مقدمه
بدون تردید خداوند از لطایف امور و غوامض احوال آگاه است; اما انسانِ محدود به زمان و مکان، به حقیقت بسیارى از کارهاى خویش جاهل و ناآشنا است و چون نگران آینده خویش است، همواره به دنبال راهى است تا از نتیجه کارهاى خود آگاه شود. در منابع اسلامى توصیههایى در این زمینه وجود دارد; ازجمله اندیشیدن درباره عاقبت کار، مشورت با افراد آگاه، طلب خیر کردن از خدا و توکل به او، و ... .
یکى از پرطرفدارترین روشها براى تشخیص در تردیدها، استخاره با قرآن است که در تصمیمگیرىهاى مهم تأثیر بسزایى دارد. چه بسیار تصمیمات مهمى که متأثر از استخاره با قرآن، منقلب و چه بسیار کارهاى خیرى که در اثر استخاره با قرآن، ترک مىشوند. آیا مىتوان خیرى را که خداوند براى انسان مقدر مىکند، فهمید؟ آیا خداوند راهى براى بندگان قرار داده است تا در هر کارى نظر خدا را به صورت جزئى، جویا شوند و طبق آن عمل کنند؟ و آیا قرآن راه مناسبى براى این تشخیص است؟ آیا در دو راهىها مىتوان سختى تصمیمگیرى را با استخاره آسان کرد؟ بهترین راه براى یافتن جواب، مراجعه به شرع و جویا شدن نظر شارع است که آیا استخاره با قرآن به گونهاى که اکنون رواج یافته است، مورد تأیید شارع است یا خیر؟
از این رو ابتدا به روایاتى اشاره خواهیم کرد که به استخاره، در معانىاى غیر از معناى شایع آن، توصیه کردهاند; سپس به روایاتى خواهیم پرداخت که تأییدى بر استخاره با قرآن به شمار مىآیند و اعتبار و دلالت آنها را در کنار دیگر روایات بررسى خواهیم کرد.
معناى استخاره
معناى لغوى
استخاره در لغت به معناى »طلب خیر کردن« است، و کسى یا چیزى که از آن طلب خیر مىشود به صورت مفعول فعل »استخار« مىآید.1 ابنادریس در سرائر مىگوید: »استخاره در کلام عرب دعا است«. او به نقل از یونس بن حبیب لغوى مىگوید: معناى »استخرت الله« این است که از خدا خواستم مرا به بهترین چیزى که قصد مىکنم موفق بدارد.2
معناى اصطلاحى
استخاره در اصطلاح ائمه و اصحاب ایشان نیز به معناى لغوى آن، یعنى طلب خیر است، اما امروزه در معناى فهمیدن خوب و بد یا خیر و شر بودن کارى با استفاده از قرآن یا تسبیح استعمال مىشود. البته این معنا را مىتوان برآمده از معناى لغوى آن دانست; به این صورت که به وسیله استخاره با قرآن یا تسبیح، از خداوند طلب خیر مىشود. بنابراین معناى اصطلاحى استخاره معناى عامى است که به روشهاى مختلف انجام مىگیرد.
براى بررسى معناى مورد نظر ائمه از استخاره و روشى که براى آن ارائه فرمودهاند، باید به بررسى روایاتى بپردازیم که در آنها لفظ استخاره و توصیه به آن بیان شده است.
توصیه فراوان ائمه به استخارههاى دعایى و ذکرى
در اغلب موارد، استخاره در روایات به معناى طلب خیر از خداوند وارد شده است. در بعضى از روایات در مواردى که براى سائل شک ایجاد شده است، اذکار یا دعاهایى توصیه شده است، مانند »استخیر الله« و »استخیر الله برحمته« یا دعاهایى با همین مضمون; و در برخى دیگر قبل از انجام هر کارى به این طلب خیر امر شده است.
توصیه به استخاره دعایى قبل از انجام هر عمل
دسته اول: روایاتى که استخاره را در معناى ذکر و دعا به کار برده و اختصاصى به مورد شک ندارند; مانند روایات معتبرى که شیخ صدوق در کتاب من لایحضره الفقیه آورده است:
امام صادق(ع) فرمودند:
هیچ بندهاى از خدا هفتادبار به این صورت استخاره نمىکند مگر اینکه خدا به او خیر مىدهد; بگوید: »اى بیناترین ناظر، و اى شنواترین شنوا، و اى سریعترین حسابرس، و اى رحیمترین بخشنده، و اى حاکمترین حکمکننده، بر محمد و اهلبیتش درود فرست و در فلان کار برایم خیر پیش آور.3
در روایت دیگرى امام صادق(ع) درباره استخاره فرمودند:
انسان در آخر سجده نماز صبح [یا نافله صبح] صد و یکبار استخاره کند [استخیر الله بگوید] و حمد خدا گوید و صلوات بر پیامبر و آلش بفرستد، سپس پنجاهبار استخاره کند، سپس حمد خدا گوید و صلوات بر پیامبر و آلش فرستد و صد و یکبار را تمام کند.4
در این دو روایت لفظ استخاره در کلام امام استعمال شده است و در هر دو، دعا و ذکر را به عنوان روش طلب خیر بیان کرده است. روایات دیگرى نیز وجود دارد که همین معنا در زبان راوى روایت نیز به کار رفته است:
مرازم از امام صادق(ع) روایت کرده است که فرمودند:
هرکس خواست کارى را انجام دهد، ابتدا دو رکعت نماز بخواند، سپس حمد خدا و ثناى او گوید و صلوات بر پیامبر فرستد و بگوید: »خدایا اگر در این کار خیرى براى دین و دنیاى من است، آن را برایم آسان و مقدر کن، و اگر اینطور نیست، آن را از من دور گردان«. مرازم مىگوید پرسیدم: چه سورهاى در نماز بخوانم. حضرت فرمود: هر سورهاى خواستى; اگر خواستى قل هو الله و قل یا ایها الکافرون را بخوان که قل هو الله معادل ثلث قرآن است.5
نیز از امام صادق(ع) روایت شده است که هرگاه مىخواستند عبدى یا حیوانى بخرند یا حاجت کوچکى یا کار آسانى داشتند، هفتبار استخاره مىکردند و اگر امر مهمى بود، صدبار استخاره مىکردند.6
توصیه به استخارههاى دعایى در هنگام شک
دسته دوم: روایاتى که در موارد شک نسبت به انجام کارى، استخاره به وسیله دعا و نماز را توصیه مىکنند; مانند روایت معتبر اسحاق بن عمار که در کتاب من لایحضره الفقیه آمده است:
اسحاق مىگوید به امام صادق(ع) عرض کردم: خیلى از اوقات وقتى قصد انجام کارى را مىکنم، برایم شک پیش مىآید که انجام دهم یا نه; حضرت فرمود:
وقتى این حالت برایت پیش آمد، دو رکعت نماز بخوان و صد و یک مرتبه »استخیر الله« بگو، سپس نگاه کن ببین کدام یک از دو طرف در نظرت مناسبتر است، پس همان را انجام بده که خیر در همان است ان شاءالله، و طلب خیرت را در طلب عافیت قرار بده که چهبسا براى کسى قطع دست و مرگ فرزند و از دست دادن مال، خیر باشد.7
ابناسباط نیز در روایت موثقى مىگوید به امام رضا(ع) گفتم: فدایت شوم راه ما بسیار پراضطراب و خطرناک است; نظرت درباره اینکه از خشکى بروم یا دریا چیست؟ حضرت فرمود:
از خشکى برو و توصیه فرمود به مسجد رسول الله(ص) برو و در غیر وقت فریضه دو رکعت نماز بخوان سپس از خدا صد و یکبار استخاره کن، سپس ببین اگر خدا دریا را برایت عزم کرد بگو... و اگر به خشکى خارج شدى بگو... .8
