تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,282 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,202 |
دریجه اى به فرهنگ رفتار | ||
حوزه | ||
مقاله 8، دوره 12، شماره 69_68، خرداد 1374، صفحه 157-182 | ||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||
تاریخ دریافت: 29 بهمن 1394، تاریخ پذیرش: 29 بهمن 1394 | ||
اصل مقاله | ||
تلاش حوزویان در صحنههاى گونه گون اجتماعى، پس از پیروزى انقلاب اسلامى به اوج خود رسید. روحانیت در سیاست، مدیریت، اجرا، قضاوت، فرهنگ و تمامى امورى که به گونهاى با مسؤولیتهاى حوزوى پیوند دارد، نقش آفرین شد و اکنون پر تلاش بر این کار است. پیروزى در این میدانها، افزون بر آشنایى با نوع کار و تعهّد عملى در انجام آن، شناخت فرهنگ موجود جامعه و به کارگیرى شایستگیهاى رفتارى را، در برخوردها مىطلبد. نگهداشت آداب و اخلاق نیکو براى روحانیون که با مردم و جامعه در پیوندند و با مردم سر و کار دارند، ضرور است و هر گز نباید از نظر پنهان بماند؛ چه اینان، به منظور هدایتهاى فکرى و معنوى و نشر رهنمودهاى دینى، همواره، نیازمند به خط ارتباط و حضور در متن جامعهاند. بى تردید، این مسؤولیت آموزشى و پرورشى، یعنى همه مسؤولیت و رسالت حوزه و حوزویان، جز در سایه ایجاد و حفظ پایگاه و ارتباط مردمى این نهاد و برخاستگان آن انجام نمىیابد و از آن طرف، بروز ارزشهاى اخلاقى در رفتار، به حفظ این پایگاه پر سابقه حوزه، کمک شایانى مىکند. همان سان که به دریافت تجربى و عقلى و نیز رهنمود وحى مىدانیم که: آمیختگى رفتارهاى اجتماعى به ناشایستها و ناآراستگى برخوردار به فضایل و آداب، در گسیختگى و تباه شدن مدار ارتباط و فرو افتادن به انزواى محیطى و اجتماعى، نقش بسیار دارد: فبما رحمة من الله لنت لهم ولو کنت فظاً غلیظ القلب لا نفضوا من حولک. (1) برخاستهاى از حوزه، که پس از سالیانى تحصیل، تحقیق و تهذیب پا به عرصه اجتماع مىنهد، چگونه زیستن او در میان جمع، برخوردها، رفتار، گفتار و همه کنشهاى فردى و جمعى او، بیشترین تأثیر را در میزان پیروزیش دارد. رسالت ترویج دین در جامعه تنها به انجام مراسم، تشکیل همایشها و سخنرانیهاى دینى و نشر آثار فکرى، خلاصه نمىشود، بلکه به نمایش گذاردن زندگى سالم دینى و رفت و آمد پذیرفته و خوشایند، در پرتو نگهداشت آداب و اخلاق اسلامى، کاراترین شیوه در این امر است: امام صادق(ع)مىفرماید: به نیکى با مردمان زیستن، با فکر و فرهنگ آنان آشنا بودن، قهر وکین و مهر و پیوندشان را در زندگى دانستن، با فکر و فرهنگ آنان را شناختن، گام آغاز این دعوت است و نخستین قدم براى برانگیختن حساسیتهاى دینى آنان: چهره تافتهاى جدا بافته از مردمان به خود گرفتن، با عالم و آدم بى ارتباط بودن، نظر به گریبان دوختن، نه سنّت دین است و نه آیین تبلیغ، بلکه پیرایهاى سنگین و تیره بر چهره دین است. در شریعت اسلام، نه انزوا پسندیده است و نه از جمع بودن و نگه نداشتن آداب. آن نخست گریز از مسؤولیت است و رها گذاردن جامعه براى تاختن پلید سیرتان و این دیگر، ستیزى است به جهل و نا خواسته با شخصیّت انسانى مردمان، رنجاندن و رماندن آنان و در نهایت، باز ماندن از انجام رسالت خویش. آمیزش با مردم نقطه آغاز براى فرخوانى مردمان به داشتن زندگى دینى است. نشر آموختهها، افشاندن بذر اندیشه و حفظ سلامت معنوى و تفکّر دینى در جامعه از این نقطه آغاز مىشود و به همین نقطه نیز پایان مىیابد. به گواه قرآن، سیره رفتارى انبیا و رسولان، بویژه پیامبر اسلام(ص)، این بود که پیوسته در میان جمع و اجتماع بودند. چنان مىزیستند که مردمان و آن گونه کارهاى لازم زندگى را انجام مىدادند که دیگران، بى هیچ فرق و برآوردن نیازهاى بشرى خود. به مانند آنان در کوچه و بازار حضور داشتند، داد و ستد مىکردند، به دشت و مزرعه مىرفتند و... بدین سبب، مشرکان که مىپنداشتند رسول خدا باید از تمامى این امور، به دور باشد، نه در جمع دیده شود، نه در اجتماع کار کند، نه بخرد و نه بخورد، به انکار ریشخند مىگفتند: مال هذا الرّسول یاکل الطّعام و یمشى فى الأسواق(4). این چه فرستادهاى است که غذا مىخورد و در بازارها راه مىرود؟ أو یلقى الیه کنز أوتکون له جنّة یأکل منها(5). یا گنجى نزدش افکنده مىشد، یا بستانى مىداشت تا از آن مىخورد. این حقیقت بر اینان پوشیده بود که تفاوت انبیأ به مظاهر زندگى نیست و از این جهت با دیگران یکسانند، بلکه به نگرش و پیام و هدف زندگى است. در دنیاى امروز نیز، زندگى برخى سطح اندیشان حوزوى همین تصور باطل را تداعى مىکند. اینان، به گونهاى مىزیند که گویا نیازمندى مادى و جسمى هیچ ندارند و از همه چیز منزّه و مبرّا و از همه کسان به دور. اما رسولان وحى و پیام آوران الهى اصرار داشتند با مردمان و چونان آنان بزیند و بسان آنان معاش خویش را با تلاش به دست آورند و با این حال، مردم را بر خدا خوانند و آیین دین را رواج دهند. «انّ سیرة الأنبیأ جمیعاً و هو أدبهم الالهى هو الاختلاط بالناس و رفض التحجّب و الاختصاص و التمیّز من بین الناس فکل ذلک ممّا تدفعه الفطرة و هذا أدبهم فى الناس(6). سیره و ادب الهى تمامى پیامبران آن بود که در میان مردم حضور یابند و حجاب زندگى و ویژگى و تمایز داشتن بین مردمان به دور افکنند. چه تمامى این امور ناپسند سرشت آدمى است. روحانى، همه تعهد و فعالیّتش بر محور مردم مىچرخد؛ حضور در میان مردم، ارتباط و آمد و شد با مردم، معاشرت و مراوده با مردم، گفت و شنود با مردم، هدایت و راهبرى مردم، آموزش مردم و... به عبارت دیگر، در فعالیتهاى حوزوى، متعلّق حکم مردمند. از این رو، باید در جامعه، مردمى پذیراى حضور روحانى و پذیراى گفت و شنود با او، به وجود آورد و اگر چنین خاستگاهى به برکت تلاش مهربانانه عالمان و صالحان برخاسته از حوزههاى پیشین، در جامعه کنونى وجود دارد، نخستین وظیفه عملکرد است که به سبب آن، این پایگاه مردمى همچنان پایدار بماند. به گفته مقام معظم رهبرى : «گنجینه بزرگى از حیثّیت و اعتبار را که بر اثر تلاش و مجاهدات هزار ساله علماى اسلام به وجود آمده نباید به غفلتها، بى توجهیها و انحراف از خط معمول روحانیّت خدشه دار کرد، بلکه باید آن را با تداوم گذشت و فداکارى، درخشنده و مضاعف ساخت (7).» عملکردى که به پایدارى پایگاه مردمى و اجتماعى حوزه و حوزویان، در جامعه امروز، چه در صحنه و بایسته بررسى است. یکى از جهات در خور بررسى، نگرشى مهربانانه و مصلحانه به عملکرد اخلاقى در رفتارهاى اجتماعى حوزویان است. براى این هدف، به پارهاى از رفتارهاى نیک که بروز آنها سهم بزرگى در پیروزى و پیشبرد هدفهاى حوزوى دارد، اشاره مىکنیم: .1 برخورد سالم: بدین سبب، گاه خود را به پذیرش امورى وا مىدارند که در برخورد با دیگر گروههاى جامعه، هرگز چنین نیست، از جمله: گذشت از حق طبیعى و عرفى خویش و پیش داشتن روحانى بر خود، واگذار کردن جاى خود به وى در مجالس و محافل همگانى، برتر نشاندن او در مجالس و محافل، پیشى نگرفتن در سخن، در با تأسف، این احترام و محبّت، برخى را به برتربینى دچار کرده است، به گونهاى که وظیفه مردم مىدانند که به آنان احترام گذارند. از این روى، به دیگران احترام نمىکنند و برخورد بایسته با مردم ندارند. همیشه و در همه جا، چشم به احترام و ادب دیگران دارند و گاه کنشى از خود نشان مىدهند که این چشمداشت را مىنماید. پرهیز از رفتار و برخوردهاى خود بزرگ بینانه همواره باید در دستور کار باشد. نا سپاسى در برابر احترام و ادب دیگران، چیزى جز خود بزرگ بینى نیست. هر کس در هر جایگاه اجتماعى که قرار دارد وظیفه دارد که به سپاس از احترام دیگران، احترام بگذارد. افزون بر این، برخورد روحانى باید درسى از ادب و احترام باشد، همان ادب و احترامى که شریعت از مؤمنان خواسته است. او، باید با زبان رفتار، اکرام و بزرگداشت انسان مسلمان را در فرهنگ دین بنمایاند و آن را به مردمان بیاموزاند. امام صادق(ع) مىفرماید: اکرام و احترام مسلمانان به یکدیگر، بذر مهربانى و دوستى را در میان جامعه اسلامى مىافشاند، آنان را به هم نزدیک مىکند و دلها را به هم مىپیوندد. روشن است که روحانیان بیشترین وظیفه را در گسترش این فرهنگ دارند. پس، نه تنها باید ادب و احترام مردمان را به بهترین شیوه، پاسخ گویند که باید در نگهداشت ادب و احترام بر آنان پیشى بگیرند. همان گونه که پیامبر(ص) و امامان(ع) در آشکار کردن نیکى و ادب، از دیگران پیشى مىجستند. على(ع) در وصف پیامبر(ص)مىفرماید: نیز نقل شده: «اذا لقى مسلماً بدأه بالمصافحة.