تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,101 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,035 |
مصاحبه با حضرت آیة الله میرزا حسین نورى | ||
حوزه | ||
مقاله 7، دوره 6، شماره 32، خرداد 1368، صفحه 87-112 | ||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||
تاریخ دریافت: 12 اسفند 1394، تاریخ پذیرش: 12 اسفند 1394 | ||
اصل مقاله | ||
مصاحبه با حضرت آیت الله میرزا حسین نورى سپس به دروس عالى خارج فقه واصول راه یافتند واز محضر مرحوم آیه الله حجت آیه الله داماد آیه الله بروجردى و حضرت امام رضوان الله تعالى علیه استفاده کردند.ایشان مباحث معقول و فلسفه و حکمت رااز علامه طباطبائى فرا گرفتند. آیه الله نورى از همان سالهاى آغازین تحصیل به تدریس پرداختند و دروس معمول حوزه هاى علوم اسلامى را در سطوح مختلف تدریس کردند واینک سالهاست که مشغول تدریس دروس خارج فقه واصول هستند. برخى از آثار قلمى ایشان عبارت است از: [ انسان و جهان] [ جهان آفرین] [ شگفتیهاى آفرینش] [ الامر بالمعروف و النهى عن المنکر] [ بیت المال از دیدگاه نهج البلاغه] [ راهنماى نهج البلاغه و شروح آن] و... حوزه : لطفاازابتداى آشنائى خودتان با حضرت امام رضوان الله تعالى علیه سخن بگوئید. ان اولیاءالله سکتوا و کان سکوتهم فکرا و نظروا فکان نظرهم عبره و نطقوا فکان نطقهم حکمه و مشوا و کان مشیهم بین الناس برکه . یعنى : نشانه اول اولیاى خدااین است که سکوتشان توام با فکر است سکوتشان غفلت و عدم توجه نیست . (این حدیث در وسائل ج 1 ص 6 ذکر شده است و در بعضى نسخه ها بجاى[ کان سکوتهم فکرا سکوتهم ذکرا] آمده است و معناى آن این است که سکوتشان یاد خداست ) نشانه دوم این است که نگاهشان عبرت است . بهیچ چیز با نظر سطحى و ساده نمى نگرند بلکه نگاهشان با عبرت گرفتن توام است . نشانه سوم این که حرف مى زنند ولى حرفشان همه حکمت است . حکمت آن کلامى است که براساس حقایق این عالم استواراست . کلامى است که به سعادت بشر سعادت مادى و معنوى کمک مى کند . نشانه چهارم این که راه مى روند و راه رفتنشان در میان مردم برکت است زیرا حرفشان حرکتشان همه و همه براى راهنمائى مردم و روشن کردن راه زندگى مردم است ازاین جهت مشیتشان بین مردم برکت است . پس از آن شرکت دراین جلسه پر برکت و تحول آفرین را یکى از کارهاى خود قرار دادم و هر جمعه در آن شرکت مى کرد. حضرت امام با بیان رسا و مطالبى که از تبحر دراحادیث اسلامى و عرفان واخلاق سرچشمه مى گرفت و با خود ساختگى و تهذیب نفس امام توام بود هر روز درس بزرگى ازاخلاق را مى داد و گامهائى در راه تکامل پیش مى برد. حوزه :از حضرت عالى بعنوان یکى از شاگردان حضرت امام خواهش مى کنیم که چند نمونه از ویژگیهاى آن بزرگوار را براى ما و خوانندگان بفرمائید. وارد جلسه درس بشویم تاخیر بعضى ازافراد باعث مى شود که درس را درست نفهمند یکى از علماى بزرگ که مورد وثوق واعتماد کامل است مى گفتند که : امام یکى از تابستانها که در تهران بودند آیت الله العظمى سیدابوالحسن رفیعى قزوینى که از فقها و حکماى بزرگ بودند (در زمان آیت الله العظمى بروجردى به قم آمدند و چند ماهى در قم درس شروع کردند بنده هم شرکت مى کردم ) هم در تهران بودند وامام در درس ایشان شرکت مى کردند.ایشان در مسجد جمعه تهران براى نماز مغرب و عشاء اقامه جماعت مى نمودنداما منظم نمى آمدند.امام چون مقید به نظم بودند روزى که آقاى رفیعى دیر کردند پا شدند و به مردم یعنى آنها که در آن نماز جماعت شرکت مى کردند گفتند که : بیایید با هم به آقا بگوییم مرتب بیاید.این جورى که ایشان غیرمرتب مى آیند وقت بسیارى از مردم تضییع مى شود. همه ما با هم به آقا بگوییم که مرتب تشریف بیاورند. بعد آقا تشریف آوردند و شروع کردند به نماز نماز که خوانده شد یک نفر به آقا گفت که یک سید جوانى به مردم مى گفت که به آقا بگوییم مرتب بیایند. نقریبا نسبت به نامرتب آمدن شمااعتراض داشت . آقاى رفیعى فرمودند: آن سید کى بود؟ دراین حال امام آن طرف نماز مى خواندند. آن شخص امام را نشان داد. تاایشان چشمشان به امام افتاد فرمودند: ایشان حاج آقا روح الله هستند مرد بسیار فاضل و وارسته و بسیار باتقوا و منظم و مهذب هستند.اگر یک وقت من دیر آمدم ایشان را جلو بیندازید به جاى من نماز بخواند. حق باایشان بوده است . از مزایاى دیگرامام که یکى از مزایاى بارزاست بیان ایشان است . بیان بسیار قوى داشتند. مطالب را روشن مى کردند و فروع را به اصول بر مى گرداندند. بیانات ایشان در پیشرفت انقلاب در بیدار کردن افکار و بسیج کردن مردم نیز خیلى موثر بود. یکى دیگراز مزایاى مهم حضرت امام قلم ایشان است . قلم بسیار قوى داشتند.ایشان هم مرد بیان بودند و هم مرد قلم . هر چند در هر دو نبوغ و قدرت زیادى داشتند ولى بنظر بنده قلمشان از بیانشان قوى تر بود. پیام ها و نامه هاى ایشان نیز درایجاد و تداوم انقلاب خیلى موثر بود کتبى که ازایشان به جاى مانده حتى وصیت نامه سیاسى الهى معظم له داراى نثر شیوا و رسائى است . مخصوصا در درس گفتن و نوشتن مطالب علمى به جمیع ابعاد مساله توجه داشتند. هر مساله اى را که عنوان مى کردند آن رااز تمام ابعاد مورد بررسى قرار مى دادن بطورى که وقتى بحث به پایان مى رسید هیچ نکته ابهام و تاریکى براى کسى باقى نمى ماند مثلا در مسائل فقهى حدیثى را که ذکر مى کردند اول رجال آن حدیث را کاملا مورد بررسى قرار مى دادند.