علاوه بر روایاتى که ذکر شد، روایات فراوان دیگرى در کتب معتبر وجود دارند که نشان مىدهند ائمه(ع) چه قبل از انجام کارهاى مهم و چه در مواقعى که اصحاب در دوراهىها دچار شک مىشدند، آنها را به استخاره به معناى طلب خیر از خدا با دعا و ذکر امر مىفرمودند.9
از مجموع این روایات که به استخاره به وسیله دعا و ذکر و نماز توصیه کردهاند، به دست مىآید که اصطلاح »استخاره« مانند اصطلاح »استغفار«، در زمان ائمه به معناى لغوى و درخواست خیر از خدا به وسیله دعا بوده است. تعدد و شیوع روایات در کتب معتبر شیعه نیز دلالت بر عمومیت عمل به این روایات در میان شیعیان عصر ائمه دارد. حال باید بررسى کرد که آیا معانى معمول امروزى مانند درخواست پیشگویى عاقبت کار، یا سؤال درباره خیر و شر بودن کارى از خدا به وسیله قرآن، سابقهاى در روایات دارد؟ و آیا مىتوان در مقابل روایات بسیارى که در مواقع شک، به دعا و نماز سفارش مىکنند، مستندى روایى یافت که استخاره با قرآن را راهى براى رهایى از دودلى در کارها معرفى کند؟ و در نهایت آیا جایز است که نتیجه استخاره با قرآن را به شرع و خداى متعالى نسبت داد؟
استخاره با قرآن
روشن است که در تردید بین دو عمل مباح، مىتوان به هر روش مباحى یک طرف را برگزید. بنابراین اصل در استخاره با قرآن، به این معنا که روشى باشد براى رهایى از تردید و شک، جواز است. البته جواز استخاره، تنها اصلى است که مبناى بحث درباره مشروعیت استخاره است. به عبارت دیگر، بحث درباره اعتبار استخاره و جواز انتساب نتیجه آن به شرع، از جواز کلى استخاره آغاز مىشود، اما نیاز به بررسى دقیق ادله شرعى در ارتباط با آن دارد که در ادامه آنها را بررسى خواهیم کرد.
ادله روایى استخاره با قرآن
اولین دلیل استخاره با قرآن، روایت یسع قمى است که شیخ در تهذیب نقل کرده است. این روایت مهمترین مستند روایى براى این نوع استخارههاست و شهید اول در ذکرى10 با استناد به آن، استخاره به مصحف را در زمره استخارههاى دیگر قرار داده است.
یسع قمى مىگوید: به امام صادق(ع) گفتم خواستم کارى انجام دهم، از خدا استخاره کردم اما در انجام یا ترک آن به نتیجهاى نرسیدم; پس حضرت فرمود:
از آنجا که وقتى انسان به نماز مىایستد شیطان از هر وقت دیگر از او دورتر است، ببین در وقت نماز در قلبت چه چیزى است [قلبت به تو چه مىگوید] پس همان را انجام بده و قرآنرا باز کن، پس اولین چیزى که در آن دیدى به آن عمل کن ان شاءالله.11
در این روایت امام به راوى مىفرماید قرآن را باز کن و هرچه در نظر اول دیدى به آن عمل کن; این توصیه دقیقاً همان چیزى است که امروزه به عنوان استخاره شایع است.
علاوه بر این روایت، سید بن طاووس در کتاب فتح الابواب روایات دیگرى را نقل کرده است که روشهاى مختلفى را براى تفأل به قرآن ارائه مىنمایند و مرحوم مجلسى نیز در بحار، روایات دیگرى بر روایات فتح الابواب افزوده و مجموعهاى از روایات مؤید استخاره را یکجا جمع کرده است. در برخى از این روایات، اصطلاح تفأل چه در کلام معصوم و چه در کلام راویان مورد استفاده قرار گرفته است. درباره استعمال »تفأل« به جاى »استخاره« بیشتر سخن خواهیم گفت، اما در اینجا به متن برخى از این روایات مىپردازیم:
یکى از روایات را سید بن طاووس از شیخ خطیب مستغفرى نقل کرده است که در دعواتش گفته است:
وقتى خواستى به قرآن تفأل بزنى، سهبار سوره اخلاص را بخوان; سپس سهبار بر پیامبر(ص) صلوات بفرست; پس بگو: »خدایا من به کتاب تو تفأل زدم و بر تو توکل کردم، پس از کتابت آنچه که پوشیده است از سرّ مخفیت در غیبت به من نشان ده«; سپس قرآن کامل را باز کن و فالت را از خط اول صفحه اول، بدون اینکه خطها و صفحهها را بشمارى بخوان. این طور از رسول الله(ص) به طور مسند رسیده است.12
در این روایت علاوه بر اینکه شیخ خطیب (راوى این روایت) عبارت تفأل را در کتابش به کار مىبرد، در دعایى که براى قبل از تفأل ذکر و به پیامبر(ص) منسوب شده است، عبارت »انى تفألت بکتابک« آمده است، و در نهایت نیز استخاره با قرآن را با عبارت »خذ الفأل من الخط الاول« بیان کرده است. روش ارائه شده در این روایت، شباهت بسیار زیاد به چیزى دارد که در حال حاضر به عنوان استخاره به کار مىرود.
سید بن طاووس در یک مجموعه سه روایتى، درباره کیفیت تفأل به قرآن مىگوید:
... بدر بن یعقوب در حرم امام کاظم(ع) درباره کیفیت تفأل به قرآن بدون نیاز به نماز، سه روایت به من گفت; اول اینکه قرآن را برمىدارى و این طور دعا مىکنى: »خدایا اگر در قضا و قدرت این است که بر امت پیامبر منت نهى با ظهور ولىّ و پسر نبىات، پس در آن عجله کن و آن را آسان و کامل بگردان و آیهاى نشانم بده که مرا راهنمایى کند بر امرى که انجام دهم یا نهیى که ترک کنم یا فال را به هر مسیر ببرى که در آن عافیت باشد«; سپس هفت ورق مىشمارى; سپس از صفحه دومِ ورق هفتم، شش خط مىشمارى و به خط هفتم تفأل مىزنى... .13
در این روایت نیز، هم در کلام راوى یعنى بدر بن یعقوب، عبارت »فى صفة الفأل« آمده است، و هم در دعایى که ظاهراً منسوب به معصوم است، عبارت »أو ما ترید الفأل فیه« بیان شده است. در روایت دیگرش مىگوید:
دعا مىخوانى; سپس قرآن را باز مىکنى و هفت ورق مىزنى و تمام اللههاى صفحه دومِ ورق هفتم، و صفحه اولِ ورق هشتم را مىشمارى; سپس به همین تعداد ورق مىزنى و از صفحه دوم به بعد به همین تعداد خطوط را مىشمارى و به خط آخر تفأل مىزنى.14
در روایت سوم آمده است:
وقتى دعا را خواندى، هشت ورق بشمار; سپس در صفحه اولِ ورق هشتم، یازده خط بشمار و به خط یازدهم تفأل بزن. این آن چیزى است که درباره تفأل به قرآن شنیدیم و ما دقیقاً آنچه شنیدیم نقل کردیم.15
هیچکدام از این سه روایت که در کتاب فتح الابواب نقل شده است، سندى ندارند و حتى مشخص نیست که از کدام معصوم نقل شدهاند و تنها به نقل بدر بن یعقوب الاعجمى16 مستند است که آنها را به عنوان روایت براى سید بن طاووس نقل کرده است.