(10)» پیشى گرفتن در سلام و دست دادن، داراى دو جنبه فردى و اجتماعى است: از سویى بت خود خواهى را در درون شخصى در هم مىشکند و او را براى فروتنى و ادب بیشتر آماده مىکند و از سوى دیگر، شخصیت دادن به دیگران است که به سبب آن، عواطف انسانى در جامعه برانگیخته مىشود، محبّتها آشکار و گسترش مىیابد، روح اتّحاد و همبستگى به وجود مىآید و پیوندهاى اجتماعى افراد استوار مىشود. امام صادق(ع) مىفرماید: «کان رسول الله(ص)... ان کان لیصافحه الرّجل فما یترک رسول الله(ص) یده من یده حتّى یکون هو التّارک.(11)» غزالى نقل مىکند: «لقد کان یدعو أصحابه بکناهم اکرماً لهم و استمالة لقلوبهم، و یکنّى من لم یکن له کنیة فکان یدعى بما کنّاه به.(12)» حضرت به جهت بزرگداشت و احترام مردمان، آنان را به کنیه صدا مىزد و کسى که کنیهاى نداشت، برایش کنیه قرار مىداد و با آن او را مىخواند. نیز همو نقل مىکند: «کان صلى الله علیه و آله لا یدعو أحد من اصحابه و غیر هم الّا قال: لبّیک. (13)» مطالعه این روایتها نشان مىدهد احترام و ادب در برخوردها وظیفهاى دینى براى همگان است و براى کسانى که در جهت رساندن پیام وحى و تفسیر شریعت براى مردمان مىکوشند، ضرورتى افزون دارد؛ چه، آراستگى رفتار سبب مىشود، شخص در نزد مردم پذیرفته شود و او را دوست بدارند. این پذیرفته شدن و محبوبیت یافتن، توفیقى است بزرگ براى عالم دینى؛ زیرا، پیدایى جایگاه و نفوذ اجتماعى، چه در جمعى کوچک و چه در اجتماعى بزرگ سرمایه نخستین است براى هر فردى حوزوى. سرمایهاى که بدون آن، به انجام رساندن رسالت و نشر باورها و فرهنگ دین، ممکن نخواهد بود. البته کسانى که درک و تفسیر درستى از خویش، انسان و جامعه دارند و ارج و بهاى انسان، بویژه مؤمنان را در فرهنگ دین مىشناسند، مىدانند که داشتن برخوردى محترمانه و مؤدبانه با مردم یک حرکت و خوى ساختگى و ظاهرى نیست. اینانا به خاطر دست یافتن به جایگاه و نفوذ اجتماعى، به دیگران احترام نمىگذارند، بلکه این گونه رفتار، برخاسته از فکر و تربیت روحى و روانى آنان است. از سر اندیشه و اعتقاد، مردمان را بزرگ مىدارند و ادب و احترام مىگذارند. از این روى آراستگى و وارستگى رفتارشان نمایانگر برترى فکرى آنان است، زیرا برترى فرهنگى و تربیت سالم فکرى است که پشتوانه منش و کنش اخلاقى قرار مىگیرد. رفتار و کنشهاى آدمیان از تفکر آنان بر مىخیزد. در فرایند رفتار انسان، کمتر عملى را مىتوان سراغ گرفت که به هیچ فکر و تصورى، صورت پذیرد. البته پارهاى از رفتارها که بر اثر تکرار و یا به خوى گرفتن بروز مىیابند، ذهن عملیات تصور و تصدیق را سریع انجام مىدهد که چه بسا شخص متوجه ذهن خویش نباشد، ولى به هر روى، بروز هر عمل در پى فکر پیشین است. از این روى، اصلاح رفتار، نیازمند تهذیب اندوختهها و تصورات ذهنى است. باید کاستیها و ناشایستهاى اخلاقى را از فرهنگ ذهن بزداید و شایستههاى فکرى را # باور به شخصیّت مردمان: وقتى شخصیّت فردى را از دید اخلاقى در نظر مىگیریم، گاه از «ارزش وجودى» و «شرافت انسانى» او سخن مىگوییم و گاه برتریها و کمالات روحى اش را جست و جو مىکنیم. اکنون سخن در ارزش و شرافتى است که تمامى انسانها به لحاظ خلقت دارند و به سبب آن مسجود ملائک و حامل نفخه الهى و پذیراى تعهّد و مسؤولیت و شایسته این تکریم والایند: و لقد کرمّنا بنى ادم... و فضّلناهم على کثیر ممّن خلقنا تفضیلاً(14). در تفکر اسلامى، همه انسانهایى که برترى و وجهه انسانى خود را حفظ کرده و در ظرف حیات خویش هنر انسان بودن و دغدغه انسان زیستن را دارند، در خور احترام هستند. در این تفکر، آدم با شخصیّت کسى است که استعداد، فطرت و ارزش وجودى و ذاتى خویش را به پستى و پلیدى نیالاید و آن که به جهل یا به عمد چنین کند، بى شخصیّت است. توجه به این عنصر شخصیت در وجود انسانها را باور و ایمان به آن، زمینه احترام نهادن و بزرگداشت مردمان