تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,316 |
تعداد مشاهده مقاله | 12,995,258 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,706,763 |
سیدیزدى فقیهى عُرفنگر یا عُرفىگرا؟ | ||
فقه | ||
مقاله 5، دوره 19، شماره 73، مهر 1391، صفحه 108-147 | ||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||
نویسنده | ||
حسین ناصری مقدم | ||
تاریخ دریافت: 13 بهمن 1394، تاریخ پذیرش: 13 بهمن 1394 | ||
چکیده | ||
کسانى مدعى شدهاند که آیت الله سید محمد کاظم یزدى، فقیهى سکولار بوده است; نگارنده در این نوشتار ضمن تفکیک دو پدیده عرفْنگرى با عرفىگرایى، بر آن است که سید یزدى، فقیهى عرفْنگر بوده است نه عرفىگرا. عرفْنگرى، مفهومى شناخته شده در فقه اسلامى است; به معناى رجوع به عرف در مواردى که شریعت در آنها ساکت است یا آنها را به عرف احاله داده است. عرفىگرایى فرایندى است که طى آن، ضمن سلب نگاه قدسى و رازآلود به دین، تلاش مىشود رویکرد حقوقى در موضوعات مختلف، بر اساس دریافتهاى عرفى و عقلانیت جمعى، استوار گردد. با نگاهى به آثار سید، به روشنى درمىیابیم که او به سان پیشینیانش، به عرف ارج مىنهد و آن را محور عمل قرار مىدهد; اما هیچگاه براى آن، نقشى تشریعساز و بدیل نصوص، قائل نیست. در حقیقت، سید یزدى همچون دیگر فقیهان امامى، به عرف ابزارى باور دارد، نه عرف مصدرساز یا عرف سندزا. در این پژوهش با رویکرد توصیفى تحلیلى، چهار کتاب اصلى سید یعنى »عروه«، »تکمله عروه«، »حاشیه مکاسب« و »منجّزات مریض« او به عنوان متنهاى مورد مطالعه، انتخاب شدهاند. | ||
کلیدواژهها | ||
عرفىگرایى؛ سید محمد کاظم یزدى؛ سکولاریزم؛ عادت؛ عقل؛ سندیت | ||
اصل مقاله | ||
درآمد 1 چیستى عرف (در لغت و اصطلاح) 2مشخصههاى عرف 3 عرف منبع، عرف مبنا و عرف سند 4 عرف استقلالى و عرف ابزارى (آلى) 5 دیدگاه منبع بودن عرف 6 منبع بودن عرف و سکولاریزاسیون 7 - دیدگاه سند و دلیل بودن عرف 9 کاربرد غیراستقلالى عرف (عرف ابزارى) 10/1 سید یزدى و منبعیت استقلالى عرف (عرفىگرایى = سکولاریزاسیون) 10/2 سید یزدى و سندیت عرف (کاربرد استقلالى دوم) 10/3 سید یزدى و عرف ابزارى 10/489 امکان تخطئه عرف از سوى شارع (عرف مردوع) 10/592 امضاى متفاهم عرفى توسط شارع 10/696 عرف از آن جهت که عقلا هستند 10/798 نسبت میان عرف و عقل 10/899 تفاوت عرفها از منظر سید یزدى | ||
مراجع | ||
منابع * قرآن کریم 1. نهج البلاغه، شریف رضى، با تحقیق شیخ محمد عبده، بیروت، دار المعرفة للطباعة و النشر، بى تا. 2.ابن بابویه قمى، على بن محمد: فقه الرضا )ع(، چاپ اول، قم، مؤسسه آل البیت لأحیاء التراث، 1406ق. 3.ابن حنبل، احمد بن حنبل شیبانى: مسند احمد، مصر، مؤسسه قرطبه، بىتا. 4.ابن سمعانى، منصور بن محمد بن عبد الجبار: قواطع الادلة فى الاصول، چاپ اول، بیروت، دار الکتب العلمیة، 1997م. 5. ابن عابدین، محمد امین افندى: مجموعه رسائل ابن عابدین، بیروت، دار احیاء التراث العربى، بى تا. 6. ابن منظور، محمد بن مکرّم: لسان العرب، قم، نشر ادب حوزه، 1405ق. 7. ابن نُجیم، زین العابدین بن ابراهیم حنفى: الاشباه و النظائر، قم، نشر ادب الحوزه، 1405ق. 8. بحرانى، شیخ یوسف: الحدائق الناضرة، قم، جامعه مدرسین، بى تا. 9 . بیرو، آلن: فرهنگ علوم اجتماعى، ترجمه باقر ساروخانى، چاپ دوم، مؤسسه کیهان، 1370. 