سید بن طاووس در روایت دیگرى مىگوید:
در بعضى از کتب شیعیان، مطالبى درباره چگونگى تفأل به قرآن یافتهایم و این عین آن عبارت است: چگونگى تفأل به قرآن: نماز جعفر و دعایش را مىخوانى; سپس قرآن را برمىدارى و در ابتدا و نهایت، فرج آل محمد را نیت مىکنى; سپس مىگویى خدایا اگر در قضا و قدرت این است که فرج ولىّ و حجتت را در این سال و در این ماه برسانى، ابتداى آیهاى براى ما از کتابت نشان بده تا این را به ما نشان دهد; سپس هفت ورق مىشمارد و از پشت ورق هفتم، ده خط مىشمارد و نگاه مىکند آنچه در خط یازدهم است; سپس همین کار را براى خودش انجام مىدهد; ان شاء الله حاجتش بیان مىشود.17
در هیچ قسمت از این عبارت، اشارهاى به نقل آن از معصوم نیست، اما ظاهراً شکل مستند و کاملتر آن، همان روایت مفضل بن عمر از امام صادق(ع) است که با سند مفصلى در بحار روایت شده است و در ادامه مورد بررسى قرار خواهد گرفت.
علامه مجلسى در بحار، تعدادى روایت را علاوه بر آنچه از فتح الابواب سید بن طاووس آورده است، در تأیید استخاره نقل کرده و مىگوید:
خط شیخ محمد را یافتم که نوشته بود به خط شیخ [ظاهراً شیخ طوسى] روایت حسنهاى را در تفأل به قرآن دیدم و روایت سوم کتاب ابنقولویه را آورده بود که مىگوید: یکى از شیعیان روایت کرد که نزد امام سجاد بودم، وقتى حضرت نماز صبح مىخواندند، صحبت نمىکردند تا آفتاب طلوع مىکرد. در همان روزى که فرزند امام (زید) متولد شد، عدهاى بعد از نماز صبح نزد حضرت آمدند و بشارت فرزند را آوردند. حضرت رو به اصحاب کردند و فرمودند به نظر شما چه اسمى براى این مولود بگذارم؟ هرکسى نامى پیشنهاد کرد; سپس حضرت به جوانى فرمودند که قرآن را برایم بیاور. قرآن را آوردند. حضرت آن را بر دامنش نهاد و باز کرد و به اولین حرف صفحه نگاه کرد که چنین نوشته بود: »خدا برترى بسیار زیادى داد مجاهدان را بر نشستهها«; سپس آن را بست و تا سهبار باز کرد و اول صفحه را خواند که چنین بود: »خدا مىخرد جان و مال مؤمنین را در مقابل اینکه به آنها بهشت دهد. آنها مىجنگند و کشته مىشوند در حالى که این وعدهاى است بر گردن خدا که در تورات و انجیل و قرآن آمده و چه کسى وفادارتر از خداست; پس بشارت بده به این معاملهاى که انجام دادید و این رستگارى بزرگى است«; سپس فرمود به خدا او زید است، به خدا او زید است، و او را زید نامید.18
با دقت در این روایت، درمىیابیم که هیچ دلالتى بر تأیید استخاره به معناى امروزیش ندارد; چون هیچ نشانهاى بر نام زید در این آیات نیست و برداشت امام از این آیات، مختص به علم امام بوده است. علامه مجلسى در بحار در توضیح این روایت گفته است:
شاید وقتى امام مىدانستند آن فرزندش که در جهاد شهید مىشود اسمش زید خواهد بود، به همین دلیل وقتى آیهها دلالت کردند که او مىجنگد و شهید مىشود، پس اسمش را زید نهادند و در این عمل اشارهاى به جواز سؤال از قرآن براى انجام افعال مىباشد.19
امام در این روایت با علم غیبى که دارند از آیات قرآن استفاده مىکنند و به دلیل خصوصیتى که امام به وسیله آن به قرآن مراجعه کرده است، حتى جواز این فعل براى کسانى که چنین علمى را ندارند نیز قابل اشکال است.
مرحوم مجلسى در نقل روایت دیگرى مىگوید:
بعضى از معتمدها از شیخ جعفر بحرینى برایم نقل کردهاند که او در کتابى از شیعیان دیده که به طور مرسل از امام صادق(ع) روایت شده است که فرمودند: چرا این کار را انجام نمىدهید که هر وقت سختىاى بر یکى از شما پیش آمد، قرآن را بردارد با این قصد که کارى از طرف خدا انجام شود. حمد، اخلاص، آیتالکرسى، و عنده مفاتح الغیب، قدر، کافرون و معوذتین را سهبار بخواند و توجه کند به قرآن در حالى که مىگوید: »اللَّهُمَّ إِنِّى أَتَوَجَّهُ إِلَیْکَ بِالْقُرْآنِ الْعَظِیمِ مِنْ فَاتِحَتِهِ إِلَى خَاتِمَتِهِ وَ فِیهِ اسْمُکَ الْأَکْبَرُ وَ کَلِمَاتُکَ التَّامَّاتُ یَا سَامِعَ کُلِّ صَوْتً وَ یَا جَامِعَ کُلِّ فَوْتً وَ یَا بَارِىءَ النُّفُوسِ بَعْدَ الْمَوْتِ یَا مَنْ لَا تَغْشَاهُ الظُّلُمَاتُ وَ لَا تَشْتَبِهُ عَلَیْهِ الْأَصْوَاتُ أَسْأَلُکَ أَنْ تَخِیرَ لِى بِمَا أَشْکَلَ عَلَىَّ بِهِ فَإِنَّکَ عَالِمُ بِکُلِّ مَعْلُومً غَیْرُ مُعَلَّمً بِحَقِّ مُحَمَّدً وَ عَلِىًّ وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ وَ عَلِى بْنِ الْحُسَیْنِ وَ مُحَمَّدً الْبَاقِرِ وَ جَعْفَرً الصَّادِقِ وَ مُوسَى الْکَاظِمِ وَ عَلِىًّ الرِّضَا وَ مُحَمَّدً الْجَوَادِ وَ عَلِىًّ الْهَادِى وَ الْحَسَنِ الْعَسْکَرِىِّ وَ الْخَلَفِ الْحُجَّةِ مِنْ آلِ مُحَمَّدً عَلَیْهِ وَ عَلَیْهِمُ السَّلَامُ«; سپس قرآن را باز کند و اسماء جلالهاى که در صفحه اول است بشمارد و به همان تعداد ورق بزند و به همان تعداد خطها را از صفحه سمت چپ بشمارد و نگاه کند به آخرین سطر و آن را مانند وحیى که براى کارش به او شده خواهد یافت.20
علامه مجلسى در روایت دیگرى مىگوید:
