سخن محورى در این مقال، نگاهى به نقش حوزههاى علمیه و روحانیان و عالمان دینى، در جارىسازى سبک زندگى اسلامى است به آبشخور زندگیها. و چگونگى دور کردن سبکهاى نادرست و ویرانگر، از ساحَتِ زندگى و جایگزینى سبکهاى درست و آبادگرِ سرچشمه گرفته از وحى در جاىجاى زندگى.
یادآورى: اشاره به نکتههایى، پیش از ورودِ به بحث، بایسته مىنماد:
1. معنى و چیستىِ سبک زندگى اسلامى: شناخت سبک اسلامى براى اداره زندگى و راه بردن و گذر دادن آن از ناهمواریها به همواریها، بستگى به این دارد که دیگر سبکها را به درستى بشناسیم.
ترکیب: سبک زندگى، در سده پیشین در غرب، طرح شد و در کانونِ توجه اهل فکر و صاحبنظران قرار گرفت و هر یک از زاویهاى آن را به بوته بحث گذاردند.
به طور طبیعى، طرح آن در فضاى مدرنیته غربى، بار معنایى خاصى را به خود گرفت و با مبانى و معیارهاى تمدن غربى و لیبرالیسم همراه شد. ورود این مفهوم به فضاى فرهنگِ دینى - اسلامى، بایستى با نگاه ویژه و برخاسته از فرهنگ دینى باشد. زیرا که مبانى و معیارهاى اسلامى، در رویارویى همهسویه، با لیبرالیسم و مدرنیته غربى است.
روش سبک زندگى در فضاى دینى، با تکیه بر معیارهاى شرعى و دینى، تعریف مىشود، تعریفى که به گونه بنیادى، با معنى و مفهوم سبک زندگى غربى تفاوت دارد.
در تعریف غرب از »سبک زندگى« بیشتر بر یک سرى فرایافتههاى فردى تکیه شده است: بهداشت، خوراک، پوشاک، آرایش، خرید، مصرف و...
این نگاه به سبک زندگى، تمامى کارها و زوایاى زندگى فرد را در بر نمىگیرد; در مَثَل، از اخلاق در ساحتهاى گوناگونِ فردى و اجتماعى، اخلاق در خانواده، اجتماع، در عرصه کسب و کار، بازار و... سخنى به میان نمىآورد، در حالى که:
»سبک زندگى اسلامى، شیوه فردى واجتماعى است که همه، یا بیشتر متدیّنان به اسلام، یا گروه مؤثرى از جامعه اسلامى، به آن عمل مىکنند و در رفتارشان منعکس مىشود.1»
سبک زندگى، اصول حاکم بر رفتار فرد است، در خانواده و اجتماع. اصول حاکم بر رفتار فردافرد جامعه اسلامى، اگر از ارزشهاى ناب اسلامى، سرچشمه گرفته باشد، در خانواده و اجتماع بازتاب خواهد یافت، بازتابى سازنده، بنیادى و اثرگذار. از این روى خداوند، تک تک انسانها را به انجام دستورها و فرمانهاى خود، مکلف مىداند; زیرا در فضاى تکلیفمدارى و انجام اوامر شرعى است که خانواده و جامعه، برابر نمونه سبکِ زندگى وَحیانى و دینى ساخته مىشود.
اگر مردمان جامعهاى، تکلیفمدار نباشند و در پرتو دستورهاى شرعى، رفتارشان را سامان ندهند، بىگمان سبک زندگى اسلامى در زندگى و اجتماع آنان پرتوافکن نخواهد شد.
اگر اصول و ارزشهاى سبکساز، از پایگاه درستى برخاسته باشند، تمدن حقیقى شکل مىگیرد و گرنه، نه.
بىگمان، اصول و ارزشهاى اسلامى، سبک سازند و این پایگاه درست و ناب، انسان و جامعه پاىبند را به سوى حیات طیبه سوق مىدهد. حیات طیبه وقتى همه سویهاى زندگى را در بربگیرد، تمدن حقیقى پا مى گیرد، تمدن معنوى و معنویت گستره سازنده انسان و جامعه تراز اسلامى. از این روى و روى همین معیار و تراز، رهبر معظم انقلاب، مأموریت تدوین الگوى سبک زندگى اسلامى - ایرانى را به شوراى عالى انقلاب فرهنگى، واگذار کرد و به این نیز بسنده نکرد و قضیّه را با حساسیت بسیار پى گرفت.
ایشان، با سخن به میان آوردن از مقولههایى همچون: توجه به معنویت و ارزشهاى اخلاقى در همه کارها و همه عرصههاى فردى و اجتماعى، وجدان کارى، انضباط اجتماعى، اسوه قرار دادن پیامبر اعظم، در همه کارها و رفتارها، زندگى و سیره امام على (ع) چراغ راه قرار دادن، اصلاح الگوى مصرف و... پارهاى از شاخصههاى سبک زندگى اسلامى را روشن و همگان را به آن توجه داد. با طرح مسائلى همچون: ازدواج، خانواده، حجاب، عفاف، تفریحات سالم، کسب و کار، معاشرتها، هنر و ادبیات، معمارى و شهرسازى، بر مدار الگوى اسلامى - ایرانى و اصلاح رفتار و رویهاى که در کشور حاکم و جارى است، تاکید ورزید و همگان، بویژه کارگزاران و مسؤولان را به حرکت بر مدار الگوى اسلامى - ایرانى و دورى از الگوهاى زیانبار و ویرانگر، فراخواند.
2. در عصر حاضر، غرب، در اندیشه چیره ساختنِ فرهنگ و تمدن خود بر دنیا، بویژه بر جامعهها و سرزمینهاى اسلامى است.
این نقشه، از آن روى براى غرب اهمیت یافته که افزون بر موج بیدارى اسلامى، در حوزه جهان اسلام، گرایش مردم مغرب زمین به اسلام، رشد روزافزونى یافته است.
