مقدمه
«معروف» به کارى اطلاق مىشود که با عقل و شریعت «نیکو» شناخته شود.1 به عبارت دیگر، »معروف« یعنى شناختهشده و در مقابل منکر است، یا کار نیک مطابق فطرت. «معروف» آن است که مردم با ذوق آن را از حیات اجتماعى متداول مىدانند و به فطرت سلیم آن را درمىیابند.2
منکر چیزى است که به زشتى شناخته شده است. منکر از »نکر« به معناى نشناختن ریشه گرفته است و انکار نوعى عدم قبول است.3
منکر هر کارى است که عقلها و خردهاى صحیح، زشتى آن را حکم مىکنند; یا اینکه عقلها در زشتى و خوبى آن کار سکوت مىکنند، سپس دین و شریعت، بدى و زشتى آن را بیان مىکند.4 کارى که مردم در جامعه خود آن را نشناسند، یعنى در جامعه متروک باشد; حال یا به دلیل زشتىاش یا به سبب اینکه جرم و گناه است.5
امر به معروف و نهى از منکر در آموزههاى دینى، از جایگاهى بس بلند و ویژه برخوردار است. از منظر اسلام، هیچ عملى نمىتواند با دو فریضه بزرگ امر به معروف و نهى از منکر، برابرى کند. انگیزه بعثت انبیا، تزکیه و تهذیب نفوس انسانها بوده است و این مهم در پرتو امر به معروف و نهى از منکر حاصل مىشود. امام على)ع( درباره اهمیت امر به معروف و نهى از منکر مىفرماید:
تمام کارهاى خیر و حتى جهاد در راه خدا، در برابر امر به معروف، مثل رطوبت دهان است در برابر آب دریا.6 نظر به اهمیت و جایگاه ویژه امر به معروف و نهى از منکر در اسلام، با اینکه اصل وجوب شرعى آن، اتفاقى است،7 موضوعات دیگر آن قابل بحث و بررسى است; مانند این که معناى معروف و منکر چیست؟ آیا معروف و منکر، همان واجب و حرام است یا اعم از آنهاست؟ آیا وجوب امر به معروف و نهى از منکر، مشروط به تأثیر است، یا ما مأمور به تکلیف هستیم و یا نسبت به موارد، فرق مىکند؟
همچنین معروف و منکر نیز داراى مراتبى است و به طور طبیعى همه واجبها و منکرها در یک مرتبه نیستند و نوعى ردهبندى و مراتب میان آنها وجود دارد. مثلاً قتل نفس و خوردن مال حرام در یک مرتبه و رده نیستند. همچنین عکسالعملى که از ناحیه آمر و ناهى در برابر معروف و منکر رخ مىدهد نیز یکسان نیست و مقتضى مراتب مختلف است. در این میان، تفاوت آرا در موضوع مراتب امر به معروف و نهى از منکر، به لحاظ تأثیرگذارى در عرصه عمل و موضعگیرىهاى اجتماعى، از اهمیت بیشترى برخوردار است و در این نوشتار، با نگاهى کوتاه، تفاوت آرا را بدون داورى در باب صحت و سقم آنها، در معرض قضاوت خواننده قرار مىدهیم تا زمینههاى تحقیقات گستردهتر را فراهم سازد.
پیشینه موضوع
پیشینه تاریخى فریضه امر به معروف و نهى از منکر، حاکى از این است که ارزش و اهمیتى که در مکتب مقدس اسلام به امر به معروف و نهى از منکر داده شده و در نتیجه انسانها را مسؤول یکدیگر و نیز مسؤول دین خویش دانسته، یا در دیگر ادیان و مکاتب وجود ندارد و یا اهمیت چندانى براى آنها نداشته است. در اصول اسلامى، این اصل از جایگاه رفیع و بلندمرتبهاى برخوردار بوده است و مورد توجه و عنایت ویژه حق تعالى و پیشوایان دینى)ع( مىباشد; به گونهاى که در جامعه اسلامى از صدر اسلام، پیامبر گرامى اسلام)ص( و یاران و اصحاب ایشان و نیز پیشوایان معصوم)ع( براى پاسدارى از اصول مکتب، از امر به معروف و نهى از منکر به مثابه مؤثرترین ابزار و نیز یک تکلیف الاهى بهره گرفتهاند. مسلمانان آن را وظیفه الهى خود دانسته و به اجراى این فریضه بزرگ پایبند بوده و اهمیت خاصى براى آن قائل بودهاند.