از آن پس مفاهیم الفاظ حدیث بعداز آن اقوال علماء را در رابطه با آن مساله مورد توجه قرار مى دادند. بعدا نظر خودشان راابراز مى کردند و محققا نه بحث مى کردند که مطالب کاملا روشن مى شد. حوزه :امام به فقه سنتى در بیاناتشان و حتى در وصیت نامه سیاسى الهى که از آن بزرگوار بجاى مانده است تاکید داشتند و در عین حال معتقد بودند که : فقه ما جوابگوى تمام مسائل را تمام اعصار وازمنه است لطفا بیان کنید چگونه ؟ روى همین جهت در ضمن بیان یک دوره فقه کامل مسائلى را نیز که در زمان ما بوجود آمده یا ممکن است در آینده در نتیجه پیشرفت علم بوجود بیاید مطرح مى کردند و به همه آنها جواب مى دادند و براى آنها ادله اى ذکر مى کردند تا نشان بدهند فقه ما جوابگوى تمام احتیاجها در تمام اعصار وازمنه هست . و لذا هست . و لذا در تحریرالوسیله نیز مسائلى را که در زمان ما بوجود آمده یا ممکن است در آینده به وجود بیاید و هنوز وجود نیامده به عنوان مساله مستحدثه مطرح کرده اند . مثلا در تحریرالوسیله انواع بیمه ها و مسائل مربوط به بیمه ها را بیان کرده اند.انواع معامله سفته ها را بیان کرده اند مساله سرقفلیها مسائل مربوط به بانکها مسائل مربوط به چکها مسائل مربوط به قرعه کشى و بخت آزمائى مسائل مربوط به تلقیح و تولید مصنوعى و مسائل مربوط به تشریح بدن میت را بطور دقیق بیان فرموده اند. در تشریح بدن میت فرموده اند:اگر حفظ حیات مسلمانها متوقف باشد بر تشریح بدن میت و تشریح غیرمسلمان ممکن نباشد جایز است مسلمانها تشریح کنند ولى اگر فقط مى خواهند بدانند که بدان چطورى تشکیل شده و حفظ حیات مسلمانان مورد نظر نباشد در آن صورت تشریح کردن بدن مسلمان را جایز نمى داند. در مساله چهارم از مسائل مستحدثه مى فرمایند:اگر تشریح بدن میت فقط براى تعلیم باشد اشکالى نیست دراین که کسى که تشریح و بدن میت را پاره پاره مى کند باید دیه پاره کردن و بریدن اعضاء میت را به ورثه آن میت بپردازد زیرا گفتیم این قصد واین هدف مجوز تشریح نیست .اما در مورد ضرورت یعنى اگر حیات مسلمانها بر تشریح متوقف باشد بعید نیست که بگوییم اصلا دیه هم دراینجا لازم نیست . در مساله پیوند زدن یک عضواز بدن کسى به بدن دیگرى فرموده اند: قطع عضواز میت براى پیوند زدن به عضو بدن زنده در صورتى که آن میت مسلمان باشد جایز نیست چون بدن مسلمان بعداز مرگ همان احترامى که در حال حیات داشت دارد مگر در صورتى که حیات و زندگى آن مسلمان موقوف باشد بر بریدن بدن میت و پیوند زدن بدن میت به بدن زنده در این صورت جایزاست . ولى اگر حیات و زندگى مسلمان متوقف بر پیوند زدن از بدن این میت نباشداما حیات عضوض متوقف باشد مى فرمایند: ظاهرا که جایز نباشد که بدن این میت را ببریم که عضو آن فرد مسلمانان را زنده نگاه بداریم .اگر عضوى از بدن این میت مسلمان را دراین صورت ببرند گناه کرده اند و باید دیه اش را هم بدهند. سپس مى فرماینداین در صورتى است که خود آن شخص میت در حال حیاتش اذن نداده باشد براى این کاراما اگر میت در حال حیاتش اذن داده باشد یا وصیت کرده باشد که عضوى از اعضاى او مثلا کلیه را پس از مرگ بردارند به بدن فرد دیگرى پیوند بزنند در تحریرالوسیله این موضوع را جایز ندانسته اند ولى در کیهان مورخ 1368/03/31 دراستفتائى که ازایشان شده بود آمده است : در صورت وصیت ( 93 ) بعداز آن مى فرماید:اگر میت خودش اذن نداده آیااولیاى میت مى تواننداذن بدهند که عضوى از بدن او را قطع کنند و به بدن یک فرد زنده پیوند بزنند؟ ظاهراین است که اولیاء میت نمى توانند چنین اذنى بدهند.اگراذن دادن و کسى آمد قطع کرد معصیت کرده است . و آن شخص که قطع کرده علاوه براین که معصیت کرده دیه هم باید بدهد. در مساله ششم ذکر کرده اند که مانعى نیست از بدن میت غیرمسلمان قطع کنند و به بدن مسلمان پیوند بزنند ولى یک اشکال بوجود مى آید: بدن غیرمسلمان میته و نجس است و پیوند آن به بدن مسلمان سبب مى شود که نماز آن مسلمان باطل شود چون حامل عضو نجس و میته است مگراین که بگوئیم وقتى که عضو بدن میت غیرمسلمان به بدن مسلمان پیوند خورد و حیات دراو حلول کرد و خون دراو جارى شد در حقیقت رفته رفته عضو بدن مسلمان شد نه نجس است و نه میته و دراین صورت نماز آن شخص صحیح است .از آن پس مى فرمایند:اگر عضوى رااز حیوان نجس العین مثل سگ قطع کنند و به بدن مسلمانى پیوند بزنند و آن عضو رفته رفته جزء بدن مسلمانان شود و در آن حیات حلول کند نماز مسلمان با آن صحیح است . از آن پس مى فرمایند:اگر گفتیم پیوند زدن عضو بدن زنده به بدن انسان زنده دیگر جائزاست آیا مى توانداین شخص زنده عضوش را به این منظور بفروشد و پول بگیرد؟ فرموده اند: بله اگر قائل باشیم به جواز ظاهرا ببعش جائزاست و مى تواند عضو خودش را بفروشد تااین که بعد از مرگش از آن در راه پیوند زدن به بدن کسى دیگراستفاده شود.