تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,076 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,024 |
مسائل نظام حوزه4: جایگاه اجتماعى حوزه | ||
حوزه | ||
مقاله 3، دوره 4، شماره 22، مهر 1366، صفحه 45-60 | ||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||
تاریخ دریافت: 16 اسفند 1394، تاریخ پذیرش: 16 اسفند 1394 | ||
اصل مقاله | ||
جایگاه اجتماعى حوزه صاحبان بینش عزلت وانزوا و جدایى دین از سیاست و جدائى حوزه از نظامات فرهنگى سیاسى اجتماعى جامعه اسلامى در حقیقت حوزه را با معبداشتباه گرفته اند و فلسفه وجودى حوزه ها رااز یاد برده اند و نفهمیده اند و یا نخواسته اند بفهمند که بودجه حوزه هاى دینى - چه کم و چه زیاد - مربوط به بیت المال مسلمانان و بودجه حکومت اسلامى است و نمى توان از آن براى تحصیل مقامات مادى یا معنوى خویش بهره جست و بس و هیچ کارى را به جامعه عرضه نداشت . بلکه استفاده ازامکانات حوزه اى و بودجه حکومت اسلامى مشروط به بازدهى وانجام خدمت است . امام صادق ( ع ) مى فرماید: والله عبدالله بشى ءافضل من اداء حق المومن 1 اداى حق مومن تنها باز گرداندن امانت مادى یااندکى پول نیست . بلکه مهمترین مصداق آن اداى حقوق معنوى وایمانى است . جامعه به گردن حوزه و علماى اسلامى حق دارد. حق ارشاد و هدایت حق امر به معروف و نهى از منکر حق گرفتن حقوق مظلومان از سیرانى که سیرى آنها را به زحمت انداخته است . حق شناساندن اسلام واجراى حدود الهى و تحقق عدالت اجتماعى . و در صورتى که حوزه علماى اسلام دراین زمینه ها کوتاهى کنند ا متها این حقوق را در روز رستاخیر باز خواهند خواست . رابطه و نسبت حوزه با جامعه اسلامى همانند نسبت و ارتباط مراکز کارشناسى و کارآموزى وابسته به سازمانهاى تولیدى و صنعتى است . در صورتى که این مقایسه را صحیح و منطقى بدانیم بسیارى از مسایل بعدى و جنبى ما در این بحث حل خواهد شد. زیرا مراکز کارشناسى معمولا داراى این مشخصات مى باشد. الف : یک مجموعه تولیدى و صنعتى و خدماتى که داراى فعالیتها و کارهاى فنى علمى و تخصصى است براى تامین نیروى انسانى مورد نیازش نمى توانداز کارگران و کارمندان و نیروهاى ساده آموزش ندیده استفاده کند ناگزیراست که در کنار مجموعه سازمانى مرکزى به منظور تربیت و آموزش نیروهاى مورد نیاز خود تاسیس نماید تا نیروها پس از کسب مهارتهاى لازم و صلاحیتهاى علمى و عملى و کار آزمودگى به خدمت مجموعه در آیند و به بازدهى برسند. ب : در چنین مراکز آموزشى و کارشناسى که وابسته به مجموعه اى خاص مى باشد همواره تعداد نیروهاى انسانى مورد نیاز مشخص است و براسا آن افراد گزینش مى شوند و دوره مى بینند. ج : در مراکز کارآموزى و کارشناسى دوران تحصیل و کارآموزى محدود و معین است واین گونه نیست که یک فرد بتواند تمام عمر خویش را در دوره کارآموزى بگذارند و در جابزند وازامکانات و مزایاى آن بهره گیرد. د: رشته هاى فنى و تخصصى آموزشى و تجربى براساس رشته هاى مورد نیاز مجموعه سازمان قراداده مى شود. ه: نیروهاى انسانى که در چنین مراکزى گزینش مى شوند از نظر سن سواد توان جسمى و روحى و میزان معلومات عمومى باید داراى خاصى باشند واین طور نیست که پیرمردان از کارافتاده را تعلیم دهند و بعد بجاى بهره گیرى ازاو عده اى از کارآموزان خود را براى انجام مراسم کفن و دفن اواعزام کنند! و:اگر حقوق و مزایایى در دوران