را در رفتار شخص به وجود مىآورد و او را به برخورد سالم وامى دارد. شخصى که شخصیّت انسانى خویش را مىشناسد و از این جهت در برخورد با دیگران انتظار ادب و برخورد انسانى دارد، بداند که دیگران نیز، از هر گروه و طبقه و در هر شرایط و موقعیّت اجتماعى، با توجه به شخصیّت انسانى خویش، همین انتظار را، بى کم و کاست، از او دارند. البته ممکن است برتریهاى شخصیت در فردى، شخصیت وجودى فردى دیگر را تحت الشعاع قرار دهد، اما این به معناى سلب شخصیت از او نیست. بر اساس معیارهاى اسلامى، وقتى شخصى بر جمع یا کسى وارد مىشود، همین گونه است تمامى آداب پذیرفتهاى که در فرهنگ انسانها وجود دارد. بلکه ابراز عاطفه و احساس در برخورد با دیگران، براى انسانهاى کمال یافته و متعالى ضرورتى افزون دارد، زیرا هم الگوى رفتارند و هم در مرتبه برترى قرار دارند. على(ع) مىفرماید: اذا زاد علم الرجل زاد أدبه(15). از این روى، مىبینیم آنان که روح بزرگ و بلند دارند و همواره شخصّیت انسان را از دریچه «أحسن تقویم» مىنگرند در برابر مردمان، چنان مهر مىورزند و ادب نشان مىدهند که شایستگى مىیابند که در کلام خدا، به «عظمت» یاد شوند: «انّک لعلى خلق عظیم.(16)» # باور به محبّت خلق: این باور، ریشه در باور پیشین دارد؛ چه، دوستى و مهر ورزى با مردمان مستلزم ایمان به شخصیّت انسانى آنان و در حقیقت ارج نهادن به آن است. بر خورد دوستانه و ارتباط مهرآمیز با آشنا و بیگانه عنصر مهر ورزى را در روح شخص مىنمایاند و از نوع دوستى او حکایت مىکند. بر پایه باور دینى، مهر ورزیدن به خلق، پس از ایمان به خدا، برترین نشانه خرد و خردورزى است(17). آن کسکه به خاطر خشنودى خدا انسانى را دوست بدارد و از روى مهربانى او را پذیرا شود، با خدا دوستى کرده است: امام صادق(ع) مىفرماید: مردمان را بنده خدا دیدن، به ایمان دینى آنان نظر دوختن، به ارزشهاى پنهان آنان امام صادق مىفرماید: ما التقى مؤمنان قطّ الاّکان أفضلهما أشدّهما حبّاً لأخیه.(19) وقتى مهر و محبّت به خلق در نهاد انسان باور آید، طبیعى است که تلاش مىورزد، برخورد خویش را با محبّت در آمیزد و رفتارش را به آداب بیاراید. پیامبر(ص) مىفرماید: وقتى انسان، در تفکر و فضاى ذهن بر این پندار باشد که از کسى یا کسان دیگر به مرتبه و مقام، به شخصیت و منش، به فهم و دانش، به کار و کاردانى و مهارت، به معرفت و معنویت، به وجاهت و نفوذ و... برتر است، این افکار به طور ناخواسته در رفتارش تأثیر مىگذارد و او را به بروز کنشها و واکنشهاى منفى و ناپسند وا مىدارد. مادام که به این آسیب ذهنى مبتلا باشد، گریز از کمند تکبّر و تفاخر، در رفتار و کردار، نا ممکن خواهد بود و در نتیجه توان بر خورد سالم و اخلاقى با مردمان را نخواهد داشت. این چنین افرادى وارثان پیامبر هستند. رسالت را به درستى شناختهاند و به آن ایمان آوردهاند. پیامبر اکرم(ص) درباره اینان مىفرماید: این سخن، نه زبان تعارف است و نه گزافه گویى و نه درس و موعظه، بلکه بیان تکلیف است و حقیقت و نمود واقعیّت و تبیین چگونگیهاى عالم است در همه ابعاد بودن و زیستن و از جمله: تبیین سلامت بر خورد با مردمان. .2 پیوند استوار با نسل جوان. «کیف رأیت مسارعة النّاس الى هذا الأمر و دخلولهم فیه؟ قال: و الله انّهم لقلیل. قال: علیک بالأحداث فانّهم أسرع الى کل خیر.»(22) مردم بصره را در سرعت پذیرش این مکتب چگونه یافتى؟ عرض کرد: گروندگان، اندک هستند. امام فرمود: به نسل جوان روى آور و در هدایت اینان بکوش؛ زیرا جوانان زودتر به هر خیر و صلاحى مىگرایند. امام صادق(ع)، رویکرد به گروه جوان را خاطر نشان مىکند و به ابى جعفر احول که در شهر بصره، در کار تبلیغ دین است، یادآور مىشود که در میان جوانان باطن و روح پاکى دارند. خوبیها را زودتر مىپذیرند و به حق مىپیوندند و در گرایش به نیکى حساستر و آمادهترند. در نهضت و انقلاب اسلامى، این واقعیت را به خوبى دیدیم. گرایش جوانان و نوجوانان به جریانهاى انقلاب و پیوستن به صف مبارزه علیه نظام ستمشاهى و نقش فراموش نشدنى و عظیم آنان در دفاع هشت ساله، بر کسى پوشیده نیست. بنابراین، بهره درست از