر درخور دسترس, جامه عمل به خود نپوشیده بود. در اصل, دستورالعملها, رگه اى نامکشوف و فراموش شده از معدن معنویتهاى موجود, در حوزه ها بود. و به همین دلیل سخت مورد توجه صاحب نظران از یک سو و مخاطبان مجله حوزه از دیگر سو قرار گرفت. و این روش و زاویه نگاه بازتاب اثرگذارى در مطبوعات دینى و کتابها یافت.
در حقیقت مجله حوزه در شناساندن این سرچشمه لبالب از معنى و اثرگذار, با این حال فراموش شده, در بین مطبوعات دینى و پژوهشى, گام نخست را برداشت و این فضیلت نیز, همانند بسیارى دیگر از ابتکارها و نوآوریهاى این مجله در یادها خواهد ماند. نقش این بخش به اندازه اى بود که بسیارى از خوانندگان, مجله حوزه را تنها به این منظور و براى دستیابى به این دستورالعملها, تهیه مى کردند و مى کوشیدند خود را با فرازهایى که در این دستورالعملها بازتاب یافته بود, ارزیابى کنند و ناهنجاریهاى ناپیداى اخلاقى و معنوى خود را کنار بگذارند.
2. روشنگرى و بیان جایگاه حوزویان: ما پس از انقلاب اسلامى عادت کرده ایم خود را درگیر مسائل نوپیدا و بى پاسخ بکنیم. در همین راستاست که گاهى از گذشته یاد مى کنیم و بى آن که شناخت دقیقى از گذشته داشته باشیم, مى کوشیم از آن بهره بردارى کنیم.
مجله حوزه با شناخت روشنِ این کاستیها بوده که تلاش ورزیده در همه عرصه هاى فرهنگى, نه با نگاه شتاب زده, بلکه با دقت و حوصله, از دستاوردهاى گذشته بهره بگیرد. یکى از این عرصه ها روشنگرى جایگاه و رسالت معنوى حوزویان است که در دستورالعملها, به روشنى بازتاب یافته است و بازتاب آنها در این مجله, اثر ویژه خود را در بیدارى نفسهاى مستعد داشته است.
3. هشدار نسبت به آسیبها: رویکرد به رویدادهاى گذشته, کوشش براى وفق دادن حوزه با واقعیت است. تجربه هاى گذشته, بخشى از واقعیتهاى ماست. زندگى غرق در شادخواریها و نعمتهاى امروز, مانع توجه و ادراک آنها مى شود.
بحث از دستورالعملها, بحث از اندیشه تجسم یافته و کالبد پذیرفته و جامه بر تن کرده اى است که در گذشته, بر فرهنگ جامعه دخیل بوده و امروزه, به فراموشى سپرده شده است. چون بسترها و زمینه هاى زیست تفکر ما در حال دگرگونى است و نسلهاى بعد, بیش تر خواهند فهمید که ما چگونه از خودمان فاصله گرفته ایم و چگونه خودبیگانگى بر ما چیره شده است. جدایى اندیشه و عمل دراین پویه, نقش نخست را بازى کرد. دیوار قطور این جدایى, هنوز در حال بالا رفتن است و این امر, از بزرگ ترین آسیبهایى است که حوزه ها را تهدید مى کند و راه بازگشت به معنویتهاى از یاد رفته در این دستورالعملها بیان شده است.
4. رهنمودهاى عملى براى رسیدن به مقامهاى معنوى: این دستورالعملها, در حقیقت تجربه هاى عارفانه است, از مهم ترین میراث معنوى ما.
در شمار بهترین ارمغانهایى که ما مى توانیم در اختیار جهان جدید قرار دهیم. جهانى که تشنه این پیامهاى ناب است. ما تنها در این فضاست که مى توانیم از خود دروغین مان جدا شویم و به عنصر خلاّق, بارور و نیروبخش خود واقعى مان نزدیک شویم. در این حالت است که شکوه روان آدمى نمایان مى شود و جان از اغواى ماده گریخته و همه وابستگیهاى مادى, کم ارزش و کم رنگ مى شود و رازهایى در جانِ جهان نما, خودنمایى مى کنند و انسانى به مرزهاى ابدیت نزدیک مى شود و غم غربت, روح ما را در آغوش مى کشد و نور با تیغهاى شکننده خود, تا اعماق تاریکیهاى درون سرایت مى کند. آن گاه این, تو خواهى بود و سکوت ابدیت و پایان یک سفر اسرارآمیز.