به خط جد شیخ بهایى دیدم که از خط شهید نقل کرده بود که او هم از خط محمد بن احمد نقل کرده بود که شیخ طوسى خبر داد به ما با اجازه از حسین بن عبیدالله از... . مفضل بن عمر گفت زمانى نزد امام صادق(ع) بودیم; صحبت از سوره حمد شد; مردى گفت: فدایتان شوم ما خیلى وقتها تصمیم به انجام کارى مىگیریم پس قرآن را برمىداریم و تفکر مىکنیم در کارمان، سپس در اول وقت قرآن را باز مىکنیم و از همان جا براى تصمیممان استفاده مىکنیم. حضرت فرمود: خوب کارى مىکنید، والله خوب کارى مىکنید. گفتم: فدایتان شوم چطور این کار را انجام دهیم؟ فرمودند: وقتى براى کسى از شما حاجتى پیش آمد، نماز جعفر طیار و دعایش را بخواند; سپس قرآن را بردارد و فرج آل محمد را در ابتدا و نهایت نیت کند; سپس بگوید خدایا اگر در قضا و قدرت این است که فرج ولىّ و حجتت را در این سال و در این ماه برسانى، آیهاى براى ما از کتابت نشان بده تا این را به ما نشان بدهد، سپس هفت ورق مىشمارد و از پشت ورق هفتم، ده خط مىشمارد و آنچه در خط یازدهم است را نگاه مىکند و این بیان مىکند حاجتت را; سپس همین کار را دوباره براى خودت انجام مىدهى.21
در روایت دیگرى نیز مرحوم مجلسى مىگوید:
در یکى از نوشتههاى اصحاب چنین یافتم که گفته بود به خط شیخ یوسف قطیفى این طور نقل شده که به خط شیخ علامه جمالالدین حسن بن مطهر از امام صادق(ع) روایت شده که فرمود: هر وقت اراده استخاره به قرآن کردى، بعد از بسم الله بگو اگر در قضا و قدرت این است که بر شیعه آل محمد با فرج ولىّ و حجتت بر خلق، منت نهى، بر ما آیهاى از کتابت خارج کن که به آن بر این مطلب استدلال کنیم; سپس قرآن را باز کن و شش ورق بشمار و از ورق هفتم در سطر ششم نگاه کن.22
محدث نورى نیز در مستدرک، افزون بر آنچه گذشت، دو روایت از رساله مفاتیح الغیب مرحوم مجلسى به این صورت نقل کرده است:
به خط یکى از فضلا این استخاره را دیدم: آیت الکرسى را تا »هُمْ فِیها خالِدُونَ«، و »عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ« را تا »کِتابً مُبِینً« مىخواند; سپس ده مرتبه بر محمد و آلش صلوات مىفرستد سپس مىگوید: »اللَّهُمَّ إِنِّى تَوَکَّلْتُ عَلَیْکَ وَ تَفَأَّلْتُ بِکِتَابِکَ فَأَرِنِى مَا هُوَ الْمَکْنُونُ فِى سِرِّکَ الْمَخْزُونُ فِى عِلْمِ غَیْبِکَ بِرَحْمَتِکَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ اللَّهُمَّ أَرِنِى الْحَقَّ حَقّاً حَتَّى أَتَّبِعَهُ وَ أَرِنِى الْبَاطِلَ بَاطِلًا حَتَّى أَجْتَنِبَهُ«; سپس قرآن را مىگشاید و آنگونه که گفته شد انجام مىدهد.23
روایت دیگر نیز مانند همین روایت است با تفاوت اندکى در دعاى آن، و سندش نیز به همان شکل سابق یعنى: »به خط یکى از فضلا دیدم... « است.
آنچه بیان کردیم مجموعه روایاتى بود که از کل منابع روایى در تأیید استخاره با قرآن به دست آمده است. همانگونه که بیان شد، در تعدادى از روایات، اصطلاح تفأل براى مراجعه به قرآن و کسب تکلیف از آن به کار رفته است; از این رو براى تحلیل و بررسى دقیق روایات، لازم است پیش از هرچیز، توضیحى مختصر درباره معناى تفأل و نسبت آن با استخاره بیان، و اعتبار و دلالت روایت نهى از تفأل بررسى شود.
معناى لغوى و اصطلاحى تفأل
ابنمنظور در لسان العرب معناى »فأل« را اینگونه توضیح مىدهد:
انسان مریض باشد و از کسى بشنود که بگوید اى سالم، یا به دنبال گمشدهاى باشد و از کسى بشنود که بگوید اى یابنده، پس بگوید به این تفأل زدم و از این کلام در ذهن خود گمان به بهبودى بیمارى یا یافتن گمشده پیدا کند.24
از معانى شبیه به هم که مانند نمونه بالا در استعمال تفأل به کار رفته است، مىتوان تفأل را اینگونه معنا کرد که کسى با دیدن چیزى نسبت به حادثهاى که برایش رخ خواهد داد، برداشت خوب و پیشبینى موفقیت کند; البته آنگونه که در کتب لغت آمده است عبارت تفأل گاهى براى معناى تطیّر، که مختص برداشت بد است نیز استعمال مىشود.
در بررسى موارد استعمال عبارت »تفأل« در روایات، به مواردى برمىخوریم که تفأل در معناى امروزى استخاره با قرآن به کار رفته است و به جاى اصطلاح استخاره که امروزه شایع شده است، چه در کلام راوى و چه در کلام منسوب به معصوم، عنوان تفأل آمده است.
براى نمونه، روایت شیخ خطیب مستغفرى با عبارت »وقتى خواستى به قرآن تفأل بزنى... « آغاز مىشود; علاوه بر این، در دعایى که براى قبل از تفأل ذکر شده و به پیامبر(ص) منسوب شده است، عبارت »انى تفألت بکتابک« آمده است; و در نهایت استخاره با قرآن را با عبارت »خذ الفأل من الخط الاول« به پایان رسانده است.
در روایت دیگر، بدر بن یعقوب در توضیح روایت، عبارت »فى صفه الفأل« را آورده است و در دعایى که ظاهراً به معصوم منصوب است، عبارت »أو ما ترید الفأل فیه« بیان شده است که نشان از استعمال کلمه »تفأل« در معناى استخارههاى امروزى دارد.
در بیان بعضى از فقها نیز عبارت تفأل براى استخاره شایع به قرآن استعمال شده است; مرحوم کاشف الغطاء وقتى در نکته بیست و دوم از نکاتى که درباره قرآن آورده است به بیان استخاره با قرآن مىپردازد، استحباب آن را اینگونه بیان مىکند:
استخاره با قرآن با گشودنش و ملاحظه اولین چیزى که نگاه به آن مىافتد و تفأل به آن.25
کاشف الغطاء در این عبارت در ضمن بیان استخاره با قرآن، اصطلاح تفأل را براى آن به کار مىبرد، که نشان از هم معنایى آن دو دارد.
علاوه بر اینها، در روایت یسع قمى، که مهمترین مستند روایى براى استخارههاى قرآنى به شمار مىرود، راوى پس از اینکه مىگوید از خدا استخاره کردم و براى انجام یا ترک، به نتیجهاى نرسیدم، از حضرت صادق(ع) مىخواهد که او را راهنمایى کند و امام نیز او را به باز کردن مصحف توصیه مىکند. این نشان مىدهد که مقصود از استخاره، طلب خیر با دعا و ذکر است و رجوع به مصحف، کار دیگرى است که هرچند در این روایت نام تفأل براى آن برده نشده است، اما از استخاره متفاوت است.
