.
الف: سیر تکاملى متون درسى در حوزه هاى علمیه
دو دانش فقه و اصول و نیز کتاب هاى تحقیق و متون درسى مربوط به آنها, بسان هر علم و صناعت و پدیده اى نمى توانند و نباید از تحول و دگرگونى مصون و به دور باشند.
شواهد و واقعیت هاى تاریخى بر آن است که این دو دانش با ماهیت سیّال و شناورى که دارند تحولات زیادى داشته اند. راز این همه تغییر و تحول را مى توان در این دانست که علم اصول در دامن فقه تولد یافته و باید در خدمت آن باشد. علم فقه نیز به فراخور موضوعش که زندگى, جامعه و انسان است, همواره در حال تحول و تغییر است و نمى تواند ثابت و یک نواخت باشد. و چون موضوع متغیر حکم متغیر مى طلبد, حکم متغیر نیز سازگارهایش باید متغیر و انعطاف پذیر باشد. نگاهى گذرا به تاریخ پیدایش و ادوار مختلف اصول فقه, گواه عادلى بر این رخ داد است. از این رو گفته اند:
در میان علوم اسلامى هیچ علمى به اندازه علم اصول پویا, متغیر, متحول و متکامل نبوده است. دلیل این پویایى و بى قرارى یکى این است که اصول علمى ذهنى است و با استدلال و اجتهاد سر و کار دارد و دیگر آنکه فلسفه وجودى او چنین واقعیتى را اقتضا مى کند. در غیر این صورت مبنا بودن اصول و مبتنى بودن فقه بر آن بى معنا مى شود.
تجربه, شواهد و واقعیت بیانگر آن است که از راه یابى تحول در متون علمى, آموزشى و درسى نباید ترسید; زیرا تکامل هر علمى مرهون تحول است. در هر دوره اى به طور غالب و معمول, کتاب ها و متون آموزشى و درسى در ابعاد کمى, کیفى, افقى, عمودى, سطحى و عمقى, از دوره قبل قوى تر و غنى تر هستند. از آنجا که سخن درباره کتاب هاى فقهى و اصولى در حوزه هاى علمیه امامیه است, به سیر تحول و تکامل این کتاب ها مى پردازیم:
تذکرة الاصول
التذکرة باصول الفقه, تألیف شیخ مفید (متوفى 413 در بغداد), کتاب کم حجم, روزى متن اصلى و درسى شیعه در حوزه دانش اصول بود.1
الذریعة الى اصول الشریعة
سید مرتضى علم الهدى (متوفى 436 در بغداد) شاگرد مبرز شیخ مفید, در مقدمه کتاب ذریعه انگیزه اش را از نوشتن آن کتاب چنین بیان مى کند:
نوشته هاى برخى را در اصول فقه ملاحظه کردم. هرچند در بسیارى از مسائل و مبانى و مطالب آن درست عمل شده است, روش اصول فقه و اسلوب مسائل آن را رعایت نکرده و بعضى مسائل و مطالب بى ارتباط با آن را در متن اصولى مطرح کرده اند. خلاصه آنکه ضمن داشتن قوت ها و امتیازاتى, ضعف ها و کاستى هایى نیز دارند. از این روى تصمیم گرفتم کتابى را در اصول فقه سامان دهم که پاسخ گوى نیازهاى جامعه باشد.2
کتابى که سیدمرتضى در اصول فقه مى نویسد هم از جهت کمى مفصل تر و هم از جهت کیفى پخته تر, عمیق تر و فنى تر از تذکرة الاصول شیخ مفید است.
العُدّة فى اصول الفقه
شیخ طوسى (متوفى 481 در نجف اشرف) شاگرد مدرسه شیخ مفید و سیدمرتضى, اصول دوره دو استادش را چنین معرفى و ارزیابى مى کند:
استاد ما ابوعبداللّه ـ شیخ مفید ـ در اصول فقه مختصرى را فراهم ساخته است که به همه مسائل آن نپرداخته و مطالبى از او فوت شده است که نیازمند تدارک است و نیز مطالبى غیر از مطالب ایشان که نیازمند به بحث است.
و سید جلیل القدر مرتضى علم الهدى ـ قدس اللّه روحه ـ هرچند در مذاکرات و بحث هایش مسائل فراوانى را در اصول فقه مطرح کرده است, ولکن کتابى که بتواند مرجع و متن باشد از او در دست نیست.3
بنابراین, شیخ طوسى انگیزه اش را از نوشتن کتاب العُدّة, جبران و تدارک نقص ها و پاسخ گویى به نیازهایى مى داند که دو کتاب شیخ مفید و سید مرتضى به آنها نپرداخته اند.
غُنیةُ النَزع الى علمى الاصول و الفروع
سید ابوالمکارم ابن زهره حلبى (متوفى 585 در حلب) در مقدمه این کتاب انگیزه اش را مانند دیگر مؤلفان و نویسندگان, تدارک و جبران ضعف و کاستى هاى موجود در آثار گذشتگان بیان مى کند.
بنابراین, کتابش را تکرار و یا توضیح و شرح تألیفات گذشتگان نمى داند, بلکه ترمیم و تکمیل آثار آنان مى داند.
السرائر الحاوى لتحریر الفتاوى
محمد بن ادریس حلى (متوفى 598 در حله) که رکود, توقف و بى جانى علم و علما و ایستایى حوزه ها از حرکت بارز علمى در دوره پس از شیخ طوسى به مدت بیش از یک قرن سخت خاطرش را آزرده بود و در سینه اش دردهاى فراوان از آن اوضاع سرد و بى حرکت داشت, درباره تفکر بسته برخى از علما که کار را به دست شیخ طوسى تمام شده مى دانستند و با هر حرکت و فکر جدیدى مخالفت مى ورزیدند, مى نویسد: (هرکس در زمان ما حرف و مطلب جدیدى داشته باشد, او را به جرم نوآورى محکوم مى کنند).4
و سپس به استناد سخن برخى از بزرگان علم و ادب مى نویسد:
تعلق به گذشته داشتن فضیلت و متعلق به نسل نو بودن منفعت نیست. قدیم و جدید ملاک فضیلت نیست و باید دید قدر و قیمت خود مطلب در چه حدى است. گوینده قدیمى باشد یا جدید فرق نمى کند.
مقتضاى عدالت آن است که حقیقت مطلب ملاک باشد نه آورنده و گوینده آن, که چه کسى و از چه طبقه و نسلى باشد.
آن گاه مى نویسد: (ابن جنى در خصائص از بحر جاحظ نقل کرده است:
ما على الناس شراً ضرّ من قولهم: ما ترک الاوَّل للآخر شیئاً).5 هیچ شرى براى مردم زیان بارتر از آن نیست که بگویند: گذشتگان چیزى براى آیندگان باقى نگذاشته اند. همه چیز را گفته اند و همه کارها را تمام کرده اند. این خلاف واقعیت و بستن باب علم و تحقیق و پیشرفت و ترقى جامعه انسانى است.
معارج الاصول
محقق حلى (متوفى 676) با وجود کتاب هایى مانند ذریعه و عدّة, انگیزه اش را از نوشتن معارج پاسخ گویى به نیاز جامعه و مردم مى داند.6 معلوم مى شود که نوع نیاز به اصول در عصر محقق با گذشته متفاوت بوده است.
نهایة الاصول الى علم الاصول
علامه حسن بن یوسف مطهر حلى (متوفى 726) در پاسخ به درخواست فرزند فاضلش فخرالمحققین مبنى بر نوشتن کتابى در اصول فقه که دربردارنده مطالب گذشتگان و تحقیقات متأخران و مشتمل بر نوآورى هایى که در آثار پیشینیان از آن خبرى نیست, کتاب نهایة الاصول را تألیف مى کند. هنگامى که فخرالمحققین از پدر مى خواهد تا کتابى بنویسد که (لم یسبقنا الیها الاوّلون)7 علامه درخواست فرزندش را اجابت مى کند و هیچ اشاره اى حتى به عنوان تواضع و ادب ندارد که بگوید گذشتگان براى ما چیزى باقى نگذاشته اند و یا ما نمى توانیم اضافه بر آنها چیزى بیاوریم.