10. حر عاملى، محمد بن الحسن: وسائل الشیعة )اسلامیه(، بیروت، دار احیاء التراث العربى، بى تا. 11. حکیم، محمد تقى: الاصول العامة للفقه المقارن، چاپ دوم، نجف اشرف، مؤسسه آل البیت للطباعة و النشر، 1979م. 12. حلّى، ابن ادریس: السرائر، چاپ دوم، مؤسسة النشر الاسلامى، 1411ق. 13. خلّاف، عبد الوهاب: علم اصول الفقه، چاپ دهم، کویت، دار القلم للطباعة و النشر و التوزیع، 1392ق. 14. خوئى، سید ابوالقاسم: اجود التقریرات، چاپ دوم، مؤسسه مطبوعاتى دینى، 1410ق. 15. راغب اصفهانى: المفردات فى غریب القرآن. 16. زرقاء، احمد مصطفى: المدخل الفقهى العام الى حقوق المدنیة فى بلاد سوریا، چاپ سوم، 1952م. 17. شرتونى، رشید: اقرب الموارد، قم، کتابخانه آیة الله مرعشى، 1403ق. 18. شریف مرتضى علم الهدى: الانتصار، چاپ اول، قم، مؤسسة النشر الاسلامى التابعة لجماعة المدرسین بقم، 1415ق. 19. شهید اول، محمد بن مکى: اللمعة الدمشقیة، چاپ اول، قم، دارالفکر، 1411ق. 20. شهید ثانى، جبعى عاملى: الروضة البهیة، چاپ اول، قم، انتشارات داورى، 1410ق. 21. شیخ طوسى، ابو جعفر محمد بن الحسن: التبیان فى تفسیر القرآن، بیروت، دار احیاء التراث العربى، بى تا. 22. -: الخلاف، چاپ اول، قم، مؤسسة النشر الاسلامى، 1417ق. 23. شیخ مفید: المسائل الصاغانیة، چاپ اول، قم، المؤتمر العالمى لالفیة الشیخ المفید. 24. صابرى، حسین: فقه و مصالح عرفى، چاپ اول، قم، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى، 1384. 25. طباطبایى، سید على: ریاض المسائل، چاپ اول، قم، مؤسسة النشر الاسلامى، 1412ق. 26. طباطبایى، سید محمد حسین: تفسیر المیزان، قم، مؤسسة النشر الاسلامى، بى تا. 27. طبرسى، ابى على الفضل بن حسن: جوامع الجامع، چاپ اول، قم، مؤسسة النشر الاسلامى، 1418ق. 28. عاملى، سید محمد: مدارک الاحکام، چاپ اول، قم، مؤسسه آل البیت، 1410ق. 29. علامه حلى، یوسف بن مطهر: قواعد الاحکام، چاپ اول، قم، مؤسسة النشر الاسلامى، 1413ق. 30. -: مختلف الشیعة، چاپ اول، قم، مؤسسة النشر الاسلامى، 1413ق. 31. علیدوست، ابوالقاسم: فقه و عرف، چاپ اول، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى، 1384. 32. فاضل آبى، زین الدین ابى على: کشف الرموز، چاپ اول، مؤسسة النشر الاسلامى، 1410ق. 33. فاضل هندى، محمد بن حسن بن محمد اصفهانى: کشف اللثام، قم، مکتبة آیة الله مرعشى نجفى، 1405ق. 34. فراهیدى، خلیل بن احمد: کتاب العین، چاپ دوم، قم، مؤسسه دارالهجرة، 1409ق. 35. قاضى بن براج، عبد العزیز: المهذّب، قم، جامعه مدرسین، 1406ق. 36. قمى، میرزا ابوالقاسم: غنائم الایام، چاپ اول، قم، دفتر تبلیغات اسلامى، 1418ق. 37. کاتوزیان، ناصر: فلسفه حقوق )جلد اول(، چاپ پنجم، تهران، شرکت سهامى انتشار، 1388. 