این کار به صورت یک جریان عمومى و بدون تشکیلات و ضوابط تشکیلاتى انجام مىگرفت تا اینکه در قرن سوم و چهارم هجرى، تشکیلات ویژهاى که عهدهدار امر به معروف و نهى از منکر بود، تأسیس گردید و دایره »حسبه« نامیده مىشد. خود این امر به لحاظ تاریخى، جاى بحث و بررسى دارد.
با توجه به تاثیر فراوان فریضه امر به معروف و نهى از منکر در زندگى اجتماعى و فردى انسانها، آنچه در مقام عمل اهمیت وافرى دارد، پرداختن به نحوه اجراى آن است. مراتب امر به معروف و نهى از منکر، ناظر به همین مقام است و از گذشته، مورد کاوش فقهاى اسلامى قرار گرفته است. از آن جمله مىتوان به موارد زیر اشاره نمود: »شرایع الاسلام« محقق حلى، »النهایة« شیخ طوسى، »المقنعه« شیخ مفید، »الروضة البهیة« شهید ثانى، »المراسم« سلّار، »تحریر الوسیله« امام خمینى، »جواهر الکلام« نجفى، »احیاء علوم دین« غزالى. در گذشته تحقیقات متعددى در این زمینه صورت گرفته است، اما در کمتر تحقیقى به صورت مقایسهاى به بحث مراتب امر به معروف و نهى از منکر پرداخته شده است.
مراتب امر به معروف و نهى از منکر از دیدگاه فقهاى امامیه
در میان مفسران و فقیهان شیعه، مشهور است که این دو فریضه، داراى سه مرتبه، اصلى است; همانطور که در کتاب شرایعالاسلام آمده است: »مراتب الانکار ثلاث: بالقلب و باللسان و بالید.«)نهى از منکر داراى سه مرتبه قلبى، گفتارى و دستى است(8 غرض بزرگانى مانند محقق حلى)ره( که مباحث را با عنوان »انکار« بیان کردهاند، اختصاص این مباحث به نهى از منکر نیست، بلکه این هم در امر و هم در نهى جارى است. شاید این بزرگان به دلیل تبعیت از برخى روایات که محدوده بحث را نهى از منکر قرار دادهاند، چنین عنوانى به بحث دادهاند، و شاید بتوان گفت که »انکار منکر« شامل امر به معروف نیز مىشود; زیرا ترک واجب، گناه است و در حقیقت امر به معروف نیر اعتراضى است بر ترک واجب که منکر است.
مراتب امر به معروف و نهى از منکر از نظر آنها عبارت است از:
1 . قلبى
برخى از بزرگان، مرتبه قلبى را به معناى »عقیده به وجوب واجبات و حرمت محرمات« گرفتهاند. برخى دیگر نیز به معناى »نارضایتى از گناه« و برخى به معناى »بغض و دشمنى با گناهکار در راه خدا« گرفتهاند. ولى همانطور که در شرایع الاسلام آمده است »این امور قلبى تا به سر حد ظهور و آشکار آن نرسند، مصداق امر به معروف و نهى از منکر نمىباشند، هرچند به خودى خود واجب باشند; ولى اگر اظهار شدند امر و نهى محسوب مىشوند; زیرا بر طلب انجام کار یا طلب ترک کارى از دیگرى دلالت مىکنند«. 9 در این مرحله، درجاتى براى امر و نهى وجود دارد مانند اشاره با چشم و برخورد با چهره گرفته و خشمآلود، اعراض و برگرداندن صورت، قهرکردن و دورى گزیدن و... . اینگونه برخوردها که حاکى از تنفر قلبى و انزجار از گناه است، بدون اینکه سخن بر زبان رانده شود یا از قدرت و زور استفاده شود، مرتبه اول امر به معروف و نهى از منکر است.
