تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,255 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,164 |
نقدى بر ترجمه و تبیین اللمعة الدمشقیة | ||
حوزه | ||
مقاله 8، دوره 12، شماره 67، فروردین 1374، صفحه 179-206 | ||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||
تاریخ دریافت: 29 بهمن 1394، تاریخ پذیرش: 29 بهمن 1394 | ||
اصل مقاله | ||
مقاله رسیده اثر محسن غرویان وعلى شیروانى سید حسن فاطمى متن لمعه همراه شرح آن از دیرباز در حوزه هاى علمیه و اخیراً در برخى رشته هاى دانشگاهى از جمله متون درسى تخصصى به شمار مى رود. کتابهاى بسیارى در حوزه هاى علمیه تدریس مى شده که به مرور زمان به دست فراموشى سپرده شد اما شرح لمعه از کتاب (لمعه دمشقیه) چندین ترجمه وجود دارد. از جمله ترجمه اى است که به خامه آقایان: محسن غرویان وعلى شیروانى به نام (ترجمه و تبیین) به رشته تحریر درآمده و از سوى انتشارات دار الفکر چاپ و منتشر شده است. همان طور که در مقدمه کتاب آمده از آغاز تا پایان کتاب: (عطیة) را آقاى غرویان ترجمه و شرح کرده است و از کتاب: (متاجر) تا پایان آقاى شیروانى. در این اثر متن عربى لمعه اعراب گذارى شده و در قسمت بالاى صفحه آمده و ترجمه آن در پایین صفحه و تبیین مطالب داخل کروشه آمده است. (سعى و کوشش نویسندگان بر آن بوده است که ترجمه هر چه بیشتر روان و شیوا و گویا باشد و نقطه ابهامى را از جهت دریافت مطالب محتواى متن عربى باقى نگذارد.1) تردیدى نیست که ترجمه متون علمى به هر زبان که باشند کارى است بس دشوار. بویژه ترجمه کتابى مانند لمعه که نویسنده دانشمند آن از کنار بسیارى از مطالب فقهى رمزگونه گذشته است که بدین خاطر هم تدریس و هم ترجمه و شرح آن براى هر کسى میسر نیست. با این حال هر کسى که دست به کار تدریس ترجمه و شرح مى شود باید بیشترین دقتها را بکند تا در خور این کتاب سترگ باشد. نگارنده پس از مطالعه و بررسى کتاب (ترجمه و تبیین لمعه دمشقیه) پى برد که ترجمه کاستیهاى فراوان دارد. از آن جا که نقد و بررسى همه نارساییها ممکن نبود و مقاله به درازا مى کشید و براى خوانندگان خسته کننده مى شد به ده صحفه نخستین: (29 ـ 38) که به بیش از چهل اشکال برخورد اکتفا کرد. پیش از شروع به بیان اشکالها جاى این پرسش است که چرا مترجمان هیچ منبعى را براى ترجمه و تبیین ذکر نکرده اند؟ چگونه مى توان پذیرفت کتاب سنگینى مانند لمعه بدون مراجعه به منبعى ترجمه شود؟ آیا مترجمان به ترجمه آقایان دکتر علیرضا فیض و دکتر على با مراجعه به کتاب خواهیم دید که مترجمان از شرح لمعه بهره فراوان برده اند ولى متأسفانه یادى از آن نکرده اند! به نوشته مترجمان ترجمه آنان از (لمعه دمشقیه) داراى ویژگیهاى زیر است: 1 . آوردن متن عربى لمعه. 2 . اعراب گذارى. 3 . ترجمه عبارات. 