مقدمه
بى شک براى بقاى بشر باید به حفاظت از محیط زیست اندیشید. اصطلاح محیط زیست در هیچ یک از کنوانسیون ها, معاهدات و بیانیه هاى مهم بین المللى تعریف نشده, اما با نگاهى کلى مى توان گفت محیط زیست به همه شرایط و عوامل فیزیکى, اقتصادى, فرهنگى, اجتماعى و زیباشناختى اطلاق مى شود که اشیاء و اموال موجود در کره زمین در حیطه آن قرار دارد و بر مطلوبیت و ارزش آن اموال نیز کیفیت زندگى بشر اثر گذار است.
اغلب فاجعه هاى زیست محیطى که هر از گاهى در گوشه و کنار این دنیاى پهناور رخ مى دهد, حاصل فعالیت هایى است که بشر به ویژه از صد سال قبل در راه رسیدن به توسعه و رفاه, در طى فرایند صنعتى شدن به آنها دست یازیده و همگى باعث تخریب و آلودگى محیط زیست مى شود. مدت هاست که علاج این گونه نابسامانى ها که سلامتى بشر را به خطر انداخته, فکر انسان را به خود مشغول داشته و نشست هاى بین المللى متعددى را شکل داده است.
امروزه بسیارى از کشورها, به سوى توسعه پایدار گام برداشته اند. لازمه هر توسعه پایدار برآوردن نیازهاى نسل فعلى است, بى آنکه به زیان رساندن به توانایى نسل هاى آینده براى برآوردن نیازها انجامد.
از این رو براى ادامه توسعه فراگیر و پایدار ضرورى است در سیاست هاى کلان و خرد اقتصادى و فرهنگى تعدیل هایى صورت پذیرد و در حوزه قانونگذارى, اصول قانونى استوار با ضمانت اجرایى تمام وضع و آموزش هاى مربوط به حفاظت از محیط زیست فراگیر و عرفى شود, چنان که در بین عامه مردم رواج پیدا کرده باشد و آموزش که مقدمه فرهنگ سازى است, زمینه پیروى مستمر از قوانین محیط زیست را براى عموم مردم فراهم کند. البته عامل اساسى و محکمى که درباره فرهنگ سازى بسیار تأثیرگذار است, بایدها و نبایدهاى دین و دستورهاى دینى و فقهى اسلام است که مهم ترین عامل ضمانت اجرایى مسلمانان است. ازاین رو به نظر مى رسد مى توان میان فقه و محیط زیست تعاملى نقش آفرین ایجاد کرد و براى پیش برد فرهنگ سازى حفاظت محیط زیست از ظرفیت هاى نهفته در قرآن کریم و سنت معصومان(ع) بهره برد.
درباره شناخت ظرفیت هایى که مى توان در فقه اسلامى براى حفاظت از محیط زیست بدانها استناد کرد, به سه حوزه مختلف مسئولیت همگانى, حاکمیت, قواعد و اصول عام و خاص و آن گاه به تبیین رویکرد و اصول مدون در فقه و حقوق اسلامى باید پرداخت:
الف) مسئولیت همگانى در حفظ محیط زیست
نظام اسلامى دیده بانى و مراقبت از یکدیگر را در جامعه با عنوان امر به معروف و نهى از منکر یاد مى کند و بى تردید محافظت و مراقبت از محیط زیست از شئون زندگى اجتماعى است و از این جهت مشمول این ادله مى شود.
وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةُ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ;1
باید از میان شما, جمعى دعوت به نیکى و امر به معروف و نهى از منکر کنند! و آنها همان رستگارانند.
خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلین;2
با آنها مدارا کن و عذرشان را بپذیر و به نیکى ها دعوت نما و از جاهلان روى بگردان!
علامه طباطبایى (عرف) را چنین معنا مى کند:
واژه (عرف) به معناى سنت ها و سیره هاى زیبایى است که عقلاى جامعه آن را مى شناسند. در مقابل (عرف) (معروف) رفتارهاى نادر وغیر مرسومى است که عقل اجتماعى آنها را برنمى تابد که به آن در اصطلاح (منکر) گفته مى شود.3
به طورکلى بر آنچه در نزد عقل و شرع نیکو و پسندیده شناخته شده, در اصطلاح قرآن (عرف) نامیده مى شوند که انسان باید پیوسته در جامعه این روش پسندیده را در پیش گیرد و دیگران را به آن دعوت و سفارش کند.
دستور قرآنى (وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ)4 و سایر آیات و احادیث در این زمینه تأکیدى است بر اینکه تنها انجام عمل نیک و صالح کافى نبوده, بلکه باید دیگران را به این روش دعوت کرد تا در جامعه عمل صالح گسترش پیدا کند, همگانى شود و در همه جا گسترش یابد.
اگر انسان به قدرت ایمان و علم مجهز نباشد و از طرف دیگر, نظارت سایر انسان هاى مسئول بر وى ضعیف و سست گردد به آسانى به سوى فساد منحرف مى شود که این گونه فسادها مى تواند عرصه محیط زیست و بستر حیات انسانى را با بحران و معضلات عدیده اى مواجه سازد. از این رو دعوت مردم به رفتارهاى هنجارى زیست محیطى در قالب (امر به معروف و نهى از منکر) ماهیتى زیست محیطى دارد که در حقیقت ضامن اجراى وظایف فردى و اجتماعى در قبال محیط زیست است و در حکم روح و جان آنها محسوب مى شود.