ایستادن در برابر این نقشه و خنثىسازى آن، به جز روىآورى به سبک زندگى اسلامى و جارى سازى آن در همه زوایاى پیدا و پنهان زندگى، ممکن نیست.
یک بعدى نگرى به نمونه زندگى اسلامى - ایرانى، پارهاى از زوایاى آن را دیدن و پارهاى را ندیدن، یا به زاویهاى خاص بیشتر نظر داشتن، ره به جایى نمىبرد. و با این نگاه، نمىتوان به هدف رسید. از این روى، مقام معظم رهبرى تاکید مىورزد که منظور از الگوى اسلامى - ایرانى، جامعیت آن است و در برگیرى تمامى شؤون و زوایاى زندگى، نه منحصر شدن آن در بعدى خاص، از ابعاد شوؤن بسیار.2
3. تدریجى بودنشکلگیرى و به حقیقت پیوستن سبک زندگى اسلامى: با الهام از قرآن و آموزههاى وَحیانى، در مىیابیم که سبک زندگى اسلامى، به آرامى و آهسته آهسته، دامن مىگستراند و رفتارها را زیر پوشش خود قرار مىدهد و بر زندگیها پرتو مىافکند. و از آن طرف، اگر هشیارانه با آن برخورد نشود و در پیادهسازى آن سهلانگارى شود، به بخشى عمل و بخشى نادیده انگاشته شود، کمکم و آهسته آهسته، از صحنه زندگى خارج مىشود و ضد آن، کمکم پایههاى خود را مىافرازد.
به سادگى و آسانى نمىتوان سبک زندگى مردمان را دگرگون ساخت و تغییر داد. بر این اساس، جارى شدن و پاگیرى سبک زندگى ویژهاى، در خانواده و جامعه، با دستور و بخشنامه، عملى نیست، بلکه صبر، کار مدام، و برنامهریزى دراز مدت و... را مىطلبد. در عین سختى، کارى شدنى است. اگر غیر از این بود، بسیارى از دعوتهاى پیامبران، بىمعنى بود. در صدر اسلام، رسول خدا (ص) براى دگرگونسازى و اصلاح پارهاى رفتارها و عادتهاى زشت و ناشایست و رهاندن مردم از باتلاق جاهلیت، از شیوه تدریج بهره گرفت. البته نه در باب گناهان بزرگ، مانند شرب خمر که شمارى این گونه پنداشتهاند، بلکه در جارىسازى سبک زندگى که آهسته آهسته و به مرور، با آشنا سازى مردم با این سبک، آن را با کمک خود مردم و ایمانآورندگان در شریان زندگیها، جارى ساخت.
بنابراین، براى رسیدن به سبک زندگى اسلامى، نباید انتظار داشت که یکباره، حرکت جمعى و عمومى انجام شود و همه افراد، خانوادهها و زوایاى پیدا و پنهان جامعه را در بربگیرد.
سبک زندگى اسلامى، کمکم از فردى به فرد دیگر و از خانوادهاى به خانواده دیگر و از گوشهاى از جامعه به گوشهاى دیگر سریان مىیابد و جارى مىشود.
روشن است که دگرگونى در سبک زندگى، با دستور و فرمان انجام نمىگیرد. کارى است فرهنگى که در پرتو فرهنگسازى، جلوهگر مىشود.
این کار، بر عهده نخبگان و فرهنگسازان است و رسالت اصلى آنان.
حوزههاى علمیه، عالمان دینى، در این عرصه بایستى میداندارى کنند و براى دگرکون کردنِ سبک زندگى، برابر معیارها و ارزشهاى دینى، به تلاش برخیزند و تاریکیهاى سبک زندگى غربى را، با نگاه دقیق و واقعیتهاى غرب و یارى گرفتن از غربشناسان متعهد، بنمایانند.
4. حوزهها و عالمان دینى، باید همه سویه پاى کار بایستند و در این تلاش فراگیر، از همه نهادها کمک بگیرند و آنها را نیز به وظیفه یا مأموریت و رسالتى که دارند، آشنا سازند.
حوزه، وقتى کارشناسانه و دقیق، اصلاح و دگرکونى سبک زندگى را سرلوحه کار خود قرار دهد، با برنامهریزى مىتواند از ظرفیت آموزش و پرورش، خانوادهها، رسانهها و توانایىهاى تک تک افراد جامعه و... بهره بگیرد و نقش محورى خود را به خوبى انجام دهند.
راهکارهاى نهادینه سازى سبک زندگى اسلامى
1. تبیین
در نخستین گام، عالمان دین و حوزههاى علمیه، وظیفه دارند، به شناساندن سبک زندگى اسلامى بپردازند و ژرفا و زوایاى آن را روشن کنند; چرا که بسیارى از رفتارهاى نادرست، از نبود آگاهى درباره آن رفتار ناشى مىشود.
روشنگرى، شیوه پیامبران الهى بوده است. آنان در گام نخست، به خوبىها و ارزشها و دامن گرفتن از زشتىها و ناشایستها فرا مىخواندهاند.
»الّذین یتبعون الرّسول النبیَّ الاُمیَ الذی یجدونه مکتوباً عندهم فی التّوراة و الانجیل یأمرهم بالمعروف و ینهاهم عن المنکر و یُحلّ لهم الطّیِّبات و یحرِّم علیهم الخبائث و یضع عنهم اصرهم و الاغلال الّتى کانت علیهم فالذین آمنوا به و عَزَّروه و نَصَروه و واتّبعوا النور الذى اُنزل معه اولئک هم المفلحون.3»
آنان که پیروى مىکنند از این فرستاده، پیامبر درسناخوانده، که نزدشان در تورات و انجیل نوشتهاش مىیابند.
و آنان را به کار نیک مىفرماید و از کار زشت بازمىدارد، و چیزهاى پاک را رواشان مىدارد و چیزهاى پلید را بر آنان ناروا مىدارد و بارهاى گران و بندهایى را که بر آنان مىبود، از آنان فرو مىنهد.