زبدة الاصول
بررسى هاى تاریخى و آثار به جاى مانده علمى و اصولى بیانگر آن است که پس از رحلت علامه حلى در سال 726 تا عصر شیخ بهائى محمد بن حسین جبل عاملى (متولد 953 و متوفاى 1030), کتابى که بتواند به عنوان یک متن رسمیِ درسى در اصول فقه مطرح باشد نوشته نشده است. بیشتر کتاب هاى اصولى در این مدت, شرح, حاشیه و تعلیقه بر آثار اصولى علامه حلى هستند. مانند:
1. غایة الاصول فى شرح تهذیب الاصول, نوشته فرزند علامه, فخرالمحققین محمد بن حسن حلى (متوفى 771);
2. منیة اللبیب فى شرح التهذیب, نوشته سید عمیدالدین اعرجى (متوفى 754);
3. النقول فى تهذیب الاصول, نوشته سید ضیاءالدین اعرجى (زنده در سال 740).
سید عمیدالدین و سیدضیاء الدین هر دو از شاگردان و خواهرزاده هاى علامه حلى هستند.
4. القواعد و الفوائد, نوشته محمد بن مکى عاملى معروف به شهید اول (مستشهد 786) از شاگردان فخرالمحققین و از برادرهاى اعرجى است. این کتاب مشتمل بر یک سلسله قواعد اصولى و فقهى است که مقداد بن عبداللّه سیورى معروف به فاضل مقداد (متوفى 826) شاگرد شهید آن را بازنویسى نموده و با عنوان نضد القواعد چاپ شده است.
محمد بن على بن ابراهیم احسائى معروف به ابن ابى جمهور (متوفى 901) صاحب عوالى اللئالى نیز القواعد شهید را با عنوان الاقطاب الفقهیه تحریر و تنظیم نموده است. به هر حال, الاقطاب و نضدالقواعد که در حقیقت تنظیم, ترتیب و تحریر القواعد شهید هستند, مجموعه اى از مباحث اصولى را دربر دارند ولى مدرکى در دست نیست که به عنوان متنى درسى مورد توجه واقع شده باشند. تمهید القواعد زین الدین جُبَعى عاملى معروف به شهید ثانى (متوفى 965) نیز مشتمل بر یک سلسله قواعد اصول فقه است اما به عنوان متن و کتاب درسى مطرح نبوده است. نتیجه آنکه در این فاصله زمانى از عصر علامه حلى تا زمان شیخ بهائى و صاحب معالم, کتاب هاى اصولى علامه بر حوزه ها سیادت نموده و محور درس و بحث و تحقیق و شرح و حاشیه و تعلیقه بوده اند.
در دوره اى کوتاه آن هم نه فراگیر و عمومى بلکه محدود و منطقه اى, کتاب هایى مانند شرح عمیدى بر تهذیب علامه و نیز شرح علامه و شرح عضدى بر مختصر ابن حاجب به عنوان متن درسى در حوزه هاى علمیه مطرح شدند, اما دیرى نپایید که زبده و معالم به عنوان متن درسى محوریت پیدا کردند.
پس از این دوره نسبتاً طولانى, نخستین کتابى که توانست کتاب هاى اصولى علامه را از مدار درس و بحث حوزه خارج و به گروه کتاب هاى مرجع ملحق سازد, زبدة الاصول شیخ بهائى و یا معالم الدین شیخ حسن فرزند شهید ثانى است. شاید این دو کتاب همزمان مطرح شده باشند, ولى مربوط به یک دوره زمانى و درسى حوزه ها هستند.
زبدةالاصول شیخ بهائى در رشته اصول, همانند دیگر آثار وى مانند صمدیه, خلاصة الحساب و تشریح الافلاک در نحو, ریاضیات و هیئت از همان زمان حیاتش به دلیل برخوردارى از ویژگى ها و اسلوب کتاب, جزء متون آموزشى و درسى حوزه ها قرار گرفتند.
در حوزه هاى علمیه همت و تلاش استاد و شاگرد بر آن بود تا آن متون درسى را خوب تفهیم و تفهم کنند. به گونه اى که بر آن کتاب ها به ویژه زبدة الاصول, حدود 40 شرح, حاشیه و تعلیقه توسط استادان فن نوشته شد. 8
تحول و تکامل علم و تحقیق در حوزه چنان چشم گیر است که کتابى به اهمیت زبدة الاصول با آن همه شرح و حاشیه و تعلیقه که مهم ترین متن درسى به شمار مى رفت, چنان از گردونه متون آموزشى حوزه خارج شد و به صف کتاب هاى مرجع در کتاب خانه ها پیوست که اگر امروزه در حوزه ها از محصلان و حتى استادان از وضعیت و مشخصات آن کتاب پرسش شود, به طور قطع مى توان گفت بسیارى از محصلان آن را ندیده و شاید با نامش نیز چندان آشنا نباشند مگر به مقدار اندکى که در کتاب هاى درسى فعلى از آن مطلبى نقل شده باشد.
در بین استادان نیز با اطمینان مى توان گفت کسانى که در تحقیقات شان به عنوان کتابى مرجع و تراث علمى به زبدة مراجعه کنند, چندان زیاد نیستند.
نظام متحول و سیستم متکامل حوزه ده ها سال است از کتابى که در روزگارش شاهکارى علمى و سال ها مایه تربیت مجتهدان بود و به عنوان یک متن متقن علمى تدریس مى شد, عبور کرده و اینک به عنوان کتابى مرجع مورد مطالعه و مراجعه محققانى اندک است.
معالم الدین و ملاذ المجتهدین
شیخ جمال الدین حسن بن زین الدین معروف به صاحب معالم (متوفى 1011) فرزند شهید ثانى, کتابى در فقه با عنوان فقه آل یاسین نوشت و در مقدمه آن یک سلسله مباحث اصولى را مطرح کرد که به دلیل اهمیتش به صورت کتابى مستقل چاپ و متن آموزشى و درسى حوزه هاى علمیه قرار گرفت و بر آن شرح, حاشیه و تعلیقه هاى فراوانى نوشته شد که مهم ترین آنها عبارتند از: حاشیه سلطان العلما, ملاصالح مازندرانى, مدقق شیروانى, شیخ محمدتقى اصفهانى ایوان تیف از حوالى گرمسار استان سمنان, شیخ محمد طه نجف و سیدمهدى بحرالعلوم. میرزاى قمى نیز قوانین را با توجه به معالم و به عنوان شرح آن نوشت و فصولِ شیخ محمدحسین اصفهانى برادر صاحب حاشیه ـ هدایة المسترشدین فى شرح معالم الدین ـ نیز به عنوان فقه قوانین نوشته شد.
معالم به دلیل ویژگى هایى مانند سلامت در عبارت, سلامت در نظم و جامعیت در جمع مطالب, مدار درس و بحث حوزه ها قرار گرفت و حدود چهارصد سال به عنوان متن و محور درس هاى اصولى بر حوزه هاى علمیه سیادت و حکومت کرد. و درباره آن گفته اند:
أنسى ما کتبه السلف و ما أغنى عنه ما ألّفه الخَلَف ولعلّه یکون کذلک متى کان قلوب طلاّب العلم بتحصیل الأصول مشغولة;9
نوشته هاى گذشتگان را به فراموشى سپرد و نوشته هاى آیندگان حوزه و محصلان را از آن بى نیاز نکرد و همچنان مدار و محور بحث است. و شاید تا محصلان علوم دینى به تحصیل علم اشتغال دارند چنینى باشد.
این کتاب نیز با همه قوت و ارزشى که داشت کم کم سفره اش جمع شد و در حال پیوستن به کتاب هاى مرجع است و دیگر جایگاه قابل توجهى در حوزه به عنوان متن درسى ندارد.
الوافیه
آخوند ملاعبداللّه فاضل تونى (متوفى 1071 در کرمانشاه) اهل تون از توابع فردوس و بشرویه جنوب خراسان است. وى با برادرش ملااحمد از عالمان مطرح و محترم عصر صفویه و معاصر با شاه عباس صفوى به شمار مى رفتند. او با عالمانى مانند شیخ حر, میرزا عبداللّه افندى و ملاخلیل غازى قزوینى معاصر بود. مدتى در اصفهان, زمانى کوتاه در قزوین و بیشتر در مشهد مقدس فعالیت علمى داشت و صاحب آثار علمى مختلفى است از جمله: حاشیه بر معالم, رساله در حرمت نماز جمعه در عصر غیبت, فهرست تهذیب الاحکام شیخ طوسى (که خود در وافیه از آن به بزرگى یاد کرده است) و سرانجام الوافیة فى اصول الفقه.
کتاب الوافیه را باید تحولى بزرگ در اصول به شمار آورد و میان آن با معالم و زبده فاصله بسیار زیادى است.
