تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,122 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,040 |
قامت بلنداندیشه | ||
حوزه | ||
مقاله 1، دوره 6، شماره 34، مهر 1368، صفحه 3-40 | ||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||
تاریخ دریافت: 12 اسفند 1394، تاریخ پذیرش: 12 اسفند 1394 | ||
اصل مقاله | ||
بسم الله الرحمن الرحیم مظهر جامعیت اوج اندیشه بلنداى معرفت ستیغ صبر و شکیبایى و سینه سیناى اسراراولیاى الهى بود. در نگاه نافذش بحر بصیرت به گسترده تاریخ اندیشه هاى فلسفى بشر موج مى زد. و در سراسر وجودش روح یقین جارى بود. ناگواریهاى دهر را به اکسیر معرفتش نرم و هنجار مى نمود. و رفعت دانش و حضیض تواضع را با سعه وجودیش در خود جاى داده بود. جان شیفته اش جز با کلام خدا آرام نمى گرفت و روح تشنه اش جز با زلال قرآن سیرآب نمى گردید 1 آنچه جاهلان را بیمناک و گریزان مى داشت با اوانسى دیرینه داشت . تنش همنشین خاکیان بود و روحش در آویخته به عالم قدس ملکوت 2 . فولاد معضلات در کوره گداخته اندیشه اش ذوب مى گردید و جارى سخن و مرکب که قملش خاص و عام را شفا مى بخشید. او کمل سالکان طریق کمال کوثر تشنگان شراب وصال تبلوراندیشه هاى قرن و معلم عصر و عقل امت بود که روزگارى چند در برج طلعت این نسل درخشید ولى هرگز خود رااسیر عالم اثیر نکرده 3 چنان شمشیرى آخته بى آن که از خرق والتیام عادات و رسوم و خرافات عوام و خواص بهراسد افلاک معضلات و شبهات را در هم نوردید و در منظومه شمسى تفکر و تعقل و برهان استقرار یافت و همپاى حرکت نور در مدار سیر[ الى اللهى] راه جاودانه خود را پى گرفت . آرى !او علامه آیه الله سیدمحمدحسین طباطبائى رضوان الله علیه مجذوب مبدئى دیگر بود و زمین را هرگز قرارگاه خود نپنداشت چشم به صدره المنتهى داشت و سرانجام در بامدادى حرن انگیز چهره از شیفتگان و مریدان خود مستور ساخت و آنان را که از شهد کلام و نسیم نگاه و فیض حضورش سرمست بودند در حسرتى ابدى باقى گذارد. 4 ملکوتى بود و به ملکوت اعلى پیوست .از زندان تیره تن و حصار تنگ زندگى دنیا که روح لطیف او را رنج مى داد. رهایى بافت . [عاش سعیدا و مات سعیدا] اکنون از آن بامداد هجر که چشمان موج خیزاو چونان امواج شکسته بر صخره هاى ساحلى زندگى از حرکت بازایستاد و لبهاى تسبیح گوى او با آخرین ترنم عرفانیش توقف یافت هشت سال مى گذرد. واو سالهاست که سر بر بستر زمین نهاده ولى نام و یاد و آثار واندیشه اش هرگزاز عرصه هاى دانش و بینش و فرهنگ و نیز پهنه تاریخ علم و تحوفل نرفته و نخواهد رفت . حرکت توفنده زمان در بستر حوادث ایام گر چه بسان تندرى سهمگین کتاب خاطره انگیز نام و نامداران روزگاران را در هم مى پیچید واسناد وقایع واعتبارات شگفت بشرى را همانند برگهاى زرد خزان تا دورترین منظر گناه نظاره گران و پژوهندگان تاریخ مى پراکند! و عناصر بناى تمدنها و فرهنگها را موریانه واراز درون مى ساید و باسایش مداوم خود نقش ایوان فرمانروایان والقاب نبشته بگور نامداران را محو مى سازد! ولى این توفان تندپوى نیرومند چون به ساحت پر صلابت و ستیغ بلند افکار و آثاراندیشه و روان و حکیمان و فرزانگان مى رسد چون طفلى نوپا از پاى مى افتد و به کرنش و تواضع مى نشیند! این است که نام و یاد و آثار فرزانه اى چون علامه آیه الله محمدحسین طباطبائى (ره )از لوح خاطر صاحبان فکر و صفحات روشن تاریخ زدوده نشده و نخواهد شد بلکه گذشت زمان حجاب[ معاصر بودن] رااز چهره روشن ناشناخته او بر خواهد گرفت و قاطعیت برهان واستوارى میزان و بدایت و نهایت افکارارزنده او را بیش از پیش خواهد نمود. و این داورى همان سخن فرزانه نمونه و فیلسوف اندیشه ور شهید مطهرى رضوان الله علیه است که مى فرمود: [یک نمونه ازاین قبیل مردان بزرگ و با عظمت علامه طباطبائى است . این مرد بسیار بسیار بزرگ وارزنده ... مردى است که صد سال دیگر تازه باید بنشینند وافکاراو را تجزیه و تحلیل کننده و به ارزش او پى ببرند] 5 ... میراث گرانبهایى که او با همت بلند و نبوغ واستعداد ذاتى و قدرت معنوى خویش برجاى نهاد مصداق گویاى کلمه طبیه است . کلمه طیبه کشجره طیبه اصلها ثابت و فرعها و فى السماء توتى اکلها کلى حین . 6 ماامروز که از فیض حضور آن بزرگ محرومیم چشم پر تمنا به میراث علمى و فلسفى و قرآنى و عرفانى او دوخته ایم تا شاید دامن معرفت از فیض آثار و برکات آن فرزانه پر کنیم . ولى چسان ! که شاخسارانش انبوه و بلنداست و دست فکرت و فرصت کوتاه ! میراث علمى و معنوى او را کاروانى به طول یک قرن مى یابد که بر دوش کشد و روح لطیف و مسیحایى او را جانى لطیف مى باید که درک کند زیرا: [ همانطورى که عالم ربانى شدن دشوار وانسان کامل شدن جدا سخت است شناخت مگر کم بودند کسانى که سیماى تابناکى چون پیامبراکرم (ص ) را مى نگریستند و بااو سخن مى گفتند وازاو سخن مى شنیدند ولى هرگز به عالم بى انتهاى روح واندیشه و منزلت او راه نمى یافتند. و تراهم ینظرون الیک و هم لایبصرون. 8 امروز که روزگار ما به شناخت اسوگانى چون علاوه سیدمحمدحسین طباطبائى رضوان الله علیه به شدت نیازمنداست لب تشنه گذشتن از کنار کوثر شخصیت او کارى خردمندانه نیست . نیندیشیدن به ابعاد شخصیت فرزانه اى چون او اگر ناسپاسى علم و حکمت و معرفت نباشد زیانى بر ماست چرا که چشم بستن بر آفتاب نه قدراو مى کاهد که رهپوى شب گرد را در ظلمت خویش سرگردان وا مى نهد! حکیمان و ربانیانى چون علامه اسوه و آموزگار کمالند و زندگى و منش آنان روشن و روشنگراست . و ما با چنین باوراز چنین منظرى به مطالعه برخى ازابعاد متعالى این حکیم الهى مى پردازیم و دراین تلاش همت و توان و توفیق را از خداى مى طلبیم[ انه خیر ناصر و معین] . علامه سخن براى گفتن بسیار دارد ولى ما دراین مجال تنها به چند نکته اساسى اشاره خواهیم داشت تا گذشته زندگى علمى واخلاقى آن بزرگ چراغ آینده حوزه هاى علمى باشد. جامعیت دانش و وسعت بینش خویش به جاى پرداختن به مباحث ذهنى واز صحنه مسائل جارى جوامع اسلامى و عرصه مباحث علمى جهانى فاصله گرفته است مطالعه زندگى فرهنگى علامه از نقطه نظر شناخت جامعیت علمى و وسعت بینش او حرکتى سازنده خواهد بود. و نشان خواهد داد که حتى در دوران رکود و در زمانى که دانشگاه بزرگ اسلامى به دانشکده فقه واصول تبدیل گشته و حتى رشته فقه هم از پویایى و گسترش لازم برخوردار نبوده همواره حوزه هاى دینى از وجود عالمانى جامع و گسترده نگر خالى نمانده است . علامه آیه الله سیدمحمد حسین طباطبائى قدس سره در همه محافل علمى و فرهنگى و عنوان مفسرى بزرگ و فیلسوف و حکیمى الهى مطرح است . درخشش او در صحنه تفسیر و عرصه حکمت گر چه سایرابعاد علمى آن بزرگ را تحت الشعاع قرار داده است ولى جایگاه علمى او در سایر رشته هاى معارف اسلامى چون : فقه اصول رجال حدیث و علومى چون : جبر و مقابله و هندسه و حساب استدلالى و هیئت قدیم و جدید و فنون ادب پارسى و تازى و مباحث تاریخى واجتماعى و مبانى و نظریات مکاتب مادى بسیار چشم گیر و والاست .