تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,015,777 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,717,971 |
مسائل نظام حوزه5: مبانى نظرى جایگاه اجتماعى حوزه | ||
حوزه | ||
مقاله 4، دوره 4، شماره 23، آذر 1366، صفحه 53-76 | ||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||
تاریخ دریافت: 15 اسفند 1394، تاریخ پذیرش: 15 اسفند 1394 | ||
اصل مقاله | ||
مبانى نظرى جایگاه اجتماعى حوزه در مقدمه بحث مذکور توضیح داده شد که : فلسفه وجودى حوزه هاى علمیه و تشکل یافتن مجموعه اى به نام روحانیت تداوم بخشیدن به حرکت انبیاء و پى گیرى اهداف آنان در جامعه بشرى است . و یادآور شدیم که طرح این موضوع و بیان پیوستگى وارتباط میان اهداف و وظایف حوزه ها و حرکت انبیاى الهى براى تقدس بخشیدن به حوزه هااز طریق شعار دادن و منزه قلمداد کردن روحانیت نیست بلکه منظور شناخت جایگاه واقعى حوزه ها درنظام اجتماعى اسلام و تبیین وظایف اجتماعى حوزه و روحانیت است . و در نهایت به این نتیجه دست یافتیم که براى شناخت جایگاه اجتماعى حوزه و وظایف روحانیت در قبال جامعه اسلامى و جوامع بشرى باید جایگاه انبیاى الهى و وظایف آنها را در میان امتها مورد مطالعه قرار داد. براى شناخت جایگاه و نقش و رسالت انبیا [ قرآن] متقن ترین و گویاترین متن و منبع تحقیقاتى بشمار مى رود و روایات در کنار آن روشنگر مفاهیم و مبین مصادیق آن است . در قرآن براى پیامبران وظایف گوناگونى در رابطه با جامعه انسانى یاد شده است که صریح ترین و بارزترین آنها عبارت است از: نزکیه و تهذیب اخلاقى و معنوى انسانها تعلیم کتاب و حکمت 1 ابلاغ پیام هاى خداوند که از طریق وحى و ضعیفان جامعه 3 جهاد و مبارزه در راه خدا تشویق و تحریص مردم به جهاد در راه خدا 4 دعوت به سوى حق و قسط اجراى عدالت اجتماعى 5 استقامت و پایدارى و مبارزه با طواغیت و کافران و منافقان 6 و ... وظایفى که از قرآن برشمردیم به ظاهر گوناگون و متنوع است ولى در مجموع داراى نوعى وحدت است و یک روح کلى همچون رشته اى مستحکم همه آنها را در یک راستا با هم پیوند داده است که آن روح کلى مایه وحدت بوده و به مثابه محوراصلى و سنگ زیرین بناى حرکت اجتماعى انبیاى الهى بشمار مى آید. اهداف غائى و آلى در حرکت انبیاء وظایف پیامبران ازاهداف رسالت آنان ریشه مى گیرد واهداف رسالت و بعثت پیامبران از[ هدف خلقت] جدا نیست بلکه پیامبران مبعوث شده اند تاانسان را بسوى اهداف آفرینش رهبرى و هدایت کنند. قرآن در یک آیه هدف خلقت انسان را و نیز موجود دیگرى که آن را 7جن مى نامد چنین بیان داشته است:[ وما خلقت الجن والانس الا لیعبدون] خداوند دراین آیه هدف نهایى و عالى آفرینش انسان را عبادت خدا معرفى کرده است و حال این حقیقت که چگونه مساله عبادت واخلاص در عبودیت عالى ترین مرحله کمال آدمى بوده هدف عالى خلقت قرار گرفته است بحثى است که باید در جاى خود مورد بررسى قرار گیرد. اگر عبادت و عبودیت خدا هدف عالى خلقت انسان باشد پس هدف انبیاء چیزى جز رساندن انسان به مرحله عبودیت واخلاص در عبادت و توحید نیست . و هدف و آرمانى که پیامبران آن را مى جویند فقط خدااست و بس و هر چیز دیگر جنبه مقدمه را دارد نه جنبه [ اذجاءتهم الرسل من بین ایدیهم و من خلفهم الا تعبدواالاالله] 8 . توحید و خداپرستى عالى ترین هدف رسالت و بعثت انبیا بوده و دعوت به توحید و خداپرستى اصلى ترى وظیفه پیامبران الهى را تشکیل مى داده است . ولى مى بینیم که قرآن در کناراین کاراصلى و هدف نهایى وظایف و ماموریتهاى دیگرى را نیز براى رسولان و پیامبران بیان داشته است که به بخشى از آنهااشاره کردیم همچون : تزکیه و تعلیم دعوت به وحدت واجتماع 10 و برقرارى عدالت اجتماعى و ... با توجه به این که هدف اصلى رسالت انبیا توحید و هدایت جامعه به سوى آن است روشن خواهد بود که رشداخلاقى و تکامل علمى بشر و تشکیل جامعه متحد واجراى عدالت اجتماعى همه و همه ازاهداف و وظایف آلى پیامبران است که بدون آن کارها هدایت جامعه بسوى توحید و عبادت پروردگار میسر نیست . واین حقیقتى است که پرورگار عالم آن رااز طریق معارف و دقایق قرآنى به ما تفهیم فرموده است و بااین که مى فرماید: [وما خلت الجن والانس والا لیعبدون] در زمینه هدف بعثت انبیاء فرموده است:[ هوالذى بعث فى الامیین رسولا منهم یتلوا علیهم آیاته ویزکیهم و یعلمهم الکتاب والحکمه وان کانوا من قبل لفى ضلال مبین] . این نیست مگر به خاطر رعایت عینیتها و توجه به قوانین حاکم بر روح واندیشه فردى واجتماعى بشر - که البته آن قوانین به اراده خداوند جارى گشته است واز حیطه قدرت او خارج نبوده و نیست . دعوت به خداپرستى و عبادت و عبودیت پروردگار نیاز به مقدماتى دارد که در راس آن مقدمات تزکیه و تهذیب اخلاقى و معنوى مردم از طریق باز خواندن آیات الهى بر مردم و تعلیم کتاب و حکمت است واز آنجا که تهذیب و تزکیه روحى امتها در یک نظام فاسد و غیرالهى و استبکارى و در سایه حکومت هاى طاغوتى [ هوالذى ارسل رسوله بالهدى و دین الحق لیظهره على الدین کله و لوکره المشرکون] 11 دراین مرحله موضع تازه اى به نام[ نظام حاکمیت ارزشهاى الهى] پدید مى ید و وظیفه نوینى در رابطه با حفظ این نظام و تعمیم و تقویت آن مطرح مى شود و براى این منظور شیوه ها و شرایط جدیدى ضرورت مى یابد که یکى از آنها دعوت به وحدت اجتماعى و دیگرى ترجیح منافع و مصالح جامعه