تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,160 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,090 |
زهد، زیستى شایسته 4 | ||
حوزه | ||
مقاله 7، دوره 9، شماره 52، مهر 1371، صفحه 107-128 | ||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||
تاریخ دریافت: 03 اسفند 1394، تاریخ پذیرش: 03 اسفند 1394 | ||
اصل مقاله | ||
آداب و اخلاق اهل علم (9) سخن از زاهدى بود که به جهان فرودین و زخارف فریباى دنیا دلبسته نیست و از لذات زود گذر و دام شهوات رهیده و از تنگناى تعلقات مادى بیرون جسته است. اکنون در این نوشته، سخن از دلبسته به دنیا و رفاه زده است که پیوسته در کامجویى مىزند و راه افزونخواهى مىپوید. همتى جز پروردن هوسها و ارضاى شهوات ندارد. دنیاى آز و نیاز، او را از استغناى روحى و جهان بى نیازى محروم ساخته است. دلبستگى به دنیا پست، آدمى را از مسیر کمال معنوى باز مىدارد. تعلقات دنیا براى او هدف مىشود و به جانب پاکیها و روشناییها و روشناییها اوج نمىگیرد. عمر خود را در چهار دیوارى تن سپرى مىکند و رخصت جولان از این حصار خاکى را نمىیابد. نگرش مرفهانه و برخورد تجملگرایانه به دنیا و ابزار زندگى، آثار سؤ اقتصادى و اخلاقى فراوانى را در پى مىآورد و زندگى سالم را تهدید مىکند. از این روى، گسترش فرهنگ زهد و تلاش و طرح زندگى ساده و با قناعت، اضافه بر آثار بسیار ارزشمند اخلاقى و روحى، در مسایل اقتصادى و اجتماعى نیز بسیار مؤثر است. اکنون و در این شرایط ویژه براى رهایى از گردنههاى عظیم اقتصادى و توفیق در امر بازسازى، راهى جز حاکم کردن شیوه صرفه جویى و ساده زیستى نیست. اگر خواسته باشیم، بنیههاى اقتصادى را تقویت کنیم و طرحهاى اساسى و انقلابى را براى ریشه کن کردن فقر و محرومیت، به کار بندیم، باید در مصارف شخصى و هزینههاى زندگى، راه اعتدال و قناعت را پیشه کنیم. تجملّات، تنوع طلبیها، مصارف کاذب و... گذشته از پیامدهاى اجتماعى و اخلاقى که دارد، تواناییهاى اقتصادى را نیز مىبلعد و تلاش براى رسیدن به استقلال اقتصادى و خود کفایى را نافرجام مىکند. حاکمیت فرهنگ رفاه زدگى و اسرافکارى، زیانهاى نگران کنندهاى به بار مىنشاند. تنبلى، ذلت پذیرى، هوسبازى، فساد، رکود اقتصادى، نابودى منابع طبیعى و ترویج ضد ارزشهاى نظام سرمایه دارى و... آفتهایى است که از تجمّل و ترفّه بر مىخیزد. توجه به این گونه پیامدها و آگاهى به نقش تخریبى آن در سقوط ملّتها، مىتواند در چگونگى نگرش به مادیّات و میزان بهرهمندى از آن و جهت دهى تلاشها و کوششها مؤثّر باشد. به اندازه مجالى که این نوشتار دارد، به برخى از آثار سؤ تجملگرایى و رفاه انسان رفاه زده، هدفى جز ارضاى هوسهاى کاذب ندارد. اندیشه وى جز بر گرد رفاه و سرگرمیهاى آن نمىگردد. ارزشها پایمال مىشود. مصرف زدگیها، جاى کار، تولید و پیشرفت را مىگیرد. در چنین فرهنگ و جامعهاى، خوشگذرانى، ولخرجى و تفاخر به زرق و برقها رواج مىیابد و کمکم جاى ارزشهاى اصلى را مىگیرد. افراد تن پرور و تجملگرا خوشنامتر و مطلوبتر جلوه مىکنند. از این گرایش و منش، پیامبر اکرم (ص) در گفتگویى با اباذر، ابراز نگرانى مىکند و چنین ملتى را بدترینها نام مىنهد: «یا اباذر سیکون ناس من امّتى یولدون فى النّعیم و یغذّون به همّتهم الوان الطّعام و الشاب و یمدحون بالقول. اولئک شرار امتى.