قانون غلبه آب بر نجاست و غلبه نجاست بر آب
این قانون در حدیث محمد بن اسماعیل بن بزیع با اشاره آمده و در روایات فراوانى با صراحت ذکر شده که نشان مى دهد قانونى زیربنایى است. برخى روایات مربوط به آن را در اینجا مى آوریم:
1. حدیث حریز بن عبداللّه از امام صادق(ع):
کُلّما غَلَب الماء عَلى ریح الجیفَة فَتوضّاً مِن المأ وَاشرَب, فإِذا تغیّر الماء وتَغَیّر الطّعمُ فلا تَوضّأ مِنهُ وَلاتَشرَب;1
تا زمانى که آب بر بوى جیفه غالب باشد, با آن آب وضو بگیر و از آن بیاشام. پس اگر آب تغییر کرد و مزه آن دگرگون شد, با آن وضو نگیر و از آن نیاشام (یعنى اگر نجاست بر آب غلبه کند و آن را فاسد سازد, استعمالش جایز نیست).
در این حدیث قانون غلبه آب بر نجاست و غلبه نجاست بر آب, هر دو با هم ذکر شده است.
2. حدیث ابوبصیر از امام صادق(ع):
انّه سُئلَ عن الماء النّقیع تبول فیه الدّواب؟ فقال: إن تغیّر الماء فلاتتوضّأ منه وإِن تُغیّرهُ ابوالُها فتوضّأ منه وکذلک الدّمُ إذا سال فى الماء وأشباهه;2
از امام صادق(ع) درباره آب راکدى که حیوانات در آن ادرار مى کنند, پرسیده شد که حکمش چیست؟ فرمود: اگر آب تغییر کرده باشد, با آن وضو نگیر و اگر ادرار حیوانات آن را تغییر نداده است, با آن وضو بگیر و خون و مانند آن نیز که در آب بریزد, همین حکم را دارد. (یعنى اگر خون بر آب غلبه کند, به طورى که رنگ آن را تغییر دهد, آب نجس مى شود و وضو با آن صحیح نیست. اما اگر آب بر خون غلبه کند و آن را مستهلک سازد, آب نجس نمى شود و وضو با آن هم صحیح است).
در این حدیث نیز قانون غلبه در طرف آب و در طرف نجاست, هر دو با هم ذکر شده است.
3. حدیث عبداللّه بن سنان از امام صادق(ع):
سأل رجل أباعبداللّه(ع) وَأنا حاضرُ عَن غَدیر أَتوهُ وَفیه جیفَهُ؟ فقال: إِن کانَ الماء قاهراً وَلاتوجَدِ مِنه الرّیحُ فَتوضّاً;3
من نزد امام صادق حاضر بودم که مردى درباره باقى مانده آب سیلى که جیفه اى در آن یافتند, سؤال کرد که حکمش چیست؟ امام فرمود: اگر آب بر جیفه غلبه دارد, به طورى که آب بوى جیفه را نگرفته است, از آن وضو بگیر.
در این حدیث قانون غلبه آب بر نجاست, صریحاً ذکر شده است و قانون غلبه نجاست بر آب از مفهوم آن استفاده مى شود, یعنى اگر آب بر نجاست غلبه ندارد و بوى جیفه گرفت و فاسد شد, استعمال آن ممنوع است.
4. حدیث علاء بن فضیل از امام صادق(ع):
سألت أباعبداللّه(ع) عَنِ الحیاضِ یُبالُ فیها. قالَ: لابأسَ إِذا غَلَب لَونُ الماء لَوَن البَول;4
از امام از حکم حوض هایى پرسیدم که در آنها ادرار مى شود؟ فرمود: اگر رنگ آب بر رنگ ادرار غلبه دارد, مانعى ندارد; یعنى استعمال آن جایز است.
در این حدیث نیز قانون غلبه آب بر نجاست صریحاً ذکر شده است و قانون غلبه نجاست بر آب از مفهوم آن استنباط مى شود, یعنى اگر رنگِ آب بر رنگِ ادرار غلبه ندارد, بلکه رنگ ادرار گرفته و فاسد شده است, استعمال آن ممنوع خواهد بود.
