تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,315 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,260 |
مصاحبه با استاد آیت الله حسین نورى قسمت سوم | ||
حوزه | ||
مقاله 2، دوره 5، شماره 29، آذر 1367، صفحه 23-49 | ||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||
تاریخ دریافت: 12 اسفند 1394، تاریخ پذیرش: 12 اسفند 1394 | ||
اصل مقاله | ||
قسمت سوم مجله با درک واقعیتهاى موجود در این بخش از مصاحبه از استاد خواسته که : رسالت حوزه هاى علمیه و روحانیون را دراین برهه از زمان تبیین بفرمایند. حضرت استاد با توجه به آشنائى که با زمان و نیازهاى روزاز یکسو و شناخت کمبودهاى حوزه هاى علمیه از دیگر سو دارند ابتداء بایدها و نباید زندگى طلبگى را که همان اهمیت دادن به ارزشهاى والاى معنوى در تمام آنات پژوهندگى و هدایت گرى است گوشزد مى کنند سپس چگونگى تعلیم و تعلیم در حوزه هاى علمیه و در بخش پایانى مصاحبه مساله فقه پویا و سنتى بگونه اى دقیق و فنى و موضوعات فقهى را که امروزه مواردابتلاء جامعه است در پیش دید ما و خوانندگان عزیز قرار مى دهند . به امید آن روز که شاهد تحرک و هماهنگى حوزه هاى علمیه با نیازهاى زمان باشیم . در پایان ضمن تشکرازاستاد بخاطر مزاحمتهاى پى در پى از خداوند بزرگ سلامتى و توفیق روزافزون را براى حضرت ایشان خواهانیم . حوزه حوزه : باتوجه به حساسیتى که رفتار و کردار روحانیون در این برهه از زمان پیدا کرده است و مردم توجه بیشترى نسبت به این موضوع دارند رعایت کدامیک از نکات اخلاقى براى طالبان علم ضرورت بیشترى دارد؟ البته همواره وظیفه علماى اسلامى خطیر و سنگین بوده است ولى پس از تحقق انقلاب اسلامى خطیرتر و سنگین تر شده است . هرگز بنده خود را شایسته این که تذکرى به علماى به علماى محترم و طلاب محترم بدهم نمى دانم اما روایاتى ازاهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام را یادآور مى شوم : یعنى : خداوند هفتاد گناه از جاهل را قبل از آن که یک گناه از عالم را بیامرزد مى بخشد. مفاداین حدیث حساسیت موقعیت عالم را مى رساند. خداوند متعال نسبت به جاهل چون جاهل بوده است ارفاق واغماض دارد چرا چون علاوه بر این که گناه رااز روى جهل انجام داده است جایگاهى دراجتماع نداشته است تا دیگران به وى تاسى کنند. شخص عالم علاوه براین که علم داشته و به قبح اعمال خود آگاه بوده در معرض پیروى دیگران نیز بوده است . 2. و بهذاالاسناد قال : قال ابوعبدالله[ ع] قال عیسى ابن مریم على نبینا و آله و علیه السلام : و یل للعلماءالسوء کیف علیهم النار 2؟! یعنى : واى بر[ علماء سوء] که چگونه آتش دوزخ بر آنان زبانه مى کشد و شعله ور مى گردد. دسته اى از علماء [ علماء سوء] هستند. آنان کسانى مى باشند که کردارشان با گفتارشان تطبیق نمى کند مى گویند آنچه که عمل نمى کنند. آتش دوزخ اشتعال والتهابش نسبت به آنان بیشتراست چرا که در انجام کارهاى بد درک بیشترى نسبت به قبح آن داشته و قبح و بدى آن را بهتر درک مى کردند. 3. عن جمیل بن دراج قال : سمعت ابا عبدالله[ ع] یقول :اذا بلغت النفس ههنا- واشاره بیده الى حلقه - لم یکن للعالم توبه ثم قرا: انماالتوبه على الله للذین یعملون السوء بجهاله . 3 یعنى : جمیل بن دراج مى گوید:ازامام صادق[ ع] شنیدم که ایشان فرمودند: چون روح آدمى به اینجا برسد- با دست به گلوى خوداشاره فرمود- براى عالم توبه اى نیست . سپس این آیه را قرائت فرمودند قبول توبه بر خداوند نسبت به کسانى است که از روى جهل گناه کرده باشد. بعضى ازعرفا مى گویند: یکى ازالطاف خداونداین است که در موقع فرا رسیدن مرگ قبض روح ازانگشتان پا شروع مى شود و رفته رفت به قسمت بالاى بدن مى رسد:این موضوع براى آن است که شایداین بنده تا وقتى که قیض روح به قلب و مغز برسد متنبه و بیدار شود و توبه کند. جاهلى که از روى جهالت و نداشتن گناه کرده باشد هر گاه که متوجه شود و توبه کند خداونداو را مى بخشد گرچه این توجه در لحظات پایانى حیات او باشد اما شخص عالم که قبح گناه واعمال زشت را در طول حیات خود مى دانسته است اگر تمام فرصتها را براى توبه از دست بدهد و بخواهد در آن لحظات پایانى توبه کند خداوند این توبه را نمى پذیرد. او باید خیلى زودتر به اندیشه توبه مى افتاد وازاعمال ناپسندى که قبح آنها را درک مى کرد دست برمى داشت و توبه مى کرد ولى چنین نکرد. جاهل بواسطه جهل خود به قبح گناه بطور کامل در طول زندگى پى نبرده بود.هنگامى که در آستانه مرگ قرار گرفت و پرده ها بر کنار رفت و به قبح گناه پى برد و توبه کرد لذا پذیرفته مى شود. عن ابى بصیر عن ابى جعفر[ ع] فى قول الله عزوجل: فکبکبوا فیها هم و الغاوون قال : هم قوم و صفوا عدلا بالسنتهم ثم خالفوه الى غیره . 4 یعنى :امام باقر[ ع] پیرامون خداوند متعال [ گمراه کنندگان و گمراه شدگان به دوزخ سرنگون گردند] مى فرماید:ایشان گروهى هستند که عدالت را به زبان مى ستایند واز آن تمجید مى کنند و مردم را به آن تشویق مى نمایند ولى خود در مقام عمل مخالفت نموده و به ستم گرایش پیدا مى کنند. دراین مورداست که امام[ ع] آیه قرآن را که مربوط به معبودهاى باطلى که در زمانهاى قبل ازاسلام مورد پرستش قرار مى گرفته تلاوت مى فرمایند و بعد مى فرمایند[ غاوون] کسانى هستند که با زبان از حق و عدالت سخن مى گویند اما در عمل مخالفت مى کنند. پس کار بر علماء و ما طلبه ها بسیار مشکل است . باید مواظب بود که در عمل ناقض گفتارمان نباشیم . حضرت امیر مومنان[ ع] مى فرماید: ان اولیاءالله هم الذین نظرواالى باطن الدنیااذا نظرالناس الى ظاهرها واشتغلوا باجلهااذااشتغل الناس بعاجلها... 5 انتظار مردم از علماء آن است که : آنان به باطن دنیا و عواقب امور توجه کنند و در فکر لذت زودرس این جهان نباشند چنانکه سیره علماء بزرگ این چنین بوده است . خلاصه وظائف علماء و مسوولیت آنان حساس تر مى باشد چرا که وقعیت آنان خطیراست . عالمان شیفته دنیا 1. عن حفض بن غیاث عن ابى عبدالله[ ع] قال :اذا رایتم العالم محبا لدنیاه فاتهموه على دینکم فان کل محب لشى یحوط مااحب و قال[ ص] اوحى الله الى داود [ ع]: لا تحعل بینى و بینک عالما مفتونا بالدنیا فیصدک عن طریق محبتى فان اولئک قطاع الطریق عبادى المریدین ان ادنى ماانا صانع بهم ان انزع حلاوه مناجاتى عن قلوبهم . 