آنان که به وى گرویدهاند و نیروىاش دادهاند و یارىاش کردهاند و پیروى از پرتوى کردهاند که با وى فرود آمده است، آنان خود، آن رستگاراناند.
»هو الّذى بعث فى الامِّیّین رسولاً منهم یتلوا علیهم آیاته و یزکّیهم و یُعلّمهم الکتاب و الحکمة و ان کانوا من قبل لفى ضلالً مبین.4»
اوست که در میان مردمى نافرهیخته، هم از خودشان، پیامبرى فرستاد، که سخنان او را برایشان، برمىخواند و پاکشان مىکند و نامه و اندرزشان مىآموزد و هر آینه، بیش از این در گمراهى آشکار بودند.
نکته در خور دقت این که: در قرآن کریم، و در بیان پیامبر اعظم در تفسیر آیات، به آموزشهاى کلى بسنده نشده، بلکه به گونهاى مصداقهاى اصول کلى، نشان داده شده است.
این روش، بعدها در بیانات ائمه اطهار (ع) به روشنى جلوهگر شده است. برابر این روشِ پسندیده و کاربردى و اثرگذار، بر عالمان دینى و حوزههاست که براى گستراندن و نهادینهسازى سبک زندگى اسلامى، در خانوادهها و جامعه، ارزشهاى اسلامى و دستورها و بایدها و نبایدهاى آن را به گونه کاربردى و مصداقى، آموزش دهند.
اسلام، وقتى از مسائلى همچون: ازدواج، خانواده، حقوق همسران بر یکدیگر و... سخن به میان آورده، تمامى زوایا و مسائل کاربردى آنها را بیان کرده است. در مسائل سیاسى و اجتماعى نیز، با همین شیوه پیش رفته و چیزى را فروگذار نکرده است.
حتى وقتى از پیوندها و پیوستگىها سخن مىگوید، بر پیوند بین مسلمانان سخت تأکید مىورزد و هر گونه گسستى را ناصواب و کژراهه روى مىشمارد، ولى در پیوند با غیر مسلمانان و کافران، پیوسته و فراوان، هشدار مىدهد و مرزها را به روشنى، روشن مىکند و اصول کلى را بیان مىکند که باید حرکت در مسیر آن اصولِ کلى باشد، از جمله، تمام راههاى چیرگى و سلطه کافران را بر مسلمانان، مىبندد و دستور مىدهد، داد و ستد، قرارداد، ارتباط و پیوندى که به چیرگى کافران بر مسلمانان بینجامد، هرگز.
«لن یجعل الله للکافرین على المومنین سبیلا.5»
خداوند هرگز براى ناباوران بر گرویدگان، راهى [براى سلطه] نمىنهد.
همانگونه که خداوند هیچ حکم و قانونى را تشریع نفرموده که به چیرگى کافران بر مسلمانان بینجامد، این بشارت را هم به مومنان داده است که اگر مؤمنانه راه زندگى را پیش بگیرند و به رویارویى با کافران برخیزند، راههاى چیرگى کافران بر مسلمانان به خواست و اراده او، بسته و سدّ مىشود و هیچ عرصهاى از عرصههاى فرهنگى، سیاسى، اجتماعى و اقتصادى نمىماند، مگر این که مؤمنان راستین، همانا پولادهاى آبدیده، چیرهاند و پرفراز.
در تفسیر نمونه، ذیل آیه شریفه آمده است:
»آیا هدف از این جمله ]لن یجعل الله للکافرین على المومنین سبیلا[ تنها عدم پیروزى کفار از نظر »منطق« بر افراد با ایمان است و یا پیروزىهاى نظامى و مانند آن را شامل مىشود؟
از آنجا که »سبیل« به اصطلاح از قبیل »نکره در سیاق نفى« است و معنى عموم را مىرساند، از آیه استفاده مىشود که کافران، نه تنها از نظر منطق، بلکه از نظر نظامى و سیاسى و فرهنگى و اقتصادى و خلاصه از هیچ نظر بر افراد با ایمان، چیره نخواهند شد و اگر پیروزى آنها را بر مسلمانان در میدانهاى مختلف، با چشم خود مىبینیم به خاطر آن است که بسیارى از مسلمانان، مؤمنان واقعى نیستند و راه و رسم ایمان و وظایف و مسؤولیتها و رسالتهاى خویش را به کلى فراموش کردهاند، نه خبرى از اتحاد و اخوت اسلامى در میان آنان است و نه جهاد، به معناى واقعى کلمه، انجام مىدهند و نه علم و آگاهى لازم را که اسلام آن را، از لحظه تولد، تا لحظه مرگ، بر همه لازم شمرده است، دارند و چون، چناناند طبعاً چنیناند. جمعى از فقهاء، در مسائل مختلف، به این آیه براى عدم تسلط کفار بر مومنان از نظر حقوقى و حکمى، استدلال کردهاند و با توجه به عمومیتى که در آیه دیده مىشود، این توسعه زیاد بعید به نظر نمىرسد...6»
حوزهها، عالمان آگاه و هشیار، پیوسته باید راههاى چیرگى کافران را بر سیاست، اقتصاد، اجتماع، فرهنگ، خانواده، آداب و رسوم، سیره و سبک زندگى، براى مردمان، مؤمنان و همه کسانى که علاقه دارند شرافتمندانه زندگى کنند، بنمایانند.
این رسالت مهمى است بر دوش و عهده عالمان دینى که همه گاه رصد کنند و راههاى چیرگى دشمن را بیابند و براى سدّ کردن آنها از توانایى و هشیارى مؤمنانه مؤمنان بهره بگیرند که بىگمان، برابر تجربه تاریخى و تجربه بزرگ معاصر، همانا انقلاب اسلامى ایران، نتیجه خواهند گرفت.