2. لسانى
در این مرتبه، با استفاده از گفتار، امر و نهى صورت مىگیرد. این مرتبه نیز داراى درجات است; زیرا سخن گفتن، گاهى با ملایمت و آرامى، موعظه و نصیحت و با ارشاد و استدلال همراه است، و گاهى حالت دستورى و فرمان دادن به خود مىگیرد، و گاهى نیز شدت و خشونت مىیابد و با تهدید همراه مىشود.
3. یدى
در این مرتبه، از قدرت و اجبار و اقدامات بازدارنده استفاده مىشود. در این جا نیز درجاتى وجود دارد; مثلاً گاهى باید دست گناهکار را گرفت و مانع انجام گناه شد; گاهى باید او را از مجلس گناه اخراج کرد و یا به سرزمین دیگرى تبعید نمود; گاهى باید او را در زندان یا خانهاش حبس کرد، و در مواردى که ضرورت داشته باشد او را کتک زد یا مجروح ساخت و حتى به قتل رساند.
بنابراین مىتوان گفت که امر به معروف و نهى از منکر، دو مرتبه بیشتر ندارد; بازداشتن با زبان و یا با قدرت; از این رو برخى مانند ابن ادریس تنها دو مرتبه زبان و دست را ذکر مىکنند.
دیدگاه برخى از فقها درباره چگونگى مراتب امر به معروف و نهى از منکر
درباره چگونگى مراحل و مراتب امر به معروف و نهى از منکر، این سؤال وجود دارد که آیا از مرحله پایینتر)قلب( باید شروع کرد و بعد مراحل بالاتر)زبان و دست( را اجرا نمود و یا از مرحله بالاتر باید شروع کرد تا نوبت به مراحل پایینتر برسد؟ دو دیدگاه در میان فقها وجود دارد: دیدگاه اول، از بالاتر به پایینتر است; و دیدگاه دوم، معتقد است که باید از پایینتر شروع کنیم تا به مراحل بالاتر برسیم. در ادامه این دو دیدگاه را شرح مىدهیم.
1 دیدگاه شیخ طوسى:
امر به معروف و نهى از منکر در دیدگاه شیخ طوسى داراى سه مرتبه قلبى، زبانى و دستى است. در مرحله قلب این است که خود فرد به معروف، عمل کند و از منکر پرهیز نماید; به گونهاى که دیگران به او تأسى کنند. مرحله زبان آن است که مردم را به معروف دعوت کند و آنها را به پاداش کار خوب وعده دهد و از عذاب کار ناشایست، بترساند. امر به معروف دستى نیز به این است که این فریضه با تأدیب، جلوگیرى، و کشتن و مجروح کردن انجام شود، جز اینکه این نوع از زدن، واجب نیست مگر با اذن سلطان وقت که براى ریاست منصوب شده است. سپس شیخ طوسى مراتب نهى از منکر را همانند مراتب سهگانه امر به معروف بیان مىکند.10
2 دیدگاه شیخ مفید:
اگر انسان مىتواند با دست و زبان، نهى از منکر نماید... بر او واجب است که با قلب، دست و زبان، این کار را انجام دهد; و اگر از نهى از منکر عملى ناتوان بود یا ترسید، به قلب و زبان اکتفا نماید. اگر از انکار با زبان هم ترسید، به انکار قلبى اکتفا نماید; و البته نهى از منکر عملى نباید به حد کشتن و مجروح کردن برسد، مگر با اجازه سلطانى که براى تدبیر امور مردم منصوب شده است; و اگر امکان اذن گرفتن نبود، حق ندارد چنین کارى را انجام دهد.« ایشان درباره نحوه نهى از منکر قلبى و زبانى مىگوید: »باید او را موعظه کند، عذاب الاهىاى را که به دنبال منکر است، بیان نماید و او را از آن بترساند.11
3 دیدگاه سلار: ایشان نیز سه مرحله را ذکر مىکند، با این تفاوت که در ابتدا تصریح مىکند که مرحله اول با دست است; اگر نشد، با زبان; و اگر نشد، با قلب. در عین حال ایشان مىگوید:
بر او واجب است به گونهاى عمل کند که علم یا ظن)گمان( داشته باشد که آن رفتار تأثیرگذارتر است نه آن که به گونهاى مضرّ رفتار کند. با این توضیح که اگر رفاقت تأثیر بیشتر دارد، با رفاقت، و اگر شدت مؤثرتر است، با شدّت به امر به معروف و نهى از منکر بپردازد.
