تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,126 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,044 |
تامین آزادى | ||
حوزه | ||
مقاله 8، دوره 4، شماره 21، مرداد 1366، صفحه 117-134 | ||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||
تاریخ دریافت: 16 اسفند 1394، تاریخ پذیرش: 16 اسفند 1394 | ||
اصل مقاله | ||
نگاهى به اصول کلى قانون اساسى (4) 1. شخصى 2.اجتماعى 3. عالى آنچه دراینجا مطمح نظراست میل شخصى است . میل شخصى (خودپرستى[ ( هر کس خویشتن را دوست مى دار و خیر و صلاح خود را بیشتر از هر کس مى جوید و برتراز هر چیز قرار مى دهد] 1 . این حس طبیعى نخستین قانونى است که بشر ازاوان خلقت بالفطره از آن پیروى مى کند و حیات خویش را دراین مسیر هدایت مى کند. میلهاى شخصى بر دو دسته اند: یک دسته آنها که مربوط به بدن هستند و دسته دیگر آنها که جنبه روحانى دارند. گروه اول از عشق شخصى به زندگى مادى و جسمانى و گروه دوم از عزت نفس و میل به کسب سعادت و خوشى ناشى هستند. 1. عشق به زندگى یا حس حیات : [ از آغازى که یک حیوان متولد مى شود بر خود تسلط دارد و میل [صیانت ذات] دراو ظاهر مى شود و لزوما ذات خود و آنچه را زیبنده حفظ و صیانت آن است دوست مى دارد وازانعدام و آنچه که به[ هستى] و [حیات] او لطمه مى زند جلوگیرى مى کند. رواقیون دراین مورد ! چنین استدلال مى کنند: قبل از آن که نوزاد حیوان طعم لذت و مزه الم را بچشد به جستجوى آنچه براى او[ مفید]است پرهیز واز آنچه که به حال او مضراست پرهیز مى کند. رواقیون مى گویند:اگراین جستجو و پرهیز مطابق با طبیعت موجود زنده نباشد و نوزاد در صدد[ صیانت ذات] و پرهیزاز نیستى وانعدام بر مى آمد واگر به خود آگاهى پیدا نمى کرد داراى چنین میلى نمى بود و بالطبع خود را دوست نمى داشت .ازاینجا باید نتیجه گرفت که عشق و محبت به خویشتن اولین اصل حیاتى است]. 2 2. عزت نفس مشاهدات و آزمایشهاى روانشناسان نشان داده است که آدمى فطرتا طالب آزادى است و هر نچه آزادى او را محدود کند موجب درد و آزادى شرط اساسى حیات و تجلى شخصیت و نمو قوا و تکامل آدمى است . به گفته جان لاک : [چنان با حیات او همبستگىدارد که نمى توان آن رااز دست بدهد بدون این که از حق حفظ حیات خود بگذرد] 4 اکنون که این خواست درونى نه در پرده سمبل ها قصه ها و رمزها بلکه در عینیت جامعه در کشور ما به رهبرى داهیانه حضرت امام خمینى تحقق پیدا کرده و شب دیجور دامن بر چیده و آزادى این مناره زیباى معبد زندگى رخ نموده باید بسان خون در شریانهاى جامعه بجریان افتد که این وظیفه را مردم در صبح پیروزى با راى مثبت به قانون اساسى به دولت سپردند تا با حرکت صحیح و عاقلانه این مسوولیت خطیر را به سرانجام برساند. طبق وعده بحث در[ آزادى سیاسى و عرضه فکر]است ازاین زاویه که دولت باید چگونه حرکت کند تااین مساله بزرگ اجتماعى تحقق پذیرد. ساختار جامعه جامعه پهنه اى است که اگراز سلامت و ساختار عالى برخوردار باشد در بارورى و هدایت غرایز و ساختن انسان کامل نقش بنیادینى را مى تواند داشته باشد. غریزه آزادى خواهى انسان به مهدى آرام وایمن و مامى دلسوز و فضائى دلگشا نیاز دارد تا به کمال برسد و بسان آفتاب برآید و پرتوافکند.اینک برخى از ویژه گیهاى این گهواره بزرگ انسانى را مى نمایانیم به امیداین که دست اندرکاران با همت و بلند نظر و آزاداندیش به کمک انسانهاى بزرگ جامعه را به آن سو هدایت کنند تااصول عالیه قانون اساسى تحقق پذیرد. 1.پروراندن روح آزادیخواهى هر حکومت استبدادى مخصوصا وقتى که خارجى هم باشد طبعا باید روح اطاعت و فرمانبردارى مطلق را ترویج کند و بکوشد که افق فکرى مردم را هر چه بیشتر محدود و بسته نگاهدارد. چنینى حکومتى ناچاراست که هر چه زیبائى در روح جوانان وجود دارد نابود سازد روح فعالیت شوق و جستجوى ماجراها غرور و تشخیص و نیروى ایشان را در هم بشکند و دو روئى چاپلوسى اطاعت کورکورانه تمایل به خوشایند بودن براى اربابان را تشویق کند. چنین رژیم و روشى زکاوت فکرى افراد و هوادارى از خدمات عمومى و فداکارى در راه ایده آلهاى بزرگ را پرورش نمى دهد 5 . نظام تربیتى درایران (باستان ) که تلاشى بود براى پرورش روحیه عبودیت و بندگى شاهدى است گویا براین سخن هرودوت میگوید :یک نوع فرمانبردارى مطلق و یک قسم تسلیم وانقیاد صرف بوسیله پرورش و عادت در نهاد مردم ایران متمکن شده بود که تخلف از آن بخاطر هیچ کس نمى رسید 6 . روى این اصل که شخصیت انسان و روحیه بردگى با آزادگى او در نظام تربیتى حاکم شکل مى گیرداسلام نظام تربیتى تربیتیش را براساس ارج نهادن بر مقام و منزلت انسان و زدودن عوامل ذلت بار بنا نهاده است .