از نظر تعالیم الهى, ایستادگى دربرابر فساد راز بقاى دین و انسانیت تلقى شده است. قرآن کریم تباهى امت هاى گذشته را نتیجه عدم برخورد خردمندان با فسادانگیزى جامعه مى داند:
فَلَوْ لا کانَ مِنَ الْقُرُونِ مِنْ قَبْلِکُمْ أُولُوا بَقِیةٍ یَنْهَوْنَ عَنِ الْفَسادِ فِى الاْ ءَرْضِ إِلآ قَلیلاً مِمَّنْ أَنْجَیْنا مِنْهُمْ وَ اتَّبَعَ الَّذینَ ظَلَمُوا ما أُتْرِفُوا فیهِ وَ کانُوا مُجْرِمین;5
پس چرا از نسل هاى پیش از شما خردمندانى نبودند که [ مردم را] از فساد در زمین باز دارند؟ جز اندکى از کسانى که از میان آنان نجاتشان دادیم و کسانى که ستم کردند به دنبال ناز و نعمتى که در آن بودند رفتند و آنان بزهکار بودند.
گفتنى است که مراد, فساد تکوینى و آن چیز نیست که در گردش زمان فاسد مى شود; چون انسان در پاره اى از فسادها دست ندارند, بلکه مراد فسادهاى تشریعى است, یعنى فسادى که به دست بشر پدید مى آید. از جمله ملموس ترین فسادها درنعمت هاى خدادادى زمانى رخ مى دهد که بشر براى برآوردن خواسته هاى خود در طبیعت تصرف مى کند; تصرفى ویرانگر و بدون درنظر گرفتن قوانین حاکم بر طبیعت. البته مبارزه با فساد ابزارهاى مناسب خود را مى طلبد.
پس ضرورى است که مسئله امر به معروف و نهى از منکر که مسئولیتى اجتماعى است و اسلام بر آن تأکید دارد, در رابطه با مسائل زیست محیطى نیز براى جلوگیرى از فساد و انحراف و در پیشبرد ارزش هاى متعالى و سلامت اجتماعى امرى جدى تلقى شود و از اهم واجبات و مصادیق امر به معروف و نهى از منکر دانسته شود.
لذا در این باره باید موضوع شناسى کرد و فقیهان باید محدوده حریم هر کدام را تفقه کنند.
اصل پنجاهم قانون اساسى صریح ترین حکم قانون گذار اساسى در این زمینه است:
در جمهورى اسلامى, حفاظت محیط زیست که نسل امروز و نسل هاى بعد باید در آن حیات اجتماعى رو به رشدى داشته باشند, وظیفه عمومى تلقى مى گردد. از این رو فعالیت هاى اقتصادى و غیر آن که با آلودگى محیط زیست یا تخریب غیر قابل جبران آن ملازمه پیدا کند, ممنوع است.
ب) مسئولیت حکومت اسلامى در حفاظت از محیط زیست
بى تردید پرودگار متعال, طبیعت را به تسخیر انسان درآورد تا او از آن بهره بردارد و سود گیرد. آیاتى از قرآن کریم به صراحت بر این نکته تأکید دارند:
وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنى آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِى الْبَرّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلى کَثیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضیلا;6
ما آدمى زادگان را گرامى داشتیم و آنها را در خشکى و دریا (بر مرکب هاى راهوار) حمل کردیم و از انواع روزى هاى پاکیزه به آنان روزى دادیم و آنها را بر بسیارى از موجوداتى که خلق کرده ایم, برترى بخشیدیم.
از آنجا که زمین و آنچه در آن است, محیط زیست انسان را تشکیل مى دهد و جزء نعمت هاى عمومى است و آسیب به آن کل جامعه را به مخاطره مى اندازد, حاکم باید با تمهید قوانین لازم و ضمانت اجرایى آن, به حفظ محیط زیست مبادرت ورزد. همان طور که این روش در سیره حکومتى پیامبر اسلام(ص) و امام على(ع) وجود دارد و به نظر مى رسد این عهد بین خدا و حاکمان براى جلوگیرى از فساد در زمین بوده است.
سیره عملى و قولى پیامبر اسلام(ص) بر چگونگى تشویق امت به حفاظت از دنیاى طبیعت و تحذیر از فساد در آن و گاه برخورد با عوامل آن دلالت مى کند.
پیامبر اکرم(ص) فرمودند: 7
لاتقطعوا الثمار فیصب الله علیکم العذاب صبّا;8
درختان میوه را قطع نکنید; زیرا خداوند بر شما عذاب مى فرستد.
به نظر مى رسد منظور از این نهى, حکومتى بوده که تخلف از آن عذاب الهى را در پى مى آورده است.
بنابر روایتى از امام صادق(ع) سیره پیامبر(ص) و امیرمؤمنان(ع) این بوده که على(ع) با بیل زمین ها را مى کند و پیامبر(ص) هسته خرما را با آب دهان تر مى کرد و در آن حفره مى گذاشت.9
حضرت على(ع) نیز در نامه اى به مالک اشتر, فرماندار مصر مى نویسد:
ولیکُن نظرُک فى عمارة الأرض أِبلَغ من نظرک فی استجلاب الخراج لانّ ذلک لایُدرک اِلاّ بالعمارة… ;10
اى مالک اهتمام تو به آباد کردن زمین بیش از همت گماردن تو به جمع آورى درآمد باشد; چون درآمد بدون آبادانى حاصل نمى شود.
امیرمؤمنان مهم ترین وظیفه حاکم اسلامى را سازندگى دانسته نه فقط انباشتن خزانه کشور. از این رو حال که در نظام جمهورى اسلامى حاکمیت تحت نظر ولى فقیه قرار دارد, ضرورى است براى ممانعت از (افساد فى الارض) تمهیداتى اندیشید.