نهى از تفأل به قرآن
تنها روایتى که کلینى در کافى درباره تفأل به قرآن آورده است، روایتى از امام صادق(ع) است که از تفأل به قرآن نهى شده است:
تفال به قرآن نزنید.26
نهى صریح این روایت از طرفى، و وجود روایات دیگرى که به تفأل توصیه مىکنند از طرف دیگر، و نیز سیره بسیارى از علما که با قرآن استخاره مىکردند، باعث شده است که در توجیه نهى این روایت بحثهاى بسیارى درگیرد. عمده این مباحث در تفاوتگذارى بین اصطلاح تفأل و استخاره مرسوم است; به اینگونه که نهى از تفأل در روایت کافى، استخارههاى قرآنى را دربر نمىگیرد.
توجیه روایت نهى از تفأل
علما براى حل مشکلى که بین ظاهر روایت نهى از تفأل با روایات دیگر و شیوع استخاره در میان متشرعه وجود دارد، بین معناى تفأل و استخاره تفاوت گذاشتهاند; شیخ حر عاملى پس از ذکر روایت یسع قمى و روایت کافى، در جمع بین آندو مىگوید:
استخاره، طلب و شناخت خیر در ترجیح یک طرف بر طرف دیگر است و تفأل، شناخت عاقبت امور و احوال چیزهاى غیبى است.
مرحوم فیض کاشانى نیز در وافى براى جمع بین روایات مىگوید:
اگر روایات صحیح باشند، با تفاوتگذارى بین تفأل و استخاره مىتوان بین آنها جمع کرد; تفأل در چیزى است که واقع خواهد شد و نتیجهاش روشن خواهد شد، مانند شفاء یا مرگ مریض، یا پیدا شدن مریض یا عدم آن و بازگشت تفأل به تعجیل در به دست آوردن علم غیب است. این عمل و حکم دادن درباره چنین امورى به طور قطعى براى غیر اهلش مورد نهى قرار گرفته است و تطیّر نیز در امثال آن مورد کراهت است; اما استخاره اینگونه نیست; چراکه آن درخواست شناخت مسیر درست در کارى است که قصد انجام یا ترک آن را دارد و واگذارى کار به خداوند سبحان و مشورت با او است. همانگونه که امام(ع) در مرفوعه على بن محمد مىفرماید اینگونه با پروردگارت مشورت کن. بین این دو، تفاوت واضحى وجود دارد.
منع از تفأل به قرآن با وجود جواز تفأل به امور دیگر در صورت عدم حکم قطعى، به این دلیل است که اگر به غیر قرآن تفأل زده شود و خلافش آشکار شود، مشکلى پیش نمىآید، اما اگر به قرآن تفأل زده شود و خلافش آشکار شود، موجب سوء ظن به قرآن مىشود; این در حالى است که استخاره به قرآن چنین نتیجهاى را دربر نخواهد داشت; چون حتى اگر در نهایت، نتیجه بدى حاصل شود، ابهام همچنان باقى مىماند; چراکه بنده نمىداند خیرش در چه چیز است.27
علامه مجلسى نیز در بحار براى جمع روایات، ابتدا چیزى شبیه به این نظر را ابراز مىدارد و مىگوید:
ممکن است مراد، نهى از خبر دادن از کارهاى آینده و نتیجه گرفتن امور مخفى و غیبى باشد نه استخاره.
اما سپس با یادآورى اخبارى که استنتاج امور غیبى و آینده را نیز جایز مىدانند، احتمال دیگرى را ارائه مىکند; وى مىگوید احتمالاً معناى خاصى از تفأل در روایت نهى اراده شده باشد:
ممکن است معناى تفألى که در روایت از آن نهى شده است، تفأل بلافاصله هنگام قرائت یا همزمان با شنیدن آیه قرآن باشد، آنچنانکه عادت و دأب عرب چنین تفألى بوده و حتى متبادر از لفظ تفأل نیز همین معنا از تفأل است.28
ایشان در مرآة العقول معناى اول را به دیگران نسبت مىدهد و معناى دوم را اظهر از آن مىداند.29
بعضى از فقها تمایز مذکور بین استخاره و تفأل را نمىپذیرند و راه دیگرى را در مواجهه با روایت نهى برمىگزینند. صاحب جواهر پس از آنکه نظر مرحوم فیض را نقل مىکند، تفاوتى را که او در معناى تفأل و استخاره بیان کرده است، مورد نقد قرار مىدهد:
بنابر اینکه خبر مزبور را صحیح بدانیم، حمل آن بر این معنا اشکال دارد; چون عبارت تفأل اگر به معناى استخاره از معناى فهمیدن علم غیب نزدیکتر نباشد، لااقل نسبتش به هر دو معنا یکسان است; چون بر هر دو معنا صدق مىکند.30
صاحب جواهر سپس مىگوید که عدم صحت روایت، مشکل را آسان مىنماید.
این عبارت صاحب جواهر نشان مىدهد که او با استفاده از ضعف سند روایت، مشکل جواز استخاره را حل مىکند نه با امکان جمع دلالى آن; بنابراین دلالت روایت نهى از تفأل بر منع استخاره را مىپذیرد. البته ایشان در ادامه با تفاوت گذاشتن بین تفأل عالمانه و جاهلانه و بین تفأل همراه با قطع به نتیجه و غیر آن، تلاش مىکند بین روایات جمع کند، اما ظاهراً هیچیک از این روشها رضایت او را جلب نمىکند.30
در مجموع به نظر مىرسد تفاوتى که مرحوم شیخ حر عاملى و به نوعى مرحوم فیض کاشانى میان تفأل و استخاره بیان کردهاند، تفاوت روشن و قابل قبولى نیست; چراکه گشودن مصحف با هدف استخاره (یعنى فهمیدن خیر یا شر بودن کارى در مشورت با خدا)، در مقایسه با گشودن مصحف با هدف فهمیدن عاقبت امر، تمایز روشنى ندارد و هردو دستیابى به علمى را مورد توجه دارند که از علوم غیبى است; نهایت چیزى که مىتوان گفت این است که مورد دوم، اعم از مورد اول است و نهى از آن شامل نهى از مورد اول نیز مىشود.
معناى قطعیتى که مرحوم فیض در بیان وجه تفاوت میان تفأل و استخاره بیان کرده است، در تفأل وجود ندارد و فال تنها نشان از امیدوارى است.
در این میان، با وجود اینکه نظر مرحوم مجلسى در بیان تفاوت استخاره و تفأل قابل قبولتر است، اما به دلیل عدم ظهور در آن معنا، نمىتوان آن را به عنوان مبناى جمع دلالى پذیرفت.
فارغ از صحت توجیههاى صورت گرفته درباره روایت نهى، همانگونه که مرحوم فیض و صاحب جواهر اشاره کردهاند، توجیهات صورت گرفته در جایى است که هر دو روایت از اعتبار کافى برخوردار باشند، در حالى که تمام روایات موجود در این باب دچار ضعف سند هستند. در بخش بعد با نگاهى مجموعى به روایات مرتبط با استخاره قرآنى، به نقد و بررسى آنها خواهیم پرداخت.
تحلیل و بررسى روایات
واضح است که اصل در امور، عدم انتساب به شارع است و براى استناد آنها به شرع، باید ادله معتبرى یافت. در نگاهى دیگر مىتوان از اصل جواز استفاده کرد و استخاره با قرآن را طبق اصل برائت، جایز دانست; اما باید توجه داشت که موضوع بحث ما، شرعیت و انتساب استخاره با قرآن به شارع است، نه کلیت جواز آن، هرچند به آن نیز نیمنگاهى خواهیم داشت.