این اصل بلند در کردار و گفتار على بن ابیطالب در دوران حکم روائى هنگام ورود به شهر[ انبار] بخوبى متجلى شده است . [آنگاه که دهقانان شهرانبار به رسم و آیین نظام ساسانى هلهله کنان به شادى پرداختند و در پیشاپیش رکاب آن حضرت بناى دویدن گذاشتندامام پرسید:این چه کارى است که انجام مى دهید؟ گفتند:این کار که اینک مى کنیم رسم و خوى ماست و بدین وسیله فرمانروایان خود را بزرگ مى داریم و بدیشان احترام مى نهیم .امام فرمود: به خدا سوگند که این دویدن شما فرمانروایان را سودى ندارد فقط شما وجود و پیکر خویش را رنجه مى دارید دیگر چنین نکنید چه شما بااین حرکت در دنیا پیکر خویش را رنجه مى دارید و در روز واپسین هم بدبخت خواهید بود. چه زیان باراست رنجى که پشت سر آن مجازات الهى باشد و چه پر سوداست آرامشى که با آن امان از عذاب دوزخ باشد] 7 .
یکى از ثمرات این تربیت انسانى آزادمردان قهرمانى بود که از ریگزارهاى قفر سر برآوردند و پنجه برپنجه قدرتهاى بزرگ زدند و ملک و گاه پادشاهان را بازیچه گرفتند. پس در راه تامین آزادى اولین گام پرورش روحیه آزادى و زدودن زنگارهاى بردگى و داغ تحقیراز چهره هاست تاانسان شخصیت واقعى خود را دریابد و هیچ گاه حلقه غلامى به گوشش نیاویزد. در جامعه آرمانى این امر تخلف ناپذیراست که باید الف باى تربیت بر بناى بلند[ ظلم ستیزى] [ تنفراز تملق و چاپلوسى] [دژم چهره گى در برابراربابان زرو و زور] و[ حفظ آزادگى به قیمت فدا کردن زندگى] استوار گردد. 2. رفع نیازها همین مساله است که شرکت هاى اسرارآمیز چند ملیتى را واداشته که بطور گسترده و شگفت انگیزى حاکمیت بى چون و چراى خویش را بر غلات و مواد غذائى بگسترانند زیرا بخوبى درک کرده اند وقتى که کلید خزانه طبیعت را در اختیار داشته باشند. کشورهاى دنیا ناچارند روى نیاز به درگاه آنان بیاورند و چون نیازمندان و درماندگان گشادکار خویش رااز میدان داران این پهنه بطلبند آنگاه قادر خواهند بوداراده و سیاست خود را تحمیل کنند و ملتها را همچون بردگان به بند بکشند درازاى لقمه نانى به کرنش وا دارند. دولتى که به شخصیت و کرامت انسان نگرشى ویژه دارد و کمر به آزادى اواز چنگ دیو و دد بسته است نمى تواند بى توجه به مسائل مادى جامعه وافراد باشد و بجد و بدوراز شعارهاى سرگم کننده در راه استقلال اقتصادى و تامین نیازهاى طبیعى مردم و رفاه معقول آنان تلاش نکند و با فقر که ننگین ترین پدیده اجتماعى است بطور بنیادى به مبارزه برنخیزد. دولتى که منبعث از مردم است بایداقتصاد مردمى را پى ریزى کند و مردم و عزت آنان را سرلوحه کار خود قرار دهد. و زمینه کار و تلاش و زندگى با شرافت را مهیا کند و دست رهزنان و سالوسهاى اقتصادى را که شیادى مانع استفاده مردم از دست رنج خود و طبیعت هستند کوتاه کند تا گرسنگى و درماندگى از جامعه زدوده شود و آزادى واقعى چهره نماید و مردم بسان سرو آزاد به حیات خودادامه دهند. 3.