(1)» در چنین جامعه و فرهنگى، روحیه تفاخر زنده مىشود و چون خواهشها و نیازهاى کاذب و جو مصرفگرایى رونق مىیابد و هزینهها بالا مىرود، مردم براى دست یابى به خواستههاى خود، از شیوههاى چاپلوسى، رابطه و... بهره مىگیرند. تقسیم درآمدها و دارییها، ناعادلانه مىشود و تعادل آن به هم مىخورد. گروهى به ثروتى بیشتر دست مىیابند و بسیارى نیز محروم مىمانند، اختلافهاى طبقاتى، روز به روز زیادتر مىگردد. گروهى خود خواه و بخیل در دریاى ناز و نعمت و تفنّن بى حد و حساب غرق مىشوند و سراپاى وجودشان وقف اطوار تصنعى و فنونى مىشود که از شؤون انسانى به دور است. در کنار این طبقه برخودار، خیل عظیمى شکل مىگیرند که گرفتار صدها نوع نیازو محرومیت خواهند بود و انواع مفاسد و عقدههاى روانى مبتلا. تجمل و اسرافکارى، نخست باعث فساد صاحبان آن مىشود و سپس به دیگر گروههاى جامعه سرایت مىکند. به فرموده امام خمینى: «این (خوى کاخ نشینى) اسباب این مىشود که انحطاط اخلاقى پیدا شود. اکثر این خویهاى فاسد از طبقه مرفّه به مردم دیگر صادر شده است.(2)» تنوع خواهیها و روى آورى به مصارف زاید و تجملى، آدمى را از معنویات دور مىسازد و زمینههاى لغزش و انحراف را آماده مىکند. رقابتهاى تفاخرآمیز، رو به گسترش مىنهد و هر روز از گروهى به گروه دیگر منتقل مىشود. در پرتو روحیّه زاهدانه و زندگى در حدّ کفاف و قناعت است که مىتوان از دام چنین آفاتى رهید و ضمن بهره ورى سنجیده و عادلانه از مواهب مادى به دیگر نیازهاى معنوى نیز دست یافت. .2 ذلت پذیرى امام خمینى در این زمینه مىفرمایند: «آنها که تصور مىکنند مبارزه در راه استقلال و آزادى مستضعفین و محرومان جهان، با سرمایه دارى و رفاهطلبى منافاتى ندارد، با الفباى مبارزه بیگانهاند. و آنهایى هم که تصور مىکنند سرمایه داران و مرفهان بى درد، با نصیحت و پند و اندرز متنبّه مىشوندو به مبارزان راه آزادى پیوسته و یا به آن کمک مىکنند، آب در هاون مىکوبند. بحث مبارزهورفاه وسرمایه، بحث قیام راحت طلبها، بحث دنیا خواهیو آخرت جویى، دو مقولهاى است که هرگز با هم جمع نمىشوند وتنها آنهایى تا آخر خط با ما هستند که درد فقر و محرومیّت و استضعاف را چشیده باشند.» 67/4/26 قرآن کریم، این موضوع را به صورت قانون و سنت بیان کرده و رفاه و خوشگذرانى را عالم سقوط مىشمارد: «و کم اهلکنا من قریة بطرت معیشتها فتلک مساکنهم لم تسکن من بعدهم الاقلیلا و کنا نحن وارثین»(3) لغت «بطر» که در آیه شریفه آمده است، به معناى شق و شکافته شدن است. شادى و خوش گذرانى، زندگى مرفهانه و تجملى، باعث شکافته شدن مرز اعتدال مىشود. طرب و رفاه، باعث تجاوز از حد اعتدال و حقیقت مىگردد. گویا حق شکافته مىشود و از آن تجاوز مىشود. در آیه دیگر، خداوند «اتراف» و ترفه را باعث سقوط و نابودى شمرده است: «و اذا اردنا ان نهلک قریة امرنا مترفیها ففسقوا فیها فحق علیها القول فدمّرناها تدمیرا.»(4) دراین آیه، سخن از فرهنگ اتراف و مترفین است. مترف به کسى گفته مىشود که به ناز و نعمت پرورده شده و بسیار عیاش و تن آساست. آن که فزونى نعمت و زندگى مرفهانه او را مست و مغرور و غافل کرده و به طغیان وا داشته است. جامعهاى که در استفاده از لذایذ و نعمتها، زیاده روى کند این گونه روحیّه رفاهطلبى، غالب، باعث فساد مىشود، چنانکه همواره یکى از عوامل زشتکارى مترفین بودهاند: «... واتبع الّذین ظلموا ما اترفوا فیه و کانوا مجرمین»(5) این تنعم و تلذذ بى قید و شرط، عامل انواع انحرافهاست که در طبقات مرفه جامعه پدید مىآید. مستى شهوات، آنان را از پرداختن به ارزشهاى اصیل و درک واقعیتهاى