تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,075 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,024 |
ادب و متانت | ||
حوزه | ||
مقاله 5، دوره 6، شماره 35، آذر 1368، صفحه 79-96 | ||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||
تاریخ دریافت: 12 اسفند 1394، تاریخ پذیرش: 12 اسفند 1394 | ||
اصل مقاله | ||
آداب واخلاق اهل علم (3) گفتار و کردار نیکو راز نفوذ دلها و راه تسخیرارادتهاست .اهل دانشى که به این رمز و راز دست یافته و خود را بدان آراسته باشد شخصیتى محبوب و نافذالکلمه خواهد داشت واز براى هئیت زیبا و پسندیده اى که بر رفتارش پرتوافکن است هر کس که به او بنگرد خود را با منش و رفتاراو تطبیق داده وازاوالگو مى گیرد. آنچه مردم از روحانى انتظار دارند روحانیت اوست یعنى نیک رفتارى در تمامى حرکاتش جلوه کند. چیزى که مردم را به تحسین وا مى دارد و دل و گوش آنان را در کمند خود ممکن است ضعف اندوخته هاى حوزوى کاستیهاى علمى یا بیگانگى از برخى دانشها از یک فرد حوزوى نادیده گرفته شوداما هیچ گاه انتظار کوتاهى در رعایت آداب و متانت از وى نمى رود و خواه ناخواه به ترازوى نقد گدارده مى شود زیرا نخستین ثمره اى که ازافراد آگاه و عالم امید مى ورد ظاهرى شایسته و رفتارى مودبانه است .امام على [ ع] مى فرماید: اذا زاد علم الرجل زادادبه 1 . دانش وادب باعث حرمت و مایه بزرگوارى است چنانکه جهل و کوتاهى در آداب عامل پستى و کم شخصیتى است .اگر چراغ دانش پرتوى چنین در آداب واخلاق نداشته باشد به پیامد ظلمت جهل آلوده مى شود چنانکه پیامبراکرم[ ص] مى فرماید: ما استرذل الله عبدا الا حط عنه العلم و الادب 2 . بنابراین زینت و شکوه علم در رفتار بزرگوارانه و عالمانه است و این صفت ارزشمنداست که پشتوانه کلام عالم و مینه تاثیر پیام او مى گردد. اهل علمى که با مردم سر و کار دارداولین شرط موفقیتش در راهنمایى آنان شناخت و رعایت آداب مردمدارى است . اثر یک برخورد شایسته و یک رفتار باادب گاهى از دهها پند و سخن بیشتراست چنانکه کم ترین بى توجهى و مسامحه در برخورد و رفتار باعث تباهى تبلیغ چندین ساله است . مردم چندان با دانش واندوخته هاى علمى و فنى اهل علم کار نداشته و یا به آسانى به آن پى نمى برند بلکه آنچه بیشتر مورد مطالعه و دقت نظر آنان قرار مى گیرد آداب و منش اهل علم است . مردمان در صدد بهره ورى والگو گیرى از دانش و سیرت عملى طالبان علم اند که به این سفارش شده اند: جالس العلماء یزدد عملک و یحسن ادبک 3 . پس همان گونه که[ منطق] [ صرف و نحو] و[ معانى و بیان] مى خوانى تا قانون درست اندیشیدن و سالم سخن گفتن واستوار بیان کردن را بیاموزى صد البته باید در حد و مرز خویشتن دارى کنترل رفتار و منش خود بکوشى و پا را فراتراز آنچه هستى نگذارى . در هنگام میلها و زمان بىمیلیها در پسندها و ناپسندها مرز خود نگهدارى و بر موازین شایسته تکیه کنى . به عبارت دیگر: آن که مى کوشد تا قواعد زبان و علوم عربیه را نگه دارد واشتباهى را دراعراب کلماتش بر خود نمى پسندد چگونه نباید در نیکى احوال و رفتار خود بکوشد و آنها را به آداب نیک و پسندیده نیاراید واز خطا و نابسامنیهاى آدابى خویش چشم فرو بندد. اگر آداب پسندیده از همه سزاواراست از طلایه داران دانش دین سزاوارتراست . روحانى نشان دین و آگاهى بر پیشانى دارد و مسوولیت هویت صنفى را به دوش ùازاین روى گفتار و کردار وى به حساب مکتب و روحانیت گذاشته مى شود.