4 . تبیین مطالب. در بررسى نشان خواهیم داد که در هیچ یک از این موارد موفق نبوده اند و کار آنان نارساییهاى فراوان دارد. نقد از ده صفحه نخست کتاب ترجمه آقاى محسن غرویان است. از آن جا که در بخش ترجمه آقاى شیروانی نیز نارساییهایى وجود دارد به چند مورد از کتاب (رهن) که وى ترجمه کرده مى پردازیم: اشتباه در ترجمه (... وخمسین للدم الکثیر غیر الدماء الثلاثة والعذرة الرطبة) براى خون زیاد و مدفوع مرطوب پنجاه دلو معمولى. /30 2 . باز شهید اول درباره مقدار کشیدن آب چاهى که در آن نجاست افتاده مى نویسد: براى پرنده و... هفت دلو معمولى. /30 3 . شهید در لمعه درباره بحث بالا مى نویسد: براى گنجشک یک دلو معمولى باید از چاه کشیده شود. /30 همان گونه که در همین صفحه مورد بحث کلمه (دابّة) آمده و اگر چه در لغت به معناى (چهارپا) و (حیوان) است اما مراد شهید (اسب) است و در ترجمه نیز به (اسب) معنى شده. به فرض که چنین ترجمه اى را از (طیر) و (عصفور) بپذیریم جاى تبیین مراد شهید داخل کروشه یا پاورقى بود. 4 . در متن لمعه آمده است: (وثلاث للفأرة والحیّة والوزغة والعقرب) براى موش [باد نکرده] و وزغه [مارمولک] سه دلو معمولى. /30 5 . در صفحه 30 سه مرتبه کلمه (عذرة) آمده که در همه موارد به (مدفوع) معنى شده در صورتى که مراد از آن همان گونه که شهید ثانى نوشته5 مدفوع انسان است و تبیین این نکته لازم به نظر مى رسد. نمى توان گفت فقط به فضله انسان (مدفوع) اطلاق مى شود زیرا در همین صفحه از (فضله مرغ خانگى) تعبیر (مدفوع مرغ خانگى) شده است. 6 . شهید اول مى نویسد: (یستحب التباعد بین البئر والبالوعة بخمس أذرع فی الصلبة أو تحتیة البالوعة.) اگر زمینى سخت باشد و یا چاه فاضلاب پایین تر از چاه آب قرار گرفته باشد مستحب است بین دو چاه پنج ذراع فاصله باشد. /31 7 . در صفحه 31 سه بار کلمه (سؤر) تکرار شده و در هر سه مورد به (نیمخورده) ترجمه شده است. اگر چه در لغت سؤر به همین معناست لکن برابر نوشته شهید ثانی در این جا به معناى آب قلیلى است که با بدن حیوان تماس پیدا کرده باشد7. و شاید وجه آن این باشد که بحث درباره احکام آبهاست. 8 . واژه (جلاّل) به (حیوان نجاستخوار) معنى شده است. براساس این ترجمه بنابراین ترجمه این کلمه به (نجاستخوار) رسا ومبین بلکه صحیح نیست. شهید مى نویسد: (یغسل الثوب مرتین بینهما عصر إلاّ فی الکثیر والجاری) تطهیر لباس به این است که دوبار شسته شود و در بین یک بار فشرده شود مگر اینکه آب زیاد و یا جارى باشد. /32 از این روى مى بایست (کثیر) به (کر) ترجمه مى شد. 10 . در لمعه درباره واجبات وضو مى خوانیم: (مرتّباً موالیاً) کارهاى وضو باید پشت سر هم انجام شوند. /33 11 . در لمعه آمده است: (تطهر العین والفم والأنف باطنها وکل باطن بزوال العین) داخل چشم و بینى و هر داخلى با از بین رفتن عین نجاست طاهر مى شود. /34 (سننه... المضمضة والاستنشاق وتثلیثهما) سه بار مضمضه کردن آب در دهان سه بار استنشاق آب در بینى. /35 13 . شهید درباره وضو چنین مى نویسد: (الشاکّ فیه فی أثنائه یستأنف.) شخصى که در بین وضو در وضو شک کند باید دوباره وضو بگیرد. /35 14 . در لمعه (/36) تخلّى در (فئ النزّال) به