پس از بررسى روایات مؤید استخارههاى قرآنى و حذف روایات تکرارى، در مجموع هشت یا نه روایت وجود دارد که استخاره با قرآن به معنى امروزى از آنها برداشت مىشود. غیر از روایت ابىعلى یسع قمى که در تهذیب آمده است، تمام روایات دیگر در غیر از کتب اربعه نقل شدهاند. سید بن طاووس که متقدمترین این کتب را تألیف کرده است، حدود دو قرن از شیخ طوسى تأخر دارد. عدم وجود نمونهاى از روایات توصیه کننده به تفأل یا استخاره به قرآن در کتب متقدم، مانند قرب الاسناد و محاسن در قرن سوم، و کافى، تفسیر على بن ابراهیم و من لایحضره الفقیه در قرن چهارم، و ظهور این روایات در قرن هفتم در کتاب فتح الابواب و حتى قرنها پس از آن، نشان از ضعف روایات مورد نظر دارد.
بررسى سندى روایات
در نگاه سندى به روایت تهذیب، که معتبرترین کتاب در میان کتبى است که روایات مؤید استخاره را نقل کردهاند، چنین دیده مىشود که درباره دو راوى این روایت، یعنى ابىعلى و یسع قمى، هیچ توثیقى در کتب رجالى وارد نشده است; به نظر مىرسد از همین رو است که مرحوم مجلسى این روایت را در ملاذ الاخیار مجهول دانسته است.31
جنبه دیگر در سند این روایت، وجود حسن بن على بن فضال است. شیخ انصارى در موارد متعددى ابراز داشته است که به دلیل روایتى از امام عسکرى(ع)، که درباره کتب بنىفضال فرموده است: »روایات آنها را بگیرید و آراء آنها را رها کنید«،32 تمام روایات بنىفضال معتبر است. طبق نظر شیخ انصارى، این روایت نیز به دلیل وجود یکى از بنىفضال در سند آن معتبر است; اما آنگونه که اکثر علما نظر شیخ را مورد نقد قرار دادهاند،33 هم سند روایت منقول از امام عسکرى(ع) ضعیف است و هم مضمون روایت بر اعتبار تمام روایات موجود در کتب بنىفضال دلالت نمىکند; بنابراین روایت از لحاظ سندى معتبر نیست.
روایت دیگرى که از نظر سندى قابل توجه است، روایت مفضل بن عمر در بحار است که پیش از این ذکر شد. مرحوم مجلسى مىگوید به خط جد شیخ ما بهایى، شیخ شمسالدین محمد بن على بن الحسن الجباعى یافتم که به نقل از خط شهید، به نقل از خط محمد بن احمد بن الحسین بن على بن زیاد، که گفت محمد بن الحسن الطوسى با اجازه از حسین بن عبیدالله، از هارون بن موسى التلعکبرى، عن محمد بن همام بن سهیل، عن محمد بن جعفر المؤدب، عن احمد بن محمد بن خالد البرقى، عن عثمان بن عیسى، عن سیف، عن المفضل بن عمر، و روایت را نقل مىکند.
درباره سند این روایت، چند نکته قابل توجه است:
1. وثاقت مفضل بن عمر، اولین راوى این روایت مورد تردید علما است; نجاشى او را »فاسد المذهب«، »مضطرب الروایه« و »لا یعبأ به« معرفى مىکند;34 و در رجال ابنغضائرى، »ضعیف«، »متهافت«، »مرتفع القول« و »خطابى« معرفى شده است.35 علاوه بر این، روایاتى در مذمت او نقل شده است; اما در مقابل این مذمتها، مرحوم خویى در معجم رجال، توثیقات بزرگانى ازجمله شیخ مفید و ابن شهرآشوب را درباره او نقل مىکند، که وى را از یاران خاص و مورد اعتماد امام صادق(ع) و از فقهاى صالحین معرفى کردهاند.36 ایشان روایات بسیارى را به نقل از کشى در مدح مفضل بیان مىکند و معتقد است تعداد بسیار این روایات که حاوى روایات صحیح نیز هستند، صدور آنها را از ائمه قطعى مىکند. بنابراین معجم رجال با ترجیح توثیقات، به نوعى تضعیفات نجاشى و ابنغضائرى را توجیه و روایات تضعیف کننده را نیز مانند روایاتى معرفى مىکند که از روى تقیه در مذمت امثال زراره وارد شدهاند.37
2. راوى دیگر این روایت، سیف است که نامى مشترک در میان موثقان و مجهولان کتب رجالى است. از طرف دیگر، چون براى روایت او از مفضل بن عمر، و روایت عثمان بن عیسى از او سابقهاى یافت نشد، نمىتوان قرینهاى بر تطبیق او با یکى از موثقان پیدا کرد. از این رو وجود سیف در این سند، باعث غیرمعتبر شدن روایت مىشود.
3. راوى دیگر این روایت، محمد بن جعفر بن بطه مؤدب است که نجاشى درباره او گفته است:
کان کبیر المنزلة بقم، کثیر الأدب و الفضل و العلم (العلم و الفضل) یتساهل فى الحدیث و یعلق الأسانید بالإجازات و فى فهرست ما رواه غلط کثیر. و قال ابن الولید ان محمد بن جعفر بن بطة ضعیفا مخلطا فیما یسنده.38
نجاشى او را داراى منزلت، ادب، فضل و علم بسیار دانسته، اما در ادامه مىگوید در حدیث، تساهل داشته و سندها را به اجازات معلق مىکرده و در فهرست آنچه روایت کرده، غلط بسیارى وجود دارد. او از قول ابنولید نیز نقل کرده که درباره او گفته است: در آنچه اسناد مىدهد ضعیف و مخلط است. از این رو مرحوم خویى نیز او را غیرمعتبر دانسته است.39
4. محمد بن احمد بن الحسین بن على بن زیاد.
5. احمد بن محمد برقى، محمد بن همام، هارون بن موسى و حسین بن عبیدالله همگى از اجلاى روات هستند.
بنابر آنچه درباره راویان این روایت بیان شد، با وجود اینکه بسیارى از آنها از بزرگان روات هستند، اما به دلیل اشکال در اعتبار بعضى از راویان و طولانى بودن سند و عدم اتصال عصر راوى قبلى با راوى بعدى در چند مورد، که باعث شده نقل از طریق رؤیت خط راوى قبلى با تفاوت زمان یک قرن صورت گیرد، همگى بر این دلالت دارد که هرچند این روایت در مقایسه با روایات دیگر هم مضمونش روشنتر است و هم سندش ضعف کمترى دارد، اما در نهایت غیرقابل اعتماد است.
مشکل اسناد در دیگر روایات مربوط به استخاره با قرآن، بسیار جدىتر از روایات سابق است. ارسال طویل، ضعف مشترک تمام این روایات است. افزون بر اینکه در بسیارى از آنها حتى شکل روایت به صورت نقل از معصوم نیست; براى نمونه در روایتى که سید بن طاووس از شیخ خطیب مستغفرى نقل کرده است، در متن منقول نام هیچیک از روات ذکر نشده است; حتى به نام معصوم یا ضمیرى که به آن اشاره داشته باشد نیز مستند نشده است، بلکه تنها به صورت دستورالعملى براى استخاره با قرآن بیان شده است. روایات بدر بن یعقوب نیز به همین صورت است و جزو ضعیفترین روایات به شمار مىروند.