یادآورى: براى این که مرحله تبیین و روشنگرى، به بهترین وجه نمود یابد و در گام نخست توفیق به دست بیاید، مىبایست به نکتههایى به طور دقیق توجه داشت:
الف. جامع بودن سبک زندگى اسلامى: روحانیان و عالمان دینى، با این باور ژرف بایستى وارد عرصه روشنگرى در سبک زندگى اسلامى شوند که سبک زندگى اسلامى جامع است و به همه زوایاى زندگى توجه دارد. همه اجزاى آن باید هماهنگ به کار گرفته شوند که هر جزئى، کامل کننده جزء دیگر است. کژراههروى است اگر بخشى و جزئى از آن برجسته و به بخشهاى دیگر توجه نشود. بىگمان، زندگى فشل خواهد شد اگر به بخش عبادى توجه بشود و تمام زوایاى آن رعایت گردد و از بخش اقتصادى و سروسامان دادن به معیشت در زندگى، غفلت گردد و یا به عکس.
اگر با سبک زندگى اسلامى، گزینشى برخورد بشود، کارآمد نخواهد بود. سبک زندگى اسلامى وقتى کارآمد است و زمینهساز جامعه متمدنانه، که یکپارچه به آن نگاه شود و در پیادهسازى آن تلاش گردد.
ب. ثابت و متغیر بودن احکام: در ادامه سبک زندگى اسلامى، عالمان دینى و حوزههاى علمیه، همیشه باید این مهم را در نظر داشته باشند و در سرلوحه تلاشهاى روشنگرانه خود قرار بدهند که احکام اسلام، بر دو گونه است: ثابت و متغیر:
احکام ثابت، احکامىاند که زمان و مکان در آنها راه ندارد و هیچگاه تغییرى نمىکنند.
زراره مىگوید از امام صادق (ع) درباره حلال و حرام پرسیدم، فرمود:
«حلال محمد حلال ابداً الى یوم القیامة و حرامُه حرامُ ابداً الى یوم القیامة...7»
احکام متغیر: این احکام، متناسب با زمان و مکان و موقعیت و شرایط مختلف و نیازهاى مردمان در ادوار گوناگون، که بىنهایت است و... دستخوش دگرگونىهایى مىشوند.
استاد شهید مرتضى مطهرى در این باب، دیدگاه بوعلى سینا را طرح مىکند که دقیق و راهگشاست:
«بوعلى سینا، در کتاب شفا، بحث جامعى راجع به اصول اجتماعى و اصول خانوادگى دارد. مىگوید: حوائجى که براى زندگى بشر پیش مىآید، بىنهایت است. اصول اسلام، ثابت و لایتغیر است و نه تنها از نظر اسلام، تغییرناپذیر نیست، بلکه اینها حقایقى است که در همه زمانها باید جزءِ اصولِ زندگى بشر قرار گیرد، حکم یک برنامه واقعى را دارد; امّا فروع الى مالانهایه.
مىگوید: به همین دلیل، اجتهاد ضرورت دارد; یعنى در هر عصر و زمانى، باید افراد متخصص و کارشناس واقعى باشند که اصول اسلامى را با مسائل متغیرى که در زمان پیش مىآید، تطبیق کنند; درک نمایند که این مسأله نو، داخلِ در چه اصلى از اصول است.8»
شناخت این دو دسته از مسائل، احکام ثابت و احکام متغیر، نیازهاى بىشمار بشر، و برابرسازى اصول با مسائلِ همه گاه در حال دگرگونى و تغییر، و درک این که مسأله نوپدید در چهارچوب چه اصلى از اصول جاى مىگیرد، رسالت بزرگى که بایستى عالمان دین، فقیهان و نخبگان حوزه، عهدهدار آن باشند و نقش واقعى و دقیق خود را در عرصه کارشناسى و بیرون کشیدن حکم مسائل جدید و نوپیدا، از دل اصول، ایفا کنند.
ج. نمایاندن و ارائه نمونههاى سبک ساز: امروزه نیاز است که براى مردم و خانوادهها، به درستى روشن شود که سبک زندگى انسان مسلمان، چگونه باید باشد. در دنیاى کنونى، از چه روش و نمونه و الگو پیروى کنند، تا به سبک زندگى اسلامى دست یابند. از چه چیزهایى باید بپرهیزند که براى زندگى شایسته و ترازمند و الهى، زیانبار است و از چه چیزهایى بهره ببرند که در دگرگونى شایسته زندگى آنها اثرگذار است.
د. توجه دقیق به باورها: سبک زندگى سرچشمه گرفته از باورهاى سارى و جارى در رفتارها و جاى گرفته در دلها و ذهنهاست. باورهایى که شیرازه کتاب جامعه است و از اساسى ترین عنصرهایى که سبک زندگى بر آنها استوار است. از این روى تواناسازى باورها، رشد و گسترش آنها، در پایدارى و رونق به سبک زندگى کمک مىکند. باورها هر چه ژرفتر، سبک زندگى پربارتر و اثرگذارتر. باورهاى دینى و ارزشهاى وَحیانى، از آنجا که به سرچشمه بىزوال و همیشه جوشان، پیوند خوردهاند، هرچه بیش در دلها و ذهنها و بستر جامعه، نفوذ داده شوند و جاىگیر گردند، سبک زندگى زلالتر و شفافتر و آرامشبخشتر خواهد شد و در خانواده و اجتماع، نقش سازنده، اثرگذار و ماندگارى از خود به جاى خواهد گذارد.
این مهم، برعهده عالمان دین و حوزههاى علمیه است. حوزهها و عالمان دین، باید در گستراندن و ژرفا بخشیدن به باور و ارزشها، به تلاش برنامهریزى شده برخیزند و تمامى زمینههاى رشد باورها را در اجتماع و خانوادهها و در کار و کسب مردم، مهیّا سازند و از عواملى که باورهاى ناب را کمرنگ و از عرصه خانواده و اجتماع و... به بیرون مىرانند، جلوگیرى کنند.