مجله حوزه و دستورالعملها
دستورالعملها, برخلافِ این همه اهمیت و نقش آفرینى, حجم بسیار کمى از مجله حوزه را به خود ویژه کرده است و در صد حجم آن, در مقایسه با بخشهاى دیگر مجله, دست بالا, یک صدم است.
مجله حوزه در راستاى هدفهاى یاد شده بود که از شماره نخست, به نشر دستورالعملها اهتمام ورزید و در مجموع, سى دستورالعمل از علماى برجسته و عارفان نامور حوزه, تاکنون نشر داده است. از جمله مى توان به دستورالعملهاى بزرگانى چون: حسن بن سریرالدین یوسف, مشهور به علاّمه حلى (648 ـ 726هـ.ق) محمد بن جمال الدین مکى, معروف به شهید اول (ش786هـ.ق) ابن ابى جمهور احسائى (م:878هـ.ق) ابراهیم بن سلیمان قطیفى (م:950هـ.ق) زین الدین بن على بن احمد بن محمد, معروف به شهید ثانى (911ـ966هـ.ق) ملا محمدتقى مجلسى (1003ـ1070هـ.ق) و آقا محمد بیدآبادى گیلانى (م:1198هـ.ق) اشاره کرد.
محمد بن محمد رفیع گیلانى, مشهور به آقا محمد بیدآبادى, مدفون در تخت فولادِ اصفهان, از بزرگ ترین وارثان اندیشه ها و آراى حکیمان, عرفا و متکلمان اصفهان بود که در دورانِ پس از حکومت صفویان, ادامه دهنده حیات فکرى این مکتب بود.
در تاریخ عرفاى شیعى, آقا محمد بیدآبادى, بزرگ ترین حلقه میانجى میان شاگردان با واسطه ملاصدرا با عرفاى پس از خود به شمار مى رود.
عارف نیریزى, از مهم ترین استادان بیدآبادى است که به تبع قطب با واسطه خود, موذّن خراسانى (م:1078هـ.ق) در منظومه فصل الخطاب, به دو طبقه علماى ظاهربین و صوفى نمایانِ گدا صفت, اشاره مى کند و معتقد است که طبقه اول, متشرعین قشرى هستند. ایشان را اشباه اهل علم خوانده و طبقه دوم, یعنى صوفى نمایان گدا صفت را صوفیه رویه خوانده است.9
بیدآبادى که از محضر چنین استادانى بهره برده بود, از مریدسازى به دور بود. او از دیدن فریبکاران, رنج مى برد و برخورد و رویارویى با شیادان را بر خود واجب مى دانست. عبدالرزاق بیک دنبلى, صاحب تجرید الحرار و سکینة الابرار, درباره ایشان مى نویسد:
(او همدم فقرا و سالکین بود و یارى ده اهل دین و قاهر ارباب ظلم و کین. گدایان را به شاهان ترجیح نهاد.)10
آقا محمد در کارهاى شخصى, مانند خرید براى منزل و حمل آنها و… از کسى کمک نمى پذیرفت.
نویسنده رستم التواریخ مى نویسد:
(مرحوم آقا محمد بیدآبادى, به نفس نفیس خود, به در دکان خبّاز و بقّال و قصّاب و علاّف و عصّار و سبزى فروش مى آمد و آذوقه و مایحتاج خود و عیال خود را بر دوش گرفته و دامان خود نهاده و به خانه خود مى برد و در این باب, اعانت کسى را قبول نمى کرد.)11
عارف بیدآبادى, راه و روش نوى در عرفان شیعى بنیان گذارد هنوز پس از گذشت چند قرن که از درگذشت او مى گذرد, در کشورهاى اسلامى مرید دارد. راه و روش سلوکى او, بر باطن قرآن و ادعیه امامان, بنا شده است.
او, شریعت را بُراق معراج شهود مى دانست. حب و ولایت چهارده معصوم, زاد راه او بود و مقام کردن در بیت ولایت اهل بیت قلّه آرمان او بود. در شیوه عرفانى وى, ظواهر مکتب و عمل به آن, گذرگاه شهود حقایق و رسیدن به لقاست و ساختار و ساختمان این شیوه را سنت پیامبر و اهل بیت تشکیل مى دهد.