این کتاب باتوجه به سبک و روش و مطالب جدید و مسائل نوینى که در آن مطرح شده است, خیلى زود به عنوان متن درسى و آموزشى با اقبال چشم گیرى روبه رو شد و حاشیه, شرح و تعلیقه هایى بر آن نوشته شد. شرح سیدجواد عاملى صاحب مفتاح الکرامة از شاگردان سید بحرالعلوم و کاشف الغطاء و نیز شرح سیدحسن حسینى و شرح سید صدرالدین محمد بن میرمحمدباقر رضوى قمى همدانى غروى (متوفاى 1160) و شرح سیدمهدى بحرالعلوم و سیدمحسن اعرجى کاظمى از آن جمله است.
وافیه به دلیل روش ابتکارى و فراوانى مطالبش, نظرات بزرگانى مانند شیخ انصارى را به خود جلب نمود به گونه اى که شیخ در کتاب فرائد الاصول به نقل و نقد آراء فاضل تونى پرداخته است. وى با اضافه کردن دو شرط به شرایط جریان اصل برائت و نیز تفصیل میان احکام وضعى و احکام تکلیفى در جریان و عدم جریان اصل استصحاب که بحث مهم و بدیعى است فتح بابى جدید در اصول ایجاد کرده است. با تقسیم بندى جدیدِ مباحث اصولى نیز تحولى در اصول ایجاد کرد که باید طرحى بى سابقه شمرده شود و مدت ها بعد افرادى مانند محقق اصفهانى و برخى از علماى معاصر به آن نتایج رسیده اند.
به هرحال وافیه که تحولى قابل توجه در علم اصول پدید آورد مدت ها به عنوان متن درسى حوزه هاى علمیه بود. اما این کتاب نیز با همه تازگى و طراوت و جاذبه هایش از قانون فراگیر تحول بیرون نبوده و با نوشته شدن کتاب هاى جدیدتر و قوى تر و فنى تر به طور تدریجى از مدار درس و بحث حوزه خارج و به گروه کتاب هاى مرجع پیوست. تا آنجا که کمتر فاضلى پیدا مى شود که از سرنوشت و محتویات آن کتاب اطلاع درستى داشته باشد و با آنکه این کتاب در چند سال اخیر هم راه با تحقیق چاپ شده است, بسیارى از طلاب به همان مقدار با نام و کتاب فاضل تونى آشنایى دارند که شیخ آن را در رسائل مطرح کرده است.
قوانین
هرچند پس از زبدة الاصول و معالم الاصول, وافیه فاضل تونى به عنوان متن درسى در رشته اصول فقه مطرح شد و مدت ها مورد توجه و استفاده قرار گرفت, معالم همچنان حرف اول را مى زد. تا آنکه میرزا ابوالقاسم گیلانى قمى (متوفى 1232 مدفون در قم) از شاگردان وحید بهبهانى کتاب قوانین را با نظر به معالم نوشت و به دلیل ویژگى هایى که داشت به عنوان کتاب درسى در حوزه شناخته شد. و بزرگانى مانند شیخ انصارى و سیدعلى موسوى قزوینى و دیگران بر آن شرح و حاشیه نوشتند و تا این اواخر نیز برخى استادان آن را تدریس مى کردند. اما قوانین نتوانست معالم را از گردونه درسى حوزه خارج کند و تا این دوره هاى اخیر جایگاه و محوریتش را حفظ کرد. پس از قوانین کتاب هایى مانند المعالم الجدیده تألیف شهید صدر و تحریر المعالم نوشته آقاى مشکینى و اصول استنباط اثر سیدحیدر, هیچ کدام به عنوان جاى گزین معالم پذیرفته نشدند. سرانجام اصول فقه آقاى مظفر به دلیل ویژگى هاى فراوانى که داشت توانست معالم را کمرنگ و شاید هم از گردونه خارج کند.
فرائد الاصول یا رسائل شیخ انصارى (متوفى 1281 مدفون در نجف) پس از زبدة المعالم, وافیه و قوانین, توانست جایگاهى بس رفیع و بلند در حوزه پیدا کند و به عنوان متن و محور مهم درسى در رشته اصول جلوه کند. فرائد جاى گزین کتاب هاى قبلى و یا ناسخ آنها نیست بلکه فصل هاى جدید و سطحى برتر در رشته اصول است. این کتاب اعجاب همگان را برانگیخت و همت و تلاش همه را به خود معطوف داشت به گونه اى که فهم مطالب بلند و مبانى عمیق آن, نشانه اجتهاد افراد شمرده مى شود.
با توجه به آنکه از وفات شیخ در سال 1281 تا امروز 1429, 148 سال مى گذرد و اگر فرض کنیم کتاب رسائل 30 سال قبل از وفات شیخ نگارش یافته باشد, 178 سال از تاریخ خلق این اثر عالمانه و محققانه مى گذرد. در تمام این مدت اندیشه هاى اصولى و اجتهادى شیخ در قالب متنى به عنوان فرائدالاصول در حوزه هاى علمیه نجف, قم, مشهد, اصفهان و… سیادت و حکومت بلامنازع داشته است.
در طول این مدت, هنوز تحقیقات شیخ و افکار و اندیشه هاى او داراى مقام اول است و کهنه نشده است و استادان تراز اول فن با صراحت تمام اعتراف مى کنند که آنچه دارند رشحه اى از رشحات دریاى دانش شیخ است: (وما ذکرنا من التحقیق رشحة من رشحات تحقیقاته وذرّة من ذرّات فیوضاته… و هو مبتکر فى الفن ّ بما لم یسبقه فیه سابق).10
و دیگرى در ستایش از مقام علمى و فکر و اندیشه او مى نویسد:
… إنّه فى جودة النظر بما یقرب من شق ّ القمر.11
و دیگرى مى نویسد:
و هذا التحقیق من نفیس فوائده و لعمرى انّه یلیق به الافتخار على کافّة ذى الأفکار لکن أنظارنا قاصرة عن إدراک هویّته و أفئدتنا فاترة عن الاحاطة بحقیقته.12
رکود و توقفى که در حد فاصل زمان شیخ طوسى تا ابن ادریس به مدت 120 سال به وجود آمد, اعتراضات زیادى را برانگیخت که چرا آرا, افکار و آثار شیخ طوسى باید این همه سال حاکم باشد و حوزه ها تابع و پیرو شیخ باشند. اما جالب است بدانیم به رغم رکود و توقفى که در حد فاصل زمان شیخ انصارى تا امروز به مدت 148 سال پدید آمده است, هنوز برخى از محققان و مدرسان و بزرگان حوزه معتقدند که نظرات و مطالب شیخ مقام اول را دارند و مطالب دیگران در سطحى پایین تر از مطالب شیخ قرار دارند و شاید هم چنین باشد.
برخى مانند شهید مطهرى فضاى حاکم بر حوزه ها را پس از شیخ انصارى فضاى تقلیدى مى دانند; آنچنان که متأخران از شیخ طوسى تا ابن ادریس را گروه مقلده مى شمردند.
با اعتقاد به مقام بلند و عمیق علمى شیخ انصارى, آیا این رکود 178 ساله به معناى تمام شدن کار به دست شیخ انصارى است یا به معناى بسته شدن باب علم و تحقیق؟
آیا این رکود به دلیل ضعف فکرى و نبوغ متأخران در برابر قوت علمى شیخ است یا کم کارى آنان را نشان مى دهد؟
دلیل این رکود هرچه باشد, آیا باید دست روى دست گذاشت و فقط در همان چهارچوب, اجتهاد و تلاش کرد یا باید به فکر باز کردن راه جدید و درانداختن طرحى نو و ایجاد اسلوب و سبکى تازه افتاد؟
آیا اگر خود شیخ انصارى با عظمت علمى خود امروز مى بود, به همان متد و روش و اسلوب قناعت مى کرد یا طرحى نو درمى انداخت و اثرى متناسب با زمان و شرایط خلق مى کرد؟
کفایة الاصول
آخرین متن درسى اصولى که پس از رسائل پذیرفته شده است, اثر عالمانه و محققانه مجتهد بزرگ و محقق سترگ آخوند ملامحمد کاظم خراسانى (متوفى 1329) است که با طرحى ابتکارى و با انگیزه صرفه جویى در وقت و جلوگیرى از تضییع عمر طلبه ها, اقدام به فشرده سازى دوره اصول نمود و تمام مباحث مهم و مورد نیاز را در کتابى به نام کفایة الاصول مرتب ساخت.