امام صادق[ ع] به کسى که خود رااز دوستان اهل بیت[ ع] مى دانست ولى در عمل دچارانحراف بود فرمود: ان الحسن من کل احد حسن وانه منک احسن لمکانک منا وان القبیح من کل احد قبیح وانه منک اقبح 4 . اکنون که اهمیت[ ادب و متانت] روشن شد مى پردازیم به معنى و مفهوم ادب واشاره اى نیز جایگاه آن در معارف دینى . مفهوم ادب لغوى دیگرى مى نویسد: الادب :الذى یتادب به الادیب من الناس سمى ادبا لانه یادب الناس الى المحامد و ینهاهم عن القبایح واصل الادب الدعاء و منه قیل للصنیع یدعى الیه الناس : مدعاه و مادبه و فلان قداستادب بمعنى تادب و یقال للبعیراذا ریض و ذل :ادیب مودب . 6 [معناى اصلى ادب هیئت نیکویى که شایسته رفتار بر آن گونه باشد. البته ادب به کارهاى مشروع از نظر دینى و یا مجازاز لحاظ عقل اطلاق شده است .ادب اموراختیارى را فرا مى گیرد که امکان شکلهاى گوناگون را داشته باشد یعنى بتوان نام کارمودبانه و غیر مودبانه بر آن نهاد. بنابراین معناى اصلى ادب همان چیزى است که بیان شده اگر چه از نظراجتماعات گوناگون واقوام و ملل مختلف مصادیق متفاوتى داشته باشد] 7 . از آنچه گفته شد چنین نتیجه مى گیریم که : نیکویى ظرافت مقبولیت همگانى و زیبایى از مقومات معنى و مفهوم ادب است یعنى هر آنچه از رفتار کردار گفتار واحوال که شایسته باشد[ ادب] نام مى گیرد. انسان خوش محضر وظیفه شناس منظم نیک گفتار و نیک کردار و محترم را [مودب] مى نامند. دربرخى از روایات اشاره اى به مفهوم[ ادب] شده است که دقت در آنها به بیان مطلب کمک مى کند امام على[ ع] فرمود: افضل الادب ان یقف الانسان على حده ولایتعدى قدره 8 . و نیز فرمود: ضبط النفس عندالرغب والرهب من افضل الادب 9 . و در جاى دیگر مى فرماید: کفاک ادبااجتناب ما تکرهه من غیرک 10 . نتیجه این که : خویشتن دارى قدر خودشناسى و حد و مرز خود نگاهدارى از ویژگیهاى مفهوم ادب است . لازم به یادآورى است که آداب واخلاق با یکدیگر تفاوت دارند که اینک به تفاوت آن دواشاره مى کنیم : [مجموع حالات ثابته و صفات راسخه نفسانى که نفس را بدون نیاز به فکر و سنجش و بدون تحمل تعب و رنج به انجام اعمال و رفتار و وا مى دارد اخلاق نامیده مى شود] 11 . ازاین روى اخلاق به ملکات درونى و صفات راسخه در روح گفته مى شود که هر یک از صفات منشا افعال و کرداراخلاقى است اما آداب چنانکه گذشت به هئیت و شکل ظاهرى از رفتار کردار واحوال اطلاق مى شود. علامه طباطبائى [ره] مى نویسد: [شاید بعضى خیال کنند که اخلاق و آداب یکى است و حال آن که چنین نیست زیرااخلاق عبارت است از ملکات راسخه در روح که در حقیقت وصفى است از اوصاف روح اما آداب عبارت است از هیاتهاى مختلفى که اعمال صادره از آدمى بدان متصف مى گردد واعمال آدمى چگونگى صدورش بستگى به صفات گوناگون روحى دارد. پس بین این دواتصاف :انصاف روح به اخلاقیات واتصاف عمل به آداب تفاوت بسیاراست] 12 . در حقیقت آداب برخاسته از خلقیات و نمود صفات روحى است و هر یک از آداب واخلاق نسبت به ویژگیهاى خود مقوله جداگانه اى هستنداز این روى در روایات به هر دو مقوله بر مى خوریم . پیامبراکرم[ ص] به معاذ که از جانب آن حضرت راهى یمن بود فرمود: علمهم کتاب الله وادبهم على الاخلاق الحسنه 13 . شاید تعبیر[ محاسن اخلاق] که در روایات آمده همان آداب نیکو باشد در برابر [ مکارم اخلاق] و یا[ معالى اخلاق] که صفات روحى و ملکات درونى است چنانکه در روایت مى خوانیم : بعث بمکارم الاخلاق و محاسنها 14 . اینک که مفهوم[ ادب] روشن شد وارتباط آن با (اخلاق) بیان گشت جایگاه واهمیت آداب در معارف دینى واخلاق اسلامى را مورد بحث قرار مى دهیم . 