2. کاربردى کردن سبک زندگى اسلامى
در سبک زندگى اسلامى، علم به آموزههاى وَحیانى، کافى نیست. حتى تبلیغ تنها نیز از سبک زندگى اسلامى، راه به جایى نمىبرد. هدف در طرح سبک زندگى اسلامى، آگاهى از زوایاى آن نیست. هدف این نیست که مردمان به این روش آشنا شوند، بلکه آشنایى، آگاهى و دانشى هدف است که مقدمه عمل باشد و تمام تلاش مؤمنان و عالمان دین، پس از آشنایى و آشناسازى خود و کسان، زندگى کردن، برابر سبکى باشد که دین به آن امر مىکند و از انسان مسلمان، با تأکید و اصرار مىخواهد که زندگى خود را با سبکى تراز کند که قرآن و سنت به آن فرمان مىدهد.
روشن است که پیادهسازى سبک زندگى، در خانواده، اجتماع و در عرصههاى گوناگون زندگى، نیاز به برنامهریزى و سپس پىگیرى و تلاش گسترده و زمینهسازى دارد.
وظیفه و رسالت حوزه است که این مهم را در دستور کار خود قرار بدهد و تنها به بحثهاى نظرى نپردازد و به تبلیغ از سبک زندگى اسلامى، بسنده نکند، بلکه افزون بر آنها، که به طور جدّى بایستى سرلوحه کار خود قرار دهد، در عرصه کاربردى کردن سبک زندگى برخاسته از آموزههاى وَحیانى، عالمانه و همهسونگرانه، به تلاش برخیزد، تا نتیجه بگیرد. در مَثَل، زندگى افراد، گروههاى انسانى و سازمانها را در رصدگاه خود قرار بدهد و رفتارهاى ریز و درشت را دقیق، از نظر بگذراند و سپس روى نتیجهاى که به دست مىآورد، به مطالعه و پژوهش همهجانبه بپردازد.
در این بررسى اگر دیده شد زندگى افراد، خانوادهها و سازمانهایى، با سبک دینى ناسازگارى دارد، ضرورت دارد روى یکى از احتمالهاى زیر، که ممکن است عامل این ناسازگارى باشد، مطالعه گسترده و دقیقى انجام بدهد:
الف. ناآگاهى از آموزههاى دینى.
ب. وجود آگاهى، امّا نبود زمینه پیادهسازى و اجرا.
ج. باورنداشتن به ارزشهاى دینى.
د. هوا و هوس، منافع شخصى و یا گروهى.
روشن است که براى همه احتمالها و احتمالهاى دیگرى که ممکن است وجود داشته باشد، نمىتوان برنامه یکسانى ارائه داد و با یک روش کار را به پیش برد.
البته ممکن است پارهاى از این موردها را حوزه با توانائىها و نیروهایى که دارد، بتواند از سر راه پیادهسازى سبک زندگى اسلامى بردارد و به سرانجام برساند، امّا بىگمانپارهاى از آنها، بدون کمک گرفتن از نهادها و سازمانهاى حکومتى و افراد حقیقى و حقوقى، ممکن نیست.
3. شناساندن اسوهها و نمونهها
شکلگیرى و به حقیقت پیوستنِ سبکى از سبکهاى زندگى، در میان مردم و خانواده، همیشه و همهجا، بر اساس اسوهها و نمونههایى بوده که آیینهسان، فراراه قرار گرفتهاند و مردم، با نگاه به آنان، سبکِ زندگى خود را ساخته و در زندگى، پیاده کردهاند. سبک زندگى را، چه خوب و چه بد، چه آبادگر و چه ویرانگر، اسوهها مىسازند; از این روى، اسوهها و نمونهها در زندگى جایگاه ویژهاى دارند.
اسلام، روى اسوه حسنه بیشترین تأکید را دارد. اسوه حسنه، افزون بر اینکه سبک زندگى را به طور عینى و عملى، نشان مىدهد، به بهترینها هم راه مىنماید. سبکهاى بهتر و برتر در سیره او متجلى است و نورانیت ویژهاى دارد، نورانیتِ جاذبه آفرین و پرکشش. و امّا کسانى که نهتنها از اسوه، بلکه از اسوه حسنه بهرهمندند، افزون بر این که از نقشه راه برخوردارند و سمت و سوى حرکت براى آنان روشن است، از درستى راه هم اطمینان دارند و با آرامش خاطر گام در آن مىگذارند و به سوى هدف، حرکت خویش را مىآغازند. این، در تقویت و گسترش سبک زندگى وَحیانى و توحیدى، که سازنده و اوجدهنده است، بسیار اثرگذار است.
جامعهها و کسانى که اسوه ندارند، در حقیقت نقشه راه ندارند و سمت و سوى حرکت را نمىدانند. اسوه حسنه به ما مىآموزد که چسان زندگى را نیک بسازیم و به گوناگون رفتارهاى خود، به گونه شایسته و خردورزانه، شکل بدهیم در پیمودن راه و در فراز و نشیبهاى زندگى، چه نمونه و نمونههایى را فرا راه بگذاریم که به کژراهه نیفتیم.
خداوند، اسوههاى حسنه را براى پایهگذارى زندگى شایسته و نیک و به دور از اعوجاجها و کژىهاى در هم شکننده، اینسان به باورمندان و خداباوران، مىشناساند:
»لقد کانت لکم اسوة حسنة فى ابراهیم والذین معه...9»
نمونه نیکویى بود براىتان در ابراهیم و آنان که با وى بودند.
«لقد کان لکم فیهم اُسوة حسنةُ لِمَن کان یرجواالله والیوم الآخر...10»
براىتان نمونه نیکویى است در ایشان، براى هر که به خدا و روز پسین امید مىدارد.
«لقد کان لکم فى رسول الله اسوة حسنة لِمَن کان یرجوه الله و الیوَالآخِرَ و ذکر اللهَ کثیراً11. »
شما را در شیوه پیامبر خدا نمونه نیکویى است. براى کسى که به خدا و روز پسین امید مىدارد و یاد خدا بسیار کند.