5. حدیث سماعه از امام صادق(ع):
سَألتُه عَن الرّجل یمرّ بالماء وفیه دَابّة میتة قَداَنتنت؟ قال: إِذا کان النِتَنُ الغالب عَلَى الماء فَلا تتوضّأ وَلاتَشَرب;5
از امام پرسیدم: مرد از آبى مى گذرد که حیوان مرده اى در آن افتاده و بوى بد گرفته است. حکمش چیست؟ فرمود: اگر بوى بد مردار بر آب غالب شده است, با آن وضو نگیر و از آن نیاشام.
در این حدیث, قانون غلبه نجاست بر آب صریحاً ذکر شده و قانون غلبه آب بر نجاست از مفهوم آن برمى آید; یعنى اگر بوى بدِ مردار بر آب غالب نشده و آب فاسد نگشته, با آن وضو بگیر و از آن بیاشام. پس معلوم مى شود که در این فرض آب بر نجاست غلبه کرده است.
6. حدیث زراره از امام محمدباقر(ع):
إِذا کان الماء أکثر من رأویة لم ینجّسه شیء تفسّخ فیه أولم یتفسخ إلاّ أن یجى له ریح تغلب عَلى ریح الماء;6
امام فرمود: اگر آب بیشتر از راویة7 باشد و حیوانى مانند موش در آن بمیرد, آن را نجس نمى کند, چه متلاشى شده باشد و چه نشده باشد, مگر اینکه بوى بدِ حیوان بر آن غلبه کند که در این صورت, آب نجس مى شود.
در این حدیث قانون غلبه نجاست بر آب صریحاً ذکر شده و قانون غلبه آب بر نجاست از مفهوم آن به دست مى آید; یعنى اگر بوى بدِ مردار بر آب غلبه نکند, آب فاسد و نجس نیست. بدیهى است که در این فرض, آب بر نجاست غلبه دارد.
7. حدیث شهاب بن عبدربّه از امام صادق(ع) امام فرمود:
جئتَ تسئَلُنى عَن الغَدیر یکونُ فى جانبه الجیفةَ, أَتوضّأُ منه أولا؟ قال: نعم قال: توضّأ من الجانب الآخر, إلاّ أَن یغلب الماء الرّیحُ فیتن… وکلّما غَلَب کثرةُ المأ فهُو طاهر;8
تو آمده اى از آب گودال سؤال کنى که در یک جانب آن مردار است; آیا با این آب وضو بگیرم یا نه؟ گفتم: آرى. فرمود: از جانب دیگر آب وضو بگیرد, مگر اینکه بوى بدِ مردار بر همه آب غلبه کرده باشد… و در هر موردى که زیادى آب بر نجاست غالب باشد, آب پاک است.
در این حدیث قانون غلبه نجاست بر آب, هر دو با هم ذکر شده است.
8. حدیث هشام بن سالم از امام صادق(ع):
انّه سألَ أباعبداللّه عن السّطح یبال علیه فتصیبه السّماء فَکیفَ فیصیب الثّوب؟ فقال: لابأسَ به, ما أَصابهُ مِنَ الماء أَکثَرُ,9
هشام از امام پرسید: بامى است که روى آن ادرار مى کنند, سپس باران بر همان جا که ادرار کرده اند, مى بارد و در عمق ساختمان فرو مى رود و از سقف آن چکه مى کند; حکمش چیست؟ امام فرمود: مانعى ندارد; زیرا مقدار آبى که روى محل ادرار مى بارد و در سقف فرو مى رود و چکه مى کند, بیشتر از مقدار ادرارى است که روى بام باقى مانده و باران روى آن باریده و آن را شسته است.
این حدیث, قانون غلبه آب بر نجاست را گوشزد مى کند و مى گوید چون مقدار بارانى که روى محل ادرار باریده است, بیشتر از ادرار باقى مانده روى بام است, از این رو, آب باران بر اندک ادرار باقى مانده غلبه مى کند و آن را مستهلک مى سازد و بدین علت, آبى که چکه مى کند, پاک است.
