تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,117 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,038 |
مصاحبه با حضرت آیة الله محمد هادى معرفت | ||
حوزه | ||
مقاله 10، دوره 6، شماره 32، خرداد 1368، صفحه 135-152 | ||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||
تاریخ دریافت: 12 اسفند 1394، تاریخ پذیرش: 12 اسفند 1394 | ||
اصل مقاله | ||
حضرت ایت الله محمدهادى معرفت به سال 1312 هجرى شمسى در کربلا متولد شدند تعلیم علوم اسلامى رااز محضر پدر آغاز نمود و درادامه آن تا پایان سطح و قسمتى از خارج فقه و یک دوره اصول رااز محضر استاد شیخ یوسف بیارجمندى خراسانى بهره مند گردید. وى درادامه تحصیل به حوزه نجف وارد شد واز محضراستادان و فقیهان آن دیار: آیات عظام : حکیم خوئى شیخ حسن حلى میرزا باقر زنجانى علامه فانى و حضرت امام رضوان الله علیه فقه واصول رااستفاده نمودند.ایشان به سال 1351 وارد حوزه علمیه قم شدند و مدتى در درس اصول آیه الله میرزا هاشم آملى حاضر شدند. حضرت ایشان در حوزه هاى یاد شده تدریس سطوح عالیه را بعهده داشته اند واینک ازاساتید خارج فقه واصول حوزه علمیه قم بشمار مى آیند. جناب آقاى معرفت آثارارجمندى نیز نگاشته اند:از آن جمله مى توان التمهید فى علوم القرآن حدیث لاتعاد ولایه الفقیه تحقیق و تعلیق شرح تبصره حاج آقا ضیاء و ... را نام برد. حوزه : با تشکراز حضرت عالى براى شرکت دراین مصاحبه لطفا علل و عوامل نفوذ عمیق و ظهور و بروز علمى و فقهى حضرت امام را در نجف با توجه به وضعیت فقهى و علمى که نجف داشته واساتید بزرگى که در سطح خارج بودند بیان بفرمائید: شناخت ماازایشان اینگونه بود. بعد که حرکت و نهضت شروع شد و ایشان حرکت کردند و مخصوصا سال 42 عده زیادى از طلاب و فضلا تقریبا هم عقیده باایشان شده بودند و راه ایشان را پسندیده بودند و حتى در بعضى از درسها به مدرسین اعتراض مى شد که : چرا حرفى نمى زنید قیام نمى کنید و کذا. که من خودم در یکى از درسها به استاد گفتم : شما براثراین سکوت ضربه خواهید خورد.اینقدر جسارت هم کردم به آن استاد. حااسمش را نمى آورم چون فوت کرده . واقعا یکعده اى تشنه بودند که به محضرایشان برسند واز نزدیک ایشان را لمس کنند. این عده روزبروز زیادتر مى شدند. عقیده ام این است که تبعیدایشان به نجف یکى ازالطاف خفیه الهیه بود.این مطلب را من بارها در بحث ها و درسهایم گفته ام چرا؟به جهت این که بنا بود که یک همچنین حرکت عظیم در سطح جهانى بوجود بیاید.این حرکت که قائم به شخص ایشان بود. فى الواقع مربوط مى شد به جنبه فقاهت بالاى ایشان . که از همان مقام فقاهت معناى ولایت تراوش مى کند. روى این حساب بود که این حرکت شکل گرفت و مردم و علماء پیروى کردند والاازافراد عادى هر چند هم با خبر و با صلابت باشند مردم مخصوصاافرادى که یک مقدارى براى خودشان ارزش علمى قائلند مشکل است پیروى کنند. لذا شخصیت امام باید از طرف کسانى که مى خواهند به ایشان کمک کنند یارى کنند یااصلا هدف و آرزویشان این است که این کار را بکنند و باید دراین نهضت شرکتى داشته باشند مورد شناسائى دقیق قرار بگیرد واز نزدیک لمس بشود . چون یک دانشگاهى محقق یا یک حوزه اى محقق با یک عوام بازارى فرق مى کند. حسابش این است که تا در شخصى اطمینان نکند حاضر نیست حتى یک کلمه تایید بکند. و لذا آمدن ایشان در حوزه سبب شد که عده اى از فضلاء چه عرب و چه عجم به ایشان اردات بورزند. من شاهد بودم که بسیارى از شخصیتهاى علمى عرب این مدت در نجف مثل یک مرید به ایشان اردات مى ورزیدند. بااین که آنان کسانى بودند که قبلا براى بزرگان آن مقداراحترام قائل نبودند. آمدن ایشان به نجف این اثر بزرگ را داشت اما کارى که ایشان کرد یعنى درایشان سراغ کردیم : نجف بااین که در سطح بالایى و والائى از علم و تحقیق بود چطور شد که عده بى شماراز فضلاء نجف به ایشان گرویدند و سخت به عنوان یک شاگرد مطیع در خدمت ایشان شدند؟