اجتماعى باز مىدارد و غرق عصیان و گناه مىکند. طبقات مرفه، همیشه از پرتوقعترین و در عین حال، بى خاصیتترین افراد جامعه بودهاند. اگر ناز و نعمتشان رو به راه بوده مشغول عیش و نوش خود بودهاند و اگر اندکى کمبود احساس مىکردهاند، داد و فریاد واویلایشان بلند مىشده و مراعات هیچ چیزى را نمىنمودهاند. سرنوشت این گونه جوامع، نابودى است، چنانکه در ملتهاى گذشته نیز چنین بوده است. این سرنوشت، چیزى جز قانون الهى نیست. آیاتى که بدآنهااشاره رفت از همین سنت الهى پرده بر مىدارند و آن را در چهار مرحله جارى مىدانند: .1 اوامر و وظایف دینى توسط رسولان الهى براى پیروى مردم ابلاغ مىگردد. .2 طبقهاى به عنوان مرفه و خوشگذران به فسق و نافرمانى مىپردازند. .3 این فسق و انحرافها گسترش یافته و عمومیت پیدا مىکند و به طبقات .4 در پى این کژیها و اسرافکاریها، و نابودى و هلاکت به سراغ چنین ملتى مىآید. در این جامعه ناسالم و رفاه زده، مترفین، سردمداران ناهنجاریها مىشوند. آنانى که در ناز و نعمت و هوس غرق هستند، پیامهاى مصلحین را نمىشنوند. این آیات هشدارى است به همه ملتهاى باایمان و صاحب تمدن که سرنوشت جامعه و زندگى خود راه به آفت ترفّه نیالایند و زمینه رشدبه مرفهان بى درد ندهند و از آنان پیروى نکنند. باید یادآور شد که همیشه اشراف و مرفهان، نخستین کسانى بودهاند که با مصلحان و منادیان عدالت مخالفت کردهاند. صاحبان در آمدهاى سرشار «اولوا الّطول(6)» ازخطرها و مبارزات شانه خالى مىکردند و اهل خطر نبودند. افراد چسبیده به دنیا، راحت طلب، بى تلاش و هرسناک، هرگز همگام با انبیأ (ص) نبودهاند و چه بسیار که موضع خصمانه داشتهاند: «و ما ارسلنا فى قریة من نذیر الاّقال مترفوها انا بما ارسلتم به کافرون(7)» نسلى که در دامن عشرت و خوشگذرانى و بیکارى به سر مىبرد. پیوسته راه مصرف مىجوید و از بیکارى و پوچى نقبى به سرگرمیها و مشغلههاى زشت و هوسبازانه مىزند، خود اولین قربانى این رفاه زدگى است. این خطر، به تدریج از طبقه مرفه به طبقات دیگر سرایت مىکند و گسترش مىیابد. کمکم ارزشهاى اخلاقى و معنوى از رونق مىافتند و پایمال مىگردند. بدینسان زمینه نابودى و انقراض آماده مىشود. این خطرکه قرآن آن را به صورت سنت وقانون مطرح مىکند، در امتهاى گذشته بارها پیش آمده است و تمدنهاى زیادى در آتش رفاه زدگیها و آسایش طلبیها سوختهاند. شواهد تاریخى، گواه تحقّق این سنت الهى است. بسیارى از تمدنها و ملتهاى توانا و برخوردار و انقلابهاى پیروز، به خاطر گسترش فرهنگ اسراف و تبذیر در ابن خلدون، در کتاب خود، فصلى به این مطلب اختصاص داده است. در این فصل، نتیجه مىگیرد که: فراخى معیشت و فرو رفتن در نعمت و خوشگذرانى، عامل سقوط تمدنها و ملتهاست: « هر گاه ملتى به برخى پیروزیها نایل آید، به همان میزان به وسایل رفاه دست مىیابد وبا صاحبان نازونعمت وتوانگران در آسایش و فراخى معیشت شرکت مىجوید.... تنها همت این ملت این است که نعمت ووسیله فراخى زندگى به دست آورد و در سایه دولت به آرامش و آسایش به سر برد و عادات و شیوههاى پادشاهى را در ابینه و پوشیدنیهاى نیکو فرا گیرد و هر چه بیشتر بر مقدار آنها بیفزاید و در بهتر کردن و زیبایى آنها به تناسب ثروت و وسایل ناز و نعمتى که به چنگ مىآورد بکوشد و از متفرعات آنها برخوردار گردد. و پیداست که در این صورت، رفته رفته، از خشونت و قدرتمندى بادیه نشینى و سروکار داشتن با طبیعت کاسته مىشود و دلیرى و تعصبات آنان به سستى و زبونى تبدیل مىگردد. و از گشایش و رفاهى که خداوند به ایشان ارزانى مىدارد برخوردار مىشوند و فرزندان و اعقاب ایاشن نیز بر همین شیوه پرورش مىیابند. بد انسان که به تن پرورى و برآوردن نیازمندیهاى گوناگون خویش مىپردازند و از دیگر امورى که در رشد و نیرومندى ضرورت دارد سرباز مىزنند..... به هر اندازه بیشتر در ناز و نعمت و تجمل خواهى فرو روند، به همان میزان به نابودى نزدیکتر مىشوند.