6 یعنى :امام صادق[ ع] مى فرمایند: زمانى که عالم را محب دنیا و شیفته و فریفته آن یافتند وژ را نسبت به دین خود متهم بدانید. بدین معنى که اگراز دین صحبت کرد و شما را با قول یا فعل خود به دین دعوت کرد متوجه باشید که او غصه دین شما را ندارد و دلش به حال شما نمى سوزد بلکه ازاین طریق مى خواهد دنیاى خود را تامین کند. شما را به دین مى خواند تا خودش به دنیا برسد. عالم محب دنیا همواره در معرض چنین اتهامى است . وى را نباید نسبت به دین امین شمرد. محب دنیا در سرچیزى نمى پروراند مگر دنیا . از دین و مسائل دینى سخن گفتن وسیله اى است که مى خواهداز آن راه به دنیاى خود برسد. شخص عالم باید نظرش فوق مادیات باشد. بعد مى فرماید: خداوند به داود[ ع] وحى کرد که عالمان شیفته دنیا را هرگز بین خود و خداوند واسطه قرار مده چرا که چنین عالمانى تو رااز راه محبت من باز مى دارند. چنین عالمانى شیفته دنیا قطاع الطریق بندگان هستند. راهزنانى هستند که راه را بر بندگان من که مى خواهند بهسوى من بیایند مى گیرند زیرا مردم هنگامى که اعمال آنان را مى بیننداز راه خدا بر مى گردند و راه شیطان را پیش مى گیرند . سپس فرمود: کمترین و کوچکترین مجازاتى که نسبت به علماء مفتون به دنیاانجام مى دهم این است که حلاوت و شیرینى مناجات با خودم رااز آنان مى گیرم . چنین عالمان شیفته دنیااز مناجات با من لذت نخواهند برد. مى دانیم مناجات با خداوند متعال چه به نحو خطابه و دعا خواندن و چهبه نحو فکر و تعقل پیرامون جلال و عظمت خدا بالفطره لذت بخش است ولى کوچکترین مجازاتى که خداوند براى عالمانى شیفته دنیا و مادیات در نظر گرفته است سلب اینگونه لذتهااز دل آنهاست . 2. عن ابى جعفر[ ع] قال : من طلب العلم لیباهى به العلماء اویمارى به السفهاء اویصرف به وجوه الناس الیه فیتبوء معقده من النار ان الرئاسه الاتصلح الا لاهلها. 7 یعنى : کسى که علم را به این منظور مى خواهد بدست بیاورد که به علماءافتخار کند و در میان آنان شان و مقام کسب کند یااین که با سفهاء مجادله کند یااین که بخواهد به این وسیله مردم را به سوى خود جلب کند چنین شخصى باید جایگاه خود را در آتش اتخاذ کند. پیدا کردن موقعیت در بین علماء یا مجادله باافراد کم عمق یا جلب نظر مردم غرضهاى ناصواب و باطلى است که ممکن است کسى براى خود در طلب علم برگزیند.امام[ ع] مى فرمایند: چنین هدف و غرضى براى انسان جز آتش حاصلى ببار نمى آورد. بعدامام[ ع] مى فرمایند]ان الرئاسه لاتصلح الا لاهلها. هر کسى صلاحیت موقعیت و مقام را در جامعه ندارد. شخص بایداول خود را منزه کند و هوى و هوس رااز خود بزداید آنگاه پیشواى مردم باشد و مردم دنبال وى بروند. پیشوایان بایدافراد کاملى نظیر و شبیه انبیاء باشند. علم توام با عمل 1. عن سلیم بن قیس الهلالى قال : سمعت امیرالمومنین[ ع] یحدث عن النبى[ ص] انه قال فى کلام له :العلماء رجلان : رجل عالم آخذ بعلمه فهذا تاج و عالم تارک لعلمه فهذا هالک وان اهل النار لیتادون من ریح العالم التارک لعلمه . 8 یعنى : حضرت امیر[ ع] از قول پیامبراکرم[ ص] نقل مى کند که ایشان فرمودند: علمائى هستند که به علم خودشان اخذ مى کنند و عمل مى کنند اینان اهل نجاتند. علمائى هستند که به علم خودشان عمل نمى کنند اینان هلاک مى شوند.اهل جهنم از بوى بد عالمى که به علمش عمل نمى کند متاذى مى شوند. به اندازه اى عذاب عالم بى عمل سخت است و بوى ناراحت کننده اى از وى ظاهر مى شود که اهل آتش از آن بود در درنج و عذابند. 2. عن ابى عبدالله[ ع] قال :ان العالم اذا لم یعمل بعلمه زلت موعظته عن القلوب کما یزل المطر عن صفا. 9 یعنى : هنگامى که عالم به علم خود عمل نمى کند موعظه اش بر دلها نمى نشیند بلکه از دلها مى لغزد. چنانکه قطرات باران از روى سنگ مى لغزد و بر آن قرار نمى گیرد. 3. عن ابى عبدالله[ ع] فى قول الله عزوجل:[ انما یخشى الله من عباده العلماء] قال : یعنى بالعلماء من صدق فعله قوله و من لم یصدق فعله قوله فلیس بعالم . 10 یعنى :از خداوند متعال در میان بندگانش فقط علماء[ خشیت] دارند. خشیت خوفى است که توام با درک جلال و عظمت باشد.اینگونه خوف مخصوص علماءاست . بقیه مردم چون نسبت به خداوند چنین درکى را ندارند اینگونه خوفى را نیز ندارند. در توصیف این علماء که چنین ویژگى دارندامام[ ع] فرمود: عالم کسى است که کردار وى گفتارش را تصدیق کن و آن کسى که گفتارش بوسیله کردارش مورد تصدیق قرار نگیرد عالم نیست . دراین روایت نمایى از عالم الهى تصویر شده است که مى رساند عالم بودن به کثرت معلومات نیست بلکه علاوه بر معلومات تصدیق به عمل و رفتار هم شرط است . 4. عن النبى[ ص] نعوذبالله من علم لاینفع و هوالعلم الذى یضاد العمل بالاخلاص ... 11 یعنى : پیامبراکرم مى فرمود: خدایا پناه مى برم به تواز علمى که نتیجه نمى بخشد آن علمى است که بااخلاص توام نیست و با عمل ضدیت دارد یعنى عمل او را تایید نمى کند. 5. عن على بن ابیطالب[ ع] قال : قال رسول الله[ ص] من طلب العلم لله لم یصب منه باباالااز داد فى نفسه ذلا و فى الناس تواضعا ولله خوفا و فى الدین اجتهادا و ذلک الذى ینتفع بالعلم فلیتعلمه و من طلب العلم للدنیا والمنزله عندالناس والخطوه عندالسطلا ن لم یصب منه باباالاازداد فى نفسه عظمه و على الناس استطاله و بالله اغترارا و من الدین جفاءا فذلک الذى لاینتفع بالعلم فلیف و لیمسک عن الحجه على نفسه والندامه والخزى یوم القیامه . دراین حدیث پیامبراکرم[ ص] طالبان علم را به دو دسته کلى تقسیم فرمودند و براى هر دسته نشانه هائى ذکر کردند که با آن نشانه ها هر دسته از دیگرى قابل تمیز و بازشناسى است . براى کسى که علم را براى خدا فرا مى گیرد چهار نشانه ذکر کردند: الف : کسى که براى خدا طلب علم مى کند هر چه بیشتر درس مى خواند و فراوانتر یاد مى گیرد به حقارت و ناچیزى خود بیشتر پى مى برد با هر فرازى از یادگیرى خودش را کوچکتر مى یابد. ب : براى خدا درس خواندن این است که : چنین طالب علمى تواضع روز افزونى نسبت به مردم پیدا مى کند. به هر میزانى که یافته ها و