9. حدیث محمد بن نعمان احول از امام صادق(ع):
دخلتُ علی أبى عبداللّه(ع)… فقلت: جعلت فداک الرّجل یستنجى فیقع ثوبه فى الماء الّذى یستنجى به؟ فقالَ: لابأسَ به. فسکتَ, فقال: أو تدرى لم صار لابأس به؟ قلت: لاواللّه. فقال: ان ّ الماء أکثر من القدر;10
بر امام صادق(ع) وارد شدم… پس گفتم: فدایت شوم, شخص, استنجا مى کند و جامه اش در آب استنجا مى افتد; حکمش چیست؟ امام فرمود: مانعى ندارد. امام ساکت شد و سپس فرمود: مى دانى چرا مانعى ندارد؟ گفتم: نه واللّه. فرمود: بدین علت که آب استعمال شده در استنجا, بیشتر از ادرارى است که با آب شسته شده است.
این حدیث قانون غلبه آب بر نجاست را بیان مى کند و مى گوید چون آبى که در استنجا استعمال مى شود, از چند قطره ادرارى که با آب شسته شده, بیشتر است, از این رو این آب بر اندک ادرار موجود غلبه مى کند و آن را مستهلک مى سازد و بدین سبب پاک است و جامه اى که در آن مى افتد, نجس نمى گردد.
اینها پاره اى از روایات این بحث است.
برایند روایات یاد شده
فقیهى که ملاک حکم را راهنماى اجتهاد مى داند, از این روایات مطالب ذیل را استنباط مى کند:
مطلب اول: هرجا که آب بر نجاست غلبه کند, علّت نجس نشدن آب امر تکوینى است; زیرا آبى که بر نجاست غلبه مى کند, تکویناً از فاسد شدن مصون مى ماند و آلودگى آن از حدّ مجاز بیشتر نیست و بدین سبب نجس نمى شود و اجتناب از آن لازم نیست و طهارت چنین آبى عینیّت خارجى دارد.
مطلب دوم: در غلبه نجاست بر آب نیز علت نجس شدن آب امر تکوینى است; زیرا اگر نجاست بر آب غلبه کند, آب تکویناً فاسد مى شود و آلودگى آن بیشتر از حدّ مجاز است و بدین سبب نجس مى شود. نجس در معناى لغوى پلیدى اى است که پلیدى آن عینیّت خارجى دارد و براى رعایت نظافت و بهداشت, اجتناب از آن لازم است.
مطلب سوم: آنجا که آب بر نجاست غلبه مى کند و نیز آنجا که نجاست بر آب غلبه مى کند, چون علت تکوینى و ملاک حکم موجود است, تعبد در بین نیست, بلکه وجود و عدم حکم تابع وجود و عدم ملاک است; یعنى آبى که بر نجاست غلبه کرده و سالم مانده است, به علت سالم و بهداشتى بودن که امر تکوینى است, استعمالش جایز است, نه به دلیل تعبّد و نیز آبى که مغلوب نجاست شده و فاسد گشته است, به علت فاسد بودن که امر تکوینى است, اجتناب از آن لازم است, نه به دلیل تعبّد. در حدیث 8 و 9 که مربوط به آب باران و آب استنجا بود, براى پاک بودن بارانى که بر محل ّ ادرار مى بارد و نیز براى پاک بودن آب استنجا, علت تکوینى بیان شده است; یعنى بیشتر بودن آب باران و آب استنجا نسبت به اندک ادرار موجود, که در نتیجه, این آبِ بیشتر, ادرار کم را مغلوب و مستهلک مى کند و اگر پاکى آب باران یاد شده و آب استنجا مبنى بر تعبّد بود, ذکر علت تکوینى براى آن معنى نداشت. بنابراین در مسئله طهارت و نجاست آب, تعبد راه ندارد.
مطلب چهارم: چون غلبه آب بر نجاست علت تکوینى طهارت آب است, از این رو آب کمتر از کُرّ با آب کُرّ در این حکم یک سان خواهد بود; زیرا وجود و عدم طهارت آب, تابع وجود و عدم علّت تکوینى آن است و آب کمتر از کُرّ نیز اگر بر نجاست غلبه داشته باشد, علت تکوینى طهارت در آن موجود است. پس طبعاً طهارت که معلول آن است, براى آب حاصل خواهد بود. بدیهى است طهارت (پاکیزگى) نیز خود امر تکوینى است که عینیت خارجى دارد و هرگز حکم وضعى و قراردادى نیست که فقط در عالم ذهن و اعتبار وجود داشته باشد.