اهیمت مردم الف : شورا واستخراج عسل از شکاف کوه که در معناى واژه شورا و مشاوره گفته اند 10 رهنمونى است به اهمیت و نقش بنیادینى که شورا و مشاوره در مسائل سیاسى واجتماعى دارد. تشکیلاتى که براین اصل بلند و تکیه گاه مطمئن بنیاد شده باشد وازاین اصل دقیقا دربرنامه ریزى و هدایت جامعه بهره برد به ذخائر عظیم فکرى و راى پاک و نیالوده که برخاسته از ضمیرانسانهاست دست یافته است[ خوافى الاراا یکشفها المشاره] 11 و به آسانى مى تواند به درهم آمیختن افکار و آراء به معضلات اجتماعى سیاسى واقتصادى جامعه فائق آید که[ اضربوا بعض الراى ببعض یتولد منه الصواب] 12 تحقیق این اصل ریشه هاى حقارت آفرین و متعفن دیکتاتورى را مى خشکاند و عرصه را بر کسانى که در فکر تکروى و دیکتاتورى هستند با شخصیت دادن به مردم و بها دادن به افکار آنان تنگ مى کند که این اساسى ترین ثمره نظام شورائى است . بگفته مرحوم طالقانى : [ وجود شورا مهمترازاصل آرائى است که از شورا بیرون مى آید چون به انسانها انسانهاى محروم انسانهائى که از مسیر و سرنوشت خودشان رانده شده اند این حق را به آنها مى دهیم واین شخصیت به آنها بر مى گردد] 13 پس از بین رفتن دیکتاتورى حکومت بر سرنوشت تعالى انسان و بهره ورى از عقول ثمراتى است که نظام شورائى عرضه مى کند که بطور طبیعى و قهرى در چنین محیطى آزادى انسان متبلور مى شود و روح آزادى طلبى او به سیر تکاملى خودادامه مى دهد. پر واضح است در شورائى که شخص خاص به زور یا بخاطر موقعیت اجتماعى که دارد محور باشد و دیگر اعضاء نتواننداز شعاع فکرى او خارج شوند بدون تردید ثمراتى که برشمردیم براین شورا بار نیست . شوراى واقعى با آن ثمرات وقتى در جامعه جلوه مى کند که فرهنگ منحط چاپلوسى و شخص محورى و غلو به دور افکنده شود و نظرات افراد براى گشایش گرههاى کور زندگانى مورد استفاده قرار بگیرد. ب : حق تصمیم گیرى نغمه( حق تصمیم) [ در مردمى رواست که به رشد سیاسى رسید باشند] و یا[ حکومت وقتى حکومت صالحان بود مى تواند بگونه اى انقلابى و بدون مراجعه به آراء مردم از طرف آنان تصمیم بگیرد و زمام سرنوشتشان را به دست بگیرد] نغمه اى شوم و زیان باراست و زمینه را براى میدان دارى مستبدان و خودکامگان آماده مى کنداین فکر که[ مردم لیاقت تصمیم گیرى و حکومت ندارنداز رعیت کارى بجز فرمانبردارى ساخته نیست] که بیشتر خود بزرگ بینان بدان دچارند بایدازاذهان زدوده شود تااین ذهنیت مردم را گرفتار خودکامگان نکند. همین ذهنیت بود که امیربهادر جنگ ملقب به حین پاشاخان قراباغى ازامراء و درباریان مظفرالدین شاه و محمد على شاه قاجار بااین که مردى فاضل وادیب بود نمى توانست مشروطه را که منجر به محدود شدن قدرت شاه و مسوولیت یافتن مردم مى شد بپذیرد نوشته اند که: در غوغاى مشروطه خواهان از مردم پرسید: شما چه مى خواهید؟ گفتند: مجلس . گفت : مجلس مى خواهید که چه بشود؟ گفتند: براى این که شاه تنها سلطنت بکند و مسوول نباشد واین مجلس و دولت باشد که مسوولیت داشته باشد.امیر بهادر گفت :این که نمى شود چه تاکنون سى کرور رعیت بود و یک شاه که همه ازاواطاعت مى کردند حالا شما مى گویید که یک نفر رعیت باشد و سى کرور شاه مااز عهده نمى آییم . در مقابل على[ ] را مى بینیم با عشق عمیق و جاودانه اش به مردم و فداکاریهایش در راه خیز و صلاح آنان و کوتاه کردن دستهاى شررآفرین و خانمان سوز خودسرانه زمام امور آنان را به دست نمى گیرد تااین که از صمیم قلب با خواهش و تمنا دستش را براى بیعت مى فشرند15 . این منش بزرگوارانه امام[ ع] باید در تمام مراحل زندگى سیاسى الگوى دولتمردان که امام[ ع] مقتداى آنان است قرار بگیرد و هیچگاه دراداره کشور[ سابقه انقلابى] آنان را به نادیده انگاشتن آراء و خواست مردم وا ندارد بلکه در تصمیم گیرى هاى سیاسى اجتماعى نظر و خواست مردم لحاظ شود که این بى شک گامى است بزرگ واساسى در راه تامین آزادى . 4. تقویت روحیه انتقاد زبان سیاست چنان تنظیم شده است که دروغها را صحیح و کشتار مردم را مطلوب و پسندیده جلوه دهد و نفاق واختلاف صرف را به صورت وفاق واتحاد کامل نشان بدهد. 17 این مساله به عنوان یکى از مسایل پیچیده زندگى همیشه ذهن بشر را بخود مشغول داشته وانگیزه گردیده به آیین ها و مشربهاى گوناگون گرایش پیدا کند واندیشه ها و نظریه ها را بیازماید و راههاى طولانى و پر پیچ خم و ناهموار را طى کند که این حرکت در بسیارى از مواقع به ناکامى و ناموفقى و سرخوردگى او منجر شده و باعث گردیده که سر در لاک خود فرو برد و به انزوا تن در دهد و یا در دام مکتبها و آیین هاى ضدمردمى گرفتار آید و زندگیش تباه گردد مردان الهى واندیشه وران و سیاستمداران بزرگ اجتماعى سعى فراوان کرده اند و راه حلهائى هم به بشر عرضه داشته اند و آنچه را که غالبا بر آن اتفاق دارند و تجربه همه آن را تایید مى کند.