38. -: مقدمه علم حقوق، چاپ بیست و دوم، تهران، شرکت سهامى انتشار، 1376. 39. کاشف الغطاء، شیخ جعفر: کشف الغطاء، حجرى، اصفهان، نشر مهدوى. 40. کرکى، على بن حسین: جامع المقاصد، چاپ اول، قم، مؤسسه آل البیت، 1408ق. 41. گلباغى ماسوله، سید على جبار: درآمدى بر عرف، چاپ اول، قم، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى، 1368. 42. محقق حلى، ابو القاسم نجم الدین جعفر بن الحسن: الشرایع، چاپ دوم، قم، انتشارات استقلال، 1409ق. 43. مکارم شیرازى، ناصر: انوار الفقاهة، چاپ دوم، قم، مدرسه الامام امیرالمؤمنین )ع(، 1413ق. 44. مهریزى، مهدى: فقه پژوهى، چاپ اول، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1379. 45. نراقى، ملا احمد: مستند الشیعه، چاپ اول، قم، مؤسسه آل البیت لاحیاء التراث، 1415ق. 46. نسفى، عبدالله بن احمد: کشف الاسرار شرح المصنف على المنار فى الاصول، بولاق، مطبعة الکبرى الامیریة، 1316ق. 47. هاشمى، سید محمود: بحوث فى علم الاصول، چاپ اول، المجمع العلمى للشهید الصدر، 1405ق. 48. هیثمى، حافظ نورالدین على بن ابى بکر: مجمع الزوائد، بیروت، دار الکتب العلمیة، 1408ق. 49. یزدى، سید محمد کاظم: العروة الوثقى، چاپ دوم، بیروت، مؤسسه اعلمى، 1409ق. 50. -: تکملة العروة، قم، مکتبة داورى، بى تا. 51. -: حاشیه مکاسب، قم، مؤسسه اسماعیلیان للطباعة و النشر و التوزیع، 1378ق. 52. -: منجزات مریض، بى تا، بى جا، نرم افزار معجم فقهى. × دانشیار دانشگاه فردوسى مشهد. 1. مانند تاج خروس، یال اسب، موج دریا، بلندى کوه، جوانمردى، نیکویى، سخاوت و... . 2. لسان العرب، ج9، ص239. 3. برخى بر این باورند که عرف در معناى ارزشى، اخلاقى و اصلاحى، تا پیش از ابن اثیر، در عالَم لغت، چندان معهود نبوده است. فقه و عرف، ص47. 4. التبیان فى تفسیر القرآن، ج 5، ص 62. 5. جوامع الجامع، ج1، ص491. 6. المیزان فى تفسیر القرآن، ج8، ص380. 7. البته این در مرحله تعریف است; و گرنه در مقام کاربرد، از دوره اول فقه شیعه تا کنون، همواره فقیهان امامى از واژه عرف در آثار فقهى خود، سخن گفتهاند و در مقام استنباط نیز کم و بیش از عرف، مدد جُستهاند. بنگرید به: على بن بابویه: فقه الرضا)ع( ص25; شیخ مفید: المسائل الصاغانیة، ص43و80; سید مرتضى: الانتصار، ص270; شیخ طوسى: الخلاف، ج1، ص 463، و ج3، ص80 و511; قاضى بن براج: المهذب، ج1، ص363 و ج2، ص45; ابن ادریس: السرائر، ج1، ص80 و 339; محقق حلى: الشرایع، ج2، ص282 و320 و443 و ج4، ص794; فاضل آبى: کشف الرموز، ج2، ص 51; علامه حلى: قواعد الاحکام، ج2، ص85; علامه حلى: مختلف الشیعه، ج5، ص 98; شهید اول: اللمعة الدمشقیة، ص102 و 211 و 193; محقق کرکى: جامع المقاصد، ج3، ص118 و ج4، ص43; شهید ثانى: شرح لمعه، ج5، ص28 و 29، و ج6، ص20; محقق اردبیلى: مجمع الفائدة و البرهان، ج 5، ص53 و 55، ج6، ص327; سید محمد عاملى: مدارک الاحکام، ج4، ص 69 و 158; فاضل هندى: کشف اللثام، ج2، ص 26 و 29 و 40; بحرانى: الحدائق الناضرة، ج4، ص6 و ج5، ص121; کاشف الغطاء: کشف الغطاء، ج1، ص و ج2، ص22 و ج2، ص312; سید على طباطبایى: ریاض المسائل، ج4، ص 234 و 250; میرزاى قمى: غنائم الایام، ج2، ص102 و ج3، ص78; نراقى: مستند الشیعه، ج3، ص8 و ج4، ص 58. 