هدف اساسى دولت اسلامى در بخش محیط زیست, تأمین پایدارى و استفاده عادلانه و کارآمد از منابع طبیعى و انسانى است. بدین منظور دولت اسلامى, اقدامات متفاوتى را در چهار زمینه اصلى برنامه ریزى, قانون گذارى, نظارت و مالکیت عمومى منابع را به عهده مى گیرد. براساس این چهار زمینه مهم ترین وظایف حکومت اسلامى درباره محیط زیست عبارتند از:
1. پى ریزى قوانین زیست محیطى بر پایه اصول و مقررات الهى;
2. اجراى قوانین مبارزه با مفسدان زمین و تخریب گران طبیعت براى تأمین مصالح عمومى;
3. توجه به مسائل محیط زیست و اخلاق زیست محیطى در تعلیم و تربیت اسلامى و فرهنگ سازى زیست محیطى بر اساس تعالیم آسمانى;
4. بهره گیرى از افراد شایسته در هرم ادارى محیط زیست که با قدرت تمام توانایى مقابله با مفسدان را داشته باشند;
5. بهره گیرى از شیوه هاى جدید زیست محیطى سازگار با نظام اسلامى;
6. بهره گیرى از سیاست هاى کلان اقتصادى و فرهنگى براى توسعه پایدار توأم با حفاظت از منابع طبیعى و محیط زیست;
7. ترسیم و ارائه راهکارهاى انتقال از وضعیت موجود محیط زیست به وضعیت مطلوب آن;
8. تلاش براى توانمندسازى محققان و تولید اطلاعات پژوهشى و توسعه مدیریت شبکه اى به منظور ارتقاى کمى و کیفى علوم انسانى و صنعتى و پزشکى و توسعه دانش فناورى هاى نوین با محوریت محیط زیست.
ج) احکام و قواعد فقهى
کتاب, سنت, عقل و اجماع چهار منبع اصلى فقه هستند و از ظرفیت هاى بسیار بالایى براى وضع مقررات حفاظت از محیط زیست برخوردارند.
به طور کلى در دو بخش عام وخاص مى توان در این جهت از فقه استعانت جست.
1. مقررات عام
آیات و روایات بسیارى به طور عام, ایجاباً و سلباً احکام محیط زیست را به گونه وجوب, حرمت, استحباب و کراهت, به صورت تکلیفى وضعى بیان مى دارند:
یکم. حرمت افساد در زمین
قرآن کریم بارها از فساد کردن در زمین نهى کرده است, از جمله:
لا تُفْسِدُوا فِى الأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها ذلِکُمْ خَیْرُ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنین;11
و در روى زمین بعد از آنکه اصلاح شده است, فساد نکنید! این براى شما بهتر است اگر با ایمان هستید!
وَ إِذا تَوَلَّى سَعى فِى الأَرْضِ لِیُفْسِدَ فیها وَ یُهْلِکَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ وَ اللََّهُ لا یُحِبّ الْفَسادَ;12
[نشانه آن, این است که] هنگامى که روى برمى گردانند [و از نزد تو خارج مى شوند], در راه فساد در زمین کوشش مى کنند و زراعت ها و چهارپایان را نابود مى سازند [با اینکه مى دانند] خدا فساد را دوست نمى دارد.
از این آیات استفاده مى شود که مراد از فساد و افساد, فساد تکوینى نیست; چون در پاره اى از فسادها دست کسى دخالت ندارد. عالم کون و فساد و نشئه تنازع در بقا منظور نیست, بلکه مراد از این فساد, فسادهاى تشریعى است; فسادى که به دست بشر پدید مى آید.13
همان گونه که (وَ یُهْلِکَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ) نیز در مقام بیان یکى از مصادیق افساد در زمین است که عبارت از نابود کردن نوع نبات و نسل موجودات عالم است و چون مطلق آمده, مى توان گفت شامل همه نسل هاى موجودات, حیوانات و گیاهان و جنگل ها و مزارع است و در نوع انسانى اطلاق ندارد. بنابر این مى توان گفت از بین بردن هر نوع حرث و نسل اعم از حیوانى و گیاهى و نباتى جزء مصادیق این آیه است و افساد محسوب مى شود و مى توان حکم حرمت فقهى براى آن صادر کرد. چنان طورى که با استناد به کلام (إن الله لایحب الفساد) چنین فسادى مبغوض خداوند است, بیان چنین حکمى آسان مى نماید و مى توان نتیجه گرفت که افساد در زمین مطلقاً حرام است.
دوم. وجوب حفظ توازن در طبیعت
این حقیقت در برخى از آیات یادآورى شده است:
قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلّ شَیْءٍ قَدْراً;14
خدا براى هر چیزى اندازه اى قرار داده است!
وَ الأَرْضَ مَدَدْناها وَ أَلْقَیْنا فیها رَواسِیَ وَ أَنْبَتْنا فیها مِنْ کُلّ شَیْءٍ مَوْزُونٍ وَ جَعَلْنَا لَکمُ فِیهَا مَعَیِشَ وَ مَن لَّسْتُمْ لَهُ بِرَازِقِینَ وَ إِن مّن شیَءٍ إِلأ عِندَنَا خَزَائنُهُ وَ مَا نُنزَّلُهُ إِلآ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ;15
و زمین را گستردیم و در آن کوه هاى ثابتى افکندیم و از هر گیاه موزون, در آن رویاندیم و براى شما انواع وسایل زندگى در آن قرار دادیم, همچنین براى کسانى که شما نمى توانید به آنها روزى دهید! و خزائن همه چیز, تنها نزد ماست ولى ما جز به اندازه معیّن آن را نازل نمى کنیم!
براساس این آیات, اراده خداوند بر حفظ توازن و هماهنگى در نظام خلقت بوده و به همین دلیل خداوند نیز از انسان خواسته است تا توازن را پاس بدارد و آن را با عملکردش به هم نزند.