مطلب پنجم: از احادیث هشتم و نهم که مربوط به آب باران و آب استنجاست, معلوم مى شود که پاک بودن آب بارانى که روى بام آلوده به ادرار مى بارد و نیز پاک بودن آب استنجا, طبق قانون غلبه آب بر نجاست است که قانون عمومى براى همه آبهاست; زیرا در این دو حدیث با عبارت (ما أَصابَهُ مِنَ الماء أَکثَر) و (إن ّ الماءَ أکثَر مِنَ القَذِر), بیشتر بودن آب باران و آب استنجا نسبت به ادرار موجود, علت پاک بودن این دو آب معرفى شده است که آبِ بیشتر طبعاً بر ادرار اندک غلبه مى کند. بنابراین در موردِ آب باران و آب استنجا, استثناء و قانون اختصاصى بر مبناى تعبّد وجود ندارد که طهارت این دو آب را برخلاف عمومات و اطلاقات ادلّه تعبّداً ثابت کند, بلکه در مورد این دو آب نیز قانون غلبه آب بر نجاست حاکم است.
مطلب ششم: از احادیث هشتم و نهم که مربوط به آب باران و آب استنجا بود, معلوم مى شود که آب قلیل یعنى کمتر از کُرّ اگر بر نجاست غلبه داشته باشد, به صرف ملاقات با نجاست نجس نمى شود; زیرا آب باران مورد سؤال در حدیث و آب استنجا, هر دو قلیل اند و اگر آب قلیل به محض ملاقات با نجاست نجس شود, در این صورت آب باران و آب استنجا در برخورد با ادرار موجود در محل نجس مى شوند و محل آلوده به ادرار را پاک نمى کنند و اگر چنین باشد, استنجا با آب قلیل هرگز محل را پاک نخواهد کرد و معلوم است که هیچ فقیهى نمى تواند به این مطلب ملتزم شود.
مطلب هفتم: عباراتى از قبیل (کُلّما غَلبَ الماءُ عَلى ریحِ الجیفَة فتوضّأ…), (إِن تَغیر الماءُ فلاتَتوضّأ…), (ان کانَ الماءُ قاهراً لایُوجدُ مِنه الرّیحُ فتَوضَّأ…), (اِذا کانَ النتُن الغالَب عَلى المأِ فَلاتتوضّأ…) و (کُلّما غَلَب کَثرهُ الماءِ فَهُوَ طاهر) که در روایات سابق بود و قانون غلبه را در طرف آب و در طرف نجاست گوشزد مى کرد, نظر به نوع خاصى از آب ندارد, بلکه قانون غلبه آب بر نجاست و غلبه نجاست بر آب را درباره مطلق آب توضیح مى دهد و مى خواهد بگوید: غلبه چه در جانب آب باشد و چه در جانب نجاست, یک واقعیت تکوینى است که اثر طبیعى خود را دارد. پس اگر غلبه در جانب آب رخ دهد, چه کمتر از کُرّ باشد و چه به مقدار کُرّ و چه بیشتر از کُرّ, چنین آبى طبعاً نجاست را مغلوب و مستهلک مى کند و اثر طبیعى آن این است که این آب فاسد نمى شود و آبى که در برخورد با نجاست فاسد نشود, درصدِ آلودگى اش از حدّ مجاز بیشتر نیست و حکم شرعى و بهداشتى آن جواز استعمال است, و اگر غلبه در جانب نجاست باشد, طبعاً آبى که مغلوب نجاست مى شود, فاسد خواهد شد و حکم شرعى و بهداشتى آبِ فاسد لزوم اجتناب از آن است.
کلمه (ماء) در این روایات, اطلاق دارد و شامل همه اقسام آب مى شود و قانون غلبه در جانب آب که این روایات گوشزد کرده, براى جنس و طبیعت آب ثابت شده است. پس مقدار آب کم باشد یا زیاد و ظرف و محل آب نیز هرچه باشد, چاه یا نهر, حوض یا گودال, کوزه یا دریا فرقى ندارد; زیرا وصفِ غلبه, مربوط به جنس آب است و چون غلبه, وصفى است تکوینى که در هر آبى تحقق یابد, اثر تکوینى خود را دارد; چنان که وصف غلبه در جانب نجاست نیز مربوط به جنس نجاست است و مقدار و ظرف آن هرچه باشد, فرقى نمى کند.