این ظرفیت و قابلیت زمان و نیازهاى محیط علمى واجتماعى اوست که برخى ازابعاد علمى و معنوى او را تبلورى فزونتر بخشیده است . به اظهار آنان که از خرمن حضورش خوشه چیده واز روح بلندش مدد گرفته اند و نیز به داورى آنان که در آثار علمى و میراث فرهنگى او سیر کرده اند علامه طباطبائى (ره ) دائره المعارفى است که بیشترین مباحث اسلامى و معارف قرآنى و مسائل اصولى عقلى را به تبیین و تحلیل نشسته است 9 . علامه گر چه در فضاى علمى حوزه هاى دینى راه تکامل علمى و عرفانى واخلاقى خود را پیموده بود ولى هرگز به علوم حوزوى اکتفا نکرد و نگاه تحقیق و تدریس و تدوین خویش را به آنچه پیشینیان منحصر داشته بودند محدود ننمود. او بااین که مباحث و علوم حوزوى را نزد بزرگترین مدرسان عصر خویش تلمذ کرده بود و بااستعداد سرشار و پشتکار فوق العاده اش در همه آن زمینه ها به مکانى مکین و مقامى رفیع دست یافته بود ولى از واقعیات زمان و نیازهاى امت اسلام غافل نگردید و با کسب علوم و اطلاعات گسترده خود را براى ایفاى رسالت الهى واجتماعى و دینى مهیا ساخت . در عرصه فقه واصول تعلیقات و حواشى عمیق و پرمایه آن بزرگ بر کفایه الاصول 10 خود نمودار توان بالاى ایشان براى حضور در صحنه فقاهت و مرجعیت است . مرحوم علامه هنگامى که در حوزه علمیه قم رحل اقامت افکند وایفاى رسالت عظیم علمى خود را آغاز نمود درابتدا [ درس خارج فقه واصول نیز شروع کرد و فضلااز محضرش استفاده کردند] 11 شکى نیست که اگر درس فقه واصول ایشان ادامه مى یافت به دلیل ذهن جوال و نقاد و اطلاعات وسیع و مبانى مستحکم علمى و بهره اى که از محضراستادان بزرگ برده بود به صورت یکى از بزرگترین کرسى هاى درسى فقه واصول حوزه در مى آمد ولى اخلاص واقعگرایى و مسئولیت شناسى و مسئولیت پذیرى علامه مانع آن گردید که با توجه به نیاز شدید حوزه به مباحث اعتقادى و فلسفى و نیز با توجه به توان مسلم خود دراراضى این نیاز واقعى به درس خارج فقه واصول ادامه دهد! و چنین بود که علامه رضوان الله علیه [ با وجود داشتن مقام فقاهت و علمیت و واجدیت مقام مرجعیت به علت اهتمام به امور علمیه و تربیت طلاب از نقطه نظر معنویت واخلاق و تصحیح عقیده] 12 از تدریس بحث خارج فقه واصول صرف نظر کرد و به تدریس مباحث تفسیرى قرآن و مباحث فسفلى واخلاقى و عرفانى روى آورد. او دراین باره مى فرمود: [در حوزه علمیه قم بحمدالله افرادى هستند که فقه واصول را تدریس مى نمایند ولى استاد فلسفه و تفسیر به مقدار کافى نیست و دراین زمان حوزه علمیه قم و جامعه اسلامى نیاز شدیدى به تفسیر و فلسفه دارد اشتغال من به این علوم براى اسلام نافع تر مى باشد] 14 . مسئوولیت شناسى و مسوولیت پذیرى عواملى که سبب مى شود یک عالم دینى مسئولیت واقعى خود را در قبال دین و جامعه وامت در نیابد به گوناگونى زمینه ها و موارد گونه گون است زیرا عامل آن در مواردى غور علمى و در جایى خودباختگى و کم ظرفیتى یا جمود و تنگ نظرى و یا عدم جامعیت علمى است که بررسى تفصیلى این نکته خود مجالى دیگر مى طلبد. به هر حال علامه از آن نمونه اندیشه و روانى بود که به دلیل جامعیت علمى و خصلتهاى باطنى واخلاق و روشن بینى اجتماعى در راه شناخت مسئولیت و وظیفه خویش توفیقى گران به چنگ آورد. او در روزگارى که تدریس فقه واصول در حوزه هاى علمى ارزشى مطلق به شمار مى آمد و در عصرى که فلسفه کفر و فلاسفه عناصرى غیر متشرع وافرادى مطرود به شمار مى آمدند و در تیره ایامى که تدریس قرآن و تفسیر نشان کم مایگى یااصولا بى مایگى به حساب مى آمد! هیچ یک ازاین برداشتهاى غلط و رسوم ناصحیح و تحقیرها و توهین ها مانع نگردید تا علامه نیاز زمان را بشناسد و مسئولیت خود را در قبال اسلام وامت اسلامى و نسل رو به تکامل حوزه ها در یابد. مسئولیت شناسى فرع بر نیازشناسى و زمان شناسى است و علامه با نگرش باز و وسیعى که داشت زمان خود را شناخت هجوم فرهنگ غرب والحاد شرق را در میدان ذهن واندیشه نسل اجتماعى خود مشاهده کرده و نیاز مسلح شدن نیروهاى حوزوى را به سلاح منطق و برهان دریافت . درد خرافه پردازى و جمود و ساده نگرى به معارف بلنداسلامى را دید و نیاز بازگشتن به قرآن و کلام وحى ار به روشنى لمس کرد.واذعان یافت که تدریس تفسیر قرآن در حوزه علمیه امرى واجب و تدریس فلسفه و حکمت واخلاق امرى ضرورى است .این چیزى بود که بسیارى از چشمها آن را نمى دیدند و بسیارى از فکرها آن را نمى یافتند. علامه دراین زمینه مى گوید: [ هنگامى که از تبریز به قم آمدم مطالعه اى در نیازهاى جامعه اسلامى و مطالعه اى در وضع حوزه قم کردم و پس از سنجیدن آنها به این نتیجه رسیدم که این حوزه نیاز شدیدى به تفسیر قرآن دارد تا مفاهیم والاى اصیل ترین متن اسلامى و عظیمترین امانت الهى را بهتر بشناسند و بهتر بشناساند.از سوى دیگر چون شبهات مادى رواج یافته بود نیاز شدیدى به بحثهاى عقلى و فلسفى وجود داشت تا حوزه بتواند مبانى فکرى و عقیدتى اسلام را با براهین عقلى اثبات واز موضع حق خود دفاع نماید ازاین رو وظیفه شرعى خود دانستم که به یارى خداى متعال در رفع این دو نیاز ضرورى کوشش نمایم]. 15 مرحله مسئولیت شناسى گر چه مرحله اى حساس و سازنده و سرنوشت ساز است ولى تا زمانى که مسئولیت شناسى با مسئولیت پذیرى قرین نشود نتیجه اى حاصل نخواهد آمد چه این که نظیر درک واحساس علامه نیز ممکن است به برخى دیگر دست داده باشد ولى با توجه به مشکلات و عواقب اجتماعى و رنجها و حرمانهایى که مسئولیت پذیرى به دنبال دارد شانه از زیربار آن خالى کرده اند. واما علامه ایمان اخلاص شهامت و شجاعت این مسئولیت پذیرى را داشت و بى تردید قدم در وادى وظیفه نهاد و خویش را براى هرگونه سختى و دشوارى آماده ساخت . و با روح عرفانى و سعه وجودى خویش مشکلات را پشت سر گذارد و در زمینه هاى مختلف فلسفى و تفسیرى واحیاى معارف اسلامى و شیعى فوزى جاودانه یافت . وایمان و اخلاص او تا بدانجا کار سازافتاد که : در عصر حاضر شاید کمتراهل فضلى یافت شود که یااز خرمن پر بار درسهاى ایشان خوشه اى نچیده باشد و یااز نوشته هاى عمیق و وزینشان بهره اى نبرده باشد. 16 واین وعده تخلف ناپذیرالهى است که : ما عندکم ینفد و ما عندالله باق و لنجزین الذین صبروااجرهم باحسن ماکانوا یعملون. 