کارشناسى به کارآموزان پرداخت شود کارآموزان را متعهد مى سازد که پس از کسب مهارت توان خویش را در مجموعه مربوطه بکار گیرند. و بدینجهت اگر کارآموزى ازانجام وطیفه امتناع ورزد. ملزم مى شود که هزینه مصرف شده را به سازمان باز گرداند. ز: و در نهایت مراکز کارآموزى و کارشناسى یاد شده بخشى از مجموعه و سازمان تولیدى و صنعتى مربوطه است و جداى از آن به حساب نمى آید و بى ارتباط با آن عمل نمى کند. همه این ویژه گى ها بطور کامل در زمینه مناسبات (حوزه و جامعه ) نیز صادق است . الف : اسلام کلیتى است که حیات واقعى و همه جانبه زندگى بشر را در بعد فردى واجتماعى اخلاقى عبادى سیاسى اقتصادى حقوقى فرهنگى و نظامى عهده داراست و رهبرى و هدایت انسان را در همه زمینه هاى اصولى زندگى مادى و معنوى بر عهده گرفته است و بدینجهت است که در فلسفه ارسال رسل قرآن به دو مساله زیربنایى واساسى اشاره کرده است 1 مساله تزکیه و تعلیم و پرورش و هدایت و آموزش واصلاح جوامع بشرى 3 و زدودن خرافات و برقرارى مناسبات انسانى 4 2 مساله برقرارى حاکمیت قسط و عدل 5 و گستن زنجیره هاى طلم و مبارزه با طواغیت . 7 تحقق این دوایده اساسى مستلزم حضور و دخالت و رهبرى و هدایت همه جانبه اسلام در شوون مختلف جامعه بشرى است . و چنین دخالت و هدایت و مدیریتى نیازمند شناختها و توان قوى و نیرومندى است که این شناختها و توان هاى لازم در پیامبران وامامان معصوم[ ع] به صورت غیراکتسابى از ناحیه خداوند متعال قرار داده شده است ولى در دیگرانى که باید راه پیامبران وامامان را تداوم بخشند این نیروها و توان ها تا حد لازم به صورت بالقوه نهفته شده است و قابل اکتساب است وباید براى ایفاى مسوولیتهاى گران خویش خود را به دانش و توان مجهز سازند. و حوزه هاى علمى اسلامى تنها مراکزى است که به اهداف عالى پیامبران و تداوم خط انبیاء وامامان[ ع] مى اندیشد و بدین منظور تاسیس شده است تا به صورت مرکز علوم اسلامى و کارشناسى مسایل اجتماعى جهان اسلام عمل نماید و تحقق اهداف و آرمانهاى اسلامى را در جامعه بشرى تضمین نماید. و به پرورش نیروهاى کارآزموده و خبیر و آماده واسلام شناس و زمان شناس همت گمارد تا پس از کار آزمودگى آنان را در جایگاه هدایت و رهبرى و نظارت جامعه اسلامى قرار دهد. ب : بنابراین وقتى که حوزه مرکز کار آموزى و کارشناسى مسایل جامعه اسلامى شناخته شد باید نیاز جامعه به نیروى رهبرى از جهت کیفى و کمى ملاحظه شود و براساس آن برنامه حوزه ها تنظیم گردد. ج : دوران تحصیل رسمى و کسب تخصص هاى لازم باید معین و مشخص باشد - و البته منافات ندارد بااین که فردى پس ازاتمام دوران تحصیل رسمى در کنارانجان وظیفه اجتماعى و دینى به ادامه تحصیل و کسب دانش نیز بپردازد. د.رشته هاى تخصصى وابعاد کاراجتماعى و علمى بایداز یکدیگر تجزیه شود تااز کوتاه ترین فرصت بهترین و عمیق ترین بهره گیرى حاصل آید. ه: کسانى که مى خواهند در دوران کارشناسى از بودجه حکومت اسلامى - سهم امام - وامکانات حوزه اى استفاده کنند باید داراى شرایط یک محصل از نظر سنى تعهد ایمانى استعداد و کارآیى ... باشند تا پس از دوران تحصیل مجال و توان بازدهى را دارا باشند. البته باز هم توضیح مى دهیم که حق فراگیرى علم و دانش - بخصوص دانش دین - براى همگان ثابت است و هیچ حد و مرزى ندارد. ولى آزادى کسب دانش معنایش این نیست که هر فردى با هر شرایط و هدفى بعنوان تحصیل علوم دینى