اگر قائل شویم که اولیاى میت هم مى تواننداعضاى میت را پس از مرگ براى این که در راه پیوند زدن از آن استفاده شود بفروشنداولیاى وى نیز مى توانند براى این منظور بفروشند ولى باید توجه داشت که پولى که از این راه بدست ورثه مى آید ورثه نمى توانند در هر راهى که مى خواهند مصرف کنند بله باید آن را فقط براى میت مصرف نمایند حال یا دین میت رااز آن بدهند یا در خیرات براى میت مصرف کنند و وارث نمى توانداز آن ارث ببرد و حقى نسبت به آن نخواهد داشت . مساله اى را که بعد عنوان کرده اند مساله فروش خون است . فقهاى متقدم مى گفتند که خون چون نجس است نمى شود فروخت . شیخ انصارى هم در مکاسب محرمه دارد که خون را نمى شود فروخت . ولى ایشان مى فرمایند ما دلیلى نداریم به این که هر چه نجس است نمى شود فروخت . وقتى که شى نجس داراى منفعت حلال و مشروع و مورد نظر عقلا باشد مى توان آن را فروخت و در برابر گرفتن پول حلال است ازاین جهت فروش خون اشکال ندارد. مساله دیگرى را که عنوان کرده اند عبارت است ازاین که : حیواناتى مثل گوسفند گاو شتر مرغ و بالاخره حلال گوشت که با دستگاه ذبح مى شوند حرامند یا حلال ؟ایشان فرموده اند:اگر با دستگاه ذبح شوند حرام مى باشند هر چند جمیع شرایط هم جمع باشد. بعد مساله اى عنوان کرده اند که براى امام و والى مسلمانها در زمینه اموراقتصادى جایزاست آنچه را که صلاح مسلمانهاست انجام بدهد و براى جناس نرخ گذارى کند یا تجارتها را محصور و محدود نماید. خلاصه آنچهبه مصلحت جامعه است والى مسلمانها قدرت واختیار دارد که آن راانجام دهد. پس از آن فرموده اند: یکى از مسائل مستحدثه که در عصر ما تحقق یافته و ممکن است در آینده تحقق بیشتر پیدا کند مساله تغییر جنسیت است که جنس مرد را با وسایل جراحى و طبى تبدیل و زن کنند یا زن را تبدیل به مردلاایشان فرموده اند که : تغییر جنسیت حرام نیست . اگراین عمل روى خنثى انجام بگیرد و بوسیله عمل جراحى با رعایت زمینه اى که وجود دارد خنثى را به صورت زمان یا مرد در بیاورند حرام نیست . حال که حرام نیست آیا در مواردى واجب هست یا نه ؟ اگر زنى در روح خود تمایلاتى مانند تمایلات مردانگى احساس کرد یا مرد در روح خود تمایلاتى مانند تمایلات زنان احساس کرد آیا واجب است تغییر جنسیت بدهد و شخص را در صورت اول به مرد و در صورت دو شخص را به صورت زن در بیاورند؟ مى فرمایند: ظاهرااین اقدام واجب نیست . بعدا ذکر کرده اند که اگر شخص خودش ثبل از عمل جراحى و طبى بداند که داخل در جنسى مخالف است و عمل جراحى و طبى جنس را عوض نمى کند بلکه همان واقعیت را تحقق مى بخشد مثلااین زن طورى خلقت که واقعا مرداست و ظاهرا زن است اگر عملى صورت بگیرد نه این که زن را مرد کند بلکه مرد بودن این فرد را آشکار کند آیااین چنین فردى برایش واجب است که کار مردها راانجام بدهد مثلا نماز مغرب و عشاء و صبح را بلند بخواند چون واقعا مرداست ؟ آیا براین فرد دراین صورت واجب است که آنرا جنس واقعى خودش را بر خود مترتب کند نه آنچه را که شکل ظاهریش ایجاب مى کند؟ آیااصلا حرام است که این زن آثار واحکام زن را عملى بکند؟اگر بداند که واقعا مرداست آیا بایستى آنچه را که بر مرد واجب است انجام بدهد. آیا واجب است آن چیزهائى که مربوط به زن است واین فرد دارد کنار بزند یا نه ؟امام فرموده انداگرانجام تکالیف شرعیه مرد متوقف باشد براین کار بلکه واجب است در آن صورت که اصلا ظاهر را عوض کند چون واقعا مرداست . بعد مساله اى را عنوان کرده اند که اگر زنى شوهر کرد و بعدا جنس خود را تغییر داد روى همان اساسى که گفتیم پس ازاین که مرد شد ازدواج اواز حین تغییر جنسیت باطل مى شود. شوهر بایستى مهریه این زن که اگر بااو آمیزش کرده قبل ازاین که تغییر پیدا بکند بدهد ولى اگر قبل از آمیزش این زن رفت و جنس خود را تغییر داد آیا باید نصف مهراین زن را بدهد یا همه مهریه او را؟ بعدا فتوا مى دهند که : بله حتى اگر قبل از آمیزش هم زن رفت این کار را کرد مرد باید تمام مهراین زن را بدهد. همین طوراگر مرد رفت جنسش را عوض کرد ازدواج باطل مى شود.اگر میان آنها آمیزش محقق شده مرد باید تمام مهر را بدهد واگر آمیزش هم محقق نشده باز هم باید تمام مهر را بدهد. حالااگر مرد و زن هر دو رفتند جنس خود را عوض کردند اینجا نیز فرموده اند که :اگراین تغییر و تحول مقارن با هم نباشد بازازدواج باطل مى شود مثلاامروز زن رفت خودش را مرد کرد و فردا مرد رفت خودش را زن کردامااگر هر دو در یک آن جنسشان را تغییر دادند فرموده اند: بعید نیست نکاح اولى باقى باشد ولى احوط تجدید نکاح است . بلکه دراین صورت نکاح اولى باقى است منتهى بعدازاین وظیفه ها تغییر مى کند. مى فرماینداگر جنس مرد تغییر پیدا کرد و زن شد ولایتش بر فرزندش ساقط مى شود. ولى اگر زن آمد و خودش را مرد کرد آیا ولایت بر فرزندان صغیر خود دارد؟ مى فرمایند: نه چون ازاول بخاطراین که مادر بوداست ولایت نداشته است اکنون نیز ندارد. دراین صورت ولایت مال جد مى شود.