17 در گستره فلسفه و حکمت نظرى منقولات که عامیان را در مسائل فرعى واصلى قانع مى کند و تقلیداز استادان و نام آوران تاریخ دانش که متعلمان غیر متعمق را متقاعد مى سازد! ژرفنگرى چون علامه را اطمینان و آرامش نمى بخشید. روح بلنداو هماره در جستجوى اوج یقین بود و عنقاى اندیشه و باورش جز بر قاف پولادین برهان واستدلال آشیان نمى گرفت . پایه هاى فکرى او را تنها براهین یقینى تشکیل مى داد و هیچ مقدمه اى تاب پرواز به بلنداى روح رفیع این حکیم الهى را جزاصل یقینى نداشت . 18 او عقل را زیربناى دین و تعقل و تفکر و برهان رااساس ارزشمند یقین و شیوه صحیح تحصیل دین مى دانست . معتقد بود که عقل همپاى وحى حجت و خدشه ناپذیراست . و حقیقت پیام وحى را بى تعقل نمى توان یابید.19 او باور داشت که انسانیت انسان به عل اوست و عقل مقاوم ترین پایه واساس باورهاست . واین همان حقیقتى است که على[ ع] بدان اشارت داشته و مى فرماید: الانسان بعقله و العقل اقوى اساس 20 مطالعه پردازد و همپاى فقه واصول به درس فلسفه و حکمت اهمیت دهد و با تلاش و پشتکارى بى امان در مباحث حکمت نظرى صاحب نظر و حتى ارائه کننده آرا و نظریات جدید گردد. و در عصر خویش به عنوان یگانه حکیم الهى و فیلسوف شرق شناخته شود و شخصیت او در دنیاى اسلام بلکه در دنیاى غیراسلام نیز به عنوان یک مفکر بزرگ مورد تمجید واحترام قرار گیرد. مرحوم شهید مطهرى که خود فرزانه دوران بود درباره استاد مى گوید: [علامه طباطبایى ما چند نظریه در فلسفه دارند نظریاتى در سطح جهاتى که شاید پنجاه تا صد سال دیگرارزش اینها روشن بشود]. 21 این جمله گویاى اهمیت نظریات علامه در زمینه مباحث فلسفى است تا بدانجا که عصر حاضر رااز شناخت ارزش واقعى همه آن آرا ناتوان مى بیند. این سخنى است که بایداهل نظر و متمحضان در حکمت نظرى و مباحث علمى درباره آن داورى کنند. پیوند دین و فلسفه در نگاه علامه او میان دین و فلسفه الهى هرگز تنافى و تعارضى را باور نداشت بلکه میان آن دو پیوندى ناگسستنى و غیرقابل انکار مشاهده مى کرد و مى فرمود: حقا انه لظلم عظیم ان یفرق بین الدین الالهى و بین الفلسفه الهیه ... براستى این ستمى بس گران است که دین الهى از فلسفه الهى جدا پنداشته شود... مگر نه این است که پیامبران الهى به فرمان خدا ماموریت یافتند تا جوامع بشرى را به سوى سعادت راستین رهبرى کنند؟ و مگر سعادت حقیقى بشر جز دستیابى انسان به حقیقت معارف و شناختها در پرتو بکارگیرى ابزار شناخت وادراک است که خداوند دراختیاراو قرار داده است ؟ آیااین ابزار شناخت واین دستگاه ادراک کننده بااصل سرشت و طبیعت انسان آمیخته نیست و جزئى از وجوداو را تشکیل نمى هد؟ و آیا براى آنسان چاره اى جز تحصیل این معارف از طریق استدلال واقامه برهان وجود دارد؟ اگر براستى راهى جزاستدلال و برهان براى رسیده به فرا سوى معرفت وجود ندارد پس چگونه ممکن است که پیامبران الهى مردم را بر خلاف سرشت و طبیعت و فطرتشان به شنیدن و پذیرفتن بدون دلیل دعوت کنند! و از آنان بخواهند که جز به راه استدلال واقامه برهان سیر کنند! 22 سپس علامه در تکمیل این فراز مى گوید: [ حقیقت این است که میان شیوه پیامبران در دعوت انسانها به سوى حق و میان شیوه استدلال درست و منطقى جدایى وجود ندارد... ساخت پیامبران علیهم السلام بسى پاکترازاین است که به مردم بدون بصیرت و تبعیت کورکورانه را تحمیل کنند]. 23 شاید یکى از عوامل که تدوین کتاب[ على والفلسفه الهیه] را به دنبال داشت اثبات عینى همین واقعیت بود چه این که دراین کتاب و نیز در موارد متعددى از تفسیر گرانبهایش به تبیین و توضیح این واقعیت پرداخته است و سخت معتقداست که استدلال منطقى و تفکر عمیق فلسفى به عنوان یک تفکر برهانى و مستقیم نه تنها هیچ گونه منعى از ناحیه شرعیت ندارد بلکه مورد دعوت الهى نیز هست : [ این قرآن است که خود شایسته ترین گواه ماست در آنجا که جوامع انسانى را به معارف مبدا و معاد و کلیات معارف الهى دعوت مى کند و از آنان جز دلیل و حجت نمى پذیرد جز براساس حجت واستدلال دعوت نمى کند و غیراز علم واستقلال در فهم را نمى ستاید و جز جهل و تقلید را مذمت نمى نماید]. 24 خداوند مى فرماید :[قل هذه سبیلى ادعواالى الله على بصیره انا و من اتبعنى]. 25 مرحوم علامه دراثبات و تفهیم این واقعیت اصرار و تلاش بحقى دارد. و فصلى را در تفسیرالمیزان تحت عنوان:[ روش تفکرى که قرآن بدان هدایت مى کند و فرا مى خواند] گشوده و در آغاز آن فصل مى گوید: مما لا نرتاب فیه ان احیاه الانسانیه حیاه فکریه لا تنم له الا بالا درک الذى نسمیه فکرا و کان من لوازم ابتناءالحیاه على الفکران الفکر کلما کان اصح واتم کانت الحیاه اقوم ... . 26 ان هذاالقرآن یهدى للتى هى اقوم . 27 [خداوند در کتاب عزیزش این فکر صحیح ارجمند را که بدان دعوت کرده خود مشخص نفرموده و آن را به فهم مردم براساس اندیشه فطرى آنان محول ساخته است .اگر در کتاب الهى تتبع شود و آیات آن مورد تدبر قرار گیرد به دست خواهد آمد که بالغ بر سیصد آیه در بردارنده دعوت مردم به تفکر و تذکر و تعقل است . در هیچ موردى خداوند بندگان خویش راامر نکرده است که کورکورانه و بدون درک درست به ایمان آوردند یا آنچه رااو فرستاده و فرمان داده بپذیرند ].28 پى ریزى نهضت فکرى در حوزه هاى علمى چنانکه یادآور خواهیم شد موضوع فلسفه از دیرباز مواجه با عداوتهاى گوناگون از سوى عناصر مختلف به دواعى متفاوت بوده است .این امر همواره صحنه ظهور و بروز را براى فلسفه و فلاسفه تنگ داشته است به طورى که بسیارى از آنان در عزلت بسر برده و در مخفى گاهها به تعلیم و تعلم فلسفه و حکمت مى پرداخته اند. هنگامى که مرحوم علامه به حوزه علمیه قم وارده شد این خلا رااحساس کرد و با توجه به همه مشکلات و عواقب آن براساس احساس مسئولیت تدریس علنى فلسفه را آغاز کرد. درابتدا چنانکه انتظار آن مى رفت مزاحمتهایى صورت گرفت و موانعى بر سر راه تدریس علنى فلسفه خودنمایى کرد ولى عزم راسخ واعتقاد قلبى علامه به ضرورت نشر مباحث فلسفى موانع را یکى پس از دیگرى از میان برداشت و مقاومتهاى جبهه مخالف را به انعطاف وا داشت . و کاروان تکامل فرهنگى اسلام را به سوى مقصد نهایى رهبرى کرد وامروز ما شاهد آثار آن حرکتى هستیم که (حدود چهل سال پیش ) آن مرد بزرگ الهى آغاز نمود. علل موفقیت و پیشبرد علامه درایجاد نهضت فکرى و راهیابى فلسفه در پهنه حوزه هاى علمیه از یکسو به شایستگى علمى و مقاومت و پایدارى علامه واز سوى دیگر به شرایط خاص فرهنگى سیاسى واجتماعى عصرى که علامه به عنوان یک متفکر و فیلسوف اسلامى و مفسر قرآن در آن ظهور کرد بستگى دارد چه این که در طول تاریخ فلسفه همواره متفکران در صدد کاستن مخالفتها و شکستن مقاومتها بوده اند و هر کدام به شکلى به مبارزه با عوامل جمود و عناصر ضد فلسفه پرداخته اند. ولى از آنجا که شرایط لازم مهیا نبوده کارى از پیش