فراگرفته هایش بیشتر مى شود نسبت به مردم بیشتر تواضع و فروتنى مى کند. ج : به میزان رشد علم و دانسته ها ترس و خوفش نسبت به خداوند متعال رو به افزونى مى گذارد. د: هر چه بیشتر در مى خواند در مراعات امور دینى و تقوى جهد و کوشش بیشتر مى کند. وذلک الذى ینتفع بالعلم فیتعلمه. چنین شخصى از علمش بهره مى برد و لازم است که از فرا گرفتن علم دست بر ندارد. هر بابى از علم اولا: خود را بزرگتر مى بینند ثانیا: بر مردم تکبر مى فروشند ثالثا: به خدا مغرور مى شوند رابعا:از دین فاصله مى گیرند تا جائى که به دین عمل نمى کنند. فذلک الذى لاینتفع بالعلم فلیکف ولیمسک عن الحجه على نفسه و الندامه والخزى یوم القیامه. این چنین عالم چون از علم خود بهره اى نمى برد خوب است که از فراگرفتن علم خوددارى کند و وسیله پشیمانى و خوارى روز قیامت را براى خود فراهم نکند. زهد و ساده زیستى در غیراین صورت نمى توانیم وظیفه خود را به انجام رسانیم .اگر ما بخواهیم ارشاد و تبلیغى داشته باشیم در صورتى موفق خواهیم بود که مردم به مااعتماد کنند.اعتماد مردم زمانى جلب مى شود که ببینند ما در زندگى میانه رو و بدون تشریفات و ساده هستیم .اکنون به برخى از روایات در زمینه زهد و ساده زیستى اشاره مى کنیم : 1. عن ابى عبدالله[ ع]: من زهد فى الدنیااثبت الله الحکمه فى قلبه و انطق بهالسانه و بصره عیوب الدنیا داء ها و دواء ها واخرجه الله من الدنیا سالماالى دارالسلام . 13 یعنى : هر کس در دنیا ساه زیستى را سیره خود قرار دهد و علاقه اش به مادیات کمتر باشد واینگونه عمل کند خداوند متعال حکمت را در قب وى جایگزین مى کند و زبان او را نسبت به آن حکمت گویا مى گرداند وى را نسبت به عیوب دنیا بصیر مى کند دردها و دواهاى دنیا را به روى مى شناساند وازاین دنیا وى را سالم به جهان دیگر منتقل مى کند. 2. عن النبى[ ص] قال : من ازداد علما و لم یزدد هدى لم یزدد من الله الابعدا. 14 یعنى : هر کس در علم رشد و تکامل بدست بیاورد ولى زهد عدم رغبت به دنیا رشد نکنداز خدا جز دورى نصیب وى نمى شود. در حقیقت وظیفه این است که انسان هر چه در علم رشد مى کند به همین میزان علاقه و رغبتش نسبت به دنیا کاستى پذیرد. در غیراین صورت با هر گام در رشد علمى گامى از خدا فاصله مى گیرد. 3. قال ابوعبدالله[ ع] حرام على قلوبکم ان تعرف حلاوه الایمان حتى نزهد فى الدنیا. 15 . یعنى : حرام است بر دلهاى شما که حلاوه ایمان را درک کند تا زمانى که در دنیا زهد نداشته باشید. تا کسى نسبت به مادیاتى که انسان را از خدا و یاد خدا باز مى دارد بى رغبت نشود حلاوه ایمان را نخواهد چشید. اهمیت و نقش فقیه در جامعه ما در زمان خودمان فقهاى زیادى رااز دست دادیم که براى آنان جایگزینى نداریم .این یک مصیبت است . باید تمام تلاش حوزه هاى علمیه این باشد که هر چه زودتراین خلا را پر کند و با پرورش فقهاى خوب براى بزرگانى که از دست داده ایم جایگزین تربیت کند. حوزه علمیه باید بگونه اى باشد که بااز دنیا رفتن یک فقیه بتواند چند فقیه دیگر جایگزین آن بکند نه این که جاى آن خالى بماند. فقیه شدن زحمت و مرارت زیادى دارد تلاش خستگى ناپذیر را مى طلبد. عالم ربانى عالى مقدار شیخ مرتضى انصارى[ ره] در فرائد مى گوید :[رزقناالله الاجتهاد الذى هواشق من طول الجهاد]. خداوند مقام فقاهت واجتهاد را که از یک جهاد طولانى سخت تراست نصیب ما بگرداند. باید توجه داشته باشیم که در عوض پادش بزرگى هم براى صاحبان این مقام در نظر گرفته شده است . عن ابى عبدالله[ ع]: اذا ارادالله بعید خیرا فقهه فى الدین 16 . مى گرداند. قال موسى بن جعفر[ ع] :فقیه واحد ینقذ یتیما من ایتامناالمنقطعین عنا و عن مشاهد تنا بتعلیم ماهو محتاج الیه اشد على ابلیس من الف عابد لان العابد همه ذات نفسه فقط و هذا همه مع ذات نفسه دات عبادالله وامائه لینقذهم من یدابلیس و مردته فذلک هوافضل عندالله من الف الف عابد والف الف عابده . 17 یعنى : فقیهى که یتیمى از یتیمان ما را (شیعه اى از شعیان ما) که دست آنان از ما کوتاه واز مشاهده ما محروم هستند نجات بدهد واز گمراهى حفظ کند وجودش از وجود هزار عابد بر شیاطین سنگین تر و ناگوارتراست . نجات معناى وسیعى دارد: نجات فرهنگى عقیدتى اقتصادى سیاسى واجتماعى . این نجات کار فقیه است . وظیفه وى در برابر شیعیان این است شیعیانى که به لحاظ عدم دسترسى به امامان خود یتیم شمرده شده اند. فقیه که جانشین امام شمرده شده است باید بتوانداز عهده چنین وظیفه اى بر آید.اگر برآمد نگاه چنان خارى بر چشم ابلیس مى شود که تحمل آن رنج آورتراز تحمل وجود هزار عابداست .[ لان العابد همه ذات نفسه فقط و هذا همه مع ذات نفسه ذات عبادالله وامائه]. چرا که عابد تمام تلاشش صرف نجات خود مى شود و مى خواهد خود را نجات دهد ولى عالم تلاش مى کند بندگان خدا را هم نجات دهد .[لینقذهم من یدابلیس و مردته]. عالم مى خواهد که غریقان رااز چنگال شیطان و مریدهاى او نجات دهد تنها دراندیشه نجات خود نیست.[ فذلک هوافضل عندالله من الف الف عابد والف الف عباده]. اتقان واحسان در درس درس و بحث را نباید هیچگاه ساده انگاشت و به او کم توجهى کرد.از ابتداى صرف و نحو باید پایه درسها را به صورتى محکم بنا گذاشت . در غیراین صورت یعنى اگر پایه محکم نباشد ترقى و تکامل بوجود نخواهد آمد. به گفته شاعر: خانه از پاى وبست ویران استخواجه در فکر نقش ایوان است 1. فى کلمات الرسول[ ص] زینه العلم الاحسان . 18 2. ان رسول الله[ ص] قال :ان الله عزوجل کتب لکم الاحسان فى کل شى ...19 3. عن الصادق[ ع]: قال رسول الله[ ص] :انى لاعلم انه سیبلى و یصل البلى الیه و لکن الله یحب عبدااذا عمل عملااحکمه . 20 حضرت رسول[ ص] در موقع دفن عثمان بن مظعون که شخصا قبر را مى ساخت و مى پرداخت و محکم و متقن درست مى کرد فرمود: مى دانم که بدن او در قبر مى پوسد ولى خداوند دوست مى دارد که هر بنده اى کارى را که انجام مى دهد محکم و متقن انجام دهد. 4. قال رسول الله[ ص]: رحم الله من عمل عملا واتقنه . 21 قال رسول الله[ ص]: رحم الله امرءااحسن صنعه . 