وى در پایان مانند شیخ طوسى و شیخ مفید، کشتن و مجروح کردن را در حیطه اختیارات سلطان یا کسى که سلطان او را مأمور کرده، مىداند; اما بر خلاف آن دو بزرگوار مىگوید:
اگر دسترسى به سلطان نبود، امامان)علیهم السلام( این کار را به فقها تفویض فرمودهاند که اقامه حدود نموده، در میان مردم قضاوت نمایند.12
4 دیدگاه ابن ادریس حلى: ابن ادریس بر خلاف سلّار، مرحله آغازین امر به معروف و نهى از منکر را گفتار مىداند; وى مىگوید:
غرض از نهى از منکر، این است که منکر واقع نشود; بنابراین اگر موعظه و گفتار موجب رفع منکر مىشود، جایز نیست که با دست، نهى از منکر نماید. اما اگر سخن مؤثر واقع نشود، واجب است با دست، از منکر جلوگیرى کند; حتى اگر به ناراحتى، ضرر رساندن و تلف کردن جان وى منجر شود; البته این در صورتى است که مقصود، برطرف کردن منکر باشد نه اینکه به قصد ضرررساندن به دیگرى این کار را بکند و نیز ناهى از منکر خود، آن منکر را انجام دهد.13
5 دیدگاه شهید اول: ایشان بر آن است که »ناهى از منکر باید به تدریج از منکر جلوگیرى نماید: ابتدا با اظهار کراهت و اعراض شروع مىکند; سپس با سخن ملایم، و اگر سخن نرم و ملایم کارساز نشد، با سخن درشت; و اگر آن نیز تأثیرى نداشت، با زدن باید از منکر جلوگیرى کند«. شهید ثانى در توضیح این نظر براى هر یک از مراتب سهگانه نیز مراتبى را بیان مىکند که »آمر و ناهى باید از آسانترین راه شروع کنند. در صورت مفید نبودن مراحل آسانتر به تدریج به سراغ مراحل سختتر برود«. سپس شهید اول درباره مجروح کردن و کشتن، بدون بیان نظر خود، دو قول را نقل مىکند و در پایان مىگوید که در هر حال، انکار قلبى واجب است«.14
6 امام خمینى)ره( براى امر به معروف، سه مرحله بیان مىکند و مىگوید:
مادامى که امکان نهى از منکر با مرتبه پایین ممکن است - حتى اگر احتمال هم بدهد - جایز نیست به سراغ مرتبه بعدى برود; این مراتب عبارتند از:
اولین مرتبه اظهار کردن انزجار قلبى از منکر، با بستن چشم، در هم کشیدن چهره، برگرداندن صورت، دور شدن، ترک دوستى، و... ;
مرتبه دوم امر و نهى زبانى است. ایشان معتقدند در امر به معروف و نهى از منکر عرفاً باید مفهوم امر و نهى فهمیده شود و الا وجوب امر و نهى برداشته نمىشود; در عین حال مىگویند اگر احتمال بدهد با موعظه و ارشاد و سخن ملایم، مطلوب حاصل مىشود، واجب است به همین شکل عمل نماید.15
مرتبه سوم انکار با دست به معناى اعمال قدرت مىباشد. این مرتبه آخرین مرحله است. در صورتى که آمر یا ناهى علم و اطمینان پیدا کرد که از طریق انجام دو مرتبه اول، نمىتواند منکر را برطرف نماید باید به سراغ مرحله سوم برود. اما ایشان کشتن، مجروح کردن و حتى زدن را به اجازه گرفتن از فقیه جامعالشرایط منوط مىداند.
البته این در جایى است که منکر از مواردى نباشد که خداى متعال به هیچ وجه، به آن راضى نیست.