نبرده و خود منزوى شده انداما عصر درخشش سیماى فکرى و فلسفى علامه عصر تشنگى اندیشه هاى حوزوى و سرگردانى نسل جوان جامعه بود. دراین عصر از یکسو صنعت و تکنولوژى پیشرفته غرب و تبلیغات حساب شده آنان در جهت تحقیر و تخدیر نیروهاى بالفعل و بالقوه جهان سوم و بخصوص کشورهاى اسلامى نوعى خودباختگى و خودناباورى و تردید و بدبینى نسبت به هویت فرهنگى واجتماعى و مبانى فکرى و سنتى در نسل جوان به وجود آورده بود واز سوى دیگر نارسایى هاى اقتصادى اخلاقى و استبداد حکومتى روحیه عصیان در برابر نمودهاى فکرى واجتماعى را تقویت مى کرد. دراین بحران خودناباورى و عصیان طلبى مکتبى ظاهرا فلسفى وانقلابى با نظریاتى تند و تیز و فریبنده که اساس آن برالحاد وانکار دین واخلاق مبتنى بود در صحنه جهانى ظاهر شده و سرابى پهناور در پیش چشمان کم سوى نسلى تشنه نگران و بى تجربه گشوده بود. 29 چنانکه آوردیم علامه با واقع نگرى این موضوع را لمس کرده و به موقع قدم پیش نهاد و با درایت و کفایت خویش عطش واقعى و نیاز راستین حوزه و جامعه را با گواراى مباحث فلسفى عقیدتى خود فرو نشاند. علامه دراین عصر دو میدان را برگزید و در هر یک ظهور و بروزى شایسته داشت : 1 در حوزه علمیه با تدریس مباحث فلسفى واخلاقى و عرفانى به مقابله با جموداندیشى و سطح نگرى پرداخت . و با تدریس مداوم و مستمر فلسفه و تفسیر حصار چند صد ساله خالف و ستیز با فلسفه و عرفان را شکست و رخوت تاسف بار دورى از قرآن رااز میان برد. با شیوه بدیع خود مباحث بلند فلسفى را در قالبهاى منظم و مستدل ریاضى ریخت و بلندترین مفاهیم فلسفى را با رساترین عبارات به شکلى کلاسیک و قابل هضم ارائه داشت و آنها را در دو مرحله و دو کتاب به نام :[ بدایه الحکمه] و[ نهایه الحکمه] پى ریزى کرد. واین حرکت او چنان دقیق و شایسته و متناسب با زمان و نیازها بود که در زمان حیات آن بزرگ دو کتاب مذکور در ردیف کتابهاى رسمى حوزه علمیه جاى گرفت . 2 در صحنه فرهنگى جامعه با تدوین مباحث فلسفى به سبکى نو به ستیز و مواجهه با مکتبهاى ماتریالیستى وایسمهاى پر جنجالى که از غرب و شرق به افکار نسل جوان هجوم آورده بود پرداخت . همانگونه که پیامبران الهى در هر عصرى معجزه و بینه اى در خور فهم مردم عصر خویش و متناسب با نیاز آنان داشته اند علامه نیز به عنوان یک مصلح فکرى و عقیدتى با منطق و برهان واستدلال و فلسفه نسل عصر خویش رااز گرداب توهمات والقائات متفلسفان رهایى بخشید. شرط حضور علامه دراین میدان آگاهى او به مبانى فلسفه اسلامى و حکمت الهى و نیز آشنایى او با فلسفه ها و مکاتب فلسفى غرب و شرق بود و علامه این همه را داشت . بااین دستمایه گران بود که به نقد و تحلیل فلسفه مادى و بیان نقاط ضعف ماتریالیسم تاریخى و تخطئه اصول دیالکتیکى پرداخت و کتاب ارزنده : [اصول فلسفه و روش رئالیسم] را تدوین کرد. کتابى که تاکنون بیش از سى سال از تدوین آن مى گذرد ولى هنوز جایگاه علمى خویش را حفظ کرده واز قدر و منزلت آن است کاسته نشده است و به عنوان بهترین کتاب در نوع خود بشمار مى رود. خلاقیت و نوآورى بااین که در برابر بزرگان فلسفه و عرفان و پیشینیان از متفکران اسلامى خضوع داشت و به آنان ارج مى نهاد ولى هرگز در وادى علم مقلد آنان و بازگو کننده بى تحلیل افکار و عقاید آنان نبود. هنگامى که بر کتاب شریف بحارالانوار تعلیقه مى نوشت و در چن مورد آراى مرحوم مجلسى را به نقد نشسته بود به ایشان پیشنهاد شد که از اظهاراین گونه مطالب بپرهیزید تا مورداعتراض گروهى قرار نگیرد ولى ایشان اظهار داشت : [در مکتب شیعه ارزش جعفر بن محمدالصادق از علامه مجلسى بیشتر است . و زمانى که دایر شود به جهت بیانات و شروح علامه مجلسى ایراد عقلى و علمى بر حضرات معصومین علیهم السلام وارد گردد ما حاضر نیستیم آن حضرات را به مجلسى بفروشیم]. 30 این خصلت واین حریت فلسفى در همه میدانها واز جمله در میدان فلسفه او را به ابداع و خلاقیت وا مى داشت . وى معتقد بود: [قناعت بر حفظ اندیشه هاى فلاسفه بزرگ اسلامى در خورد یک اندیشمند توانا نیست و مى کوشید تا عیب تفکر و بینش و بینش گذشتگان را تصحیح و نقص آراى آنان را تکمیل نماید]. 31 حریت فلسفى و تعبد مکتبى در مقام بحث فلسفى هرگز منقولات شرعى و غیرشرعى را در مقدمات قیاس و برهان راه نمى داد ولى از سوى دیگر عقل را براى دعوت بسوى کمال و سعادت کافى نمى شمرد. بااین که معتقد بود: عقل در همه زمینه ها داراى حجیت است باور داشت که هیچ حکم عقل قطعى با هیچ حکم شرعى قطعى معارضه نداشته و نخواهد داشت . در تفسیر گرانبهاى المیزان درباره ضرورت منطق و فلسفه مى گوید: [گر چه کتاب و سنت انسان را به گسترش بکارگیرى روشهاى عقلى صحیح دعوت کرده اند ... ولى از پیروى آنچه با کتاب و سنت قطعى مخالف دارد نهى نموده اند زیرا کتاب و سنت قطعى از مصادیقى است که عقل به صراحت حقانیت و صداقت آن راامضا کرده است . واین محال است که بار دیگر عقل بر بطلان آن اقامه برهان کند]. 32 تعبد مکتبى علامه در زمینه فکر و نظر محدود نبود بلکه در مرحله عمل نیز تعبدى نمایان داشت . در برابر قرآن دنیایى از خضوع و تواضع بود و خواندن قرآن را بهترین و عالیترین کار خود مى دانست . نه مقدس مابان سطحى نگر و دوراز تعقل و برهان را دوست مى داشت و نه برهان گرایان و فلسفه خواهان غیر متشرع راارج مى نهاد و معتقد بود: [حکمتى که بر جان ننشیند و لزوم پیروى از شریعت را به دنبال خود نیاورد حکمت نیست]. 33 او در پایان در بحثى طولانى به یازده شبهه منکران فلسفه به تفصیل پاسخ مى دهد و راه منطق و تعقل و برهان را تنها راه اذعان واعتماد و دریافت حقایق مى داند و تقوا را نه جاى گزین تعقل و منطق بلکه شرط آن مى شناسد مى گوید: نعم هاهنا حقیقه قرآنیه لامجال لانکارها و هوان دخول الانسان فى حظیره الولایه الالهیه و تقربه الى ساحه القدس والکبریاء یفتح له بابا یفتح له باباالى ملکوت السماوات والارض یشاهد منه ماخفى على غیره من آیات الله الکبرى وانوار جبروته التى لاتطفا! 34 [ هر فرد یا ملتى که فاقد تربیت صالح شود در کوتاه زمانى به سوى توحش و بر بریت باز خواهد گشت . بااین که در آن عقل و فطرت باقى است ! واین خود نشان مى دهد که انسان از تاییدالهى به وسیله پیامبرانى که موید عقلند هرگز بى نیاز نبوده و نخواهد بود]! 35 در ساحت عرفان و حکمت عملى علامه سیدمحمد حسین طباطبائى رضوان الله علیه بى تردید یکى از نوادر روزگار بود که در عصر خویش درخشید و تا مد بصر و بصیرت خود عالمى را روشن و تابناک ساخت . در میان ابعاد جامعیت علامه این بعد علمى و معنوى واخلاقى و عرفانى او ازاهمیت ویژه اى برخورداراست .