تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,048 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,717,994 |
نگرشى به متون آموزشى حوزه | ||
حوزه | ||
مقاله 3، دوره 10، شماره 55، فروردین 1372، صفحه 68-90 | ||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||
تاریخ دریافت: 03 اسفند 1394، تاریخ پذیرش: 03 اسفند 1394 | ||
اصل مقاله | ||
شناخت و تبیین معارف اسلامى و پاسخگویى به نیازهاى فکرى و عقیدتى افراد جامعه استفاده کامل ازعلوم ابزار ووسایل روز رامى طلبد. درک و دریافت معارف اسلامى بى بهره گیرى صحیح از این وسایل و پیمودن مقدمات امکان ندارد. هر دوره اى شرایط و ویژگیهایى دارد که با دوران پیش متفاوت است. نیازها و ضرورتهاى فکرى عصر ما با نیازها و ضرورتهاى فکرى گذشته حتى نه گذشته دور بلکه گذشته بسیار نزدیک تفاوت بنیادى دارد. غفلت بى توجّهى و بها ندادن به این گونه گونى و تفاوت دورانها عقب ماندگى از قافله پیشرفت و انزواى ذلّت آفرین را در پى دارد. براى پاسخ به سؤالات امروزین بشر نمى شود از راهها و روشهاى گذشتگان بدون افزون و کاست بهره برد. راهها و روشها ابزار و وسایل مى بایست بر اساس و طبق نیازهاى امروز باشد و به کار گرفته شود. حوزه براى عمل به رسالت الهى ـ انسانى خود و پاسخگویى به نیازهاى این روزگار اولین حوزه اهدافى دارد که همانا شناخت معارف اسلامى تبیین و ابلاغ دین پاسدارى از ارزشهاى اسلام و تشیّع است. متون درسى از جمله و سایلى است که باید دانش پژوهان حوزوى را به گونه اى به قلّه این اهداف برساند. حوزه فعلى با این که نیروى جوان و فارغ بال فراوانى در اختیار دارد امّا به خاطر روش و اسلوب ناصحیح تدریس و متنهاى درسى ناپیراسته و ناهماهنگ با مقتضیات روز و در یک کلام غیر آموزشى راکد و ازحلّ معضلات فکرى جامعه عاجز است. البته این تفکر همگانى نیست و بسیارى این درد جانکاه را احساس نکرده اند و موریانه اى که بر جان حوزه افتاده و هر روز از نیرو و شادابى آن مى کاهد نشناخته اندو نمى خواهند که بشناسند. اینان بر این پندارند که کتابهاى درسى فعلى حوزه از اتقان و عمق زیادى برخوردار هستند و علاوه این جا وآن جا اظهار نظر مى کنند که: بزرگان و شخصیتهاى برجسته علمى ـ فرهنگى حوزه با فراگیرى همین کتابها به آن مقامات والا دست یافته اند و منشأ برکات فراوانى شده اند. مانند: حضرت امام علامه طباطبایى شهید صدر شهید مطهرى شهید بهشتى و... بگذریم از این که (اتقان) (عمق) و... واژگانى است که درست تبیین نشده منظور چیست. آیا اگر قاعده اى با زبان کودکانه و بر اساس فهم کودک بازگو شد و همین قاعده براى نوجوانان جوانان و... با زبان آنان و بر اساس فهم درک آنان تبیین شد اتقان و عمق ندارد؟ این جور سخن گفتن مغالطه اى بیش نیست و سبب مى گردد راه ترقى و تکامل بر نسلى یا نسلهایى بسته شود و گل اندیشه نشکفد. به این گروه باید گفت: عمیق بودن کتاب دلیل نمى شود که جزو متون درسى و آموزشى قرار بگیرد; بخصوص که از تالیف آن اثر سالها گذشته باشد. این که براى به کرسى نشاندن اندیشه خود چهره هاى برجسته حوزه را محصول سیستم فعلى حوزه به حساب مى آورند زهى پندارى است باطل. چهره هاى برجسته حوزه برجستگى خویش را بنا به اعتراف خود و قراین موجود فقط با خواندن کتابهاى درسى موجود حوزه به دست نیاورده اند. آنان نیازهاى جامعه را شناخته و طبق آن به مطالعه و تحقیق پرداخته اند. اگر این بزرگواران محصول مستقیم نظام آموزشى حوزه بودند باید گروه زیادى به این مراحل بالاى علمى دست مى یافتند در حالى که مى بینیم بسیار اندک و انگشت شمارند کسانى که به این مراحل از دانش رسیده اند. امام رحمة اللّه علیه از طلایه داران جدّى و سختکوش اصلاح حوزه ها بود. وى بارهاى بار کاستى حوزه هاى دینى را اعلام کرد. حتى اجتهاد مصطلح در حوزه هاى علمیه را براى اداره جامعه کافى نمى دانست. جامه عمل پوشاندن به این سخن حرکتى عمیق و همه جانبه را طلب مى کند. شعار درون تهى نیست. اعلام درد است دردى جانکاه. بانگ بیدار باشى است براى حوزویان. این سخن راه را نشان مى دهد. اگر اصلاحى باید صورت بگیرد مى بایست در جهت کارآیى حوزه باشد در گره گشایى از مشکلات جامعه. شهید مطهرى مشکل اساسى روحانیت را نمایاند. علامه طباطبایى متون