راغب اصفهانى در باره لغت اسوه مىنویسد:
«أسا: الأُسوة و الإسوة کالقِدوَةِ و القُدوَةِ و هى الحالة التى یکون الانسانُ علیها فى اتّباع غیره إن حَسَناً و إن قبیحاً و إن سارَّاً و إن ضارّاَ و لهذا قال الله تعالى: »لقد کان لکم فى رسول الله اُسوة حسنة« فوصفها بالحسنة. 12»
«اسوه، بر وزن قدوه و قدوه، در جایى به کار مىرود که انسان در نیکى و بدى از دیگران پیروى مىکند، چه در شادمانى، یا در زیانمندى.
در همین معنى خداى تعالى فرموده: »شما را در شیوه پیامبر خدا، نمونه نیکویى است. «
و از این روى، در آیه فوق »اسوه« و نمونه را خداى تعالى، با واژه حسنه، یعنى صفت نیکو، وصف کرده است. «
علامه طباطبایى در تفسیر المیزان در معناى اسوه و اسوه بودن رسول خدا(ص) مىنویسد:
»الاسوة، القدوة و هى الاقتداء و الاتّباع و قوله: »فى رسول الله« اى فى مورد رسول الله. و الاسوة التى فى مورده، هى تأسّیهم به و اتباعهم له و التعبیر بقوله: »لقد کان لکم« الدال على الاستقرار و الاستمرار فى الماضى، اشارةُ الى کونه تکلیفاً ثابتاً مستمراً.«13
اسوه، یعنى قدوه که عبارت است از اقتداء و پیروى کردن. و اسوه در مورد رسول خدا (ص) یعنى پیروى کردن از او. و از این که با »لقد کان لکم« که ماضى استمرارى است، تعبیر کرده، اشاره به آن است که این پیروى، تکلیفى ثابت و همیشگى است و معناى آیه این است که یکى از احکام رسالت رسول خدا (ص) و ایمان آوردن شما به او، این است که هم در گفتار و هم رفتارش به او تأسى کنید.
اسوه بودن
عالمان و روحانیان، چه بخواهند، چه نخواهند، بر پایه اسوگى ایستادهاند. آنان از آن روزى به این کسوت درآمدهاند، مردم با دید اسوه، به آنان در نگریستهاند; از این روى، تمام حرکات و سکنات آنان زیر نگاه تیز و دقیق مردمان و مؤمنان قرار دارد و کوچکترین کژى و کژراههروى از نگاه مردم، پنهان نمىماند و نیز به رفتارهاى زیبا، پسندیده آنان هم، قدرشناسانه در نگریسته مىشود.
در هر حال، اسوهاند، چه خوب و چه بد، چه زشت و چه زیبا. پس باید تلاش کنند، همیشه و در هر حال، اسوه نیک باشند و مردمان را با اسوه نیک بودن، به جاده نیکى و نیکویى، ره بنمایانند.
عالمان دین و نقشآفرینان در عرصه اجتماع، چون اسوهاند، اگر نیک باشند مردمان را به راه صلاح مىکشانند و اگر بد باشند و زشترفتار، مردمان را به فساد و تباهى سوق مىدهند، رسول اکرم (ص) آن سرآمد و گل سرسبد اسوههاى نیک، مىفرماید:
«صنفان من اُمّتى اذا صلحا صلحت اُمّتى و اذا فسدا، فسدت اُمّتى.
قیل یا رسول الله! و من هما؟
قال: الفقهاء و الأمراء.14»
دو گروه از امت من، هر گاه صالح، شایسته و رفتار درستى داشته باشند، امت من به پیروى از آنان، شایسته خواهند شد و راه شایستگى را در پیش خواهند گرفت. و هر گاه فاسد شوند و راه فساد را پیشه کنند، امت من به پیروى از آنان، فاسد خواهند شد.
پرسیده شد، چه کسانىاند، اینان؟
فرمود: فقیهان و حاکمان.
و حضرت امیر (ع) مىفرماید:
«الناس بامرائهم اشبه منهم بابائهم.15»
مردمان، به حاکمان خود، همانندترند تا به پدرانشان.
پس از راهکارهاى مهم و بنیادین براى به حقیقت پیوستن سبک زندگى اسلامى و گرایش مردم به این سبک و سامان دادن رفتار خود بر این اساس، این است که عالمان دین و روحانیان، در مقام عمل، اسوهاى تمام عیار و نمونهاى شایسته و نیک، براى مردم باشند; چرا که مردم، با دیدن هماهنگى بین سخنان و رفتار آنان، به سوى رفتارِ نیک اینان گرایش مىیابند و رفتار خود را با رفتار عالمان، مربیان و برجستگانِ جامعه، تراز مىکنند و مىسنجند و همیشه این شاقول و تراز را فراروى خود قرار مىدهند.
از این روى مولاى متقیان و اسوه اسوگان، به والیان خود، از آن جمله به محمد بن ابوبکر دستور مىدهد، که اسوه مسلمانان باشد، چه آنان که در پیرامون اویند و به او نزدیک، چه آنان که دورند:
«وانصح بمَن استشارک واجعل نفسک اُسوةُ لقریب المسلمین و بعیدهم.16»
براى کسى که با تو به رایزنى مىپردازد، خیرخواهى کن و خود را اسوه و نمونه مسلمانان قرار بده، چه آنان که به تو نزدیکاند و چه آنان که از تو دورند.
بىگمان، روحانیان و عالمانى که زندگىشان، با سبک زندگى اسلامى برابر و هماهنگى ندارد، نمىتوانند مردم را به سبک زندگى دعوت کنند و نمونه و اسوه منشأ اثر باشند:
ذات نایافته از هستى بخش، کى تواند که شود هستى بخش
خشک ابرى که بود ز آب تهى، ناید از وى صفت آبدهى
به فرموده امام على (ع):
«کیف یُصلح غیره من لم یصلح نفسه17»
کسى که نفس خود را اصلاح نکرده و از بدىها نپیراسته، چگونه مىتوانددیگران را اصلاح کند.