عنوان عملى مکروه شمرده شده است. این عبارت بدین گونه ترجمه شده: (سایه گاهى که براى مهمانان فراهم شده است.) آن گونه که از بیان شهید ثانى استفاده مى شود در معناى عبارت (فئ النزّال) دو احتمال مى رود11. الف . (سایه گاهى که براى نزول و فرود نزّال مهیا شده است.) کلمه (نزّال) جمع (نازل) است و اگر چه یک معناى آن (مهمان فرود آینده) است اما معناى دیگر آن عبارت است از کسى که فرود آید12 (مثلاً از مرکب پیاده شود) و معناى دوم مناسبتر به نظر مى رسد. ب . شامل تر از معناى اول مانند محل اجتماع مردم. بنابراین مناسب بود عبارت (فئ النزال) این گونه معنى مى شد: (سایه گاهى که براى استراحت مسافرین مهیا شده. یا محلى که براى اجتماع و نشستن مردم فراهم شده است.) (حشار) جمع حشره دو معنى دارد: 1 . به معناى جانوران ریز مانند: مورچه ملخ و... که شش پا دارند. (در بین پارسى زبانان) چنین معنایى در کتابهاى لغت عربى قدیم یافت نشد شاید در زمانهایى اخیر در این معنى استعمال شده است. 2 . حیوانات کوچک زمینى14 مانند: موش. این حیوانات بیشتر در زیر زمین لانه دارند. اگر در متن و شرح لمعه دقت کامل به عمل آید متوجه خواهیم شد مراد از (حشره) معناى دوم است; چرا که به معناى نخست بسیارى از حشرات بلکه بیشتر آنها مانند: پروانه و مگس لانه ندارند که کسى بخواهد در آنها تخلى کند. بنابراین جا داشت کلمه (جحرة) به (لانه حیواناتى که زیر زمین زندگى مى کنند)15 ترجمه مى شد نه (لانه حشرات). 16 . در لمعه درباره مستحبات غسل مى خوانیم: (یستحب الاستبراء بالبول والمضمضة و...) در غسل مستحب است: استبراء مضمضه و... /38 1 . زدودن بول از مجرى با دست کشیدن با کیفیت و کمیت مخصوص. 2 . زدودن منى از مجرى با بول کردن.و... در این جا همان گونه که در متن عربى تصریح شده است مراد معناى دوم است. در صورتى که ترجمه بر خلاف متن عربى اجمال دارد. به فرض که توضیح آن به قسمت اصطلاحات در پایان جلد دوم موکول شده باشد در آن جا فقط معناى نخست استبراء آمده نارسایى در تبیین مطالب (... وخمس لذرق الدجاج) براى مدفوع مرغ خانگى پنج دلو معمولى. /30 شاید بگویید: کار مترجم ترجمه عبارت است و بس. بله ولى مترجمان روى جلد نوشته اند: (ترجمه و تبیین).این عبارت محدوده کار مترجم را مى گستراند و باید چنین پوشیدگیها و پیچیدگیها که براى هر کس شاید پیش بیاید تبیین کنند. 2 . در لمعه درباره پاک کردن آب چاهى که در آن نجاست افتاده مى خوانیم: (وأربعین للثعلب والأرنب والشاة والخنزیر والکلب والهرّ وبول الرجل). براى روباه و خرگوش و گوسفند و خوک و سگ و گربه و بول مرد چهل دلو معمولى. /30 (لو تغیّر ماء البئر جمع بین المقدّر وزوال التغیّر.) اگر آب چاه با افتادن چیزهاى مذکور تغییر کند باید بین اندازه هاى تعیین شده و زوال تغیّر جمع شود. [هر دو صورت گیرد.] /31 4 ـ شهید درباره آب مضاف مى نویسد: (ینجس بالاتصال بالنجس وطهره إذا صار مطلقاً على الأصح.) آب مضاف در اثر اتصال با نجس نجس مى شود و بر طبق صحیح ترین