او دراین عرصه اسوه اى بى بدیل براى حوزه هاى علمى است که امروز بیش از هر زمان دیگر به معنویت واخلاق و عرفان نیازمندند. شکوه دانش و روح عرفان و نور تقوا و لطافت اخلاق چنان در وجود علامه عجیین شده بود بود که شاهدان خویش را به تکرار کلام على[ ع] وا مى داشت که مى فرمود: امااللیل فصافون اقدامهم تالین لا جزاءالقرآن یرتلونها ترتیلا یحز به انفسهم و یستثیرون به دواء داوائهم ... واماالنهار فحلماء علماء ابراراتقیاء قد براهم الخوف برى القداح ... قره عینه فیما 36لایزل وزهادته فیما لایبقى یمزج الحلم بالعلم والقول بالعمل... . مرحوم شهید مطهرى رضوان الله علیه درباره علامه مى فرمود: [حضرت آقاى طباطبائى از نظر کمالات روحى به حد تجرد برزخى رسیده اند و مى توانند صور غیبى را که دیدافراد عادى از مشاهده آنها ناتوان است مشاهده کنند]. 37 و براستى دستیابى به این منزلت تقوا تهذب و مراقبات شدیداخلاقى فکرى و عبادى را مى طلبد و تردیدى نیست که این منزلت بس شریف و معالى است ولى نظر بلند و نگاه بر همت علامه در جستجوى کشف عوالمى برتر و شریف تر بود. باید دانست که شهود موجوداست برزخیه چندان شرافتى ندارد بلکه شرافت همان رویت نفس است در عین تجرد تام و کامل ...این شهود بر خلاف شهود مراحل اولیه جزئى نبوده بلکه از قبیل ادراک معانى کلیه است. 38 شعور عرفانى علامه تا بدانجا نیرومنداست که مراحل عالى روحى و شهود موجودات برزخیه را براى خویش چندان مهم نمى شمارد. عقابى است که در آسمان تجرد مطلق نفس اوج گرفته و مشاهده صور برزخى را با همه رفعت و منزلتش تنها سکو و گذرگاه صعود به قابلیت محض براى ادارک و تجرد نفس و سپس راهیابى به منازل برتر و مشاهده صفات بارى تعالى و دریافت اسماء مقدسه به نحو کلیت مى داند. واین مرحله رااشراف و اکمل مراحل مى شمرد و مى فرماید : لان السالک یصبح و لایرى قادرا و لاعالما و لاحیا سوى الله تعالى واین شهود غالبا در حال تلاوت قرآن پیدا مى شود. 39 دراین مرحله رهنمودهاى ارزنده دارد که در یغمان آمد از آن خاموش بگذریم چه این که کلام او خود مویدى بر آزمودگى اوست . علامه پس از بیان شرافت مرتبه ادراک صفات واسما مى فرماید: [باید دانست که تلاوت قرآن را در حصول این امر تاثیر فراوانى است و سزاواراست که سالک در حین اشتغال به نماز شب سوره عزائم را تلاوت کند چه از حال قیام ناگهان براى خدا به سجده افتادن خالى از لطف نیست و به تجربه ثابت شده است که قرائت سوره مبارکه (ص ) در نماز و تیره شب جمعه بسیار موثراست و خصوصیت این سوره از روایتى که در ثواب آن وارد شده است معلوم مى گردد]. 40 به هرحال درک مقام و مرتبه عرفانى علامه نیاز به روحى لطیف و ادراکى قوى دارد و جستجوى آن از لابلاى سطرهاى اندک این نوشتارامرى نامیسراست و ما را تنها چشیدن شبنمى از بارش گسترده عرفان و حکمت او مقدوراست . ظرفیت واعتدال ظرفیت و تحمل شرط زانو زدن در مکتب عرفان و پیمودن مراتب کمال عرفان است واین چیزى است که همگان واجد آن نیستند. کم نبودند کسانى که قدم در مسیر عرفان نهادند و همانند فردى که فاقد حس بویایى باشداز بوستان عرفان تنها عطر یک گل را لذت نبردند و یا با بوییدن یک گل چنان مدهوش واز خودبیخود شدند که توان برداشتن گام دیگر رااز دست داده و دوام نیاوردند.41 آنان که داراى ظرفیت روحى نباشند در وادى عرفان به افراط و تفریط گراییده و به شطیحات رو آورده و قادر به جمع بین عالم وحدت و کثرت نمى باشند. [بدیهى است که طى این منزل منافاتى با بودن سالک در دنیا واشتغال به مشاغل اولیه خود ندارد و واردات قلبیه او ربطى به اوضاع خارجیه از نکاح و کسب و تجارت و زراعت وامثالها ندارد سالک در عین آن که در بین مردم بوده وامور دنیا را به جاى مى آورد روحش در ملکوت سیر نموده با ملکوتیان سرو کار دارد]. 42 و در ترسیم مقام متعالى معصومان علیهم السلام مى گوید: [پیشوایان دینى سلام الله علیهم الجمعین چون از مراتب سلوک الى الله گذشته و در حرم خداوند وارد شده و سپس به مقام بقاء بعدالفناء که همان بقاء به معبوداست رسیده اند لذا حال آنها جامع بین دو عالم وحدت و کثرت است ... واز کوچکترین حکمى ازاحکام یاادبى از آداب یا حالى از حالات متناسبه بااین عوالم دریغ و مضایقه و دورى نخواهند نمود و در عین حال نیز توجه به عوالم را حفظ فرمود]... 43 سپس مرحوم علامه موضوع تعادل را مطرح مى کند و دو چهره ازانسانها را ترسیم مى کند: 1- گروهى که پایبند عادات و رسوم و تعارفات اجتماعى شده و براى حفظ شخصیت خوداز هرگونه آداب و رفت و آمدهاى مضر و بى فایده دریغ نمى کنند و در برابراجتماع تبع محض مى باشند. 2- گروهى که ازاجتماع کنار مى روند و هرگونه عادت وادب اجتماعى را ترک کرده و در کنج خلوت آرامیده و به عزلت و گوشه گیرى مشهور شده اند. علامه هیچ یک ازاین دو را نمى پذیرد و معتقداست : [ سالک براى آن که بتواند به مقصد نائل گردد باید مشى معتدلى بین رویه این دو گروه اختیار نماید واز افراط و تفریط بپرهیزد و در صراط مستقیم حرکت کند]. 44 واز خود براستى در نهایت اعتدال بود. بااین که لحظه هاى سکوت را از ذکر خدا معطر مى کرد به هنگام ارشاد و هدایت و ترویج دین از هیچ تلاش و کوششى فرو گذار نمى نمود. و در برخوردهاى اجتماعى چنان متخلق به اخلاق اسلامى و آداب اجتماعى بود و چنان با تواضع و فروتنى از سخن وایده دیگران استقبال مى نمود که اخلاق نیکش از شدت لطافت او ذکر خدا و توجه مداوم به مبدا کمالات و فناى فى الله و حضور در میدان عملى فرهنگ و جامعه و خدمت به اسلام و مسلمانان را به شکل اعجاب انگیز جمع کرده بود.این جامعیت از ویژگى هاى بسیارارزنده اوست .او که به هنگام ذکرالهى چشم از جهان زیباى حوریه بهشتى مى بندد و دل از شراب ناب فردوس مى کند 45 که مباد رخ زیباى آن دلفریب او را براى لحظه اى از جمال ازلى حق غافل کند و مباد که شهد شراب بهشتى براى اندکى شیرینى ذکر خداى رااز کام او ببرد! وقتى قدم در حوزه علمیه مى نهد با تلاشى عظیم به مصاف جمودگرایان مى رود و به تدریس متون عمیق و پیچیده فلسفى مى پردازد. او که با قرآن رشد یافته و روحش را با آهنگ کلام و وحى پروریده تنها قرآن را براى خویش در خلوت شبها نمى خواهد بلکه نسل شکوفنده حوزه ها و نیاز زمان مى اندیشید و براى عصر خویش به تدریس تفسیر قرآن روى مى آورد. و همین عارف و فیلسوف و مفسر بزرگ که مقام معنویش در ملکوت و مقام علمیش دراوج اساتید حوزه علمیه است هنگامى که نیاز مى بینند با تن رنجیده و فرسوده خویش بدون داشتن کمترین امکانات ساعتها راه با مشکلات مى پیماید تا براى مستشرقى که مى خواهد شیعه را به عالم غرب بشناساند چهره درستى از شیعه و معارف بلنداسلامى معرفى کند تا مباد دوباره باز هم از 46اسلام و شیعه چهره اى واژگونه و پوستینى وارونه به دنیاارائه شود. او