طریقه سلوکى آقا محمد بیدآبادى, همچنان برقرار است. هرچند, هیچ گاه شاگردان و پیروان مکتب او, خود را در معرض قطبیت و مریدبازى قرار نمى دهند.
بیدآبادى خطاب به سالکان طریق حق, در باب مراقبه و محاسبه نفس, مى گوید:
(اى عزیز! در خبر است که نمى باشد هیچ کس از متقیان و رستگاران, تا آن که به حساب نفس خود, نپردازد و خوردنى و نوشیدنى و پوشیدنى خود را بداند که از کجاست و چراست و چه مقدار است.
و مروى است که: مقید سازید نفسهاى خود را به محاسبه و مملوک گردانید به مخالفت, تا امن توانید شد از عذاب خدا و بتوانید رسید به ثواب وى. بدرستى که عازم جازم آن کسى است که در بند دارد نَفْس خود را به مراقبه….
پس اى عزیز! سزاوار است نَفَس به نَفَس, به خطاب و عتاب نَفْس پردازى, پیش از آن که غنیمت فرصت از دست برود…. پس نَفْس را مخاطب ساخته بگو: اى نَفْس, این روز جدید که آمده, مانند آن روز است که گذشته و بر گفتار و کردار تو شاهد است. دى, قدرش نداشتى, امروز بدان و در آن کارى بکن که به کار آید و طریقى کن که دریغ خوردن در آن نباشد…. و بدان که هر نَفَسى از انفاس و هر حسى از حواس و هر قوتى از قواى تو و هر عضوى از اعضاى تو جوهرى است جلیل القدر و گوهرى است, بى بدل….)12
وجود دستورالعملها در سنت علمى و عملى حوزه, بویژه پس از آقا محمد بیدآبادى نشانگر آن است که نوعى بازگشت به جامعیت تشیع در همه حوزه هاى معرفتى پدید آمده و در سده هاى اخیر, شکل گرفته است. چون دستورالعمل نویسى در سده هاى میانى, کم تر مورد توجه محافل حوزوى قرار داشته و علماى بزرگ, بیش تر, در این سده ها روى کندوکاو در فقه و دانشهاى وابسته به آن وقت مى گذارده اند.
پس از آقا محمد بیدآبادى, بیش تر عارفان, در شعاع و پرتو مکتب او حرکت کرده اند.
دستورالعملهاى ایشان, اثر پذیرفته از مکتب علمى و اخلاقى اوست. آخوند ملا حسینقلى همدانى (1239ـ1311هـ.ق) شیخ محمد بهارى همدانى (م:1325هـ.ق) سید محمد کربلایى (م:1332هـ.ق) حاج میرزا جواد تبریزى (م:1343هـ.ق) شیخ محمد اصفهانى, معروف به کمپانى (1296ـ1361هـ.ق) سید ابوالقاسم دهکردى (1272ـ1353هـ.ق) همه در ردیف شاگردان بى واسطه, یا با واسطه آقا محمد بیدآبادى اند که دستورالعمل ایشان در مجله حوزه بازتاب یافته است.
ملاقلى جولا سید صدرالدین ملا اسماعیل خواجوى سید قطب الدین محمد
دزفولى کاشف نیریزى شیرازى (م:1173هـ.ق)
سید على شوشترى (م:1283هـ.ق)
پاره اى از دستورالعملها نیز از آثار معنوى آقایان: میرزا حسین قزوینى (1126ـ 1208هـ.ق)محمدباقر خوانسارى (1226ـ1313هـ.ق) شیخ محمدتقى اصفهانى آقا نجفى (1262ـ1337هـ.ق) حاج شیخ عباس قمى (1293ـ1352ـ 1359هـ.ق) سید موسى زرآبادى قزوینى (1294ـ1353هـ.ق) حاج شیخ مجتبى قزوینى (1318ـ1386هـ.ق) بانوامین اصفهانى, شهید صدر, شهید آقا مصطفى خمینى است که چگونگى پیوند آنان به سلسله یاد شده, یا سلسله هاى دیگر, بر ما روشن نیست.گردآورنده و بررسى کننده این دستورالعملها, از شمارى عرفا و عالمان نامورِ یاد شده, گاه تا چهار دستورالعمل, در شماره هاى گوناگون مجله حوزه نشر داده است; اما از شمارى دیگر از عالمان و عارفان نامور, دستورالعملى ارائه نکرده است.