بنابراین اگر منکر از قبیل به قتل رسیدن نفس محترمى باشد و جلوگیرى از آن جز با مجروح کردن یا کشتن ممکن نیست و فرصت اجازه گرفتن از فقیه هم وجود نداشته باشد، دفع منکر حتى بدون اذن فقیه، واجب است.16
لزوم یا عدم لزوم ترتیب بین مراتب
فقهاى عظام)رحمهم الله( رعایت ترتیب بین مراتب سهگانه را واجب مىدانند. سؤال این است که آیا ابتداى ترتیب از مرحله پایینتر است یا از مرحله بالاتر؟ از فرمایشات شیخ مفید و سلّار، استفاده مىشود که ابتدا از مرتبه قدرت استفاده شود و بعد به مرحله موعظه)از مرحله بالاتر به مرحله پایینتر(; اما از فرمایشات بزرگان دیگرى مانند شیخ طوسى و شهید اول، استفاده مىشود که شروع از مرحله پایین به مراحل بعدى، به نسبت میزان تأثیر است. امام خمینى نیز از این دسته هستند که چنین مىفرماید:
لایجوز التعدى عن مرتبة الاخرى مع حصول المطلوب من المرتبة الدانیة بل مع احتماله.17
با حاصل شدن مقصود از مرتبه پایین، حتى به صورت احتمال، جایز نیست به مرتبه دیگر عمل شود; بله، اگر مرتبه پایین مؤثر نبود، باید به سراغ مرتبه بالاتر رفت. این مطلب درباره درجات هر مرتبه نیز صادق است; بنابراین اگر احتمال تأثیر در درجه پایینتر وجود دارد، باید به آن اکتفا شود و نمىتوان به سراغ درجات شدیدتر رفت.
حضرت امام خمینى)ره( درباره درجات مرتبه اول مىنویسد:
و کذا یجب الاختصار فیها على الدرجة الدانیة فالدانیة و الایسر فالایسر;
در این مرتبه باید به درجه پایین و آسان، اکتفا کرد. اگر مؤثر نبود، به درجات بعدى که پایینتر و سادهتر باشد، عمل شود.
اذن حاکم در مرتبه سوم امر به معروف و نهى از منکر
برخى از مراتب امر به معروف و نهى از منکر، مانند آشکار کردن تنفر قلبى و استفاده از گفتار، بر همگان واجب است; چه عامه مردم و چه حاکمان اسلامى. اما اگر نوبت به استفاده از قدرت برسد و به اقداماتى همچون زدن، مجروح ساختن و کشتن نیاز باشد، آیا اینگونه اقدامات بر هر کسى واجب یا دستکم جایز است; و یا از شؤون »امامت« به شمار مىرود و حاکم اسلامى و نماینده او باید عهدهدار این امور باشد؟
الف - زدن یا حبس نمودن
صاحب »جواهر الکلام« این عبارت را از محقق حلى نقل مىکند که:
اگر منکر برداشته نمىشود مگر با استفاده از قدرت، مانند زدن و کارهایى)چون حبس که( در حد زدن است، این گونه برخورد جایز است«; آن گاه مىنویسد: »ظاهر کلام محقق حلى و علماى دیگر)که در زدن، إذن امام)ع( یا نایبش را شرط نکردهاند( این است که اجماع و اتفاق بر آن دست که اگر زدن به جراحت منجر شود، بر اذن امام یا نایب او توقف ندارد.18 ایشان در ادامه عبارتى را که از شیخ طوسى نقل شده)که »زدن« به اذن سلطان مشروط است(، محل نظر و اشکال مىدانند; و نیز این سخن صاحب مجمعالفایده را - که »اگر جواز زدن، اجماعى نبود، تنها به سبب ادله امر و نهى، حکم به جوازِ زدن مشکل بود« - بعیدتر از سخن شیخ طوسى مىداند; زیرا بر کسى که به ادله این دو فریضه احاطه داشته باشد، پوشیده نیست که مقصود از امر به معروف و نهى از منکر، واداشتن بر ایجاد معروف و یا دورى از منکر است، نه مجرد سخن گفتن.19
ب - مجروح کردن یا کشتن
اگر جلوگیرى از گناه، تنها به زخمى کردن یا کشتن گناهکار وابسته باشد، آیا هر فردى با تشخیص خود مىتواند اینگونه اقدام کند یا به اذن امام)ع( یا نایب او نیاز مىباشد؟
در این باره میان فقهاى عظام)رحمهم الله( گفتوگو و اختلاف مىباشد:
نظر اول: به اذن امام یا نایب او نیاز نیست.