همانند بسیارى از عارف نمایان و زاهدان بى مایه که تنها نگران خود باشد بلکه او نگران آینده اسلام و جوامع اسلامى بود. دراین راستا تنها به نگرانى و دلسوزى اکتفا نمى کرد. و هنر آن را داشت که گامهاى محکم واستوارى را در زمینه هاى علمى عملى عرفانى واجتماعى بردارد. واین همان جامعیت واعتدال اوست . سلوک عرفانى علامه یک سلوک خودخواهانه فردى و بى محتوا نبود بلکه عرفان علمى او بر عرفان نظرى و براساس تفکر و شناخت و تعبد به مکتب و عشق به خدا و محبت به انسان تکیه داشت . در راستاى این اعتدال و در پرتو طرفیت و قابلیت و توان بود که او هرگز شطحیات نداشت زیرا زمان را مى شناخت و در برابر زمان تعهد داشت و مى دانست که هر معنایى براى هر هاضمه اى گوارا نیست . [ احیانا بعضى از عرفا دراثر دست دادن حالات گوناگون آن قدرت کنترل رااز دست مى دهند اینها که معصومین ( ع ) نیستند که مظهر لایشغله شان عن شان 45 باشند آنقدر به کمال انسانى نرسیده اند که اگر حالى به آنها دست داد فقط به مقتضاى آن حال سخن نگویند و کل احوال را در نظر بگیرند]. 47 ولى عارف سترگ و خودآگاه و زمان شناس و مسئولیت چون علامه از کسانى بود که[ نه تنها شطحیاتى نداشت بلکه مى کوشید تا متشابهاتى هم نداشته باشد]. 48 طلوع در بى کران قرآن او که عمرى در مکتب عقل و نقل تلمذ کرده و در حکمت عملى و نظرى به استادى رسیده و سخنها و باورها را در میزان قیاس و برهان سنجیده بود راحله گران خود را در آستان مقدس قرآن یکسرده فرود آورد. و چونان جرعه نوشان باده عشق بى تابانه خویش را به دریاى نور فکند. او خدایى بود و آرام خویش را تنها در کلام خدا یابید. او به منطق و برهان مى اندیشید و منطقى ترین سخن و برهانى ترین کلام را در پیام وحى پیدا کرد. او شیفته حقیقت بود و زیباترین جمال حقیقت را در پرتو هدایت فرقان مى دید.او ذره اى بود که در کشش نیرومند جاذبه حق به آفتاب حقیقت پیوست و در بى کران قرآن طلوعى جاودانه کرد. او گر چه فقیه و حکیم و عارف و حدیث شناس و ریاضى دان و آگاه به دانش هیئت بود ولى این همه او را جز صافى و صیقلى و ثابلیت چیزى نیفزود. 49 و آنچه دراین آینه فرخنده درخشید قرآن بود. او در آینه قرآن درخشید و قرآن در آینه وجوداو و هر دو در تاریخ عصر ما. گر چه قرآن خود روشن است و نورى بى هیچ ظلمت و بى نیاز کننده اى بى هیچ نیاز و هدایتگرى بى هیچ ابهام است ولى ظلمت روزگاران و هجوم فتنه ها حجابى بر دیدگان امتهاست و آینه دارانى چون علامه باید به تفسیر آفتاب بنشینند و قافله سالاران شایسته اى چون او کاروان امت اسلام رااز حجابها بگذارنند و روشنى و گرماى آفتاب کلام وحى را به ایشان بچشانند . او در روزگارى به تفسیر قرآن همت گماشت که فرقان میان حق و باطل به جاى نشستن بر کرسى حکومت در داورى در جایگاه شاکیان ایستاده و هم سخن با پیامبراین امت نداى[ یارب ان قومى اتخذوا هذاالقرآن مهجورا] 50 سر مى داد. تو گویى که قرآن از هجرات و فرقت امت خویش فرقان نام گرفته بود! انسان شرم دارد و زبان یارا نمى دهد و قلم جرات نمى آورد که بگوید و بنویسد در آن روزگار پرداختن به تفسیر قرآن نشان بى مایگى و سبب از دست دادن موقعیت اجتماعى و حوزوى یک فقیه به شمار مى آمد و آنان که اصطلاحات اصولى و فروعات تفننى فقهى را در دهان مى گردانیدند بسى ارجمندتراز معلمان و مفسران قرآن بودند! تو گویى استنساخ رساله هاى عملیه و کاستن یاافزودن[ الاحوطى] و [ الاقوایى] مى توانست کیان به شدت مورد هجوم اسلام وامت اسلام را حفظ کند و تمدن و فرهنگ از پا در آمده و به زنجیر کشیده شده جوامع اسلامى را حیاتى دوباره ببخشد ولى احیاى معارف قرآنى و ظهور قرآن در جامعه نمى توانست نقشى داشته باشد. و آن روزگار قرآن نه تنهااز متن جامعه رخت برسته بود که از مراکز علمى و دینى نیز. علامه خود دراین باره مى گوید: اگر در علوم (حوزه هاى علمى دینى ) نظرى با توجه بیفکنى خواهى یافت که این علوم به گونه اى تنظیم و تدوین شده است که در آنها نیازى به طرح قرآن نیست . و چه بسا محصلى همه آن علوم (صرف نحو بیان لغت حدیث رجال درایه فقه و اصول ) را فرا گیرد و به پایان رساند و سپس در همه آنها تضلع و تبحر یافته و مجتهد شود در حالى که قرآن نخوانده . و صفحه اى از قرن را هرگز لمس نکرده است...! 51 در چنین شرائطى بود که علامه پرداختن به تفسیر قرآن را براى خویش امرى واجب و ضرورى دانست واو که آرمان نهاییش خدا بود و قداست را دراخلاس وایثار و تحصیل رضاى الهى مى جست و عزت واعتلاى اسلام را بر حیثیت و موقعیت خویش مقدم مى داشت قدم در وادى مقد قرآن نهاد. تفسیر قرآن را در حوزه هاى علمیه بنیانى نو نهاد که نتیجه ارزشمند و والاى آن تدوین تفسیر گرانقدرالمیزان شد. تفسیرى که دراتقان و جامعیت : سند عقائداسلام و شیعه است 52 و در عصر حاضر نشان حیات و پویایى و برترى تفکر ناب اسلامى و معارف قرآنى بر دیگر معارف بشرى است ! . تفسیرى که در جهان اسلام مایه فخر و مباهات شیعه و قابل عرضه در همه محافل علمى اسلامى بلکه همه محافل فرهنگى جهان است . تفسیرى که فیلسوف متفکراسلام شناسى استاد شهید مطهرى (ره ) درباره آن مى گوید: [کتاب تفسیرالمیزان یکى از بهترین تفاسیرى است که براى قرآن نوشته شده است ... من مى توانم ادعا کنم بهترین تفسیرى است که در میان شیعه و سنى از صدراسلام تاامروز نوشته شده است]... . 53 براستى آنان که در مباحث دینى و نیز مسائل زیربنایى علوم انسانى و همچنین تفاسیر تدوین یافته در قرون پیشین تبحرى بسزا و توغلى شایسته داشت باشند اتقان و به هنجار بودن سخن فوق را در مى یابند زیرا تفسیر گرانقدرالمیزان ویژگیهاى روشنى را در چهره دارد که در هیچ یک از تفاسیر پیشین شاهد آن ویژگى ها نمى توانیم بود. از آن جمله : بهره گیرى از شیوه تفسیر قرآن به قرآن . ارائه آراء و نظریا تفسیرى مبتنى بر ملاکهاى منطقى برهانى و علمى . نقل روایات همراه با نقد و تحلیل اجمالى آنها. آراسته نگاهداشتن ساحت مباحث تفسیرى از آمیختگى و تاویل و تطبیق بر نظریات کلامى فلسفى عرفانى و علوم طبیعى و تجربى و بااین حال پرهیزاز جمود کسالت آور یک نواختى .او بوسیله طرح مباحث و استفاده از قرآن در زمینه مسائل فلسفى علمى تاریخى اجتماعى و اخلاقى به تفسیر و قرآن حضورى نو در جوامع فرهنگى بخشیده است . خلاقیت در تفسیر نور به نور علامه رضوان الله علیه اگر چه فهم ظواهر آیات و شناخت معانى الفاظ آن را بسیار واضح و آشکار دانسته و مى گوید: ولیس بین آیات القرآن (وهى بضع الاف آیه ) آیه واحده ذات اغلاق و تعقید فى مفهومها بحیث یتحیرالذهن فى فهم معناها.... 