على (ع) که خود اسوه تمام عیار براى همه مؤمنان است، سوگند یاد مىکند به کارى فرمان نمىدهم و از کارى بازنمىدارم، مگر آنکه به آن جامه عمل پوشانده و یا از آن پرهیخته باشم:
«یا ایها النّاس انِى والله ما أحثّکم على طاعة الّا و أسبِقکم الیها و لاانهاکم عن معصیة الّا و اتناهى قبلکم عنها.18»
اى مردم! به خدا من شما را به طاعتى برنمىانگیزم، جز آنکه خود، پیش از شما به گزاردن آن برمىخیزم. و شما را از معصیتى بازنمىدارم، جز آن که خود، پیش از شما آن را فرو مىگذارم.
عمل، یعنى ایمان. کسى که سخنى مىگوید و به آن عمل نمىکند، چنین مىنمایاند که به آن سخن ایمان ندارد و این از نگاه دیگران نیز پوشیده نمىماند. عالم دینى و مبلغى که زندگى خود را بر اساس سخنان خود، تراز نمى کند، چه انتظارى دارد که دیگران زندگى خود را بر سخنان او بنا کنند.
هر اندازه که نمونهها و اسوه ها از کمال و شایستگى بیشترى برخوردار باشند، دایره اثرگذارى آنان در دیگران بیش تر خواهد بود. جامع بودن اسوهها و نمونهها، در ساحتها و عرصههاى گوناگون، جاذبهآفرین است و سبب حرکتِ فوج فوج مردمان به سوى آنان مىشود.
اسوههاى کامل و جامع، مردمان را از خطرها مىرهانند و به راه رستگارى سوق مىدهند. امام على (ع) اهل بیت نبى مکرم را اُسوههاى کامل و جامع و کمال یافته و شایسته مىداند، از این روى به مردمان، باورمندان و علاقهمندان به راه رستگارى مىفرماید:
»انظروا اهل بیت نبیّکم فالزموا سَمتَهم و اتّبعوا أثرهم فلنیخرجوکم من هدیً و لن یعیدوکم فی ردیً فان لَبَدوا فالبدوا، و ان نهضوا، فانهضوا و لاتسبقوهم فتضلّوا و تأخّروا عنهم فتهلکوا.19»
به خاندان پیامبرتان بنگرید و بدان سو که مىروند، بروید و پى آنان را بگیرید که هرگز، شما را از راه رستگارى بیرون نخواهند کرد و به هلاکتتان باز نخواهند آورد، اگر ایستادند، بایستید و اگر برخاستند، برخیزید، بر آنان پیشى نگیرید که گمراه مىشوید و از آنان پَس نمانید که تباه مىگردید.
شناساندن اسوهها
عالم دینى و مبلغان، افزون بر این که با رفتار نیک و شایسته و ترازمند، اسوگى خود را فرادید مؤمنان و باورمندان مى گذارند، تلاش مىورزند اسوههاى نیک را بشناسانند و مردم را به پیروى از سیره آنان فراخوانند. در شناساندن، گاه از اسوههاى پیشین، سخن به میان مىآورند و جزء جزء رفتار آنان را به نمایش مىگذارند و سیره فردى و اجتماعى این اسوههاى رخشان را مىشناسانند، همان سان که در قرآن و سیره و روایات اهل بیت دیده مى شود و گاه به اسوههاى دوران خود مى پردازند و رفتارهاى ترازمند و برجسته آنان را، مو به مو، شرح مىدهندو قرآن، با روشى بسیار دقیق و سازنده به شناساندن اسوهها مىپردازد. سیره و رفتار رسولان الهى و اولیاى بزرگ را گاه از زاویهاى خاص و گاه از زاویه هاى گوناگون مىشناساند و مردمان را به این آبشخورهاى زلال فرود مىآورد، تا با اسوه قرار دادن آنان در فراز و فرودهاى زندگى، به زندگى خود شادابى ببخشند و از پژمردگى و روزمرگى رهایى یابند.
خداوند، حضرت ابراهیم و پیروان آن بزرگوار را اسوه حسنه مىشناساند و مردمان را بر پیروى از آنان، فرا مىخواند.20
و آخرین فرستاده خود، محمد مصطفى (ص) را اسوه حسنه معرفى مىکند21، تا مردم، با اقتداى به آن اسوه نیک، هیچگاه راه رستگارى را گم نکنند و به بىراهه نیفتند و آن به آن از آن آفتاب رخشان پرتو بگیرند و در تیرگىها و تاریکىها گرفتار نیایند.
خداوند، سیره و زندگانى رسولان و بندگان صالح را در قالب داستانهاى زیبا و پرجاذبه، به تصویر مىکشد که به روشنى مى توان دریافت در پیام آخرینِ خداوند به مردمان، اسوه ها جایگاه ویژهاى در هدایت، رستگارى، بهروزى، سعادت مردمان دارند و بدون پیروى از اسوه هاى نیک و جاودانه ممکن نیست، ره سعادت و رستگارى را به درستى بازشناسند و پیروى کنند.
رسول خدا که خود اسوه نیک و جاودانه است و همیشه و همهگاه باید چراغ راه باشد، اهل بیت خود را نیز به مردم مىشناساند و مىفرماید: راه نجات، بستگى به پیروى از آنان دارد.22
على (ع) که خود با پیروى از رسول خدا (ص) اسوه حسنه، به مقام والاى اسوگى دست یافته بود، با برشمردن ویژگىهاى برجسته رسول خدا، دیگران را نیز به پیروى از آن اسوه راستین و نجاتبخش دعوت مىکند:
«واقتدوا بهدى نبیّکم فانّه افضل الهدى و استنوا بسنته فانها اهدى السنن23»
به هدایت پیامبرتان اقتدا کنید; چرا که آن بهترین هدایت است و از سنت )و روش( او پیروى کنید که آن، هدایتکنندهترین سنت است.