این سرمایه بزرگ و آماده، باید در سر لوحه کار هر حوزوى باشد. حوزویان، معاشرت و برخورد خوب و آراسته با این گروه و نگهداشت آداب و اخلاق براى گرایش دادن آنان به اصالتهاى دینى را هرگز نباید نادیده انگارند. برخورد و معاشرت با این نسل، چونان برخورد و معاشرت با دیگر افراد جامعه، باید آمیخته به احترام و ادب اسلامى باشد، بى هیچ کاستى. بلکه باید در برخورد با اینان، ادب و احترام بیشترى از خود آشکار کرد و چهره زیبا و پویاى مکتب تشیع را به زیبایى و آراستگى، در برابر روح جمال گرا و پر شور و پر ذوق آنان، به نمایش گذارد. و بسیارى، به هنگام برخوردبا اینان، بیش از آن که به فکر احترام گذاردن به جوانان یا نوجوانى باشند و در گرایش او، به دین بیندیشند، منتظر مىمانند تا او ادب و احترام نشان دهد. غافل از این که اگر یک جوان یا نوجوان، ادب ببیند، زودتر از میانسال و کهنسال دگرگون مىشود و گرایش به دین مىیابد. بى گمان، برخورد محبتآمیز با جوان و ابراز علاقهمندى به او و سرنوشت او، در روح پذیراى او، در صفحه باطن و ضمیر پاک او، تا شامگاه عمر، نقشى پایدار بر جاى مىگذارد و زمینه خوبى براى داورى و واکنش درست وى، در برخورد با مظاهر دین و حاملان آن به وجود مىآورد. برخورد گیرا با جوان، در طوفان شک و تردیدهاى فکرى دوران جوانى، نقش تعیین کنندهاى در گرایش و پذیرش فرهنگ دینى دارد. یک برخورد سالم، گاه، انگیزهها، گرایشها و باورهایى را در روح و تفکرّ و تعهّد بالنده دینى متوجه کرد. لطافت عرفان دین را نمایاند، آرمان بر پایى عدالت را و لذّت سوختن و ذوب شدن به پاس از عقیده و آرمان و اندیشه را به او فهماند. نو گرایى جوان را باید دانست و چهره نوین و نوپذیر دیانت را به او نشان داد. نباید به خاطر نا پختگى و نا آزمودگیش در معاشرت و ابراز ادب و احترام، او را راند و با او همراه و همنشین نشد، بلکه باید به بالندگى و اقتدار روحى و شخصیت پنهانش و او را پذیرفت. یکى از انگیزانندههاى اصلى جوان در گرایش و گزینش، سازگارى و انطباق با برخورد خشک و منفس گرایانه با امورى مانند: تفریح، تحرّک، نشاط، ورزشهاى فکرى و بدنى، گردشهاى جمعى و کارهایى مانند اینها، یا حرام دانستن برخى از سرگرمیها و بازیهاى فکرى که حرمت آنها هیچ گونه پایه شرعى، جز احتیاط فقیه ندارد(23)، چهره فرهنگ دینى را در نظر جوان تیره و خشن مىنماید. به هر برنامهاى براى جوانان، بى مطالعه و دقت خرده گرفتن، با هر حرکت جوان، سرد بر خورد کردن و آن را کار لغو پنداشتن، جوان را رو در روى دین قرار مىدهد و این، کارى است بسیار خطر ناک و تیشه به ریشه. .3 همنشینى با محرومان اما در فرهنگ ارزشى دین، پارهاى نشست و برخاستها، بویژه براى عالمان دین سفارش شده و از پارهاى آنها نکوهش شده است. و به پیوند مدام با محرومان جامعه تأکید شده و نشست و برخاست با ثروتمندان به خاطر ثروت و موقعیّتى که دارند، ناپسند شمرده شده است. پیروى از این دستور اخلاقى براى حوزویان، که در جامعه با تشخّص دینى مىزیند، بسیار حیاتى است. بویژه در شرایط کنونى که اصلاحات اقتصادى، فشار پیامبر(ص) همواره محرومان جامعه را در نظر داشت و بیشترین رفت و آمد وى، با اینان بود. هرگز حاضر نبود آنان را از خوند دور کند و یا نسبت به ایشان کم مهرى از خود نشان دهد: امین الاسلام طبرسى در ذیل آیه شریفه: «و اصبر نفسک مع الذین یدعون ربّهم بالغداة و العشىّ.»(24) مىنویسد: «این آیه درباره سلمان و ابوذر و صهیب و حباب و مانند ایشان که از فقرا بودند و از اصحاب پیامبر(ص) نازل شده است. کسانى از بزرگان قریش که پیامبر(ص) براى گرایش دادن آنان به اسلام، از آنان دلجویى مىکرد، نزد آن حضرت آمدند و گفتند: اى پیامبر خدا! اگر در صدر مجلس بنشینى و این بینوایان و بوى گند ایشان را از ما دور کنى، ما در کنار تو خواهیم نشست و به سخنان تو گوش فرا خواهیم داد. هیچ چیز جز اینان مانع در آمدن ما به جمع تو نیست. چون این آیه نازل شد، پیامبر(ص) برخاست و به جست و جوى بینوایان بر آمد. در پایین مسجد به ایشان برخورد که ذکر خدا مىکردند. به آنان فرمود: سپاس خدا را که مرا از جهان نبرد، تا آن که فرمان داد خویشتن را به نشستن با شما مردان از أمتم شکیبا سازم. زیستن من با شماست و مردن من هم با شما خواهد بود.»