8. هر چند برخى بر این باورند که سمعانى پیش از غزالى به تعریف عرف پرداخته است. )در قواطع الادلة فى الاصول، ص 49 )به نقل از درآمدى بر عرف، ص27. 9. مجموعه رسائل ابن عابدین، ج2، ص 114. 10. بنگرید به: سید على جبار گلباغى ماسوله: درآمدى بر عرف، ص2827. 11. جرجانى: سلّم الوصول ص 317; به نقل از حکیم: الاصول العامة، ص419. 12. خلّاف: علم اصول الفقه، ص 99; به نقل از حکیم، الاصول العامة، ص419. 13. بنگرید به: ابن سمعانى، قواطع الادله، همان جا; نسفى در کشف الاسرار، ج 2، ص593، ابن نُجیم در الاشباه و النظائر، ص 93، المدخل الفقهى العام، ص 559. 14. برخى میان عرف و بناى عقلآ قائل به دوگانگى شدهاند. بنگرید: درآمدى بر عرف، گلباغى ماسوله، ص175و فقه و عرف، ص 132121. 15. بنگرید: الاصول العامة للفقه المقارن، ص 198197 و بحوث فى علم الاصول ج4، ص234. 16. بنگرید به: فقه و عرف، ص6764; المدخل الفقهى العام، ص 553; و دروس فى علم الاصول، ج1، ص277. 17... . این منبع پنهانى و نیرومند را که پایه همه قواعد و توجیهکننده الزام ناشى از آنها است در اصطلاح »مبناى حقوق« مىگویند. )کاتوزیان: فلسفه حقوق ج 1، ص39). نیرو و جاذبهاى که پشتیبان قانون است و آدمى را به اجراى آن وا مىدارد، مبناى حقوق است. )مقدمه علم حقوق، ص7) رویکردهاى متفاوتى در باب مبناى حقوق ارائه شده است; مانند این که مبناى حقوق فطرت است یا قراردادهاى اجتماعى؟ که بر همین اساس، مکاتب گوناگونى نیز به وجود آمده است; مانند مکتبهاى آرمانى و مکاتب تحققى )فلسفه حقوق، ج 1، صص43840) اما منبع در مصطلح حقوقدانان عبارت است از روشهاى ایجاد حقوق و مظاهر مادّى آن که قواعد حقوقى از آن ریشه مىگیرند. )کاتوزیان: کلیات حقوق، ج2، ص1) 18. فقه و عرف، صص 9685. 19. همان، صص8988. 20. همان، ص 91. 21. دکتر کاتوزیان در تفاوت مبنا و منبع، چنین نگاشته است: »اگر قواعد حقوقى را به آب روانى که از چشمه سارى مىتراود، مانند کنیم، کاوش نخستین )پیرامون مبانى( به سفرههاى آبْده پنهانى و نیروها و منابع مؤثر در آن مىپردازد و پژوهش دوم )پیرامون منابع(، محدود به مطالعه و شناسایى همان چشمهسار ظاهرى است و به عوامل واقعى بروز آب، توجهى ندارد. بحث اصلى در فصل منابع حقوق نیز در واقع، محدود به کاوش و جستوجوى منابع ظاهرى قواعد است; تمییز مقام یا صلاحیتى که مىتواند آن قواعد را اعلام کند و پشتیبان و ضامن اعتبار و اجراى آنها شود. )فلسفه حقوق، ج2، ص3) 22. فقه و عرف، ص93. 23. همان. 24. همان. 25. همان، ص 94. 26. بر طبق این دیدگاه، اجتهاد بر چهار گونه است: ملاکزدا )که با غفلت از ملاکات و مبانى احکام به استنباط مىپردازد(; ملاکزا )به جاى تکیه بر اسناد به سراغ مبانى مىرود(; ملاکگرا )متکى به ملاک و مبنا(; و مَدرکگرا )متکى به دلیل و ناظر به ملاک و مبنا(. اجتهاد بایسته، اجتهاد نوع چهارم است که مدارک احکام را در کنار ملاکات احکام و اصول و مبانى مذهب قرار مىدهد. )همان، صص9594) این نکته در مباحث آتى بسیار تأثیرگذار خواهد بود. 27. انعام/ 57 و یوسف/ 40 و 67. 