نظر دوم: به اذن امام یا نایب او نیاز است.
نظر سوم: در قتل، به اذن امام یا نایب او نیاز است ولى در مجروح کردن، چنین نیست.
قول اول، مختار جمعى از بزرگان است; مانند سید مرتضى علمالهدى، ابوالصلاح حلبى، ابنادریس حلى و شهید اول.20
قول دوم، مختار جمعى دیگر از بزرگان است; مانند شیخ طوسى در کتاب نهایه، قاضى ابن براج، فاضل مقداد و صاحب جواهرالکلام.21
قول سوم نیز مختار شهید ثانى است.22
مراتب امر به معروف و نهى از منکر از دیدگاه فقهاى اهل سنت
امر به معروف و نهى از منکر از دیدگاه فقهاى اهل سنت نیز داراى مراتب مختلفى است که به هر یک از آنها مىپردازیم.
1) حنفى
ابولیث که از علماى حنفى مذهب مىباشد، در کتاب »تنبیه الغافلین«، قول معروف تقسیم سهگانه را نقل مىکند که انجام دادن با دست براى امرا، با زبان براى علما و با)یا در( دل براى عامه است. ایشان بر اساس نوع امر به معروف و نهى از منکر، به ترتیب بین آمران، قائل است. اما سایر علماى حنفیه معتقدند هر کس که مىتواند منکرى را اصلاح کند، باید به آن اقدام کند.23
2) مالکى
ابنعطیه که از علما و فقهاى مذهب مالکى است، مىگوید مردم در نهى از منکر، مراتب متفاوتى دارند: وظیفه علما آن است که حاکمان را راهنمایى کنند و آنان را به شاهراه علم سوق دهند; تکلیف حاکمان این است که با نیرو و قدرت خود بدىها را تغییر دهند; و تکلیف بقیه - یعنى عامه مردم - این است که پس از اعتراض لفظى، مطالب را به آگاهى مقامات برسانند.
او مىافزاید که این امر به شرارت مستمر مربوط است; اگر مؤمنى عادى، جرمى پیشبینى نشده)مانند سرقت یا زنا( ببیند، باید تا حدى که مىتواند، خود اقدام کند. این موضوع در هر صورت، براى اقدام از جانب مؤمنان عادى مستلزم محدودیت خاصى است.
اما در بخش دیگرى، از این سخن فراتر مىرود و مىگوید علما باید این وظیفه را انجام دهند، در صورتى که بقیه مردم از آنها پیروى مىکنند; زیرا انجام این کار به دانش وسیعى نیاز دارد. از این رو قرطبى قول معروف تقسیم سهگانه را نقل مىکند.24
3) شافعى
غزالى که از علماى شافعى مذهب است، در کتاب »احیاء علوم دین« مىگوید: امر به معروف و نهى از منکر، هشت درجه دارد. این درجات عبارتند از:
درجه اول: جستجو براى دانستن
اولین درجه این فریضه جستوجو براى دانستن منکرى است که در حال انجام شدن است.
درجه دوم: آگاه کردن
درجه دوم، آگاه کردن گناهکار است. مثلاً کسى از مردم روستا در مسجد نماز مىخواند و رکوع و سجود را تمام نمىکند. شما مىدانید که این از نادانى او است; زیرا اگر نمىخواست نماز را درست بگذارد، اصلاً نماز نمىخواند. پس باید این کمبودها را با لطف و نه با عنف، به او یادآورى کرد.
درجه سوم: وعظ و نصیحت
درجه سوم، بازداشتن به وعظ و نصیحت و ترسانیدن از خداست. این درجه درباره کسى است که منکرى مرتکب مىشود و در عین آنکه مىداند آن امر منکر است یا پس از آنکه از منکر بودن آگاه شد، باز هم بر انجام آن اصرار مىورزد.