اسمى بر منافع افراداندک و معدوداست و... مرحوم علامه طباطبائى رضوان الله علیه در ذیل آیه کریمه[ یاایها الذین امنوااصبروا و صابروا و رابطوا واتقواالله لعلکم تفلحون] 14 مى فرماید: اوامر دراین آیه مطلق است و منظوراز صبر پایدارى در برابر شداید و صبر در طاعت خدا و صبراز معصیت است و در هر حال منظورازاین صبر صبراز ناحیه مسایل فردى است به قرینه واژه - مصابره - که در مقابل آن آمده است . [مصابره] عبارت است از شکیبایى و تمل در برابراذیت جامعه و مشکلات اجتماعى .. واما مفهوم[ رابطوا] گسترده تراز معناى[ مصابره] است زیرا مصابره به معناى تحمل جامعه و[ رابطوا] به مفهوم ایجاد جامعه و جماعت و لزوم ارتباط میان گروه ها در تمام شوون زندگى دینى است چه در مراحل دشوارى و چه در مراحل آسایش 15 . سپس مرحوم علامه فصلى را تحت عنوان [قرآن کریم خبر مى دهد که نخستین عاملى که انسان را به مساله اجتماع توجه داده و خود به حفظ واستقلال آن اهمیت داده است پیامبران بوده اند: کان الناس امه واحده فبعث الله النبیین مبشرین و منذرین وانزل معهم الکتاب بالحق لیحکم بین الناس فیمااختلفوا فیه] 16این آیه بیان مى دارد که انسان درابتدایى ترین مراحل زندگى خویش یک امت واحد با سیستمى ساده وابتدایى بوده واختلافى در میان آنان نبوده است تااین که اختلافها در میان آنان نبوده است تااین که اختلافها ظاهر شده و درگیرى ها به وجود آمده است پس خداوند پیامبرانش را مبعوث کرده و با آنان کتاب را فرو فرستاده است تا به وسیله آن اختلافات از میان جامعه برچیده شود و به وسیله قوانین الهى وحدت جامعه حفظ گردد. 17 براساس عینیتها حرکت و بدینجهت است که مى بینیم در فرهنگ عقیدتى شیعه میان معرفت خدا و معرفت امام پیوستگى تنگاتنگى وجود دارد. حسین بن على[ ع] در تعریف حقیقت معرفت خدا مى فرماید: [معرفه اهل کل زمان امامهم الذى یجب علیهم طاعته] 18 . وامام باقر(ع) مى فرماید: اما! لوان رجلا قام لیله وصام نهاره و تصدق بجمیع ماله و حج جمیع دهره و لم یعرف و لایه ولى فیوالیه ویکون جمیع اعماله بدلالته الیه ماکان له على الله حق ثوابیه ولا کان من اهل الایمان 19 . یعنى : آگاه باشید که اگر مردى همه شب به نماز بر خیزد و روزش را روزه بدارد و همه مال خود را در راه خداانفاق کند و پیوسته به زیارت خانه خدا رود واز ولایت ولى خدا آگاه نباشد تاازاو پیروى کند و همه اعمالش به راهنمایى او باشد چنین کسى را حق پاداشى از خدا به خاطر همه آنچه کرده است نیست و نیزازاهل ایمان به شمار نمى رود. وامام رضا[ ع] در بیان فلسفه اهمیت امامت مى فرماید: [بالامام تمام الصلاه والزکاه والصیام والحج وتوفیرالفى والصدقات وامضاءالحدود والاحکام و منع الثغور والاطراف] 20 . توجه به این حقیقت که حرکت پیامبران براساس عینیتها و واقعیتهاى اجتماعى معنوى اقتصادى واستعداد و توان امتها بوده است نقش تعیین کننده و موثرى را در رابطه با حرکت معنوى روحانیت و حوزه ها در جامعه خواهدداشت زیرا با تعمق و ژرفنگرى در حرکت معنوى پیامبران این نکته روشن خواهد شد که براى هدایت جامعه به سوى ارزشهاى معنوى و دینى و براى دعوت امتها به سوى توحید و عبودیت پروردگار جهان تنها تذکر آیات بهشت و دوزخ و تدریس اعتقادات و فلسفه و عرفان کافى نیست بلکه باید زمینه هاى رشد را پدید آورد و موانع تکامل و هدایت را بر طرف ساخت و خلاصه این که براى دست یابى به اهداف عالى باید به ابزار و عوامل آلى و عادى و عینى و تکوینى آن نیز توجه داشت . جایگاه انبیاء در جامعه بشرى بدیهى است که ذوق و سلیقه وانتخاب شخصى ما دراین زمینه بدون توجه به کلام وحى و معصومین[ ع] ارزشى ندارد زیرا پیامبران مبعوث خدایند واین اوست که مى بایست جایگاه اجتماعى آنان را معین کند و بیان دارد که آیا پیامبران مجرى اخلاقند یا معلم کتاب و حکمتند و یا مصلح اجتماعى و یا ناظر بر کارهاى جامعه و یا دعوت کننده مردم به عبادت و خداپرستى و ...؟ و در صورتى که همه این مسایل در حیطه کار و مسوولیت انبیاء وجود داشته باشد باید دید که بر همه این کارها و فعالیتها و رسالتها چه عنوانى منطبق است و پیامبران تحت چه منصب و مسوولیت و عنوانى به تحقق این اهداف مى پردازند. از مجموعه آیاتى که در زمینه وظایف اجتماعى انبیاء وارد شده است و ما برخى از آنها را یادآور شدیم دو مساله بعنوان محور فعالیتها و حرکت انبیاء در جامعه قابل شناخت و بررسى مى باشد که عبارت است از [تزکیه و تعلیم] زیراانسان بدون رشد و آگاهى امکان ندارد که به مراحل عالى معنوى و تکامل روحى و عبودیت واقعى واخلاص برسد. نماز بدون عرفان و فاقد طهارت باطنى زیاد مى توان گزارد روزه خوددارى از خوردن و آشامیدن بدون درک صحیح از هستى وارزشهاى حاکم بر آن زیاد مى توان تحمل کرد و طواف برگرد کعبه بدون شناخت حقیقى صاحب کعبه زیاد مى توان داشت ولى بى تردید چنان نماز و روزه و حجى و حتى چنان جهادى از نظر مکتب انبیاء فاقدارزش است . على (ع) مى فرماید: ایهاالناس !الاخیر فى دین لاتفقه فیه.. 21 و نیز مى فرماید المتعبد على غیر فقه کحمارالطاحونه یدور ولایبرح 22 . بنابراین عبودیت و عبادت و پرتو تزکیه و طهارت و رشد باطنى و معنوى حاصل مى آید و بدینجهت است که قرآن مرحله تزکیه را مرحله رستگارى معرفى کرده است و مى فرماید: قد افلح من زکیها 23 . و نیز مى فرماید:[ قدافلح من تزکى] 24 . و در آیه کریمه دیگر خلود وابدیت در جنت را بعنوان پاداش این رستگارى و پیروزى معرفى کرده و مى فرماید: و من یاته مومتا قد عمل الصالحات فاولئک لهم الدرجات العلى جنات عدن تجرى من تحتهاالانهار خالدین فیها و ذلک جزاء من تزکى . 