(8)» آرى بسیارى از ملتها، پس از دوران شکوفایى، به تدریج، میثاقهاى خود را با ارزشها فراموش کردند. در معیشت راه اسراف پوییدند. لازمه این تجملگراییها، تن آسایى و استخدام و استثمار ضعیفان بود. حرص بهمال اندوزى، روز به روز فشار طبقه مرفّه را بر طبقات ضعیف بیشتر مىکرد. کم کارى، کم فروشى، احتکار و تقلبب، رشوه خوارى، درآمدهاى کاذب و مشغلههاى غیر اصولى، رواج مىیافت. در آفت تجمّل و ترفّه، رمق بسیارى از ادیان و نهضتها را گرفت و حرکت آنان را کند ساخت. قوم ثمود، گرفتار اختلاف طبقاتى و استثمار شد.قوم لوط، در لجنزار هوس و شهوت افتاد. قوم مدین، گرفتار کم فروشى و فساد شد. بنى اسرائیل به دام تبعیض و استثمار افتاد و از معنویات روى گرداند که نشان مىدهد چگونه تجمل و رفاه زدگى، امت مسلمان را از پا در آورد. در همان یکى - دو قرن نخست مسیر اسلام و مسلمانان را تغییر داد. پس از فوت پیامبر اکرم(ص) فرماندهان مسلمان با نیروهاى شجاع و انگیزهدار خودو در پرتو جذابیّت و حقّانیّت اسلام، پس از برقرارى ثبات و امنیت داخلى، رو به سوى مرزها گذاشتند و اقدام به کشور گشایى کردند. در این لشگر کشیها، اضافه بر نابودى ظلم و کفر و آزاد سازى انسانها، به ثروتها و غنایم فراوانى نیز دست مىیافتند و اموال سردمداران کفر به چنگ آنان مىافتاد. این ثروتهاى زیاد، درشرایطى به زندگى مسلمانان و مرکزیّت اسلام راه مىیافت که آمادگى روحى و برنامه ریزى سنجیدهاى براى برخورد با آن وجود نداشت. در چنین شرایطى، غنایم وارد زندگى مسلمانان مىشد و روز به روز توان اقتصادى و بهره مندى آنان افزایش مىیافت. برخى از این غنایم، اشیاى لوکس و تجملى بود که از کاخهاى اشراف به دست آمده بود و اکنون در زندگى مسلمانان راه یافته بود. این کالاهاى تجملى و ثروتهاى زیاد، قهرا در روحیه مسلمانان و سابقه داران انقلابى تأثیر مىگذاشت و به تدریج نطفه اشرافیّت و ترفّه را بارور مىکرد. هنگامى که جواهرات، ظروف طلا، پارچههاى زر بفت، لباسهاى زیبا و فرشهاى نفیس، که از کاخهاى کسرى به دست آمده بود، به مرکز خلافت، مدینه، حمل شد، خلیفه آنها را تقسیم کرد. امّا آنچه باعث تأثر و هراس او در این پیروزى بزرگ شد و او را به گریه انداخت، توجّه به خطرى بود که نسبت به آینده مسلمانان پیامبر اکرم(ص) براى جلوگیرى از تمرکز ثروت، از استعمال ظروف طلا و نقره جلوگیرى کرده بود؛(9) اما اکنون پندها و هشدارهاى رسول الله(ص) نادیده گرفته مىشود و گرایش به دنیا گسترش مىیافت. روز به روز شور انقلاب و تعصب دینى فروکش مىکرد. نشانههاى راحت طلبى و رفاه جویى رخ مىنمایاند. اندیشه به دست آوردن ثروتهاى بیشتر و مصارف کاذب گسترش مىیافت. نخستین کسى که ازاین خطر به شدت بر آشفت، امام على(ع) بود؛ لذا آن حضرت بیش از معصومین دیگر(ع) درباره فریبندگى زرق و برقهاى دنیا و خطرهاى ناشى از تجمع ثروت و سرگرمى بدآنها، سخن گفته است. انگیزه حضرت از این اصرار، خطرى بود که از ناحیه غنایم، احساس مىکرد پیشروى مسلمانان، ثروتها و امکانات زیادى را