از آنجا که اراده تکوینى با اراده تشریعى خداوند هماهنگ است, مى توان استنباط کرد هر رفتارى که موجب بر هم زدن طبیعت باشد عدم هماهنگى بین اراده تکوینى وتشریعى را به همراه دارد. لذا به موجب این ناهماهنگى مى توان حکم فقهى مصادیق آن را در قالب حرمت و کراهت بیان داشت.
سوم. قاعده لاضرر
گرچه درباره قاعده (لاضرر) سخن بسیار رفته و احتمال هاى گوناگونى مطرح شده, هریک از آنها معناى اصلى قاعده را که بر عدم مشروعیت ضرر و اضرار در اسلام دلالت مى کند, وسعت مى بخشد. این قاعده که در مسئله حفاظت از محیط زیست و جلوگیرى از تخریب آن کاربرد دارد, مبناى فقهى استوارى براى قانون گذارى و اجراى قانون به شمار مى رود. و بنابرآن هرگونه تصرف و تغییر در جامعه انسانى و طبیعت که موجب تضییع حقوق دیگران شود از نظر اسلام ممنوع و مردود است. بسیارى از مسائل زیست محیطى را مى توان در قالب قاعده (لاضرر) بررسى کرد, مانند:
ـ بیرون ریختن زباله ها به خصوص زباله هایى که تجزیه نمى پذیرند;
ـ بهره بردارى غیر مجاز از جنگل ها و حریم دریاها که در جریان سیل و دیگر مشکلات زیست محیطى تأثیرى بسزا دارد;
ـ اشغال خیابان و پیاده رو توسط مغازه داران, فروشندگان و دیگران;
ـ استفاده از خودروهاى دودزا و کارخانه هاى غیر استاندارد;
ـ ایجاد آلودگى صوتى به وسیله مجالس جشن و عروسى, بوق زدن هاى بى جاى اتومبیل ها, سروصداى غیر طبیعى, حتى صداى بلندگوى مساجد و هیئت هاى مذهبى. 16
چهارم. قاعده عدالت
عدالت ناموس بزرگ الهى است و مدار آفرینش نظام تکوین و پیدایى نظام تشریع بوده است. در قرآن آمده است:
وَ السَّمَاءَ رَفَعَهَا وَ وَضَعَ الْمِیزَانَ أَلآ تَطْغَوْاْ فیِ الْمِیزَانِ وَ أَقِیمُواْ الْوَزْنَ بِالْقِسْطِ وَ لَا تخُْسِرُواْ الْمِیزَانَ;17
و آسمان را برافراشت و میزان و قانون (در آن) گذاشت تا در میزان طغیان نکنید (و از مسیر عدالت منحرف نشوید) و وزن را بر اساس عدل برپا دارید و میزان را کم نگذارید!
پیامبر اکرم(ص) در ذیل این آیه, فرمود:
بِالعدلِ قامَت السمواتُ و الارضُ;18
استوارى آسمانها و زمین به عدل و داد است.
عدل در نظام هستى به معناى قرار گرفتن هر چیز در جایگاه مناسب خود است و عدالت آن است که حق هر موجودى, چنان که شایسته اوست, ادا شود; (اعطاءُ کلّ ذى حق حقَه) و رکن رکین عالم هستى به شمار مى آید. لذا به منظور حفظ این رکن, خداوند متعال انسان را به برپایى عدالت سفارش مى کند و پیامبران خود را نیز به همین منظور براى انسان ها فرستاده است. عدالت اقتضا مى کند که تصرفات انسان در محیط اطراف خود تصرفات ظالمانه نباشد و حقوق امت هاى آینده را در نظر بگیرد. چنان که حقوق سایر هم نوعان خود را در تمام اطراف عالم در نظر داشته باشد.
نکته اول: طبق آیات و روایات بر هر فردى واجب است در رفتار و منش خود اصل عدل و انصاف را رعایت کند و براى رسیدن به قله هاى عدالت, انصاف در بهره مندى از طبیعت خدادادى طرف انصاف را بگیرد و همان گونه با محیط اطراف خود و نعمت هاى الهى برخورد کند که دوست دارد آن گونه با او رفتار شود;
نکته دوم: همان طور که احکام دین اسلام جهانى و جاودانه بوده, شامل انسان هایى که هنوز پا به عرصه وجود نگذاشته اند نیز مى شود. برخوردارى از مواهب طبیعى نیز به یک نسل اختصاص ندارد, یعنى افزون بر عدالت درون نسلى, عدالت بین نسلى نیز جایگاه خود را دارد. بر این اساس, هرگونه استفاده اى از منابع طبیعى که به نابودى آنها بینجامد یا سبب آلوده سازى محیط زیست شود و زندگى را براى دیگر انسان ها مشکل سازد, به دور از عدالت و مخالف انصاف است و از نظر منطق اسلامى ممنوع و ضمان آور است.
پنجم. قاعده (من له الغُنم)
بنابر روایاتى که در باب رهن رسیده, قاعده (من له الغُنم فله الغُرم) استفاده مى شود. همچنین روایت نبوى مشهور (الخراجُ بالضّمان)19 بر آن دلالت دارد. 20 طبق این قاعده هر که از چیزى فایده مى برد باید جبران خسارات آن را بر عهده گیرد.
بر اساس این اصل, هر فردى که از فعالیتى بهره مند مى شود, باید خسارت هاى ناشى از آن را نیز بپذیرد. بنابراین از آنجا که بهره برداران از محیط زیست, از جمله احداث کنندگان تأسیسات و کارخانه ها که به نوعى با بهره مندى از منابع طبیعى به تولید محصولات مى پردازند, مشمول این حکم از ضمانت شرعى هستند, مکلف به جبران مافات مى شوند و براى جبران ضرورت دارد که حکومت اسلامى قوانینى براى این ضمان ها وضع و با ابزار حکومتى رفتار کند. فقیهان نیز باید با شناسایى موضوع حکم ضمان چنین افرادى را بیان کنند.