25 ازاین آیات استفاده مى شود که نزدیک ترین مرتبه و جایگاهى که مى تواندانسان را به هدف نهایى آفرینش و عبودیت واقعى برساند تزکیه است و رسیدن به بهشت به معناى امضاى دستیابى انسان مومن تزکیه یافته به هدف عالى خلقت است که براى اواز ناحیه خداوند قرار داده شده است . اکنون باید دانست که تزکیه و طهارت و رشد نفس چگونه حاصل مى شود؟ بدیهى است که طهارت نفس آدمى و رشد فکر واندیشه و روح انسان تنها و تنها درسایه معرفت و علم حاصل مى شود حال این که مراداز معرفت و علم کدام معرفت و علم است موضوعى است که باید در جاى خود بررسى و شناخته شود و ما را دراین بحث توجه به این حقیقت کافى است که بدانیم نزکیه و طهارت و رشد در ظلمت جهل میسر نیست بلکه در پرتو علم و معرفت حاصل مى آید و مهمترین کار پیامبران ارائه علم و معرفت به انسانها و تعلیم کتاب و حکمت به آنان است واگر آیات خداوند را بر مردم باز مى خوانند و با طواغیت مبارزه مى کنند و معجزه مى آورند و مظلومان تاریخ را یارى مى دهند و بر کرسى قضاوت و داورى مى نشینند و فرماندهى سپاه مى کنند و با قانون خدا در میان مردم حکم مى رانند و در راه بنیان نهادن جامعه اى واحد و نظامى الهى تلاش مى نمایند و ... همه و همه در راستاى کار تعلیم و آموزش و پرورش معنوى انسان است . و خلاصه این که مهمترین اصلى ترین و بارزترین مسوولیت اجتماعى و وظیفه و فعالیت انبیاء در جامعه بشرى معلمى و آموزشگرى بوده است . در روایتى آمده است که پیامبر خدا[ص] ازخانه بیرون آمد در مسجد دو مجلس دید: در یک مجلس بررسى و تفقه در دین مى شد و مجلس دیگر به دعا خواندن واز خدا مسالت کردن مى گذشت . گفت : هر دو مجلس نیک است . آن گروه خدا را مى خوانند و آن گروه مى آموزند و مطالب را به نادانان مى فهمانند.این گروه آموزشگران برترند. من براى آموزشگرى فرستاده شده ام . آنگاه در کنارایشان نشست . 26 رسول خدا[ص] دراین روایت عبارت بسیار موجز و صریحى در رابطه با موضوع مورد بحث ما دارد مى فرماید: [بالتعلیم وارسلت] من براى آموزشگرى فرستاده شده ام واین همان نکته اى است که در مقام اثبات آنیم . البته باید توجه داشت که در فرهنگ جامعه امروز ما واژه معلم تا اندازه اى از معناى مطلق لغوى به معناى خاص هجرت کرده است بطورى که براى تدریس کننده دروس ابتدایى کلمه معلم و براى دوره متوسطه واژه دبیر و براى دوره عالى لفظ استاد را بکار مى برند و ممکن است این ذهنیت معناى وسیع و مفهوم عمیق واژه معلم را در حجاب قرار دهد ولى حق این است که در میان واژه هاى مرادف آن عنوان معلم و معلمى عنوانى است دقیق تر و رساتر و در صورتى که ابعاد و گستردگى و جلوه هاى آن تبیین شود برازنده ترین عنوان شناخته خواهد شد. معلمى انسان درابعاد مختلف آن در گذشته کار معلم تدریس و انتقال مطالب درسى تلقى مى شد و درک معلم از تعلیم و تربیت جز همى امر چیزى دیگر نبود. شخصیت شاگرد مسایل زندگى و احتیاجات اجتماعى او مورد توجه مربى واقع نمى شد. معلم جز تحکم کارى نمى کرد. رابطه او با شاگرد مثل رابطه حاکم با مامور و محکوم بود. هدف روش مطالب درسى و برنامه کار همه به وسیله معلم تعیین مى شدند... ولى امروز تعلیم و تربیت مفهوم خاصى دارد. معلم نقش یک راهنما را بعهده دارد و مانند یک شاگرد عضو گروه کلاس محسوب مى شود آنچه مهم است شخصیت شاگرد مسائل وى احتیاجات اجتماعى او و انتظارات جامعه ازاوست 27 .... اینجاست که کار مربى از مرحله دیکته کردن دستورات اخلاقى بالاتر مى رود او باید راهنماى خوبى در پیشرفت و رشداخلاقى شاگرد باشد و به شاگرد کمک کند تا به تدریج با در نظر گرفتن مقتضیات اجتماعى وانتظارات دیگران وارزشهاى انسانى میزانهایى در اخلاق براى خود توسعه دهد و رفتار خود را طبق همان میزانهااداره نماید. 28 پژوهشگران علوم تربیتى و صاحب نظران شیوه هاى آموزشى امروز بعنوان مبانى نوین آموزش و پرورش اظهار مى دارند که تعلیم و تربیت و مفهوم واقعى آن یک عمل محدود و تک بعدى و یک رشته وظایف و عملیات خشک و بى روح نیست بلکه تعلیم و تربیت باابعاد مختلف مادى و معنوى زندگى فردى واجتماعى انسان درارتباط است و یک معلم واقعى که کار تعلیم را بعنوان یک مسوولیت و یک ارزش پذیرفته است باید به وضعیت روحى جسمى اقتصادى خانوادگى اخلاقى مذهبى اجتماعى و توان واستعداد شاگردان خویش توجه داشته باشد و براى انتقال آگاهى هاى خویش بدانها و متخلق ساختن آنها به ارزشها به جاى تحمیل و پرخاش و ناشکیبایى چونان پدرى مهربان و کاردان شرایط لازم را براى رشد و تکامل استعداد و توان متعلمان خوى فراهم آورد. و آنها را در راه از میان برداشتن موانع پیشرفت و تکامل یارى دهد