جدیدى را در فلسفه تدوین نمود. شهید صدر در اصول فقه و فلسفه کار جدیدى را به دانش پژوهان عرضه کرد. شهید بهشتى تلاش عمیقى در جهت اصلاح حوزه نمود و برنامه اى جامع باهمکارى دوستان دلسوز و درد آشناى خود ارائه داد و... رهبر معظم انقلاب اسلامى آیة اللّه خامنه اى قبل و بعد از انقلاب بارها از اصلاح حوزه سخن گفته اند و در اواخر سال70 در سفرى که به قم داشتند برنامه اى براى اصلاح حوزه ارائه کردند و در جمع علما اساتید و طلاب حوزه علمیه قم درباره ضرورت دگرگونى متون درسى فرمودند: (کتابهاى درسى یکى دیگر از مشکلات حوزه علمیه قم است و حوزه هاى علمیه دیگر.... مى گویند: آقا! فلان عالم بزرگ [مثلاً] آخوند هم همین کتابها را خواند یا امام. آنها که انقلابى ترند [ مى گویند:] امام هم همین درسها را خواند که امام شد! امام چون همین درسها را خواند امام شد؟ امام یک جوهر مخصوصى بود. آنچه در عظمت امام شما پیدا مى کنید آن ناشى از این نیست که این کتابهاى درسى را خواند! متنهاى آموزشى حوزه کتاب آموزشى براى مخاطب معین و شناخته شده از حیث فهم و درک مهیّا شده است. در کتاب آموزشى مطالب در ابتدا به گونه اى ساده عرضه مى شود و به تدریج و پلّه به پلّه پیچیده و عمیق مى شود. کتاب آموزشى همیشه و براى همه مراحل تحصیلى روان و بى پیرایه باید باشد. کتاب آموزشى در هر فن و علم باید با تطورات و دگرگونیهایى که در آن دانش و فن به وجود مى آید هماهنگ باشد و آخرین نظریه هایى که اهل نظر درباره مسأبه اى از مسایل آن علم ارائه کرده اند و مورد قبول محافل علمى هم واقع شده به گونه اى مطلوب در متن گنجانده شود. همگامى با نیازهاى عصر بهره بردارى از بهترین ومقبول ترین شیوه ها تجدید نظر مدام و پیوسته توسط گروهى از اهل نظر و... از ارکان و ضروریات متون آموزشى است. مراکز و مؤسسات آموزشى و پژوهشى هر از چند گاهى به بررسى کتابهاى آموزشى خود مى پردازند و نکات مثبت و کار او نکات منفى و مشکل افزاى آنها را شناسایى مى کنند و بر نکات مثبت پاى مى فشارند و نکات منفى را مى پیرایند. ولى درباره متون درسى حوزه چنین برنامه اى وجود ندارد. با این که سالیان سال از عمر کتابهاى درسى مى گذرد ولى هیچ گونه تحول و دگرگونى در آنها به جود نیامده است. همان برنامه اى که براى دیروزیان و جوامع بسته و ابتدایى طرح و اجرا شده هم اکنون در حوزه ها طرح و اجرا مى شود. گویا در جهان هیچ تحولى رُخ نداده است و دانش آموزان امروز با دیروز تفاوتى ندارند! آنچه که در عصر خلیفه گرى و یا ملوک الطوایفى و پراکندگى انسانها و... جزء متون آموزشى بوده و در مکتبخانه ها و مدارس به هیچ اندیشه نشده که در دهکده جهانى و عصر ارتباطات نمى شود با متنهاى کهن و به دور از نسیم تحول محصلان را آموزش داد و از آنان انتظار داشت اسلام را به زبان روز عرضه کنند و با ناهنجاریهاى فرهنگى و تهاجم فرهنگى غرب به مبارزه برخیزند و فرهنگ را در دلها جایگزین کنند.
ادبیّات بسیار دیده و شنیده مى شود که مدرس و استاد ادبیات که به خوبى از عهده تدریس کتابهاى ادبى حوزه بر مى آید و به تبحر در این رشته شهرت دارد ولى نمى تواند به عربى فصیح و قابل فهم عرب زبانان و در شأن محافل علمى سخن بگوید و یا مقاله اى بنگارد. تطور زبان و ادبیات عرب در آموزش ادبیات عرب در نظر گرفته نمى شود و طلبه اى که دوره اى تقریباً طولانى را به فراگیرى قواعد و دستور زبان عربى مى پردازد بى اطلاع از تحولاتى است که در این زبان رخ داده و یا رخ مى دهد. ادبیات کلید فهم مکتب است. باید آموزش و روشهاى آموزشى و متون آموزشى و مربیان آن جدّى گرفته شوند. سهل انگارى در این پهنه خیانتى است نابخشودنى. کسانى که در این وادى بى مایه باشند یقیناً کارآیى ندارند و از گردونه خارج مى شوند. طلاب و فضلاى حوزه هاى علمیه اگر خود خارج از برنامه هاى حوزه به یادگیرى عربى نپردازند بر اساس آموزشهاى حوزه نه مى توانند به عربى تکلم کنند و نه مى توانند به ترجمه بپردازند. شهید مطهرى درباره این مشکل آموزشى مى نویسد: (در حوزه هاى علوم دینى ادبیات عرب خوانده مى شود; امّا با متد غلطى. نتیجتاً طلاب علوم دینى پس از سالها تحصیل ادبیات عرب با آن که قواعد زبان عرب را یاد مى گیرند خود زبان عرب را یاد نمى گیرند. نه مى توانند با آن تکلم کنند و نه مى توانند از عربى فصیح استفاده تهیه متونى که طلاب را با بهترین شیوه با زبان عربى آشنا کند به حدّى که توان نوشتن مقاله ایراد سخنرانى داشته باشند امرى است که حوزه ها و دست اندرکاران باید به آن اهتمام بورزند. منطق دانشمندان اسلامى در برخورد با منطق یونان به سه گروه تقسیم مى شوند: 1 . کسانى که بیشتر به شرح و توضیح منطق ارسطو نظر داشتند. ازجمله:ابن رشد (م5950 هـ .