گفته اند وقتى آخوند کفایه را نوشت به طلبه ها گفت:
سى سال اصول شما را تبدیل به سه سال کردم. و اگر سه سال کتاب کفایه را بخوانید کار سى سال را کرده اید.31
بنابراین, معلوم مى شود که آخوند در وضع و روش تحصیلى و درسى و متون آموزشى حوزه این نقیصه و کاستى را مى دیده که اقدام به تلخیص اصول و تحریر رسائل شیخ انصارى کرده است.
در اینکه آیا او در این حرکت و هدف موفق بوده یا خیر, سخن زیاد است; زیرا از همان ابتدا تا امروز درباره کفایه با همه ارزش و علمیتى که دارد ملاحظات و ایرادهایى بوده است.
به گفته مرحوم زاهدى وقتى آخوند انگیزه اش را از نوشتن کفایه و فشرده سازى دوره اصول, صرفه جویى در وقت و عمر طلبه بیان کرد, یکى از شاگردان گفت:
27 سال دیگر را باید صرف یافتن مرجع ضمیرها و حاشیه هاى شما کنیم!41
ییکى از شاگردان مرحوم آخوند روش وى را در تدریس و تألیف چنین بیان مى کند:
آخوند روش ویژه اى در تدریس علم اصول دارد که از معاصران و سابقین او متمایز است. کتابى که در اصول نوشت آکنده از تحقیق است ولکن پیچیده نویسى را هنر مى داند و کفایة الاصول او که مدار درس طلبه هاست, همه طلبه ها را سخت به زحمت انداخته است به ویژه اگر مدرس آن فارسى زبان باشد.51
متون درسى امروز حوزه هاى علمیه
مدار و محور درس ها در رشته علم اصول فقه در سطح عالى حوزه, فرائد الاصول و کفایة الاصول است.
در اتقان و احکام این دو کتاب و اینکه آخرین نظریات دقیق و عمیق اصول را مطرح کرده اند, هیچ گونه اشکال و ایرادى نیست. تا جایى که درباره آن دو کتاب گفته شده است که مجتهدپرورند. به ویژه اثر محققانه شیخ انصارى که فهم مطالب و درک مبانى آن هنر استاد و شاگرد است و اشکال و ایراد بر مباحث آن هرچند محال نیست, بسیار سخت و دشوار است و از عهده هرکسى برنمى آید.
از شیخ عبدالکریم حائرى مؤسس حوزه علمیه قم که خود از مدققان علم اصول است چنین نقل شده است: (زمانى به عنوان حاشیه و تعلیقه نسبت به مطالب شیخ در رسائل ملاحظاتى داشتیم, ولکن بعدها که دندان عقل درآوردیم متوجه شدیم که هیچ یک از آن ایرادها وارد نبوده است و آن حاشیه ها را خط زدیم).61
پیش از این نیز سخنان آشتیانى و محقق رشتى را نقل کردیم که شیخ در مطالب علمى و ابتکار و خلاقیت علمى, معجزاتى از نوع شق القمر دارد.
آنچه درباره عمق, دقت, اتقان و احکام رسائل و کفایه گفته اند پذیرفته است, اما سخن در این است که شیخ در رسائل نظریه پردازى کرده است و دقیق ترین و عالى ترین مطالب اصولى را در سطح خارج اصول براى مجتهدان از شاگردانش القاء کرده است. و محقق بزرگى مانند میرزاى نائینى باید آن را متن و محور درس خارج اصول خویش قرار دهد.
به هرحال قرار دادن این کتاب به عنوان یک متن آموزشى براى مقطع سطوح عالى براى استاد سنگین است تا چه رسد به شاگرد مبتدى.
استادى پرکار با مایه هاى قوى علمى و با سابقه چندین دوره تدریس, وقتى دوره جدیدى را آغاز مى کند باز باید ساعت ها مطالعه کند و به حاشیه و شرح و تعلیقه ها و یادداشت هاى دوره هاى گذشته اش مراجعه نماید تا بتواند مطالب را در جلسه درس به شاگردان القاء نماید.
سخن درباره عظمت, اهمیت, عمق و دقت این متون نیست, بلکه بحث درباره این است که آیا این کتاب ها از اسلوب یک کتاب متنى و ممیزات یک متن آموزشى برخوردارند یا خیر؟
آیا تمام مطالب آن با گذشت حدود 178 سال, همچنان پاسخ گوى نیازهاى فقه و جامعه است و آیا بزرگان در بحث هاى خارج اصول, بى کم و کاست بر منوال رسائل و کفایه مشى مى کنند یا به پیروى از شاگردان شیخ و آخوند و طبقه هاى بعدى, برخى از مسائل رسائل و کفایه را دیگر بى مورد و موجب تضییع عمر طلبه مى دانند؟
آیا آقاى نائینى, آقاى بروجردى, آقاى شیخ عبدالکریم حائرى, آقاى خوئى و امام خمینى (رض) تمام مباحث و مطالب رسائل و کفایه را مورد بحث و ارزیابى و تحقیق قرار مى دهند یا برخى از مباحث آن دو کتاب را دیگر بى مورد و بى مصرف مى دانند؟
چرا بزرگان ما پس از گذشت 178 سال از عمر رسائل و 100 سال از عمر کفایه نباید به ارائه متنى جدید اقدام کنند؟ آیا علم به آخر رسیده یا راه تحقیق بسته شده و یا آنکه نیازى به این بازبینى و بازخوانى و جاى گزینى وجود ندارد؟ و آیا اگر به فکر جاى گزینى باشیم معنایش این است که ارزش فکر و اندیشه و آثار بزرگان را انکار کرده ایم؟!
براى نمونه عبارت چند نفر از بزرگان را بازگو مى کنیم:
1. شیخ طوسى در مقدمه تلخیص الشافى انگیزه اش را از نوشتن آن چنین بیان مى کند:
وإن کان شیوخُنا رحمهم اللّه المتقدّمون منهم و المتأخّرون قد أوردوا فى ذلک ما لا مزید علیه وتبغوا النهایة القُصوى فى استیفاء ما اقتضت أزمنتُهم من الأدلّة… فإنّه قد تجدّد من شبهات القوم ما یُحتاج معها إلى ترتیبات اُخَر وإلى ما استدرکوه على متقدّمیهم من تهذیب الطرق مع زیادات أوردوها بنا حاجةً إلى الکشف عن عوارها والإبانة عن توهّمهم وأغلاطهم فیها…;17
اگرچه بزرگان و استادان ما که خدا رحمتشان کند از متقدمان و متأخران در مسئله امامت ـ بما لا مزید علیه ـ و به نهایت درجه تحقیق به مقتضاى زمان و شرایطشان بحث و استدلال کرده اند, ولکن از سوى مخالفان امروز شبهه هاى جدیدى مطرح شده است که پاسخ گویى به آنها نیازمند اسلوب و سبک جدید و چینش جدیدى در مطالب به راه هاى تازه با اضافه بحث هاى نو است تا بتوانیم شبهه هاى جدید آنها را پاسخ گو باشیم.
و کتاب سید جلیل القدر علم الهدى که خدا عمرش را بلند و اهل دانش را از وجودش بهره مند سازد مشتمل بر مهمترین دلیل ها به عالى ترین شکل است و هرکس پس از ایشان در این زمینه بحثى کرده است از او بهره مند شده است ولکن در عین حال او در کتابش از روشى استفاده کرده است که آن روش امروز جواب گو نیست.
او این همه تحقیقات عالى را به رسم یک کتاب فراهم نساخته است و نظریه پردازى کرده است که فقط محققان برجسته توان استفاده از آن را دارند و افراد مبتدى و متوسط به آسانى از آن حظى نمى برند. لذا در پى درخواست گروهى از دوستان و براساس احساس نیاز اقدام به تلخیص و تنظیم مطالب کتاب الشافى نمودم تا بتواند پاسخ گوى نیازهاى روز جامعه باشد.
آنچه را شیخ طائفه به عنوان انگیزه در نوشتن تلخیص الشافى بیان کرده, سخن از زبان ما گفته است: جانا سخن از زبان ما مى گویى.
نیاز به این تحول در زمان ما چندین برابر زمان شیخ طوسى است; زیرا این شتاب و سرعت توسعه و ارتباطاتِ امروز هیچ وقت در روزگار شیخ طوسى نبوده است.
2. بار دیگر سخن جاحظ را به نقل ابن ادریس از خصائص ابن جَنى یادآور مى شویم:
ما على الناس شرّ أضرَّ عن قولهم: ما ترک الأوّلُ للآخر شیئاً;81
براى مردم هیچ شرى زیانبارتر از این نیست که بگویند: گذشتگان چیزى براى آیندگان باقى نگذاشته اند.