ایشان یک ویژگیهایى خاصى داشت چه در مقام علمى که فضلاء را به دنبال خود بکشد و چه در مقام رهبرى که دنیا را به دنبال خودش بکشد. ویژگیهاى ایشان البته آنطورى که به نظر من مى رسید. من نوعا روى افراد بزرگ دقت مى کنم حرض و ولع دارم به این که ویژگیهاى افراد بزرگ را بفهمم . بنده در همان نجف هم به رفقا گفتم این خصوصیت و ویژگى امام رااز لحاظ علمى .ایشان ابتدا که تشریف آوردند نجف و خواستند درس شروع بکنند یعنى ازایشان خواهش شد که درس شروع بفرمایند ایشان این پیشنهاد را کردند که بیشتر روى قواعد بحث کنیم یا روى روایات و نقل اقوال ؟ روى این حساب همه رفقا به اتفاق گفتند که بیشتر ما روى جنبه قواعد مایلیم یعنى همین کارى که شیخ در کتاب مکاسب کرده چون ایشان بیع شروع کردند. آن وقت ایشان تحولى که در نجف حداقل در ماایجاد کرد و موجب شیفتگى ما به ایشان شد و روزبروز بیشتر مى شداین بود که : مساله اقوال بزرگان در فقه بعنوان یک حریمى مقدس بود مثلا شخصیت روى آراءاثر مى گذاشت این در واقع فقه رااز صورت تحقیقى به صورت تقلیدى مى برد. همانطور که مسبوق هستید مى گویند: بعداز شیخ تا قبل ازابن ادریس فقه صورت تقلیدى به خودش گرفته بود. آن بزرگ آمد واین حریم را درید و مساله تحقیق را شروع کرد.اخیرا فقه واقعا زنگ تقلیدى به خودش مى گرفت . کلام کلام مرحوم آقا ضیاءاست یا کلام مرحوم نائینى است یا کلام آقا شیخ حبیب الله رشتى است یا مرحوم فشارکى اصفهانى است یا میرزا یا شیخ انتساب قول به این گوینده ها یک نوع حریم ایجاد مى کرد. لذا طلبه هائى مانند ما جرات کنیم و بخواهیم یک رایى بر خلاف راى بزرگان بدهیم یا تحقیق بکنیم این جرات را به خودمان نمى دادیم .این ویژگى که مى خواهم عرض بکنم این است :امام یک تحول ایجاد کرد یعنى راه مناقضه کلام بزرگان را باز کرد و حریم را شکست . به عالم تحقیق و فقاهت این درس را داد که باید حریم کلام بزرگان را شکست زیرااحترام به کلام بزرگان مناقشه کردن در کلام آنهاست والاانسان که در کلام هر کسى مناقشه نمى کند. فرض کنید یک آدمى که به فقاهت معروف نیست که قبولش ندارد کلامش مطرح نخواهد شد هیچوقت در هیچ جا. پس این که ما کلام بزرگان را مطرح مى کنیم و مناقضه مى کنیم اجترام به بزرگان است نه این که ما بگوئیم این کلام چون کلام ایشان است باید در بسته پذیرفت . خلاصه این جرات و شجاعت راایشان داشتند که در کلام بزرگان مناقشه بکنند.این که حق را و حقیقت را آنجورى که هست بیان کنند و در واقع راه اجتهادى را که تشیع و فقهاء تشیع مى گویند مفتوح است احیاء کنند واین ستودنى است . بمعناى حقیقى ایشان با آن شهامتى که داشتند تحول در شاگردهاایجاد کردند.این یکى از ویژگیهاى بسیار مهم جنبه هاى علمى ایشان است که من درایشان سراغ دارم . حوزه : ویژگیهاى حضرت امام را در مساله رهبرى تا آنجا که امکان دارد تشریح بفرمایید. پذیرش .این از ویژگیهاى شخص ایشان است .