ق . ) 2 . کسانى که به تطبیق اصول و قواعد منطقى با متون اسلامى پرداخته اند. از جمله : ابو حامد غزالى (م . 550 هـ . ق) وى در کتاب القسطاس المستقیم مى نویسد: (در نامها از حیث تغییر و تبدیل به نوآورى پرداختم و در معانى از جهت تخییل و تمثیل به کار بدیع دست زدم و مرا در ذیل هر کار هدفى است درست...)3 3 . کسانى که علاوه بر تفسیر منطق به نوآوریهایى نیز دست یافتند و با افزودن یا کاستن مباحث منطقى کوشیدند تا فنّ مزبور را به کمال رسانند و یاتهذیب و اصلاح کنند. از جمله دگرگونیها: جاى بحث (مقولات) را که ارسطو آنها را در منطق آورده بود در دورانهاى بعد از ابن سینا از منطق به فلسفه تغییر دادند. در شمارش و تجدید (مقولات) نظرى جدید ابراز داشتند. در تقسیم (قضایا) و در مورد (عکس قضیّه) مطالبى تازه گفتند. در باب (قیاس) قیاس شرطى اقترانى را که ارسطو بحثى از آن نکرده بود ابداع نمودند. در باب (سفسطه) به بحث (ابدال) مطالبى افزودند. در بحث (اخذُ ما لیس بعلّة مکانَ علّة) اضافاتى آوردند.4 و... همان طور که مطالعه کردید دانشمندان مسلمان کوکورانه و مقلّدوار از اندیشه هاى منطقى ارسطو پیروى نکرده اند بلکه در کاستن و افزودن و شرح دقیق بر آن تلاش کرده اند و از خود نوشته ها و آراى عمیقى به جا گذاشته اند. امّا امروز چه مى شود حوزه هاى علمیه را که بى نقد و بررسى و پیراستن و آراستن آن و بدون تفهیم به طالبان منطق که این علم چه نقش و جایگاهى در دیگر علوم دارد و... به تدریس آن مى پردازند و بهترین دوران عمر نوآموزان را صرف آن علم مى کنند در حالى که علم (منطق) در میان علومى که به طالبان علوم دین مى آموزانند افزار است و ابزار براى دیگر علوم نه مطلوب بالذّات. ابن خلدون در این راستا سخنى دارد بس نیکو: (بدان! دانشهایى که میان مردم متمدن رواج دارد بر دو دسته اند: دسته اى از آنها بالذات مطلوبند. علوم شرعى از قبیل: تفسیر قرآن و علم حدیث و فقه و علم کلام و مانند طبیعیّات و الهیات از مجموعه علوم فلسفى. دسته دیگر دانشهایى هستند که به منزله افزار و آلت علوم مذکور مى باشند چون: ادبیات عرب و علم حساب و غیر هماکه نسبت به علوم شرعى مانند مقدمه تلقى مى گردند و همچون (منطق) نسبت به فلسفه وچه بسا که (منطق) افزار و مقدمه براى علم کلام و علم اصول فقه (البته بر روش متأخرین نه قدماء) به شمار آید.)5 امروز جا دارد که حوزه هاى علمیه قواعد درست اندیشیدن و اسلوب تحقیق علمى خالص را با تجدید نظر در نوشته ها و آراى گذشتگان به طالبان علم بیاموزانند تا آنان هم خود دچار کژاندیشى نشوند وهم دیگران را از کژ اندیشى باز دارند. کلام وجود بارى ضرورت نبوت عامه و.... برخى دیگر به تشریح و تبیین نیاز دارد. این دو کار کار متکلم است و علم کلام عهده دارد آنها. گاهى نه کار اوّل و نه کار دوّم است; بلکه کار سومى به دوش متکلم بار مى شود و آن دفاع از حریم دین و دفع شبهات شبه آفرینان ومخالفان دین است. حوزه هاى علمیه براى کار در این عرصه ها چه سرمایه گذارى کرده اند؟ آیا کتابهاى درسى کلامى که البته به گونه جنبى و غیر رسمى و بسیار محدود در گوشه و آیا براى تشریح و تبیین دین دفاع عقلى از معارف دین و مقاومت و ایستادگى در برابر شبهات جدید افرادى را آموزش داده ایم؟ آیا با آموزش باب حادى عشر شوارق الهام و گوهر مراد که به هیچ وجه کتاب درسى نیستند کار تمام شده است و مى توان به دفاع از شریعت و پاسخ به شبهات پرداخت؟ یاکار جدیدى علاوه بر کار بزرگان گذشته مى طلبد و آن استفاده از دانشهاى جدید آخرین دستاوردهاى علمى دانشمندان دینى و... براى تدوین کتابهاى درسى کلامى است. هزاران هزار شبهه جدید نیاز به کار و تلاش علمى جدید و تربیت نیروى کار آمد دارد. برنامه ریزى و تدوین کتابهاى درسى کلامى باید بر اساس نیازهاى بیرون باشد نه ذهنى و بى توجه به آنچه در بیرون مى گذرد. اساساً علم کلام در حوزه اسلامى براساس شبهات و مسایل نو پیدا شکل و قوام یافته و روز به روز بر دامنه آن افزوده شده است. در دوره عباسیان وقتى از حوزه اسلام دریچه اى به سوى دانش ایران و یونان گشوده شد و افرادى همچون: ابن مقفع کتابهاى مانى و ابن دیصان و مرقیون (ائمه مجوس) را ترجمه کردند و افرادى همچون: ابن ابى العوجاء یحیى بن زیاد و مطیع بن ایاس در تأیید آن کتابهایى نوشتند و بر برج و باروى عقاید مسلمانان هجوم آوردند و شبهات را در بین مسلمانان پراکندند علماى اسلام فلسفه آموختند و حربه اى راکه مخالفین در مبارزه با اسلام به دست گرفته بودند گرفتند و به مقابله و رفع شبهات پرداختند. باتشویق و پشتیبانى خلفاى عباسى کتابها نوشته شد. اولین کتاب به امر مهدى عباسى به وسیله ابوالهذیل (م 235 هـ .ق) تصنیف شد.6 وى در دربار مأمون الرشید مقدم بر همه دانشمندان کلام بوده و شصت هزار درهم سالانه مقررى داشته است.7 هشام بن حکم نیز از متکلمین نامى همین عصر است. در مجالس بحث و مناظره که در دربار به وسیله یحیى بن خالد که سمت ریاست و زراء سلطنت عباسیه را داشت تشکیل مى شد شرکت مى کرد و رئیس علمى آن مجالس بود. عالمان در هر عصرى با زبان همان عصر به رفع شبهات پرداخته اند و عصر ما نیز همین اقتضا را دارد که حوزه هاى علمیه باید به این نیاز پاسخ بدهند و براساس اقتضاى عصر حرکت کنند. فلسفه وى با مبادى فلسفه یونانى به خوبى آشنا بود و سعى کرد که بین دین و فلسفه هماهنگى به وجود بیاورد و به این طریق راهى را آغاز کرد که سرانجام ملاصدرا آن را به کمال رساند. دنباله کار وى را فارابى گرفت. وى بنیانگذار بسیارى از علوم اسلامى است. از جمله بنیان فلسفه سیاسى اسلام به دست وى گذارده شد. بالأخره فلسفه مشائى که ترکیبى از فلسفه ارسطو و افکار (شارجان اسکندرانى) و فلسفه نو افلاطونیان مخصوصاً فلوطین در دامن تفکر اسلامى و با تلاش شیخ الرئیس به مرحله پختگى رسید. فلسفه مشاء به خاطر قدرت گرفتن مکتب اشاعره و حملات و انتقادات شدید غزالى و بعد فخر الدین رازى به انزوا کشیده شد و زمنیه براى ظهور حکمت اشراقى و نیز عرفانى آماده شد. این مکتب که مؤسس آن سهروردى بود. در مقابل مکتب مشائى به عنوان مکتب اشراقى شناخته شد. در قرن هفتم فلسفه مشائى بار دیگر به دست خواجه نصیرالدین طوسى احیا شد. بین قرن هفتم و نهم به تدریج مکتب مشائى و اشراق و عرفان به یکدیگر نزدیک شدند و در محیط معنوى و فکرى شیعه امتزاجى از این نِحَل به وجود آمد که در دوره صفویه به کمال رسید. قرن دهم با رسمى شدن آیین شیعه محیط مناسبى براى ترویج علوم عقلى به وجود آمد. میرداماد فلسفه بوعلى را به رنگ اشراقى و با توجّه به تعالیم شیعه اشاعه داد. بزرگترین فیلسوف این دوره که از شاگردان شیخ بهایى و میرداماد بود ملاصدراست. وى تحولى عمیق در فلسفه به وجود آورد و کتاب: (الاسفار الاربعه) وى بزرگترین شاهکار فلسفه اسلامى به شمار آمده است. طالبان این فن پس از فراگیرى (شفاء) بوعلى و (شرح اشارات) خواجه و (شرح منظومه) حاج ملاهادى سبزوارى به فراگیرى این کتاب عظیم مى پردازند. با توجه به آنچه گذشت مى بینیم که فلسفه اسلامى درست که از فلسفه یونان سرچشمه گرفته ولى لباسى دیگر پوشیده و در پرتو اساساً فلسفه یونان را مسلمانان متعهد براى آن فرا گرفته بودند که در برابر شبهات نوپیدا و حرکتهاى فکرى علیه اسلام مسلح شوند و توشه برگیرند. آیا امروز هم لازم است تمام مباحث فلسفه مشاء که زمانى کاربرد داشته است فرا گرفته شود و وقت بسیارى از طلاب به هدر رود؟ یاخیر باید گزینش شود و تطبیقى با فلسفه جدید غرب اگر امکان دارد صورت بگیرد و راه جدیدى گشوده شود. فلسفه غرب در امروز مثل فلسفه یونان در آن روز مورد نیاز است که طالبان علم و مدافعان اسلام بیاموزند و گزینش کنند و براى گسترش و رونق اسلام از آن بهره برند و کژیهاى آن را به بوته نقد بگذارند. این حرکت از راههاى بسیار مهم نفوذ اسلام در بین متفکرین و فلاسفه مغرب زمین است و کم موفقیتى نیست. حوزه هاى علمیه با پشتوانه غنى فلسفى اگر خانه تکانى کنند و از اندیشه نوآوران بویژه مرحوم علامه طباطبایى و شهید مطهرى کمک بگیرند مى توانند امروز جایگاه ویژه اى را به خود اختصاص دهند و در سطح گسترده اى مطرح شوند و از انزوا به درآیند.