3. علامه سیدمهدى طباطبایى بحرالعلوم قناعت کردن بر آنچه که گذشتگان بیان کرده اند را مانع رشد, توسعه و تکامل در علوم مى داند و مى نویسند:
فإن ّ المتأخرین عن الشهید الثانى قد زادو علیه کثیراً وقد زاد على الشهید الأوّل وقد زاد الشهیدان على الفاضلین… وقد جرت سنّة اللّه تعالى فى عباده وبلاده بتکامل العلوم والصنائع یوماً فیوماً بتلاحق الافکار واستماع الأنظار و زیادة کل ّ لاحق على سابقه إمّا بزیادة تتّبعه وعثوره على ما لم یعثر علیه الأوّل ووقوفه على ما لم یقف علیه;91
متأخران از شهید ثانى مباحث زیادى بر مباحث او افزودند و او بر شهید اول اضافات فراوانى دارد و هر دو نسبت به محقق و علامه مطالب زیاد و فراوانى آورده اند. قانون الهى درباره بندگان و سرزمین ها و زندگى بر آن جارى است که علوم و صنایع بشرى روز به روز متحول تر و متکامل تر مى شوند و هر طبقه بعدى نسبت به طبقه قبلى با استفاده از تجربه و داده ها و اندیشه هاى آنها بر اثر تتبع و فکر بیشتر مطالب بیشترى بر دامنه علوم و معارف اضافه مى کنند.
روند رو به رشد و جریان فزاینده علوم و صنایع و تکامل و تعالى اندیشه انسان ها حقیقتى است که در کتاب و سنت و عقل و تجربه بشرى اثبات و پذیرفته شده است. قوت و قدرت علمى نسل حاضر و آینده نسبت به نسل گذشته مطلبى است که فیلسوفان و فقیهان همه بر آن تأکید ورزیده اند.
4. بوعلى سینا در ردّ پندار کسانى که تقدم زمانى را ملاک فضل و تقدم علمى مى دانند و حاضر نیستند برترى ارسطاطالیس را نسبت به استادش افلاطون بپذیرند مى گوید:
اگر میزان و مرتبه علمى افلاطون همین قدرى است که به ما رسیده است باید اعتراف کنیم که سرمایه علمى او بسیار اندک و حکمت در روزگار او خیلى خام و ناپخته بوده است.
و با این همه اگر کسى او را عالم تراز ارسطاطالیس بداند یا دچار حس زشت حسادت است یا مبتلا به بیمارى و باور عامیانه شده است که تقدم زمانى را ملاک تقدم علمى مى دانند.
همواره پسینیان نسبت به پیشینیان از قوت و قدرت علمى و فکرى بیشترى برخوردار بوده اند. 20
5. شهید مطهرى ضمن اظهار ارادت عمیق قلبى نسبت به ساحت قدس بزرگان و ابراز قدردانى جدى از زحمات طاقت فرساى آن پیش گامان, از روحیه گذشته زده گى به شدت انتقاد و نسبت به زیان هاى آن هشدار مى دهد:
این طور نیست که همه مشکلات ما در قدیم به وسیله علما حل شده باشد… ما هزاران معما و مشکل… داریم که بسیارى از آنها به وسیله علماى آینده باید حل شود.21
امروز هم ما احتیاج به خواجه نصیرها, شیخ انصارى ها داریم, اما شیخ انصارى این قرن.22
باز ایستادن فقه اسلامى از تحرک و پیدایش روح تمایل و نگرش به گذشته و پرهیز از مواجهه با روح زمان, یکى از علل شکست مسلمین است.32
6. شهید صدر از جریانى به نام (النزعة الاستصحابیة) به عنوان مانع تحول در حوزه ها یاد مى کند که همان روى کرد استصحاب گرایانه و روحیه تمایل و گرایش به گذشته است و مى نویسد:
این جریان در حدى بسته فکر مى کند که حتى بازبینى, بازخوانى, جاى گزینى و هرگونه تغییر در متون درسى را نیز ممنوع و ناروا مى داند.42
در دهه هاى اخیر جریان تجدید نظر در روش و متون آموزشى حوزه از ناحیه گروهى از نخبه گان و فرهیخته گان حوزه در نجف و قم شروع شده است; شخصیت هایى مانند سید شرف الدین, سید محسن امین, شیخ محمدجواد بلاغى, شیخ محمدحسین کاشف الغطا, شیخ محمدرضا مظفر, شهید سید محمدباقر صدر, شهید مطهرى و… 52 براى پیش برد امور علمى و درسى حوزه درباره چگونگى متون درسى و روش آموزشى طرح هایى ساده و نمونه هایى را نیز ارائه کرده اند که از آن جمله است کتاب منطق و اصول فقه آقاى مظفر که در عین برخوردارى از اتقان و احکام و عمق علمى, از پاره اى عبارت هاى پیچیده و دشوار که بیشتر وقت طلبه را صرف فهم عبارت و پیدا کردن مرجع ضمیر و یا خبر مبتدا مى کند نیز خالى است.
بسیارى از بزرگان که با دل سوزى و ارادت به سرنوشت علمى حوزه ها سخن از تحول و تغییر به میان آورده اند, هشدار داده اند که این کار فخیم و حرکت عظیم و فوق العاده حساس علمى و فرهنگى باید به دست اهلش و با هدایت و حمایت زعماى حوزه, مدرسان, پیش کسوتان و مراجع عظام تقلید صورت بگیرد تا از آسیب ها و آفت هایى مانند شتاب زدگى, خامى, کم عمقى, افت سطح علمى و احیاناً راه یابى برخى انحراف ها مصون بماند. در عین حال باید با کمال حساسیت مراقب دست هاى پنهان و بیرون از حوزه نیز بود; همان چیزى که شاید مهم ترین دغدغه بزرگان و مراجع است. در این صورت هیچ کس با اصل تحول به هدف تکامل مخالف نیست و نخواهد بود.
ب: سیر تحول مناهج و مدرسه هاى فقهى
سیستم فقاهتى امامیه در بستر تاریخ هزار و چهارصد ساله اش, شاهد تحول و دگرگونى هاى مختلف و فراوانى بوده است که محصول همه آن تحول ها چیزى جز تکامل فقه نبوده است. بنابراین, تکامل اعجاب انگیز امروز فقه نتیجه تحولات تاریخى آن است.
هرچند کتاب و سنت و سیره علمى و عملى ائمه دین(ع) بر ترویج تفقه و توصیه به تفریع فروع و استنباط احکام از دل اصول و قواعد بوده است و در میان اصحاب امام باقر و امام صادق(ع) فقیهان غیر از راویان و محدثان بوده اند, تا مدت ها حرمان از حضور معصوم فقهاى اصحاب همچنان فقه را در سبک و سیاق نص اداره مى کردند و از فقه مأثور و منصوص که همان مسائل و اصول القا شده از سوى ائمه(ع) بود پا فراتر نمى گذاشتند. در این مدت فقه و فتوا در قالب روایات بود و تنها کارى که فقیهان انجام مى دادند تمییز روایات صحیح از سقیم بود و مجموعه هایى به نام اصل, کتاب, نوادر, جامع, مسند و مانند آن عهده دار فقه و فتوا بود.
در قرن چهارم روش فتوا تغییر کرد, به این صورت که سند حدیث از متن روایات حذف شد. شاید اولین کسى که این روش را پیش کشید, على بن الحسین بن موسى بن بابویه قمى پدر شیخ صدوق (متوفى 329) باشد.
وى کتاب فتوایى به نام شرائع نوشت که برخى معتقدند کتاب معروف به فقه الرضا همان کتاب شرائع ابن بابویه است.
شیخ صدوق (متوفى 381) نیز همان روش پدر را پى گرفت و کتاب هایى مانند المقنع و الهدایة را بر همان اساس سامان داد. شیخ طوسى نیز کتاب نهایة را به سبک فقه متلقى نگارش کرد.
این روش در فقه که مواظبت بر متن روایت مى شود, همان فقه مأثور و یا مسائل و اصول متلقاست. از این روى درباره این کتاب ها گفته شده که به هنگام نایابى روایت, با متون این کتاب ها معامله روایت مى شده است.
فقه دفترى از روش مأثور و متلقا در مرحله اى دست خوش تحول و تغییر شد. و ابن ابى عقیل عُمانى و ابن جنید اسکانى روش جدیدى را مطرح کردند و باب اجتهاد و تفریع و استدلال را بر روى فقه گشودند. عمانى کتابى به نام المتمسک بحبل آل الرسول و اسکانى کتابى به نام الاحمدى فى الفقه المحمدى نوشت که جزء نخستین کتاب هاى فقه استدلالى و استنباطى به شمار مى آیند.