اقوال وقتى پاک مى شود که به صورت آب مطلق درآید. /31 روشن است که در این صورت آب هندوانه پاک نمى شود از این روى شهید ثانى پس از واژه (مطلق) مى نویسد: (مع اتصاله بالکثیر المطلق لامطقاً) یعنى به شرط اتصال آن همچنین در رساله توضیح المسائل حضرت امام خمینى مسأله 49 . آمده است: (اگر آب مضاف نجس طورى به آب کر یا جارى مخلوط شود که دیگر آب مضاف به آن نگویند پاک مى شود.) 5 . درباره سؤر در ترجمه آمده است: (مکروه است نیمخورده حیوان نجاستخوار و مردارخوار در صورتى که محل تماس با آب به نجاست آلوده نباشد و نیز مکروه است نیمخورده حائضى که متهم است به عدم مبالات در مورد نجاست و نیمخورده استر و الاغ و موش و مار و زنازاده.) /31 6 . شهید پس از شمردن نجاسات مى نویسد: (وهذه یجب إزالتها عن الثوب والبدن.) پاک کردن نجاست از لباس و بدن واجب است. /32 7 . درباره مستحبات وضو مى خوانیم: (شستن پشت دست دربار اول و روى دست در بار دوم براى مردان) /35 کلمه (بدأة) دلالت دارد بر این که هنگامى که مرد مى خواهد شروع به شستن دست کند از پشت آرنج شروع کند. اگر آن استظهار را از ترجمه نپذیریم باید بپذیریم که چنین عبارتى گنگ است و هر دو احتمال در آن مى رود. 8 . شهید در لمعه درباره کارهایى که هنگام تخلى کراهت ندارند مى نویسد: (یجوز حکایة الأذان وقرائة آیة الکرسی وللضرورة.) حکایت کردن اذان وخواندن آیة الکرسى و امر ضرور در حال تخلى جایز است. 37/ ترجمه (للضرورة) به هیچ روى روشن نیست. جا داشت این گونه ترجمه مى شد: (صحبت براى امر ضرورى هنگام تخلى جایز است.) از این روى شهید ثانى چنین مثال زده است. (مانند تکلم براى حاجتى که اگر آن را تا فراغ از تخلى تأخیر اندازد ترس از دست رفتن آن را دارد.)18 9 . عبارت (حکایة الأذان) به (حکایت کردن اذان) ترجمه شده است (/ 37) ولى تبیین نشده که منظور چیست؟ اگر (حکایت کردن) در فارسى نیز در همان معناى فقهى استعمال مى شد جاى اشکال نبود ولى در زبان فارسى چنان معنایى ندارد. و توضیح آن در قسمت (فرهنگ اصطلاحات لمعه) در پایان جلد دوم نیز نیامده است. 10 . شهید درباره غسل مى نویسد: (ویعاد بالحدث فی أثنائه على الأقوى) بنابر اقوى با پیدایش حدث در اثناء غسل باید غسل را دوباره بجاى آورد. 38/ (متن لمعه تاکنون به صورتهاى مختلفى چاپ شده است. اما محور کار ما دو متن بود که یکى توسط اخوان محترم محمد تقى مروارید و على اصغر مروارید تحقیق شده است و دیگرى توسط آقاى کورانى. و از آنجا که متن تحقیق شده آقاى کورانى به مراتب صحیح تر از متن نخست بود متن نخست بر آن تطبیق شد و نقص و کمبودهایش از این طریق جبران شد. و بحمدالله متنى متقن و صحیح از لمعه در این نوشتار ارائه شده است.) /13 ثانیاً تفاوت چندانى میان دو متن معرفى شده وجود ندارد و موارد فرق نادر است و اثبات غلط بودن تحقیق آقایان مروارید در صورت اختلاف مشکل است مثلاً: در متن تحقیق شده توسط اخوان مروارید آمده است: (فهنا فصول ثلاثة: الفصل الأول: فی الوضوء)19. در متن تحقیق شده توسط آقاى کورانى آمده است: (فهنا فصول ثلاثة: الأول فی الوضوء)20. یا در جاى دیگر در متن تحقیق شده آقایان مروارید در کتاب رهن آمده است: (وأما اللواحق فمسائل: الأولى: إذا شرط...)21 در متن تحقیق شده توسط آقاى کورانى آمده است: (وأما اللواحق فمسائل: إذا شرط...)22 با توجه به توضیحات بالا چگونه مى توان پذیرفت:متن تحقیق شده آقاى کورانى به مراتب صحیح تر است؟ ثالثاً اگر محور کار مترجمان دو متن یاد شده بوده چرا بیش از پنجاه اختلاف میان متن عربى در ده صفحه مورد بحث (کمتر از چهار صفحه کامل) با آن دو متن معرفى شده وجود دارد؟ از باب نمونه در متن ترجمه شده چنین آمده است: (وعفی عن دم الجرح والقرح مع السیلان وعن دون الدرهم البغلی من غیر الدماء الثلاثة) /32 (وعفی عن دم الجروح والقروح مع السّیلان وعن دون الدرهم من غیر الثلاثة)23 و در متن ترجمه شده آمده است: (ویکره البول قائماً ومطمحاً به وفی الماء جاریاً والحدث فی الشارع والمشرع والفناء و...) /36 (وقائماً ومطمحاً وفی الماء والشارع والمشرع والفناء و...)24 یادآورى مى شود: بخشى که از مقدمه یاد شد به قلم آقاى شیروانى است. اگر منظور ایشان این بوده که تنها محور کار وى دو متن یاد شده بوده جا داشت ضمیر اول شخص جمع را به کار نمى برد تا خوانندگان به اشتباه نیفتند. همان گونه که در نکته نهم از مقدمه (/14) افعال اول شخص مفرد را به کار برده است. اگر چه اختلافهایى در قسمت ترجمه 2 . مقدمه از ارکان مهم هر کتابى به شمار مى آید. به گونه اى که نوشتن آن از دیرباز در ابتداى کتابها مرسوم بوده و هست. مگر امکان دارد شخصى مانند شهید اول با آن عظمت کتاب را با آن محتواى علمى بدون مقدمه بیاغازد. اگر مقدمه این کتاب طولانى بود و به جهت کم شدن حجم کتاب حذف مى شد شاید حق با مترجمان بود تا آن را حذف کنند. اما مى بینیم مقدمه شهید اول به یک صفحه هم نمى رسد. مقدمه لمعه در متن تحقیق شده توسط آقایان: کورانى و اخوان مروارید آمده است. اگر بگوییم اشتباه شده چگونه باید سهل انگارى نسبت به این جزء مهم را پذیرفت؟ وقتى نگارنده متوجه حذف این قسمت شد این توجیه به ذهنش خطور کرد که شاید از دید مترجمان نسبت مقدمه به مؤلف صحیح نبوده است. امّا در قسمت شرح حال مؤلف در ابتداى کتاب آمده است: (شهید اول درباره انگیزه تألیف این کتاب در مقدمه آن مى گوید: من این کتاب را به درخواست بعضى از دینداران نوشتم.) /25 (یستحب... الاستنجاء بالیسار ویکره البول قائماً) مستحب است...استنجاء با دست چپ و استنجاء با دست راست مکروه است. بول به حالت ایستاده و... مکروه است. /36 نارساییهاى علامت گذارى و اعراب: /13 اینک اشتباهات علامت و اعراب گذارى: 1 . در لمعه آمده است: طهر القلیل بما ذکر والبئر بنزح جمیعه للبعیر و... نزح کرٍّ للدّابّة و... وعشر دلاء لیابس العذرة) کلمه (عشر) عطف به (کر) است. بنابراین (عشر) مجرور است و چون معرب است علامت جر آن کسره امّا به فتح راء نوشته شده است. 2 . در صفحه 30 سه بار کلمه (عذرة) تکرار شده و در تمام موارد به فتح ذال ضبط شده در صورتى که به کسر ذال صحیح است25. 