22 خیرخواهى نسبت به یکدیگر صاحب معالم شیخ حسن فرزند شهیدثانى و پسر خواهرش سیدمحمد صاحب مدارک مى توان نام برد. صمیمیت میان این دائى و خواهرزاده فوق رابطه خویشاوندى بوده است . همدرس و هم مباحثه بودند. در پرتو صفا و صمیمیت در درس استاد بزرگوارشان مقدس اردبیلى شرکت مى کردند و با هم مباحثه مى کردند. هر کس به نماز مى ایستاد دیگرى به وى اقتداء مى کرد. هر یک از آنان که درس مى گفت آن یکى در درس وى شرکت مى کرد. در حقیقت هر دو در درس یکدیگر حاضر مى شدند. هرگاه کسى از یکى از آنان سوالى مى کرد پاسخ مى داد: آیااز فلانى مثلا صاحب معالم یا بعکس صاحب مدارک مساله را پرسیده اى ؟اگر پاسخ مثبت بود مى گفت : جواب همان است که فرمودند. هر کدام ازاین دو بزرگوار کتابى تصنیف مى کرد یا چیزى مى نوشت به دیگرى هم عرضه مى کرد تا نظراتش را بفرماید. چنانکه گفتم هر دو شاگرد مقدس اردبیلى بودند و دو سال تفاوت سنى داشتند. صاحب مدارک دو سال بزرگتر بود و حدود دو سال هم زودتراز صاحب معالم فوت کرد (سال 1009) صاحب معالم در سال 1011 وفات کرد. صاحب مدارک که از دنیا رفت صاحب معالم آمد و روى قبر آن بزرگوار نوشت : من المومنین رجال صدقوا ماعاهدوالله علیه فمنهم من قضى نحبه و منهم من ینتظر... 23 یعنى :افرادى از مومنین مردانى هستند که به آنچه با خداوند پیمان بسته اند وفا کردند بعضى از آنان در گذشته و بعضى منتظرند. بعد این اشعار را بر روى سنگ قبر نوشت : لهفى لرهن ضریح کان کالعلم للجود والمجد والمعروف والکرم قدکان للدین شمسا یستضاء به محمد ذوالمزایا طاهرالشیم سقى ثراه و هناه بالکرامه الریحان والروح طرا بارى النسم . 24 براى دین خورشیدى بود که از نورش استفاده مى شد. نامش محمد بود و صاحب مزایا و سیره هاى پاکیزه . خداوند قبراو رااز لطف خودش سیراب کند. راحتى و آسایش را پروردگار متعال بر وى گوارا بگرداند. تهجد و سحرخیزى و هوافضل الاوقات و اشرفها واحسن السعاعات والطفها و کم لله فیه من نفحه عطره یمن بها على من یشاء و جائزه موفره یخص بها من اخلص فى الدعاء..لا فهو وقت للعماء والعاملین والعرفاء والمتعبدین والسعید من سعد باحیاء هذاالوقت الشریف واستدر به اخلاف الکرم من الجواداللطیف و جاء فى جنبه للقیام بین یدى الجبار و واظب فیه على الانابه والاستغفار ممااجترح فى آناءاللیل والنهار25 . یعنى :[ وقت سحر] با فضیلت ترین و با شرافت ترین اوقات و نیکوترین و لطیف ترین ساعات است . چه بسا خداوند را در آن وقت نفحه عطرآمیز رحمت و لطف هست به هر کسى که بخواهد عنایت مى کند جوائز فراوانى دارد که بهرکس که در دعاى خوداخلاص بکار برده باشد مرحمت مى نماید. چه عبادتهائى که در آن وقت شریف نسیم قبول الهى بر آن وزید چه دعاهائى که به هدف اجابت رسید چه مشکلهائى که در آن ساعت حل گردید... وقت سحر وقت علماء و عمل کنندگان و وقت عرفاء و متعبدین و متهجدین است . سعادتمند کسى است که : به احیاى این ساعت مبارک موفق شده است و در این وقت شریف از خداوند جواد لطیف حوائج خود را گرفته است و دراین وقت شریف در پیشگاه خداوند به عبادت ایستاده است و براستغفار و طلب رحمت مواظبت کرده است واز آنچه که در ساعات دیگر مرتکب گردیده است از خداوند بزرگ طلب عفو نموده است . یکى از موضوعاتى که لازم است همیشه اساتید حوزه مقدسه قم و سایر حوزه ها در نظر داشته باشنداین است که :اگر هر روز هم این کار را انجام ندهند اقلا در هر هفته یک روزاختصاص به بیان مطالب اخلاقى بدهند.اگر تمام وقت درس هم اختصاص به این موضوع داده نشود در مقدارى از وقت درس احادیث اخلاقى و نکاتى از حالات علماى بزرگ بیان شود. خداوند متعال نورانیت وبرکت خاصى دراحادیث اهل بیت[ ع] قرار داده است که علاوه بر سرمشق گرفتن ازاین احادیث باعث برکت و موفقیت ما طلبه ها نیز مى شود.اینجانب سالهاست که این رویه را با توفیق خداوند علمى مى سازم . حوزه : آیا حضرت عالى غیراز تدریس در حوزه مقدسه قم فعلا اشتغال دیگرى هم دارید؟ این نوشته ها کم کم بصورت کتاب در مى آید که هم اکنون بسیارى از آنها بطبع رسیده و مقدارى هم بطبع نرسیده است . یکى دیگراز کارهاى بنده اداره مدرسه مهدى موعود علیه السلام است که در حدود دویست نفراز طلاب محترم با برنامه مخصوص در آنجا مشغول درس خواندن مى باشند. تاسیس مدرسه به این شرح است که : بنده با آیت الله شهید حاج شیخ محمد مفتح همدانى که از آغاز طلبگى مدتى هم حجره و تا هنگامى که آن مجاهد بزرگ بشهادت رسیدند با هم درارتباط بودیم تصمیم داشتیم که یک مدرسه که پایگاه تعلیم و تربیت باشد با هم بوجود بیاوریم . آن شهید بزرگوار دراین رابطه پولى در حدود یک میلیون و دویست هزار تومان فراهم کرده بودند که بعداز شهادت ایشان فرزندان و خانواده آن شهید مجاهد به محضر مبارک حضرت امام دام ظله العالى شرفیاب شدند و جریان آن پول را بعرض محترم ایشان رساندند.ایشان فرمودند: آن پول دراختیاراینجانب قرار بگیرد تا اقدام مقتضى بعمل بیاید.اینجانب نیز با بعضى افراد خیراندیش مطلب را در میان گذاشتم تا بالاخره پس از فراهم شدن مقدار قابل توجه دیگرى یک نفر خیراندیش حاضر شد هشتصدمتر زمین دراختیار بگذارد و پانصد هزارتومان نیز کمک کرد. بالاخره این مدرسه در چهار طبقه با یک سرداب بزرگ و چندین مدرس و کتاخانه تاسیس گردید. دراین چند سال که دفاع مقدس بر پا بود همیشه یک سوم از طلاب محترم آن حوزه به نوبت در جبهه بودند.ازاین آقایان ده نفر شهید شدند و چهل - پنجاه نفر زخمى و معلول را به اسلام تحویل دادند و هم اکنون با جدیت تمام مشغول تحصیل مى باشند. حوزه : نظر حضرت عالى در مورد کیفیت تعلیم و تعلم در حوزه هاى علمیه با توجه به اوضاع روز و نیازهاى جدیدى چیست ؟ و چه تحولى را دراین زمینه لازم مى دانید؟ حال که سوال کردید بنده نیز مطالبى را به عرض مى رسانم : به نظر من اول چیزى که لازم است این است که : ما نباید هر شخصى را براى درس خواندند در حوزه یعنى براى روحانى شدن و به لباس علماى اسلام ملبس شدن بپذیریم چون خداوند متعال استعدادها را مختلف آفریده است . بعضى ها کلااستعداد درس خواندن ندارند :[ هر کسى را بهرکارى ساختند]. بعضى هوش و ذکاوت استعداد و شایستگى لازم را ندارد پنجاه سال هم که درس بخوانند بجزاتلاف وقت و نیروى خود و تنگ کردن جاى دیگران ثمره دیگرى ندارد.