در تبیین شدت ضعف روایات مؤید استخاره، توجه به این نکته نیز اهمیت دارد که سید بن طاووس از علماى قرن هفتم است و روایاتى که او درباره استخاره نقل کرده است، در قرن دوم صادر شدهاند. در طول این مدت، روایاتى که او از اشخاصى مانند شیخ خطیب مستغفرى نقل کرده است، در هیچ کتاب دیگرى دیده نمىشود.
تحلیل محتواى روایات
با صرف نظر از بررسى سندى روایات مؤید استخاره با قرآن، مباحث دیگرى درباره محتواى روایات مذکور قابل طرح است که به آنها اشاره مىکنیم:
1. همانگونه که گذشت، تفاوت واضحى از نظر معنا بین تفأل و استخارههاى مرسوم نمىتوان گذاشت; بنابراین به نظر مىرسد روایت یسع قمى در موضوع استخارههاى مرسوم قرآنى، با روایت نهى از تفأل در کافى قابل جمع عرفى نیست. افزون بر اینکه در تعدادى از روایات مؤید استخاره با قرآن، براى این عمل از عبارت تفأل استفاده شده است نه استخاره; از اینرو در صورت قبول روایات مؤید استخاره، مانند روایات فتح الابواب و بحار، پذیرش تعارض آنها با روایت نهى، اجتنابناپذیر است; چون یک عنوان، در تعدادى مورد سفارش و در یکى مورد نهى قرار گرفته است.
در روایت تهذیب نیز که امام(ع) براى رفع تحیر راوى، امر به گشودن مصحف مىکند، عبارت استخاره توسط راوى براى کارى که قبل از مراجعه به امام انجام داده و نتیجه نگرفته است، به کار برده مىشود، نه براى عمل باز کردن مصحف که امام به آن توصیه مىکند. مرحوم مجلسى نیز به نحوى به این اشکال اشاره کرده است و پس از بیان نظر کسانى که با این تمایز درصدد حل تعارضاند، مىگوید معنایى که براى تفأل گفته شد در بعضى روایات جایز دانسته شده است.40
بنابراین اگر روایت یسع قمى سند معتبرى داشت - کما اینکه وجودش در کافى به آن اعتبارى نسبى داده است - جواز استخاره با قرآن نیز با مشکل روبهرو مىشد.
2. در روایت تهذیب، این عبارت راوى که مىگوید: »فاستخیر الله فیه فلا یفى...; از خدا استخاره مىکنم اما نتیجه نمىدهد« قابل توجه است. مرحوم مجلسى در توضیح این عبارت مىگوید: »ظاهراً مقصود راوى این است که پس از طلب خیر از خدا، ترجیح فعل یا ترک برایم مشخص نشد تا به همان عمل کنم«.41 اشاره راوى به استخاره دعایى، نشاندهنده شیوع این نوع استخاره در میان اصحاب ائمه است; به طورى که مراجعه راوى به امام، درپى نتیجه نگرفتن از این استخاره صورت گرفته است.
3. در روایت تهذیب، امام(ع) که مرتبط با عالم غیب و آگاه از مصالح بندگان است، خود اقدام به استخاره براى راهنمایى راوى نمىکند، بلکه استخاره یا گشودن مصحف را براى رفع تحیر به او مىآموزد. اگر این روایت را بهترین مستند براى استخاره با قرآن بدانیم، باید در کیفیت استخاره نیز از آن استفاده کنیم; این در حالى است که واگذارى استخاره به بزرگان در زمان حاضر، شیوع فراوان دارد.
4. متفاوت بودن راههاى ذکر شده براى تفأل به قرآن در روایات متعدد، اعتبار روشى را که هریک بیان کردهاند، کمتر مىکند. این تفاوت به حدى است که هیچکدام از روایات، در ارائه راهى براى تفأل به قرآن متحد نیستند; حتى روایت ابىعلى نیز با هیچکدام از روایات دیگر، مورد تأیید واقع نشده است. روش هرکدام از روایات، به آیهاى ختم مىشود غیر از آیهاى که از روش دیگر حاصل مىشود، و عمل به هرکدام، امکان عمل نشدن به حقیقت را همراه دارد; بنابراین احتمال خطا، مخصوصاً در موارد سرنوشتساز، بسیار جدى است و انسان را از تصمیم طبق آن باز مىدارد.
5. روایات مؤید استخاره از قرآن، غیر از روایت تهذیب، اشارهاى به روشهاى معتبر و توصیه شده در روایات صحیح و فراوان - مانند عمل به آنچه بعد از نماز استخاره و ذکر، در ذهن انسان راسختر است، یا عمل به مشورتى که بعد از نماز و دعا انجام مىشود - ندارند،42 و در انتخابها و قبل از انجام کارها، تنها به بیان روشى براى استخاره از قرآن پرداختهاند; بنابراین اطلاق و بعضاً عموم روایاتى که در تردیدها، استخاره را توصیه مىکنند، با اطلاق یا عموم روایاتى که در همین موارد، استخاره ذکرى و مشورتى را توصیه مىکنند، در تعارض هستند. البته این تعارض با روشهاى اصولى قابل حل است،43 اما با توجه به ضعف شدید سند توصیهها به استخاره با قرآن، این تعارض باعث کم شدن اعتبار اینگونه از روایات است.
به بیان دیگر، وقتى کتب اصلى و معتبر روایى شیعه، ازجمله کتب اربعه که آینه اصول و جوامع روایى شیعه و مورد اعتماد قدماى روات هستند، حاوى روایات بسیارىاند که در تردیدها، به نماز و ذکر و دعا توصیه مىکنند، و به جز یک روایت ضعیف یسع قمى، تأییدى بر استخاره قرآنى نیاوردهاند، باعث مىشود که اعتماد به روایات مؤید این استخاره، کمرنگتر شود.
بررسى ادله غیرروایى استخاره با قرآن
علاوه بر ادله روایى که مجموع آنها ذکر شد، دلیلهاى دیگرى براى مشروع کردن استخاره با قرآن ذکر شده است. عمل علما و بزرگان و عدم ردع علماى دیگر، یکى از این دلایل به شمار مىرود.44
این دلیل را با بیان چند نکته بررسى مىکنیم:
1. دلیلى وجود ندارد که تمام علما بر اعتبار اینگونه از استخاره متفق بودهاند. چنانکه ابنادریس، شیخ نجمالدین45 و محقق حلى،46 استخاره با رقعه را که اعتبارش از استخاره قرآنى کمتر نیست، رد کردهاند و روایات آن را غیرقابل اعتماد دانستهاند; همچنین کلینى در کافى و صدوق در من لایحضر، که مىتوان این دو کتاب را بیانگر نظرات آنان دانست، هیچ روایتى در تأیید استخاره با قرآن نیاوردهاند، که نشان از عدم موافقت ایشان یا دستکم عدم توجه و اهمیت ایشان به چنین روشى است; افزون بر این، روایت نهى کافى، هرچند ذیل عنوان نوادر آورده شده، اما مؤیدى است بر مخالفت کلینى با استخارههاى کنونى. بنابراین نمىتوانیم از عدم ردع متقدمین، نتیجه بگیریم که همه متقدمین و بزرگان، موافق استخاره با قرآن بودهاند.