این که اگر همپاى قدرت و حکومت نیروى هدایت کننده و کنترل نباشد دیرى نخواهد پایید به باتلاق فساد فرو خواهد رفت . مطلق العنانى و حکومت بدون مواخذه عاقبتى بجزاین نخواهد داشت که طبیعت انسان اقتضاء مى کند خواسته هاى نفسانى و آرزوهاى خویش را مهار نزد و همچون اسب سرکش رهایش کند.اگراین خواسته ها و آرزوهااز قدرتى بى مواخذه براى جولان برخوردار باشند بى شک تباهى خواهد آفرید.این پندار غلطى است که با سپردن حکومت به دست نیکان و یا به عقیده افلاطون[ حکما و فلاسفه] قضیه تمام است . چه بسا نیکانى دراین گذرگاه فرو غلطیده اند و راه فساد را پیموده اندلااسلام به عنوان آیینى که[ حکومت] را براى بشر ضرورى مى داند با جعل فریضه[ امر بمعروف و نهى از منکر] به مبارزه علیه مطلق العنانى واستبداد پرداخته و مردم را در مقابل کژى هاى حکومت مسوول شناخته است واز این طریق به کنترل قدرت و حکومت مى پردازند و مردم مى خواهد تا وقتى با حکومت همگام و همراه باشند که در مسیر حق گام بردارد 18 . حق مدار باشند نه شخص مدار. پرورده بزرگ این مکتب على[ ع] که خود و حکومتش رااز خط و لغزش مصون نمى داند از مردم مى خواهد ناظر جریانات باشند واز حق گوئى وانتقاد و مشورت به عدل خوددارى نکنند. فلاتکفوا عن مقاله بحق او مشوره بعدل فانى لست فى نفسى بفوق ان اخطى ولاامن ذلک من فعلى الاان تکفى الله من نفسى ماهواملک به منى19 ...ان ترفع عقیرتک فى وجهه ولى الامراذا حاد عن الطریق السوى20 سیاست یعنى که اعتراضت را در مقابل لغزشهاى حاکم صریحا فریاد کنى . حالت حق گوئى وانتقاد امکان دارد بخاطر عواملى حتى درملتهائى که با مهیب ترین قدرت زمان خود در آویخته اند و زمام امور را به مردانى دردآشنا و خودى سپرده اند به خاموشى گراید و مردم ره چاپلوسى تسلیم و یاانزوا گزینند که این یک بیمارى مزمن و خطرناک است که اگر با آن به مبارزه برخاسته نشود و عوامل بازدارنده شناسائى و بر طرف نشوندامیدى به فرداى روشن نخواهد بود.این هشدارى است به مسوولین کشور ما که نپندارند به سبب حضور نیکان در صحنه سیاست سلامت حکومت تضمین شده است . بداننداگراعمال مسوولین از بالاترین مقام تا پایین ترین آن بدرستى از طرف مطبوعات رسانه هاى گروهى مردم و صاحب نظران مورد نقد و بررسى قرار نگیرد و هیچ نهاد و مقامى آنان را مواخذه نکشد و انتقاداز پایگاه صحیحى برخوردار نباشد دیرى نخواهد پایید دیکتاتورى همچون کابوسى گران برجامعه سایه خواهدافکند[ که هیچگاه اینگونه مباد].ازاین باب یکى از گامهاى اساسى که باید در راه تامین آزادى برداشته شود تقویت روحیه انتقاد در مردم و بهادادن به آن است که اینک چگونگى آن را بحث مى کنیم : الف[ از بین بردن هیولاى ترس] [ موجودات بشرى این صفت منحصر به فرد را دارند که معمولا با تاریخ و خاطرات گذشته شان زندگى مى کنند و در دنیائى که روز تازه مى شود به قدرت گذشته به فرا رسیدن حال توجه دارند واین حال هم پیش از آن که به آن توجهى بشود به درون گذشته مى لرزد] 21 . ازاین روى مردم از[ انتقاد] که اصل حیاتى در سیاست و بازدارنده آن ازانحراف و لغزش است بخاطراین که شیرازه بسیارى از زندگیها را از هم گسسته و خاندانهائى را به خاک مذلت فرو نشانده سرباز مى زنند و حذر مى کنندازاین که گرد آن فراز آیند و در آن مقوله لب به سخن گشایند. علاوه براثرى که تجربه تاریخ و صحنه هاى غم انگیزى که خود ناظر آن بوده اند بر روان آنان گذاشته است حکومتهاى استبدادى هم در ایاد دلهره واضطراب و جنگ روانى بى نقش نبوده اند که آنان براى تثبیت موقعیت خود و بهره بردارى از نیروى انسان ناگزیرند روح شهامت شجاعت و بلندگرائى را در مردم بمیرانند و ترس را برارواح حاکم کنند. مونتسکیو مى کوید:[ پایه واساس حکومت استبدادى بر ترس و وحشت استوار است تا زمانى که ترس و وحشت برارواح مردم حاکم است حکومت استبدادى نیز پا برجاست] همو مى نویسد: همچنان که فضیلت در یک جمهورى ضرورى است و نجابت در یک نظام