بار زندگى خود را بر دوش بوجه بیت المال تحمیل کند و در کسوت روحانیت در آید. : و:استفاده طلاب از سهم امام و بودجه حکومتى اسلام باید مشروط به بازدهى وارائه خدمت باشد زیرا کسب دانش در هر حال شایسته و مطلوب است و شاید روزى برسد که جامعه ما به حدى از غناى علمى و نیروهاى کارآى مدیر و مدبر مورد نیاز برسد و که امکانات حوزه بدون قید و شرط دراختیار همگان قرار گیرد - مانند آنچه امروز بعنوان نهضت سوادآموزى در حد خواندن و نوشتن مطرح است اما در شرایط خاصى که جامعه به مقدار نیازش دسترسى به اسلام شناس و روحانى کاردان و آزموده ندارد چاره اى جز رعایت شرط بازدهى نیست . ز: و در نهایت نظام حوزه بخشى از نظام جامعه اسلامى بشمار مى رود و نمى تواند به کلیت اسلام و حکومت و جامعه اسلامى نیندیشد و جداى ازنظام حکومتى واجتماعى و سیاسى و فرهنگى جامعه به راه خودادامه دهد و به صورت یک سیستم بسته عمل نماید! [تعیین جایگاه اجتماعى نظام حوزه] و مسایل آن کنار مى کشیده اند به ناچار در حد گفتن مساله و اقامه نماز جماعت و کارهایى ازاین قبیل با مردم ارتباط برقرار مى کرده اند. و آنچه در حقیقت ناشناخته بوده و هست و بسیارى از مشکلات و ناهنجارى هاى سازمان روحانیت در گذشته و حال معلول آن مى باشد عبارتست از ناشناخته بودن و ناشناخته ماندن جایگاه واقعى حوزه در نظام سیاسى فرهنگى اقتصادى حقوقى قضایى ... جامعه اسلامى . جایگاه حوزه از دو ناحیه باید مورد شناسایى قرار گیرد: 1 جایگاه حوزه در نظام علمى و فرهنگى جامعه و رابطه و تناسب آن با نظام دانشگاهى کشور و نیز تعیین وجوه تمایز حوزه و دانشگاه در علوم انسانى مشترک مانند رشته معارف اسلامى و فلسفه و همچنین مشخص شدن وظیفه و مسوولیت و کارآیى هر یک . 2 تعیین جایگاه حوزه در نظام اجرایى و سیاسى و قضایى و ... کشور باید معلوم شود که حوزه و روحانیت در مشاغل و کارها و مسوولیتهاى علمى و مملکت چه مسوولیتى را بر عهده دارد؟ این موضوع ارتباط مستقیمى با نوع بازدهى و فعالیت و کارآیى و عملکرد واجتماعى حوزه ها دارد. و موضوعى است بسیار حساس و تعیین کننده . زیرا نامشخص بودن کار و نقش اجتماعى روحانیت و ناشناخته بودن مشاغل و بازدهى روحانیت مشکلات بزرگى را در گذشته و حال به وجوه آورده و مى آورد. [مفهوم جایگاه اجتماعى] اصولا جامعه مجموعه اى است تشکیل شده ازاصناف واقشار گوناگون مردم و سازمانها وارگانهاى مختلف که هر کدام از آنها خدمتى را به جامعه عرضه مى دارد و در مقابل از خدمات ارائه شده دیگران بهره مى گیرد. همه مى دانند نقش یک معلم که در دبستان ابتدایى تدریس مى کند در جامعه چیست ؟ به تفصیل مى توانند در رابطه با آن توضیح دهند و با شناخت روشنى که از زحمات معلم دارند به حکم وجدان ازاو قدردانى و سپاسگزارى هم مى کنند و نه تنها خودشان را طلبکاراو نمى دانند که خویش را مدیون مى شناسند. و همینطور مردم نقش و فعالیت و تاثیر یک دبیر یااستاد دانشگاه و ... را در نظام و سیستم ملموس اجتماعى مى دانند و مى فهمند و در صورتى هم که نوعى ابهام داشته باشند ابهام خویش را ناشى از جهل خود مى دانند و بدگمان نمى شوند و آنان را به چشم یک عضو بیکار نمى نگرند. در صورتى که نقش اصلى و فعالیت علمى واجرایى و عملکرد ملموس اجتماعى حوزه و روحانیت براى بیشترافراد نامشخص و مجهول است . واگراز آنها پرسیده شود که روحانیت در جامعه چه کار محسوس و ملموسى را ارائه مى کند یا در پاسخ در مى مانند و یا مطالب متفاوت و گاهى متناقضى را بیان مى دارند و بهمین جهت است که یک روحانى بارها و بارها از سوى افراد تحصیل کرده و غیر تحصیل کرده بااین گونه سوالات روبرو مى شود شما چه مى خواندید وقتى این را خواندید چکاره مى شوید شما چند سال درس مى خوانید مثل این که درس طلبگى تمام نمى شود؟! شما در آمدتان از کجاست ؟ فایده این مطالبى که مى خوانید چیست ؟ آیا شما هم امتحان دارید؟ معیار شناخت پایه علمى شما چیست ؟ چگونه مى توان یک روحانى متعهد و فاضل و دانشمند رااز یک روحانى نماى جاهل تشخیص داد و ...؟؟ ممکن است گمان شود که این ابهامها در ذهن مردم جامعه - مردمى که حوزه با آنها سروکار دارد اهمیت چندانى ندارد! ولى واقعیت جزاین است ! آثار منفى نامشخص بودن جایگاه اجتماعى حوزه 1- در سیستم و محتواى تحقیقات علمى و مطالعاتى و رشته هاى متون آموزشى و بینش اجتماعى و نوع فعالیت حوزه در جامعه . زیرا وقتى که یک محصل نداند که مسوولیت مشخص او در آینده چیست و نتواند وظیفه خود را در آینده نسبت به جامعه پیش بینى کند.اولا تحقیقات علمى و مطالعاتى او داراى جهت و سوى واحد و مشخصى نیست و ثانیا محرکى براى پیمودن دقیق و صحیح و سریع مراتب علمى ندارد و ثالثا ممکن است در زمینه انتخاب فعالیت اجتماعى به فعالیت هاى ناچیز و کم اثر و یا فعالیتهاى کاذب روآورد واز مسوولیتهاى واقعى خویش بازمانده و چه بسا آنها را نشناسد ! - که باید گفت بسیارى از کسانى که گرفتار بینش عزلت وانزوا و دورى از جامعه شده اند و شدیدترین فعالیت اجتماعى آنان امامت جماعت و مساله گفتن و حمد و سوره درست کردن و ... شده است بینش آنان معلول نامشخص بودن جایگاه اجتماعى حوزه و روحانیت مى باشد - چرا که وقتى انسان مسوولیت خویش را نشناسد و خود را براى ایفاى آن از نظر علمى و عملى مجهز نسازد و هرگز نمى تواند وظیفه خویش راانجام دهد و چه بسا به اقتضاى[ الناس اعداء ماجهلوا] 8 به دشمنى با آن برخیزد واگر هم به انجام آن اقدام کند خرابى به بار مى آورد! 2- یکى دیگراز تاثیرهاى منفى نامشخص بودن جایگاه اجتماعى حوزه را باید در ناحیه بینش مردم نسبت به حوزه و روحانیت جستجو کرد. واین موضوع بسیار حساس و قابل توجه است ! اصولااز آنجا که دین جلوى آزادیهاى بى قید و شرط و شهوات و تمنیات نفسانى را مى گیرد و غرائز را کنترل و محدود مى کند واز سوى دیگر نفس آدمى سرکش و طغیان گراست و به تعبیرى که در قرآن آمده است : ان النفس لاماره بالسوءالا ما رحم ربى، و همچنین [ بل یریدالانسان لیفجرامامه] و [ زین لهم الشیطان ما کانوا یعملون] . اکنون با توجه به مقدمه یاد شده و ملاحظه نقش مذهبى روحانیت در جامعه مى توانید به دست آورید که چرا مردم جامعه - بى سواد و با سواد - نسبت به روحانیت بیشتراز سایراقشار حساسیت دارند. به علاوه که این حساسیت توسط مستکبران منطقه اى و جهانى از طریق تبلیغات منفى تشدید مى شود. و به علاوه که عملکرد ناصحیح و ضداسلامى و ضداخلاقى برخى از عناصر به ظاهر روحنى و همچنین حضور بى اثر و یا کم اثر عناصرانزوا طلب و کم بینش زمینه را براى حساسیتها و ( ان قلت ها) واتهامها همواتر مى کند. در چنین شرایطى ذهن ها و چشم ها در جستجوى یافتن خلااى است تا از آنجا ضربه خویش را وارد کند. و یکى از ضربه پذیرترین مواضعى را که براى تحقیر روحانیت و بى اعتبار جلوه دادن دانش وارزش و کارآیى حوزه ها پیدا کرده