این جریان مبارک, با همه زیباییها و رخشانیها, از پاره اى کاستیها خالى نیست که در این مجال به آنها اشاره مى کنیم:
1 نامه ها, وصیت نامه ویادداشتها, حتى رساله هاى عرفانى در شمار دستورالعمل آورده شده است.
2. هر از چند گاهى, یک دستورالعمل, به دلیل طولانى بودن, در دو بخش و در دو شماره نشر یافته و هر یک دستورالعمل مستقل تلقى شده است.
3. در بسیارى از موارد, منبع و مأخذ دستورالعملها, ذکر نشده است.
4. در پاره اى از دستورالعملها, شرح حالى از صادرکننده دستورالعمل آمده, نکته هاى تحلیلى مفید و راهگشا, به عنوان پیش درآمد, آورده شده, ولى در بسیارى از دستورالعملها, نه شرح حالى از صادرکننده آمده و نه به نکته هاى مورد نیاز اشاره شده است که کاستى است بزرگ.
نویسنده کتاب حکیم متأله بیدآبادى, درباره دستورالعملهاى درج شده در مجله حوزه از حکیم متأله بیدآبادى مى نویسد:
(در سالهاى اخیر, در مجله حوزه, برخى از دستورالعملهاى عارف بیدآبادى چاپ شده است, از جمله در شماره هاى: 58, 68 و69 . در این مجله, دو دستورالعمل از آقا محمد بیدآبادى چاپ شده است که همان رساله اى است که در اصفهان نیز, سالها پیش چاپ شده بود. مجله حوزه, هر دو دستورالعمل مذکور را پاسخ عارف بیدآبادى به میر سید حسین قزوینى دانسته است, ولى هیچ منبعى براى ادعاى خود ارائه نکرده و اشاره اى هم به نسخه یا نسخ خطى در دستورالعملهاى مذکور نشده است.)14
نویسنده در ادامه مى نویسد:
(مکتوب عارف بیدآبادى در پاسخ به علامه سید حسین قزوینى, در مجموعه نسخ خطى مجلس شوراى اسلامى و نیز کتابخانه مرکزى دانشگاه تهران مشخص و روشن است و در میان مکتوبات بیدآبادى, تنها یک پاسخ نامه به فارسى براى علامه قزوینى به چشم مى خورد. هیچ یک از دو دستورالعمل چاپ شده در مجله حوزه, پاسخ بیدآبادى به قزوینى نبود و اساساً انتساب اصل دو دستورالعمل به شخص بیدآبادى محل اشکال است.
دستورالعمل نخست, مطابق گزارش فهرست کتابخانه مرکزى دانشگاه تهران, از علامه محمدتقى مجلسى است.
این دستورالعمل, یا رساله, با دو عنوان: رساله در ریاضت و رساله مجاهد در سیر و سلوک, به زبان فارسى است.
و دستورالعمل دوم نیز, به چند تن از عرفا و صوفیه نسبت داده شده و با عنوان نامهایى چون: کبریت احمر, اوراد موظفه, کنز الاسرار, کنز الاسماء و سیر و سلوک نامیده شده است.15
فرازهاى مهم دستورالعملها
فرازهاى مهم دستورالعملهاى یاد شده را در سه رویکرد کلى: تمشیت نفس, تقرب به خدا و پیوند با دیگران, مى توان دسته بندى کرد که نسبت به یکدیگر ترتب دارند.
الف. تمشیت نفس: براساس داده هاى عرفانى این دستورالعملها, یادِ مرگ, نقش کلیدى در کسبِ همتِ عالى انسانى دارد.16
از یاد مرگ نباید غافل بود و خود را باید آماده آن کرد.17 غفلت از مرگ, دنیاپرستى را به دنبال دارد که ریشه همه گناهان است. انسان لازم است این متاع قلیل را بشناسد و در ملکوت به تفرج بپردازد.18 بردبارى و پایدارى در برابر دنیا, راحتى روز واپسین را به دنبال دارد.19
پس لازم است انسان از شیفتگى و دل مشغولى به دنیا پرهیز کند20 و از لذتها و خوشیهاى بازدارنده آن دست بکشد21 و عمق دریاى دنیا را درک کند.22
بازدارنده مهم در راه ادراک حقیقت دنیا, نفسانیت است و راه نجات از اهریمن نفس, خودشناسى است. در این راه, ذکر و فکر, راهنماى مناسبى خواهد بود.23
راه خوشایند براى معرفت, کم خورى, کاستن از استراحت و خواب است, تا جنبه حیوانیت در انسان کم تر شود.