اینگونه افراد باید به مشاغلى که استعداد و توان لازم آن را دارند هدایت شوند. ما باید یک مرحله آزمایش دقیق و کامل داشته باشیم وافراد را درابعاد مختلف بسنجیم تا آنان که استعداد کامل دارند پذیرفته شوند. دوم این که : ما یکى سرى درسها داریم مشترک که همه باید بخوانند مثلا تا رسائل یا آخر سطح با همراه مقدارى معقول . دراین ضمن باید مراقبت شود تااستعداد حقیقى افراد ضمنا شناخته شود. بعداز دوره عمومى هر کس را طبق استعداد خودش و آزمایشهائى که انجام گرفته است به جایگاه خود هدایت کرد. هر کس ذوق واستعداد و سلیقه اش با یک نوعى از معارف مى سازد. یک نفر ذوقش واستعدادش با فقه واصول هم آهنگى دارد یک نفر با فلسفه یک نفر با تاریخ یا تفسیر یا رجال و برخى براى وعظ و خطابه و تبلیغ و یا ... این روش صحیحى نیست که بدون توجه به استعدادهاى مختلف و گوناگون تمام افراد یک نواخت مشغول تحصیل باشند. ما باید طلاب را بگونه دقیق طبقه بندى بکنیم و براى هر طبقه اى آن اندازه که امکانات لازم دارد فراهم بکنیم مثلا کسى که مى خواهد فقیه بشود و دراین زمینه استعداد کافى دارد و مشخص شده است که مى تواند دراین زمینه توفیق به دست آورد براى وى یاد گرفتن زبان انگلیسى خیلى ضرورت ندارد امااگر کسى بخواهد خطیب و مبلغ باشد و دراین زمینه استعداد کافى داشته باشد براى وى ضرورت دارد که زبان عربى وانگلیسى را خوب بداند ازاین روى هر رشته اى لوازمى لازم دارد. مااگر طبقه بندى صحیح توام با مراقبت و مدیریت همه جانبه داشته باشیم مى توانیم در حوزه علمیه فقهاى بزرگ فلاسفه متبحر متکلمین خوب مبلغین زبردست و توانا که در داخل و خارج بتوانداز عهده تبلیغ برآیند تربیت کنیم . مبلغین باید درادیان مختلف بصیرت کامل داشته باشند.این تشکیلات و مقدمات مى توان براى مردم دنیا حقانیت اسلام و تشیع را ثبات کرد. خلاصه تااین موضوع طبقه بندى صحیح درست نشود و درس خواندنها با مراقبت و مدیریت کامل هم از لحاظ اقتصادى و هم از جهت اخلاقى صورت نگیرد نتیجه کامل به دست نخواهد آمد. این که ما همه مى خواهیم همه چیز را بدانیم درست نیست چرا که این تحقق پذیر نیست . چه بسا بعضى خودشان هم نمى دانند که عاقبت چه خواهند شد همینطور آمده اند و درس مى خوانند. هر شخص باید خودش بداند که به دنبال چیست همینطور آمده اند و درس مى خوانند. هر شخص باید خودش بداند که به دنبال چیست یعنى بعداز مقدارى که درس خواند باید بفهمد که استعداد چه درس و چه رشته اى را دارد و سعى کند که نیروى خود را در همان رشته صرف کند. در حوزه ها باید به تمام علوم و معارفى که لازم است توجه شود.اکنون توجه بیشتر به فقه واصول است .این بارى آنان که ذوق واستعداد این علوم را دارند بسیار خوب است و باید باشد.این موضوع نباید سبب شود که به رشته هاى دیگرى که لازم است بى توجهى شود. روى قرآن مجید در حوزه هاى علمیه على الدوام باید کار شود. حضرت امیر[ ع] در نهج البلاغه درباره قرآن مى فرماید: لاتفنى عجائبه ولاتنقضى غرائبه . یعنى : شگفتیهاى قرآن مجید پایان و غرائب آن انتهاء ندارد. لجنه ها و گروههائى در حوزه هاى علمیه باید روى قرآن کار کنند و نتیجه کار آنان هر ساله منتشر شود. همچنین لازم است در حوزه هاى علمیه لجنه هائى روى نهج البلاغه ازابعاد فرهنگى اقتصادى سیاسى و اخلاقى کار کنند و نتیجه آن را در اختیار مسلمان جهان قرار دهند. در حوزه هاى علمیه باید روى اقتصاداسلامى مطالعه شود وافرادى تربیت شود تا دراین زمینه پاسخگو باشند.افرادى باید رواقتصاد اسلامى کار کنند و محصول کار خود را بعنوان یک اقتصاد جامع که پاسخگوى احتیاجات عصر حاضر باشد دراختیار جوامع قرار دهند. حوزه هاى علمیه راجع به شناخت ادیان باید کار کند وافرادى را در این زمینه تربیت کند افرادى که نسبت به ادیان بصیرت داشته باشند. این افراد باید بگونه اى تربیت شوند که بتوانند در سمینارها کنفرانس ها و ... شرکت کنند واز حقوق اسلامى معارف اعتقاداسلام اقتصاداسلامى و ... و دفاع کنند و مزیت آنها ثابت کنند. بنده وقتى که بعنوان نماینده امام دراروپا مسافرتهائى در کشورهاى اروپائى داشتم . چند روزى در ژنو که یکى از شهرهاى کشور سویس است بودم و باافراد و مقامات لازم تماس داشتم به من گفتند: دراین شهر در ظرف سال کنفرانس ها و سمینارهائى ترتیب داده مى شود از سرتاسر دنیا در آنها شرکت مى کنند کنفرانسهائى به نام کار و کارگر زن بهداشت تربیت و ... شمااگر سالى چند نفر را به این کنفرانسها بفرستید تااز مواضع اسلام نسبت به امور مختلف دفاع کند و منطق اسلام را درباره این موضوعات به گوش دنیا از پایگاه جهانى برسانند بسیار لازم است . این انتظارهااز ما مى رود و ما باید زمینه پاسخگوئى به آنها را فراهم کنیم . فعلا دنیا براى رفع این انتظار غالبا به جامع الازهر مصر مراجعه مى کنند واز آنجا مى خواهد. در حالى که علومى که در نزد ما هست چون براساس تشیع والهام گیرى از مکتب مقدس اهل بیت[ ع] استواراست خیلى کاملتر و دقیق تراست اما متاسفانه تاکنون نتوانسته ایم چنانکه لازم است افرادى را دراین زمینه تربیت کنیم . این گامها باید به توفیق پروردگار متعال و با توجه ولى عصرارواحنافداه دراین پایگاهها که متعلق به ولى عصر[ ع] است برداشته شود. البته بنده قبول دارم که در حوزه کارهئا بسیارى انجام شده است ولى هنوز کارهاى زیادى نیز هست که بایدانشاءالله انجام شود باید تحول کامل از حوزه علمیه قم شروع شود. حوزه هاى زیادى چه در داخل و چه در خارج کشور هستند که انتظار دارند چنین تحولى در حوزه علمیه قم صورت پذیرد و آنها هم این الگو را بپذیرند و عمل بکنند. ما براى بهتر عرضه کردن اسلام به چنین تحولى نیاز داریم . حوزه : یکى از مباحث مساله انگیز که بر سر آن نزاعهاى فکرى و سیاسى امروز بوجود آمده است این است که : آیا لازم است در فقه تحولى بوجود بیاید یا نه ؟اگر تحولى صورت گیرد باید به چه صورت باشد؟ آیا فقه سنتى پاسخگوى احتیاجات عصر حاضر از جهات لازم زندگى جوامع بشرى هست یا نیست ؟ تفاوت میان فقه سنتى و پویا و شکوفا چیست ؟ بالاخره اگر منظور تحول خواهان این است که : بعضى ازابواب فقه را که مورداحتیاج جامعه کنونى یااصلا نیست (مانندابواب مربوط به برده دارى و بندگان و کنیزان ) یااین که مورد احتیاج است ولى آنقدر درباره آن بحث شده که تقریبا روشن شده است و آنقدراحتیاج به بحث و صرف وقت ندارد رها کنند وابواب جدیدى را که تحول زمان بوجود آورده است از قبیل بحث درباره بانک و بانکدارى براساس موازین فقه اسلامى مساله بیمه مساله سرقفلى مساله تشریح جسد کیفیت ایجاد روابط با حکومتهاى غیردینى و جهان استکبارى مسائل مالیات سیاست خارجى کشورهاى اسلامى مسائل مربوط به غنا و موسیقى مسائل مربوط به آلات لهو بحث مربوط به شطرنج احتکار و مواردى که احتکار آنها ممنوع است مسائل مربوط به مالکیت و محدوده آن زمین و تقسیم بندى آن انفعال و ثروتهاى عمومى و کیفیت بهره بردارى از آنها ارز و پول مضاربه واجاره و شعاع و وسعت آنها عکاسى و نقاشى و مجسمه سازى و ... بگشایند و درباره این قبیل موضوعات به بحث و بررسى بپردازند و نتایج بحث هاى خود را مرتبا در اختیار حوزه ها و دانشگاهها و جوامع قرار بدهند حرف درستى است . دنیاى امروز در نتیجه پیشرفت هاى علم و تکنولوژى و در دسترس قرار گرفتن امکانات صنعتى واجتماعى مسائلى را که موثر در سرنوشت افراد و جوامع است بوجود آورده است که فقه و فقهاء نمى توانند و نباید در برابر آنها بى تفاوت بمانند. مثلا: در دنیاى قدیم یک نفر مى توانست در نتیجه فعالیت خود یک کارگاهى دائر کند و خود مدیریت آن را بعهده بگیرد. و پس از پرداخت اجرت آنان منافعى را که ازاین کارگاه کوچک تولیدى به دست مى آید مال خود بداند که این از لحاظ مبانى فقهى هم بدون تردید درست بود ولى امروز یک نفرانسان در نتیجه پیشرفت تکنولوژى با دراختیار داشتن کارخانه بسیار عظیم صنعتى هزاران انسان را مثلا به کار ریسنگدى یا بافندگى مشغول مى کند واجرت هر ى از آنان را در حد معینى مى پردازد ولى دریاى منافعى که ازاین راه به دست مى آورد بسیار عظیم است .این دریا از قطره قطره دسترنج میلیونهاانسان که در آن کارخانه کار مى کردند بوجود آمده است . مى دانیم این کارفرما دراین راه زحمتى جز مدیریت که از لحاظ زحمت شاید معادل زحمت یکى از کارگران یا مقدار کمى بیشتر باشد نکشیده است .اکنون این بحث پیش مى آید: آیا حلال بودن این منافع عظیم براى این شخص با مبانى فقهى که یکى از پایه هاى آن عدل وانصاف است منطبق است یا نه ؟ در صورت انطباق باید دلائل آن را به جوامع عرضه کنیم تا قانع شوند. همچنین یک نفرانسان مى تواند با دراختیار داشتن ماشینهاى عظیم صنعتى هزار هکتار زمین موات را شخم بزند واحیاء کند و زیر کشت ببرد و یااز دریا در یک لحظه هزاران ماهى صید کند. آیااین نوع فعالیت هااز دیدگاه اقتصادى موجب تراکم ثروت و مصداق[ کیلا یکون دوله بین الاغنیاء منکم] نمى شود.اگراین قبیل فعالیت ها با موازین فقهى تطبیق مى کند دنیاانتظار دارد: جواب قانع کننده واستدلال فقهى را از حوزه هاى علمى بشنود.اگر با موازین فقهى منبطق نیست نحوه کنترل واداره این امور را دنیا مى خواهد که حوزه هاى فقهى بیان کنند. مثال دیگر: هزاران انسان در سطح جوامع بشرى اقدام به تاسیس موسسه هاى تولید مى کنند و کالاهائى مانند: کفش لباس دارو ماشین کشتى هواپیما وامثال آن را به امیداین که منفعتى به دست آورده و چرخ زندگى خود را بگردانند تولید مى کنند. دراین میان پولداران بزرگ با دراختیار گرفتن کارخانه هاى عظیم صنعتى عین همان کالاها را در سقف بسیار زیادتر تولید مى کنند و چون سطح تولید آنان بسیار بالاست اگر آن کالاها را به قیمت بسیارارزان تراز آنچه دسته اول کالاهاى تولید شده خود را بفروش مى رسانند بفروشند براى آنان بسیار سودآوراست زیرا در سقف بسیار وسیعى آن را تولید کرده اند. ولى دسته اول اگر کالاهاى تولید شده خود را به قیمتى که این پولداران بزرگ کالاهاى تولید شده خود را مى فروشند بفروشند سودى نمى برند ازاین روى بازار فروش کالاهاى آنان راکد مى ماند و ضررهاى فراوانى متوجه آنان مى شود. حال دربرابراین بحران اقتصادى براساس چه ضوابطى این جریانها باید کنترل شود؟ آن ضوابط را باید حوزه هاى علوم اسلامى براى مردم بیان کنند. آیت الله سیدمحمد باقر صدر رضوان الله علیه در کتاب اقتصادنا در جریان استخراج معادن از قبیل : نفت طلا و مس یا حیازت مباحات یا صیداز دریاها و رودخانه ها واحیاى اراضى موات مى گوید: دراین قبیل فعالیت هاى اقتصادى وکات واجاره تاثیر ندارد. معادن استخراج شده هر چه و هر قدر که باشد و مباحاتى که حیازت شده است و ماهیهاى صید شده از دریا و رودخانه ها هر قدر که باشد و زمین هاى مواتى که احیاء شده همه و همه از آن کسانى است که شخصااین کارها راانجام داده اند. دیگران بسبب دادن اجرت واجیر گرفتن کارگران چیزى از محصول کار آنان را مالک نمى شوند.این مساله مساله بسیار مهمى است . فقهاء باید دلائلى را که ایشان اقامه کرده اند مورد توجه قرار داده در نتیجه بررسى یا تایید نند و یا پاسخ منطقى خود راارائه بدهند. بالاخره با پیشرفت تکنولوژى قدم بقدم افق جدیدى در زندگى بشر گشوده مى شود و مسائل تازه اى بوجود مى آید مثلا: 1. مساله حفاظت محیط زیست که یک مساله حیاتى است باید مورد بحث قرار بگیرد. وظائف و مسوولیت افراد در برابراین مساله از کار کردن یک ماشین واحتراق یک موتور و ریختن یک کیسه زباله گرفته تا کارکردن کارخانه هاى بزرگ معین شود و نحوه کنترل ها واختیارات و مسوولیت ها روشن و جامعه بطور مداوم در جریان گذاشته شود. 2. مساله شهرسازى ها باید بر چه ضوابطى استوار باشد که بعدا در رابطه با مساله ترافیک و عبور و مرور و حفظ زیست و آلودگى هوا مشکلاتى بوجود نیاید. باید مسوولیتها در رابطه بااین مساله کاملا براى مردم روشن شود. 3. کنترل وسائط نقلیه از چراغ و ترمز و موتور و لاستیک و برف پاکن آن گرفته تااجزاى دیگر آن باید بطورى کنترل شود که موجب تصادفاتى نشود و مسوولیت ها روشن و شناخت شود.اگر کنترل دراین امور نباشد اثرات تخریبى فراوانى بوجود مى آید.این فقه است که باید نحوه کنترل ها و شناساندن حد و مرزهاى مسوولیت ها باشد. 4. یکى از مسائلى که هم اکنون در جامعه ما مطرح است و در قانون اساسى کشور ما نیز ذکر گردیده است مساله تعاونیهاست . بایدانواع تعاونیها: تعاونى کشاورزى تعاونى صنعتى تعاونى تجارى تعاونى خدمات همه و همه و حدود رسمیت آنها و حدود مالکیت ها در آنها و قلمرو و فعالیتهاى آنها در حوزه علمیه مطرح شود. در شان فقه است که مبین این موضوعات باشد. 5.