اند خلا و نقصانى است که براثر نامشخص بودن مشاغل روحانیت و جایگاه اجتمعى حوزه وجود داشته و دارد. و بهمین دلیل کاراو و فلسفه وجودى و نقش اجتماعى او زیر علامت سوال مى رود واو را عضوى بى ثمر بى فعالیت و زائده جامعه تلقى مى کنند! و حاضر نمى شونداو را بعنوان یک مدیراجتماعى و یک مربى اخلاقى و یک رهبر سیاسى بشناسند. اتهام مذکور نه بخاطراین است که آنان گمان مى برند حوزه و روحانیت بودجه زیادى را بخوداختصاص داده اند واز رفاه فراوانى برخوردارند خیر بلکه آنان وقتى وضع لباس و قیافه و ظاهر زندگى یک روحانى را - بخصوص در گذشته - مى دیدند به تنگدستى و قناعت او پى مى بردند و بااین وصف به او چنین اتهامى را مى زدند و سراین مطلب رواج بینش انزواطلبى و دورى از فعالیت هاى واقعى وارزشمنداجتماعى و نامعلوم بودن جایگاه اجتماعى روحانیت بوده و هست زیرا همین گروه وقتى که مى بینند یک پزشک در ماه دهها برابر حقوق و در آمد و مزایاى اجتماعى یک روحانى زحمت کشیده درس خوانده را دارد هیچ استنکارى ندارند. زیرا جایگاه اجتماعى یک پزشک را در جامعه مى شناسند. 3- سومین تاثیر منفى نامشخص بودن جایگاه اجتماعى حوزه را مى توان در هماهنگى بى ضابطگى و بى ملاکى برخى از فعالیتهاى اجتماعى روحانیون پس ازانقلاب اسلامى و در شرایط فعلى مشاهده کرد. زیرا پس از تحقق انقلاب اسلامى درب فعالیتهاى جامعه درابعاد گوناگون فرهنگى سیاسى قضایى جامعه درابعاد گوناگون فرهنگى سیاسى قضایى اجرایى به روى حوزه و روحانیت باز شد. و شرایطى پدید آند که بسیارى از طلاب و روحانیون به وسعت مسوولیت خویش در برابر جامعه و حکومت اسلامى واقف شده و براساس تعهدایمانى واجتماعى کمر به خدمت در جامعه و حضور در فعالیتهاى ملموس اجتماعى بستند. ولى از آنجا که در زمینه تنها اراده و خواست و عزم طلاب کافى نبوده است و بلکه مى بایست سیستم نظام حوزه مدیریت و تشکیلات و برنامه ریزى آموزشى و علمى و فعالیت هاى فرهنگى و سیاسى و اجتماعى آن و ... به تناسب تحول زمان گام بر دارد و تحول یابد و خود را براى اداره یک جامعه و یک حکومت قدرتمنداسلامى از نظر فکرى و ایدئولوژى واصول سیاسى واقتصادى و شیوه هاى تبلیغى مجهز و آماده نماید و تحقق این امر نیاز به زمان و تلاش فراوان از سوى صاحبنظران داشته است به سرعت صورت نگرفت و هنوز که هنوزاست جایگاه کاملا مشخصى با ملاکهاى متناسب و حسابشده اى براى حوزه و روحانیت در جامعه تصویر و تعیین نشده واین مساله علاوه بر مشکلات و آثار منفى گذشته مشکلات جدیدى را به وجود آورده است از آن جمله : الف : بینش افراطى مردم نسبت به روحانیت که ضررش کمتراز عقیده هاى تفریطى نیست . صاحبان نظریه افراطى گمان برده اند که پس از تحقق انقلاب تمام کارهاى مملکتى و سیاسى واجرایى و ... دراختیار کامل روحانیت است و هر فرد روحانى و هر طلبه بخشى از میراث حکومت را به ارث برده است . در حالى که صاحبان نظریه تفریطى گمان مى کردند که روحانیت کارآیى و کارى جز خواندن چند کتاب درسى قدیم و خزیدن در منازل و مساجد واشتغال به او را دواذکار واخذ سهم امام و زکات ندارد و هیچ بارى از بارهاى اساسى جامعه را بر دوش نمى کشد بینش تفریط مربوط به گذشته است واحیانا در برخى ازاقشار روشنفکرماب کنونى نیز مشهود مى باشد بینش افراط گرایانه زاییده شرایط پس ازانقلاب است که هرگز نمى توان آن را یک نقطه مثبت و یک وجهه اجتماعى ارزشمند به حساب آورد