از بیان فوق روشن شد که لفظ (ماء) در این روایات به اطلاق خود باقى است و شامل آب کُرّ و کمتر از کُرّ مى شود و بنابراین آب کمتر از کُرّ نیز اگر در برخورد با نجاست بر نجاست غلبه کند, پاک است و این حکم اختصاص به آب کُرّ ندارد. پس اگر یک قطره آب متنجّس که به فرض یک گِرَم است, در ده کیلو آب بیفتد, چون ده کیلو آب ده هزار برابرِ یک قطره است, بر یک قطره غلبه مى کند و نجس نمى شود. اساساً معقول نیست در اسلام که دین فطرت است و باید تشریعش موافق تکوین باشد, ده کیلو آب بهداشتى و سالم که هیچ گونه تأثیر منفى و غیر بهداشتى ندارد, نجس و لازم الاجتناب باشد. با اینکه نجس به معناى پلید و آلوده است و این آب, پلید و آلوده نیست و حدیث محمد بن اسماعیل بن بزیع که قبلاً در محتواى آن بحث شد, مى گوید: آب اگر فاسد شود, نجس است و این آب فاسد نیست, بلکه سالم و پاکیزه است; پس به حکم حدیث مزبور, پاک است.
توجیه صاحب حدائق و ردّ آن
صاحب حدائق چون معتقد است که آب کمتر از کُرّ به محض ملاقات با نجاست نجس مى شود, اطلاق (ماء) را در این روایات که مى گوید: (اگر آب بر نجاست غلبه کند, نجس نمى شود), حمل کرده است بر مواردى که آب به قدر کُرّ و بیشتر باشد. او مى گوید:
چون در بعضى از این روایات لفظ (غدیر) و (حوض) آمده و معمولاً ظرفیّت غدیر و حوض به قدر کُرّ و بیشتر است, پس باید بقیه روایات را که لفظ (غدیر) و (حوض) ندارد, حمل کنیم بر مواردى که آب به قدر کُرّ و بیشتر باشد. بنابراین فقط آب کُرّ و بیشتر از کُرّ است که اگر در برخورد با نجاست بر نجاست غلبه کند, نجس نمى شود, ولى آب کمتر از کُرّ در برخورد با نجاست, اگر بر نجاست غلبه هم بکند, نجس مى شود.11
ولى نظر صاحب حدائق پذیرفتنى نیست, به چند دلیل:
دلیل اول: در هیچ یک از روایات یاد شده که حاوى قانون غلبه آب بر نجاست است, سخنى از کُرّ به میان نیامده و طهارت آبى که بر نجاست غلبه مى کند, در این روایات مشروط نشده است به اینکه آب به قدر کُرّ و بیشتر باشد. بنابراین حمل کردن اطلاق (ماء) در این روایات بر مواردى که آب به قدر کُرّ و بیشتر باشد, وجه مقبولى ندارد.
دلیل دوم: ظرفیت غدیر و حوض که در بعضى از این روایات در سؤال راوى آمده است, همیشه به قدر کُرّ یا بیشتر نیست, بلکه گاهى به اندازه کُرّ, گاهى کمتر و گاهى بیشتر از آن است. پس این ادعا صحیح نیست که غدیر و حوض همیشه به قدر کُرّ و بیشتر از کُرّ ظرفیت دارد.