3 . در لمعه آمده است: (یجب التراوح بأربعة رجال یوماً عند الغزارةِ ووجوب نزح الجمیع.) واژه (وجوب) عطف به (الغزارة) شده و مجرور است اما (وجوب) مرفوع ضبط شده. /31 5 . در صفحه 37 دوبار کلمه (قرائة) به فتح قاف ضبط شده در صورتى که صحیح آن 6 ـ در لمعه آمده است: (... بعد تسع سنین) /38 7 . در صفحه 38 واژه (نبطیة) به سکون باء ضبط شده ولى صحیح آن به فتح باء است28. نارسایى در ویرایش 1 . درباره حکم غساله آمده است: (غساله از نظر حکم مانند محل غساله قبل از انفصال غساله است.) /33 (غساله از نظر حکم مانند محل آن قبل از انفصال است.) 2 . در بیان نجاسات آمده است: (مدفوعِ حیوانِ حرام گوشتِ داراى خون جهنده. /32 (مدفوع حیوان حرام گوشتى که خون جهنده دارد.) 3 . درباره مکروهات چنین عباراتى آورده شده است: /31 /31 /36 /36 37 /37 4 . در صفحه 33 در پایان جمله ها در شماره هاى 1 7 8 9 و 10 نقطه گذارده نشده است. اشتباهات چاپى صفحه سطر غلط صحیح 32 2 المَاکُول الْمَأْکُول 34 20 درست راست دست راست 35 16 فعال افعال 36 14 مدفوغ مدفوع 36 19 دست است دست راست 37 21 ائمه علیهم السلام است ائمه علیهم السلام است. ده صفحه اى که بررسى شد ترجمه آقاى غرویان بودوبرخى از اشکالات آن در بخش ترجمه آقاى شیروانى نیز نارساییهایى به چشم مى خورد اینک نمونه هایى از کتاب (رهن) را که ترجمه ایشان است یادآور مى شویم: 1 . شهید درباره جواز گرفتن رهن براى کودک در لمعه مى نویسد: /277 /278 (گرفتن رهن براى کودک جایز است مانند آن جا که ولیّ با مال کودک با وجود مصلحت چیزى را با معامله سلف خریدارى کند [آن گاه چیزى را از فروشنده به عنوان گرو مى گیرد].) توضیح این که: ولیّ پول را به فروشنده داده اما مبیع را نگرفته است و به عنوان وثیقه چیزى را از او مى گیرد. 2 . در لمعه درباره به گرو گذاشتن مال شخص دیگر چنین آمده است: (لو رَهَنَ مالایُمْلَک وقف على الإجازة) اگر گرو دهنده چیزى را که مالک آن نیست [و ملک دیگرى مى باشد] گرو بگذارد صحت رهن منوط به اجازه صاحب آن است. 276/ (رهن مالایملک) الراهن وهو مملوک لغیره (وقف على الإجازة). از این عبارت معلوم مى شود که شهید اول آن فعل را معلوم خوانده است. 3 . درباره عاریه گرفتن براى رهن گذاردن آمده است: اگر مالى را براى گرو گذاشتن از مالکش عاریه کند رهن آن صحیح است. و قصد عاریه به واسطه عقد رهن لازم مى شود. 276/ 4 . عبارت (ثمن المبیع) به (بهاى کالاى خریده شده) ترجمه شده (/278) و حال آن که (مبیع) به معناى (فروخته شده) است. 5 . در لمعه چنین آمده است: (لو تعذّر الرهن هنا أقرض من ثقة عدل غالباً) اگر رهن در اینجا [یعنى در جایى که ترس از غرق یا غارت مال یتیم دارد] آن را به کسى که غالباً مورد اعتماد و عادل به شمار مى رود قرض مى دهد. 278/ 6 . شهید اول مى نویسد: (اما الحق: فیشترط ثبوته فی الذمة کالقرض و... ومالِ الجعالة بعد الرد لاقبله.) اما در