(25) در پیوند با مردمان، نباید موقعیّت اجتماعى افراد و سطوح بهره مندى آنان از مادیات مورد نظر باشد و یا رعایت احترام و ادب و رفتار، متأثر از این عامل باشد، به گونهاى که رفت و آمد با گروه برخوردار، بیشتر و با گروه نیازمند، محروم و پایین پیامبر اکرم(ص) مىفرماید: «یا ایها الناس و الله انّى لا علم أنّکم لا تسعون الناس بأمر الکم و لکن سعوهم بالطّلاقة و حسن الخلق.»(26) اگر مبلغ و عالم دینى، خواسته یا ناخواسته، به حضور و نفوذ در گروه ثروتمند بیندیشد واز کار و رفت و آمد در گروه محروم ناخر سند باشد و یا این را مهّم نشمارد، تعهّد و پیمان دینى خود را زیر پا گذاشته و باید بر آخرت خویش بیمناک باشد: امام صادق(ع) مىفرماید: «من العلمأ من یرى أن یضع العلم عند ذوى الثروة و الشّرف، و لا یرى له فى المساکین وضعاً، فذلک فى الدّرک الثالث من الّنار.»(27) در چرایى پیوند با محرومان و توده مردمى که در پایین مخروط جامعه قرار دارند، مسائل مختلفى را مىتوان بر شمرد، از جمله این که مىبینیم در طول تاریخ، دین، در میان توده مردم به بار نشسته و همواره این گروه بار عقیده وباور دینى را بر دوش کشیده و مسؤولیت نگهدارى از پدیدارهاى اجتماعى دین را بر عهده گرفتهاند. مطالعه تاریخ ادیان و زندگى پیامبران به روشنى این مطلب را مىنماید. قرآن «ما نراک اتّبعک الاّ الّذین هم أراذلنا بادى الرّأى.»(28) علامه طباطبایى ذیل آین آیه شریفه مىنویسد: «مراد از «فرومایگان»، کسانى هستند که ثروتمندان و تن آسایان، آنان را فرو دست مىپنداشتند و از همنشینى با آنان دورى مىکردند، مانند نیازمندان و افرادى که شغلهاى پایین داشتند.»(29) پیرامون پیامبران الهى را کسانى مىگرفتند که از نظر معیشت و برخوردارى مادى در سطح پایین بودند و پیامبران با کمک و یارى اینان، دعوت خویش را مىگستردند. از این روى، پاسخ نوح این بود: «و یا قوم من ینصرنى من الله ان طردّتهم.»(30) علت را باید در این واقعیت جست که افراد ثروتمند، تمام همّ و فکرشان ثروت اندوزى و تن آسایى است. مال اندوزى و افزودن خواهى چنان مغز و روح آنان را در بر گرفته که تعهد انسانى خویش را از یاد بردهاند، هدف زندگى و حیات را گم کردهاند؛ زیرا خویش را به آمال و آرزوها فروختهاند. بدین سبب حسّ مسؤولیّت در آنان از میان رفته است، راه احساس و درک آن را هم بر روى خویش بستهاند، به فرموده قرآن: نه مىشنوند و نه مىبینند.(31) ولى توده مردم، چون آمال و آرزوهاى غفلت آور در وجودشان لانه نکرده است، حسّ مسؤولیّت در ایشان زنده است. سخن و پیام مسؤلیت آفرین و تعهد آور را مىشنوند و مىفهمند. رویکرد روحانى ومبلّغ دین باید به چنین کسانى باشد، کسانى که در دام دنیا نباید خوشایندى نفس از بودن در کنار توانگرى و گشاده دستان را به بهاى این مخاطبان پذیرا و وظیفه شناس از دست داد. بلکه باید بیشترین ارتباط فکرى و فرهنگى حوزویان با اینان باشد که خشنودى خدا را در پى خواهد داشت: پیامبر (ص) فرمود: «و القربة الى الله حبّ المساکین و الدّنو منهم»(32) على(ع) به امام حسن(ع) سفارش مىفرماید: «اوصیک یا حسن!... حبّ المساکین و مجالستهم.»(33) آشناى این مکتب، امام راحل، پیوسته نگران حال محرومان و مستضعفان بود. بر این اندیشناک بود که اینان به فراموشى سپرده شوند و از روزى هراس داشت که حوزه و روحانیت از پشتیبانى این گروه مکحروم بماند. با فرو دستان جامعه همراه بودن، همسان آنان زیستن، به آنان مهر ورزیدن، رنج و حرمان آنان را از دودن باید ویژگى رفتارى حوزویان باشد. .4 آراستگى انسان مسلمان، باید هم باطن خود را بیاراید و هم ظاهر خود را. آراستن یکى بدون دیگرى کاستى است. فرهنگ دینى به آراستن و نیکو داشتن هر دو چهره سفارش مىکند. .2 آراستگى سیماى ظاهر: بر خلاف پندار برخى، شریعت اسلام به جمال و زیبایى ظاهر، همچون زیبایى باطن، توجه مخصوص دارد. این شریعت، همراه با پرورش دیگر گرایشهاى فطرى بشر، گرایش و حسّ جمال دوستى و خود آرایى مردمان را نادیده نمىانگارد. استفاده سالم و درست از زیباییهاى طبیعى و مصنوعى را براى پیروان خود جایز دانسته و در برخى موارد آن را مستحبّ شمرده است. «یا بنى خذوا زینتکم عند کلّ مسجد.»