دلیل سوم: در این روایات, علت نجس نشدن آب غلبه بر نجاست معرفى شده است, نه کُرّ بودن آب. اگر علت نجس نشدن آبى که بر نجاست غلبه مى کند, کُرّ بودن آب بود, باید در این روایات چنین آمده باشد که چون آب هاى مورد سؤال به قدر کُرّ و بیشتر است, به علت کُرّ بودن نجس نمى شود. ولى مى بینیم در این روایات آمده است که اگر آب بر نجاست غلبه کند, نجس نمى شود; یعنى علت نجس نشدن آن غلبه بر نجاست است. غلبه کردن آب بر نجاست, امر تکوینى است که اثر تکوینى آن فاسد نشدن و سالم ماندن آب است و پاک بودن آب یعنى همین. بنابراین پاک بودن آب واقعیت تکوینى است, نه حکم وضعى و قراردادى که فقط در عالم ذهن و اعتبار وجود داشته باشد. سالم ماندن و فاسد نشدن آب در آب کُرّ باشد یا در کمتر از کُرّ, یک حقیقت است, چه این سلامت در یک کیلو آب حاصل شود یا در هزار کیلو فرقى ندارد; همان طور که وصفِ تَر بودن براى آب, یک حقیقت و وصف واقعى است و در یک کیلو آب و هزار کیلو فرقى ندارد.
از آنچه گذشت, روشن شد که لفظ (ماء) در روایات سابق اطلاق دارد و شامل آب کمتر از کُرّ نیز مى شود و بنابراین آب کمتر از کُرّ هم اگر در برخورد با نجاست بر نجاست غلبه کند, پاک است و در این حکم با آب کُرّ فرقى ندارد.
ییادآورى مى شود که روایات مربوط به کُرّ نیازمند بحث تفصیلى است و باید بررسى شود که آیا مقصود از کُرّ وزن خاصى است که نه یک گرم کم باشد و نه یک گرم زیاد, و یا مساحت خاصى است که یک میلى متر مکعب کمتر یا بیشتر نباید باشد و یا اینکه روایات مربوط به کُرّ نه وزن خاصى را بر مبناى تعبّد تعیین مى کند و نه مساحت خاصى را, خصوصاً که وزن و مساحت مذکور در روایات منطبق بر یکدیگر نیست; زیرا وزن کُرّ بر مبناى قول مشهور (یعنى 1200 رطل عراقى) از وزن کُرّ بر مبناى مساحت به قول مشهور (یعنى 42 وجب و 7 وجب) بیش از 110 کیلو کمتر است؟
قانون کثرت در روایات
در مسئله طهارت و نجاست آب روایاتى وجود دارد که مى گوید: آب اگر کثیر باشد, با ملاقات نجاست نجس نمى شود, بدون اینکه مقدار کثیر را از نظر وزن و مساحت تعیین کند. بعضى از این روایات را به منظور بررسى مدلول آنها در اینجا مى آوریم:
1. حدیث عمار از امام صادق(ع):
سُئلَ أبوعبداللّه(ع) عَنِ البئر یقغ زبیل عذرة یابسة اَو رَطبة؟ فقال: لابأس اِذا کانَ فیها ماء کثیر;12
از امام صادق(ع) پرسیدند از حکم چاهى که یک زنبیل عذره خشک یا تر در آن مى ریزد؟ امام فرمود: مانعى ندارد, به شرط اینکه در چاه, آب کثیر وجود داشته باشد.
این حدیث (کثیر بودن آب چاه) را شرط نجس نشدن آب آن دانسته, بدون اینکه اندازه کثیر را تعیین کند. ولى چون سؤال از یک زنبیل عذره شده است که در چاه مى ریزد, طبعاً کثیر بودن آب چاه نسبت به یک زنبیل عذره مقصود بوده است. بنابراین (کَثیر) در این حدیث, نسبى است و نسبت به مقدار نجاستى که با آن برخورد مى کند, سنجیده شده; ولى مقدار دقیق آن تعیین نشده است و باید گفت: حداقل ّ کثیر مقدارى است که مغلوب نجاست نشود و رنگ و بو و مزه آن تغییر نکند.
2. حدیث على بن جعفر از امام موسى بن جعفر(ع):
سألته عن الدّجاجة والحمامة وأشباههما تَطأ العَذرة ثم ّ تدخلُ فیِ الماءِ یُتوضّأ منهُ لِلصّلوة؟ قال: لا إِلاّ أَن یکون الإماء کثیراً قدر کُرّ من ماء;13
از امام سؤال کردم از مرغ و کبوتر و مانند آن دو که پا روى عذره مى گذارند, سپس داخل آب مى شوند. آیا با این آب مى توان براى نماز وضو گرفت؟ فرمود: نمى توان با این آب وضو گرفت, مگر اینکه مقدار آب کثیر باشد, به اندازه کُرّ آب.