بلکه بعکس دیدگاهى خطرناک و زیانبار براى حوزه و روحانیت واسلام است . افراطى نگران هر عمامه بسرى را همه کاره مى دانند وانتظار دارند که مشکلات مختلف خویش را از سند منزل وام بانک استخدام دراداره تامین آهن و شیشه ساختمان و ... توسط او حل کنند و در وراى این انتظار عقیده دارند که یک عمامه بسر در هیچ یک ازاین زمینه ها مشکلى ندارد صاحب و اختیاردار همه این موارداست واگر براى خودش باشداز پس هر مشکلى بر مى آید و هر معضلى را حل مى کند! و همینان از سوى دیگر هر کاستى و کمبود و خلافى که در گوشه اى از جامعه بیابند تک تک افراد روحانى و عمامه سر را مسوول آن مى دانند از آسفالت خیابان کمبود شیر خشک زباله شهر وضع و مسایل نقلیه عمومى و صف بنزین و نفت گرفته تا معطلى در کنار میز کارمند شهردارى و حتى تابیدن مدوام آفتاب یا باریدن پیاپى باران ! اگر نکوییم تنها عامل اصلى این بینشهاى افراطى و ناصحیح نامشخص بودن جایگاه اجتماعى حوزه است باید قبول کنیم که یکى از عوامل بسیار موثراست . ب : دخالت برخى از روحانیون درامور غیر مهم و بر زمین ماندن بخشى از کارها و فعالیت هاى اصلى واساسى حوزه و روحانیت . این مطلب وقتى مبرهن خواهد گشت که جایگاه اصلى و فعالیتهاى اساسى حوزه در جامعه مشخص گردد و سپس وضعیت موجود با وضعیت مطلوب مقایسه شود. ج : حضور روحانیون درصحنه هاى مختلف اجتماعى بدون رعایت ملاکها و ضوابط علمى و عملى . که این البته از توابع قهرى نامشخص بودن جایگاه اجتماعى حوزه است . زیرا وقتى جایگاه اجتماعى مشخص بشود ناگزیر در کنار آن ملاکهاى علمى و تجربى و سایر شرایط نیز مشخص مى گردد. بعنوان مثال هنگامى که کار قضایى یکى از فعالیتهاى اصلى حوزه بشمار آید شرایط علمى و عملى کسانى که مى خواهند به این کار شاغل شوند نیز مشخص مى شود. و در صورتى که کار فرهنگى مستقیم مانند تدریس در مدارس - دانشگاه ها و مراکز علمى جهانى از کارهاى اصلى و زیربنایى نظام حوزه بشمار آید. ویژگى ها و شرایط کسانى که در مراتب و مدارج مختلف مى خواهند به فعالیت اجتماعى بپردازند. تعیین خواهد شد. واما در شرایطى که جایگاه واقعى حوزه در نظام جامعه ناشناخته باشد چه بسیاراتفاق مى افتد که افراد کم سواد یا بیسواد و فرصت طلب و یا جاهل در پستها و جریان فعالیتهاى سنگین قرار گیرند و با ناتوانى خویش به نظام حوزه و روحانیت و حیثیت آن ضربه بزنند. جایگاه واقعى حوزه در نظام جامعه آیا جایگاه حوزه در جامعه فقط بیان احکام است ؟ آیاارشاد وامر به معروف و نهى از منکراست و بس ؟ آیا باید در مسایل سیاسى دخالت کند و سیاست گزار باشد؟ آیا باید چون دیگران کارى آزاد یا دولتى داشته باشد و در کنار آن به بیان احکام وارشاد مردم بپردازد؟ آیا باید به کار قضاوت بپردازد؟ آیا باید قانونگذار باشد؟ تداوم رسالت انبیاء ضابطه و قانونى را هم لازم ندانیم ! هرگز ! وقتى مى گوییم جایگاه حوزه جایگاه انبیاءاست مسوولیت و سنگینى بار آن همانند مسوولیت بزرگى است که خداوند بر دوش پیامبراسلام (ص ) نهاد و به او فرمان داد:[ فاستقم کماامرت] 9 و پیامبر فرموداین فرمان مرا پیر نمود. 10 آنان که داراى تعهد وایمان و شعور عالى باشند در خواهند یافت که تحمل این امانت سنگین کارى بس دشواراست . در جایگاه انبیاء خبرى از سلطه گرى و تجبر و زورگویى واشرافى گرى و رفاه طلبى و فخرفروشى نیست آنچه هست ایثار تلاش خدمت دلسوزى آگاهى اخلاص توکل و ارشاداست . و کوتاه سخن این که جایگاه پیامبران جایگاه معلمى است که مى بایست خود همه شرایط را فراهم آوردند و با شعائر واقعى[ لااسئلکم علیه اجرا] محصلان خویش رااز گرد بازار دنیا فرا خوانند و به آنان درس از کجا آمده اند و براى چه آمده اند و چگونه باید باشند و چگونه باید بروند و بکجا خواهند رفت را بیاموزند. و در راه انجام مسوولیت خویش با هر مانعى به مبارزه برخیزند و درمقابل هیچ دشمنى تسلیم نشوند و براى امتها چونان پدرى رحیم و دلسوز باشند. و علما و روحانیون و حوزه هاى دینى اسلامى وارث پیامبران در همه این ابعادند. قال الصادق، ان العلماء ورثه الانبیاء 11 و ... قال النبى (ص) رحم الله خلفائى . فقیل یا رسول الله و من خلفاوک ؟ قال : الذن یحیون سنتى و یعلمونها عبادالله 12 و در تداوم و تحقق یافتن همین جانشینى است که عالمان حاکم بر مردم و حاکم بر مدیران جامعه بشرى مى شوند و در حل مشکلات جامعه و تحاکم مردم مرجع قرار مى گیرند. درایفاى چنین نقشى است که با مستکبران و زورگویان و طواغیت درگیر مى شوند و فرمانى چون[ اذهباالى فرعون انه طغى] 13 آنان را به تداوم مبارزه با ستمکاران فرا مى خواند و مسوولشان مى دارد[ ان لایقاروا على کظه ظالم ولا سغب مظلوم] 14 . اینجاست که عالمان و مصلحان جامعه نمى تواننداز مشکلات زندگى و مسایل امت خوى غافل باشند. و باید دراین زمینه ها به مردم هشدار داده و آنان راارشاد کنند بدعتها رااز میان بردارند و به مردم قدرت اندیشه و بیدارى اجتماعى بدهند و ... قال النبى (ص ): اذا ظهرت البدع فى فرمود رسول خدا(ص ): چون بدعتها درامت من پدید آید بر عالم است که علم خود را آشکار کند پس هر کس چنین نکند لعنت خدا براو باد. و آنچه زمینه هاىاین روشنگرى واین مسوولیت را تعمیم مى دهداین است که : بدعت و چى نوظهور تنها به آنچه به عقاید و مسائل ذهنى مربوط مى شود منحصر نیست بلکه از آن تجاوز مى کند و به همه شئون و خصوصیات عمومى زندگى همچون آداب عادات و لباسها و سنتها مى رسد و غالبا به سیاستهاى اجتماعى و پیوندهاى فرهنگى واقتصادى و ذرزاداره کارها در داخل جامعه اسلامى و همچنین سیاستهاى خارجى وارتباط با دیگر ملتها نیز سرایت مى کند. بنابراین بر عالم اسلامى واجب است که از گونه هاى متنوع بدعتها و چیزهاى نوظهور آگاه باشد واز چند و چونى و راههاى نفوذ و شیوع آنها با خبر گردد. تا بتواند در برابر آنهاایستادگى کند و اجتماع رااز گزند آنها در امان نگاه دارد. 16 پس وقتى که گفته مى شوداصلى ترین مهمترین و اساسى ترین کار حوزه در جامعه کار مهمترین واساسى ترین کار حوزه در جامعه کار تعلیم و تربیت است معنایش این نیست که وظیفه روحانیت و حوزه ها فقط تذکر خشک و خالى است ! معناى معلمى حوزه و روحانیت این نیست که ما منبرمان را برویم مساله مان را بگوییم و کارى نداشته باشیم که حقیقتا در جامعه چه مى گذرد حکومتها با مردم و بااسلام چه مى کننداستعمارگران چگونه به غارت مسلمین پرداخته مى پردازند واحکام الهى چگونه تعطیل شده و مى شود و ...! معلمى حوزه چونان معلمى انبیا یک معلمى زنده و فعال و مسوول و دلسوز عینى و پویا و طبیب گونه است اگر شاگرد نمى تواند در کلاس حاضر شود اگر نمى تواند درسى را بفهمد اگر نمى تواند درسى را گوش بدهد مشکل او را جویا مى شود و آن را رفع مى کند. على (ع) در توصیف کامل ترین معلم بشرى حضرت خاتم الانبیاء وامامان پس از وى مى فرماید: طبیب دوار بطبه قداحکم مراهمه واحمى مواسمه یضع من ذلک حیث الحاجه الیه... 17 . وقتى مردم به جانب انبیاء نمى آیند انبیا تلاش مى کنند تا ببینند آیا چه کسى و چه چیزى سد راه مردم شده است . خرافات تعصبات بینش ها و پیمانهاى جاهلى یااربابها واشرافها و سرمایه داران مستکبر و طاغوتها؟ و سپس به شکستن آن سداقدام مى کنند. وقتى مردم به سخن وحى گوش نمى دهند. پیامبران نمى گویند: من آنچه شرط بلاغ است با تو مى گویم تو خواه از سخنم پند گیر و خواه ملال! بلکه عامل آن را جویا مى شوند تا ببینند اگر گرسنگى و وضع نابسامان اقتصادى واجتماعى مانع است آن مانع را بشکلى برطرف سازند. توهین جاهلان ناآگاه را تا بدانجا تحمل مى کنند که خداوند وحى مى کند:[انک لعلى خلق عظیم] 18 واین است شیوه معلمى انبیاءالهى شیوه اى که تنها گفتگو نیست عمل است همراهى و همگامى با مردم است رعایت استعدادها و شرایط و واقعیتهاست . دلسوزى وایثار و محبت است حضور در همه ابعاد زندگى اجتماعى است . طبابت پویا و مراقبت داثم از سلامت اخلاقى و معنوى و مادى جامعه است . معلمى انبیاء یک چنین معلمى گسترده و فراگیر و عینى است واز آنجا که پیامبران با وحى و توان فوق العاده رسالت خداوندى تایید مى شده اند قدرت و لیاقت و صلاحیت چنین امر خطیرى را دارا بوده اند ولى حوزه و روحانیت براى یافتن چنین صلاحیت و توانى باید به کسب دانش و معنویت و خودسازى در زمینه هاى مختلف فردى واجتماعى بپردازند تا وارثان نابرده ارث و غاصبان خلافت انبیا و ضایع کنندگان امانت الهى نباشند. چگونگى ایفاى نقش معلمى و رهبرى فکرى کرد اگر به هزار و یک دلیل ثابت کنیم که نقش واقعى حوزه در جامعه معلمى و رهبرى فکرى و عقیدتى و دینى - به معناى یادشده است ولى شیوه ها و راه ها و گونه ها وابعاد مشخص آن را در جامعه ننمایانیم و تعیین نکنیم مشکلات یادشده همچنان به حال خود باقى است . تعیین جایگاه اجتماعى حوزه در عینیت جامعه و در مشاغل و کارهاى محسوس و ملموس کشور که بتواند منطبق با نقش واقعى حوزه در جامعه اسلامى باشد کارى است که باید در سیستم فراگیر سازمان مدیریت و طرح برنامه حوزه مورد بررسى و تحلیل قرار گیرد و همه ابعاد و جوانب آن ملاحظه شود و با تحول زمان تحول یابد و گسترش پیدا کند. تصمیم گیرى نهایى دراین زمینه از عهده و توان یک فرد بیرون است بلکه بایدافراد صاحب نظر با شرایط خاصى و با دیدگاههاى مختلف اجتماعى و تجربیات و تخصصها و شناختهاى گوناگون از طریق تضارب آرا به نتیجه اى متقن دست یابند. و در رابطه با ملاکهاى کلى تعلیم و شیوه هاى صحیح رهبرى فکرى و مدیریت معنوى جامعه اسلامى مطالبى هیت که با یارى خداوند در مقاله آینده به آن خواهیم پرداخت | ||
مراجع | ||
پاورقى ها 1. بحارالانوار ج 74.222. 2. آل عمران .164.
3. هود .88.
4. حجرات /10
5. حدید .25.
6. اعراف .157.
7. بقره .286.
8. نهج البلاغه حکمت .163.
9. هود .112.
10. قال ابن عابس : ما نزل على رسول الله صیحه آیه کانت اشد علیه ولااشق من هذه الایه و لذلک قالا صحابه حین قالوا له : اسرع الیک الشیب یا رسول الله : شیبنى هود والواقعه . تفسیرالمیزان ج 11.66.
11. الحیاه ج 2.28.
12. همان مدرک .281.
13. طه .43.
14. نهج البلاغه خطبه 3.
15. اصول کافى، ج 1.54.
16. الحیاه - گردانیده فارسى ج .304.
17. نهج البلاغه .107.
18. القلم /04 | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 234 |