سلطنتى همینطور[ ترس] و وحشت نیز در یک حکومت استبدادى ضرورت دارد.. مردانى که مى توانند براى خوداحترام و حرمتى کسب کنند نیز در چنین حکومتى مایه زحمت و درد سرند. لذا ترس بایدارواح آنها را بکشد و حتى کمترین حس جاه طلبى موجود در آنها را خاموش سازد 22 . روشن است تربیت شدگان چنین نظامى استبدادى که هیولاى ترس در دل آنان آشیان گزیده است از هرگونه جنبش حرکت واعتراض علیه ناهنجاریها ناتوان خواهند بود و ملتى که توان اعتراض نداشته باشد برده است. شانفور دانشمند فرانسوى (17941741) مى گوید: [ تقریبا تمام مردم دنیا بهمان دلیلى که اهالى اسپارتا آن را دلیل غلامى و بندگى ایرانیان مى شمردند بنده و غلامند و آن دلیل این است که از گفتن کلمه[ نه] عاجزند] 23 مردم کشور مااز مردمانى هستند که ادوار طولانى استبدادگران بر مقدرات واندیشه آنان حکومت کرده اند.اکنون که با پیروزى بر هیولاى ترس و شکستن طلسم شب توانستند دیواستبداد را به زانو در آوردند و قهرمانانه بگویند[ نه] رسالت دولت انقلاب است حالتى که به عنایت خداوندى و فداکاریها و قهرمانیهاى حضرت امام بوجود آمده است پاس بدارد واز راه تعلیم و تربیت و رسانه هاى گروهى و سلوک صحیح با عوامل ترس زا به مبارزه برخیزد و روح دلیرى را در مردم بدمد تا آنان در مقابل نادرستى ها و نابسامانیها و سیاستهاى غلط بتوانند قد برافرازند. ب:[ احترام به حق گویان و طرد چاپلوسان] که[ به دست آهک (آهن ) تفته کردن خمیر . به از دست بر سینه پیش امیر. و نان عمل خویش خورند و منت حاتم طائى نبرند. و وارستگى و آزادگى در زندگى آنان درخششى ویژه دارد واین خصلت بلند به آنان شجاعت بخشیده که در برابرارباب قدرت گردن فرازى کنند و بانگ برآرند و بدیها را به نقد کشند و بسان نیک مرد فقیر بوستان سعدى 24 که بر زبانش حقى رفته بود نه از مساعدت ارباب قدرت خرمند و نه از زندان و مرگ اندوهى به دل راه مى دهند که براین باورند دنیا همین ساعتى بیش نیست] 25 پس تو را هر لحظه مرگ و رجعتى استمصطفى فرموده دنیا ساعتى است 26 [ این قبیل افرادند که مى شود گفت حقیقتا داراى روح موسیقى هستند زیرا مى توانند صداهاى گوناگون را با هم هم آهنگ سازند نه صداى گیتار و آلتهاى 27دیگر موسیقى را بلکه زندگى را زندگى خود را با گفته ها و آثار خود] جامعه نیاز دارد که در پرتو وجوداینان از تاریکى برهد و در شب تیروه و تار راه به روشنائى برد. خصال عالى واخلاق پسندیده آنان عطر زندگى است که باید کوى و برزن با بوى روح انگیز آن سرمست شود. بر آوردن این نیاز رسالتى است برعهده دولت ه مى بایست از سر مهر در قلمرو خودازاین شقایق بپرورد و جاى جاى پهنه فرمانروایش را با این شقایق و گوهرهاى زیباى زندگى بیاراید و سخنان آنان را چون آواز خوش به جان پذیرا گردد و سیاست خود را بگونه اى سامان دهد که این آیینه هاى شفاف اجتماع که بى غرضانه بدیها و کثرى ها در خرد و بزرگ ثروتمند و فقیر بدرستى مى نمایانند کدر نشوند. و غبار یاس در صفحه دل آنان فرو ننشیند تا بتوانند همیشه وظیفه واقع نمائى خود را بخوبى انجام دهند.اگر دولت مشى غیرازاین داشته باشد و دولتمردان در کبر و غرور غوطه ور سرشان از پندار خام گرم باشد و سینه هاى تنگ و اندیشه هاى کوتاه آنان همان گونه که[ شقایق به باران نروید ز سنگ] سخن حق را برنتابد و با تکیه به زور و برانگیختن عوام عرصه را بر این بیدارگران شجاع تنگ کنند نبض جامعه از حرکت باز مى ایستد و همه جیز رو به ویرانى مى گذارد. زیرا وقتى مردان فهمیده و عاقل که در فکر آبادانى و سعادت جامعه اند به هر دلیلى از معرکه بیرون رانده شوند طبیعى قضیه است چاپلوسان و نان به نرخ روزخوران که خفاش وارانتظار مى کشند روشنائى دامن بر چیند میدان دار مى شوند. [مهر درخشنده چو پنهان شوشب پره بازیگر میدان شود] دستگاه حاکم حرکت هاى تخریبى رااقدامى در جهت عمران و آبادى و خون ریزیها و سفاکى ها را تلاشى در راه امنیت جامعه و بالاخره هر زشتى را زیبا مى نماید و آنقدر در مدح و ثناى حاکم زیاده روى مى کنند که امر بر خوداو هم مشتبه مى شود مى پندارداز نظر فکر و درایت و تدبیر و فهم قانون از دیگران برتراست . به اصطلاح گرفتار [خودشیفتگى] مى گردد. [چو مولام خوانند و صدر کبیرنمایند مردم به چشمم حقیر] 28 سراین که مى بینیم على[ ع] بویژه زندگى سیاسى آن امام همام حق پذیرى و حق گوئى جلوه کرده و در مناسبت هاى مختلف بر آن تاکید ورزیده اند در همین جا نهفته است .