اصول فقه اصول فقه دستگاه منطق فقه است. همان گونه که بدون فراگیرى (منطق) نمى توان قدم در دنیاى تفکر و اندیشه گذاشت بدون فراگیرى منطق فقه که اصطلاحاً اصول نام دارد نمى توان گام در دنیاى فقه گذاشت. اصول پلى است براى گذر و ورود به دنیاى فقه. عقلایى نیست درنگ بر روى پل و اشتغال بیش از حدّ در فراگیرى ابزار کار. باید وارد میدان کار شد تا خود به خود در افزار و مقدمات کار و تطبیق آن به موارد مسلط شد. دانستن قواعد کلى اصول فقه بدون تطبیق آن با موارد و بهره از آنها در مسایل گوناگون و مبتلا به مثل دانستن تئورى نجّارى است بدون در اختیار داشتن تیشه و ارّه و استفاده از آنها اصولى که اکنون در حوزه ها تدریس مى شود بسیار پرشاخ و برگ و آکنده از مسایل غیر ضرور و ذهنى و به دور از واقعیتهاى اجتماعى است. مثالها تکرارى مهجور ومتروک و نوآورى و حداقل. سالهاى سال است که این آب بر همین جوى روان است نه جنبشى نه تحرکى و... شهید مطهرى مى گوید: (افراط در مباحثه و شیوع علم اصول در عین این که یک نوع قدرت و هوشیارى در اندیشه طلاب ایجاد مى کند یک نقص دارد وآن این است که طرز تفکر طلاب رااز واقع بینى در مسایل اجتماعى دور مى کند و به واسطه این که حتى منطق تعقلى ارسطویى نیز به قدر کافى تحصیل و تدریس نمى شود روش فکرى طلاب بیشتر جنبه جدلى و بحثى دارد و این بزرگترین عاملى است که سبب مى شود طلاب در مسایل اجتماعى واقع بینى نداشته باشند.)9 فقه فقه تئورى اداره جامعه است. هر جامعه اى نیاز به قوانین دارد که بر اساس آن راه بگشاید و به جلو حرکت کند. قوانینى که مشکلات ومعضلات را حلّ کند و بارى از دوش جامعه بردارد و انسانها را به سوى کمال رهنمون شود. کتابهاى فقهى براى تمرین و پرکردن اوقات بیکارى افراد از سن بلوغ تا مرگ پرداخته ونگارش نشده اند بلکه براى حل مسایل زندگى مردمان نوشته شده اند. کتابهاى فقهى دستورالعمل براى عدّه معدود و مسجد نشین و پاى منبر برو نیست حاوى قوانینى است که در جاى جاى جامعه: از این روى محصل فقه در حقیقت کتاب قانون مى آموزد براى پیاده کردن آن در لایه هاى مختلف اجتماع. آیا مى شود وقت محصل فقه را در مباحثى که زمان آنها گذشته و غبار کهنگى همه زوایاى آن را پوشانده و هیچ کاربرد اجتماعى ندارد تلف کرد و یا به گونه اى مسایل را ذهنى و به دور از صحنه اجتماع مطرح کرد که فارغ التحصیلى مات ومبهوت وعلیل تحویل جامعه داد. آیا چند درصد از مباحث فقهى که در حوزه هاى علمیه آموزش داده مى شود کاربرد اجتماعى دارد و مى توانند راه بگشایند. آیاهیچ فکر کرده ایم که این همه نیرو و سرمایه و وقت چه بازدهى داشته است؟ آیا نباید به ازاء سرمایه اى که مصرف مى کنیم بهره ببریم. چرا اسلام را مهجور کرده ایم و طلبه را علیل! باید آموزش فقه به گونه اى سازمان بیابد که از ثمرات عالى آن در اجتماع بهره ببریم و زندگى روزمره خویش را بر آن بنیان بنهیم و براى اداره جامعه نیازمند قوانین دیگران نباشیم. کاستیهاى متون آموزشى حوزه 1 . قدمت: این یعنى جدا کردن استعدادهاى درخشان وجوانان پرشور و با انیگزه از متن جامعه. کسى که بر اساس روش و اسلوب قرنها پیش به تحصیل بپردازد در کجاى جامعه مى تواند جاى بگیرد؟ آیا مى توان از وجود او در محافل و مراکز فرهنگى که در صدد رفع مشکل زمانه اند بهره برد؟ کتاب درسى باید با توجّه به نیازهاى روز و شیوه هاى آموزشى و پژوهشى جدید تدوین گردد. به گفته سید محمد حسین فضل اللّه: (دانشگاههاى جهان هر ده سال تمام روش درسى و کتابها و مضامین ومحتویات آنها را بر طبق نیاز روز تغییر مى دهند. تنها بدین وسیله است که حوزه مى تواند خود را با پیشرفتهاى جهانى همگام کرده بى توجهى به این مهم حوزه را در برابر حوادث واقعه و مسایل اجتماعى اقتصادى سیاسى و فرهنگى روز عاجز و ناتوان کرده است. شهید مطهرى دردمندانه مى گوید: (وقتى به تهران آمدم متوجه شدم که آنچه در حوزه آموخته ام قابل عرضه نیست و طالبى ندارد و آنچه را که مردم از من مى خواهند من آماده نکرده ام و نیاموخته ام)11 این سخن حکایت از واقعیت تلخى دارد که حوزه با آن دست به گریبان است و جوانان پرشور و دلسوزى راکه عمرى رنج و زحمت کشیده اند فسرده است. این سخن مطهرى است قلّه حوزه . کسى نمى تواند مطهرى را متهم کند که خوب درس نخوانده و متون آموزشى حوزه را به خوبى فرا نگرفته است; زیرا وى در بیشتر علوم حوزوى صاحب رأى بود. بنابراین باید اذعان کرد که این کتابها مربوط به عصر ما نیست و دوران آنها گذشته است. براى نمایاندن عمق قضیه گزارشى از تاریخ تدوین کتب درسى ارائه مى دهیم:
علم صرف شرح امثله محمد بن سلیمان تنکابنى (م. 1302) 13 صرف میر سید شریف على بن محمد بن على جرجانى. التصریف (الغرى فی التصریف) عبدالوهاب بن ابراهیم معروف به عزالدین زنجانى (م . 655) 14 شرح التصریف سعد الدین مسعود بن عمر تفتازانى (م .738) 15 شرح النظام (متن آن شافیه) ابو عمرو عثمان بن عمر بن ابى بکر معروف به ابن حاجب (م . 646) 16 حسن بن محمد بن حسین قمى نیشابورى نظام الدین معروف به نظام الأعرج بر این کتاب شرحى دارد به شرح شافیه معروف شرح النظام. وفات نظام الدین را بعد از سال 850 هجرى گفته اند. 17 کتاب شافیه شرح دیگرى نیز دارد به نام شرح رضى نوشته رضى الدین محمد بن حسن استر آبادى نجفى (م . 686) 18 صرف ساده آیة اللّه جنتى آیة اللّه خزعلى این کتابها که بر شمردیم در علم صرف در حوزه ها تدریس مى شده و اکنون نیز برخى آنها جزو متون آموزشى است. بین متن قدیمى آن (شافیه) و متن جدید آن (شرح امثله) حدود 656 سال فاصله است. اگر کتاب صرف میر را اصل در متون علم صرف قرار دهیم از زمان فوت مؤلف آن حدود 596 سال مى گذرد. فاصله ما با کهن ترین متن صرفى بیش از ششصد سال است. علم نحو عوامل ملا محسن بعضى این کتاب را از مصنفات مرحوم ملا محسن فیض کاشانى (م . حدود 1060) دانسه اند و برخى دیگر مؤلف آن راملا محسن بن محمد طاهر قزوینى مى دانند که شخصى ادیب بوده و شرحى بر الفیه ابن مالک دارد. وى در اواخر سلسله صفوى مى زیسته است.20 الهدایة فی النحو. بعضى این کتاب را از ابوحیان نحوى محمد بن یوسف بن على بن یوسف بن حیّان غرناطى اندلسى (م . 745) داتسه اند; در کتابهایى مانند: الاعلام زِرِکلى در تالیفات وى چنین کتابى ذکر نشده است.21 برخى مؤلف آن را زبیر بن احمد بن سلیمان زبیرى شافعى (م 317) مى دانند. در زمره تالیفات وى کتابى به نام هدایه ذکر شده است22 و آیا این همان کتاب است؟ براى ما معلوم نیست. نام افراد دیگرى نیز به عنوان مصنف این کتاب ذکر شده است.23 انموذج جار اللّه ابوالقاسم محمود بن عمر زمخشرى (م . 647) 24 این کتاب را محمد بن عبدالغنى اردبیلى (م .647) شرح کرده است 25 صمدیه تالیف علاّمه شیخ بهاء الدین محمد عاملى معروف به شیخ بهایى (م . 1031). الفیه محمد بن عبداللّه بن مالک جیانى اندلسى شافعى (م . 672) 26 شرح آن معروف به: سیوطى از تصنیفات جلال الدین عبدالرحمن سیوطى (م. 911) است. این کتاب شرحهاى دیگرى نیز دارد از جمله: شرح ابن عقیل شرح اشمونى و... 27 مغنى اللبیب عن کتب الأعاریب جمال الدین عبداللّه بن یوسف مصرى حنبلى (م . 761). شرح جامى نورالدین عبدالرحمن بن احمد جامى (م . 898). این کتاب شرح کافیه ابن حاجب است.29 کتابهایى که ذکر شد در حوزه هاى علمیه تدریس مى شده است و برخى از آنها اکنون نیز متن آموزشى مى باشند. نزدیکترین آن به زمان ما سیصد و پنجاه سال فاصله دارد. البته در حوزه ها کتابهاى دیگرى نیز تدریس مى شود ولى عمده کتب نحوى که نظام آموزشى حوزه بر آن تکیه دارد کتابهاى مذکور است. علم معانى تلخیص المفتاح خلاصه بخش سوم کتاب مفتاح العلوم نوشته ابویعقوب یوسف بن ابى بکر بن محمد خوارزمى معتزلى حنفى ملقب به سراج الدین سکاکى (م. 626) است.31 بخش اول آن در علم صرف و بخش دوّم آن در علم نحو بوده است.
علم منطق الکبرى فى المنطق سید شریف على بن محمد جرجانى. حاشیه ملا عبدالله (م . 981) متن آن تهذیب المنطق نوشته سعدالدین تفتازانى است. شرح شمسیه قطب الدین محمد بن محمد معروف به قطب الدین رازى .32 متن آن نوشته نجم الدین على بن عمر شافعى قزوینى معروف به کاتبى (م . 675) است. وى از شاگردان خواجه نصیر است.33 لئالى المنتظم فی علم المنطق والمیزان. قسمت منطق شرح منظومه مرحوم حاج ملا هادى سبزوارى (م . 1298) المنطق مرحوم محمد رضا مظفر (م . 1383). وى این کتاب را در راستاى اصلاح کتابهاى درسى حوزه تالیف کرده است. این کتاب اکنون به جاى حاشیه ملا عبداللّه تدریس مى شود. علم فقه شرح لمعه یا روضة البهیه زین الدین جبعى عاملى (ش . 965). متن آن لمعه دمشقیه نوشته شهید اول محمد بن جمال الدین مکى عاملى (ش . 786) است. مکاسب شیخ انصارى (م . 1281). در گذشته کتاب شرایع الاحکام تألیف شیخ ابوالقاسم جعفر بن حسن بن یحیى ابن سعید حلى (م . 676) و تبصرة المتعلمین علامه حسن بن یوسف بن على بن مطهر حلّى در حوزه ها تدریس مى شده اند.
علم اصول فقه قوانین الاصول میرزا ابوالقاسم بن محمد معروف به میرزاى قمى (م . 1231). فرائد الاصول معروف به رسائل شیخ اعظم مرتضى بن محمد امین انصارى شوشترى (م. 1281). کفایة الاصول شیخ محمد کاظم خراسانى معروف به آخوند خراسانى (م . 1329). این کتاب در حدود سالهاى 1321 به رشته تحریر در آمده است .34 اصول الفقه مرحوم محمد رضا مظفر (م . 1383). این کتاب اکنون به جاى قوانین تدریس مى شود.