28. فقه و عرف، ص 141140. 29. محمد جبر الالفى: مقالة العرف، مجله مجمع الفقه الاسلامى، ص 3277 به نقل از فقه و عرف، ص 149. 30. فرهنگ علوم اجتماعى، ص 334، به نقل از گلباغى ماسوله: درآمدى بر عرف، ص102101. 31. سعید حجاریان: از شاهد قدسى تا شاهد بازارى، ص 77. 32. محمد هادى فاضل: نقدى بر مقاله فرآیند عرفى شدن فقه شیعى، مجله رواق اندیشه، شماره 1385 3، ص12. 33. ان الحکم الا لله. )انعام/ 57; و یوسف/ 40 و 67) 34. ما من واقعةً الّا و له حکمُ. این عبارت گرچه در هیچ متن و نقل دینى نیامده است، اخیراً در لسان برخى از هواداران شریعت حداکثرى، فراوان به کار مىرود. آیت الله ناصر مکارم شیرازى در این باره مىنویسد: »اصحابنا الامامیة قالوا بانه لیس هناک واقعة لا نصّ فیه و لایوجد امرُ خالً عن حکم شرعى ان الدین قد کمل اصوله و فروعه بحیث لم یبق محل لتشریع احد ابداً. « )انوار الفقاهة، ج1، صص555553). نیز آقاى علیدوست مىنگارد: »بدون شک دین خداوند، جامع، جهانى و مبین هر خُرد و کلان است... . )فقه و عرف، ص 159). 35. فقه و عرف، ص 169. 36. الاصول العامة للفقه المقارن، ص422. 37. بنگرید به: خوئى، اجود التقریرات، ج2، ص38. 38. بنگرید به: مهدى مهریزى: فقه پژوهى. 49. بقره/233. 40. اعراف/ 199. نیز بنگرید به: بقره/ 228 180 178، و 232; نساء/ 25 19 6. 41. هیثمى: مجمع الزوائد، ج1، ص177. 42. مسند ابن حنبل، ج4، ص 1835. 43. خطبه 105 نهج البلاغه )تصحیح شیخ محمد عبده(، ج4، ص 24. 44. بنگرید به: فقه و عرف، صص 216181. 45. استاد دکتر سید مصطفى محقق داماد در همایش بزرگداشت روز معلم، در پردیس قم، 12 اردیبهشت 1386: ... مسأله دیگر بُعد و بُرد عرفىگرایى سید محمدکاظم یزدى بود; »سید معتقد بود که احکام شریعت براى عبادات )کلیه روابط انسان با خدا( وضع شده است و در معاملات )کلیه روابط انسانها میان همدیگر( عرف باید تعیینکننده باشد. در واقع او به شدت سکولار بود. « به نقل از سایت: :ptth//moc.afgolb.desahg78/ xpsa.-tsop6746. دلیل این که نمىتوان کاملاً این رهیافت را با سکولاریزم مرسوم، متحد دانست، این است که سکولارهاى رایج، اساساً اراده الاهى را منبع تقنین نمىدانند )البته این به معناى نفى خداوند نیست( و این حق را تنها براى عقلانیت جمعى و عرف قائل هستند; در حالى که در مورد افرادى همانند سید یزدى که در پارادایم فقه اسلامى سلوک دارند، نمىتوان چنین چیزى را مدعى شد. 47. تعابیرى در سخنان سید یزدى هست که در نگاه نخست مىتوان آنها را بر کاربرد استقلالى عرف، حمل کرد. این عبارات را بنگرید: اذ المدار على العرف )حاشیه مکاسب، ج2، ص67);... المدار فیه على حکم العرف مع قطع النظر عن الشرع... )همان، ج1، ص177); المرجع فى کثرة الشک العرف )العروة الوثقى، ج2، ص52); و المدار على الصدق العرفى )همان، ج1، ص779); و المرجع فى صدق الشدة العرف )همان، ج2، ص312); و المرجع فیها الى العرف )همان، ج1، ص443); والمدار على الصدق العرفى )همان، ج1، ص 547 و 544). 