2. عدم ردع علما و حتى عمل آنها به این نوع استخاره، تنها نشان دهنده جواز این عمل است نه اعتبار شرعى آن. آیت اللّه مکارم شیرازى درباره تفأل به قرآن و استخاره با رقعه و... مىگوید:
جواز این امور در جایى که اصل آنها مباح است و بین دو امر مباح تردید حاصل شده، مشکلى ندارد. شخص سپس بر خدا توکل مىکند و بر طبق آنچه از این راهها حاصل شده، به امید اینکه به هدف خود برسد عمل مىکند... . شاید اینکه بسیارى از فقها در کتب فقهى خود ذکرى از آن نبردهاند به این دلیل بوده است.47
بنابراین ممکن است بسیارى از علما اعتبارى براى این نوع از استخاره قائل نباشند، اما از آنجا که تحت هیچ عنوان حرامى قرار نمىگیرد و هرکس مىتواند در دوراهىها هر عمل مباحى را به هر نحوى انتخاب کند، ردعى از آن نشده است.
بعضى مانند شهید سیدمحمد صدر در کتاب ماوراء الفقه این استدلال را براساس سیره متشرعه بیان کردهاند. وى دلیل اول بر استخاره قرآنى را اینگونه بیان مىکند:
اولاً: سیره متشرعه بر استخاره با قرآن که از زمان معصوم تا به حال استمرار دارد.48
لازمه استدلال به سیره متشرعه، این است که اتصال آن به زمان معصوم ثابت شود، در حالى که ظاهراً چنین دلیلى غیر از روایات مذکور وجود ندارد و بحث مربوط به روایات نیز از نظر گذشت.
بعضى دیگر نه به عنوان دلیل، بلکه در تأیید استخارههاى قرآنى، حکایات عجیب و غریبى را که دلالت بر اعجاز قرآن در برطرف کردن تحیر دارد، مطرح مىکنند49 و معتقدند که صحت و اعتبار چنین روشى براى تشخیص خیر و شر بودن عواقب امور، با تجربه اثبات شده است.
روشن است که عجایب و غرایبى که درباره این نوع استخاره نقل مىشود، به هیچ وجه نمىتواند دلیل بر اعتبار آن باشد; زیرا
1. این نوع عجایب براى بسیارى از امور غیرمعتبر، مثل فال حافظ و شانسها نیز نقل مىشود که قطعاً اعتبارى ندارند;
2. بسیارى از این غرایب به راحتى قابل توجیه است و با دقت و فطانت مشخص مىشود که نشان دهنده اعتبار غیبى این نوع از استخاره نیست. از میان هزاران هزار استخارهاى که انجام مىشود، طبیعى است که بسیارى از آنها مطابقت با مقصود طالب استخاره خواهد داشت.
3. بر فرض صدق تعداد محدودى از این وقایع، که به صورت معتبر از علماى بزرگ نقل مىشود، اعتبار تمام افراد این استخاره ثابت نمىشود; بلکه تنها نشان از اعتبار همان موردى دارد که با شواهد اطمینانآور قرین شده است. به عبارت دیگر، از انطباق یک مورد خاص با حقیقت، که از برخى شواهد فهمیده مىشود، اعتبار کلى استخاره، اعتبار کثرت مراجعه به آن و روش اجراى آن در همه موارد، قابل استنباط نیست. بنابراین لازم است تنها به همان موردى اکتفا کرد که اطمینان به حقیقت آن وجود دارد و نمىتوان با استفاده از آن، دلالتى بر موارد دیگر یافت.
نتیجهگیرى
با بررسى ادله استخاره قرآنى، روشن شد که براى این نوع استخاره نمىتوان دلیل معتبر شرعى اقامه کرد; به این معنا که منسوب کردن نتیجه استخاره به خداوند، توجیه شرعى ندارد و کارى که مستند به این نوع استخاره باشد، حجیت و قابلیت دفاع در محضر خدا را دارا نیست.
براى رهایى از شک و تردید، توصیههاى فراوانى در روایات معتبر وارد شده است. در بعضى از روایات به نماز استخاره و ذکر و دعا، مخصوصاً در مکان مقدسى مثل مسجد توصیه شده و سپس عمل به موردى موجه شمرده شده که در ذهن محبوبتر و تمایل بیشترى نسبت به آن است. در بعضى روایات دیگر، مثل صحیحه هارون بن خارجه، امام توصیه مىکند که از خدا طلب خیر کند و سپس مشورت کند که خدا خیر را به زبان هرکس از خلق که بخواهد جارى مىکند.
قطعاً انسان پس از تفکر، مشورت و طلب خیر از خدا، به یکى از دو طرف شک تمایل اندکى خواهد یافت و قطعاً عقل او یک طرف را برتر از طرف دیگر احتمال خواهد داد. از عقل و روایات برمىآید که عمل به همین احتمال، بهترین راهى است که مىتوان در دوراهىها انتخاب کرد; اما اگر انسان با راههایى که گفته شد به هیچ طرف متمایل نشد، به این معنا که نزد او هیچ طرف از نظر عقلى و شرعى برترى نیافت، از آنجا که مجبور به انتخاب یکى از دو راه است، به هر طریقى مثل قرعه مىتواند یکى از این دو راه را انتخاب کند. با توجه به روایت یسع قمى و روایات بحار، یکى از راههایى که ممکن است در چنین حالتى مورد تأیید معصومان باشد، استفاده از قرآن است. در چنین موارد نادرى، به این دلیل که انتخاب هیچ طرف تفاوتى ندارد، مىتوان به نیت رجا از این راه استفاده نمود. با این بیان، مشخص مىشود که تعیین یک راه به وسیله قرآن، به هیچ وجه نشان دهنده اعلام الهى نیست، بلکه راهى پیشنهادى براى خروج شخص از تردید و شک است.
امام در مقام بیان راهحل در موارد تردید، به نماز، ذکر و مشورت توصیه مىکند، در حالى که اگر استخاره با قرآن اعتبار مىداشت، راهى بسیار واضحتر و سهلالوصولتر به مقصود بود. وقتى با گشودن قرآن، شک و تردیدها برطرف مىشود و دشوارىِ بلاتکلیفى خاتمه مىیابد، چرا در روایات صحیح به آن اشارهاى و در کتب روایى اصلى به آن توصیه واضح نشده است تا شیعیان به راحتى از شکهاى فکرى رهایى یابند; این در حالى است که اگر چنین توصیههایى از ائمه رسیده بود، روایات بسیارى از اجلاى روات و محدثین نقل مىشد; در حالى که کتب معتبر، مملو است از توصیه به طلب خیر از خدا و رضا به آنچه خدا مقدر کرده و رفع دودلى از یکى از راههاى ذکر شده است.
به عبارت دیگر، براساس عقل و روایات، ترجیح ناشى از عقل یا شرع، هرقدر اندک باشد، بر استخاره مقدم است، و استخاره تنها در جایى مىتواند کمک کند که هیچیک از دو طرف تردید، کوچکترین ترجیحى بر طرف دیگر نداشته باشد.
نکته مهم پایانى از روایت یسع قمى این است که امام خود، متولى استخاره نمىشود، بلکه تنها راوى را به انجام آن راهنمایى مىکند. با توجه به اینکه هیچ روایت دیگرى نیز وجود ندارد که وکالت در استخاره را توصیه کرده باشد، عمل بر طبق روایت تهذیب، که بهترین دستاویز براى این نوع استخارهها است، اقتضا دارد در روش نیز الگو قرار گیرد و خودِ شخص به گشودن مصحف اقدام کند.