1- جایگاه واهمیت آداب در معارف دینى چشم بگشا و به بین جمله کلام الله را آیه آیه همگى معنى قرآن ادب است 1. چگونگى برخورد با قوانین و مقررات شرعى . 2. حفظ حرمت رهبرى و پذیرش پیشگامى وى درامور. 3.انظبات و رعایت آداب صدا زدن و پرهیزاز هرگونه صدا و گفته نابهنجار 4. حفظ اخوت دینى و رعایت اصل برادرى . 5. دورى از تمسخر و عیبجوئى دیگران . 6. پرهیزاز به کار بردن القاب و نامهاى زشت و ناروا. 7. گریزاز سوءظن و ترک تجسس و کنجکاوى و زندگى شخصى دیگران . 8. رها کردن غیبت و بدگویى . آنچه دراین سوره آمده سطرى است از دفترادبستان الهى . صدها صفحه دیگراین کتاب الهام بخش مزین به آداب و منشهاى انسانى است که در اینجا به بعضى از دستورالعملهاى آن اشاره مى کنیم : عدم تساوى نیکى و بدى : چه چیزى بهتر و شکوهمندازاین که بدى را به نیکى پاسخ دهى و جهالت را ... واذا مروا باللغو مروا کراما 17 روحانى نباید هم خود را مصروف کارهاى ناچیز و گذرا کند. باید ناگورایها را به طبع بلند و سعه صدر پشت سر گذارد و تمام توان خود را در آرمانهاى بلند و مقصدهاى عالى بکار گیرد. سخن نیکو: ... و قولوا للناس حسنا 18 بر خلق خدا شفقت کنید. با رفق و مدارا با مردم رفتار نمایید. بر سیاق این آیه آیات فراوان دیگرى نیز هست که آداب مردمدارى و مهر و محبت به دیگران مى آموزد همان آدابى که زیبنده ترین و ضرورى ترین ویژگى اهل علم است . ادع الى ربک بالحکمه والموعظه و جادلهم بالتى هى احسن ... 19 این آیه ادب و صحبت را به سر رشته داران تعلیم و راهنمایان مردم مى آموزد که سخن درست و کلام رسا را برگزینند و با مهر و لطافت به گوش دیگران برسانند.اگر مطلبى ازاستحکام و برهان بایسته برخوردار نبود و یا برخوردار بود اما با شیوه درست و همراه با شفقت و مهربانى ابلاغ نگشت با شایستگى انجام نگرفته است . و در آیه دیگر به ادبى اجتماعى و مردمى بر مى خوردیم : اینجا نیز براى مردمدارى و مهر و محبت به آنان اصل دیگرى از آداب ماشرت و برخورد را بیان مى دارد که آن : دست برتر داشتن در برابر نیکیها و خدمتهاى دیگران است . طبق این آیه شریفه و دستورالعمل قرآنى مسلمانان نه تنهااز پاداش نباید غفلت داشته باشد یا کم آورد و یا حتى به برابر آن بسنده کند بلکه همت بیشتر و پاداش فزونتر بایستى عرضه کند. خواجه عبدالله انصارى مى گویید: خداوند دراین آیت بندگان را به آداب عشرت و صحبت تعلیم مى دهد که هر که آارسته ادب نباشد شایسته صحبت نبود. و آداب و صحبت بر سه گونه است : یکى صحبت با حق است به ادب موافقت . دوم صحبت با خلق است به ادب مناصحت (خیرخواهى ). سوم صحبت با نفس است به ادب مخالفت . و هر آن کسى که پرورده این آداب نیست وى را با راه مصطفى هیچ کار نیست و در عالم لا اله الا الله وى را قدر نیست . و رب الغزه جل جلاله مصطفى رااول آراسته