48. بنگرید به: وسایل الشیعه )اسلامیه(، ج 5، ص330. 49. العروة الوثقى )ط. ق(، ج 2 ص 52. المرجع فى کثرة الشک العرف، و لایبعد تحققه إذا شک فىصلاة واحدة ثلاث مرات، أو فى کل من الصلوات الثلاث مرة واحدة، و یعتبر فى صدقها أن لایکون ذلک من جهة عروض عارض من خوف أو غضب أو هم أو نحو ذلک مما یوجب اغتشاش الحواس. 50. همان، ج2، ص141. و أما إذا کان له فیه ملک قد سکن فیه بعد أتخاذه وطنا له دائما ستة أشهر فالمشهور على أنه بحکم الوطن العرفى، و إن أعرض عنه إلى غیره. 51. همان، ج 2، ص143. مسأله 2: قد عرفت عدم ثبوت الوطن الشرعى و أنه منحصر فى العرفى فنقول: یمکن تعدد الوطن العرفى بأن یکون له منزلان فى بلدین أو قریتین من قصده السکنى فیهما أبدا فى کل منهما مقدارا من السنة، بأن یکون له زوجتان، مثلا کل واحدة فى بلدة یکون عند کل واحدة ستة اشهر أو بالاختلاف، بل یمکن الثلاثة ایضا، بل لایبعد الازید أیضا. 52. العروة الوثقى، ج1، ص443. تعزیة المصاب و تسلیته قبل الدفن و بعده و الثانى افضل و المرجع فیها العرف. 53. همان، ص501. المراد بآخر الوقت الذى یجب التأخیر الیه او یکون احوط، الآخر العرفى فلایجب المداقة فیه. 54. همان، ص547: ... . ان یکون وجهه و مقادیم بدنه الى القبلة حتى اصابع رجلیه على الاحوط و المدار على الصدق العرفى. 55. همان، ص554: ... . . لم یستر من جهت التحت بطلت صلاته و ان لم یکن هناک ناظر فالمدار على الصدق العرفى. 56. همان، ص613: ... . بل ینبغى ان یجتنب کل ما ینافى الخشوع و کل ما ینافى الصلاة فى العرف و العادة... . 57. همان، ص731: فلو لم یحترق التمام و لکن ذهب ضوء البقیة باحتراق البعض لم یجب القضاء مع الجهل و ان کان احوط خصوصاً مع الصدق العرفى. 58. همان، ج 2ص359: و المناط الصدق العرفى فى عدّه من عیاله و عدمه. 59. همان، ص451. 60. همان، ص589: مع انا لانسلّم ان منافعه لاتضمن الا بالاستیفاء بل تضمن بالتفویت ایضاً اذا صدق ذلک کما اذا حبسه و کان کسوباً فانه یصدق فى العرف انه فوّت علیه کذا مقداراً. 61. همان، ج 2، ص616: و من هنا یظهر عدم جواز اجارتها بما یحصل منها و لو من غیر الحنطة و الشعیر بل عدم جوازها بما یحصل من ارض اخرى ایضاً لمنع ذلک فانهما فى نظر العرف و اعتبارهم بمنزلة الموجود... . 62. همان، ص620: یجوز استیجار الشاة للبنها و الاشجار للانتفاع بأثمارها، و الآبار للاستسقاء و نحو ذلک، و لایضر کون الانتفاع فیها باتلاف الاعیان، لان المناط فى المنفعة هو العرف و عندهم یعد اللبن منفعة للشاة، و الثمر منفعة للشجر، و هکذا. 63. همان، ص651: المراد من السفر العرفى لا الشرعى، فیشمل السفر فرسخین أو ثلاثة. 64. تکملة العروة، ج1، ص128: إطلاق التوکیل فى البیع و الشراء لایقتضى الاذن فى تسلیم المبیع أو الثمن بمجرده فلایجوز للوکیل تسلیمهما إلا مع الاذن أو الانفهام العرفى أو القرائن الخارجیة. 