این نگرش نظریه نوینى است که محققان و اندیشمندان عصر حاضر در پرتو تمدن و تکامل علمى بشر به آن دست یافته اند. در حالى که ما شیوه ها و شگردها واندیشه ها واهدافى مترقى تراز آن را در مکتب انبیاء و معلمى پیامبران در جامعه بشرى مى توانیم شاهد باشیم واین شعار نیست بلکه واقعیتى قابل لمس و ادراک مى باشد و کافى است که ما حرکت فرهنگى وارشادى و تبلیغى پیامبران را در میان امتها مورد مطالعه قرار دهیم و مشاهده کنیم که چگونه پیامبران براى تزکیه و رشد و طهارت انسان به تعلیم و آموزشگرى روى آورده واین تعلیم را براساس گفتار و کردار و شیوه ها و فراهم آوردن زمینه ها و رعایت استعدادها و عینیتهااستوار ساخته اند و دراین راستا به تلاشهاى گوناگون دست زده و در شرایط متفاوت به شیوه هاى مختلف رو آورده اند. گاه در نهان به دعوت پرداخته و به فردسازى همت گمارده و زمانى به دعوت آشکار و عمومى سعى کرده اند. روزى تنها و بى سلاح و بى یاور به شهرها داخل شده و مردم را به حق دعوت کرده و زمانى فرماندهى سپاهى عظیم را بعهده گرفته و دشمنان را در برابر هیبت و صلابت خویش به تسلیم واداشته اند. در مقطعى از زندگى از شهر و دیار خویش آوراه گشته و هجرت پیش گرفته و در مقطعى دیگر رهبرى و مدیریت امعه را برعهده گرفته و جامعه اى واحد و متحد براساس قسط و عدل بنا کرده اند و ... روند پرنوسان این حرکت ها و جلوه هاى گوناگون ایفاى مسوولیتها در زندگى انبیا وامامان[ ع] از زاویه بینش یک انسان غیر مذهبى امامان[ ع] از زاویه بینش یک انسان غیر مذهبى و یک ماتریالیست بى تردید داراى تفسیر و تحلیلى مادى خواهد بود و چنین تلقى خواهد شد که پیامبران مانند همه کسانى که به حکومت و ریاست اجتماعى رسیده اند مرحله به مرحله راه نفوذ و حاکمیت خویش را به منظور رسیدن به قدرت و حکومت پیموده اند تا به رهبرى به منازع دست یافته اند! ´ ولى از دیدگاه یک متشرع که حقیقت شریعت و دیانت و رسالت را شناخته و بدان ایمان آورده است و با واقع نگرى تاریخ و زندگى و شخصیت و اهداف پیامبران الهى وامامان معصوم(ع) را مورد بررسى قرار داده است تحلیل دیگرى وجود دارد. زیرااو مى بیند که پیامبراسلام[ ص] در اوج قدرت اجتماعى و در زمانى که رسما مدیریت جامعه را دراختیار دارد از نظراخلاق فردى واجتماعى واز جنبه زندگى مادى تغییر نکرده است و همچنان در کنار محرومان و مستضعفان و هم سطح با آنان از حیث معیشت مى باشد واز هرگونه فخرفروشى و خودبرتربینى بیزاراست و حتى زمانى که با گروهى ازاصحاب و یاران خویش به سفر مى رود حاضر نمى شود که یارانش کارهاى او راانجام دهند و خود همانند فردى عادى به کار مى پردازند و هنگامى که یکى از مسلمانها در برابر مقام معنوى و شکوه اجتماعى او لرز براندامش مى افتد براى ایجاد و آرامش دراو مى فرماید: [هون علیک ! فلست بملک انما اناابن امراه کانت تاکل القد]. 29 یعنى : راحت باش ! من شاه نیستم پسر زنى هشتم که گوشت مانده خشک شده مى خورد. ابوذر مى گوید : سلمان و بلال را دیدم که به نزد رسول خداافتاد و بر آن بوسه زد پیامبراو راازاین عمل بازداشت و سپس به او فرمود: [یا سلمان ! لاتصنع بى ماتصنع الاعاجم بملوکها انا عبد من عبیدالله آکل مما یاکل العبد واقعد کما یقعدالعبد]. 30 وقتى که به آن حضرت گفته مى شود که : شما در نزد خدا با کرامت تراز قیصر و کسرى هستید در حالى که آنها در چنان رفاه و آسایش دنیایى به سر مى برند و شما بر حصیرى نشسته اید که در بدن شمااثر گذارده است ! پیامبر(ص) در پاسخ مى فرماید: اما ترضى ان یکون لهم الدنیا ولناالاخره ؟ 31 امام باقر[ ع] مى فرماید: که رسول خدا فرمود: پنج چیزاست که تا هنگام مرگ از آنها دست برنخواهم داشت: [غذا خوردن بر زمین با بندگان سوار شدن بر چهارپا و پالان کردن آن و دوشیدن شیر ماده بز به دست خودم و پوشیدن پارچه پشمى و سلام کردن به کودکان تا سنتى باشد پس از من] 32 . انسان موحدى که به مکتب انبیاءایمان آورده است و براستى پیامبر راانسانى معنوى و روحانى به تمام معنا مى شناسد و هدف اصلى و نهایى آنان را هدایت بشر به عبادت و عبودیت پروردگار توحیداو مى داند چه تحلیل از رهبرى اجتماعى و فرماندهى نظامى و قضاوت و داورى و جنبه هاى مختلف زندگى اجتماعى پیامبران مى تواند داشته باشد جزاین که همه اینها را مقدمه و زمینه چینى براى رسیده به هدف نهایى بداند واذعان کند که برقرارى حکومت و حضور پیامبران وامامان در مسوولیتهاى مختلف اجتماعى و رسیدگى آنان به وضع مادى واقتصادى و محیطى انسانها جنبه مقدمیت داشته است و دخالت پیامبران و اماممان دراین گونه امور به نحواستحباب و یا تمایل شخصى نبوده بلکه به صورت یک وظیفه قطعى و یک ضرورت غیرقابل اجتناب بوده است . و اگر جزاین بوده پیامبران وامامان که براى حکومت و منصبهاى عالى اجتماعى بشرى به اندازه ( عطسه بز ماده اى ) 33 هم ارزش قائل نبوده اند. مهار مدیریت جامعه را بر دوش آن مى نهادند و رهایش مى ساختند تا هر کجا که مى خواهد برود ولى آنان چنین نکردند بلکه بار مسوولیتهاى اجتماعى بشر را به فرمان خدا بر دوش کشیدند و آنان که وارث و پیرو وامین و جانشین آنانند نیز باید بر دوش کشند. بشرط آن که در همه شرایط این حقیقت رااز یاد نبرند که یک[ معلم] هستند و کاراصلى آنان معلمى و هدایت انسانها و جامعه است و مواظب باشند که ماهیت دنیا آنان را نفریبد مسخ نکند و وسیله را برایشان هدف نسازد. و همواره این کلام امیر المومنین (ع) را به خویش تعلیم دهند که : اللهم انک تعلم انه لم یکن الذى کان منا منافسه فى سلطان ولاالتماس شى ء من فضول الحطام و لکن لنردالمعالم من دینک و نظهرالاصلاح فى بلادک فیامن المظلومون من عبادک و تقام المعطله من حدودک. 