امام در فرمان معروف خود به مالک اشتر والى مصر وى را به قبول حرف حق هر چند تلخ نماید فرمان مى دهد:[ ثم لیکن آثرهم عندک اقوالهم بمرالحق لک] 29 باید برگزیده ترین ایشان (وزیران و کارگزاران ) کسى باشد که سخن تلخ حق به تو بیشر بگوید. اساسا در بینش امام آن کس که عیب آدمى را بپوشاند و خوش آمد گوید دشمن است . من بساتر عیبک فهو عدوک 30 [ انما سمى العدو عدوا لانه یعدو علیک فمن داهنگ فى معیبک فهو العدو] 31 و آن که نواقص را فرا نماید واز خوش آمدگوئى بپرهیزد دوست و خیرخواه است . [من بصرک عیبک فقد نصحک] 32 [من ابان لک عیبک فهو و دودک] 33 [به نزد من آن کس نکو خواه تست که گوید فلان خار در راه تستبه گمراه گفتن نکو مى روىگناهى تمام است و جرمى قوى 3چه خوش گفت یک روزدار و فروششفا بایدت داروى تلخ نوش] 34 این یک بیمارى روحى است که روح تفوق طلبى را مى میراند وانسان را به انقباد و گذشتن از حق خود وا مى دارد و تا آنجا سلطه اش را بر وجوداو مى گستراند و پنجه هاى عزت کشش را براعماق وجودش فرو مى برد که از مدار طبیعى خارجش مى کند، بحدى که ضدارزش در دیدش ارزش جلوه مى کند.ازاین باب دیکتاتوران قلدران سفاکان در قلب مریضش جایگاه مى یابند و آنان را عناصرى با[ جربزه] مى خواند.این سروده صائب [ هر که چون تیغ مدارس کجى و خون ریزیستخلق عالم همه گویند که جوهر دارد] نرون وار حکم برانند و هراندیشه اى را که بااندیشه سخیف خود هماهنگ ندیدند از مدار خارجش بینگارند و با خشونت پر پرش کنند و به دورافکنند. اگر دولت دلسوز ملت است - که هست - باید دلسوزانه از سنگرهائى که او قهرمانانه فتح کرده و به ساحل نجات رسیده پاسدارى کند نگذارد بسته ذهنان به نام دین سنگرها را یکى پس از دیگرى اشغال کند واز پشت این ملت قهرمان را خلع سلاح کند. آیا دولت خدمت گزار که بر بسیارى از مشکلات قهرمانانه فائق آمده براى این معضل بزرگ اجتماعى اندیشیده است ؟ آیا طرح و برنامه اى براى مقابله با کسانى که خود را متولى دین مى انگارند و با جوسازى وافترا و چماقهاى تکفیر هراندیشه نوى رااز میدان بدر مى کنند در دست دارد؟اینها سوالاتى است که ذهن هر دلسوز و دوستدارانقلابى را به خود مشغول داشته است . زیراانتظار مى رود ملتى که ادوارى طولانى در تحت سلطه نظام ستمشاهى هیچ انگاشته شده و نگذاشته اند شخصیت خویش را بروز دهد امروزه مجال یابد قواى درونى خود را آزادانه در جهان برون عیان کند و به کار بگمارد. چه دراین صورت به آفرینندگى و خلاقیت و نقش اندیشه خود در بناى جامعه پى خواهند برد واز تماشاى مناظر زیبائى که آفریده و حرکت هاى سودمندى که انجام داده اعتماد به نفش مى یابد و به خودایمان مى آورد. وقتى به خودایمان آورد و خود را باور کرد هیچگاه تن به انقیاد نخواهد داد و براى همیشه میکروب استبداداز بین مى رود. پس باید دولت از حرکتهائى که آگاهانه و یا ناآگاهانه منجر به تحقیر ملت و زمینه ساز روحیه خود کم بینى مى شود با قدرت جلوگیرى کند و با آگاهى دادن به مردم و آشنا کردن آنان به منش بلند وانسانى پیامبر[ص] و على[ ع] بویژه در باب[ اهمیت دادن به افکار] [ بها دادن به شخصیت مردم] [ مهیا کردن عرصه براى رشد و بروز شخصیت افراد] و[ مبارزه با عوامل بوجود آورنده روحیه خود کم بینى و پست انگارى] عرصه را برافراد خود بزرگ بین و تنگ نظر که به نام دین ملت را تحقیر مى کنند و به افکار و نظرات آنان وقعى نمى گذارند تنگ کند. د : عدم حجاب بین دولتمردان و مردم واقعیت قضیه همین است .اگر دولتمردان در دسترس مردم باشند دولتمند و بینوا بتواند بدون مشقت به بارگاه آنان راه یابد و بى رادع رودرروى حکومت گران سخن دل خویش را بگویند ابهت ها و حشمت هاى دروغین فرو مى ریزد و مردم دلیرى مى یابند واحساس پستى و حقارت نمى کنند واندک اندک قدرت روحى مى یابند و برناهنجاریها خرده مى گیرند.