تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,361 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,304 |
دستورالعملى از: فقیه و عارف متفکر آیت الله شاه آبادى | ||
حوزه | ||
مقاله 29، دوره 7، شماره 42، بهمن 1369، صفحه 84-94 | ||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||
تاریخ دریافت: 05 اسفند 1394، تاریخ پذیرش: 05 اسفند 1394 | ||
اصل مقاله | ||
در محله دانشمند خیز حسین آباد واقع در جنوب شهراصفهان دیده به جهان گشود. پدراو مرحوم حاج شیخ محمدجواد حسین آبادى اصفهانى بود. او فقیهى ژرف اندیش بود که فقهات رااز مرحوم صاحب جواهر آموخته بود. وى یکى از شاگردان برجسته حوزه درسى آن بزرگ فقیه گردید واز اواجازه روایت واجتهاد گرفت . انس او با جوامع احادیث شیعه و دعاهاى ماثوره او را با کرامت انسان و راز و رمز تربیت نفوس آشنا ساخت . با بهره گیرى از مکتب جعفرى و شیوه هاى تربیتى آنان به سازندگى نفوس پرداخت و دراین راستا شب از روز نمى شناخت .این فقیه خود ساخته نسبت به تربیت فرزندان خود حساسیت ویژه ى داشت و با تیزبینى و هوشیارى خاصى چگونگى حرکات و رفتار آنان را زیر نظر داشت . و با زمزمه لالائى عشق حق در گوش آنان فطرت پاکشان را به جمال مطلق پیوند داد. بر صفحه نانگاشته قلب آنان سطور وحى را با مداد آل محمد نگاشت . از برکت این تلاش مخلصانه فرزندانى از آن بزرگوار به یادگار ماند که هر کدام از آنان ستاره اى بر تارک حوزه هاى علمیه شیعه اند . فرزند بزرگ او مرحوم شیخ احمد که مربى مرحوم شاه آبادى (مترجم ما) نیز بوده است اعجوبه عصر خویش بود. دراحاطه بر فروغ فقیهى کم نظیر بود و در پارسائى یگانه روزگار. وى شیفته آل محمد(ص ) بود. با این که از بزرگان علماى زمان خود بود در سن جوانى به اجتهاد نایل شد واجازاتى از مشایخ دریافت نموده بود.) بر منبر وعظ مى رفت و شنوندگان خود را در دریاى علوم آل محمد[ص] غوطه ور مى ساخت و قلب آنان را با فرزند دیگراو مرحوم میرزا على محمد که یک سال بزرگتراز عارف ما بود. نیز شاگردى از مکتب صادق آل محمد[ص] بود که سالها در کاظمین بهره گرفت و بهره ها داد و در سال 1373 در نجف اشرف وفات یافت و در وادى السلام مدفون شد. به سال 1292 ه.ق . فرزندى دیگر دراین خانواده دیده به جهان گشود. نامش را محمدعلى نهادند. وى مقدمات علوم را در محضر پدر فرزانه اش آموخت . در حقیقت مقدمات وجودى خود را نزداو پى ریخت . درم حضر برادرارشدش آقا شیخ احمد بیدآبادى به ادامه رشد علمى و عملى خود پرداخت و آنگاه به حوزه درسى مرحوم میرزا محمد هاشم خوانسارى صاحب کتاب[ مبانى الاصول] برادر صاحب کتاب[ روضات الجنات] راه یافت پس از آن به تهران هجرت کرد و به تکمیل اصول فقه نزد مرحوم حاج میرزا حسن آشتیانى پرداخت . فطرت توحیدى و کمال جوى او به درس مرحوم میرزا هاشم لنکرانى حکیم بزرگ رهنمونش ساخت و در آن حوزه یافته هاى خویش را در قالب براهین آموخت . فراگیرى حکمت نیز عطش حق یاب او را فرو نشاند ازاین رو براى آموختن عرفان نظرى پیمودن پلکان عرفان عملى به محضر میرزاابوالحسن جلوه شتافت وازاو بهره ها و درسها گرفت . حرص به فراگیرى علوم و عشق به علوم آل محمد[ص] او را به جواز باب مدینه علم وحى نجف اشرف کشاند و در آن دیار توفیق بهره گیرى از حوزه هاى درسى بزرگانى چون مرحوم آخوند خراسانى شریعت اصفهانى میرزا حسین خلیل یافت . و آنگاه براى دست یابى به قله علم زمان خویش به سامرا هجرت کرد و در آستانه میرزا محمد تقى شیرازى به تلمذ نشست .