65. حاشیة مکاسب، ج 1، ص 53: فى قوله تعالى »احل الله البیع« وقوله تعالى »رجال لاتلهیهم تجارة و لا بیع عن ذکر الله« و قوله سبحانه »فاسعوا إلى ذکر الله و ذروا البیع« و قول الفقهاء کتاب البیع و احکام البیع و نحو ذلک... اقول لانه المتبادر من لفظه عرفا ولصحة سلب البیع عن تملیک المنفعة بعوض و هما علامة کونه کذلک فى العرف. 66. همان، ص14. 67. همان، ص15. 68. همان، ص18. 69. همان، ص40. 70. همان، ص54 و 55. 71. همان، ص56. 72. همان، ص58. 73. مائده/ 2. 74. حاشیه مکاسب، ج1، ص10: و لایبعد دعوى ان هذا القسم ایضاً داخل تحت الاعانة على الاثم بناء على عدم اعتبار القصد فیها و جعل المدار فیها الصدق العرفى فان الصدق حاصل فى المقام. 75. حاشیه مکاسب، ج 1، ص32: و مقتضى جریانه بالاولویة فى المقام الحلیة الواقعیة فلایبقى اشتباه حتى یبقى الکراهة. 76. بنگرید به: احکام »دم« در عروه، ج 1، صص6663. 77. حاشیه مکاسب، ج1، ص65: اقول قد یستشکل علیه بان الرجوع الى العرف انما یصح فى تشخیص المفاهیم الکلیة او المصادیق الخارجیة فیما کان امره بیدهم. 78. همان، ج2، ص60: ... لان الموضوع مستفاد من النص بل قد عرفت انه على فرض الرجوع الى القاعدَة ایضاً یمکن الشک و طریقه تشخیص الموضوع هو العرف. 79. تکملة العروه، ج1، ص148: ... و اما صحیحة الآخر الدال على عدم الجواز فلایقبل المعارضة مع النصوص المزبورة فینبغى ان یحمل على الکراهة بل هو مقتضى الجمع الدلالى العرفى. 80. همان، ج 2، ص212: ... فالمرجع اصالة عدم جواز التصرف فى مال الغیر و ذلک لمنع تساقط الخاصین اذ هو فرع عدم امکان الجمع العرفى. 81. حاشیه مکاسب، ج2، ص169: ... الا ان یقال و ان کان الامر فى لسان الدلیل کذلک الا ان العرف یجعلونه خصوص العین الخارجى فهو باق بمقتضى فهم العرف. 82. حاشیه مکاسب، ج1، ص12: ... فان العرف یفهم من الاوامر المتعلقة بأجزاء العبادات و شرائطها الارشادَ الى الجزئیة او الشرطیة فتکون اوامر و نواهى غیریة. 83. حاشیه مکاسب، ج1، ص114: ثم المراد بالتقلب المحرم جمیعه لا خصوص المعاملات أو الاعم منها و من سایر التصرفات و هو الا ظهر و ان کان معه یلزم تخصیص الاکثر. 84. همان: ... و توضیح ذلک انه قد تقرر فى محله ان النهى من حیث انه تحریم لایقتضى الفساد لا عقلاً و لا عرفاً و لا شرعاً. 85. عروه، ج2، ص550: و اما القول الثالث و هو التخییر فان کان المراد منه الواقعى بدعوى کونه مقتضى الجمع بین الطائفتین ففیه انهما یعدان من المتعارضین و العرف لایفهم التخییر منهما و الجمع الدلالى العرفى فرع فهم العرف من ملاحظة الخبرین ذلک. 86. همان، ج 2، ص68: ... و لازمة التخییر بین الردّ و الارش بناء على المشهور بین الاصولیین من کون التخییر بین المتعارضین تخیراً عملیاً لا فتوائیاً و فیه ان الجمع المذکور یحتاج الى شاهد و لیس اذ هو اما حکم العرف بارادة ذلک بعد ملاحظة الخبرین و هو ممنوع. 87. حاشیه مکاسب، ج2، ص50: ... فیصدق على بقائه البقاء و على عدمه النقص عند العرف. 88. همان: اقول التحقیق ان تحقیق الموضوع غیر مبنى على المداقة بل المیزان فیه العرف. 