34 لزوم تداوم راه انیباء(ع) راهى را که پیامبران الهى آغاز کردند و مسوولیتهایى را که بر دوش کشیدند و عهده دار گشتند به اقتضاى نیازهاى واقعى انسان و جامعه بشرى بود و بى تردید پس از وفات پیامبران و سپرى شدن دوران تبلیغ و تعلیم آنان آن نیازها همچنان براى نسلهاى بعد و چه بسا نسلى که زمان رسول را درک کرده و پس از رسول زیسته اند باقى است و بهمان دلیل که بشر نیاز به بعثت انبیا دارد به تداوم راه انبیا توسط جانشینانى صالح و لایق نیز نیازمند است . مساله جانشینى و خلافت و تداوم حرکت انبیاء در جامعه بشرى موضوع کوچکى نیست بلکه یکى از مهم ترین واساسى ترین مسائلى است که حتى در نخستین مراحل ابلاغ یک مکتب الهى مطرح است . همچنان که تاریخ شاهد صدق این ادعاست و نشان مى دهد که پیامبر خاتم دراولین محفلى که رسالت خویش را به خویشانش ابلاغ کرد مساله جانشینى و خلافت و وراثت را مطرح نمود و فرمود: ایکم یکون اخى و وارثى و وزیرى و وصیى و خلیفتى فیکم بعدى ؟ 35 على[ ع] که این جملات رااز پیامبر خدا نقل کرده است مى فرماید: پیامبر خدا این درخواست را به یکایک خویشاوندان خوى که از فرزندان عبدالمطلب بودند عرضه کرد و همه سرباز زدند تا آن گاه که به من رسید گفتم : من اى رسول خدا. پیامبر گفت: [ یا بنى عبدالمطلب ! هذا اخى و وارثى و وصیى و وزیرى و خلیفتى فیکم بعدى]. این حدیث در میان اهل سنت و نیزامامیه اسناد فراوان دارد و به حدیث (بدءالدعوه ) معروف است و همین بعد قضیه هم مورداستناد ما مى باشد زیرا به وضوح نشان مى دهد که پیامبر خدا درابتداى علنى کردن دعوت خویش با آن همه مشکلات و مزاحمتها و مبارزه ها و هجرت ها و کارشکنى ها که در حقیقت تثبیت و تضمین تداوم حرکت اوست مى اندیشد و بها مى دهد واین نیست مگر بخاطراین که پیامبر مى دانست اگر راه او تداوم نیابد واگر فرد صالح و لایق و کاملى کاراو را پى نگیرد تمام رنجها و زحمات او هدر خواهد رفت و راهى که ادامه نیابد آغاز کردن آن ضرورتى ندارد. این حقیقتى است که وحى در آخرین مراحل زندگى پیامبر[ص] بدان تصریح کرده است: [یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک وان لم تفعل فما بلغت رسالته]... 36 . دراین آیه که شان نزول آن مساله تعیین جانشین پیامبر و رهبرى امت پس از رسول الله است خداوند میان [عدم تعیین رهبرى آینده] و[ عدم ابلاغ رسالت از سوى پیامبر] رابطه اى بى چون و چرا معرفى کرده است که سطحى نگرى و ساده اندیشى دراین امر عظیم و زودگذاشتن از آن سزاوار نیست و خلا عظیمى و زودگذشتن از آن سزاوار نیست و خلا عظیمى را در فرهنگ و جامعه و حاکمیت اسلامى پدید خواهد آورد. همانگونه که در صدراسلام پدید آورد و سپس قرنهاادامه یافت . منظور مااز طرح این بیان تحقیق در مباحث عقیدتى نیست . زیرا موضوع مورد بحث ما دراین نوشته چیزى دیگرى است واگر ناگزیراز طرح این بحث شدیم گروهى از مسلمانان مساله رهبرى امت واداره جامعه اسلامى را مهم تلقى نکردند و سفارشات رسول الله (ص) را در مورد رهبرى آینده نادیده انگاشتند درادوار بعد خود ما بعنوان مدافع خطامامت و ولایت گرفتار همان مشکل شدیم و در طول قرنها اهمیت حکومت و حاکمیت اسلام رااز یاد بردیم و فقاهت و مرجعیت در بیان یک سلسله احکام عبادى منحصر گردید و کار حوزه هاى دینى به جاى تحقق بخشیدن به حاکمیت اسلام واجراى عدالت اجتماعى واحقاق حقوق مظلومان و برنامه ریزى براى هدایت توده ها به سوى ارزشهاى اسلامى به فعالیتهاى محدود و کم تاثیر و مباحثات لفظى منحصر گردید. و در نهایت موضوع رهبرى وامامت با مساله مرجعیت دراحکام شرعى فرعى خلط گردید. و به فرموده استاد مطهرى[ ره] . [ ....هرکسى که مدتى فقه واصول خواند واطلاعات محدودى در همین زمینه کسب کرد و رساله اى نوشت فورا مریدها مى نویسند: [رهبر عالیقدر مذهب تشیع] به همین دلیل مساله[ مرجع] به جاى[ رهبر] یکى ازاساسى ترین مشکلات جهان شیعه است و بایدانشاءالله در یک مقاله اى تحت عنوان (یکى از مشکلات اساسى و روحانیت )این مطلب را ذکر کنیم . نیروهاى شیعه را همین نقطه جمود جامد کرده که جامعه ما مراجع را[ که حداکثر صلاح آنها صلاحیت در ابلاغ فقه است] به جاى رهبر مى گیرند و حال آن که ابلاغ فتوا جانشینى مقام نبوت و رسالت (در قسمتى ازاحکام )است اما رهبرى جانشین مقام 37امامت است که هم عهده دارابلاغ فتواست و هم عهده دار زعامت مسلمین] بدیهى است که توضیح و بیان همه جانبه موضوع یاد شده نیازمند بحثى مفصل بوده است واستاد این احمال را بعنوان یادداشت نوشته است و بى تردید منظور ایشان لزوم جدایى رهبرى دینى از رهبرى سیاسى واجتماعى نیست بلکه نظرگاه جامعه آن روز را در زمینه رهبرى به نقد کشیده و یادآور شده است که رهبر جهان تشیع باید داراى جامعیت علمى و قدرت رهبرى و مدیریت اجتماعى و شناخت صحیح احکام الهى و قوانین شرعى باشد و فقه و احکام را با درایت سیاسى واجتماعى و قدرت مدیریت در خویش گردآورده باشد تا بتوان او را بعنوان نایب امام معصوم[ ع] در زمان غیبت و رهبر مذهب تشیع شناخت و معرفى کرد نکته اى را که ما در حاشیه این یادداشت مى آوریم این است که این بینش ناصحیح عامیانه که مرجعیت را مرادف رهبرى وامامت دانسته اند ریشه اش در خود حوزه ها و در باور گروهى از روحانیت است و کافى است که براى اصلاح این نگرش نظرگاه و باورهاى بخشى از حوزویان تصحیح شود و منظور مااز طرح تفصیل این مطلب همین بوده و هست . و ما دراین مقطع از تاریخ خداى را شاکریم که مصداق روشن و کامل این جامعیت مطلوب را در قالب رهبر عظیم انقلاب اسلامى به ما نمایاند و امیدواریم که همواره جوامع اسلامى از وجود چنین رهبرى بهره مند باشند. واما در مورداعصار گذشته