ششم. تضایف حق و تکلیف
مقصود از حق در اینجا حق در برابر تکلیف است; چیزى که به نفع فرد و بر عهده دیگران است و تکلیف, چیزى است که بر عهده فرد است و به نفع دیگران. به بیان دیگر, حق براى فرد حق گزار و حق طلب و تکلیف براى فرد مکلف است.
درباره مسئله حق و تکلیف, دانشمندان اسلامى مباحث بسیارى درافکنده اند و آثارى مستقل و ارزشمند را به آن اختصاص داده اند. علامه در قواعد (کتاب النکاح), محقق قمى در جامع الشتات (کتاب الطلاق), صاحب جواهر در کتاب النکاح, شیخ انصارى در کتاب البیع به آن پرداخته اند و نیز شیخ هادى تهرانى (1253ـ1321 ق), سیدمحمد آل بحرالعلوم (1261ـ1326 ق), میرمحمدتقى مدرس اصفهانى (1276ـ1333 ق) و شیخ محمدحسین غروى اصفهانى (متوفاى 1361 ق) رساله مستقلى در این زمینه به یادگار گذاشته اند.21
طبق این اصل حق وتکلیف به منزله دو روى یک سکه اند, به گونه اى که هر کجا فقه حقوقى را براى کسى تعریف مى کند, در کنار آن تکلیف و بایسته هایى را نیز تبیین کرده است. به عبارت دیگر, حق بدون تکلیف فرض پذیر نیست و وجود تکلیف نیز بدون وجود حق تصور نمى پذیرد.
با توجه به این اصل که خداوند طبیعت و محیط زیست را براى انسان آفریده و انسان حق تصرف و استفاده از آن را داده, این حق براى همه انسان ها و در همه زمان ها وجود دارد. خداوند متعال این اصل مسلّم را در قرآن کریم تصریح نموده است:
هُوَ الَّذى خَلَقَ لَکُمْ ما فِى الأَرْضِ جَمیعا;22
او خدایى است که همه آنچه را [از نعمت ها] در زمین وجود دارد, براى شما آفرید.
وَ الأَرْضَ وَضَعَها لِلأنام;23
زمین را براى خلایق آفرید.
بر مبناى این آیه, زمین و محیط زیست حق همگانى است و همه حق دارند از آن بهره مند شوند. بنابراین استفاده از این حق باید به گونه اى باشد که امکان استفاده و بهره بردارى از آن براى نسل حاضر و نسل هاى آینده حفظ شود.
در قرآن کریم, همان طور که حق بهره بردارى از محیط زیست و طبیعت براى انسان ذکر شده, مسئولیت و تکلیف عمران و آبادانى زمین نیز بر عهده او گذاشته شده است.
هُوَ أَنْشَأَکُمْ مِنَ الأَرضِ وَ اسْتَعْمَرَکُمْ فیها;24
اوست که شما را از زمین آفرید و آبادى آن را به شما واگذاشت.
بنابر این آیه محافظت, عمران و آباد کردن محیط زیست از وظایف انسان بوده و هر عملى که با آبادانى محیط زیست منافات داشته باشد, ممنوع است. واگذارى عمران و آبادانى زمین بر عهده انسان در این آیه جالب توجه است. پس انسان مسئولیت عمران و آبادانى زمین را بر عهده دارد25 و مفهوم آیه این است که تخریب محیط زیست و نابودى آن, مخالف عمران و آبادانى است, پس باید از آن پرهیز نمود; همان گونه که در آیه اى دیگر به صراحت از فساد در زمین نهى فرموده است:
وَ لا تُفْسِدُوا فِى الأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها;26
و بر روى زمین, بعد از آنکه اصلاح شده است, فساد نکنید.
بنابراین انسان ها با وجود اینکه حق استفاده از محیط زیست را دارا هستند, باید این حق را براى دیگران نیز قائل باشند تا مبادا با سوء استفاده از حق خود, حق دیگران را در بهره مندى از محیط زیست سالم پایمال کنند.
چنان که مقام معظم رهبرى دراین باره مى فرمایند:
تخریب محیط زیست معلول نابرابرى هاى اجتماعى و استفاده غلط از طبیعت و یکى از عوامل تضییع حقوق انسان هاست…. نگاه اسلام به طبیعت و محیط اعم از جان دار و بى جان عاطفى, اخلاقى, معنوى و هدایت گرانه است و برخوردارى از مواهب طبیعى نیز برپایه اصولى متین, عادلانه, حکیمانه, متوازن و سازنده استوار گردیده است. هدف متعالى اسلام برخوردار ساختن همه نسل ها از نعمت هاى الهى و ایجاد جامعه اى سالم و به دور از فاصله طبقاتى و مستعد براى رشد و شکوفایى است و الزامات شرعى براى حفظ تعادل و توازن در استفاده از مواهب طبیعى با پرهیز از زیاده روى و مقید به عدم اضرار به غیرفراهم آورده است. 27
2. مقررات خاص
ظرفیت هایى بسیار در آیات و روایات اسلامى درباره مقررات خاص وجود دارد, به گونه اى که مى توان از آنها در زمینه هاى مختلف محیط زیست از جمله آب, هوا, خاک و رشد و نمو حیوانات و نباتات و پایدارى نسل ها… موارد بسیار کمک گرفت. در ادامه به برخى از آنها اشاره مى شود:
یکم. آلوده کردن محیط زیست
اسلام انسان ها را در برابر زیستگاه خود مسئول شناخته است. در عبارتى از سخنان امام على(ع) آمده است:
اتقُوا لله فی عبادهِ و بِلاده فإنّکم مسئولونَ حتى عن البُقاع والبهائمِ;28
بترسید از خدا در مورد بندگان او و سرزمین هایشان, شما در مورد زمین ها و چهارپایان نیز مسئول هستید.