اگر جد نداشته باشد ولایت از آن حاکم شرع است . در رابطه با صوم و صلاه مسافر از آنجا که دراین زمان وسائل جدیدى براى انجام مسافرتها بوجود آمده است فرموده اند: اگر هواپیمائى چهار فرسخ عمودى برود نماز و روزه قصر خواهد بود چون در شکسته شدن نماز فرقى میان مسافت عمودى وافقى نیست امااگر دو فرسخ عمودى رفت بعد جاذبه زمین به طریق علمى نسبت به هواپیما خنثى شد بطورى که کره زمین حرکت مى کند ولى هواپیما متوقف مانده است و بعداز آن هواپیما به زمین برگشت در حالى که زمین مثل یک نصف دایره اى دور زده بود مى فرمایند: دراینجا نماز و روزه شخص قصر نیست . منظورامام این است که در صورتى نماز و روزه قصراست که ما مسافرت کنیم و ما حرکت کنیم اما دراینجا ما که حرکت نکرده ایم بلکه زمین حرکت کرده و جاى خود را در فضا تغییر داده است . بعد مثال مى زنند:اگر هواپیمااز بغداد پرواز کرد و عمودى دو فرسخ بالا رفت و در فضا ماند بدون این که حرکت بکند و بعداز چند ساعت به زمین فرود آمد در حالى که در لندن فرود آمد. فرض کنیم ما بین بغداد و لندن در حرکت وضعى زمین 3 ساعت تفاوت ساعت است . باید توجه داشته باشیم که حرکت وضعى زمین از غرب به شرق است و زمین که از غرب به شرق مى چرخد دراین سه ساعته هواپیما در جاى خود بى حرکت مانده است ولى لندن در ضمن حرکت کره زمین از طرف غرب بطرف شرق در فضا بجاى بغداد آمده است ازاین روى هواپیما که فرود آمد در لندن فرود آمد واین شخص که صبح از بغداد حرکت کرده و در لندن فرود آمده است نماز و روزه اش تمام است . علت مطلب این است که این شخص پرواز حرکت نکرده به لندن بلکه لندن آماده در زیراین نقطه ضمنا باید توجه داشت که سرعت حرکت نقاط مختلف زمین در حرکت وضعى مساوى نیست زیرا هر کره اى که بدور محور خود بچرخد سرعت حرکت نقاط مختلف آن مساوى نخواهد بود و هر نقطه که بقسمت وسط نزدیکتر باشد حرکت آن کندتر مى شود و بالاخره حرکت در قطب بصفر مى رسد. در نتیجه تحقیق معلوم شده که نقطه روى خط استوا در هر دقیقه تقریبا 28 کیلومتر و در هر ساعتى 1480 کیلومتر و سرعت نقطه تهران که در حدود 36 درجه در شمال خط استوا واقع شده در هر دقیقه 5.22 کیلومتر مى باشد. مساله دیگرى را پس از آن عنوان کرده اند که اگر شخصى نماز صبحش در تهران فوت شد و بعداز آن سوار هواپیما شد و بسوى اسلامبول که در غرب است پرواز کرد و چون که هواپیما بین تهران واسلامبول را یک ساعته پرواز مى کند نیم ساعت بطلوع خورشید مانده وارداسلامبول شد و نماز صبح خود را قبل از طلوع خورشید خواند نمازش اداءاست و نماز قضا در گردن او باقى نمى ماند. پس از آن مى فرمایند:اگر شخصى نماز صبحش قضا شد ولى مى تواند به هواپیما سوار بشود و بطرف غرب (چون در غرب دیرتراز شرق اوقات نماز تحقق پیدا مى کند) پرواز کند و به نقطه اى برسد که نماز صبحى که قضا شده است آنجااداء باشد آیا براو واجب است این کار راانجام بدهد و چون بر شخص لازم است نمازش را نگذارد قضا بشود وادا بخوانداین کار را بکند؟ ایشان این مساله را عنوان کرده و فرموده اند :[ الظاهر ذلک] یعنى اگر عذر و حرجبى در بین نباشد براین شخص لازم است که اینکار را بکند. از آن پس مساله را عنوان کرده انداین است :اگر هلال لیله فطر را دراسلامبول دیده بعد مسافرت کرده به تهران اما در تهران شب آخر ماه رمضان است ( این کلام روى آن مبنائى است که اختلاف افق را دراوقات ماه موثر بدانیم که امام قدس سره این طور قائل بودند) آیا بر این شخص صوم واجب است ؟ فرموده اند: [الظاهر ذلک] ظاهراین است که روزه را باید بگیرد. چون الان در تهران است و در تهران تکلیفش این است . حتى مى فرمایند روزه را بگیرید ولواین که دراسلامبول سى روز هم روزه گرفته باشد. مساله دیگراین است که اگر مسافرى با هواپیمائى مسافرت کند که حرکتش مساوى حرکت زمین ولى سیرش مخالف سیر زمین باشد یعنى مثلا کره زمین که از غرب به شرق حرکت مى کنداین دارداز شرق به غرب مى رود.اگراینجور حرکت کرد فلا محاله اگراول طلوع شمس حرکت کرد همیشه اول طلوع است .اگر هزار ساعت هم در حال پرواز باشد بازاول طلوع آفتاب است .اگر حرکت آن هواپیما دراول ظهر بود همیشه اول ظهراست نصف شب بود همیشه نصف شب است چون همان اندازه که زمین به این طرف دارد مى آید هواپیما هم به همان اندازه دارد مى رود به آن طرف . فرموده اند: آیا براین شخص سفر حرام است ؟ چون لازمه اش این است که نمازاصلا نخوانده . حالا فرض کنید نما زصبحش را هم خوانده و حرکت کرد دیگر باید نماز نخواند. یااین که سفرش جایزاست و نماز براین شخص واجب نیست نه اداء و نه قضاء چون نماز بر کسى واجب است که صبح و ظهر را در کند نصف شب را درک کند.این شخص اوقات را درک نمى کند همیشه برایش همان وقتى که بود هست یااین که برود ولیکن قضا را بخواند. امام مى فرمایند: ظاهرااین چنین مسافرتى جائز نیست ولى اگر بگوییم مسافرت او جائزاست و یا بگوئیم جایز نیست ولى این مسافرت راانجام داد فالظاهر عدم الصلوه علیه اداء ولاقضاء یعنى نماز براین شخص واجب نیست چون نماز بر کسى واجب است که دخل علیه وقت الصبح دخل علیه وقت الظهر یعنى وقت صبح و وقت ظهر براو داخل شود واین شخص این طور نیست .البته منظور حضرت امام قدس سره این است که فقه ما تمام این مباحث را در بر مى گیرد و زمینه طرح همه این قبیل مسائل را دارد. ما خود مى توانیم در دلائل این مسائل فکر کنیم . چون لازم است صاحب نظر باشیم ممکن است یکوقت نظریه دیگرى در مقابل نظریه معظم له اتخاذ کنیم . و بالاخره مى فرمایند:اگر کسى رفت قطبین که شش ماه شب و شش ماه روزاست آیا در سرزمین ما که هر 24 ساعت 5 نماز دارد آنجا هم همینظوراست ؟ باید محاسبه کرد و براساس اوقات سرزمین ما نماز خواند؟ یا خیر در شش ماه شب فقط دو تا نماز دارد: یک نماز مغرب و یک عشاء. و در شش ماه روز دراول روز یک نماز صبح و در وسط روز هم نماز ظهر و عصر؟امام مى فرمایند: نمازها مال اوقات خاص است . ممکن است صبح و ظهر و شب براى یک نفر در 24 ساعت تحقق پیدا کند براى فرد دیگر در یک ماه و براى فرد ثالثى در 6 ماه و میزان و معیار تحقق این اوقات است . لذاایشان مى گویند در آنجا روزه اصلا واجب نیست چون ماه رمضان ندارد. مى فرمایند:اگر کسى با قمر مصنوعى یا سفینه فضائى حرکت کند و برسد به خارج جاذبه زمین و حالت بى وزنى پیدا کند نمازش را چگونه انجام دهد؟امام مى فرمایند:این شخص اگر ممکن باشد بایستد بطورى که پاهیش رو به زمین باشد و قبله را مراعات کند و نمازش را بخوانداگرامکان ندارد که بایستد نمازش را معلق بخواند. و نیز مى گویند:اگر شخصى سوار قمر مصنوعى یا سفینه فضائى باشد و در یک شب و روز ده دفعه دور زمین چرخید این ده دفعه که دور زمین مى چرخد ده دفعه از نور به ظلمت واز ظلمت به نور مى رود ولى ما در 24 ساعت یک مرتبه از نور به ظلمت مى رویم نور ما روز و ظلمت ما شب ما است .این شخص که ده دفعه از نور به ظلمت رفته یعنى ده تا روز دارد ده تا شب دارد. آیا باید ده تا نماز صبح و ظهر و عصر بخواند؟ آیا ملاک و میزان حال خود شخص است یا ملاک میزان حال اهل زمین است ؟ آیا بر آن شخص پنج نماز براى هر دورى واجب است یا پنج نماز براى جمیع ادوارش ؟الظاهر و هوالثانى . عنى ظاهرامراین است که ملاک و میزان حال خوداین شخص است و باید در جمیع ادوارش پنج نماز بخواند و در وسط یکى از فضاهاى روشن نماز ظهر و عصر را بخواند و در یکى از فضاهاى تاریک نماز مغرب و عشاء را بخواند. و نیز مى فرماینداگر زنى سوار به هواپیمائى بشود که حرکتش با حرکت زمین مساوى است این زن در ضمن حرکت خود به اندازه سه روزاز روزهاى اهل زمین خون ایام قاعدگى را دید ولى در ضمن حرکت و پرواز هواپیما همیشه در آن وقتى است که شروع به پرواز کرده یعنى مثلااول صبح پرواز کرده بعداز 72 ساعت (سه روزاهل زمین ) نیزاول صبح است واز آن پس از هواپیما پیاده شد آیااین خون محکوم به حیضیت است چون 3 روز کمتر نبود یا محکوم به حیض بودن نیست چون همه 72 ساعت در یکوقت تحقق پیدا کرد؟ ایشان مى فرمایند: بله محکوم به حیض بودن است چون ملاک وقت ساعت است نه روز و شب . سفیدى روز و سیاهى شب میزان نیست . بلکه میزان این است که خون به این اندازه امتداد داشته است ول این که روز و شبى رااو نباشد.اینجا مسائل زیادى پیش کشیده اند فرموده اند: میزان در خون حیض اینطورى است که ذکر گردید. میزان در عده هم این است و در قصداقامه هم این است . حال که بدست آوردیم روز میزان نیست بلکه ساعت میزان است . زنى که باید عده نگهدارداگر سوار چنین هواپیمائى شد که هر چند مى روداول طلوع شمس است به اندازه سه ماه هم دور زمین گذشت آیا عده اش تمام است یا خیر؟ مى فرمایند عده تمام است چون میزان امتداداست نه روز و شب . همین طور که در قصداقامه هم میزان امتداد به اندازه 5 شبانه روز.اکثر زمان حمل 9 تا 12 ماه است واقل حمل شش ماه است دراینجا هم امتداد میزان است . خیار حیوان و در مقدار رضاع هم ساعت میزان است نه شب روز. خلاصه در بسیارى از موارد میزان امتداد و ساعت است نه شب و روز. در بعضى موارد مثل اوقات نماز و روزه میزان اوقات خاص است و ما بایداین مسائل را مورد بحث و توجه قرار دهیم واز هم تفکیک کنیم . مقصوداصلى از صرح این مباحث این است که فقه ما کامل و وسیع است و پاسخگوئى تمام احتیاجات بشرى در هر عصر و زمانى مى باشد. حوزه : مى دانیم که طرف حضرت امام شما به عنوان نماینده ایشان مسافرتهائى در داخل و خارج داشته اید بفرمائید امام روى چه نکاتى تاکید داشتند و هدفشان از فرستادن جناب عالى چه بود. بسم الله الرحمن الرحیم استعمارى واستبداى رژیم طاغوتى پهلوى فراموش نخواهد کرد. نهضت اسلامى ایران مظهر برادرى شیعه و سنى و همگامى نژادهاى مختلف کشورایران است . شما خواهران و برادران عزیز باید توجه داشته باشید که دشمن اصلى یعنى استعمار هنوز با وسایل مختلف دست اندرکار سنگ اندازى و تفرقه افکنى است تا بدین وسیله بار دیگر بر مخازن ما سیطره پیدا کند و بر چپاول و غارت ملت بپردازد. من به همه شما فرزندانم توصیه مى کنم که گول نیرنگهاى استعمار را نخورید و حکم خداى بزرگ :[ واعصموا بحبل الله جمیعا ولا تفرقوا] را با همکارى و همگامى با سایر برادران همرزم خودم کماکان ادامه دهید.اینجانب حضرت حجه الاسلام آقاى حاج حسین نورى دامت برکاته را که از مدرسین قم هستند و مدتها در دوران اختناق در آن منطقه از طرف رژیم تعبید بوده اند به نمایندگى از طرف خود به آن منطقه فرستادم که اگر آن برادران مطالبى داشته باشند بتوانند بوسیله مشارالیه به اطلاع من برسانند.از خداوند متعال مسالت دارم که به همه ما توفیق دهد که ایرانى اسلامى بسازیم و در زیر پرچم عدل اسلامى با آزادى و برادرى و برابرى راه تکامل و خیر را بپیمائیم . والسلام روح الله الموسوى الخمینى 1. قدردانى : 2.