درجه چهارم: سختى و درشتى در سخن
این درجه زمانى رواست که لطف و محبت، مؤثر واقع نشود و گناهکار به استهزا و تحقیر گوینده بپردازد.
درجه پنجم: تغییر با دست
این درجه عبارت است از شکستن آلات لهو و ریختن خمر و اعمال فشار براى بیرون آوردن کسى از جایى)مثلاً براى بیرون کردن شخص جنب از مسجد(. چنین رفتارى براى همه منکرات روا نیست. علاوه بر این اگر مىتوان گناهکار را وادار کرد که خود اقدام کند، لازم نیست ما به این شیوه عمل کنیم و نباید از حدّ نیاز فراتر رویم.
درجه ششم: تهدید به خشونت
در صورت امکان باید شخص را به امرى تهدید کند که انجام آن ممکن باشد. نباید او را به امرى تهدید کنیم که روا نیست.
درجه هفتم: کتک زدن
اقدام به زدن با دست و پا هفتمین درجه است و این امر به وقت نیاز و به قدر حاجت، براى مردم جایز است. در این جا اصل حداقلى)تدریج( را باید در نظر گرفت.
درجه هشتم: یاران مسلح
درجه هشتم فراهم آوردن یاران مسلح است در صورتى که آدمى خود نتواند از عهده آن برآید. در اینجا درباره نیاز به اذن امام، اختلاف نظر وجود دارد: عدهاى مىگویند که آحاد مردم نمىتوانند به این کار اقدام کنند; زیرا سبب آشوب مىشود. گروهى صحیحتر مىدانند که اذن امام، لازم نیست; زیرا مردم در درجات پایینتر به انجام آن مجاز مىباشند.25
سخن غزالى در حقیقت، توضیح همان مراحل سهگانه)دل، زبان، دست( است; زیرا همانطور که اشاره کردیم، هر یک از مراحل سهگانه داراى مراتبى هستند که غزالى مراتب را توسعه داده است.
4) حنبلى
ابنحنبل مىگوید: از طریق حدیث »سهمرحلهاى« نبوى، مىتوانیم دریابیم که این وظیفه چگونه باید انجام شود. انجام دادن آن، ممکن است با دست، زبان و دل باشد; که این آخرى، کمترین مقدار ایمان است. انجام دادن آن در دل ممکن است کارى کمتر از حد مطلوب باشد. ابنحنبل آن را یک تسهیل مىداند. ابنحنبل امید دارد چنین عملى، مورد قبول واقع شود; امّا در صورت فقدان بعضى موانع، راههاى دیگر بهتر به نظر مىرسد. در این مطلب، هیچ چیزى نیست که نشان دهد »عمل در دل«، چیزى بیش از یک عمل نامحسوس ذهنى است; یا »با دل« را فقط مىتوان در دل انجام داد، به گونهاى که اصطلاح »امر« و »نهى« حکایت دارد. روشى که به حساب نیامده، انجام دادن آن »با زبان« است.
آخرین روش، «با دست» است که طیف وسیعى از اعمال را در بر مىگیرد.26
نتیجه و مقایسه آرا
از آنچه به اجمال ذکر شد، معلوم مىشود که در اصل وجود مراتب سهگانه)دل، زبان، دست(، همه فقهاى اسلام اعم از شیعه و سنى، موافقند و همچنین این دیدگاه، اتفاقى است که انکار به دل، کمترین انتظارى است که از هر فرد مسلمان در برابر منکر بایسته است.
نکته اساسى، تفاوت آن چیزى است که حنفىها و مالکىها در چگونگى انجام این مراتب معتقدند. طبق نظر آنها، انجام با قدرت، مخصوص حاکمان است; و مرتبه زبان)موعظه( مخصوص عالمان دین است و وظیفه عموم، همان انجام مرتبه قلبى است; یعنى انکار به دل و تبعیت از حاکمان و عالمان در انجام فریضه امر به معروف و نهى از منکر.