این حدیث هم کثیر بودن آب را شرط نجس نشدن آب با ملاقات نجاست دانسته و حداقل کثیر را به قدر کُرّ تعیین کرده, ولى مقدار کُرّ را مشخص نکرده است.
3. حدیث زرارة از امام محمدباقر(ع) که در ذیل آن مى گوید:
اِذا کان الماء اکثر من راویة لم ینجّسه شى تفسخ فیه اولم یتفّسخ الاّ ان یجى له ریحُ تغلب على ریح الماء;14
امام فرمود: اگر آب, بیشتر از راویة باشد مرده حیوانى مانند موش آن را نجس نمى کند, چه متلاشى شود و چه نشود, مگر اینکه بوى جیفه بر بوى آب غلبه کند.
این حدیث در تهذیب جزء پایانى حدیثى است که در آن از حکم راویه آبى که موش مرده در آن افتاده است, سؤال شده است. در این حدیث لفظ (اکثر) به کار رفته و بیشتر بودن آب را از آب روایه, شرط نجس نشدن آب با ملاقات موش مرده متلاشى شده دانسته است. راویه, ظرف آبى است که از سه پوست به هم دوخته درست مى شود (المنجد) و چون پوست حیوانات, کوچک و بزرگ دارد, طبعاً ظرفیت راویه ها یک سان نیست. بنابراین آبِ بیشتر از راویة, اندازه مشخصى را تعیین نمى کند, بلکه به اندازه تقریبى اشاره دارد.
4. حدیث ابوبصیر از امام صادق(ع) که ضمن آن مى گوید:
… وَلا یشربُ شورا الکلب إلاّ أن یکون حوضاً کبیراً یُستقى منه;15
امام فرمود: نوشیدن از باقیمانده آبى که سگ از آن خورده است, جایز نیست, مگر اینکه آب در حوض بزرگى باشد که مردم از آب آن برمى دارند.
در این حدیث بزرگى حوض مطرح شده است که لازمه آن کثیر بودن آب حوض است. بنابراین باید حدیث مزبور را از حدیث هایى شمرد که کثیر بودن آب را شرط نجس نشدن آب در برخورد با زبان سگ دانسته, ولى اندازه این آب کثیر را تعیین نکرده است. از این رو, طبعاً کبیر بودن حوض و کثیر بودن آب آن نسبى و تقریبى خواهد بود و باید گفت حداقل آن مقدارى است که مغلوب آلودگى زبان سگ نشود, بلکه آن را مغلوب و مستهلک کند.
5. حدیث شهاب بن عبدربّه از امام صادق(ع) که در ذیل آن فرمود:
کلّما غَلَب کَثرةُ الماء فهو طاهر;16
در هر موردى که زیادى آب سبب غلبه آب بر نجاست شود, آن آب پاک است.
این حدیث قبلاً در حدیث هاى حاوى قانون غلبه آب بر نجاست (شماره 7) ذکر شد, ولى چون لفظ (کثرت) در آن بود, آن را در ردیف حدیث هاى حاوى قانون کثرت نیز آوردیم.
فقیهى که اجتهاد باز دارد و ملاک حکم را راهنماى اجتهاد خود قرار مى دهد, از این روایات نکته هاى ذیل را استنباط مى کند:
نکته اول: چون در این روایات مقدارِ کثیر تعیین نشده است, طبعاً مقصود, کثرتِ نسبى آب است; یعنى کثرت آب باید نسبت به نجاستى که با آن برخورد مى کند, سنجیده شود; زیرا مقدار نجاستى که با آب برخورد مى کند, کم و زیاد مى شود و نمى توان براى آن اندازه خاصى تعیین کرد. بنابراین اگر مقدار نجاست یک زنبیل عذره است, چنان که در حدیث 1 بود, کثرت آب باید نسبت به آن سنجیده شود و اگر نجاست به اندازه اى باشد که به پاى مرغ و کبوتر مى چسبد, چنان که در حدیث 2 بود, باز کثرت آب باید نسبت به آن سنجیده شود; یعنى آب به قدرى باشد که مغلوب نجاست اندک پاى کبوتر نشود. اگر نجاست, مرده حیوانى مانند موش است, چنان که در حدیث 3 بود, باید آب بیشتر از راویه باشد تا مغلوب آلودگى مرده موش نشود و بوى آن را نگیرد. اگر نجاست آلودگى زبان سگ است, چنان که در حدیث 4 بود, باید کثرت آب به اندازه آب حوض بزرگ باشد و خلاصه چون کثیر و قلیل هر دو نسبى اند, کثرت آب را باید نسبت به مقدار نجاست سنجید. در همه این موارد, آب اگر مغلوب نجاست نشود, پاک است و نسبت به آن نجاست, کثیر محسوب مى شود.