و پیشینیان از علماى شیعه اظهارنظر قاطع و روشنى نمى توان داشت زیرا تاریخ بسیارى ازاندیشه ها و باورها و شرایط و مشکلات رااز ما پنهان داشته است و با در درست نداشتن دلایل واطلاعات کافى اظهار هر حکمى بى جا و ناصواب خواهد بود. ولى همانگونه که گفتیم آنچه امروز براى مااسف بار مى باشداین است که در عصر حاضر با وجود ریشه یافتن اندیشه هاى اصیل در متن زندگى اجتماعى سیاسى فرهنگى و مذهبى جامعه اسلامى و با تحقق و فراهم آمدن زمینه هاى حاکمیت ارزشهاى اسلام و عدالت اجتماعى و رهبرى و معلمى همه جانبه هنوز هم کسانى یافت مى شوند که مساله حکومت اسلامى و رهبرى همه جانبه جامعه اسلامى برایشان بى اهمیت است واندیشیدن بدان رانه تنها براى حوزه ها لازم نمى دانند بلکه تلاش در راه آن را منافى با مقام روحانیت مى پندارند!- واین دقیقا ریشه هاى بینش غلطى است که امامت و رهبرى امت را مرادف با بیان احکام شرعى فرعى مى داند- و عجیب تراین که زیستن در سایه نظام طاغوتى برایشان ممکن تراست تا زیستن و تنفس کردن در پرتو نظامى که مى خواهد قوانین اسلام را پیاده کند و شرط موفقیت آن لیاقت و صلاحیت و توان علمى و صداقت اجتماعى و تعهدایمانى کسانى است که در حوزه هاى دینى بعنوان وارثان انبیا رشد مى یابند. اینان به جاى آنکه بازوى نظام اسلامى باشند و درر راه گسترش حاکمیت ارزشهاى اسلامى بکوشند بااندیشه هاى خفته و باورهاى اسلامى بکوشند بااندیشه هاى خفته و باورهاى غیر مسوولانه و سطحى و قشرى خویش اصل نظام و حرکت به سوى حکومت و حکمیت اسلام را زیر سئوال مى برند؟ و بااین تصور که فقط حضرت مهدى[ ع] مسئوول اجراى حدود و قوانین اسلامى است دخالت هر فرد دیگرى را دراین امر غیر جایز مى شمرند! ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا؟! میراث و میراث بران پیامبر[ص] مى باشد و خود را دراین راستا وارث پیامبر[ص] مى شناسند. و حق نیز چنین است که عالمان خلفا و وارثان پیامبرند و مسئوولیتهاى آن بزرگوار بر دوش آنها قرار دارد ولى آنچه دراین میان جاى بازنگرى دارد این است که بدانیم میراث پیامبران چیست ؟ و پس از رسول خدا وامامن معصوم[ ع] چه رسالت و مسئوولیت و وظیفه اى متوجه علماى دین و حوزه و روحانیت شده است ؟ آیا میراث پیامبر تنها کتاب طهارت و صلاه است که بایداز طهارت شروع کرد و به نیمه هاى بحث صلاه حیات را بدرود گفت ؟ آیا میراث پیامبر عبا و عمامه و محراب مسجد و عرشه منبراست ؟ آیا میراث پیامبر اخذ خمس و زکات و وجوهات شرعیه است ؟ یا حقیقتى است فراترازاینها؟ براستى آن میراثى که از پیامبر[ ص] وامامان[ ع] به علماى دین رسیده چیست ؟ آیا در پیشگاه خداونداز ما قبول خواهد شد که کتاب طهارت را صدسال بحث کردیم و حاشیه زدیم در حالى که محیط زندگى و جامعه خود مااز بهداشت و طهارت و نظافت صدها سال دور بود؟ آیااز ما پذیرفته خواهد شد که در مباحث قضا حدود دیات مکاسب و... نشستیم و بحث کردیم و سرانجام کار قضاوت جامعه اسلامى را در نظامتهاى طاغوتى به طاغوتیان سپردیم واقتصاد ممالک اسلامى را به غارتگران بین المللى واگذاردیم و در نظام اسلام به حد نیاز قاضى نداشتیم و مبانى قضایى مان تفریع و تنقیح نشده واصول اقتصادى تبیین نگردیده است ! این مشکل نیز ریشه در باور حوزه ها دارد. زیرااگر حوزه هاى دینى و سازمان روحانیت در راس وظایف و مسئوولیتهاى خود حفظ جامعه اسلامى و حاکمیت و حکومت اسلامى را مى دانست و در شرایط خفقان و ظلم مستکبران لااقل آن را بعنوان یک واقعیت و یک وظیفه و یک هدف شایسته و بایسته اى که در صورت امکان و وجود شرایط به آن انجام و پى گیرى شود مورد بحث و مطالعه قرار مى داد نظام علمى و فرهنگى حوزه ها تا بدین پایه از نظام مدیریت و جامعه و عینیتهاى زمان و مساله سیاست و حکومت قاصله نمى گرفت . و در دامانش کسانى رشد نمى یافتند که سیاست و مدیریت علمى جامعه را ضدتقدس گمان کنند! در هر حال میراث بر پیامبران عالمان دین و حوزه هایند و آنان به حکم عقل دین باید خطانبیا وامامان را تداوم بخشند که گفتیم جامع ترین تعبیرها براى مسئوولیت و رسالت پیامبران[ معلمى] است معلمى در معناى وسیع و عینى آن که از یکسو بندگان خدا رااز عبادت خلق باز دارد و به عبادت خدا دعوت کند 38 واز سوى دیگر[ یثیروالهم دفائن العقول] 39 واز سوى دیگر در یک نظام عادلانه احکام الهى را جارى سازد[ لیقوم الناس بالقسط] 40 . تا در پرتو آن خون انسانها در امان بماند میانشان صلح حاکم شود و پریشانى هاى فردى واجتماعى اصلاح گردد و پراکندگى ها به هماهنگى گراید برهنگان پوشانده و گرسنگان سیر و بیمناکان درامان گردند. همچنانکه امام صادق[ ع] در وصف امام و حاکم اسلامى فرموده است : [یحقن الله - عزوجل - به الدماء و یصلح به ذات البین ویلم به الشعث و یشعب به 41الصدع و یکسو به العارى و یشبع به الجائع و یومن به الخائف]... دراین روایت فراوان دیگرى که در زمینه نقش امام وامامت و رهبرى در جامعه بشرى واسلامى وارد شده است امام[ ع] به نقشها و تاثیرها و فوایدى اشاره مى فرماید که منطبق با نیازهاى واقعى و ضرورتهاى جامعه بشرى است . ضرورت پاسخگویى صحیح و شایسته به این نیازهاى عمیق است که فلسفه ضرورت بعثت انبیا و لزوم تداوم آن را توسط خط امامت و ولایت بیان مى دارد. ادله لزوم امام براى جامعه در عصر غیبت چه مى شود؟ ولى باید دید که در زمان غیبت امام معصوم[ ع] آن ضرورتها و آن ادله چه مى شود! آیا آن همه ادله عقلى مبتنى بر نیازهاى واقعى بشر و آن همه آثاراجتماعى که براى امام وامامت بیان شده است فقط در زمان پیامبر[ص] و حضور و ظهورائمه[ ع] مطرح است و پس از آن دیگرى نیازى باقى نمانده است ! یااین که آن نیازها به صرف عقیده داشتن به نبوت پیامبر وامامت ائمه[ ع] پاسخ داده شده و حل گردیده و حتى در زمان غیبت امام[ ع] و وفات پیامبر صرف همان اعتقاد کافى است ! براى مشخص تر شدن موضوع مورد بحث بایداین مطلب را یادآور شد که در فرهنگ عقیدتى ما دو گونه آثار براى وجود پیامبر وامام بیان گردیده است : الف : آثارى معنوى واعتقادى و متافیزیکى است . ماننداعتقاد به این که جهان آفرینش طفیل وجودانسان کامل رسول خاتم وائمه معصومین( ع) است . و ماننداستناد جستن به این گونه احادیث که خداوند به آدم ابوالبشر مى گوید: [لولاهم ما خلقت الجنه والنار و لااسماء والارض] 42 واین که پیامبر فرموده است[ اول ما خلق الله نورى] 43 و یاامام فرموده است: [ لو بقیت الارض بغیرامام لساخت] 44 و رسول خدا فرموده است : ما خلق الله خلقاافضل منى ولااکرم علیه منى ... والفضل بعدى لک یک على ولائمه من بعدک وان الملائکه لخدا منا و خدام محبینا... یا على لولا نحن ما خلق الله آدم و لاحواء و لاالجنه والالنار و لاالسماء و لا الارض ... . 45 ب :آثاراجتماعى و ملموس و قابل تعقل که به جنبه هاى حیات مادى و زندگى اجتماعى بشر مربوط مى شود وادله عقلى بدان ها راه دارد و براى اثبات آن آثار مى توان بدان ادله عقلى تمسک جست . اکنون بادید دید که در بیان فلسفه ضرورت بعثت انبیا و تداوم آن توسطامامان معصوم به کدامیک ازادله و آثار تمسک مى شود؟ امامان معصوم به کدامیک ازادله و آثار تمسک مى شود؟ بدیهى است که به آثارى توجه مى شود که قابل استدلال عقلى باشد یعنى آثارى که از نوع اخیر باشد. زیرااین اثر که خداوند انسانها را به برکت وجودانسان کامل حضرت محمد[ص] آفریده است واین عقیده که معصومین[ ع] سبب نزول فیض فیاض و رابط میان خلق و خالقند و باران و رحمت و برکت به خاطر آنان بر خلق خدا نازل مى شود و به خاطر آنان آسمان و زمین نظام یافته اند 46 چیزهایى نیست بلکه این ها عقاید و باورهایى است که از کلام خود پیامبر[ص] وامام گرفته شده و آنچه سبب اعتقاد ما به صداقت و حقانیت معصومین(ع) مى باشد که البته آن ایمان واعتقاد مبتنى برادله عقلى شناختهاى فطرى است . بنابراین قبل ازاین که انسان پیامبر وامام را شناخته باشد نمى تواند به جایگاه معنوى رفیع آنان در دستگاه آفرینش توجه کند و آن راادارک نماید واز آن طریق پى به حقانیت آنان ببرد. بلکه ابتداانسان حرکت رااز خاک آغاز مى کند.ازانسان خاکى از جامعه بشرى . به انسان مى گویند اگر پیامبر نباشد اگر وحى نباشد اگر قانون و قانونگذار نباشد اگر رهبر لایق و مدیر و مدبر و آگاه نباشد نظام جوامع از هم پاشیده و زندگى بشر به هرج و مرج کشیده مى شود اخلاق سقوط مى کند ظلم و فساد و گناه و خون ریزى و تجاوز جامعه انسانى را تباه مى سازد و کامل ترین موجود روى زمین از نظر تفکر واندیشه از پست ترین موجودات جهان حقیرتر مى گردد! و تنها عاملى که مى تواند جلوى این خطرات را بگیرد و جامعه را از نابودى و فساد حفظ کند و بشر را به راه کمال رهنمون شود وجود پیامبران و رهبران الهى و مربیان روحى و معنوى در میان امتهاست آنان هستند که مى توانند بشر را تزکیه کنند و رشد دهند و کتاب و حکمت را به او بیاموزند عدالت را حاکم سازند نسلها را به وحدت و برادرى فراخوانند بنیادهاى زندگى رااستحکام بخشند مظلومان را یارى داده و طاغیان را ذلیل سازند و ... مطالب یاد شده از رویات متعددى که در رابطه با فلسفه بعثت انبیا وارد شده قابل استفاده است مانند آنچه دراین زمینه ازامام صادق[ ع] روایت شده که : [ انه قال للزندیق الذى ساله من این اثبت الرسل والانبیاء... ثبت ان له سفراء فى خلقه یعبرو نعنه الى خلقه و عباده و یدلونهم على مصالحهم و منافعهم و ما به بقائهم و فى ترکه فنائهم فثبت الامرون و الناهون عن الحکیم العلیم فى خلقه والمعبرون عنه عزوجل و هم الانبیاء و صفوته من خلقه]... 47 . پس از سپرى شدن دوران زندگى پیامبر[ص] شیعه براساس دلایل یاد شده پیرامون ضرورت بعثت انبیاء معتقداست که باید خط رهبرى اسلامى توسط امام معصوم[ ع] تداوم یابد. زیرا با سپرى شدن دوره رسالت آن ضرورتها و ملاکهااز میان نرفته بلکه بسیارى از آنها باقى است و بهمان دلیل که جامعه نیازاز آنها باقى است و بهمان دلیل که جامعه نیاز به پیامبر دارد پس از پیامبر نیاز به امام و رهبر صالح دارد و در صورتى که خود پیامبراز جانب خداوند جانشین خویش را صریحا نام برده باشدامامت اختصاص به همان فرد پیدا مى کند و ... امام معصوم[ ع] که در پس پرده غیبت بسر مى برد آثار معنوى وجود آن حضرت شامل بسر مى برد آثار معنوى وجود آن حضرت شامل بشر مى شود ولى سخن این است که دراثبات ضرورت بعثت انبیاء و تداوم راه انبیا توسطامام و رهبر صالح بیشترین براهینى که آورده مى شود مبتنى بر نیازهاى محسوس و ملموس و عینى واجتماعى اخلاقى فرهنگى و رفتار جامعه انسانى است که تنها راه پاسخ دادن به آن نیازها وجودامام در متن زندگى اجتماعى آنان است . و معناى غیبت امام ( ع ) این است که امام چنین حضورى را در زندگى عادى و معمولى مردم ندارد . ممکن است به این پرسش پاسخ دهند که به نظر شیعه خط امامت و رهبرى دینى واجتماعى در زمان غیبت امام معصوم[ ع] توسط فقها و علماى اسلام تحت عنوان مرجعیت تداوم مى یابد. و جامعه اسلامى بدون رهبر نمى ماند. این پاسخ صحیح و منطقى است . ولى باز هم جاى یک پرسش در آن هست که آیا فقها مراجع دینى تنها وظیفه دارند که کیان حوزه هاى علمیه را حفظ کنند به امیداین که از میان هزاران طلبه در هر عصرى چند فقیه براى حاشیه زدن به کتاب طهارت و صلاه قدافراشته دارند؟! یااین که خط امامت در قامت فقاهت و مرجعیت و زعامت دینى باید در همه ابعادش تداوم یابد؟ در صورتى که ملاک هاى ضرورت وجودانبیاء وائمه[ ع] را براساس معیارهاى عقلى و فطرى پذیرفته باشیم و آنها را تنها براى ساکت کردن خصم و یاارضاء سطحى نفس خویش نیاورده باشیم خواهیم دید که آن ملاکها و آن نیازها و ضرورتها در همه عصرها و براى همه نسلها وجود داشته و دارد و خواهد داشت . و دلیلى ندارد که همان ضرورتها در یک عصر مستلزم وجوب بعثت نبى و رهبرى جامعه توسط امام معصوم[ ع] شود ولى در عصر دیگر هیچ اثرى را به دنبال نداشته باشد. خلاصه سخن اصل واهمیت آن را به حوزه هاى دینى باورانید و در گفتار و عمل زمینه هاى اصلى و عمده آن را محقق ساخت قائد عظیم عالم اسلام امام خمینى (دام ظله العالى على رؤوس المسلمین ) مى باشد. واین نه بدان معناست که این اندیشه در طول غیبت کبرى فراموش شده یا ناشناخته مانده است و هیچ فقیهى به اصالت آن نرسیده و بدا ننپرداخته است . بلکه این اندیشه ریشه در تاریخ فرهنگ شیعه دارد و زعماى بزرگ اسلامى و فقهاى گرانقدر شیعه به پیروى ازامام معصوم [ ع] بارها و بارها براى تحقق آن تلاش کرده اند. ولى از آنجا که موانع و شرایط خاص تاریخى همواره از تحقق این اندیشه بشکل کامل و صحیح جلوگیرى مى کرده است در مقاطعى از تاریخ حرکت فرهنگى و رهبرى اجتماعى و معلمى همه جانبه جوامع بشرى غیرممکن تلقى شده و در پى آن اصالت واهمیت آن براى اداره و رهبرى و مدیریت و هدایت ابعاد مختلف حکومت اسلامى کار نشده است . بدین جهت ماامروز شاهدیم که مباحث فقهى واخلاقى که در حوزه ها تدریس و تدوین شده است توان پاسخگوئى سریع و صریح به نیازها و مسایل قضایى اقتصادى اخلاق و ... جامعه و حکومت اسلامى را ندارد. واین ناتوانى مربوط به منافع فقهى و دینى واخلاقى ما نیست زیرا شیعه داراى منابع غنى و پربار فرهنگى است .این ناتوانى معلول محدودیت باورهاى ماست معلول نیندیشیدن حوزه ها به اصالت واهمیت جامعه و حکومت اجتماعى اسم است . درست است که طاغوتها نمى گذاشته اند که حرکتهاى اجتماعى سیاسى و فرهنگى گسترده توسط حوزه ها صورت بگیرد درست است که براى حوزه ها موانع زیادى در گذشته وجود داشته است ولى این مشکلات موانع نمى بایست سبب از میان رفتن اندیشه هاى اصیل و باورهاى اصولى شیعه مى شد. بلکه لازم بود اصالت حکومت اسلامى و حاکمیت قوانین الهى بر جوامع انسانى را به صورت یک بحث اگر فرضا ثمره عملى نداشت دست کم ثمره علمى را دارا بود طرح کرده و حفظ مى کردند. تااین که اگر روزگارى زمینه آن فراهم آمد و فقیهى نداى حکومت اسلامى را سر داد ذهنها آنقدراز آن بیگانه نباشد که گروهى در مشروعیت و یا ضرورت آن شک کنند! . | ||
مراجع | ||
پاورقى ها 1. سوره آل عمران .164. 2. سوره احزاب .39.
3. سوره اسراء.26.
4. سوره نساء .84.
6. سوره توبه /09 7. سوره الذرایات .56.
8. سوره فصلت .41.
9. ر.ک سوره مومنون 23 سوره اعراف 65و 73سوره عنکبوت .16 سوره مائده .72 سوره نحل .36.
10. سوره انعام .153.
11. سوره توبه .33.
12. سوره هود .112.
13. سوره نصر .31.
14. سوره آل عمران .200.
15. تفسیر المیزان ج 4.91.
16. سوره بقره .213.
17. تفسیرالمیزان ج 4.93.
18. علل الشرایع باب /09/9
19. وسائل الشیعه ج 1.91.
20. اصول کافى ج 1.91.
21. بحارالانوارج 7.307. 22. الاختصاص .238.
23. سوره الشمس /09
24. سوره الاعلى .14.
25. سوره طه .7576.
26. بحارالانوار ج 1.206.
27. جامعه و تعلیم و تربیت دکتر على شریعتمدارى .29.
28. همان مدرک .33.
29. الحیاه ج 2.47.
31. بحارالانوار ج 7.63.
32. همان مدرک ج 16.99.
33.اشاره اى است به فرمایش امیرالمومنین (ع) در خطبه شقشقیه لالفیتم دنیاکم هذه ازهد عندى من عفطه عنز نهج البلاغه خطبه 3.
34. نهج البلاغه خطبه 131.406.
35. بحار ج 18.178.
36. سوره مائده .67.
37. امامت و رهبرى شهید مطهرى .228.
38. الامام على : اما بعد! فان الله تعالى بعث محمدا - صلى الله علیه و آله و سلم - لیخرج عباده من عباده عباده الى عبادته و من عهود عباده الى عهوده و... الحیاه، ج 2.29.
39. نهج البلاغه خطبه 1.33.
40. سوره حدید .25.
41. اصول کافى ج 1.314.
42. بحارالانوار ج 16.362.
43. بحارالانوار ج 1.97.
44. اصول کافى ج 1.252.
46. قیل لابى جعفر محمد بن على الباقر علیهماالسلام لاى شیئى بحتاج الى النبى (ص ) والامام ؟ فقال لبقاءالعالم على صلاحه و ذلک ان الله عزوجل یرفع العذاب عن اهل الارض اذا کان فیها نبى واوامام قال الله عزوجل (و ماکان الله لیعذیهم وانت فیهم ) و قال النبى (ص )النجوم امام لاهل السماء واهل بیتى امان لاهل الارض ... و هم المعصومون المطهرون ... بهم یرزق الله عباده و بهم تعمربلاده و بهم ینزل القطر من السماء و بهم یخرج برکات الاض و بهم یمهل اهل المعاصى و لایعمل علیهم بالعقوبه والعذاب ... علل الشرایع باب 103.124..
47. 12علل الشرایع باب 99حدیث3/0
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 270 |