56 [آیات متشابه قرآن نیز گر چه مانند سایر آیات قرآن از جهت مفهوم در نهایت وضوح است ولى تشابه در فهم مراداست . و همه اختلافها در حقیقت به شناخت و تعیین مصادق باز مى گردد آن مصداقى که مفاهیم مفرد یا مرکب در مدلول تصورى یا تصدیقى بر نها تطبیق مى یابد]. 57 مهم ترین و ممتاز ترین مشخصه روشن تفسیرى علامه در مقایسه با سایر مفسران در کتابهاى تفسیرى خود در شیوه اى است که براى تعیین این مصداقها پیموده است . بسیارى از مفسران براى تعیین مصادیق آیات به تطبیق رو آورده واز غیر قرآن در تبیین قرآن بهره جسته اند ولى علامه به استناد خود قرآن و روش ائمه معصومین علیهم السلام و نیز برخى از مفسران صدراسلام قرآن را در تبیین مرادات قرآنى کافى شمرده و مى گوید :[حاشاان یکون القرآن تبیانا لکى شیى و لایکون تبیانا لنفسه ... و کیف یکون القرآن هدى و بینه و فرقاتا و نورا مبینا للناس فى جمیع مایحتاجون و لایکفیهم فى احتیاجهم الیه و هواشدالاحتیاج]... . 58. علامه شیوه تفسیرى خویش رااز کلام و سیره معصومان[ ع] وام دارد که فرموده اند :[یتطق بعضه ببعض و یشهد بعضه على بعض] 59 . پس نورآورى و خلاقیت او بکارگیرى این شیوه متین در گسترده آیات قرآنى است که در بسیارى از موارد به نتایج بسیار والایى انجامیده است . بى تردی بکارگیرى این شیوه و پذیرش آن از سوى همه محافل دینى خو مى تواند سرآغاز وحدتى پایدار در زمینه مباحث فکرى و مبانى عقیدتى و مسائل فرهنگى اجتماعى ملل اسلامى باشد و با زدایش خرافه ها و مباحث بى ثمر و دوراز ذهن و عارى از برهان چهره روشن آیات قرآنى بر چشمان نگران امت اسلامى ظاهر گشته نورامید و تکامل را در قلب آنان که بنیانگذار جهانى آینده تاریخ واحیاگر معارف و فرهنگ اسلامند بتاباند . سنجش نظریات بر ملاک برهان والقرآن نفسه یستعمل هذه الصناعات المنطقیه من برهان و جدل و موعظه و یدعواالامه التى یهدیهاالى ان یتبعوه فى ذلک. 60 گرفته شده ازاحادیث و منقولات و یا ناشى از راى و ذوق شخصى آنان مى باشد. در صورت نخست هرگاه مقدمات برهان بدیهى و متقن باشد نظریه پذیرفته مى شود و در صورت دوم نیز باید حدیث به قرآن عرضه شود و اما صرف آراى فردى و گرایشهاى فکرى و ذوقى بى آنکه بر پایه واساس مستدل و منطقى و مقدمات بدیهى استوار باشد از هیچ ارزشى برخوردار نبوده بلکه به شدت موردانکار معصومان[ ع] قرار گرفته است که فرموده اند[ من فسرالقرآن برایه . فلیتبوا مقعده من النار]... 61 و نیز فرموده اند: [ الراى فى کتاب الله کفر] 62 واین گونه گرایى در تفسیر قرآن است که به تحریف مفاهیم و تاویلهاى نادرست مى انجامد و به خلط میان آیات و[ ضرب بعضى القرآن ببعض] منتهى مى گردد که در حد کفر شمرده آمده است 63 . براستى چنانچه مفسران سلف اقوال و آراء را بر ملاک منطق و برهان مى سنجیدند چه بسیار گفته ها که فرو مى گذارند و کتب تفسیرى از ناموزونى آنها پیراسته مى گشت !. المیزان و ثقلین [قرآن در بیان مقاصد خویش سنت نبوى رااعتبار بخشیده و آن را اسوه قرار داده است] . 64 و در مورد معصومین ( ع ) بااندوهى سخت مى گوید: [آنچه پس از رسول خدا(ص ) درامر خلاقت رخ داد اختلافاتى را در آراى امت نسبت به اهل بیت رسول خدا(ص ) در پى داشت ... و حال آن که رسول خدا در مورد آنان سفارشى خدشه ناپذیر و غیرقابل انکار کرده و فرموده بود:ازایشان علم را فراگیرید و به آنان چیزى نیاموزید زیرا آنان عالم ترینان به کتاب خدایند و در تفسیر قرآن به غلط نمى افتند و در فهم قرآن به خطا نمى روند].... 65 علامه معتقداست که :اختلات امت اسلام در مورد جایگاه بلند معصومان ( ع ) بزرگترین خسارت و سنگین ترین ضربه را بر دانش قرآن و تفکر اسلامى وارد آورده است او دراین نگاه على ( ع ) را چنان تنها و دانش را چنان منزوى مى بیند که مى گوید: و هذااعظم ثلمه انثلم بها علم القرآن و طریق التفکرالذى یندب الیه. 66 به هر حال این محرومیت جانسوز تا عصرامام پنجم ادامه داشت ولى در روزگارامام پنجم و ششم گر چه زمینه فراهم آمد و رشته از هم گسیتخه معارف اسلامى توسط آن دوامام بلند پایه سامان یافت ولى روایات آنان نیز چونان احادیث نقل شده از رسول خدا(ص )از دسیسه و دخل و تصرف مصون نماند. تا آنجا که ائمه ( ع ) بسیارى از روایات را باطل شمرده واصحاب خود را دستور دادند که احادیث را به قرآن عرضه کنند و آنچه موافق قرآن بود بپذیرند و آنچه مخالف قرآن بود وانهند. مرحوم علامه معتقداست که : حتى امامیه آنچنانکه مى بایست این دستورالعمل را بکار نگرفتند و در عرضه داشتن روایات به قرآن کوتاهى ورزیدند جز در زمینه مباحث فقهى .اما در زمینه تفسیر همانند عامه تنها به ذکراحادیث بسنده کردند. گروهى چنان تند رفتند که حجیت ظواهر قرآن را منکر شدند و گروهى احادیث مخالف قرآن را مفسر قرآن شمردند. این نگرش افراطى درامامیه همانند نگرش گروهى از عامه است که معتقدند: خبر و روایت مى توان قرآن را نسخ کند!. علامه این افراطها را چه در ناحیه امامیه چه در ناحیه عامه به هر حال افتراق از ثقلین مى داند.این شیوه نادرست در گرایش به احادیث را یکى از عوامل جدایى رابطه علوم اسلامى و دینى از قرآن مى شمرد. 67 معتقداست : که همه نظریات دینى باید به قرآن منتهى شود. 68 معتقد است : حدیث ثقلین به معناى نفى حجیت ظواهر قرآن وانسداد طریق تفکر و تعقل در قرآن نیست : [چگونه ممکن است حدیث ثقلین راه تفکر را در زمینه قرآن مسدود کند و ظواهر آن رااز حجیت ساقط نماید در حالى که مى گوید: آن دو هرگز از هم جدا نمى شوند. پس حدیث ثقلین هر دو را حجت دانسته است . قرآن در دلالت بر معانى و کشف از معارف الهى حجت است واهل بیت در هدایت مردم به روش فهم قرآن و درک اغراض و مقاصد قرآن معتبرند]. 69 المیزان و طرح مسائل علمى واجتماعى القرآن الکریم یتعرض بمنطقه فى سنته المشروعه لجمیع شوون الحیاه الانسانیه من غیران تنقید بقیداو تشترط بشرط... 70 مه صنعها و آنچه به زوایاى مختلف زندگى انسان مربوط مى شد اصطکاک دارد وانسان را به تدبر و تفکر و تذکر بر مى انگیزد واو را به سوى علم و گریزاز جهل فرا مى خواند چه در زمینه مسائل مربوط به فضا یا زمین و چه در مورد مباحث گیاهى و حیوانى وانسانى ... و نیز آنچه به گونه اى با سعادت زندگى اجتماعى انسان ارتباط دارد مانند:اخلاق شرایع حقوق واحکام اجتماعى. او براساس این نگرش گسترده در جاى جاى تفسیرالمیزان که به حق [ ام الکتاب مولفات] علامه و جامع همه آرا و نظریات مختلف اوست به سبکى بدیع رابطه قرآن را با زوایاى زندگى انسان برقرار کرده است و نظریات مختلف علمى را در زمینه مباحث جامعه شاسى زیست شناسى فلسفى اقتصادى فقهى تاریخى اخلاقى عرفانى و... به نقد و تحلیل نشسته است که بیان فهرست آنها نیز این مجال را نمى گنجد و تنها به منظورارائه خوشه اى از خرمن بینش و نگرش عمیق و گسترده او به منظرى اجتماعى از نظرگاه آن مفسر بزرگ مى پردازیم که در زمینه[ نتیجه اهتمان نداشتن به نداهاى قرآن] بیان داشته است . سخن او دراین راستا آهنگى بس تکان دهنده دارد امروزامت اسلامى همانند بخش عظیم تاریخ خویش به شنیدن و خواندن آن نیازى وافر خواهد داشت . علامه در ذیل آیه یاایهاالذین امنوا من یرتد منکم عن دینه فسوف یا تى الله بقوم یحبونه اذله على المومنین اعزه على الکافرین... . 