در نقطه مقابل, براى تقویت روحانیت, دو چیز لازم است:
اول. حزن قلبى براى وصول مطلوب.
دوم. استمرار ذکر و فکر. ذکر و فکر, دو بال معرفت هستند.24
راه عرفان, شناخت زوایاى نفس است25 و کشیک آن.26 در صورت سستى نفس در انجام کارها و وظیفه ها, باید آن را تنبیه کرد و آن را به نیکیها آراست و نبایستى به حال خودش رها کرد.27
باید از نفس حساب کشید, چون نتیجه مشارکت تن و جان, بهشت برین و رسیدن به سدرةالمنتهى است و نتیجه نبود مشارکت, عذاب جهنم است.28
بایسته است که انسان مؤمن, از پگاه تا شامگاه, با نفس خود برخورد کند و او را مخاطب قرار دهد که هان اى نفس! مرا جز همین لحظه هاى زندگى زودگذر سرمایه اى نیست. کسالت, استراحت و ولنگارى نمى تواند مفتاح سعادت باشد.29
هر صبح و شام, لازم است انسان گذشته خود را محاسبه کند. اگر رفتار نیک داشت بر او بیفزاید و اگر بدى از او سر زده بود, از آن دورى گزیند.30 نگهداشت لحظه لحظه عمر, براى رسیدنِ به سعادت جاودانه, جز با نگهداشت, پاسدارى, محاسبه و مراقبه نفس ممکن نیست.31 بایسته است انسان به اوقات عمر خود اهتمام ورزد.32 چون سپرى کردن لحظه هاى عمر, بدون به چنگ آوردن سود, زیان دهشت انگیزى است که هیچ عاقلى به آن تن ندهد.33 لازم است انسان به تهذیب نفس بپردازد و جانِ خود را از خصلتهاى ناروا, بپیراید.34 ترک خواب فراوان,35 دورى از اخلاق مذموم,36 کوتاه گفتن,37 کم خوردن,38 کم خفتن39 صبر بر جفاى اهل و وابستگان,40 و عزلت و ذکر مدام,41 اعتزال و گریز از شهوت,42 دست کشیدن از خود و خودرأیى,43 پرهیز از خودنمایى,44 پرهیز از حرص و آز,45 دورى از ریا,46 پرهیز از آرزوهاى دراز,47 عمل گرایى و پرهیز از آرزوى محض,48 و تحصیل ملکه تقوا, یعنى پرهیز از حرام مشتبه و مباح, قولاً و فعلاً و حالاً و خیالاً و اعتقاد به قدر و اندازه,49 ضرورى است.
زهد را باید روح زندگى خود کرد و به آن چه به او مى رسد, بسنده نمود. روزى از حلال خورد و از مردم بى نیازى جست. چون خواهش از مردم, خوارى و ذلت این دنیا را در پى دارد50 مشکل انسان, الفت با خواسته هاى جسمانى, معاشرت, کلام و خواب است و براى در افتادن, و رویارو شدن با شهوتهاى جسمانى, باید قوت آن را اندک اندک کاست و راه رویارویى و درگیرى و درافتادن با الفت معاشرت, پرهیز از آن است و راه درافتادن و رویارویى با کلام, سکوت و راه ستیز با خواب, گرسنگى است.51
درنگ در مرگ, درنگ در عالم خیال و این که انسان, هرچه خیال مى کند, خودش است و از خودش خارج نیست و تغییر فکر و محو همه صورتها, موهومات و فکر در عدم, انسان را مقلد سلطان معرفت خواهد ساخت.