اتحاد: 3 تاکید روى توجه به تفرقه افکنى دشمن : جناب مستطاب حجه الاسلام آقاى حاج حسین نورى دامت افاضاته پیرو درخواستهاى مکررى که از کشورهاى هندوستان پاکستان و بنگلادش در مورد اعزام یکى از علماى اعلام دامت برکاتهم واصل گردیده مقتضى است جناب عالى مسافرتى به کشورهاى مزبور نموده واز نزدیک اوضاع مسلمانان و مدارس علمیه و کمبودهاى آنان را بررسى نموده و در رفع نیازمندیها در حدودامکان اقدام نمائید. حضرت امام دراین نامه روى اوضاع مسلمانان و حوزه هاى علمیه تاکید فرموده اند. وقتى مراجعه کردم از چند چیزاز من سئوال کردند: 1.اوضاع مسلمانان شیعه و سنى ایرانى و غیرایرانى . بنده که توضیح مى دادم با کمال التفات گوش مى دادند و مانند یک پدر مهربان و لسوزاز جزئیات مربوط به زندگى آنهااز لحاظ اجتماعى سیاسى فرهنگى اقتصادى واخلاقى و وضع مدارس و طلاب علوم اسلامى مى پرسیدند و رهنمودهائى ارائه مى کردند که تمام اینها نمایانگر آن بود که این مرد بزرگ همى و هدفى جز پیاده شدن احکام اسلام و سربلندى و عزت مسلمانان ندارد. 2. مردم دنیا درباره این حرکت ما وانقلاب ما چگونه فکر مى کنند. آیا به هدف و مقصد ما پى برده اند. 3. وضع مدارس علمى و نحوه درس خواندن طلاب چگونه است ؟ 4. وضع دانشجویان ما چطوراست ؟ 5. وضع سفارتخانه هاى ما چطوراست ؟ 6. ساختمانهائى که در آن کشورها داریم چند تاست و چگونه اداره مى شود؟ در همین نامه امام مرقوم فرموده بودند: ضمنا چنانکه مصلحت دیدید سفرى هم به کشور فیلیپین بروید. بنده به فیلیپین هم رفتم . در آنجا حدود 25 هزار نفر دانشجوازایران داشتیم که داراى تشکیلات و جلساتى بمنظور تعلیم و تعلم معارف اسلامى بودند و براى معرفى و عظمت انقلاب اسلامى فعالیت هائى راانجام مى دادند. در کشور فیلیپین جبهه اى از مسلمانان بومى با نام جبهه مورو که چهار میلیون مسلمان در آن جبهه براى کسب استقلال خود از سلطه دولت فیلیپین که داراى مذهب نصراتى و تحت سلطه امریکاست فعالیت و جهاد مى کنند. خیلى هم به ایران وامام علاقمند وامیدوار بودند. به آنجا رفتیم واوضاع آنها را دیدیم و پس از بازگشت به محضر حضرت امام گزارش دادم وامام براى موفقیت و پیشرفت آنها دستوراتى صادر کردند وازاین جهت است که در پایان نامه فرموده اند : [در رفع نابسامانى هائى که احیانا شنیده مى شود در آنجا وجود دارد به هر نحو مقدور بوداقدام کنیداز خداى متعال توفیق همگان را درانجام وظایف الهى مسالت دارم]. ابتداى مسافرت من به خارج کشور و نمایندگى بنده دراین رابطه از مسافرت من به اروپا آغاز مى شود. وقتى که امام در پاریس بودند بنده پس ازاسختلاص از آخرین تبعیدگاهم سقز کردستان بدون فاصله به پاریس رفته و بمحضر مبارکشان شرفیاب و مدتى در نوفل لوشاتو در محضرایشان بودم . حضرت امام در آنجا ارتباط اینجانب را با دانشجویانى که در خارج کشور بودند ملاحظه کردند لذا دراوائل سال 1358 که خدمتشان مشرف شده بودم به بنده امر فرمودند که به عنوان نماینده از جانب معظم له به اروپا بروم و نامه اى به این شرح مرقوم فرمودند: جناب مستطاب حضرت حجه الاسلام والمسلمین حاج حسین نورى دامت برکاته لازم است جناب عالى مسافرتى به کشورهاى اروپا بنمائید واز نزدیک با دانشجویان عزیز و برادران ایرانى آشنا بشوید و نیازمندیها و مشکلات مذهبى آنان را بررسى نموده در حدود امکاناتى که دراختیار دارید در رفع آنها بکوشید. به وظایف خطیرى که دراین موقع حساس به عهده دارند آنان را آشنا سازید واز تفرقه و اختلاف بر حذر دارند و نسبت به تقویت معتقدات مذهبى ایشان در برابر دشمنان اسلام سعى کافى دارید. و سلام این جانب را به عموم آنان ابلاغ نمائید.از خداى تعالى ادامه توفیقات همگان را خواستارم . این نامه عینا هم اکنون در نزد بنده موجوداست . بنده براساس این نامه رفت و آمدهاى مکررى در سال 58 و 59 به کشورهائى اروپائى از قبیل ایتالیا اتریش انگلستان فراسنه آلمان سوئد نروژ دانمارک بلژیک سویس یونان و هلند داشتم و درشهرهاى مهم این کشورها به انجام مصاحبه و تبلیغ احکام اسلامى ،معرفى ابعاد انقلاب پاسخ به سوالات مذهبى بررسى اوضاع واحوال سفارتخانه ها و کنسولگرى هاى ایران در خارج کشور ارتباط با مسلمانانى که دراین کشورهااقامت دارند ارتباط با دانشجویان ایرانى که در این کشورها مشغول تحصیل بودند و بررسى اوضاع و مشکلات آنها مى پرداختم . پس ازاین که از هر یک ازاین سفرها مراجعت مى کردم مطالب را به حضور معظم له معروض و به مراکز لازم مراجعه تااقدامات براى رفع مشکلات انجام شود. حوزه : جناب عالى در فرانسه در نوفل لوشاتو به ملاقات حضرت امام رسیدید مختصرى از آنچه دراین ملاقات و مسافرت مشاهده کردید بیان بفرمائید. دوم این که حضرت امام براى ساختن افراد علاقه مند به اسلام وامام که از سراسراروپا و آمریکا و کشورهاى دیگر مى آیند جلساتى با آنها ترتیب مى دادند و شب و روز ساعتها با آنها مذاکره مى کردند و با کمال مهربانى در راه آگاهى دادن و روشن کردن آنها مى کوشیدند و بنده حضور یافته و کسب فیض مى کردم . هنگامى که خواستم خداحافظى کنم نامه اى به این مضمون نوشته به بنده مرحمت کردند: پس ازاهداء سلام و تحیت مااحتیاج به رجالى متدین و قابل اعتماد داریم که در عضویت شورائى پس از سقوط رژیم شرکت کنند و داراى شرایطى باشند: 1. نداشتن افکار مکاتب انحرافى بلکه عدم تمایل به آن مکاتب فقط افکاراسلامى داشته باشند. 