این اقدام تحول گرایانه, با مخالفت جدى فقها روبه رو شد تا جایى که آنها به برخى افکار و اندیشه هاى مردود و مذموم متهم گردیدند. اما به هرحال این تحول رخ داد و فقه از منهج مأثور و متلقا به سبک اجتهادى و استنباطى متحول شد و راه براى آیندگان هموار گردید. پس از آن کتاب هایى با روش فقه استنباطى و اجتهادى نگارش یافت و رواج پیدا کرد که مقنعه شیخ مفید, انتصار و ناصریات سید مرتضى و مبسوط شیخ طوسى, از آن جمله است.
شیخ طوسى از جو حاکم بر حوزه آن روز در مقدمه کتاب مبسوط گزارشى شنیدنى دارد. وى مى نویسد:
مدت ها بود که بنا داشتم در پاسخ به ایراد مخالفان شیعه که فقها آنها را ضعیف و محدود مى شمارند کتابى بنویسم اما از ترس جوّ آن روز بیم ناک بودم; زیرا در فضاى حوزه آن روز چنان فکرها با عین عبارات و الفاظ روایات انس و خو گرفته بود که اگر مسئله با عبارتى مغایر با الفاظ روایت بیان مى شد مایه تعجب و شگفتى مى شد.
و من کتاب نهایة را در گذشته به همان منوال نوشتم تا باعث وحشت عده اى نشود اما اینک زمان آن رسیده است تا کتابى در فقه استدلالى و استنباطى بنویسم که دیگر آن روش جواب گوى نیازها نیست.62
مرحله تفریع و ترویج فقه مستنبط که تحولى بزرگ و جنبشى مبارک در تاریخ فقه به شمار مى آید, به دست توانمند شخصیت هایى چون شیخ طوسى و شاگردانش پایه گذارى و تثبیت شد.72
این تحول مبارک و جنبش عظیم, فقه بسیط در حد مقنعه و انتصار را تا فقه مبسوط و مفصل در حد جواهر الکلام, مکاسب و مصباح الفقیه ارتقاء, توسعه و عمق بخشید.
در درون این فقه مستنبط تحولات دیگرى مانند فقه اخبارى و فقه اصولى رخ داد. در مبانى و اصول فقه مستنبط و مفرع نیز مدرسه ها و مسلک هاى زیادى مطرح شد, مانند مسلک اخبارى, اصولى, انسدادى, انفتاحى, صحیح اعلائى, وثوق سندى, وثوق صدورى و… که هرکدام در نوع استنباط و اتخاذ رأى فقهى دخالت دارند.
تحول در فتاوا و آراء فقهى
بستر فقاهت شاهد دگرگونى هاى اساسى و تحولات فراوانى بوده است. گاهى شهرت فقهى و فتوایى بر انفعال ماء بئر, به شهرت فقهى بر اعتصام ماء بئر تغییر مى یابد و فتوا به وجوب نزح به استحباب تبدیل مى شود.
شهرت فتوایى در میان متقدمان بر عدم جواز نماز در لباس مشکوک, به شهرت فتوا در میان متأخران بر جواز نماز در مشکوک مبدل مى شود. روزگارى فتوا به جواز صلاة در مشکوک, مخالف مشهور و شاذ تلقى مى شد و در روزگارى دیگر فتوا به عدم جواز صلاة در مشکوک, مخالف مشهور و شاذ شمرده مى شود.82
فتوا به تنجیس متنجس مورد اتفاق اصحاب و بلکه جزء ضروریات فقه شمرده مى شود اما وقتى فیض کاشانى در مفاتیح الشرائع با آن مخالفت مى کند, همه او را مورد حمله و اعتراض هاى شدید قرار مى دهند و کلمه استرجاع بر زبان ها و قلم ها جارى مى شود و فریاد سلام على الفقه و الفقهاء بلند مى شود, ولى پس از مدتى کسانى در میان فقها مانند محقق سبزوارى و دیگران پیدا مى شوند که از رأى فیض حمایت مى کنند.
به هرحال سرگذشت و سرنوشت مسئله منجسیة متنجس تا به آنجا کشیده مى شود که شعار و شعر:
والحکم بالتنجیس اجماع السلف و شـذ مـن خـالفهـم مـن الخـلف
با شعار و شعر دیگرى مقابله مى شود:
والحکمُ بالتنجیس أحداث الخلف ولـم نـجـد قـائلـه مـن السـلـف92
در بحث نماز جمعه در عصر غیبت امام عصر(عج) ملاحظه آراء از حرمت تا وجوب عینى و نوع ادبیاتى که در ردّ و استدلال ها به کار رفته است, عبرت انگیز و درس آموز است.
تحول و دگرگونى در این موارد و صدها مورد دیگر اگر تحول و دگرگونى در فقه و فتوا نیست پس چیست؟
تحول مبارک
حوزه هاى علمیه با رشته هاى مختلف علمى همه رویش و پویش و حیات و بالندگى و ماندگارى و شکوه و شکوفاییش را به ویژه در دو دانش فقه و اصول, رهین تحولاتى است که همواره در حوزه ها و مدارس و مناهج و متون آن چون خون جریان و سیلان داشته است.
حوزه ها به هر مقدارى که از تحرک باز مانده اند, دچار رکود, افول, کم جانى و بى رونقى شده اند.
بنابراین, نفى و انکار تحول و یا مقابله و مخالفت با آن نتیجه اى بجز افول, بى فروغى, غروب و مرگ علم و حوزه ها را در پى نخواهد داشت. به عبارت دیگر مخالف تحول, مخالف پیشرفت و منکر تحول, منکر تعالى, ترقى و تکامل حوزه است.
از این روى تحول, مخالف ندارد و آنچه هست نگرانى ها, دلهره ها و دغدغه هایى است که باید باشد و مقدس و ستودنى است. در اینجا مرورى گذرا به ریشه برخى از این نگرانى ها خواهیم داشت:
انفطام از وضع مألوف
جدایى از آنچه انسان با آن انس و الفت گرفته و به آن عادت کرده, کارى دشوار است. انفطام یعنى گرفتن بچه از شیر مادر یا دایه پس از دو سال دوران شیرخوارگى. جدایى از محیط و یا دوست, هجرت از سرزمینى به سرزمین دیگر, رحلت از دنیا و رفتن به سراى ابدیت, فاصله گرفتن از استاد یا کتاب یا حوزه درسیِ مورد انس و الفت, همه و همه در اصل دشوارى و جدایى از وضع مألوف اشتراک دارند. در حالى که بسیارى از این هجران و فراق ها و دورى و جدایى ها, سازنده و موجب تعالى, ترقى و تکامل است.
جدایى و فاصله طلبه اى محصل و مشتاق درس و بحث و دورى او از حوزه هرچند براى انجام مسئولیت به قدرى سخت و ناگوار است که کناره گیرى یک صاحب منصب از ریاست و سیاست دشوار و تلخ است. هرچند این جدایى و دورى ممکن است سرآغاز یک تحول و شروع فصل جدیدى از زندگى باشد.
انتقال از یک مرکز علمى, عبور از یک متن درسى, فاصله با یک استاد, گذشت از یک اندیشه و خلاصه رها کردن یک روش و شیوه که سالیان دراز معمول و رایج بوده, به مقتضاى قاعده فطام از وضع موجود, سخت و دشوار است.
در اینجا سخن درباره اصل قانون فطام است; اما اینکه آیا آن جدایى و انتقال درست و لازم است و باید انجام بگیرد هرچند تلخ و سخت است یا نباید صورت بگیرد, هرچند ممکن است فوائدى در پى داشته باشد, بحث و مطلب دیگرى است.
إن ّ الفِطامَ عمّا انشات علیه الطلاّبُ وألِفَتهُ الطِباعُ متعسّر الاّ بعد طول الجهاد والدفاع ووفور الإطّلاع;30
جدا شدن از وضعى که طلبه ها به آن عادت کرده اند و طبیعت ها با آن خوى گرفته اند, دشوار است و این جز با تحمل تلاش مداوم و زیادى اطلاعات میسر نمى شود.
راستى تغییر شرایطى که به آن عادت شده است در حکم معجزه است.