پیامبر اسلام(ص) از آلوده کردن حتى سرزمین مشرکان نیز نهى مى فرمود:
نهى رسولُ الله صلّى اللهُ علیهِ وآلهِ أن یلقى السُّمَ فی بلاد المشرکینَ;29
رسول خدا(ص) از آلوده کردن سرزمین مشرکین به سموم نهى فرموده اند.
بنابر این بیان از تخریب وآسیب به محیط زیست مردم و بلاد مختلف اعم از زمین ها و ساختمان ها و چهارپایان نهى شده است و این گونه نهى ها, اطلاق در حرمت دارد, مگر آنکه دلیلى بر کراهت آنها باشد.
در اسلام از آلودن محیط بسیار نهى کرده است. نجس کننده ها از عوامل آلوده کننده, به شمار مى روند, که مؤمنان باید از آن بپرهیزند.
روایات از نجس کردن محیط زندگى نهى کرده اند; مکان هایى چون اطراف مساجد, کنار رودخانه ها, باغ هاى میوه و زیر درختان میوه, جلو و اطراف خانه هاى مردم, گذرگاه ها و ادار کردن داخل آب هاى جارى و ایستاده. 30
دوم. اسراف و تبذیر
در معناى کلى به هر گونه تجاوز از حد و اندازه (اسراف) گفته مى شود, اما غالباً این کلمه در خصوص مصرف و هزینه ها به کار مى رود. تبذیر نیز به معناى ریخت وپاش است.
خداوند متعال در قرآن کریم بارها از اسراف برحذر داشته است:
وَ لا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لا یُحِبّ الْمُسْرِفینَ;31
و اسراف نکنید که خداوند مسرفان را دوست ندارد!
روایات بسیارى نیز, مؤمنان را از اسراف کردن برحذر داشته اند.
ابان بن تغلب در روایتى مى گوید روزى امام صادق فرمود:
ابَانِ بن تَغلِبَ قالَ قالَ ابوعَبدِاللّه(ع)… وَلَکِنَّ المالَ مَالُ اللّه یَضَعُهُ عِندَ الرَّجُلِ وَدَائِعَ وَجَوَّزَ لَهُم أن یَأکُلُوا قَصدا ویَشربوا قَصداً وَیَلبَسُوا قَصداً وَیَنکَحُوا قَصداً وَیَرکَبُوا قَصداً وَیَعودا بِمَا سِوَى ذَلِکَ عَلَى فَقَراءِ المُؤمِنینَ وَیَلُمّوا بِهِ شَعَثَهُم فَمَن فَعَل ذَلِکَ کَانَ مَا یَأکُلُ حَلالاً وَیَشرَبُ حَلالاً وَیَرکَبُ وَیَنکِحُ حَلالاً ومَن عَدَا ذَلِکَ کَانَ عَلَیهِ حَرَاماً;32
اموال همه از آن خداست که در نزد ما انسان ها ودیعه گذاشته شده است و اجازه تصرف در آنها به شرطى به انسان داده شده است که بخورند, بنوشند, بپوشند ازدواج کنند و سوار بر مرکب ها شوند اما مقتصدانه و معتدلانه, و مازاد نیاز را به فقرا دهند, مقدارى را نیز براى اصلاح امور زندگى و حل مشکلات ذخیره کنند. بنابراین هرکس چنین کند همه آنچه خورده و نوشیده و سوار شده و ازدواج کرده بر او حلال خواهد بود, در غیر این صورت بر او حرام مى شود.
در حدیث آمده است پیامبر از راهى عبور مى کرد که یکى از یارانش بنام سعد را دید. او مشغول وضو گرفتن بود و آب زیاد مى ریخت, حضرت فرمود: چرا اسراف مى کنى اى سعد؟ عرض کرد: آیا در آب وضو نیز اسراف است؟ فرمود:
نَعَم واِن کُنتَ عَلى نَهرٍ جارٍ;33
آرى هرچند در کنار نهر جارى باشى.
در روایت آمده است حضرت على(ع) کودکانى را دیدند که میوه را نیم خورده دور مى ریختند. حضرت آنان را بازخواست کرد که:
سبحانَ اللّه إن کَنتُم استغنیتُم فَإن ّ الناسَ لَم یَستَغنُوا أطعِمُوهُ مَن یَحتاجَ إلیه;34
اگر شما سیر شده اید مردمانى هستند که نیازمندند پس به کسانى که نیاز دارند بدهید.
امام صادق(ع) فرمود:
أدنَى الإسرافِ هِرَاقةُ فَضلِ الإِناءِ وَابتِذالُ ثَوبِ الصَّونِ وَإلقأُ النَّوَى;35
کمترین اندازه اسراف عبارت است از دور ریختن آب باقى مانده در ظرف, بخشیدن لباسى که براى پوشش مورد نیاز است و به دور انداختن هسته میوه.
سوم. ضرر رساندن به نفس
قرآن کریم از تضعیف و ضرر رساندن به بدن نهى فرموده است:
وَ لا تُلْقُوا بِأَیْدیکُمْ إِلى التَّهْلُکَة;36
خود را به دست خود به هلاکت نیفکنید.
از دستورهاى مهم اسلام حفظ و حراست از سلامتى بدن است که بدین منظور در زمینه هاى مختلف, از خوردن, خوابیدن و پوشیدن گرفته تا کار و فعالیت, آداب و برنامه هایى براى انسان آورده که رعایت آنها در رشد و سلامتى و بالندگى جسمى و طول عمر انسان ها و بهره مندى بیشتر از نعمت هاى خدادادى تأثیر حیاتى دارد و همه اینها وابسته به محیطى سالم و عارى از هرگونه آلودگى است.