(34) اولیاى دین، به زینت و جمال ظاهر پیروان خود توجه داشته و آنان را به این امر وا مىداشتهاند: پیامبر(ص) مىفرماید: اختضبوا فانه یزید فى شبابکم و جمالکم.(35) امام صادق(ع) مىفرماید: «اذا أصبت الدّهن فى یدک فقل: اللّهم انى أسئلک الزّین و الزّینة.»(36) اگر چه خضاب و مالیدن روغن به اعضاى نمایان بدن، نظافت و پاکیزگى عضو و امام صادق(ع)فرمود: «کان رسول الله(ص) ینفق الطّیب أکثر ما ینفق على الطّعام.» (37) این سخن، شدّت اهتمام پیامبر(ص) را در خوش بو داشتن خویش مىنماید، آن هم در روزگارى که به این امور، کم تجربه مىشد. این، حاکى از آن است که پیامبر(ص)، با همه توجهى که به عبادت و معنویت داشته، تا چه اندازه تلاش مىورزیده که زیبا جلوه کند و خوش بو باشد. آن حضرت، به پیروانش نیز این سیره را سفارش مىکند: زیبایى باطن را با زیباییهاى ظاهر آمیختن، در جمع و جامعه دلپذیر مردمان بودن، اسباب تنفّر و انزجار وبیزارى و ناپسندى را از سیماى خویش زدودن، نه تنها در پسند و پذیرش خلق مؤثر مىافتد که محبوب شدن نزد خالق را نیز، سبب مىشود: على(ع) مىفرماید: «انّ الله جمیل، یحبّ الجمال.»(39) دین، در همه مظاهر و جلوههاى جسمى، دینداران را به نیکویى و زیبایى مىخواند: در سخن و کلام نرم و ملایمى باشید(40)، در گام زدن آهسته و بى شتاب .3 آراستگى در لباس: پوشیدن لباس تمییز به انسان زیبایى و زینت مىبخشد و مرتّب و منظّم بودن آن، شخص را مىآراید و موجب پذیرش مردمان مىشود. وقتى هیأت ظاهر آراسته باشد، تشویق فکرى کاهش مىیابد و موجب مىشود که شخص در حضور جمع اعتماد به نفس بیشرى به دست آورد. نظافت و آراسته بودن لباس، فرهنگ و سنّت پذیرفته دینى است. شریعت، به روشنى، به آن امر کرده است. امام صادق(ع) مىفرماید: «ألبس و تجملّ فان الله جمیل یحبّ الجمال.»(44) یا مىفرماید: «مردى در حال طواف، پیراهنم را گرفت. به طرف او برگشتم دیدم عبّاد بصرى است. گفت: یا جعفر بن محمد! این پیراهن زیبا را پوشیدى در حالى که تو بر جایگاه على(ع) هستى؟ به او گفتم: این پیراهن سفید قهستانى است، به یک دینار و اندى خریدهام. على(ع) در زمانى بود که آنچه مىپوشید شایسته بود و اگر من همان لباس را در این روزگار بپوشم، مردمان مىگویند: این انسان ریاکار و ظاهر سازى است مانند عبّاد.»(45) پوشیدن لباس فاخر و زیبا به منظور تفاخر و تکبّر به همان اندازه نکوهیده است که پوشیدن لباس ژنده و کم بها، به منظور دین سازى، زهد فروشى و فریب دیگران. دو نمونهاند از یک عنوان: «لباس شهرت»، که دینداران به شدّت از آن باز داشته شدهاند. امام صادق(ع) مىفرماید: گاه برخى ظاهر اندیشان، به سبب دسیسههاى پنهان نفس، در لباس و هیأتى ظاهر مىشود که از هر جهت ناپسندند و مورد کراهت و انکار طبع؛ اما چون این کار را موجب کسب شهرت و دست یابى به موقعیّت برتر مىدانند، به آن روى مىآورند. بى تردید بروز این گونه رفتار، گر چه به پندار باطل بعضى مردمان نشانه دین خواهى است، اما در حقیقت نوعى دین سازى و دین فروشى است و بیش از هر چیز، نشان دهنده شخصیت بیمار و مبتلاى آنان است. به هر روى، اگر در گزینش گونه لباس و یا چگونگى پوشیدن آن هواهاى نفسانى نقش داشته باشد، خواه تفاخر و تکبّر و خواه تزهّد و تظاهر، به عنوان «لباس شهرت» در فرهنگ نکوهیده است. لباس مرتب و نیکو که شخص به منظور حفظ آراستگیهاى انسانى و ارزشهاى دینى و پرهیز از پلیدى و ناپسندیهاى ظاهرى مىپوشد، در برانگیخته شدن حسّ دوستى و ایجاد ألفت و محبّت مردمان مؤثر است و مورد تأیید و تأکید دین. بویژه براى روحانى که به دلیل نوع کار، پیوسته با گروههاى گونه گون جامعه ارتباط دارد و مردمان به عنوان نمادى از فرهنگ مجسم دینى به او مىنگرند، آراستگى ظاهر اهمیت بیشترى دارد. امام صادق(ع) مىفرماید: «مردى به خانه رسول اکرم(ص) آمد و در خواست دیدار کرد. حضرت که خواست براى ملاقات او از حجره بیرون رود، ایستاد و سر و صورت خود را مرتّب کرد. عایشه از دیدن این کار به شگفت آمد. وقتى حضرت بازگشت عرض کرد: یا رسول الله! چرا چنین کردید؟ پیامبر فرمود: اى عایشه! خداوند دوست دارد وقتى مسلمانى براى دیدن برادرش مىرود، خود را مهیّا کند و براى دیدار او خویشتن را بیاراید.»(47) «اذا برز للّناس تزّین لهم.»(48) بى گمان، نگهداشت آراستگى و پرهیز از آشفتگى ظاهرى، بویژه در این روزگار که گزینش و پذیرش، بیشتر به ذوق و سلیقه آمیخته شده است، از رموز موفقّیت در انجام مسؤولیت حوزوى به شمار مىآید. این نکته در خور توجه است که آنچه در قالب بحثهاى اخلاقى مطرح مىشود، نباید به عنوان امورى مستحبى پنداشت که بى توجهى به آنها صرفاً برتریهاى شخص را مىکاهد و یا او را از به دست آوردن فضیلت باز مىدارد. این سخن، در همه موارد صادق نیست، بلکه نسبت به موقعیت اشخاص تفاوت مىیابد. بسیارى از عناصر اخلاقى ممکن است به تنهایى و به صورت فردى واجب و الزامى نباشد، ولى وقتى که به حساب تشکّل و سازمانى دین گذاشته مىشود و به عنوان فرهنگ رفتارى متولّیان دین تلقى مىگردد، حکم الزام به خود مىگیرد و در عمل پاى بندى به آنها ضرورت پیدا مىکند، همچنان که بهره مندى از پارهاى مباحات و امور حلال، در برخى موارد و براى اشخاصى حرمت مىیابد و شخص به پرهیز از آنها موظف مىشود. از این روى، نگهداشت بسیارى از این عناصر به ظاهر اخلاقى، که در شرایط امروز جامعه، حریم حوزه و حوزویان را در برابر تهمتهاى شکننده بد خواهان حفظ مىکند و دلسوزى و مهر ورزى این گروه را نسبت به مردمان و جامعه آشکار مىسازد و از همه مهمتر، قداست و معنویت این نهاد دینى را در فرهنگ جامعه استوار مىسازد، بر هر فرد حوزوى، بویژه آنان که بیشتر در محضر و توجه مردمند، واجب و الزامى است؛ چه در غیر این صورت، این نهاد اصیل دین، پشتوانه اجتماعى و نفوذ مردمى خود را از دست خواهد داد و این امرى است نابخشودنى. | ||
مراجع | ||
1. سوره «آل عمران»، آیه 159. 2. «اصول کافى»، ثقه الاسلام کلینى، ج 78 / 2، دار التعارف للمطبوعات، بیروت.
3. سوره «مدّثر»، آیه 1 - 6.
4. سوره «فرقان»، آیه 7.
5. «همان سوره» آیه 8.
6. «المیزان فى تفسیر القرآن»، علامه طباطبایى، ج 264 / 6، مؤسسة الأعلمى للمطبوعات، بیروت.
7. روزنامه «جمهورى اسلامى»، 22 اسفند 69.
8. «اصول کافى»، ج 206 / 2.
9. «همان مدرک» / 159.
10. «بحار الانوار»، علامه مجلسى، ج 228 / 16، مؤسسة الوفأ، بیروت
11. «اصول کافى»، ج 671 / 2.
12. «سنن النبى»، علامه طباطبایى / 52، اسلامیه، تهران.
13. «همان مدرک».
14. سوره «أسرأ»، آیه 70.
15. «غرر و درر»، آمدى، تصحیح محدث ارموى، ج 193 / 3، دانشگاه تهران.
16. سوره«قلم»، آیه 4.
17. «بحار الانوار»، 158 / 71.
18. «مصباح الشریعة، با شرح عبد الرزاق گیلانى، مقدمه و تصحیح ارموى/ 525، کتابخانه صدوق، تهران.
19. «بحار الانوار»، ج 71، 398.
20. «کنز العمال»، ج 24 / 9، مؤسسة الرسالة ،بیروت.
.21 «الحیاة» حکیمى، ج 280 / 2، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، تهران.
.22 «بحار الانوار»، ج 236 / 23.
.23 «فتواى امام راحل، درباره شطرنج(صحیفه نور ج 15 / 12) در سرگرمى سالم جوانان بسیار مؤثر بود.
.24 سوره «کهف»، آیه 28. .25 «مجمع البیان»، طبرسى، ج 4 جز 149 / 15، دار المکتبةالحیاة. .26 «بحار الانوار»، ج 395 / 68.
.27 «الحیاة»، ج 295 / 2.
.28 سوره «هود»، آیه 27.
.29 «المیزان»، ج 296 / 15.
.30 سوره«هود»، آیه 30.
.31 سوره«بقره»، آیه 18.
.32 «بحار الانوار»، ج 331 / 63.
.33 «همان مدرک»، ج 203 / 42.
.34 سوره«اعراف»، آیه 31.
.35 «مکارم الاخلاق» / 82.
.36 «همان مدرک» / 47.
.37 «همان مدرک» / 43؛ «بحار الانوار»، ج 248 / 16.
.38 «همان مدرک».
.39 «بحار الانوار»، ج 32 / 1.
.40 «اصول کافى»، ج 664 / 2.
.41 سوره«لقمان»، آیه 19.
42. «بحار الانوار»، ج 228 / 16.
43. «اصول کافى»، ج 664 / 2.
44. «بحار الانوار»، ج 305 / 76.
45. «مکارم الاخلاق» / 7.
46. «همان مدرک» / 116.
47. «همان مدرک» / 96.
48. «بحار الانوار»، ج 89 / 49. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 326 |