این روزها در رابطه با مساله کنترل موالید جنجال وسیعى در مطبوعات بوجود آمده است . مساله طورى مطرح مى شود که گویا جریان خطرناک و وحشت آورى در کمین است . مثلا مى نویسند: جمعیت کشور در آینده اى نه چندان دور به صد و پنجاه میلیون نفر مى رسد و با گذشتن هشتاد سال به یک میلیارد و تهران در آن روز صد و بیست میلیون جمعیت خواهد داشت !! بالاخره سالى دو میلیون نفر بر جمعیت کشور افزوده مى شود. مساله خیلى مهم است . فکر کنیداگر سى سال دیگر تهران حدود بیست میلیون نفر جمعیت داشته باشد چه خواهد شد؟ چگونه به نیازهاى جمعیتى که در سراسر کشور رو به افزایش است پاسخ خواهیم داد؟ قدرت پاسخگوئى به نیازهاى : مسکن تغذیه مدرسه بیمارستان بهداشت و کار براى این جمعیت موجود نیست . روبروز بر تعداد بى خانه ها بیسوادها و بیکاران افزوده مى شود. روزبروز شاهد تعداد بیماران بیشترى پشت در بیمارستانها مى شویم . روزبروز سوء تغذیه و محرومیت غذائى گروهى بیشتر مى شود. خلاصه مساله را طورى مطرح کرده اند که افزایش جمعیت را با فقر و عقب ماندگى اقتصادى و عقب ماندگى فرهنگى واجتماعى ربط داده اند. گفته اند:اکنون باید دست بکار شد و چاره جوئى کرد و چاره اى هم جز کنترل و تقلیل موالید موجود ندارد. دراین راستا به بعضى از علماء و فقهاى مملکت نیز مراجعه کرده واز آنان نظرخواهى کرده اند آنان نیز براساس فرصتى که داشتند پاسخ دادند ولى هرگز نظر مطلق ندادند و نخواستند به این طرز تفکر بطور مطلق صحه بگذارند و با شرایطى کنترل موالید را تجویز کردند.از کلام حضرت امام دام ظله العالى نیز بشرط اقتضاى ضرورت و یا تعیین فواصل در موالید موافقت به دست مى آید. ولى بهتراین بود که :از طرف مطبوعات کشور این مساله به این ترتیب مطرح نمى شد زیرااولا: بطورى که در علوم اجتماعى ثابت شده است رشد جمعیت ها بااین سرعت که ذکر گردید پى نمى رود.این آمار بااین ترتیب نظریه مالتوس گرایان را که امروز خلاف آن ثابت شده است تداعى مى کند. ثانیا رابطه اى میان افزایش جمعیت و فقر و بیکارى و عقب ماندگى اقتصادى و فرهنگى واجتماعى به ترتیبى که ذکر کردند وجود ندارد. جمعیت و افزایش آن در صورتى که ما بتوانیم اداره صحیح و نظم بوجود بیاوریم واستعدادهاى خداداد را شکوفا سازیم نه تنها علت عقب ماندگى نیست بلکه بعکس علت ترقى و تعالى و قدرت و قوت کشور مى گردد. دراینجا در رابطه با بهره بردارى ازاستعدادها بیاد حرف بهمنیار که در مقابل شیخ الرئیس ابن سینا گفت مى افتیم وى گفت : اگرازاین استعدادها که خداوند در وجود کودکان قرار داده است بهره بردارى صحیح مى شد شیخ الرئیس در دنیا منحصر بفرد نمى شد. مگر کسى مى تواند دراین موضوع تردید کند که همراه دهانى که بوجود مى آید دو بازو و یک مغز پا بعرصه هستى مى گذارد. منتهى مدیریتى لازم است که این بازوان را در راه فعالیت صحیح واین مغز را در مسیر تفکر منطقى و درست بکار بیندازد تا سرمایه اى براى مملکت شود. ثالثا: باید مساله راازاصل و ریشه مورد بررسى قرار بدهیم . ما در کشورایران بحث لزوم کنترل موالید را پیش کشیده ایم . کشورایران پنج برابر کشور آلمان غربى که در حدود هفتاد میلیون جمعیت دارد و در هر کیلومتر مربع 260 نفر زندگى مى کند و سه برابر فرانسه که در حدود شصد میلیون جمعیت دارد و در هر کیلومتر مربع 87 نفر زندگى مى کند و پنج برابر ژاپن که یکصدوسى میلیون جمعیت دارد وسعت دارد. منابع و معادن طبیعى و اقتصادى و زمین هاى قابل کشاورزى بیش ازاینها دارد واز لحاظ استراتژیک داراى موقعیت بسیار حساس و مهمى است واز جهت فرهنگ غنى وانسان ساز. هیچ یک ازاین کشورها با کشورایران اسلامى قابل مقایسه نیست . در صورتى که ازاین منابع طبیعى و فرهنگى خود بتوانیم با مدیریت کامل و صحیح و منظم استفاده کنیم و تمام امکانات خود را در جاده شکوفا ساختن استعدادها و بهره بردارى مرتب و فعال از نعمت هاى خداداد بکار بیندازیم نه تنها فقر و بیکارى و دیگر مشکلات و مضیقه هاى اقتصادى رااز میان بر مى داریم بلکه همین جمعیت روزافزون وسیله مهمى براى بوجود آمدن قدرت و قوت و عظمت اسلامى درابعاد نظامى وسیاسى واقتصادى و فرهنگى واجتماعى خواهد بود. در حوزه هاى علمیه مخصوصا حوزه مقدسه قم نیز مناسب بود این بحث با همه ابعاد آن بطور وسیع مطرح مى شد و تمام افکار وانظار وامکانات مملکت دراین راه بسیج مى شد تا با توفیق الهى نتیجه اى که گفته شد بدست مى آمد و انشاءالله هم بدست خواهد آمد. 6. چون براساس مسوولیت ها ضوابطاسلامى باید براى همه افراد در سطح جامعه کار ایجاد شود و فقر و بیکارى از بین برود دنیاانتظاراین را دارد که فقه اسلامى این ضوابط و مسوولیت ها را بیان کند و فقر را عملااز بین ببرد. 7. چون تولیدات باید براساس احتیاجات باشد و همه احتیاجات بشرى در یک درجه نیست برخى ازاحتیاجات مانند: خوراک و پوشاک و مسکن و بهداشت در درجه اول واحتیاجات دیگر در درجه دوم و سوم است باید حدوداین احتیاجات مشخص مسوولیت ها وامکانات کنترل شود تا جلو عرضه هاى زائد و کاذب و تقاضاى کاذب گرفته شود. 8. مساله تبیین سیاست هاى خارجى کشورهاى اسلامى باید براساس قرآن واحادیث اسلامى بطور کامل مورد بحث قرار بگیرد و دراختیار جوامع گذاشته شود. اگر پس از فرمایش حضرت امام درباره غنا و شطرنج لجنه هائى تشکیل و درباره این مسائل و مسائلى از قبیل مالیات واحتکار و غیره بررسى از دیدگاه فقهى بعمل مى آمد و نتیجه آن دراختیار علماى بزرگ و زعیم محترم کشوراسلامى قرار داده مى شد بسیار کار مناسبى بود. بالاخره اگر منظور تحول خواهان این است که :این قبیل مسائل نیز در حوزه ها مورد توجه فقهاء قرار بگیرد و درس ها و بحث ها بر محوراین مباحث نیز دور بزند حرف منطقى است و باید مورد توجه قرار داده شود. ولى اگر منظورشان از تحول فقه این است که درادله چهارگانه فقه که قرآن کریم واحادیث معتبر دینى واجماع و عقل است تغییرى داده شود واز بعضى از آنها صرف نظر شود و یا برخى از آنها حذف شود و چیزى دیگرى جاى آنها را بگیرد هرگز قابل قبول واساساامکان پذیر نیست زیرااز دیدگاه ما مسلمانان[ فقه] مبین احکام خداونداست و دلیل احکام خداوند هم بایداز جانب خداوند باشد.