این یک امر طبیعى است . آنچه مردم راازانتقاد باز مى دارد ابهت ها و حشمت ها و باد به غبغب انداختنهاى کاذب و سخنان غلوآمیز درباریان و شعراى اجیراست که این همه با برخوردهاى پى درپى در هم فرو مى ریزد و چهره هاى واقعى از پس پرده برون مى افتد و مردم به عیان مى بینند که آنان هم انسانهائى هستنداز قماش دیگرانسانها پراز خطا و لغزش نه[ آسمانى] آن گونه که افراد مثل امام محمد غزالى 36 پنداشته اند و براى رام کردن مردم و بازداشتن آنان ازانتقاد به ترویج و نشراین مقوله پرداخته اند. پس بافرو ریختن حصارها و دیوارهاى ضخیم بین حکومت گران و مردم است که مى شود نسلى پرشور دیر منتقد و ظلم ستیز پروراند و جامعه اى نو پى افکند و غبارهاى حقارت رااز چهره ها زدود و تحولى عظیم در باور مردم از حاکمان بوجود آورد و نگذاشت عده اى که کارهاى کلیدى را درست گرفته اند و باید به درد و رنج مردم رسیدگى کنند بدوراز چشم مردم و انتقادهاى آنان و پندهاى تلخ پند دهندگان در خلوت در جمع جاپلوسان مقربان و مداحان بیارمند و هر کارى را طبق میل و فکر خودانجام دهند . بارى اگر دولتمردان عزیز و دلسوز ما انتقاد را براى سالم ماندن ازانحرافها و لغزشها یک اصل مى دانند و واقعا در صدد تامین آزادیها مذکور در قانون اساسى هستند بایداز خود شروع کنند. با مردمى که آنان را به قدرت رسانده اند دمساز باشند. خشونت و سخنان تلخ آنان را به شکیبائى و سعه صدر تحمل کنند. تعریف ها تمجیدها و قدردانى ها مردم آنان را مغرور واز جاده حق منحرف نسازد که بپندارنداز دیگر مردم برترند و بهتر صلاح مردم را مى دانند و به مشکلات و درد رنجها واقفند.ازاین روى لزومى ندارد که وقت گرانبهایشان را! در نشست و برخاست با مردم و گوش دادن به سخنان و لابه هاى آنان بگذارنند! بایداز دقایق عمرشان استفاده هاى بهترى بکنند.این پندار در مراحل ابتدائى و نخستین ممکن است نمودى نداشته باشد ولى به مرور زهر خود را خواهد پاشید و روحیه برترى طلبى را در آنان رشد خواهد داد. پر واضح است در چنین حالى[ انتقاد] و[ پند] افرادى را که در چشم او حقیر و پست جلوه مى کنند بر نمى تابد موضع مى گیرد و برانتقادکنندگان که برتریت او را نادیده گرفته اند به بى مهرى خواهد نگریست .اینجاست که جامعه ره افول خواهد پیمود و به دامن استبداد فرو خواهد غلطید.این که مردانى همچون على[ ع] انتقادها را بر مى تابند و راى دیگران را بدون رنجش مى پذیرند. بدین سبب است که داراى روحیه برترى طلبى نیستند که [...واجلس لهم العصرین فاقت المستفتى و علم الجاهل و ذکرالعالم ولایکن لل الى انلا س سفیرالالسانک ولاحاجب الا وجهک تحجبن ذاحاجه عن لقائک بها فانهاان ذیدت عن ابوابک فى اول وردها لم تحمد فیما بعد على قضائها]. 36 پس از نماز ظهر و عصر با مردم بنشین و به مسائل دینى آنان پاسخ گوى و نادان را بیاموز و با دانشمند به مذاکره پرداز. و نباید میان تو با مردم جز زبانت نماینده اى باشد و جز صورتت دربان و مبادا که از حاجتمندى چهره بپوشى که هرگاه حاجتى در بدو ورود به حضورت به نامیدى انجامد گر چه بعدا برآورده شود تو را ستایشى نیست . این منش سیاسى باید[ الگو] و[ مدل] رفتار کارگزاران قرار بگیرد و به رعایت این اصل بلند ملزم گردند که هیچگاه[ سوداى استبداد به دماغشان راه نیابد]. و با چشم تحقیر دیگران ننگرند تا مرمد دراین عرصه سالم مجال یابند شخصیت خود را بروز دهند و زنگارهاى حقارت را بزدایند که در مقابل کژى ها و ناراستى ها قد برافرازند و با پند واندرز به اصلاح دست اندرکاران بپردازند. این بود برخى از ویژه گیهائى که یک جامعه براى شکوفائى استعدادها و تحقق اصل بلند قانون اساسى[ آزادى] باید دارا باشد. دراین زمینه سخن گفتنى بسیاراست به امیداین که در آینده نه چندان دور به یارى خداوند توفیق یابیم و با شما خوانندگان عزیز سخن بگوئیم . | ||
مراجع | ||
پاورقى ها 1. روان شناسى پرورش على اکبر سیاسى چاپ بیست و سوم .223. 2. فلسفه رواقى ژان برن ترجمه دکتر سیدابوالقاسم پورحسینى .129.