انسان که یک راى انتخاب مى کند حالا مى خواهد راى علمى یا راى سیاسى اجتماعى باشد گاهى مسبوق به فکر طولانى است یعنى روى این خیلى فکر کرده جوانب این را درست بررسى کرده سد ثغور کرده لذا راى را که بااین مسبوقیت اینجور تفکراست انتخاب کرده باشد این راى براى او مثل یک کوه است یعنى صلابت دارد محکم است روى همین اساس قاطعیت مى آورد براى طرف . آینده اش را فکر مى کند که خوب حالااین براى عرضه کردن با چه چیزهائى ممکن است برخورد بکند.اینها رااگر دقیقا تحت فکر و اندیشه قرار داده باشد و جوانبش را بررسى کرده باشد قاطعیت پیدا مى کند.این شخص اینجور نیست که بخواهى بروى برایش تشکیک بکنى . فردى که راى رااینگونه اتخاذ کرد مردم دنیا هم جمع بشوند نمى توانند در راى آن فرد تشکیک بکنند. مثلاالان حضرتعالى این راى را که محمد [ ص] نبى است اتخاذ کرده اید اگر تمام دنیا تشکیک بکنند در شما شما از رایتان بر نمى گردید یعنى شک هم نمى کنید چرا؟ چون شمااین راى را بخاطر جامعه یااز باب این که پدر و مادرتان اینجور فکر مى کرده اند انتخاب نکردید بلکه از روى فکر و تعمق واندیشه بوده است . حضرت امام[ ره] اینجور بود در آرائش .اگر ثقلین جمع مى شداز رایش بر نمى گذشت زیرا با تعمق واندیشه به آن راى دست یافته بود. سومین ویژگى ایشان این بود که براى ساختن انسانها مهارت فوق العاده داشت یعنى این که افراد و جامعه را آماده کند براى پذیرش حرفهاى خودش . من در سنه 42 در قم نبودم ولى مى گفتند: وقتى که در قم تظاهرات مى شد و درگیرى ایجاد مى شد دراین موقع اگر طلبه ها مى خواستند در مغازه اى پنهان شوند راهشان نمى دادند و مردم در خانه هایشان را به روى طلاب باز نمى کردند اما وقتى که این حرکت عظیم علیه شاه شروع شد من در قم بودم به چشم خودم دیدم که مغازه دارها طلبه ها را پشت ویترینها مخفى مى کردند. در خانه ها را مردم باز مى کردند و طلبه ها را مخفى مى کردند. کوچه اى که ما زندگى مى کنیم بن بست است من خودم دیدم که در خانه ها باز مى افرادى ایستاده بودند طلبه ها که فرار مى کردند فورا مى آوردندشان داخل منزل و مخفى مى کردند.این تحول در مدت این 15 سال بوجود آمد.اعلامیه ها و رهنمودهاى ایشان و مبلغینى که ایشان به این طرف و آن طرف مى فرستادند. مردم را ساختند. هر مصلح بزرگى وقتى که مى خواهد فکرش را پیاده بکند باید زمینه سازى بکند. مرحوم مدرس آن دو جهت اول : صلابت و قاطعیت را داشت اما هنر زمینه سازى نداشت . حالا یا نداشت یا زمینه نبود. بالاخره کمک و یار نداشت که زمینه بسازد. خوب نوعا با بعضى ازافراد بزرگ و اینها صحبت مى کرد که آنها کالحجرالاصم بودند. بخلاف امام که اصلا آنها را داخل آدم نمى دانست . خلاصه این سه جهت درامام سبب موفقیتش در سطح جهان بود. حوزه : ما و همه احساسشان این است که رحلت امام خلا عظیمى را چه در فضاى رهبرى جامعه و جهان اسلام و چه در فضاى تحولات فکرى و و حوزوى و فقهى خواهد داشت و دارداما حرکت سالم این رااقتضاء مى کند که همه رهبران فکرى جامعه در جهت پرکردن این خلا در حدى که ممکن است تلاش بکنند به نظر حضرت عالى که از شاگردان برجسته حضرت امام و آشنا با مبانى حضرت امام هستید چه نوع حرکت و چه تلاشى در جهت پر کردن این خلا مناسب خواهد بود؟ گاهى تاریخ غلط اندازى مى کند که یک افرادى را مى اندازد بیرون . همچنین که مى گویند[ حضرت امیر[ ع] فلته تاریخچه] تاریخ یک اشتباهى کرد که حضرت امیر را آن زمان انداخت بیرون .اینهااز فلتات تاریخ است گاهى یک همچنین افرادى پیدا مى شود.امااین که مى شود به نحوه دیگر؟ آرى . به جهت این که امام به شخصیت حقیقى اش قطعا رحلت فرموده اند و در بین ما نیستند. فرض این است که ایشان چه قبل از پیروزى انقلاب چه بعدازانقلاب افرادى را ساختند و یک برنامه هائى پیاده کردند.اهداف ایشان الان روشن است که ایشان دنبال چه بود. یه شریفه که مى گویند :[وکذلک جعلناکم امه وسطا لتکونوا شهداء على الناس و یکون الرسول علیکم شهیدا] کلمه شهداء در قرآن به معناى مسئولین است . شهید یعنى مسئول . شهید در آیه به معناى قتیل فى سبیل الله نیست . این که بعضى روایات مى گوید :[وکذلک جعلناکم امه] یعنى ائمه تفسیراین آیه است . به این معنى این آیه خطاب به زعماى مسلمانان است .[ وکذلک جعلناکم امه] خداوند به رهبران و زمامداران اینهائى که در جامعه داراى نفوذ هستند مى فرمایند: ما یک رسالتى به عهده شما گذاشتیم و آن رسالت این است که شما جهانیان را به راه عدل هدایت کنید[ وکذلک جعلناکم امه وسطا لتکونوا شهداء على الناس و یکون الرسول علیکم شهیدا] حضرت امام همین راه را خواستند پیاده کنند.این را هم به دنیا فهماندند. اسلام را آنگونه که هست واقعیت اسلام را آنگونه که هست نه اسلامى که قبل ازانقلاب اسلامى درایران و دنیا مطرح بود و وقتى که مى خواستند الگوئى از حکومت اسلامى نشان بدهند ملک فهد و سعودى را نشان مى دادند به دنیا شناساندند.این یک واقعیتى است در مصاحبه ها و در نوشته ها سعودى به نام یک الگوى اسلامى مطرح بود. انقلاب اسلامى به دنیا فهماند اشتباه مى روید ن حکومت الگو نیست . الگواین است که ماارائه مى دهیم . بدنیا هم حالى کرد دنیا هم پذیرفت .الان دنیا پذیرفته که اسلام سعودى اسلام نیست . پس اسلام محمدى[ ص] این است که ما داریم و عرضه مى کنیم و خوشبختانه دنیا پذیرفت همه دنیا دوست و دشمن پذیرفتند که بله اسلام این است . آیااین مطلب راامام نتوانسته در پیروانش حالى کند؟ به نظر من توانسته است . به علماء فقهاء و بزرگان چه شاگردایشان و چه غیر شاگردایشان منتهى عقیده به راه ایشان داشته باشند این را فهمانده که من چه کردم و هدف چه بود و مى خواستم چه کنم . آیا ما واقعا به این راهى که ایشان رفت ایمان داریم آیااز وظیفه شرعى خودمان نمى بینیم که هیمن راه راادامه بدهیم ؟ و آیا در قدرت وامکانمان هست یا نیست ؟ قطعا هست چرا چون ایشان دراین ده سال تمام امکانات را براى ما فراهم کرد. حتى سد ثغور کرد.از عجایب این است که ایشان طبق روایاتى که ما داریم : مومن قبل از مرگش مرگ خود را حس مى کند امام مرگ خویش را قبل از مرگ حس کرد.این از روایات مسلمه است واین از حقایق مسلمه است .امام با یک نوع شتابزدگى این حرکات اخیر راانجام داد. چرااین کارها را کرد؟امام براساس[ المومن ینظر بنورالله] حس کرد که رسالت او به پایان رسیده لذا سد ثغور کرد. به این معنا امام تمام راهها را براى ما آماده کرد. راه را آسفالت کرد و ما را روى جاده قرار داده گفته یاالله حرکت بکنید. پس ماالارن هم ازاهداف امام آگاه هستیم و آن اداء رسالت الله فى الارض است و هم امکانات براى ما فراهم کرده و سد ثغور کرده است .اگر ماالان کوتاهى بکنیم خیانت کرده ایم . اگر چنانچه ما کوچکترین اغراض شخصیه راالان بخواهیم مطرح کنیم و الله خیانت به اسلام خیانت به خداست خیانت به امام زمان است . خوشبختانه سردمداران مااین حقیقت را فهمیده اند لذا من مطمئنم که دیگر مسائل شخصى مطرح نخواهد شد.