در این روش, انسان از عالم طبیعت ترقى کرده و به عالم مثال مى رسد و از آن جا نیز به عالم ارواح و انوار حقیقى راه مى یابد.52
زشت ترین چیز براى سالک, صرف همت به خواسته ها و لذتها و معاش است, مانند بطن و فرج.53 سالک باید دردمند شود, تا تضرع و ابتهال فراهم آید. مجاهده راستین, علم وجدانى به زشتى رفتار, سکنات, اخلاق و ملکات مى آورد.54
عمل به گفته ها,55 میانه روى,56 قناعت,57 تحصیل عفت نفس با جود و سخاوت و ثبات و اطمینان و مواسات اخوان و مسامحه با ایشان,58 تلاش در کسب کمالها,59 سحرخیزى,60 نرم خویى,61 تفکر و تأمل62 و حیا و شرمسارى63 از راه هاى پاک سازى نفس از دسیسه هاى ماده هستند. باید با نفس به جهاد برخاست و آن را سرکوب کرد.64 در این راه هر یک از خصلتهاى زشت که سالک در خود مى بیند, باید تا چندى برخلاف آن مردانه قیام و اقدام کند.65
کسب معرفت براى همه مرحله هاى سلوک یک امر ضرورى است. علامه حلى مى گوید:
(بر تو باد به ملازمت علما. سعى کن امروز تو از دیروزت بهتر باشد و ژرف اندیشى و تفقه در دین را پیشه خود ساز.)66
و شهید اول مى گوید:
(انسان باید اشتغال دائم به درس و بحث و ممارست با دانشها داشته باشد و از مباحثات باید پرهیز کند.)67
و ابن ابى جمهور احسائى یادآور مى شود:
(مباد زلال علم را با طمع و سهل انگارى, آلوده سازى. این حالات, گستاخى بر دانش است. از ارزانى دانش بر نااهلان پرهیز کن.)68
و هم او مى گوید:
(بسیار بیاموز و مباحثه کن, زیرا علم مرده است که آموختن آن را زنده کند. اندوخته هاى علمى نیز, مرده اند که با بحث و بررسى شکوفا شوند. از بر کردنِ مطالب علمى و مرور و یادآورى آنها و دمخور شدن با دانش را یک ضرورت بدان. تنها به گردآورى دانش در کتابها شادمان مباش.)69
ب. تقرب به خدا: معرفت خداوند به پروردگارى, آفریدگارى, بى نیازى, فیض رسانى و بخشندگى,70 چگونگى پیوند انسانى و خدا را روشن و بیان مى کند. با این حال, نباید از تقوا غافل بود.
شیخ محمدتقى اصفهانى مى گوید:
(تقوا داراى پلکانى بسیار و منزلگاه هاى والایى است. سکوى پرش این مقامات, توکل, گسستن از غیر, پیوستن به حق و فروتنى در راه خدا و در برابر خداست.)71
و از سخنان ارجمند آقا محمد بیدآبادى است:
(قرب خدا منحصر به دو چیز است:
تخلیه; یعنى خالى کردنِ نفس ناطقه از آن چه مانع و حائل اوست از خدا.
تحلیه; یعنى آراستن نفس ناطقه به آن چه سبب توجه به حضرت حق است.
اسباب تحلیه, توبه و انابه قلبى است و اسباب تخلیه, ذکر است.
اذکارى چون: لا حول و لا قوة الا باللّه العلى العظیم و لا اله الاّ انت سبحانک انى کنت من الظالمین.)72
و ملا حسینقلى همدانى مى گوید:
(اهم اشیاء براى طالب قرب, جد و سعى تمام در ترک معصیت است. تا این خدمت را انجام ندهى, نه ذکر و نه فکر, به حال قلب فایده نخواهد بخشید. چون بى حیایى است, مخزن سلطان را آلوده به نجاسات و قاذورات غیبت و دروغ و فحش و اذیت و غیره نمود. مخزن سلطان, باید پر عطر و گلاب باشد. بعد از سعى در مراقبت, نباید قیام سحر را دستِ کم, یکى ـ دو ساعت به طلوع فجر مانده, تا مطلع الشمس از دست داد و نماز شب را با آداب و حضور قلب باید به جا آورد و در تمام حالات خود, خالى از حزن نبود.)74
و شیخ محمد بهارى همدانى مى گوید:
(انسان, لازم است تأمل کند و متوجه بندگى خود گردد و در تحصیل رضاى مولاى خود بکوشد. هرچند این امر, موجب عدم رضایت دیگران گردد. غرض اصلى خلقت, معرفت و محبت عبد نسبت به مولى است. لازمه تحصیل تقوا و پرهیز از مکروهات, ترک مباح, در غیر مقدار ضرورت, ترک ما سوى الله و پرهیز از سهل گذاردنِ وقت, تعیین و تقسیم وقت است.)75