چهارم. حیوانات
برانگیخته شدن حیوانات در روز قیامت, از جمله مسائلى است که قرآن کریم بدان اشاره کرده است:
وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِى الأَرْضِ وَ لا طائِرٍ یَطیرُ بِجَناحَیْهِ إِلاّ أُمَمُ أَمْثالُکُمْ ما فَرَّطْنا فِى الْکِتابِ مِنْ شَیْءٍ ثُمَّ إِلى رَبّهِمْ یُحْشَرُون;37
هیچ جنبنده اى در زمین و هیچ پرنده اى نیست که با دو بال خود پرواز مى کند مگر اینکه امت هایى همانند شما هستند. ما هیچ چیز را در این کتاب فرو گذار نکردیم, سپس همگى به سوى پروردگارشان محشور مى گردند.
مرحوم طبرسى درباره آیه پیشین مى نویسد: مراد خداوند این است که حیوانات نیز روز قیامت محشور38 مى شوند و به حقوق خود مى رسند همان طور که در روایتى از پیامبر اکرم(ص) نقل شده است که فرمود:
یُقْتَصّ لِلْجَمَّاء مِنَ الْقَرْنَاء;39
حیوان شاخ دار در مقابل بى شاخ قصاص مى شود.
در آموزه هاى دین, حقوق حیوانات نیز در نظر گرفته شده است. براى مثال هر گاه مصرف آب براى وضو یا غسل سبب شود در پى آن حیوانى از بى آبى تلف شود, آب را به حیوان بدهید و تیمم کنید.
از نظر اسلام حیوانات از حقوقى برخوردارند, خصوصاً حیواناتى که انسان به گونه مستقیم با آنها در ارتباط است. درحدیثى از پیامبر اکرم(ص) شش حق براى چهارپایان بیان شده است:
لِلدَّابَّةِ عَلَى صَاحِبِهَا خِصَالُ سِتّ یَبْدَأُ بِعَلْفِهَا إِذَا نَزَلَ وَ یَعْرِضُ عَلَیْهَا الْمَاءَ إِذَا مَرَّ بِهِ وَ لَا یَضْرِبُ وَجْهَهَا فَإِنَّهَا تُسَبّحُ بِحَمْدِ رَبّهَا وَ لَا یَقِفُ عَلَى ظَهْرِهَا إِلا فِى سَبِیلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَا یُحَمّلُهَا فَوْقَ طَاقَتِهَا وَ لَا یُکَلّفُهَا مِنَ الْمَشْیِ إِلا مَا تُطِیقُ.40
ـ هرکجا وارد شدید اول به فکر خوراک آن باشید;
ـ هرگاه به آب رسیدید, آب را به آن عرضه کنید;
ـ به صورت حیوان نزنید; زیرا حیوان تسبیح خدا مى گوید;
ـ تنها در راه خدا بر پشت آن سوار شوید;
ـ بر پشت حیوان بیش از حد توانش, بار نگذارید;
ـ حیوان را به پیمودن مسیرهایى که در حد توانش نیست, وادار نکنید.
موارد یاد شده تنها درباره حیوانات باربر است. درخصوص حیوانات وحشى و اهلى دیگر در روایات معصومان(ع) موارد زیادى از حقوق حیوانات ذکر شده است.
در اسلام از آزار و اذیت مخلوقات الهى به شدت نهى شده تا جایى که براى آزار حیوانات مجازات هاى اخروى در نظر گرفته شده و انسان ها به بردبارى در برابر نافرمانى هاى حیوانات و آزار ندادن آنها تشویق شده اند. همچنین در برابر اذیت و آزارى که از حیوانات بدان ها مى رسد شکیبایى مى ورزند, وعده پاداش داده شده است.
پیامبر اکرم(ص) در حدیثى از تحریک حیوانات و به جان هم انداختن آنها نهى فرموده اند:
نَهَى رَسُولُ اللَّهِ(ص) عَنْ تَحْرِیشِ الْبَهَائِمِ.41
کتاب ثواب الاعمال روایاتى از امامان(ع) درخصوص ثواب هایى ذکر کرده که خداوند براى نگاهدارى و حفاظت از حیوانات به بندگان خود عطا مى کند و گناهانى را از او مى بخشد.42
اسلام به جز در موارد خاص اجازه صید وشکار حیوانات را نمى دهد.
صید حیوانات هنگام عبادت حج و نیز در محدوده حرم مکه از محرمات شمرده شده, براى آن کفاره نیز تعیین شده است.
پیامبر اکرم(ص) فرموده است:
مَنْ قَتَلَ عُصْفُوراً عَبَثاً عَجَّ إِلَى اللَّهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ یَقُولُ یَا رَبّ عَبْدُکَ قَتَلَنِى عَبَثاً وَ لَمْ یَقْتُلْنى لِمَنْفَعَةٍ;43
هرکس پرنده اى را بى جهت بکشد, پرنده روز قیامت به خدا شکایت مى کند و مى گوید خدایا بنده تو, مرا بیهوده کشت بدون اینکه از من فائده اى ببرد.
پنجم. نباتات
آبیارى درختان نیز براساس روایات اسلامى با سیراب کردن انسان تشنه اى برابرى مى کند. امام صادق(ع) در این زمینه فرموده اند:
مَنْ سَقَى طَلْحَةً أَوْ سِدْرَةً فَکَأَنَّمَا سَقَى مُؤْمِناً مِنْ ظِمَاء;44
هرکس درخت خرما یا سدر را آب دهد مانند آن است که مؤمن تشنه اى را سیراب کرده باشد.