او در درس این بزرگ مرد مردانگى را آموخت . دریافت که چگونه مى شود فقاهت در خدمت امت قرار گیرد و چطور یک فقیه بایداز کیان اسلام و مسلمانان حراست کند فطرت پاک ذهن و قاد و دیدن اساتیدى والا ازاوانسانى کامل و برخوردارازابعاد و شوون گوناگونه ساخت .او در جوار مولى الموحدین[ ع] به توحید حقیقى دست یافت واسفار سه گانه در پیمود و براى چهارمین سفر به ایران بازگشت و در سواداعظم ایران : تهران اقامت گزید تا مرکز رسمى ایران را با روح الهى خود به والائیهایى کشاند و آنان را با دامهاى شیاطین و نقشه هاى گوناگون و فریبنده شیطان صفتان آشنا سازد. وقتى نیاز و عطش شدیدى نسبت به معارف باطنى در طالب علمان قم یافت به سراغ این شیفتگان حق شتافت . عاشقانن علوم حقیقى و راهیان صراط ربوبى پروانه وار به گرد شمع وجوداو حلقه زدند تا با سوختن هر آنچه رنگ تعلق پذیرد جانشان را نورانى ساخته و با کروبیان همنوا گردند. ثمره این هجرت مقدس تربیت برزگ مردى چون امام راحل قدس سره گردید که با تجلى روح خدایى اش جهان ظلمانى امروز را منور گردانید و احیا گردین و مذهب دراین عصرانزواى دین و خشکیدن معنویت گردید . مرحوم شاه آبادى حکمت و عرفان را در خدمت نجات و پرورش انسان قرار داد. با درایتى تمام از حقایق بلند عرفانى واز مقام توحید محض به کثرتها واجتماع انسانى نقب مى زد. با مبانى فطرت پذیر بع تفسیر اجتماع و نابسامانیهاى آن پرداخت . امام خمینى که کلماتش ریشه در جبروت دارد و ثمره در عین حال زمان خود را به خوبى مى شناخت وو در جهت علاج نابسامانیهاى آن مى سوخت . سیاست را با چشم ربوبى دریافته بود و جوامع انسانى را مهد عروج انسان به مقامات الهى مى دانست . حضور در متن سیاست را لازم ذاتى انسان مى دانست و دژراین زمینه مى گفت : [سیاست عبارت است از تدبیر در جریان مصالح نوعیه و منع از تحقیق مفاسد آنها.... معرفت تشریع احکام الهیه چون از جهت مصالح و مفاسد واقعیه است قوانین اسلام خواهد بود و چونن تدبیر در جریانن همان مصالح و عدم ظهور مفاسد بوده باشد سیاسات الهیه است]. 1 در زمینه عنصر سیاست در پیکره عبادات چنین نظر داد: [ : معرفت اغلب احکام واقعیه نیز مشتمل است بر سیاست مثل : طهارت و صوم صلوه و زکوه و حج و جهاد و لذا مى توان على التحقیق گفت که دین اسلام دین سیاسى است]. 2 سیر آن مردالهى در کتاب تکوین و آگاهى از سنتهاى حاکم بر هستى و اتصال فطرت او با کتاب فطرت ازاو مصلحى شجاع و ژرف بین ساخت که از ظاهرامور باطن و ریشه آنها را مى یافت واز برخوردهاى سطحى روحانیون و متدینین ظاهربین رنج مى برد و دراین زمینه دردمندانه مى گفت [جمعى از متدینین در محافل و مجالس اظهار دردمندى و تاسف براسلام مى نمایند ولى غافل ازاین که باید درد را معالجه نمود. مذاکره مرض تعداد آن معالجه درد نخواهد بود]... در آن دوره استبداد سیاه رضاخانى به تدوین طرحى براى سامان بخشى به نابسامانیهاى جامعه و عرضه آن اقدام کرد.او در کناراین طرحها علت العلل همه مفاسد و نابسامانیها را دولت رضاخانى دانسته و در این زمینه و به حوزه هاى علمیه و پیروان اسلام هشدار مى داد و مى گفت : [ اسلام از وجود دولت وقت در خطراست]. خوداو در جهت نابودى دولت رضاخان و جلوگیرى از پیاده کردن برنامه هاى شوم او یازده ماه در حرم حضرت عبدالعظیم به تحصن نشست . بااین اقدام خود بسیارى از علما را به صحنه مبارزه کشانید. در زمانى که رضاخان اقدام به تعطیل کردن مساجد کرد اواستوارایستاد و سنگر مسجد را حفظ کرد و در آن به ارشاد مردم وافشاى ماهیت پلید دولت وقت پرداخت .