3. آزادى و تربیت دکتر محمود صناعى /11
4. همان مدرک . 5. زندگى من جواهر لعل نهرو ترجمه محمود تفضلى ج 2.705.
6. ایران واسلام داوودالهامى .219 به نل هفت پادشاهى بزرگ مشرق
زمین در قدیم ج 2.319.
7.نهج البلاغه کلمات قصار، .38 پیکار صفین - وقعه الصفین نصر بن مزاحم ترجمه پرویزاتابکى .199.
8. امثال و حکم دهخدا ج 1.84.
9. نگاهى به تاریخ جهان ج 1.491 و 492.
10. لسان العرب .
11. غررو در رآمدى چاپ دانشگاه تهران ج 3.466.
12. همان مدرک ج 2.266.
13. از آزادى تا شهادت مجموعه پیام ها سخنرانیها و مصاحبه هاى مرحوم طالقانى(ره) انتشارات ابوذر.471.
14.تاریخ تمدن اسلامى دکتر على اصغر حلب500. به نقل از مجله خواندنیها شماره 94 سال 33.
15. رک : نهج البلاغه صبحى صالح خطبه هاى 136 137 172 نامه 54 و نامه 1.
16. تاریخ تمدن اسلامى دکتر على اصغر حلبى .495.
17. همان مدرک .495.
18. نهج البلاغه صبحى صالح .کلمات قصار.165.
19. نهج البلاغه صبحى صالح خطبه 216.
20. الحیاه السیاسیه للامام الحسن (ع) جعفر مرتضى العاملى .5 به نقل از حیاه الحسن علیه السلام للقرشى ج 1.142 و 143.
21. کشف هند جواهر لعل نهرو ج 2.832.
22. تاریخ تمدن اسلامى دکتر على اصغر حلبى .485 و 486.
23. آزادى و حیثیت انسانى ترجمه و تالیف جمال زاده .15.
24. بوستان سعدى باب اول حکایت 26.
25. همان مدرک سعدى اشاره دارد به این سخن از پیامبر(ص) که مى فرماید الدنیا ساعه فاجعلها طاعه رک : احادیث مثنوى بدیع الزمان فروزانفر چاپ امیرکبیر.12 13.
26. مثنوى معنوى چاپ رمضانى دفتر 1.25.
27. مجموعه آثارافلاطون ترجمه دکتر رضا کاویانى - دکتر محمدحسن لطفى .120.
28. بوستان سعدى باب چهارم حکایت 5.
29. نهج البلاغه نامه 53.
30. غرور دررآمدى ج 5.253.
31. همان مدرک ج 3.78.
32. همان مدرک ج 5.157.
33. همان مدرک ج 5.253.
34. بوستان سعدى باب اول حکایت 25.
35. گزیده قابوس نامه عنصر المعالى کیکاووس بن اسکندر به کوشش دکتر غلامحسین یوسفى .280 آقاى یوسفى در توضیح عزیزدار نوشته اند: یعنى کسى که دیداراو به آسانى و فراوانى دست ندهد حاصل جمله آن است که خود را زیاد به مردم نشان مده .
35.نصحیه الملوک امام محمدغزالى با تصحیح حواشى مرحوم جلال همائى .81 82 انتشارات بابک ناگفته نماند مرحوم همائى در خصوص بخش دوم (از صفحه 80 تا 287) دراین که به خامه امام غزالى باشد تردید کرده اند و دلایل تردید خویش را از صفحه هفتاد و دو به بعد برشمرده اند و بحث کرده انداما در صفحه هشتاد و دو نوشته اند آنچه دراین باره گفته شد همه ز مقوله حدس واحتمال و وسوسه و هم و خیال است و هیچ کدام سند معتبر و دلیل قطعى مسلم ندارد. دلایلى هم که بر شمردیم بحکم قضیه عقلى منطقى که نتیجه قیاس تابع اخس مقدمات است بر روى هم غیرازاستبعاد که آن نیز داخل در قلمرو شک و تردیداست نتیجه نمى بخشد.. و بالجمله عجاله باید گفت که تمام بین الففتین کتاب حاضر شمال دو بخش مقدمه وابواب سبعه کلااز امام محمدغزالى است.
36. نهج البلاغه نامه 67. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 241 |