از توصیه هاى سید احمد کربلایى است:
(انسان سالک, توبه, تجدید عهد را هر روز تکرار کند. غنیمتى را در این حیات, روزنه اى جز از طلب حق منظور نداشته باشد. بر طالب حق فرض است که با کمال شوق و تضرع و تذلل و ابتهال به حضور حضرت حق برود و در نفس تفکر کند. لذا طالب حق را به غیر از دل و دلبر, کارى نیست.76 راه آخرت آموختنى نیست, بلکه نوشیدنى است.)77
از نظر آقا محمد بیدآبادى:
(مبتدى باید به جناب اقدس متوجه شده و معارضان نفسانى خود را به سهام لاحول و لا قوة الاّ باللّه العلى العظیم از خود دور گرداند, تا به رتبه محبت فائز گردد. عبادت قلبى, با ذکر على الدوام.)78
(استغراق عین قلب در مشاهده صور نقوش مکتوبه بر لوح قلب به واسطه قلم اعلى و اشتغال اذن قلب بر تلقى واردات و الهامات ربانیه و حکم و خطابات سبحانیه از راه هاى ذکر حق است.)79
ملا فیض کاشانى مى گوید:
(سالک, علاوه بر ذکر, لازم است در همه امور توکل به حق داشته باشد.)80
سید ابوالقاسم دهکردى مى گوید:
(سالک, علاوه بر ذکر حق, باید رضایت او را کسب کند و نعمتهاى الهى را پاس بدارد.)81
ابن ابى جمهور احسائى مى گوید:
(از ابواب عظیمه ایمان, حب فى الله و بغض فى الله باشد و در سلسله حب, اولین محبوب, ذات الهى است و پس از او, وجود مقدس ختمى مآب و پس از آن, امیرالمؤمنین, علیه السلام, سپس ائمه, بعد انبیاء, و ملائکه, سپس اوصیا, سپس علما و اولیا و اتقیا.)82
از نظر شهید اول:
(به جز التزام به شرع در تمام حرکات و سکنات و تکلمات و لحظات و غیرها, راهى به قرب حضرت ملک الملوک نیست و با خرافات ذوقى هرچند ذوق در غیر این مقام خوب است, راه رفتن لایوجب الاّ بعداً. لازم است همه احکام شرعیت را پیروى کند, حتى از انجام نوافل و مستحبات غفلت نکند.)83
ج. پیوند با دیگران: سومین مسأله مورد توجه دستورالعملها, روشنگرى پیوند انسان با دیگران است. برابر این توصیه ها, نباید پیوند با خویشاوندان را گسست,84 حقوق برادران و خواهران را باید حفظ کرد.85 براى پدر و مادر, پس از اداى نماز دعا کرد86 و با اعضاى خانواده سلوک خوشى داشت و خواسته هاى کودکان را به خوبى برآورد.87
شهید اول سفارش مى کند:
(باید به زیارت دوستان, اهتمام ورزید. با مردم درخور فهم آنان سخن گفت. با مردم مدارا کرد. با برادران مسامحه و مواسات داشت و خود را از دیگران پایین تر دانست و از ریاست بر دیگران پرهیخت و از مراوده با غیر اولیاءالله دورى گزید و مجالس بطالین و مغتابین و آنانى که سخنان پراکنده گویند و روز مى گذرانند, ترک گفت و با مردم با حسن خلق معاشرت کرد.)88
ملاّ محمدتقى مجلسى یادآور مى شود:
(نباید چیزهایى را گفت که شنونده در غلوّ افتد, یا اعتقاد او به انبیا و اولیاء سست شود.)89
ملا فیض کاشانى تأکید مى ورزد:
(از بردن آبروى اشخاص, غیبت گذشتگان, افترا به پیامبران, اوصیا و علما, باید پرهیز کرد. باید از وادار کردن مردم به پذیرش چیزى که ظرفیت آن را ندارند و به بدبینى آنان مى انجامد, پرهیز شود. از نشر بدیها, نقل داستانهاى فاسقان و بدکاران, دورى جست و حال شنوندگان نگهداشت.)90
ملکى تبریزى درباره هدف موعظه مى گوید:
(هدف از موعظه باید استوارى عقیده شنوندگان و ایجاد عشق به خدا, پیامبر و اولیا در دل مخاطبین باشد و ادب مراقبت با خدا و انبیا و اولیا را بیاموزد و آنان را به پارسایى فراخواند.
معارف بلند و استوار را با نرمى و بیان ساده و الفاظى مأنوس بر زبان آورد.)91
شیخ عباس قمى از سخن باطل و فتنه انگیز پرهیز مى دهد:
(نباید اباطیل را ترویج کرد و یا سخن فتنه انگیز بر زبان آورد.)92