سرازیر مرکز اسلام کرده بود. برخى از اطرافیان ونور چشمیهاى دستگاه خلافت، آنچنان در ثروت و تجمل غرق شده بودند که ایثارها و تعصبات دینى، بدل به لذتجویى شده بود. اختلاف طبقاتى روز به روز بیشتر مىشد. از پاکان و پارسایان زمان رسول الله(ص) خاطرهاى باقى مانده بود. امام على(ع) از بالاى که دنیا دوستى و اشرافیّت جدید بر سر مسلمانان آورده بود چنین مىگوید: «شما در روزگارى هستید که خوبى در آن پشت کرده و همچنان مىرود و بدى روى آورده و پیش مىرود. گوشه چشم به هر سو که خواهى به مردم بیفکن آیا جز مستمندى بینى که با فقر دست به گریبان و مرفّهى با نعمت خدا در کفران؟ آن که دست بخشش ندارد و ندادن حق خدا را افزونى به شمار مىآورد، یا سر کشى که گویا گوش او از شنیدن موعظتها گران است. کجایند گزیدگان شما و نیاکانتان و آزادگان و جوانمردانتان؟ کجایند پرهیز کاران در کسب و کار و پاکیزگان در راه و رفتار؟ آیا جز این است که همگان رخت بربستند واز این جهان پست و گذران وتیره کننده عیش بر مردمان دل گستندو شما ماندید گروهى خوار و بى مقدار که از خردى رتبتتان لب به هم نمىرسد، تا نامتان رابه زشتى برد و همى خواهد على(ع) عواقب این مستى ناشى از رفاه را نگران کننده مىشمارد و آینده وخیمى را براى مسلمانان پیش بینى مىکند: «هم اکنون منتظر پشت کردن کارها و عقب گرد کردن امور خویش و گسیختگى پیوندها و روى کار آمدن خردسالگان و بى تجربگان و دون همتان باشید. این وضع زمانى پیش خواهد آمد که آسیب شمشیر، مومن را آسانتر بود از به دست آوردن در همى حلال.... این (اوضاع وخیم) هنگامى است که سست شوید، امانه از میخوارگى، بلکه از فراخى و فراوانى ثروت. سوگند خورید نه از روى ناچارى. دروغ مىگویید، اما نه در اثر تنگنا.این هنگامى است که بلاها شما را چنان گزد که بارگران، دوش شتر را از پالان آسیب مىرساند. این رنج، چه طولانب خواهد بود و امید رهایى از آن چه دور.(11)» متأسفاه این هشدارها به جایى نرسید و نگرانیها واقعیت یافت.نیم قرن بیشتر از آغاز بعثت نگذشته بود که نشانههاى تجملگرایى و اشرافیت پیدا شد. مزارع ملى به تیول خاندانى ویژه در آمد. ثروتها و املاک، دولت توانگران گشت. اختلاف طبقاتى عصر جاهلیّت، از نو پدیدار شد. طبقه برخوردار، روز به روز متمولتر و خوشگذرانتر گشت. ثروت توانگران رو به فزونى نهاد و توزیع ناعادلانه ثروت رواج یافت. شیوههاى کاذب اقتصادى شایع شد. تجارت پرسود گسترش پیدا کرد. در عراق و شام منزلها و ییلاقهاى پر شکوه، یکى پس از دیگرى، بر پا مىشد. در اندرون آنها بساط عیش و نوش دایر مىگشت. طبقه خوشگذران، خود را پایبند اصول اخلاقى نمىدید. تجمل، تفاخر، سودجویى و بیکارى رونق یافت. این گونه شد که پیشتازان در اسلام و انقلابیهاى خوش سابقه نتوانستند انقلابى بمانند. ارزشها رو به افول نهاد. عدهاى که ثروت بى حساب اندوخته بودند، هنگامى که دیدند اراضى سایر بلاد سودآورتر از اراضى حجاز است، املاک آن سامان را به تیول خود در آوردند. این رفاه زدگى باعث شد که به جاى کارهاى مثبت اقتصادى واسطه گرى و عثمان، داراى یک میلیون درهم و صد و پنجاه هزار دینار، ذخیره شخصى بود. املاک او، در حنین و وادى القرأ صدها هزار دینار ارزش داشت. زبیر، هزار دینار در آمد ملک عراقش بود. منزلى در کوفه با چوب عاج هندى و در مدینه با گچ و آجر و ساروج بنا کرده بود. عبدالرحمن بن عوف، هزار اسب، هزار شتر و هزار گوسفند در اصطبلش بود. طلا و نقرههاى زیدین ثابت را پس