89. همان، ج2، ص51: ... جمیع الموارد التى یحکم العرف ببقاء الموضوع على خلاف العقل او خلاف لسان الدلیل نقول الموضوع باقً على حقیقةً. 90. حاشیه مکاسب، ج2، ص23: ... ان العرف قد یقدمون على الغرر و یجوّزون المعاملة الغرریة لمسامحتهم فى ذلک و الشارع لم یجوّز الاقدام علیه مطلقاً و لم یُمضِ هذا التسامح منهم. 91. همان، ج1، ص65: ... و لیس للشارع فیها وضع جدید بل هى عنده ایضاً موضوعة لما یفید الاثر غایة الامر ان المؤثر عند العرف قد لایکون مؤثرا عنده فیکون من باب الاختلاف فى المصداق و الا فالموضوع له غیرمختلف فیرجع الامر إلى تخطئة الشارع للعرف فى المصداق بحیث لو انکشف لهم ان ما هو مؤثر باعتقادهم غیرمؤثر فى الواقع یکون خارجا عندهم ایضاً عن حقیقة المعاملة. 92. حاشیه مکاسب، ج1، ص66: ... فان النقل الخارجى العرفى الغیر الممضى عند الشارع یکون فاسداً. 93. حاشیه مکاسب، ج2، ص112: ... و کذا ما کان منافیا لمقتضى مطلق العقد وکان کالمقوم العرفىبقسمیه من غیر ذى الواسطة و ذیها و اما بقیة الاقسام و هى ستة فلکون الشرط فیها مخالفا للکتاب و السنة اما بالنسبة إلى اللوازم الشرعیة فواضح و اما بالنسبة إلى العرفیة التى لیست کالمقوم فلکونها شرعیا بعد الامضاء. 94. همان، ج2 ص128: قلت اوّلاً قد مر محله ان العمدة فى دلیل اللزوم کون المعاملة مبنیة علیه عند اهل العرف کما فى البیع مع امضاء الشارع لها کذلک و المفروض ان ذلک عندهم مشروط بعدم تخلف مثل الشرط و نحوه. 95. همان، ص130: و الشارع انما قرر المعاملات على ما بید العرف خرج ما خرج. 96. همان، ص131. 97. : یکسان انگاشتن عرف و بناى عقلا اشتباه است. این دو نهاد، چه در مفهوم و چه در مصداق و تعیّن از یکدیگر جدا هستند; در مفهوم متباین و در مصداق، عام و خاص من وجهند«. ) علیدوست: فقه و عرف، صص 120119); »برخى از دانشیان با بیان نسبت عموم و خصوص من وجه براى این دو، به تأثیر از اندیشه خردگرایى نسبت به قرار دادن ویژگىهاى موافقت با عقل و همیشگى و همگانى بودن به عنوان فرق بین بناى عقلا با عرف از خود تمایل نشان دادهاند«. )گلباغى ماسوله: درآمدى بر عرف، صص175174). 98. حاشیه مکاسب، ج2، ص128: ... الا ان العرف من حیث هم عقلا بنائهم على عدم اللزوم مع تخلف الشرط بمعنى ان من احکامهم فى طریقتهم مع قطع النظر عن الشرع ان المشروط له مخیر عند تخلف شرطه بین البقاء على العقد و الاجبار. 99. همان، ج2، ص59: ... اقول لاینبغى الاشکال فى وجوب الاحالة على العرف فانه المدار و النسبة بینه و بین العقل عموم من وجه فقد یتوافقان فى صدق المغایرة و قد یتفارقان. 100. همان، ج2، ص98: اقول التحقیق ان المدار على العرف و هو مختلف بالنسبة إلى اصناف الحیوانات من حیثیة الاختلاف الاغراض المتعلقة بها ما ینافیه الحبل او لاینافیه وکذا بالنسبة إلى الحالات و الازمان فلا وجه للحکم کلیة فإذا فرض فى بعض الازمان الوضع مؤدیا إلى الهلاک غالبا کما قد یتفق من جهة خصوصیة فى ذلک الوقت یکون عیبا و هکذا و بالجملة المرجع العرف فى خصوص کل مورد مورد. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 785 |