او همانند شمعى سوخت و به راهیان راه حق رهروى آموخت . آن بزرگوار در 77 سالگى نداى :[ یاایتهاالنفس المطمئنه ارجعى الى ربک] را لبیک گفت : [راضیه مرضیه] به لقاء جانان پیوست و در جوار حضرت عبدالعظیم سر بر خاک نهاد. آنچه پیش روى شماست رشحه اى از[ رشحات المعارف] اواست که به گروهى از شاگردان خود القا کرد و نفوس آنان رااز ظلمت ناسوت و ماده به سیر در ملکوت و معنى به پرواز در آورد.اینک دروازه قلبمان را بر مقدم[ نفس] قدسى او مى گشاییم تا وعظ نیکو و ملکوتى او نفس مان را تکانى دهد و قلبمان را گشایشى بخشد. 5 ان شاءالله معصوم مى فرماید:[ما کانت الدنیا مرتین]. باید به اراده کارت درست شود به صرف اراده اداره شود زندگى آخرت . آن جا نتیجه تحصیلات عقلى و نفسى و حسى است یعنى باید عقلت منور باشد به معارف حقه و عقاید صحیحه و نفست که قلب است باید منور باشد به اخلاق حسنه و حست منور به اعمال صحیحه و صالحه . مقیاس مقاصد مهمه عالم برزخ و ماوراءاین عالم همانا شخص شخیص وجود مقدس پیغمبر اکرم[ ص] وائمه هدى[ ع] هستند. عقاید وقتى صحیح واخلاق در صورتى نیکو واعمال هنگامى درست است که مطابق عقاید واخلاق واعمال محمد[ص] باشد میزان صحتش این است . تشکیل عالم برزخ براین منوال است که آنچه این جا عمل کرده اى آن جا یابى چنانچه قرآن مجید مى فرماید: دراین جا میل به وصال و نزدیکى بود در آن جا به طورى کریه المنظراست که مى گویى : یا لیت بینى و بینک بعدالمشرقین . الذین یاکلون اموال الیتامى ظلما انما یکون فى بطونهم نارا 7 . خلاصه تامین حیات آخرت به علم وادب است چه عملى و چه قلبى و چه حسى . فلاح و رستگارى تابع ایمان و عمل است[ : یاایهاالذین آمنوا] یعنى در مرتبه پرستش نبینیدالا معبود را. حریت آن جا نتیجه بندگى دراین جاست . که نه خود را بیند و نه عبادت خود را. لذا مى فرماید: [عبدتک] عبادت مى کنم ترا.این یکى از مراتب نازله یکى از سلاطین عالم برزخ[ ملک و فتان] است . کثیرالفتن و کثیرالامتحان که ممتحن اعمال قلبى است و سنگینى و سبکى انسان را مى رساند. مى بینداین که در دنیا بوده آیا داراى ملکه صبر بوده است یا نه ؟ آیا داراى ملکه حیاء و عفت و ملکه عدالت بوده یا خیر؟اگر داراست سنگین و خیلى عظیم الشان است . واگر واجد نباشد سبک سبک و بى وزن است . یکى دیگراز سلاطین عالم برزخ که عظیم ترین سلاطین است [ سلطان عقل] است که بشیر و مبشراست به اعتبار مواجه شدنش با مومن که داراى عقاید حقه صحیحه و واجد معارف الهیه است . تکثیر و منکراست به اعتبار مواجه شدنش با منافق و کافر که داراى عقاید باطله باطله فاسده است . خلاصه از جمله مقامات عالم برزخ که باطن ایمن عالم است ملک مبشر و بشیراست که سلطان عقل است . پس سلاطین عالم برزخ تشکیل شده از سلطان حسن سلطان نفس سلطان عقل اینها مامور محصلات حس نفس و عقل اند. خداوند عالم انسان را مدرک حقایق گردانیده که مبدء عالم را بفهمد و مرجعش را بداند که کیست ؟ و موجداین موجودات کیست ؟ عقل را به انسان عطا فرموده که کشف این حقایق کند و به عالم السماء و صفات بر احدیت و مقام غیب الغیوبى مطلع شود.