از مرگش با تبر تقسیم کردند. سعد بن ابى وقاص، در عقیق خانهاى داشت با طبقه افراشته و فضایى گشاده که برفراز کنگره هایش دیدگاهایى تعبیه شده بود(12). در این زمان، مالکیت صورت مطلقه به خود گرفته بود. هرکس گمان مىکرد که در هر گونه استفاده از داراییش آزاد است. مالکیت مطلقه وسیلهاى شده بود در خدمت هوسها و خود خواهیها. توانگران صاحب درآمد، مسؤولیتهاى خود را فاموش کرده بودند. به جاى اینکه فقیران به نان و نوایى برسند و سطح زندگى عمومى همسان گردد، روز به روز اختلاف طبقاتى عمیقتر مىگشت. بهرهمندیهاى نابجا، باعث زیانها و انحرافهاى عمدهاى در جامعه نو پاى اسلامى گشت.ثروت توانگران به جاى این که مصرف نیازهاى ضرورى شود یا راکد شد و یا صرف هوسرانى، تفاخر و خوشگذرانى افراطى شد. بسیارى از سرمایههابه هدر مىرفت و هر روز بر تعداد محرومان افزوده مىشد. زهد و ایثار انصار و صفاى مهاجران صدر اسلام را غبار و فراموشى فرا گرفت. اوج تجملگرایى و نادیده گرفتن تعالیم اسلامى در باب زهد و قناعت، از زمان سلسله بنى امیّه آغاز شد. بنى امیّه خلافت را تبدیل به پادشاهى کردند. اندوختن زر و سیم و خوشگذرانى و اتراف را رواج دادند و مشروعیت بخشیدند. سلطنت اموى در عصر اموى، بهاى جواهرات افزایش یافت. پارچههاى حریر و لباسهاى گرانقیمت روز به روز بیشتر شد. از همه سوکالاهاى گرانقیمت سرازیر بازارها و زندگیها مىشد. پردههاى پر نقش و نگار از فسا، سجادهها و قالیچهها از شوشتر و بخارا، حصیر از آبادان، تشک و متکا از دشتستان، فرشهاى زربافت از ارمنستان،ظروف چوبى و بلورین از مازندران و بصره و شیشه از شام.(13) از نمونههاى دیگر تجملگرایى و اسراف، که بس حولانگیز مى نمود، تفنّن در - غذاها و وضع افسانهاى آشپزخانهها بود. سردمداران و رجال ممالک اسلامى، هنگامى سر سفرهها مىنشستند، پزشکان مخصوص بالاى سر آنها مىایستادند. این پزشکان در زمستان شربتهاى اشتهاآور و گرمى بخش و ادویههاى متنوع به دست مىگرفتند و وسط غذا به رجال تقدیم مىکردند، تا بیشتر گرم شوند و به اشتها واسطهها و مأموران از نقاط دور دست، با مخارج زیاد انواع غذاها و میوه، سبزیها و شکارها را روانه پایتخت مىکردند. براى لذیذتر شدن غذاها به مرغان و پرندگان که گوشت آنها مصرف مىشد، خوراکهاى لذیذ و گرانقیمت مىخوراندند.(14) امور آشپزخانهها به وضع شگفتى توسعه و تنوع مىیافت. آشپزخانهها به صورت واحد بزرگى در کنار زندگیها قرار داشت و پرخورى ولذتجویى در میان طبقات مرفّه رواج یافته بود. این شیوه اسرافکارى و تجملگرایى به دوران اموى محدود نگشت، بلکه در زمان بنى عباس نیز ادامه یافت. در اثر آن همه تجملات و ولخرجیهاى شگفت، اکثر مردم در فقر و فشار به سر مىبردند و روز به روز تیره روزى آنان بیشتر مىشد. نرخهاى کاذب، عرضه و رواج کالاهاى تجملیو تفاوت فاحش درآمدها، آثار سوئى را بر بنیه اقتصادى جامعه وارد ساخت. نیازمندان و تهى دستان فراوان، یتیمان بى سرپرست، سفرههاى تهى از غذا، شکمهاى گرسنه، بدنهاى برهنه و...