71 [تغییر نعمتهااز جانب خداوند و خروج انسانهااز حیطه ولایت الهى به خاطر قطع رابطه انسان با خدا واتکا داشتن بر ظالمان صورت مى گیرد و هنگامى که اهل اسلام بر ولایت و سرپرستى کافران واهل کتاب گردن نهند نعمتها از ایشان سلب مى شود.... سعادت امت اسلامى در گرو زیستن در پرتو سنن دینى و روش فراگیراسلامى است نه تنها در زمینه مسائل فردى بلکه دراجتماع واموراجتماعى نیز]. 72 علامه سپس به تحلیل وضع جوامع اسلامى پرداخته و همه مشکلات اخلاقى و مفاسداجتماعى انحرافات روحى و جسمى راه یافته در مجتمعات و ملل اسلامى را ناشى از حضور کافران در صحنه اداره جوامع اسلامى و تاثیر فرهنگ آنان مى شمرد و مى گوید: جوامع اسلامى که تحت نفوذ کافران واهل کتاب رفته و دچار فساد و تباهى گشته اند: لایحبون الله ولایحبهم الله اذله على الکافرین اعزه المومنین لایجاهدون فى سبیل الله یخافون کل لومه. 73 علامه جزاین سخن نظرگاههاى عمیق اجتماعى و تحلیلهاى زنده عینى در رابطه با مسائل جارى این عصر دارد که باید آنها را در لابلاى سطرهاى روشن تفسیر گرانقدرش جستجو کرد تفسیرى که به حق دائره المعارفى اسلامى است و کمتر موضوع و مبحثى را مى توان سراغ گرفت که علامه به تفصیل یا به اجمال درباره آن سخن نگفته باشد. 74 این است که علامه بیش از آن که در روزگار حیات خویش شناخته شود در عصرهاى آینده خواهد درخشید و حضور و حیات جاودانه خود را در بى کران قرآن همچنان خواهد داشت زیرااو در پهنه اى طلوع کرد که هرگز غروب ندارد و به عزت و شرافتى راه یافت که ابدى و پایداراست . السلام علیه یوم ولدو یوم مات و یوم یبعث حیا. | ||
مراجع | ||
پاورقى ها 1. قال على ( ع (: جعله الله ریا لعطش العلماء و ربیعا لقلوب الفقهاء نهج البلاغه خطبه 641. 2. برگرفته از سخن امیرالموالمومنین ( ع ) که فرمود : هجم بهم العلم على حقیقه البصیره و با شر واروح الیقین واستلانوا مااستوعره المترفون وانسوابى استوحش منه الجاهلون... نهج البلاغه خطبه 147.
3. عالم اثیر به معناى اجرام فلکى و کنایه از زندگى دنیا و عال ماده است .
4. علامه در سال 1281 هجرى شمسى در تبریز دیده به جهان گشود و بامداد روز یکشنبه 24 آبانماه 1360 به لقاءالهى پیوست .
5بحث احیاى تفکراسلامى ضمیمه کتاب حق و باطل 86 از متفکر شهید استاد مترضى مطهرى انتشارات صدرا.
6سوره ابراهیم آیه 24.
7یادنامه مفسر کبیراستاد علامه طباطبائى مقاله سیره فلسفى حضرت استاد 151.
8سوره الاعراف آیه 198.
9مهرتابان تالیف سیدمحمدحسین حسینى طهرانى .12و13.
10حاشیه الکفایه استاد علامه سیدمحمدحسین طباطبائى بنیاد علمى و فرهنگى علامه .
11یادنامه علامه مقاله دورنمایى ازاخلاق و رفتاراستاد 127.
12مهرتابان .57.
13یادنامه علامه 127.
14 الینه شدن نوعى بیمارى روحى است که در نتیجه مداومت ورزیدن و تکرار خشک یک عمل به صورت یک مریضى قابل مشاهده یا یک بیمارى نهفته درانسان تاثیر مى گذارد.
15یادنامه علامه مقاله سختى پیرامون شخصیت استاد 39.
16یادنامه فیلسوف اله علامه سیدمحمدحسین طباطبائى نشریه شماره 47.62.
17سوره النحل 96.
18یادنامه علامه مقاله سیره فلسفى استاد .153.
19 المیزان ج 5.258.
20 غررالحکم .
21درسهاى شناخت معارف قرن مجله پیام انقلاب .
.22کتاب على والفلسفه الالهیه 11 و 12 چاپ بیروت الدار الاسلامیه .
23 همان مدرک .
24 همان مدرک 13.
25سوره یوسف آیه 108.
26 المیزان ج 5.254.
27سوره اسرى آیه 9.
28تلخیص از : المیزان 5.254.
29. نگاه شود به : مقدمه کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم
30مهرتابان .36.
31یادنامه علامه .153. براى شناخت گوشه اى از آراى نو علامه در مباحث فلسفى مراجعه شود به :
یادنامه علامه .169.
32 المیزان ج 5.258.
33مهرتابان .74.
34 المیزان ج 5.270.
35 المیزان ج 2.148.
36نهج البلاغه صبحى صالح .304.
37یادنامه علامه .62.
38رساله لب اللباب درج شده در :یادنامه استاد شهید مرتضى مطهرى ج 2031.
39 همان مدرک .204.
40 همان مدرک .
مجله حوزه شماره 30.45.
41. مراجعه شود به : مصاحبه بااستاد آیه الله حسینى همدانى (نجفى
42رساله لب اللباب .228.
43 همان مدرک 229.
44. همان مدرک 230.
45. مهرتابان 19.
46.منظوراز مستشرق مذکور هانرى کرین استاد شیعه دانشگاه سوربن است . آشنائى علامه طباطبائى (ره ) بااو بیست سال ادامه داشت . در نتیجه این مراوده علمى و معنوى بود که او معتقد شد :در میان تمام مذاهب عالم فقط مذهب شیعه است که مذهبى پویا و متحرک و زنده است و بقیه مذاهب بدون استثنا عمر خود را سپرى کرده اند و حالت ترقب و تکامل را ندارد. مراجعه شود: به مهرتابان .47.
47. ولایت نامه ترجمه رساله الولایه مرحوم علامه طباطبائى ترجمه همایون همیتى 21.
48. بیان استاد جوادى آملى در توضیح مقام عرفانى علامه ولایت نامه .22.
49.على ع : من اقتبس علما من علم النجوم من حمله القرآن از داد به ایمانا و یقینا... بحار 58. 254
50. سوره فرقان آیه 30.
51. المیزان ج 5.276.
52. مهرتابان .43.
53. احیاى تفکراسلامى ضمینه کتاب حق و باطل چاپ صدرا .86.
( 40 ) 54. سوره بقره آیه 185. 55. سوره نحل آیه 89.
56. المیزان ج /09/1
57. المیزان ج /09/1
58. المیزان ج /11/1
59. نهج البلاغه .
60. المیزان ج 5.272.
61. المیزان ج 3.75.
62. همان مدرک .
63. تمایز قابل تاملى میان تفسیر قرآن به قرآن و ضرب قرآن به قرآن وجود دارداولى سیره معصومین ع و دومى مورد نهى وانکار شدید آنهاست . علامه خود به تفصیل فرق میان آن دو را بیان داشته است . مراجعه شود به : تفسیرالمیزان ج 3.81.
64. المیزان ج 5.272.
65. المیزان ج 5.274.
66. المیزان ج 5.275.
67. همان مدرک 276.
68. المیزان ج 3.83.
69. المیزان ج 3.86.
70. المیزان ج 3.271.
71. سوره المائده آیه 54.
72. المیزان ج 5.392.
73. همان مدرک .393.
74.مرحوم شهید مطهرى درباره المیزان مى فرمود :براى من پیش نیامده مشکلى در مسائل اسلامى که کلید حلش را درالمیزان نیافته باشم . هر مشکلى براى من پیش مى آمد که هیچ کجا نمى توانستم حل کنم بالاخره راه حلش را در بیانات علامه مى یافتم ... آنچه آقاى طباطبائى نوشته با فکر خودش نیست بلکه بسیارى ازاین مطالب الهامى است . روزنامه جمهورى اسلامى دوشنبه 22 آبان 1368. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 383 |