چند سطر پیش در حدیث 5 خواندیم که (کلّما غَلَب کثرةُ المأِ فهُو ظاهرُ). در این حدیث کثرت آب نسبت به مقدار نجاستى که با آن برخورد مى کند, سنجیده شده و نشانه کثیر بودن آب را غالب شدن آب بر نجاست معرفى کرده است. در حدیث دیگرى که پیشتر خواندیم, دیدیم که کثیر بودن آب باران با باقیمانده ادرارِ روى بام سنجیده و گفته شده بود: (ما أَصابهُ مِنَ المأِ أکثَر); یعنى مثلاً ده لیتر باران که بر بام باریده, از اندک ادرار باقیمانده روى بام بیشتر است. بنابراین آب باران مذکور در این حدیث مصداقى از آب کثیر است. نیز در حدیث 9 نیز دیدیم که آب استنجا را نسبت به یک قطره ادرار باقیمانده سنجیده شده: (إن ّ الماء اَکثرُ مِنَ القَذِر); یعنى مثلاً نیم لیتر آب استنجا بیشتر از یک قطره ادرار باقیمانده در محل است. پس آب استنجا نیز چون بر ادرار موجود غلبه مى کند, مصداق آب کثیر محسوب مى شود.
از آنچه گذشت, روشن شد که قانون کثرت مذکور در این روایات, باید نسبت به مقدار نجاستى که با آب برخورد مى کند, سنجیده شود و نمى توان براى آب کثیر اندازه مشخصى تعیین کرد و به همین علت در این روایات اندازه مشخصى براى آن ذکر نشده است.
نکته دوم: نکته دیگر آن است که رابطه قانون کثرت آب با قانون غلبه آب بر نجاست که قبلاً ذکر شد, رابطه علت و معلول است; یعنى کثرت آب علت غلبه آب بر نجاست محسوب مى شود و حدیث (کُلّما غَلَبَ کثرةُ المأِ فهُوَ طاهرُ), صریحاً کثرت آب را علت غلبه بر نجاست مى داند و مى خواهد بگوید کثرت آب که یک واقعیت تکوینى است و عینیت خارجى دارد, علت تکوینى غلبه آب بر نجاست است که این غلبه نیز یک واقعیت تکوینى است و عینیّت خارجى دارد.
بنابراین در قانون کثرت آب و قانون غلبه آب بر نجاست که محتواى دو دسته روایت بود, سخن از واقعیت هاى طبیعى و تکوینى است, نه از احکام وضعى و قراردادى, و باید گفت: در این مباحث, نظافت و بهداشت و سلامت محیط زیست مطرح است, نه جعل احکام وضعى بر مبناى تعبد. اساساً در مسائل مربوط به نظافت و بهداشت, باید علل طبیعى نظافت و بهداشت شناخته و بر مبناى آن عمل شود و نباید در این گونه مسائل تعبد را اصل قرار داد; زیرا آبى را که از نظر طبیعى, پاکیزه و بهداشتى است, نمى توان گفت که تعبداً آلوده و پلید است و به عکس, آبى را که از نظر طبیعى آلوده و غیربهداشتى باشد نمى توان تعبداً پاکیزه و بهداشتى دانست و به همین علت, روایات مربوط به طهارت و نجاست آب علل طبیعى را گوشزد مى کند و از فاسد شدن آب و تغییر بو و مزه و رنگ آن و نیز فاسد نشدن آب و غلبه بر نجاست سخن مى گوید و معلوم است که هرجا سخن از علل طبیعى باشد, نمى توان از تعبد سخن گفت.