مورد حق باید حق در ذمه ثابت باشد مانند قرض... ومال جعاله پس از ردّ کردنِ [بنده یا حیوان فرارى به صاحب آن] نه پیش از آن. /278 7 . شهید اول مى نویسد: (لابد من إمکان استیفاء الحق من الراهن فلایصح على منفعة المؤجر عینه) شرط دیگر آن است که بتوان حق مورد نظر را از آنچه گرو گذاشته شده استیفا کرد. و /278 8 . شهید در لمعه مى نویسد: (انّ المشروط فی اللازم یؤثّر جوازَ الفسخ لو أخلّ بالشرط لاوجوب الشرط) /279 9 . در لمعه آمده است: (تنتقل حقُّ الرهانة بالموت لا الوکالة والوصیّة إلا مع الشرط /282 ثانیاً (الوکالة) و (الوصیة) عطف به (حق) شده و مرفوع است و حال آن که مجرور نوشته شده. 10 . درباره گرو دهنده اى که به چند نفر بدهکار است آمده است: (اگر [دیون مختلفى بر ذمه گرو دهنده باشد و براى هر یک رهن خاصى تعیین کرده باشد و آنگاه] مالى را به مدیون بدهد و...) /283 11 . شهید در لمعه مى نویسد: اگر در مقدار و مبلغ حقى که در قبال آن گرو گذاشته شده گرو دهنده و گرو گیرنده اختلاف کنند بنابر قول نزدیک تر به صواب گرو دهنده قسم مى خورد. و اگر در رهن و ودیعه بودن آن اختلاف کنند [به این صورت که مالک بگوید: ودیعه است و کسى که عین در دست اوست بگوید: رهن است] مالک قسم مى خورد. /283 1 . در مورد مقدار حقى است که در برابر آن چیزى نزد مرتهن به عنوان گرو گذاشته شده است. 2 . شخصى مالى را نزد دیگرى گذاشته است و یکى ادعا مى کند ودیعه است و دیگرى مدعى رهن است. در فرع نخست هر دو طرف دعوا قبول دارند که یکى راهن و دیگرى مرتهن است. اما فرع دوم بحث مربوط به این است که آیا شخصى که مال در دست اوست مرتهن است یا مستودع؟ از این روى شهید مى نویسد: (حلف المالک) و اگر در ادامه فرع قبل بود مى بایست بنویسد: (حلف الراهن) اما از ظاهر ترجمه استفاده مى شود که مترجم متوجه جدا بودن این دو فرع نشده و نتوانسته آنها را تفکیک کند و تصور کرده در هر دو مسأله دو سوى دعوا راهن و مرتهن هستند و مورد نزاع حقى است که در برابر آن گرو گذاشته شده است. 12 . درباره کسى که به دو نفر بدهکار است و تنها نزد یکى از او چیزى به عنوان رهن قرار داده آمده است: (... وکذا لو کان علیه دینٌ حالٌّ فادّعى الدّفع عن المرهون به.) و نیز اگر بر ذمه او دینى باشد که خالى از رهن است [و دین دیگرى که در ازاى آن چیزى را رهن گذاشته است ] و آنگاه ادعا کند که آن پول را براى اداى دینى که رهن دارد /284 شهید ثانى این کلمه را (خالٍ) دانسته است: (وکذا لو کان علیه دین خالٍ) عن الرهن و اخر به رهن (فادّعى الدفع عن المرهون به.) در پایان با توجه به بسیارى اشکالها پیشنهاد مى شود مترجمان در چاپهاى بعد در اثر خود تجدید نظر کنند. | ||
مراجع | ||
1 . (لمعه دمشقیة) شهید اول ترجمه و تبیین آقایان: غرویان و شیروانى ج1/13 انتشارات دار الفکر قم چاپ نخست سال 1373. 2 . اگر چه آقاى ذهنى تهرانى شرح لمعه را ترجمه و شرح کرده اما پس از آوردن هر بخش از متن عربى شرح لمعه متن لمعه را جداگانه ترجمه کرده است.