عبور از نهایة به شرائع
کتاب نهایة الاحکام شیخ طوسى مدت ها متن درسى حوزه در رشته فقه بود و تمام همت اساتید, صرف فهم و تفهیم عبارات و مطالب آن مى شد تا اینکه شرائع الاسلام محقق حلى جاى گزین آن شد.
اما این انتقال به راحتى و به سادگى انجام نگرفت. آورده اند سه تن از فقهاى شاگردان شیخ طوسى در حوزه بغداد آن روز, به نام هاى حسین بن مظفر حمدانى قزوینى, عبدالجبار بن على المقرئى رازى و حسن بن حسین بن بابویه معروف به حسکا که جد شیخ منتجب الدین صاحب فهرست است, درباره نهایة و ترتیب ابواب و فصل بندى هاى آن نظرات, انتقادات و اعتراضاتى داشتند. سرانجام پس از سه روز روزه دارى با غسل به حرم امام على(ع) مشرف و به امام متوسل شدند. حضرت امیر به خواب هر سه نفر آمد و فرمود:
لم یُصنِّف مصنِّف فى فقه آل محمد(ص) کتاباً أولى بأن یعتمد علیه ویتخذ قدوةً ویَرجع إلیه أولى من کتاب النهایة الذى تنازعتم فیه و إنّما کان ذلک لأن ّ مصنفه إعتمد فیه على خلوص النیّةللّه والتقرب ّ والزلفى لدیه فلا ترتابوا فى صحّة ما ضَمِنه مصّنفه واعملوا به وأقیموا مسائله فقد تعنى فى تهذیبه و ترتیبه والتحّرى بالمسائل الصحیحة بجمیع أطرافها;31
در فقه آل محمد(ص) کتابى شایسته تر از نهایة که مى تواند مورد اعتماد و عمل باشد نوشته نشده است. نویسنده آن را با خلوص نیت و براى تقرب به خدا نوشته است. در درستى آن شک نکنید و به آن عمل کنید و مسائل آن را حفظ کنید که نویسنده براى ترتیب و تهذیب و جست وجو در مسائل آن رنج فراوان متحمل شده است.
آن سه نفر بدون آنکه خواب خود را براى یک دیگر تعریف کنند, آن را نوشتند تا جهت عذرخواهى با شیخ دیدار کنند ولى شیخ قبل از این که آنان سخنى بگویند, جریان خواب آنها را بازگو نمودند؟!
متتبع بزرگوار جناب حاج آقابزرگ تهرانى پس از نقل این جریان از حاجى نورى, به تحلیل و شرح آن پرداخته و آن را دلیل بر اخلاص شیخ دانسته است. آرى, در جریان عبور از یک متن یا روش و یا مدرسه و منهج مألوف ممکن است خواب ها دیده و معجزه و کرامت ها بیان شود و احیاناً رمى و طعن ها نسبت به تحول خواهان صورت پذیرد. و آن خواب ها نه ساختگى بلکه واقعى است; زیرا خواب انعکاس بیدارى است. وقتى در بیدارى شیخ و نهایة او را چنان قدسى کنند که معترضین و منتقدین علمى براى آن که مبادا گرفتار گناه شده باشند سه روز روزه و غسل زیارت و توسل به امام(ع) پیدا مى کنند, قاعده آن است که چنین خوابى ببینند. اللّه العالم.
صلابت حوزه هاى علمیه
صلابت در حفظ اصالت ها و دیر پذیرفتن طرح و تفکرات جدید, یکى از قوت هاى انحصارى و قابل ستایش حوزه هاى علمیه است.
نگه دارى از مواریث گذشتگان و حفظ متون اصلى از دست برد حوادث از وظایف خاص عالمان دین و رسالت سنگین آنان است.
اگر این همه حساسیت و مقاومت در حوزه ها نبود و هر طرح ناپخته و فکر ناروایى به راحتى در حوزه راه مى یافت; موجودیت حوزه به مخاطره مى افتاد و چه بسا در طول زمان استحاله فرهنگى صورت مى پذیرفت.
هرگونه طرح و اندیشه نو تا با قوت و قدرت علمى نتواند حوزه را قانع کند, جایگاهى نمى یابد و پایدار و ماندنى نخواهد شد. این درسى است که حوزه از ائمه دین(ع) آموخته است.
اگر مخالفت هاى جدى امامان دین(ع) در برابر قیاس و فلسفه بافى ها و دخالت دادن ذوق و سلیقه هاى فلسفه بافان نبود, معلوم نبود چه بر سر اسلام و احکام آن مى آمد واگر تصلب و مقاومت ائمه(ع) در برابر فلسفه بافى ها نبود, امروز به بهانه مشروعیت اجتهاد, احکام الهى را منهدم مى کردند.
این حساسیت هاى مقدس است که کیان حوزه و احکام الهى را حفظ کرده است. ممکن است براى عده اى ناگوار باشد که احمد بن محمد بن عیسى اشعرى قمى, سه تن از علما به نام هاى احمد بن محمد بن خالد برقى, سهل بن آدم رازى و محمد بن على صیرفى را به جرم و اتهام نقل روایت از ضعفا و اعتماد بر مراسیل و بى مبالاتى در نقل روایات, از حوزه علمیه قم اخراج و تبعید مى کند. هرچند پس از توجه به اشتباهش, با پاى برهنه در تشییع جنازه برقى شرکت مى کند تا بتواند خطاى خود را جبران کند.32
نمونه دیگر اینکه فقها به آراء فقهى ابن جنید اسکانى و ابن ابى عقیل عُمانى, با همه احترامى که براى آن دو قائلند, اهمیتى نمى دهند; زیرا معتقد بودند آن دو تمایل و گرایش به قیاس داشته اند. همچنین با آراء و فتواهاى شاذ و نادر با قاطعیت برخورد مى کردند و گاهى صاحبان این گونه آراء و اندیشه ها را, با همه بزرگى که داشته اند, متهم به بى سوادى و یا کج سلیقگى مى کردند. این همه نه از سر مخالفت با تحول و تکامل حوزه ها بلکه با انگیزه حفظ موجودیت حوزه ها در برابر هجوم افکار نوپیدا و بى سابقه و بى ریشه بوده است.
به هرحال این تصلب و حساسیت در برابر حرکت ها و موج هاى جدید علمى, ستودنى است و از امتیازات حوزه ها به شمار مى رود و نشانه حیات و زنده بودن حوزویان است; زیرا هدف حفظ موجودیت و تمامیت فرهنگ اصیل و کهن دینى و میراث پربهاى سلف صالح است نه جمود و رکود و مخالفت با تحول و تغییرات سازنده و اصلاحى.
حوزه هاى فقاهتى امامیه هشدارهاى بازدارنده مانند: (مهلاً یا ابان); (ان السنة اذاقیت مُحق الدین). (ولیس شىء بابعد من قلوب الرجال من دین اللّه).33 و مبارزه جدى و بى ملاحظه با قیاس و فلسفه بافى, فراخوان هایى نیز دارد مانند: (فلولا نفر من کل فرقة منهم طائفة لیتفقهوا فى الدین);34 (وعلینا القاء الاصول و علیکم ان تفرعوا).35 (وهذا باب ینفتح منه الف باب).
دشوارى و پیچیدگى کار در این است که انسان بتواند بازشناسى کند که کجا جاى مهلاً است تا آرام باشد و تند نرود و کجا جاى تفریع و فتح ابواب است تا از یک اصل هزار حکم استفاده شود. هنر فقاهت و اجتهاد در همین است. مبارزه با قیاس, مخالفت با تعقل نیست و صلابت در برابر تحول خواهى, طرف دارى از جمود و رکود نیست, بلکه حفظ موجودیت حوزه و مواریث اسلامى است. در این باره سخنان محققانه آقا باقر وحید بهبهانى بسیار خواندنى است:
دو اصل بسیار مهم وجود دارد که بسیارى آن دو را درهم آمیخته اند:
ییکى ممنوعیت تعدى از نص و دیگرى وجوب تعدى از آن است.
بى توجهى به این حقیقت و عدم تشخیص درست موارد آن دو اصل, موجب تخریب دین و خراب کارى هاى زیادى در سراسر فقه مى شود.
ییحرم التعدّى عن النصوص جزماً ویحرم عدم التعدى أیضاً جزماً ویحرم مخالفة النصوص جزماً ویحرم عدم المخالفة جزماً.
فلابدّ للمجتهد من معرفة المقامین وتمییزهما… وعدم الفرق بین المقامین اعظم خطراً على المجتهد.