علم کلام و فلسفه تجرید الاعتقاد خواجه نصیر الدین طوسى (م . 672) شرح آن کشف المراد نوشته علاّمه حلّى است. این کتاب شرح دیگرى دارد به نام: شوارق الالهام نوشته محقق لاهیجى (م . 1051) 35 کتابهاى فلسفى که در حوزه تدریس مى شود عبارتند از: شرح منظومه ملا هادى سبزوارى اسفار ملا صدرا (م . 1050) شفا بوعلى سینا (م . 428) و بدایه الحکمه و نهایة الحکمه علاّمه طباطبایى و... 2. غیر آموزشى: نویسندگان کتابهاى رایج در حوزه براى تدریس گروه خاصى از دانش پژوهان را در نظر نداشته اند که براساس فهم و درک آنان به دور از عبارات پیچیده و مباحث غیر ضرور نوشته خویش راارائه بدهند. آنان در صدد ارائه نظرات خود بوده اند براى صاحب نظران و اهل تحقیق. 3. ناپیراستگى: از جمله کتابهاى درسى حوزه کتاب رسائل نوشته شیخ انصارى است. با این که حضرت ایشان معتقد بوده است که این کتاب نیاز به تنقیح و تجدید نظر دارد و از این روى از شاگرد خود مرحوم میرزاى شیرازى مى خواهد که به تنقیح و تهذیب آن بپردازد ولى متأسفانه در حوزه هاى علمیه این کتاب از باى بسم الله تا تاى تمت تدریس مى شود و عمر طلاب بیهوده صرف مباحث غیر ضرور و گاه ممل آن مى شود. شیخ آقا بزرگ مى نویسد: (علامه سید حسین صدرالدین برایم نقل مى کرد: میرزاى شیرازى به من گفت: جناب شیخ مرتضى در اواخر حیاتش از من خواست که درکتاب رسائل او تجدید نظر کرده و آن را تنقیح کنم. با توجه به این که ایشان چند بار تکرار کرد ولى به لحاظ احترام به استاد از قبول این امر امتناع ورزیدم.) 36
نپرداختن به نظرات جدید متن آموزشى باید با توجّه به آخرین نظرات در هر موضوع علمى تدوین شود تا پویایى و جذابیت خود را حفظ کند. برخى از فروع و مسایلى که در کتابهاى فقهى آموزشى حوزه مطرح شده است امروز دیگر موضوعیت ندارند. تدریس و فراگیرى نظرات متروک حال یا به خاطر نقدهاى قوى که بر آنها وارد شده و یا به خاطر اینکه زمان آنها را از دور خارج کرده ذهنیت خاصى براى محصّل ایجاد مى کند که به راحتى بر طرف نمى شود و گاه آثار بسیار سوئى را به دنبال دارد از جمله به هر اندیشه نوپیدایى با غرابت مى نگرد و بى مهرى مى ورزد. مشکل زمانى دو چندان مى شود که توجّه کنیم بسیارى از طالبان علم تنها به مطالعه و یادگیرى متون درسى حوزه بسنده مى کنند و به هیچ وجه به تحقیق و تفحص جدید نمى پردازند. این تفکر و مشى نادرست در فراگیرى مسایل فقهى در اوان پیروزى انقلاب اسلامى سبب گردید برخى با سوء استفاده از سخنان شیخ انصارى درمکاسب ولایت فقیه را منکر بشوند و علیه اساسى ترین رکن نظام اسلامى سخنانى بگویند. شیخ انصارى در مکاسب دلالت روایات را بر ولایت فقیه کافى نمى داند و ولایت فقیه را محصور در امور حسبیه مى داند و آن هم در موارد معدود. بعد از نقل اخبار ازجمله مقبوله عمر بن حنظله مى نویسد: ( این اخبار دلالت ندارد که فقها از طرف شارع به ولایت منصوب شده اند ومثل پیغمبر اکرم (ص) داراى همه اختیارات حکومتى هستند; بنابراین اگر فقیه زکات وخمس ازمردم مطالبه کند بر مردم واجب نیست به او بدهند) 37 امّا اگر به نوشته هاى دیگر مرحوم شیخ مراجعه شود اعتقاد حضرت ایشان به ولایت فقیه واضح مى گردد. شیخ انصارى در کتاب زکات خود که در آخر کتاب الطهارة چاپ شده مساله متولى زکات رامطرح کرده است.بعد از اینکه اجابت پیامبر و امام را در صورت درخواست زکات لازم و مخالفت با آنان را گناه مى شمارد مى نویسد: (لو طلبها الفقیه فمقتضى ادلة النیابة العامة وجوب الدفع لان منعه ردّ علیه والرادّ علیه راد على اللّه تعالى کما فی مقبولة ابن حنظلة ولقوله (ع) فی التوقیع الشریف الواردة فی وجوب الرجوع فی الوقایع الحادثه الى رواة الاحادیث. قال: فانهم حجتى علیکم وانا حجة اللّه). اگر فقیه از مردم بخواهد که زکات را به او بدهند مفاد و مقتضاى ادله نیابت عمومى فقیه وجوب دادن زکات به فقیه است; زیرا امتناع از این امر به معناى ردّ بر فقیه است و ردّ بر فقیه به منزله رد قول خداست آنچنان که در مقبوله عمر بن حنظله آمده است. براى آن که درتوقیع شریف امام(ع) آمده است که: باید در حوادث واقعه به راویان حدیث مراجعه کرد; زیرا آنان حجت من بر شما و من حجت خدا مى باشم. (این جا دو قول است اصّحها انه لایجزى. این نظر و عقیده شیخ طوسى ابن حمزه صاحب شرایع صاحب مختلف و شهیدین در دروس و روضه است.) 38 نکته مهم در کلام شیخ انصارى تفاوت دیدگاه وى در کتاب زکات و مکاسب است. چرا در این دو کتاب فتواى وى اختلاف دارد؟ به نظر مى رسد که شیخ در مکاسب ادله ولایت فقیه را بدون توجه به موارد کاربرد آن در ابواب مختلفه فقه بررسى کرده و ادله راکافى ندانسته است; امّا در کتاب زکات با توجّه به روایاتى که در آن نقل شده است ارتباط زکات با حکومت و به عنوان مالیات دولت اسلامى روشن بوده از این روى روایات نیابت عامه فقیه را مؤید آورده است و به تعبیر دیگر ارتباط منطقى بین حکومت و زکات روشن بوده و نیاز به دلیل مستقل نداشته است. بر همین اساس برخى از اساتید حوزه که در باب ولایت فقیه تحقیق و تدریس کرده اند معتقدند که: مسأله ولایت و حکومت جزو بافت نظام اسلامى است که در ابواب مختلف فقه ازجمله نماز روزه خمس انفال حج جهاد حجر وصیت نکاح طلاق ارث قضاء حدود قصاص و دیات به آن تصریح شده است. 39 شیخ انصارى در کتاب خمس خود نیز بر خلاف مکاسب وجوب دفع خمس را به فقیه پذیرفته است.40 اشکالات مکاسب تنها دراین موضوع نیست بلکه قسمتى از مسایلى که در مکاسب محرمه آمده دیدگاه فقها درباره آنها تغییر کرده است. از جمله: مثالهایى که ذیل عنوان: (حرمت خرید و فروش چیزهایى که منفعت ندارد) آمده است. حوزه آیا نباید براى این معضل بیندیشد و طلاب مطالبى را نیاموزند که فتواها و نظرهاى موجود بر خلاف آنهاست و از گردونه خارج شده اند. مسایل فقهى مطرح شده در کتابهاى درسى وقتى که با فتوا و نظر برخى از علماء در مسایل جدید ناهماهنگ مى شود پذیرش فتوا و یا فتواهاى جدید براى افرادى که این کتابها را فرا گرفته اند مشکل است. چه بسا به راحتى اعلام دارند که فلان فتواى جدید بر خلاف اسلام است. بله به آنها آموزش داده اند که آنچه در این کتابها فرا مى گیرند اسلام است از این روى هر سخن و حرف جدیدى را با این که براساس ملاکها و معیارهاى شرعى مطرح شده چون با انباشته هاى ذهنى و پندارهاى خود ناهماهنگ مى بینند بر نمى تابند و در برابرآن موضع گیرى نمى کنند. از این موضع گیریهاى عوامانه و پندار گرایانه در حوزه ها بخصوص آنان که دریچه ذهن خود را از همه سو بسته اند و به یک سو و یک سمت گشوده اند بیشتر دیده مى شود. شرح لمعه که در حوزه تدریس مى شود چهار قرن و نیم قبل نوشته شده و فروعات و مسایل آن مربوط به گذشته است. از باب نمونه: شهید اول ترک مروت را باعث از بین رفتن عدالت مى داند و شهیدثانى مثالهایى براى آن ذکر مى کند از جمله: سر برهنه راه رفتن خوردن غذا و نوشیدن آب در بازار لباس نظامى پوشیدن فقیه40 و... آیا مى شود این مسایل را در روزگار ما بر خلاف مروت دانست؟ حضرت امام بر این گونه برداشتها از فقه اسلام خط بطلان میکشد و مى فرماید: (ما را آن طور مى خواستند منزوى کنندکه لباس جندى را مى گفتند با عدالت منافات دارد.حضرت امیر لباس جندى داشت با عدالت منافات داشت؟ حضرت سیدالشهداء نداشت لباس جندى؟ اینها با آن تبلیغات بسیار وسیع شان ما را منزوى کرده بودند... به مغزهاى ما آن قدر خوانده بودند که خودمان باورکرده بودیم که نبایدما در سیاست دخالت کنیم. نخیر مسأله این نیست. مسأله دخالت در سیاست در رأس تعلیمات انبیاست مساله جنگ مسلحانه با اشخاصى که آدم نمى شوند و مى خواهند ملت را تباه کنند در رأس برنامه هاى انبیاء بوده است. ما همه تعلیمات انبیا را کنار گذاشتیم ... نمازش را گرفته ایم و باقى را رها کرده ایم...) 41 در متون کلامى و فلسفى ما نیز این اشکال وجود دارد. بدین معنى که موارد متعددى از باورهاى علمى که در این کتابها آمده امروز بطلان آنها به اثبات رسیده است و نظرات جدیدى درباره آن مسایل ابراز شده است.
سخن آخر | ||
مراجع | ||
1 . از سخنان رهبرمعظم انقلاب اسلامى در تاریخ: 70/12/1.
2 . (ده گفتار) شهید مطهرى 249/.
3 . (متفکرین اسلامى در برابر منطق یونان) مصطفى حسینى طباطبایى انتشارات قلم 33/ 34.
4 . (همان مدرک) 36/ 37.
5 . (همان مدرک) 175/.
6 . (علم کلام) ج/1 سید احمد صفایى 12/ حاشیه.
7 . (همان مدرک).
8 . براى تنظیم این بخش از کتاب: (معارف اسلامى در جهان معاصر) سید حسین نصر شرکت سهامى کتابهاى جیبى مقاله مختصرى از تاریخ فلسفه در ایران و کتاب (علم و تمدن دراسلام) از همین نویسنده ترجمه احمد آرام مقاله استفاده شده است.
9 . مجله (حوزه) شماره 17/6.
10 . مجله (حوزه) شماره 54/25.
11 . روزنامه (جمهورى اسلامى) 70/9/18.
12 . (الاعلام) خیرالدین زرکلى دارالعلم للملایین بیروت ج 7/5.
13 . (الذریعه الى تصانیف الشیعه) ج115/13.
14 . مجله (حوزه) شماره 13/6; شماره 18/7.
15 . (همان مدرک).
16 . (الکنى والالقاب) شیخ عباس قمى ج254/1.
17 . (الاعلام) ج216/2; (الذریعه) ج313/13.
18 . (الذریعه) ج 313/13.
19 . مجلّه (حوزه) شماره 14/6.
20 . (همان مدرک).
21 . (الاعلام) ج152/7.
22 . (همان مدرک) ج42/3.
23 . (الذریعه) ج165/25.
24 . (الکنى والالقاب) ج298/2.
25 . (الاعلام) ج21/6.
26 . (الکنى والالقاب) ج399/1.
27 . مجلّه (حوزه) شماره 21/7.
28. (الکنى و الالقاب) ج 1/451.
29 . مجلّه (حوزه) شماره 15/6.
30 . (الکنى والالقاب) ج251/2.
31 . (همان مدرک) ج316/2.
32 . مجلّه (حوزه) شماره6/17.
33 . (الکنى والالقاب) ج100/3.
34 . (مرگى در نور) 344/ 346.
35 . (الذریعه) ج139/3.
36 . (همان مدرک).
37 . (مکاسب) چاپ تبریز 154/.
38 . (کتاب الزکاة) شیخ انصارى مؤسسه آل البیت قم .
39 . (دراسات فى ولایة الفقیه) آیة اللّه منتظرى ج 1/89 به بعد.
40 . (شرح لمعه) کتاب الشهادات ج253/1.
41 . (صیحفه نور) ج147/15. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 296 |