3 . عبارت شرح لمعه: (سبع دلاء للطیر) وهو الحمامة فما فوقها.
4 . عبارت شرح لمعه: (ودلو للعصفور) بضمّ عینه وهو مادون الحمامة سواء کان مأکول اللحم أم لا.
5 . عبارت شرح لمعه: (العذرة الرطبة) وهی فضلة الانسان.
6 . عبارت شرح لمعه: (یستحب التباعد بین البئر والبالوعة) التی یرمى فیها ماء النزح (بخمس أذرع فی الأرض الصلبة أو تحتیّة) قرار (البالوعة) عن قرار البئر. 7 . عبارت شرح لمعه: (السؤر) و هو الماء القلیل الذی باشره جسم حیوان.
8 . عبارت شرح لمعه: (یکره سؤر الجلاّل) وهو المتغذی بعذرة الإنسان محضاً إلى أن ینبت علیها لحمه واشتدّ عظمه أو سمّی فی العرف جلالاً قبل أن یستبرأ بما یزیل الجلل.
9 . عبارت شرح لمعه: أما الشکّ فی أنه هل توضّأ أوهل شرع فیه أم لا فلایتصوّر تحققه فی الأثناء.
10 . عبارت شرح لمعه: (والشاکّ فیه) أی فی الوضوء (فی أثنائه یستأنف) والمراد بالشکّ فیه نفسه فی الأثناء الشکّ فی نیّته.
11 . عبارت شرح لمعه: (فئ النزال) وهو موضع الظل المعدّ لنزولهم أو ما هو أعم منه کالمحل الّذی یرجعون إلیه وینزلون به من فاء یفئ إذا رجع.
12 . فرهنگ بزرگ جامع نوین.
13 . عبارت شرح لمعه: (والجحرة) بکسر الجیم و فتح الحاء... وهی بیوت الحشار.
14 . صحاح مصباح المنیر العین.
15 . کتاب فرهنگ بزرگ جامع نوین (جانور زیرزمینى) را از معانى (حشره) شمرده است.
16 . عبارت شرح لمعه: (... والخنزیر والکلب والهرّ) و شبه ذلک والمراد من نجاسته المستندة بالموت.
17 . عبارت شرح لمعه: (... جمع بین المقدر وزوال التغیّر) بمعنى وجوب أکثر الأمرین.
18 . عبارت شرح لمعه: (وللضرورة) کالتکلم لحاجة یخاف فوتها لو أخّره إلى أن یفرغ.
19 . (اللمعة الدمشقیة) شهید اول تحقیق آقایان: محمد تقى و على اصغر مروارید/25 مؤسسة فقه الشیعة بیروت چاپ نخست سال1410هـ. ق.
20 . (اللمعة الدمشقیة) شهید اول تحقیق آقاى على کورانى/17 دار الفکر قم چاپ چهارم.
21 . (اللمعة الدمشقیه) تحقیق آقایان: مروارید /130.
22 . (اللمعة الدمشقیه) تحقیق آقاى کورانى/119.
23 . (اللمعة الدمشقیه) تحقیق آقاى کورانى/16; تحقیق آقایان مروارید/24.
24 . (همان مدرک) تحقیق آقاى کورانى/18; تحقیق آقایان مروارید/26.
25 . قاموس العین لسان العرب.
26 . صحاح لسان العرب المنجد.
27 . أقرب الموارد العین المنجد.
28 . العین و صحاح. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 1,279 |