ادب کرد چنانکه در خبراست : [ ادبنى ربى واحسن تادیبى] واب خلق خدا ادب نگهداشت تااز وى باز گفت :[ وانک لعلى خلق عظیم] اى محمد تو داراى خوى بزرگ و نیکو هستى ... امااصول آداب مصاحبت با خلق آن است که نصیحت کردن و شفقت نمودن از هیچ مسلمان بازنگیرى و خود رااز همه کس کمتر دانى و حق همه کس فرا پیش خود دارى وانصاف همه از خود بدهى به طریق ایثار و مساوات و حسن الخلق . واز خلاف و معارضه برادران و دروغ زن کردن ایشان بپرهیزى و به امر صریح و نهى صریح ازایشان در نخواهى وایشان را سخن درشت و جواب ناخوش نگویى. 21 در جاى دیگر اشاره اى به آداب خویش رویى راه رفتن سخن گفتن و بانگ ولاتصعر خدک للناس و لاتمش فى الارض مرحاان الله لایحب کل مختال فخور واقصد فى مشیک واغضض من صوتک ان انکرالاصوات لصوات الحمیر 22 کوتاهى دراین گونه[ آداب اجتماعى] باعث از هم پاشیدگى روابط صمیمانه مى گردد.اگر حرکات عادى و روزانه آلوده به این گونه صفات ناشایست شود حیثیت اجتماعى رو به ضعف و پستى مى نهد. روشن است که بیان این گونه آداب از باب نمونه است و منحصر در همین موارد نیست چنانکه امام صادق[ ع] این آیه را به :[ عطسه اى که با صداى بلندادا شود و یا داد و فریادى که به هنگام سخن گفتن انجام گیرد] 23 تفسیر کرده اند که در حقیقت بیان مصداق روشن از آیه است . ازاین آیات نتیجه مى گیریم که باید در تمامى مراحل و رفتار رعایت آداب و متانت لازم را کرد تا در میان مردم محبوب بود و در پیشگاه خداوند عزیز. آنچه گذشت نمونه اندکى بود که از بحثهاى فراوان قرآن درباره آداب که به روشنى جایگاه واهمیت[ ادب و متانت] را در وحى الهى بیان مى داشت . اما روایات به طور گسترده ترى به بحث از[ آداب] پرداخته اند. دهها کتاب روایى در جنبه هاى گوناگون[ آداب] نگارش یافته و روایات مربوطه را گردآورده اند. بر شمردن آدابى که در روایات آمده و بحث از آنهااز گنجایش این نگاشته افزون است 24 . ازاین روى ناگزیریم درباره هر یک از آداب بویژه آداب اهل علم در نوشتارى دیگر بحث کنیم و دراینجا فقط به جمع بندى مطالب گذشته اکتفا کنیم . ناهنجارى در آداب و شکل ظاهرى رفتار باعث خدشه دار شدن شخصیت انسانى شده و حتى دیگر تواناییها و مهارتها را نیز کم رنگ مى سازد یعنى اگر کسى اصطلاحات فراوان بداند و دهها فضل از علوم را دارا باشد اما ظاهرى آراسته رفتارى مودبانه و برخوردى زیبنده نداشته باشد از منزلت و قدرش کاسته مى شود و در نظر سبک و کم ارزش جلوه مى کند. راستى انصاف دهیم :اگر کسى در هنگام گفتگو یااظهار نظر آداب لازم را رعایت نکند و گرفتار آفاتى مانند: پرگویى خوب گوش ندادن به سخن مقابل بریدن کلام دیگرى صداى بلند لفاظ و تعابیر نامناسب باشد چه مقداراز قدر و منزلت وى کاسته مى شود؟ پیامبراکرم[ ص] مى فرماید:[ من عرض لاخیه المسلم المتکلم فى حدیثه فکانما خدش وجه] 25 کسى که وسط کلام دیگرى وارد شود گویا چهره او را خراشیده است . یااگر فردى در محافل عمومى نظافت را مراعات نکند یا حرکاتى انجام دهد که موجب اشمئزاز دیگران شود مثل : آروغ زدن دهن درگى سیگار کشیدن و.. چه تصویرى از وى خواهید داشت ؟ لایطمعن ذالکبر فى الثناءالحسن و لاالخب فى کثره الصدیق ولاالسى ء الادب فى الشرف ... 