این را من مطمئن هستم چون این اخوان الصفائى که الان بین پیروان امام و سرسپردگان راه امام حس مى کنیم انشاءالله راه امام تداوم خواهد یافت . ببینید شماد آقاى هاشمى رفسنجانى آقاى خامنه اى و آقاى اردبیلى نگذاشتند آب از آب تکان بخورد و عملا نشان دادند که مى شوداین خلا را با همت و با آگاهى و با وحدت کلمه پر کرد و راه امام بزرگ راادامه داد.این کار را اینها دریک مقطع سیاسى حساس کردند و بر حوزه و بزرگان حوزه است که این کار را براى همیشه و در سطح گسترده اى ادامه بدهند انشاءالله . حوزه : در قسمتى از جواب سوال اول مبانى فقهى امام را مطرح فرمودنداما دوست داشتیم به صورت مسنجم تر و روشن تر جایگاه امام را در تبیین مبانى فقهى بیان بفرمائید. امام در فقه چه در مبانى و چه در فروع صاحب یک اختیارات تام است . حدیث لاضرر و لاضرار که در فقه روى آن خیلى استدلال و بحث شده یکى از قواعدى است که اساس براى استنباط بسیارى از فروع فقهى است . شیخ در مکاسب و همه علماء روى این حدیث تمسک کرده اند براى اثبات خیار غبن . بدلیل[ البیعان بالخیار مالم یفترقا فاذاافترقا وجب البیع] بیع لازم مى شود حالااگر روشن شد که این شخص مغبون است .اگر بگوییم این بیع لازم است و حق فسخ ندارد ضر و لاضرر او را ور مى دارد. فقها تمسک کرده اند براى اثبات خیار. حالا من از شما سوال مى کنم این حکم خیار حکم اولى است یا حکم ثانوى ؟این حکم اولى است .اثبات خیار براى معامله غبنى ازاحکام اولیه است .امام آمدند گفتند: حدیث لاضرراز احکام سلطانیه است .احکام سلطانیه جزو مدارک احکام ثانویه است . مثل تقیه حکم ثانوى است . شیخ در مکاسب مى فرمایند: حکمى ازاحکام اولیه اگر تصادم کرد با نظم محکوم است . عبارتش این است :[ حفظ النظم و حفظ النظام من الاحکام الثانویه الحاکمه و من الاحکام المطلقه الحکاکمه و على جمیع الاحکام الاولیه] . هر حکمى ازاحکام وقتى که تصادم کرد با مساله نظام محکوم است و نظام حاکم است .این را شیخ مى فرماید و همه علماى محقق این را قائلند. لاضرر و لاضرار راامام مى فرمایند که مربوط به احکام سلطانیه است .احکام سلطانیه یعنى چه ؟ یعنى اگر سلطان وقت ولى امر درامرى مصلحت دین حکم اولیه را نقض مى کند. پس لاضرر وسیله نقض احکام اولیه است نه این که خودش حکم اولى را ثابت کند. مثلا : [الناس مسلطون على اموالهم] ازاحکام اولیه است . آقاى صاحب نخل به حکم اولى حق داشت که رسیدگى به ملک خودیش بکند. حضرت رسول با چه مدرکى این حکم را نقض کرد؟ به حکم حدیث لاضرر. پس حدیث لاضرر حکم ثانوى است که حاکم بر دلیل اولى است . فقها بااین حدیث که مدرک است براى اجراى احکام سلطانیه در مراحلى که مى خواهند نقض کننداحکام اولیه را آمدند به این حدیث تمسک کردند و خیار غبن که حکم اولى است ثابت کرده اند. لذاایشان از را هشرط ضمنى آن رااثبات مى کنند. خلاصه مى خواهم بگویم که ایشان یک همچنین کارهایى در فقه یک همچنین فرموده هاى علمى دقیق در سطح عمیق و بالا و خیلى وسیع پیاده کرد و لذا ایشان به فقه جهش داد. حوزه : حضرت عالى علاوه براین که از بحث ولایت فقیه از محضرامام استفاده کرده اید این کتاب شریف را هم تعریب کرده اید لطف کنید ویژگى این بحث را بیان فرمایید. بیشتر حکومت اسلامى ایشان تعریبش به دست بنده انجام گرفته است . دراین مساله بنده خوب آمیخته شدم زیرا هم در درس ایشان بودم و هم در تعریبش دست داشتم . من یک عشق خاصى به درس ایشان داشتم . شب مى نشستم درس را مى نوشتم واحیانا فردایش نوشته هایم را نشان امام مى دادم . بعضى اوقات آنجائى که اشکال داشتم پاورقى مى زدم . یک شب نشسته بودم و درس را مى نوشتم دیدم بلندگو بنا کرد صدا کردن من ناراحت شدم و با خود گفتم : چقدر مردم بى تربیت اند این وقت شب چرا بلندگو روشن کرده اند؟ یک وقت متوجه شدم اذان صبح است یعنى به خاطر علاقه اى که به نوشتن این درس داشتم اصلا متوجه وقت نبودم . ولایتى که ایشان پیاده کردند همان طورى که صاحب جواهر دارد که من عبارتش را در همین ولایت فقیه نقل کردم اگر کسى منکرش بشود[ لم یذق من طعم الفقه شیئا] پس بااین بیان چطور شیخ مى فرماید :[دون اثباته خرط القتاد] آخراین معنا ندارد. مرحوم صاحب جواهر مى گوید:اگر کسى منکر ولایت براى فقیه بشود این اصلا طعم فقه را نچشیده یعنى بوئى از عالم فقاهت نبرده است . خیلى خوب پس چطور شیخ مى فرماید دون اثباته خرط القتاد؟این حلش براى ما روشن است . شیخ نمى خواهد منکر ولایت فقیه بشود. شیخ مى خواهد این روایتهائى که مرحوم نراقى به آنها تمسک کرده بگوید که نمى شود ازاینهااستفاده کرد[ دون اثباته من هذه الروایات خرط التقاد] لذا اگر کسى بخواهد علم کند که ایشان منکر ولایت فقیه است این واقعا ظلم به شیخ و به فقاهت است . اما کار که حضرت امام کردند همانطورى که آقاى جوادى آملى اخیرا در سخنرانى فرمودنداین است که رابطه بین فقیه و مردم را ممزوجش کردند با مساله ولایت فقیه . فقیه نه تنها یک متخصصى است که شما به عنوان این که به متخصص رجوع مى کنید به قیه هم رجوع مى کنید. فقیه مثل طبیب نمى ماند. من مریض رجوع مى کنم به طبیب اما بر من واجب نیست اطلاعت طبیب . سرسپردگى لازم ندارد خواستم حرفش را عمل مى کنم نخواستم عمل نمى کنم به ضرر خودم است .ایشان مساله را آوردند بالا. فرمودند: فقاهت رجوع به متخصص نیست فقط بلکه روجوع به یک مختصصى است که بر تو هم ولایت دارند.این ربط مساله ولایت به فقاهت یکى از جاهایى است که حضرت امام به فقه جهش داده است . حوزه :از حضرت عالى مى خواهیم که از خاطراتتان از دوران تحصیل در محضرامام براى ما و خوانندگان عزیز بفرمائید؟ به آنان مجال بحث مى داد. بعضیها مى گفتند که این شیوه راایشان در قم نداشته اند.این شیوه را در نجف ایشان افتتاح کردند که در جلسه عمومى اجازه مى داد بحث کنند. گاهى ایشان خودشان هم وارد بحث مى شدند واجازه مى داد به امثال بنده واینها که باایشان مثلا بحث بکنند. در همین بحثها وقتى که بین رفقا بحث بودایشان سکوت مى کردند و گوش مى دادند.ایشان وارد بحث مى شدند. وقتى وارد بحث مى شدند جدى وارد بحث مى شدند. نه این که بخواهد ما رااقناع کند یا مثلااز بحث در برود.این روشهائى که ایشان داشت براى ما کاملاافتخار آمیز و حیاتبخش و آموزنده بوده مثلا یکدفعه ما نشسته بودیم یکعده اى ازایران آمده بودند و براى ایشان سهم امام آورده بودند یک پول زیادى بود در همان جلسه مى خواستند پول را خدمت ایشان بدهند. خوب مانعى نداشت .این افراد به امام گفتند: در محل یک مسجد بسازیم یا مى خواهند بسازند اجازه بدهید مقدارى ازاین پول را آنجا صرف کنیم .ایشان با کمال صلالت و سختى گفتند:ابدا اجازه نمى دهم . آنهاالتماس مى کردند. نوعاانسان راجع به کسى که مى خواهد پول بدهد تند نمى شود ولى امام تند شد. بعدایشان فرمودند: جزء شوون اسلامى مسلمانان هر منطقه است که براى خودشان مسجد بنا کنند. این از شوون زندگى مسلمان است . مسلمانان که در مکانى زندگى مى کنند نباید مسجد داشته باشند؟ آیا مهرى کهى مى خواهى داخل جیبت بگذارى و با آن نماز بخوانى باید من بخرم ؟ تو مى خواهى نماز بخوانى باید مهرش را هم خودت بخرى . در یک منطقه اى که عده اى مسلمانان هستند نیاز به مسجد دارند. من نمى توانم از سهم امام پول بدهم و مسجد بسازند. من از سهم امام چطوراجازه بدهم که شما در شوون زندگى خودتان مصرف بکنید. بالاخره امام به افراد پول نداد. آنوقت این را فرمودند: آرى اگر یک منطقه اى فرض کنیم بهایى نشین باشد که مسجد ساختن در آنجا براى دعوت به دین است تبلیغ دین است آن حسابش جدا مى شود مثل راه امام زمان مى شود.این مطالب راى ما در عین تازگى آموزنده بوداین جور برخوردها واین جور تحقیقها واقعا براى ما آموزنده بود. خاطره اى دیگر نقل مى کنم که مربوط مى شود به کربلا: من در کربلا حرم امام حسین[ ع] بودم که ایشان تشریف آوردند. کربلاء هفت زیارت مخصوصه دارد در سال . نجف سه زیارت مخصوصه دارد. علاوه بر شبهاى جمعه ایشان هفت زیارت را مقید بودند مشرف بشوند کربلا. شبهاى جمعه نمى رسیدند تشریف بیاورند. ایشان در حرم متعبد بودند مثل سایر متعبدین دعا و نماز بخوانند. سایر آقایان علماءاینجور نبودند حرمشان ده دقیقه و فوقش یک ربع ساعت طول مى کشید ودعا را هم از حفظ مى خواندند و یک - دو رکعت نماز مى خواندند و مى رفتنداماایشان مثل سایر مردم مى نشستند و مفاتیح مى خواندند. من دیدم که در بالا سرامام حسین نشستند و مشغول نماز شدند. رسم مردم بغداداین است که مى آیند و شیرینى یا شکلاتى یا خرمائى ازاین چیزها تقسیم مى کنند. امام آنجا نشسته بودند. بنده در نزدیکى ایشان نشسته بودم . بنده زاده هم با من بود. بنده زاده خیلى کوچک بود آقایى شیرینى آورد و جلوى من وامام و دیگران گذاشت امام شیرینى را برداشت و با کمال مهربانى داد به بنده زاده زیرا به بنده زاده شیرینى نداده بودند وایشان در چنین جایى به این مساله توجه فرمودند. در همین جا مطلب دیگرى جالب نظرم بوداین که ایرانیان آمده بودند براى زیارت یکى از آنان مهرى که خریده بود و داخل جیبش بود در آورد و به امام داد که امام روى آن نماز بخواند تا تبرک شود.امام هم با کمال خضوع پا شدند و دو رکعت نماز خواندند و مهر را به ایرانى برگرداندند من ازاین منظره بسیار لذت بردم .این منظره هم عقیده مردم را به ایشان که به عنوان یک فردى که داراى قداست است مى رساند و هم اعتقادایشان را به این مسائل . چون تصورانسان این است که ایشان که مرد مبارزه هستند بایداینجور چیزها را مثلا خرافات بدانند ولى معلوم شد که خیر به روایاتى که دراین زمینه هست کاملا توجه دارند و عمل مى کنند. پیغمبراکرم که وضو مى گرفت آب وضویش را روى زمین نمى ریخت زیرا صحابه پیامبر دستهایشان را زیر دست آن پیامبر بزرگوار مى گرفتند واز آنب وضو به عنوان تبرک استفاده مى کردند. پیغمبر هم تقریر کرد.این کار را در شرح حال ائمه داریم که پیراهنهاى زیرشان را به افراد براى تبرک مى دادند. همچنین در تاریخ داریم که شخصى مى آید خدمت حضرت مى گوید: این بساطى که روش نماز خواندى به من بده مى خواهم براى تبرک .اینها بوده پس اینها خرافات نیست .امام خمینى[ ره] با کمال خوشروئى استقبال مى کرد. من این منظره را دیدم یک حالت مسرت برایم رخ داد. خاطره اى دیگر: یکى از رفقا به من گفت که من در حرم ابالفضل ایشان را به افراد معرفى مى کردم .امام من را طلبید و در گوشم گفت که چه داعى براى این کار دارى ؟ براى خودت مى گویم . گفتم :اتفاقا همین حادثه براى من هم اتفاق افتاده بود. وقتى که آقاى کروبى آقا شیخ حسن ولایت فقیه را مى آورد تا من تعریب کنم مى گفت امام مى فرمایند که کسى نفهمند.