مسئله مهم دیگرى که امروز بیش از همه محیط زیست را به خطر انداخته, قطع درختان واز بین بردن مراتع وجنگل هاست. این عمل از نظر اسلام بسیار زشت و موجب عذاب الهى دانسته شده است. امام صادق(ع) به شدت از بریدن درختان نهى کرده فرموده است:
لَا تُقَطّعُوا الثّمَارَ فَیَصُبَّ اللَّهُ عَلَیْکُمُ الْعَذَابَ صَبّاً;45
هرگز درختان را قطع نکنید که خداوند عذاب شدیدى را برشما فرود مى آورد.
شاید در زمان امام صادق(ع) مردم از شنیدن این گونه گفتارها شگفت زده مى شدند و دلیل آن را نمى دانستند, اما امروز که نقش درختان در پالایش هوا, کاهش آلودگى, بازدارندگى سیلاب ها, ایجاد نشاط روحى و بسیارى از فواید دیگر شناخته شده و درمقابل, آثار خطرناک و ویران کننده قطع و کاهش درختان و سرسبزى طبیعت آشکار شده, نقش حیاتى و زیست محیطى تأکید و هشدار امام(ع), به خوبى روشن مى شود.
جالب اینکه در سیره و گفتار بزرگان دین مشاهده مى شود که علاوه بر مقابله با قطع درختان, در صورت لزوم قطع درختى, خود را به کاشت درختى دیگر به جاى آن پایبند مى دانستند. بزنطى مى گوید از امام رضا(ع) در مورد قطع درخت سدر پرسیدم که حضرت فرمود: امام موسى کاظم(ع) وقتى سدرى را قطع کردند به جاى آن درخت انگور کاشتند.46
نتیجه
با نگاهى گذرا به منابع فقهى پى مى بریم که در فقه اسلامى ظرفیت هاى بسیارى براى قانون گذارى و اجراى قوانین محیط زیست وجود دارد که مى توان با بهره بردارى از این ظرفیت ها به پى ریزى قوانین اجتماعى براساس احکام اسلامى یارى رساند. همچنین, باید مکلفان با عنایت به احکام شریعت اسلامى خود را در معرض تکلیف حفاظت از محیط زیست و اجتناب از تخریب آن ببینند. افزون بر این براساس فقه اسلامى اگر فعالیت بخش دولتى و خصوصى در دریا, هوا, خاک و زمین موجب ایجاد عارضه و آسیب زیست محیطى گردد, آسیب رسان ضامن است و باید از عهده جبران خسارت هاى رسیده برآید و اگر این فعالیت به دولت و یا سازمان هاى دولتى به دلیل کوتاهى در نظارت و یا به دلیل سوء مدیریت و یا ضعف برنامه ریزى قابل انتقال باشد, از نظر فقهى مسئولیت به صورت تضامنى و یا به صورت جداگانه قابل طرح و پیگیرى است و اساساً ضمانت درباره پدیدآورنده ایجاد عارضه است و هر کسى در این زمینه کوتاهى کرده باشد, خلافکار محسوب مى شود و شرعاً ضامن است.
1. آل عمران /104.
2. اعراف/199.
3. المیزان, ج 8, ص 380.
4. اعراف/199.
5. هود/116.
6. الاسراء/70.
7. وسائل الشیعه, ج 12, ص 25, ح 4.
8. همان, ج 13, ص 198.
9. حلیة الأبرار, بحرانى, ج 1, ص 362.
10. نهج البلاغة, نامه 53.
11. الاعراف/85.
12. بقره/205.
13. المیزان, ج 2, ص 96.
14. طلاق/3.
15. حجر/19 ـ21.
16. اخلاق زیست محیطى در اسلام, محسن عمیق وسید فضل الله حسینى, ص 116.
17. رحمن/9 ـ7.
18. تفسیر الصافى, ج 5, ص 107.
19. عوالى اللئالى, ابن ابى جمهور احسائى, ج 1, ص 57.
20. حاشیه مکاسب, یزدى, ج 2, ص 56.
21. ر. ک: مقاله (مبانى کلامى حق و تکلیف), جوادى آملى, فصل نامه اندیشه نوین دینى, شماره 1, ص 9.
22. بقره/29.
23. الرحمن/10.
24. هود/61.
25. تفسیر نمونه, مکارم شیرازى, ج 9, ص 151.
26. اعراف/85.
27. مقام معظم رهبرى, پیام به اولین همایش حقوق محیط زیست, روزنامه ایران, 22/3/1382.
28. نهج البلاغه, خطبه 166, ص 546.
29. کافى, ج 5, ص 38.
30. وسائل الشیعه, ج 1, ص 324.
31. انعام/141.
32. بحار الانوار, ج 72, ص 305.
33. مسند احمد بن حنبل, ج 2, ص 221.
34. بحار الانوار, ج 63, ص 118.
35. همان, ص 103.
36. بقره/195.
37. انعام /38.
38. درباره حشر حیوانات احتمالات مختلفى گزارش شده است. برخى ازمفسران به حشر آنها معتقدند و برخى عقیده دارند که حیوانات چون تکلیف ندارند پس حشر هم ندارند و برخى نیز معتقدند که حشر حیوانات مختص آنهایى است که مورد ظلم واقع شده اند و براى احقاق حق محشورمى شوند. (ر. ک: المیزان, ج 7, ص 73).
39. بحارالانوار, ج 61, ص 7.
40. خصال, ج 1, ص 330; بحارالانوار, ج 61, ص 201.
41. من لایحضره الفقیه, ج 4, ص 60.
42. ثواب الاعمال, ص 190.
43. بحارالانوار, ج 61, ص 306.
44. همان, ج 63, ص 113, ح 7.
45. وسائل الشیعه, ج 19, ص 39.
46. بحارالانوار, ج 100, ص 66, ح 12