2. لیاقت اداره وزارتخانه را داشته باشند یعنى مطلع و مدیر باشند. 3. معروف به ملیت و خوشنام باشند. 4. در دولتهاى فاسق و مجلسین معروف به فساد عضویت نداشته باشند. 5.از سرمایه داران و معروف به سرمایه دارى نباشند. بااسرع اوقات در مجمعى از رفقاى بااطلاع روشن مطلب را طرح و بیدرنگ کوشش کنید در پیدایش چنین اشخاصى . حداقل 5 نفر تعیین ولو به کمک از مطلعین بلاد دیگر به اینجانب معرفى نمائید با تصدیق واجدیت شرایط وامضاى آن . این مطلب به تهران هم تذکر داده شده است . بنده که آمدم اینجا با آقاى بهشتى و آقاى مطهرى[ ره] دو جلسه داشتم و تقریبا ده نفر را در نظر گرفتیم که بنده خودم به پاریس تلفن کردم واسامى را به امام گفتم . حوزه :از خاطرات آموزنده و سازنده اى که ازامام بیاد دارید براى ما و خوانندگان بیان فرمائید. 1. سعى در ساختن افکار: در زمانى که ایشان در پاریس بودند بنده از آخرین تبعیدگاه (سقز) به قم آمدم و پس از آن روزانه پاریس شدم . من اغلب در آنجا مى دیدم که ایشان نشسته و براى 5 یا 6 نوجوان دختر و پسر جلسه اى ترتیب داده دارد صحبت مى کند و براى ساختن و آماده کردن و روشن نمودن وقت طولانى مصرف مى کنند. گاهى من تعجب مى کردم ازاین که مثلا یک مرجع بزرگى یک ساعت نشسته براى عده اى نوجوان دارداوضاع سیاسى را تحلیل مى کند و مسائل اسلام را تشریح مى کند ولى هنگامى که بیاد سیره پیغمبر بزرگ اسلام مى افتادم که براى ساختن یک نفر چقدر زحمت مى کشید و وقت صرف مى کرد تعجبم بر طرف مى شد. 2. تجهیز علمى طلاب : معظم له فرمودند: براى این که در حوزه کاراساسى و ریشه اى انجام بگیرد من اگر جاى آقاى بروجردى که امروز رئیس مسلمین است باشم چند تن از کمونیستهاى با معلومات رااز شوروى به ایران مى آورم حقوق و دیگر مخارج آنان را تامین مى کنم که بیایند شبهات کمونیستها و مطالب علمى آنها را که براساس آن الحاد را پایه گذارى کرده اند مطرح کنند تا علماء و فضلااز شبهات آنان به طور کامل آگاه شوند تا با آنان به مقابله علمى برخیزند و پاسخهاى مستدل و محکمى به آن شبهات واستدلالهاى آنها بدهند دیگراینقدر تبلیغات کنند . 3.ایمان واطمینان به صحت کار و پیروزى : عرض کردم آقا شما یک کارى بکنید. چون اینها وکلاى ملتند وکالت یک عقد جایزاست موکل مى تواند وکیل خودش رااگر خواست عزل کنداگر جناب عالى بااین موقعیت اعلان کنید به مردم که وکلاى خودتان را عزل کنیداینها فى الفور وکلاى خودشان را عزل مى کنند آنگاه مجلس که فعلا آلت دست بختیاراست سقوط مى کند و بختیار دیگر نمى تواند کارى انجام بدهد. این پیشنهاد را بنده روى فکر خودم به امام کردم .ایشان فرمودند: نخیر کار به آنجا نمى رسداین دو سه روزه مطلب تمام مى شود واینها از بین مى روند و رژیم سقوط مى کند. 4. علاقه شدید به شجاعت و دفاع از حق : که علماء خوب است نظارت داشته باشند و دراداره مملکت دخالت نکنند. تعبیرایشان این بود که قداست خودشان را حفظ کنند. قداست مقام و موقعیت علمى خودشان را حفظ کنند. اسمى از آیت الله العظمى خوانسارى آقا سیدمحمدتقى خوانسارى رحمه الله علیه بردند و گفتند که ایشان هم در سیاست دخالت مى کرد ولى نه بطورى که خودش مدیریت را بعهده بگیرد بلکه راهنمائى مى کرد. در ضمن حرف مى خواست انتقاد کنداز پیشامدها واین را هم باز حساب سوء مدیریت علماء بگذارد. لذا گفت که یک خانمى چند روز قبل در میدان تجریش در میان جمعیت سخنرانى کرد و گفت اى مردم من پیش ازانقلاب نماز مى خواندم قرآن مى خواندم روزه مى گرفتم ولى حالا بعدازانقلاب نماز نمى خوانم قرآن نمى خوانم روزه هم نمى گیرم و بعد یکمرتبه چادرش را برداشت وانداخت کنار و گفت این هم حجابش !البته ایشان را بلا جواب نگذاشتند. یک نفراز وکلا گفت که جناب مهندس بازرگان این هم از برکت دولت موقت شما بود. بعدایشان یک جکى گفت . گفت دراطراف اصفهان جائى هست که از نظر فرهنگى واقتصادى در مضیقه هستند اینها وقتى که در زمستان جنب مى شوند یک چوب دارند به آن چوب علامت مى گذارند. وقتى که بهار شد و هوا خوب شد و آب زیاد شد مى روند آن چوب را به همان مقدارى که علامت گذارده شده است زیر آب مى کنند و در مى آورند. بعد خودش خندید! یکى از وکلا گفت که اگراین راست باشد جاى خنده نیست بلکه جاى گریه است . چرا باید وضع مملکت ما به اینجا رسیده باشد. باید ما سعى کنیم درست کنیم . همینطور صحبت مى کرد تااین که گفت : علما خوب است که در سیاست دخالت نکنند در مدیریت مملکت دخالت نکنند. علماء تجربه شان کم است فقط نظارت داشته باشند. ما که تجربه مان زیاداست بهتراست که مدیریت مملکت را بعهده داشته باشیم و ... که ناگهان آقاى سیدحسین موسوى تبریزى داماد ما که یکى از وکلاى دوره اول مجلس شوراى اسلامى از تبریز بود و در آخر جمعیت نشسته بود از جایش بلند شد آستینهایش را کم کم بالا زد و قدم به قدم جلو آمد و گفت که گوش کردن به این حرفها خلاف شرع است . آمد و دستش را با سرعت و شدت بلند کرد و خواست یک کشیده بسیار محکمى به صورت آقاى مهندس بازرگان بزند که بعضى از کسان که اطراف آقاى بازرگان بودند بلند شدند و نگذاشتند. مجلس به هم خورد. فرداى آن روز رفتم جماران خدمت حضرت امام برسم . خلوت بود کسى هم نبود و تا رسیدم گفتند:امام فراغت دارند بفرمائید. من رفتم مطالبى که در نظر داشتم به عرض رساندم و بعداز آن به امام عرض کردم که جریان دیروز مدرسه فیضیه خدمتتان عرض شد؟ فرمودند: نه . شروع کردم به بیان کردن . وقتى که حرفهاى مهندس بازرگان را گفتم امام خیلى گرفته شدند معلوم بود ناراحت شدند. بعد تا گفتم که آخر مجلس یکى از طلبه هاى قم ( اول اسم نبردم ) نشسته بود وایشان از جاى خود برخواست و آستینهایش را هى بالا زد و قدم به قدم جلو آمد به طرف مهندس بازرگان و گفت : گوش کردن به این حرفها خلاف شرع است واز گناهان کبیره است . وقتى که به نزدیک بازرگانان رسید دستش را برد بالا که کشیده اى به صورت مهندس بازرگان بزند که آقایان پا شدند و گرفتند و نگذاشتند.امام خیلى خوشحال شدند و فرمودند آن آقا کى بود؟ آن آقا کى بود؟ بعد سوال کردند: بقیه هم نشسته بودند؟ بنده عرض کردم : آن آقا سیدحسین موسوى تبریزى بود. امام خیلى خوشحال شدند. خیلى خیلى خوشحال شدند. فرمودند:احسن امام روحااصلااز شجاعت خوشش مى آمد.این که کسى در جاى خودش اقدام کند و شجاعت بخرج بدهد و حرف بزند و کار بکند خیلى خوشش مى آمداین هم یکى خاطره اى است که ازایشان دارم . 5. نهراسیدن از مکر دشمن واز کارها و عکس العمل آنها به تاثیر کارهاى خود پى بردن : مطبوعاتشان علیه امام وانقلاب ما مطلب نوشته بودند. عکسهائى از حضرت امام در حالى که شمشیر بدستش است و حمله مى کند. عکسهائى که امام وسط ایستاده و گرزى در دست ایشان هست واطرافش رئیس جمهور آمریکا نخست وزیر شوروى نخست وزیرانگلستان و رئیس جمهور فرانسه هستند که امام با گرز به کله اینها مى کوبد. من ازاین مسائل ناراحت بودم و به امام عرض کردم باید کار کنیم و ...امام فرمودند: شما ناراحت نباشید معلوم است که انقلاب ما خیلى اساسى است . خیلى کارگرافتاده خیلى موثر شده است .اگراین جور نبود باید ما ناراحت مى شدیم . شماازاین نارحت نباشید.اینها سیلى خورده اند و ضربت خورده اند. منتهى باید بیدار باشیم واین انقلاب را حفظ کنیم . و راه خود راادامه بدهیم .ان الله مع الصابرین و لینصرن الله من ینصره و ماالنصرالا من عندالله العزیزالحکیم . 6. بلند نظرى : هرگاه کسى از بزرگان و معاریف هدیه اى براى امام بوسیله بنده یا اشخاص دیگر مى فرستادند معظم له در صورتى که مصلحت را در قبول آن هدیه مى دیدند قبول مى کردند ولى پس ازاین که آورنده بخانه خود بر مى گشت عینا آن هدیه را بوسیله یک شخص مخصوصا براى آورنده هدیه مى فرستاد و به اواهداد مى کردند. مثلا بنده در مسافرت خود به کشورهاى شرقى که به عنوان نماینده امام و به امر معظم له انجام مى گرفت چند روزى در بنگلادش بودم . پس از ملاقات با مردم داکا و شرکت در جلسات و ملاقات علماء رئیس جمهور آن روز بنگلادش ضیاءالرحمان پیغام داد که مى خواهد یا من ملاقات کند. من از محضر حضرت امام قدس سره به وسیله تلفن (چنانکه در هندوستان هم ایندیرا گاندى نخست وزیر رئیس جمهور بنگلادش یک بسته اى بمن دادند که این هدیه اى است براى حضرت امام . بنده آن را تحویل گرفته و تشکر کردم . هنگامى که به ایران برگشتم (حضرت امام آن موقع در تهران در خیابان دربند بودند و هنوز به جماران تشریف نبرده بودند) به محضر مبارکشان شرفیاب و جریان مسافرت را بعرض رساندم و هدیه را نیز که از نظرامنیتى باز شده بود بمحضرشان تقدیم داشتم که یک سجاده مخصوص و یک جفت نعلین بود. آن را قبول فرمودند. من که به قم برگشتم فردایش بوسیله شخص مخصوصى همان سجاده و نعلین را براى بنده فرستادند که الان آن سجاده را بعنوان یکى از یادگاریهاى آن امام بزرگوار دارم . . در حلقه درویش ندیدیم صفائىدر صومعه ازاو نشنیدیم ندائى در مدرسه از دوست نخواندیم کتابى درماذنه از یار ندیدیم صدائى در جمع کتب هیچ حجابى ندریدیمدر درس ضحف راه نبردیم بجائى در بتکده غمرى ببطالت گذارندیمدر جمع حریفان نه دوائى و نه دائىدر جرگه عشاق روم بلکه بیابماز گلشن دلدار نسیمى رد پائى این ما منى جمله ز عقل است و عقال استدر خلوت مستان نه منى هست و نه مائى دل که آشفته روى تو نباشد دل نیستآنکه دیوانه حال تو نشد عاقل نیستمستى عاشق دل باخته از باده توستبجزاین مستى از عمر دیگر حاصل نیست عشق روى تو دراین بادیه افکند مراچه توان کرد که این بادیه را ساحل نیست بگذراز خویش اگر عاشق دلباخته ایى که میان تو واو جز تو کسى حایل نیستره رو عشقى اگر خرقه و سجاده فکنکه بجز عشق تو را زهر واین منزل نیست اگرازاهل ولى صوفى و زاهد بگذار که جزاین طایفه را راه دراین محفل نیست بر خم طرداو چنک زنم چنگ زنان که جزاین حاصل دیوانه لایعقل نیست دست من گیروازاین خرقه سالوس رهان که دراین خرقه بجز جایگاه جاهل نیستعلم و عرفان بجزاهات ندار و راهى که بمنزلگه عشاق رو باطل نیست | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 318 |