امام این رااضافه کردند که این را براى خودش مى گویم و گر نه مااز کسى باک نداریم . خلاصه اینجور عنایتهاى خاص ازافراد بزرگ ارزشمنداست .افرادى که بزرگند براى این که اهداف بزرگ دارند نوعا از چیزهائى جزئى غافلند ولى این خصوصیت توجه به مسائل جزئى که در معصومین بوده است ما درایشان مى دیدیم .ایشان در عین این که افکارش در یک آفاق بالایى سیر مى کرد ولى عنایتش ازاین پایین جزئیات منصرف نبود واین خیلى اهمیت دارد . حوزه :از حضرت عالى درخواست مى کنیم که اگر خاطره اى درباره تربیت شاگرد به یاد دارید بفرمائید. که امروز مثلاامام دارند بالاى منبر مى گویند نتیجه بیست سال فکر کردن است مساله اى نیست که دیشب فکرش را کرده باشند لذا طبق روال عادى این جورافراد نوعا به شاگرد مجال نمى دهند که در سر درس حتى حرف بزننداما حضرت امام خوب بااین وضعى که عرض کردم مجال مى داد که اشکال کنند در سر درس . خلاصه این مجال دادن به شاگرد در بحث خیلى مهم است .ابتدا که به درس خارج مى رفتم یکى از دوستان به من گفت که اگر مى خواهى ملا و چیز فهم بشوى در سر درس حرف بزن واشکال کن . به حرف آوردن شاگرد سر درس یک نوع سازندگى و پرورش شاگرداست که ایشان این خصوصیت را داشتند.این هم ازامتیازات ایشان بود. حوزه : لطفا درباره تالیفات حضرت امام[ ره] مطالبى را بیان بفرمایید. درسى که مى فرمودند خودشان هم مى نوشتند که خیلى محققانه و خیلى وسیع است . دراین کتاب مناقشه با آراء بزرگان و فقها و تحقیقات فراوان است . گنجینه اى از تحقیقات است . درس هم باید همین جور باشد. شما یک مکاسب شیخ رااگر تحقیقى بخوانید مجتهدید در همه ابواب فقه . این بیعى که ایشان نوشتند در همین سطح بالا و وسیع است .این یک از کتب خالداست . کتاب دیگر که ازایشان خالد خواهد بود تحریر وسیله مرحوم آقاى سیدابوالحسن اصفهانى است . فرق وسیله مرحوم سیدابوالحسن اصفهانى با عروه الوثقى دراین است که عروه الوثقى یک کتاب درسى است که فقهاى بزرگ حاشیه مى زنند و آن حاشیه نمودار مقام علمى آنان است و بعد هم در درسهاى خارج مطرح مى شود ولى غالب مسائلش مسائل موردابتلاء نیست یعنى فرمولى و فقط یک نظریه است . مرحوم آقاى سیدابوالحسن کارى کرد که مسائل موردابتلاء مطرح بشود ولى دراین کار بطور کامل موفق نشد.امام آمد زحمت کشیداین کتاب را مهذب و تکمیلش کرد. یعنى یک کتابى است که دو تا ملاى درجه یک رویش زحمت کشیدند:اول مرحوم آقاى سیدابوالحسن اصفهانى دوم حضرت امام[ ره] این کتاب نتیجه زحمت دو تاازاعلام فقاهت است .این کتاب به عنوان نمونه دوره فقه جامع و کامل براى همیشه انشاءالله خالداست . [والسلام] الا یاایهاالساقى زمى پر ساز جامم راکه از جانم فرو ریزد هواى ننگ و نامم را.از آن مى ریزد در جامم که جانم را فنا سازدبرون سازد در هستى هسته نیرنگ و دامم رااز آن مى ده که جانم رااز قید خود رها سازدبخود گیرد زمامم را فرو ریزد مقامم رااز آن مى ده که در خلوتکه رندان بى حرمت بهم کوبد سجودم را بهم ریزد قیامم را نبودى در حریم قدس گلرویان میخانه که از هر روزنى آیم گلى گیرد لجامم راروم در جرکه پیران از خود بى خبر شاید برون سازنداز جانم بمى افکار خامم را تواى پیک سبک باران دریاى عدم از من بدریا دار آن وادى رسان مدح و سلامم رابساغر خستم کردم این عدم اندر عدم نامه به پیر صومعه بر کوبه بین حسن ختامم را | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 282 |