روح آدمى را آزار مىداد. توده مردم به دشوارى نان بخور و نمیرى پیدا مىکردند. در این میان، به خاطر سؤ تدبیر و کینه توزى عباسیان، وضع معیشتى علویان بیش از دیگران وخیم بود. خلفا و درباریان در میدان اسراف و تجمل، گوى سبقت را از دیگران ربوده بودند. سیل کنیزان و غلامان سرازیر دربار شده بود. کاخهاى رجال و اشراف، محل اجتماع خوبرویان و کنیزکان بود دلالان مخصوص، کار جمع آورى را به عهده داشتند. رقص، شعر، سرور و مستى در این گونه مراکز و محافل رواج کامل داشت. فرصت طلبان براى تقرب به دربار و مناصب اجتماعى از اهدأ نوازندگان و خوبرویان بهره مىبردند. هزاران کنیز، غلامبچه و خواجه، در اندرون کاخها و رفاه زدگى و اشرافیت آثار سؤ خود را، به تدریج، بر صحنههاى سیاسى و اجتماعى نیز مىگذاشت. خوبرویانى که از روى شهوترانى و سر مستى تجمل، در اندرون زندگیهاى اشرافى گرد آمده بودند، تصمیمهاى عمده سیاسى و اجتماعى و جابه جایى مهرهها را به دست داشتند. در جامعه رفاه زده آن زمان، مرداب هوسها، شهوترانیها و لذتجوییها بیشترین سرمایه را مىبلعید. رجال و متمولان، از روى تفاخر و هوس، هر روز دنبال تجمل و رفاه تازهاى مىرفتند. در این آشفته بازار، صاحبان صنایع و حرف مربوط، از این راه سودهاى کلانى را به دست مىآوردند. یکى از جلوهاى این تفاخر و تجمل، لباسهاى فاخر و رنگارنگ بود که هر روز بر تن مرفهان جلوه گرى مىکرد. انواع پارچههاى گرانقیمت در برابر پولهاى گزاف عرضه مىشد: «رجال متجمل، هر روز خواستارمد جدیدى از لباسهاى فاخر بودند و در مورد بالا بودن قیمت آن،هیچ گونه امتناعى نداشتند. رقابتى شگفت براى پوشیدن لباسهاى مد و زیبا به وجود آمده بود.(15)» هزاران دست لباسهاى گرانبها در صندوقخانهها انباشته شده بود. خود آرایى و تجمل به جایى رسیده بود که فخر فروشان، حتّى زینها و جلّ استر و الاغها را از حریر و مخمل درست مىکردند. جلوه دیگر تجملگرایى در مراسم عروسى و جشنها خود نمایى مىکرد. جهیزیه و سایر لوازم و لباسهاى عروسى از انواع پارچههاى گرانقیمت تهیه مىشد. فرهنگ تجمل و رفاه زدگى در دوران عباسیان، منحصر به این نمونههایى که بیان داشتیم، نمىشد. فساد مالى و اقتصادى در بسیارى از ابعاد اقتصادى و اجتماعى و اخلاقى جامعه اسلامى آثار سؤ خود را گذاشته بود.ترک فرهنگ مقدس زهد و قناعت و بى اعتنایى به فضایل اخلاقى، پیامدهاى شومى از خود به این گونه سرنوشت شوم و اوضاع وخیم، که عمدتاً ناشى از حاکمیت فرهنگ تجمل و اسراف بود، منحصر به دوران بنى امیه و بنى عباس یا سه و چهار قرن نخست تاریخ اسلام نمىشود، بلکه در همیشه تاریخ، ملتها و تمدنهاى دیگر نیز از این رهگذر زیانهاى فراوانى دیدهاند. پس از پیروزى و بهبود اوضاع اقتصادى، روى به رفاه گرایى و تجمل و اسراف آوردند و در نتیجه زمینه دیگر فسادها و انحرافها را آماده ساختند. آن گاه، این عوامل گوناگون، دست به دست هم داد و زمینه سقوط آنان را فراهم آورد. اقوامى که پس از عباسیان سررشته امور را به دست گرفتند نیز، به خاطر تجمل و زندگى پرهزینه و توانفرسا، ضربات عمدهاى بر پیکر جامعه اسلامى زدند. سلسلههایى مانند: آل بویه، فاطمیان، عثمانیان، صفویه و سایر اقوام دیگر از آفت تجملگرایى و نادیده گرفتن فرهنگ زهد و قناعت و تلاش، بى نصیب نبودند. خوشگذرانى، فساد اخلاقى، شهوترانى و... عوارض طبیعى طبیعى زندگى تجملى بود که همواره سبب نابودى اقتدار و رونق ملتها شده است. یبان این نمونهها، براى این بود که هر گاه ملتى از امکانات اقتصادى خود به طور شایسته بهرهمند نشد و شیوه پسندیده زهد و قناعت را نادیده گرفت و به آفات اسراف، تبذیر و ترفّه گرفتار شد، باید منتظر پیامدهاى شوم اقتصادى، اخلاقى و فرهنگى و اجتماعى آن باشد. اکنون، پس از عبور از گردنههاى صعب العبور و به پایان بردن جنگ خانمانسوز و هستى بر باد ده، جامعه ما براى ساختن و آباد کردن و صعود بر قلههاى مجد و نیفتادن به درّههاى هولناک وابستگى، نیاز فراوانى به حاکمیت فرهنگ زهد و قناعت و تلاش دارد. بر رسانههاى گروهى، مطبوعات و تمامى دست اندرکاران تبلیغى است که به «ما باید کوشش کنیم که اخلاق کاخ نشینى را از این ملت بزداییم. اگر بخواهید ملت شما جاوید بماند و اسلام آن طور که خداى تبارک و تعالى مىخواهد، در جامعه تحقق پیدا کند، مردم را از خوى کاخ نشینى به پایین بکشید... ما باید آدم تربیت کنیم نه شکمباره...