ولوکان أحد لم یفرق ولم یعرف ما به الفرق یخرب فى الدین تخریبات کثیرة من أوّل الفقه إلى آخره.36
به گفته صاحب جواهر اگر فقیه و حوزوى در برابر هر موجى و یا گردبادى بلرزد و دچار تردید شود و در اصول و قواعد شک و تردید به خود راه دهد و یا با هر حرکت جدیدى مخالفت ورزد و جمود به خرج دهد, هیچ گاه درخت فقاهت سرسبز نمى ماند.
لو ساغ للفقیه التردّد بکل ّ ما یجد أو الجمود على کل ّ ما یرد ما أخضر للفقه عود.37
نتیجه آنکه مواضع بازدارنده فقیهان بابصیرت, باعث استحکام هرچه بیشتر حوزه و قوت و ماندگارى آن شده است. چنان که پذیرش طرح و اندیشه هاى معقول و منطقى, موجب رشد, توسعه, تعالى و تکامل حوزه بوده است. بنابراین, بسیارى از تصلب ها را نباید به معناى مخالفت با تحول و تغییرات اصلاحى تفسیر و تلقى کرد.
تحول و موضع گیرى ها
عملیات اصلاحى و تحول گرایانه حوزه هاى علمیه در طول تاریخ با یکى از این سه عکس العمل روبه رو بوده است:
1. موضع سلبى: همواره در حوزه ها کسانى بوده اند که به دلایل مختلف در برابر هرگونه تحول و تغییراتى مقاومت و مخالفت مى کرده اند. و از هرچه نام نوآورى و یا تحول خواهى داشته است هراسان و بیم ناک بوده اند و صاحبان افکار نو و تحول گرا را مردمانى بى سواد و یا تحت تأثیر نیروهاى مغرض و بیرون از حوزه مى دانسته اند. این گروه طرفدار اصالة الخشیة و از هرگونه تفرد و تحول سخت گریزان بوده اند.
2. موضع ایجابى: برخى افراد نیز در حوزه هستند که به جهاتى از جمله بى توجهى به ابعاد وسیع مسائل و تحت تأثیر نوخواهى و نوگرایى از هرچه داراى رنگ جدید باشد استقبال مى کنند, بى آنکه بدانند و یا احتمال دهند که در پس این تغییرات و تجدد گراییها ممکن است اصول ارزش ها و اصل میراث علمى و فرهنگى و مذهبى به یادگار مانده از گذشتگان, دست خوش تاراج و غارت و آسیب شود.
3. موضع اعتدالى: در حوزه هاى علمیه همواره خط میانه اى وجود داشته است که نه با هرچه قدیم و متعلق به گذشته است به دلیل قدمتش, دل بسته و اسیر آن هستند و نه با هرچه عنوان جدید و نو دارد به صرف آنکه تازه از راه رسیده است, دشمنى مى کنند. چنان که نه هرچه تعلق به گذشته دارد را بى مصرف و فرسوده مى شمارند و نه هرچه نو و جدید است را مى پسندند. بلکه براى پذیرش هر چیزى چه کهنه و چه نو, معیار و ملاک دارند و آن این است که هرچه کارآمد و مؤثر است را مى پذیرند و حفظ مى کنند خواه قدیمى باشد یا جدید.
این گروه در طول تاریخ حوزه هاى علمیه, با کمال حساسیت و مسئولیت جریان ها را زیرنظر داشته اند تا به بهانه تحول, پشتوانه هاى فرهنگى, مذهبى و ملى دچار آسیب نشود و یا به بهانه حفظ مواریث دچار رکود و انزوا و عقب ماندگى از زمان و نیازهاى زمانه نباشد.
براى نمونه صاحب جواهر در قبال تحول خواهى ابن ادریس حلى پس از رکودى درازمدت که پس از شیخ طوسى به وجود آمد, دوگونه برخورد دارد:
1. موضع گیرى نقادانه و هشدار دهنده نسبت به تندروى ها;
2. حمایت و تشویق نسبت به نوآورى ها.
موضع بازدارنده صاحب جواهر آن است که وقتى ابن ادریس به ابن براج اعتراض مى کند که چون کندوکاو نکرده و دیدگاه هاى شیعه و سنى را به خوبى بازشناسى نکرده است دچار اشتباه شده و همانند شخص شب کور عمل کرده است, صاحب جواهر مى نویسد: (خود وى در خبط و خلط درغلطیده است و دچار لغزش هاى فقهى و اجتهادى فراوانى شده است که همه ناشى از بى مهرى و کم لطفى و جسارت نسبت به بزرگان فقهاست).38
موضع حمایت گرانه صاحب جواهر این است که وقتى علامه حلى بر ابن ادریس طعن و ایراد مى کند, صاحب جواهر در دفاع از وى مى نویسد: (این نوع سخن و برخورد, شایسته کسى نیست که براى نخستین بار پس از شیخ طوسى, باب اجتهاد و تحقیق را باز نمود و آغازگر تحولى عظیم در حوزه فقاهت بود).39
این گونه است که ما امروز شاهد فقهى اصیل و مترقى هستیم. بالندگى و زایندگى فقه, باز هم نیازمند حوصله و سعه صدر بزرگان و غیرت و همیت و حساسیت هاى بجا و به مورد بزرگان عرصه فقاهت و اجتهاد است.
تجددزدگى و تحجرگرایى هر دو, خطر و آفت پیشرفت حوزه ها بوده است. سیستم فقاهتى امامیه این افتخار بزرگ را داشته و دارد که نه به سرعت تحت تأثیر هر صداى اصلاح طلبانه قرار مى گیرد و نه با هر فکر و اندیشه اصلاحى دشمنى مى کند; بلکه به دور از هرگونه تجددزدگى و یا تحجرگرایى بر خط میانه اجتهاد حرکت کرده است.
پاس داشت حرمت پیش گامان ساحت فقاهت
عقلاى عالم براى پیش کسوت ها و پیش گامان و استادان هر فن و رشته اى حرمت و احترام قائلند و اندیشه, آثار و تجربه هاى آنان را چراغى فراروى راه آینده و پشتوانه اى براى حرکت هاى سازنده خود مى دانند و با جدیت از میراث آنان صیانت مى کنند. این روش عقلایى که مورد سفارش دین است, درباره پیش گامان معارف الهى و علوم اسلامى, به ویژه دانش شریف فقه باید با حساسیت هرچه تمام تر رعایت و مورد توجه قرار گیرد.
این شائبه و شبهه شیطانى ممکن است درباره فقه مطرح باشد که بزرگ داشت و پیروى از فقیهان, تقلید و نشانه عدم استقلال در رأى و فکر است پس براى آنکه استقلال در رأى به گونه اجتهادى ثابت شود, باید آراء و اندیشه هاى فقیهان به چالش کشیده شود که نتیجه این بحث ها و مناقشه ها گاهى موجب حرمت شکنى و بى احترامى به بزرگان مى شود. باید توجه داشت که آنان به دلیل نزدیکى به عهد ائمه و حمل و حفظ و نشر احکام دین, چه بسا آشناتر از متأخران باشند. (ولاینبئک مثل خبیر). و (لولا هم ما کنا نعرف الدین والمذهب والفروع والأصول).
ما از به واسطه آنها دین و مذهب و فروع و اصول مسائل و احکام الهى را دریافت کرده ایم و نباید خدمات, زحمات و میراث عظیم و ماندگار علمى و فکرى آنان را با بى توجهى و غفلت به فراموشى سپرده و خود و جامعه علمى را از آن محروم سازیم.
در نهایت سخن خود را با کلامى از فقیه مجدّد; وحید بهبهانى به پایان مى بریم:
ییا أخى قد حصل التجربة لى فعلیک بما ذکرت ثم ّ علیک بما ذکرت و ایّاک و ثم ّ إیّاک عن تنفّر قلبک من فقهائنا و میله عنهم إلى نفسک فإن ّ فیه المحرومیّة عن نیل درجة الفقه ألبتة رأساً و أصلاً والوقوع فى وادى التیه و الحیرة والضلالة والجهل والحمق الشدید کما شاهدت عیاناً نعوذ باللّه من ذلک;40
اى برادر با تجربه براى من حاصل شده است, پس آنچه را مى گویم رعایت کن. برحذر باش که مبادا از فقها روى برگردانى و در دلت نسبت به آنان چرکین شود و به خودت تمایل پیدا کند. چراکه این کار باعث محرومیت کلى از رسیدن به درجه فقاهت و افتادن در وادى حیرت و سرگردانى و گمراهى و جهالت و حماقت شدید مى شود چنانچه من به چشم آن را دیدم. پناه مى بریم به خدا از آن!