ادله چهارگانه که ذکر گردید همه جنبه خدائى دارند. قرآنى مجید که کتاب خداونداست . احادیث حضرت پیامبراکرم[ ص] هم براساس گفتار خداوند[ ما ینطق عن الهوى ان هوالا وحى یوحى] بخداوند بر مى گردد. صحت و صدق احادیث اهل بیت[ ع] را نیز حضرت پیامبراکرم[ ص] براساس حدیث ثقلین تضمین کرده است .اجماع فقهاء نیز به احادیث ائمه[ ع] بر مى گردد زیراازاتفاق آراء آنان براى مااطمینان حاصل مى شود که آنان براساس حدیثى که در دست داشته اند و بواسطه زیادى فاصله زمانى به دست ما نرسیده است فتوا داده اند. منظوراز[ عقل] هم که یکى ازادله چهارگانه فقه است هر فکر و عقل نیست بلکه آن حکم عقلى است که مانند حکم عقل به قبح ظلم قطعى و روشن و منطقى باشد. بازگشت چنین حکم عقلى به شرح است چنانچه بازگشت شرع هم کلا به عقل فطرى و منطقى است . این ادله چهارگانه نه تغییر پذیراست و نه کم و زیادپذیر. امروزه در برخى از نوشته ها مى خوانیم که : خوب است[ اجماع و عقل] را ازادله بردارند و بجاى آنها[ علم و زمان] را بگذارند.این حرف غیرقابل قبول بلکه غیرمنطقى است زیرا علم راهگشا و راهنماست ( علم به معناى درک پى بردن به حقایق موجوداست ) ولى دلیل و حجت نیست . [زمان] هم زمینه سازاست نه حجت و دلیل . چنانکه مکان و منطقه نیز دراجتهاد بدون تردید تاثیر دارد. اگر منظور کسانى که نظر منفى به فقه سنتى دارنداین است که : کتابهائى از قبیل جواهر و مصباح الفقیه و مفتاح الکرامه چون مبسوط هستند و مطالعه آنها وقت زیادى را مى گیرد باید کنار بگذاریم . باید توجه داشته باشند براى اداء حق مطالب مهم فقهى که مستلزم غور و بررسى براساس مبانى اصول و فقه دقیق شیعه است یک چنین بسط و توضیح از لحاظ ادله و بررسى اقوال لازم است .این کتابها بااین که این اندازه مبسوط و مفصل است هنوز برخى از مسائل را یا ذکر نکردند و یا به اختصار برگزار کردند که باید جبران شود. بالاخره فقه و حقوق اسلامى ما براساس این ضوابط که ذکر مى کنیم پویا و شکوفا و پاسخگوى احتیاجات جوامع بشرى در هر عصر و زمان است . منتهى ما باید فقیه باشیم تا بتوانیم ازاین ادله و ضوابط احکام و قوانین هر عصر رااستخراج کنیم و گام بگام با پیشرفت علم و زمان پیش برویم . آن ضوابط ازاین قراراست : 1. آزادى اجتهاد که مجتهدین با داشتن تخصص در چندین علم و با داشتن برداشتها و درک ها و تشخیص هاى پخته و متفاوت دراعمال نظر و استنباط آزاد مى باشند. 2. لزوم تقلیداز حى یعنى فردى که در آن عصر زنده و[ فرزند زمان] است واز مقتضیات عصر و زمان خود از لحاظ تواریخ ملل و جوامع بشرى و جامعه شناسى و سایر چشم اندازهاى جدید کاملا آگاه است . چنین فردى با مقتضیات عصر و زمان گام بر مى دارد و مسائلى که نه تنها پاسخگوى احتیاجات هر عصراست بلکه مسائلى را که آنها را به پیش مى برد و به تکامل فرهنگى اقتصادى سیاسى اجتماعى واخلاقى مى رسانداستنباط و دراختیار ملت اسلامى مى گذارد. 3. داشتن منابع و مدارک غنى و فراوان بطورى که یک فقیه در درجه اول به تمام آیات قرآن آشنا و آن را مورد نظر قرار مى دهد. در درجه دوم به احادیث نظر مى افکند.اگر مااحادیث مربوط به احکام شیعه را بااحادیث اهل تسننن مقایسه کنیم مى بینیم : در کتابهائى از قبیل جامع الاصول آنان که سعى شده است همه احادیث آنان چه مربوط به احکام و چه غیراحکام چه منقول از پیامبر[ص] چه منقول ازاصحاب آن حضرت را در آن کتاب مندرج مجموعا ده هزار حدیث دارند ولى در وسائل الشیعه که فقط احادیث مربوط به احکام مستند به پیغمبر[ص] و ائمه[ ع] را جمع کرده است سى وپنج هزار حدیث مندرج است . 4. کلیات و کبریائى که داراى مصادیق وسیع و فراوان و صغریات بسیار وسیع که احتیاجات همه اعصار را شامل مى شود. 5. قواعد فراوانى از قبیل قاعده اهم و مهم قاعده لاضرر قاعده لاحرج قاعده اى که از آیه شریفه[ لن یجعل الله للکافرین على المومنین سبیلا]استفاده مى شود یعنى خداوند راههاى تسلط کفار بر مسلمان را از همه جهات فرهنگى اقتصادى سیاسى اخلاقى واجتماعى بسته است و حرام بودند حفظ کتب ضلال که منظوراز آن ممنوعیت بازگذاشتن راههاى انحراف و وسائل گمراه کننده از همه جهات وابعاداست حرام بودن بیع سلاح به دشمنان دین که منظوراز آن ممنوع بودن منتقل ساختن هر وسیله اى که موجب قوت دشمنان دین که منظوراز آن ممنوع بودن منتقل ساختن هر وسیله اى که موجب قوت دشمنان دین مى گردد به آنان است و امثال این قواعد که در موارداصطکاک نیز باید راه لازم و صحیح را تشخیص داد. بنابراین فقه ما یک فقه ایستا نیست واساسا پویا و شکوفا و پاسخگوى همه احتیاجات و رفاه بخش و آزادى واستقلال آفرین است . منتهى ما باید سعى کنیم فقیه شویم تا بتوانیم دراین دریاى بى کران معارف غواصى کنیم و هر روز گوهرهائى را که احتیاجات هر عصر را از لحاظ ارائه یک نظام متکامل تامین مى کنداستخراج کنیم . البته فقیه شدن بااین شرایط کار آسانى نیست که فخرالمجتهدین شیخ مرتضى انصارى مى گوید :[رزقناالله الاجتهادالذى هواشق من طول الجهاد] خداوند مقام اجتهاد را که از زمان طولانى به جهاد با دشمنان در میدان جنگ پرداختن سخت تراست نصیب ما بگرداند. | ||
مراجع | ||
پاورقى ها 1. اصول کافى ج 1.47. 2. همان مدرک .
3. همان مدرک .
4. همان مدرک .
5.نهج البلاغه صبحى صالح کلمات قصار 432.
6. اصول کافى ج 1.46.
7. همان مدرک .47.
8. همان مدرک 44.
9. همان مدرک .
10. همان مدرک .36.
11.بحارالانوار ج 2.32.
12. همان مدرک .3534.
13. همان مدرک 33. اصول کافى ج 2.128.
14.بحارالانوار ج 2.37.
15. اصول کافى ج 1.32.
16. همان مدرک ج 1.32.
17.بحارالانوار ج /05/2
18. همان مدرک ج 2.26.
19.سنن ابن ماجه حدیث 3170.1058.
20. امالى صدوق 344.
21.کشف الخفا ج 1.513 حدیث 1369.
22.جامع الاصول ج 11.185 حدیث 8716.
23.سوره احزاب آیه 23.
24.روضات الجنات ج 7.54.
25.جواهر ج 7.199198.
26.نهج البلاغه خطبه 18.
27.سوره نساء آیه 141. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 370 |