(16)» («روحانیون) توصیه کنند که براى کمک به اقتصاد کشور(که امروز از اهم مسایل است) از اسراف و تبذیر و استعمال امور تشریفاتى و تجمل اجتناب نمایند.» 60/9/14 رسانههاى تبلیغى و دست اندرکاران مطبوعات، نباید وسیله تبلیغات مبالغهآمیز در ستایش محصولات تجملى و تفاخرآمیز باشند و اذهان مردم را به تنوع طلبى و رفاه زدگى سوق دهند. تشریفات پر زرق و برق و طرحهاى پر خرج، مشکلى را حل نمىکند. این ترفند مشتى سودجو و سرمایه دار است که براى منافع خود کالاهاى تشریفاتى و لوکس را مىستایند و اشتهاهاى کاذب و باطل را پدید مىآورند. دست اندر کاران تبلیغات، باید توجه داشته باشند که اگر فرهنگ زهد و قناعت مغلوب شود، فضایل اخلاقى، بهاى بلند پروازیهایى مىگردد که نه از روى قناعت مغلوب شود، فضایل اخلاقى، بهاى بلند پروازیهایى مىگردد که نه از روى تعقل، بلکه از باب چشم و همچشمى پدید مىآید. به خاطر دلباختگى به دلرباییها و افسونگریهاى سرمایه دارى نباید سادگى و بى آلایش سلف صالح را فراموش کرد. راه آزموده این ملت را پایمال پیچیدگیهاى بى حاصل و جلوه گریهاى مدرن گرداند. آدمى خود به خود به طور طبیعى، به سوى تنوعطلبى و زیاده خواهى پیش مىرود و نیازى به ترغیب و تحریک ندارد؛ زیرا حرص و طمع که سکوى حرکت به سوى دنیا مدارى و زیادت طلبى است، در سرشت انسانى ریشه دارد. اگر کسى یا ملتى به چنین گرداب عمیق فرو افتد، هرلحظه بیشتر غرق مىشود و آزمندانهتر دنیا و مظاهر فریبنده آن را دنبال مىکند، چنانکه پیامبر اکرم(ص) مىفرماید: «انسان اگر دو صحرا از طلا داشته باشد، باز در پى سوّمى است. قلب آزمند آدمى را جز خاک (قبر) پر نمىکند.(17)» بنابراین، مهمترین رسالت مبلغان و رسانههاى گروهى، سوق دادن مردم به ساده زیستى، قناعت و کوشش در راه بر آوردن نیازهاى واقعى است. تشویق مردم به سوى تولید و قناعت، باید جایگزین تبلیغات مصرفى شود، به گونهاى که حرص و آز و اسراف و تبذیر مجال حضور نیابد. دروازههاى باز مصرف، هزینههاى گزاف و رفاه و تجمل، از رونق بیفتد. تبلیغ ناشیانه و بى تعهد به فرهنگ تجمل ورفاه مشروعیت مىبخشد. مردمى که ذائقه شان به مصرفگرایى و رفاه و تجمل شیرین شد، به اغماض از آن، خرسند نخواهند بود. | ||
مراجع | ||
پاورقى : 1. «الحیاْ»، ج 288/3. 2. «صحیفه نور»، ج 218/17.
3. «سوره قصص»، آیه 58.
4. «سوره اسرأ»، آیه 16.
5. «سوره هود»، آیه 116.
6. «سوره توبه»، آیه 86.
7. «سوره سبأ»، آیه 34.
8. «مقدمه ابن خلدون»، ترجمه پروین گنابادى، ج 267/1، نقل آزاد.
9. «یاد نامه کنگره هزاره نهج البلاغه»،/351 نقل آزاد.
10. «نهج البلاغه»، صبحى صالح، خطبه 129.
11. «همان مدرک»، خطبه 187.
12. «انقلاب تکاملى اسلام»، جلال الدین فارسى،/474 به نقل از مروج الذهب، با اندکى تغییر.
13. و 14 و 15.«یادنامه کنگره هزاره نهج البلاغه»،/353، به نقل از «تاریخ تمدن»، جرجى زیدان.
16. «صحیفه نور»، ج 219 /17، 217.
17. «جامع السعادات»، ج 100 / 3. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 351 |