26 اگراهل دانشى خداى نکرده گرفتار خللى درادب و متانت باشد ارتباط خود را با جمال جمیل نبوت کتاب وحى وامامت و صفحات نورانى دانشوران فقاهت چگونه توجیه مى کند؟ وراثت خود رااز آنان که کان اب و نقطه پرگار متانت بودند و در دایره حیات خود همه زیبایى داشتند چگونه به اثبات مى رساند؟ گویا در مدرسه بوده واز دوست کتابى نخوانده و در پاى چراغ نشسته و نور نگرفته و در جمع کتب جمالى ندیده و در درس صحف راه بجایى نبرده است . اندکى درنگ و در منش و رفتار پیامبر[ص] انسان را سرمست شعف کرده واز آن همه زیبایى وانضباط ادب و متانت خوشرویى و خوشگوارى به وجد مى آید واز عمق جان احساس سربلندى مى کند. به گوشه اى ازاین صفحه زیباى ادب بنگرید: پیامبر[ ص] در چشم هر بیننده موقر و بزرگ مى نمود و در دلها جا گرفته و عزیز بود. صورتش مثل ماه شب چهارده مى درخشید. نه لاغر و نه فربه متوسط القامه بود. محاسن پرپشب و موهاى سر و صورت به خاطر خضاب سبزه بى نظر مى رسید. تمام اعضاء و جوارحش معتدل بود: شکم و سینه مساوى و موى سر باز وافتاده نبود واز بناگوش تجاوز نمى کرد. کف دستانش مانند دست عطرفروشان معطر بود. هنگام خرسندى چهره اش چون آیینه درخشندگى داشت . به آرامى و وقار قدم بر مى داشت و پیش روى خود را مى نگریست . هنگام تبسم داندانهایش چون دانه هاى تگرگ نمایان و به زودى سفیدى دندانها چون برق سریع زیر لبها پنهان مى شد. بوى عرق آن حضرت خوشبوتراز مشک بود هنگام نگاه کردن به جلو یا عقب با تمام بدن بر مى گشت . 27 . نگاه کردنش لحظه اى بیش نبود و به چیزى خیره نمى گشت . هر کسى را مى دید - حتى اطفال - را آغاز به سلام مى کرد. دائما متفکر به نظر مى رسید. جز در مواقع ضرورت لب به سخن نمى گشود و هنگام تکلم به آرامى آغاز سخن کرده و به آرامى لب فرو مى بست . کلامش کوتاه جامع و خالى از تفصیل و نارسایى بود. هیچ طعامى را ولو نمى پسندید مذمت نمى کرد. کسى را حقیر نمى شمرد و هنگام غضب روى بر مى گردانید. 28 . با مردم انس مى گرفت و آنان رااز خود دور نمى ساخت . همیشه از مردم بر حذر بود و خود را مى پاییداما صورت از آنان بر نمى گردانید و بدخلقى نمى کرد. در مجالس جاى ویژه به خود نداشت . حق هر یک ازاهل مجلس راادا مى کرد و کسى ازایشان احساس نمى کرد که دیگرى بیش ازاو نزد آن حضرت محترم است . هر که نیازى از او مى طلبید یا به نیاز خود مى رسید و یا با روى گشاده و بیان شیرین قانع مى گشت . عیبجو خشن و درشتخوى نبود.از جدل پر حرفى و گفتار بى سود پرهیز داشت . 29 لباس خود را وصله مى کرد. کفش خود را مى دوخت . گوسفندان خود را مى دوشید. با بردگان غذا مى خورد. روى خاک مى نشست . مایحتاج خانه اش را از بازار تهیه مى کرد. با غنى و فقیر مصافحه مى نمود و دست خود را نمى کشید تا طرف دست خود را بکشد. مخارج زندگیش سبک بود. بزرگ طبع خوش رو و متبسم و نسبت به همه مهربان بود. هرگزاز روى سیرى آروغ نزد. در آئینه و آب نگاه مى کرد و موى سرش را صاف شانه مى کرد. 30 نه تنها براى خانه که براى بیرون نیز خود را نظافت و زینت مى کرد 31 . دیده نشد پیش روى کسى پا دراز کند. تا زنده بود در حال تکیه غذا میل نکرد. 32 . تا با کسى نشسته بود لباس و زینت خود رااز تن دور نمى ساخت . 33 . هنگامى که سواره بود نمى گذاشت کسى با آن حضرت پیاده حرکت کند مى فرمود سوار شود.اگر سوار نمى شد مى فرمود برو و فلان جا منتظر من باش . 