اینها معقولات انسان است لذا در عالم برزخ یک سلطنت عظمى براى امتحان عقول است که در مدرسه دنیا بیست سال چهل سال هفتاد سال یا بیشتر مانده چه تحصیل کرده ؟ و در این مدت چه بوده ؟ و چه شده ؟ و چقدر معارف آموخته است . هذا القائم على شیفر قرک لا جعفر و لاعقیل . تلقین به معناى تعلیم نیست زیرا جاى یاد گرفتن نیست بلکه یادآورى و تذکراست : مى فرماید: ( ابنک ابنک ) پسر تو پسر تو 9 . برزخ عالم ماندن نیست بلکه عالمى است براى تصفیه اعمال واخلاق و عقاید تا رجوع به عالم قیامت کند و توحید ذاتى و صفاتى وافعالى را تکمیل کرده تحصیل لباس تقوا نموده واز مسارعت به سوى حق واجد مقامى شود که دیگران حصرت برند زیرا ستایش و پرستش عابد و زنش به معارف اوست . پس معلوم شد که مایحتاج ما در عالم برزخ افعال واعمال صالحه و حسنه و عقاید صحیح است و در آن جا درست و نادرست آنها نمایش داده مى شود لکن مساله عبودیت و ثناء و قرب حق و معارفى که در عبادت است وجه ملکوتیش در عالم قیامت کبرى ظاهر خواهد شد. یکى از علماء مجلسى رحمه الله علیه را در عالم رویا مشاهده نمود: در مراتب عالیه و دستگاه مرتب و منظمى .از وى پرسید بر شما چه گذشت ؟ عرض کردم : بحارالانوار جوابى براى آن داده نشد. آنان گفتند: پیش ما چیزى دارى و آن سیبى است که به آن بچه یهودى دادى براى رضاى ما. آن کس که خواب دیده بود گمان کرد که، بحار را رد کردند لکن اشتباه نموده بود زیرا[ بحارالانوار] مسکوت عنه واقع شد یعنى [بحارالانوار] چون علم است محل ظهورش در برزخ نیست و همان سبب صورت ملکى اش که التذاذ طفل بوده در برزخ ظهور کرده است بنابراین به حکم تناست هر چیزى اگر نظرالتفات به عالم انبیاء کنى که غرض و مقصود این یکصد و بیست و چهارهزار پیغمبر چه بوده خواهى یافت که همه داعى الى الله بوده اند تا مردمانرا عابد و عارف به حق کنند و جزاین مقصد دیگر نداشتند. به قسمى که احدى از این مطلب خارج نبوده لکن معلوم است دماغهاى آنان فرق مى کند در بسط معارف : یکى مامور شخصى است نسبت خودش و یکى دیگر مامور به بسط معارف است در خانواده اش و دیگرى عالى تر و مامور به محله اش مى باشد دراین مقصد و یکى به مملکتى تا مى رسد به آن که دماغش منورتر و فکرش بازتر و مى تواند عالمى رااداره کند. روحش به حدى نورانى و بسیط است که مى تواند عالم را منور کند و همه اهل عالم مامور به اطاعت او شوند حتى مثل امیرمومنان که مى رماید: انا عبد من عبید محمد(ص) تا مى رسد به معلم کل واستاد انبیاء والمرسلین وجود مقدس ختمى مرتبت (ص) لکن نحوه اداره این بزرگ مرد که مدیرکل است در دار تحقیق و عالم بشریت به نفس او که وحى اوست یعنى على ابن ابیطالب (ع) مى باشد واو هم به همین نحوه تا امام حسن ما من علم الا واناافتحه و ما من سرالا والقائم یختمه. 8 | ||
مراجع | ||
پاورقى ها 1. ذرات المعارف /10 2. همان مدرک /03
3. همان مدرک .
4. مجله نور علم شماره .121.
5. براى آگاهى بیشتراز زندگى ایشان مراجعه شود به : تذکره القبور یا دانشمندان و بزرگان اصفهان و ریحانه الادب ج 3. کنجینه دانشمندان ج 2و4 آیینه دانشوران تاریخ حکماء و عرفا متاخر بر صدرالمتالهین خدمات متقابل اسلام وایران تاریخ طهران آثارالحجه .
6. سوره اسراء آیه 13.
7. سوره نساء آیه 10.
8. تحف العقول عن آل الرسول .114 | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 374 |