34 براى احترام اصحاب آنان را با کنیه صدا مى زد. هر که کنیه نداشت براى وى کنیه مى ساخت .ایشان حتى زنها و بچه ها را با کنیه صدا مى کردند. تشک زیر پاى خود را بااسرار با تازه وارد مى سپرد و ... 35 به گفته لسان الغیب : بحسن و خلق و وفا کسى به یار ما نرسدترا دراین سخن انکار کار ما نرسد اگر چه حسن فروشان بجلوه آمده اند کسى بحسن و ملاحت بیار ما نرسد. [ این مرد جهانى از عظمت بود. عینا مانند یک بچه طلبه در کنار صحن مدرسه روى زمین مى نشست . نزدیک غروب به مدرسه فیضیه مى آمد و چون نماز بر پا مى شد مانند سایر طلاب نماز را به امامت مرحوم آیه الله حاج سیدمحمدتقى خونسارى مى خواند. آن قدر متواضع و مودب بود و در حفظ آداب سعى بلیغ داشت که من کرارا خدمتشان عرض کردم : آخراین درجه ازادب شما و ملاحظات شما ما را بى ادب مى کند! شما را به خدا فکرى به حال ما بکنید!از قریب چهل سال پیش تا به حال دیده نشد که ایشان در مجلس به متکا و بالش تکیه زنند بلکه پیوسته در مقابل واردین مودب و قدرى جلو تواز دیوار مى نشستند و زیر دست میهمان . با ما طلبه هاى عجول و گستاخ نرم و ملایم بودند مانند پدر بلند قامتى که خم مى شود و دست کودک را مى گیرد و پابپاى او راه مى رود استاد ما چنین مى کرد... با آن که اسرارالهیه در دل تابناک او موج مى زد سیمایى بشاشى و گشاده و وا رفته و زبان خموش و صدایى آرام داشت و پیوسته به حال تفکر بود و گاهگاهى لبخند لطیف بر لب داشت] 36 | ||
مراجع | ||
پاورقى ها 1. میزان الحکمه ج 1.71. 2. نهج الفصاحه 533.
3. میزان الحکمه ج 1.68.
4. بحارالانوار ج 47.349.
5. مقاییسى اللغه ج 1.75.
6. لسان العرب لغت ادب .
7. المیزان ج 6.274.
8. میزان الحکمه ج 1.72.
9. همان مدرک .73.
10. همان مدرک .72.
11.محجه البیضاء ج /09/5 براى آگاهى بیشتر به مجله حوزه شماره 4.72 مراجعه کنید.
12. المیزان 6.274.
13. تحف العقول .25.
14. سن النبى .21 به نقل از تهذیب شیخ طوسى .
15. .معجم المفهرس لالفاظ النبویه سنن دارمى فضل القرآن /01
16. سوره فصلت آیه 34.
17. سوره فرقان آیه 72.
18. سوره بقره آیه 83.
19. سوره نحل آیه 125.
20.سوره نساء آیه 86. تحیت از ماده حیات به معناى دعا کردن براى سلامتى و حیات دیگرى است خواه این دعا به صورت سلام علیکم باشد یا به گونه اى دیگرى پس هرگونه اظهار محبت نسبت به دیگرى تحیت نامیده مى شود.
21.برگرفته از :تفسیر کشف الاسرار وعده الابرار ج 23.2 تفسیر ادبى و عرفانى قرآن .210.
22. سوره لقمان آیه 18و .19مختال اشاره به تخیلات کبرآلود دهنى است و فخراشاره به اعمال کبرآمیز خارجى است .
23. .مجمع البیان ذیل آیه .
24.براى اگاهى ازاین گونه روایات مى توان به منابع ذیل مراجعه کرد: بحارالانواراز جلد 61 به بعد. برخى ازابواب میزان الحکمه سنن النبى و وسایل الشیعه ج 11 باب جهادالنفس و ج 8 باب احکام العشره فى السفر والحضر اصول کافى ج 2 المیزان ج 6.256 به بعد
25. اصول کافى ج 2.660.
26. بحار ج 75.67.
27. سنن النبى .5و7.
28. همان مدرک /11 29. همان مدرک .16و17. 30. همان مدرک .41.
31. همان مدرک .42.
32. همان مدرک .45.
33. همان مدرک .48.
34. همان مدرک .51.
35. . همان مدرک .53.
36. مهرتابان .50.
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 1,320 |