رسولان و اولیاى الهى، بهترین نمونهها و اسوهها براى پیروىاند و سبک و روش آنان در زندگى، بهترین روشها و سبکها، از این روى قرآن کریم، پس از یادآورى داستان زندگى حضرت زکریا، یحیى، مریم، عیسى، ابراهیم، اسحاق، یعقوب، موسى، هارون، اسماعیل و ادریس (ع) و بیان ویژگىهاى درسآموز هر یک، مىفرماید:
«اولئک الذین انعم الله علیهم من النبیین من ذریة آدم و ممن حملنا مع نوح و من ذریة ابراهیم و اسرائیل و ممن هدینا و اجتبینا...24»
اینان کسانى که خدا بنواختشان، از پیامبران و فرزندان آدم و از آنان که در کشتى با نوح برنشاندیمشان و از فرزندان ابراهیم و اسرائیل، و از کسانى که راه را بنمودیمشان و برگزیدیمشان...
در این آیه شریفه از نواخت خود یاد مىکند که شامل رسولان الهى و پیروان و در کشتىنشینان با نوح و هدایتشدگان و راهیافتگان شده است. بىگمان، این ریزش نعمت و نواخت خداوندى زمان و مکانى خاص نمىشناسد، هر آنکس که گام در راه انبیاء بگذارد و از آنان پیروى کند، زیر بارش نعمت و لطف خداوندى قرار مىگیرد و زندگى سرتاسر از خوشبختى و نیک روزى و سعادت مندانه براى او، یا عنایات حق، رقم مىخورد که خداوند متعال به روشنى از نزول نعمت براى پیروان فرستادگان الهى یاد مىکند:
»من یطع الله و الرسول فاولئک مع الذین انعم الله علیهم من النبیّین و الصدیقین و الشهداء و الصّالحین و حَسُنَ اولئک رفیقا.25»
کسانى که از خدا و پیامبرش فرمان برند، آنان با کسانىاند که خداوند بنواختشان، از پیامبران و راستان و گواهان و شایستگان و آنان چه نیکو یارانىاند.
نعمت زندگى خوب، سالم و به دور از آلودگىها، در پیروى از رسولان الهى است. خداوند نعمت زندگى شایسته و برکنار از آتشهاى خانمانسوز و گردابهاى در هم کوبنده، بر کسانى ارزانى مىدارد و شب و روز مىباراند که رسولان الهى را نمونه و سرمشق و اسوه خود قرار دهند، در همه حرکات و سکنات و ریز و درشت امور زندگى، در عرصه خانواده و اجتماع، سیاست و اقتصاد.
بیان ویژگىهاى اسوهها
عالمان دینى و مبلغان، از شیوههایى که براى گستراندن سبک زندگى اسلامى، بایستى در سرلوحه کار خود قرار دهند، بیان ویژگىهاى اسوهها و نمونههاى شایسته است. راستان، درستکرداران، رستگاران، شایستگان، پرهیزگاران و باورمندان، چه ویژگىهایى دارند که به قلهها فرارفتهاند و به این صفتها آراسته شدهاند.
واعظ، با بیان ویژگىهایى که سبب بلندى و والایى جایگاه و اثرگذارى انسانهاى شایسته شده و با بازگو کردن داستانهاى واقعى از زندگى و فراز و نشیبها و رویدادهاى روىداده براى آنان در ادوار گوناگون، راه را براى ورود دیگران هموار مى سازد و بر خیلِ شایستگان مىافزاید.
انگیزانندگى و پُرجاذبگى سرگذشت نیکمردان و صالحان، سبب مىشود که بسیارى رفتار خود را با آنان هماهنگ سازند و فضاى زندگى را عطرآگین سازند. از این روى قرآن، که کتاب هدایت است و در پى بنیانگذارى زندگى سعادتمندانه، روى ویژگىها و صفتهاى برجسته مؤمنان، متقیان، صابران و... بسیار تأکید مى ورزد و با بیانهاى گوناگون و ادبیات ویژه، به شرح آن ویژگىها مىپردازد تا کمکم جاى خود را در زندگیها بیابند و در رفتارها جلوهگر شوند.
قرآن کریم در سوره مؤمنون مىفرماید:
»قد افلح المؤمنون. الذین هم فى صلاتهم خاشعون. والذین هم عن اللغو معرضون. والذین هم للزکوة فاعلون. والذین هم لفروجهم حافظون. الّا على ازواجهم او ما ملکت ایمانُهُم فانهم غیر ملومین.26»
گرویدگان رستهاند.
آنان که در نمازشان فروتناند.
و آنان که از یاوه، روىگرداناند.
و آنان که زکات را دهندهاند.
و آنان که زهارهاشان را نگهدارندهاند.
مگر بر جفتان خویش، یا بر کنیزانى که به دست آوردهاند، که سرزنش نشوند.
نمونه دیگر، داستان دو برادرى است که قرآن براى عبرتگیرى و درسآموزى بیان مىفرماید، نمونهاى خوب و در خور پیروى و سرمشق قرار دادن و نمونهاى ناشایست و بدعاقبت، که باید از او و طرز رفتار و شیوه نادرستى که در پیش گرفته بود، پرهیخت27:
در روایات، نیز نمونههاى بسیارى وجود دارد که معصوم، براى روشن کردن راه درست زندگى، به بیان ویژگىهاى آنان مىپردازد و پرده از رخسار آنان برمىدارد، تا همگان ببینند و دریابند که انسان، مىتواند با رفتار درست اوج بگیرد و زیستى شایسته را براى دیگران بنمایاند.
رسول اکرم (ص) مىفرماید:
»الا انبئکم بالمؤمن؟ من ائتمنه المؤمنون على انفسهم و اموالهم و ألا أنبئکم بالمسلم؟ من سلم المسلمون من لسانه و یده.28»
آیا مؤمن را به شما بشناسانم؟ کسى که مردمان او را بر جان و مال خود امین قرار دهند.
آیا مسلمان را به شما بشناسانم؟ کسى که مسلمانان از دست و زبان او در امان باشند.
على (ع) در برههاى رسالت خویش مىداند اسوهاى نیک و برجسته را بشناساند و از مردم و مؤمنان و باورمندان بخواهد، برجستگىها و ویژگىهاى نیک او را مشعل راه قرار دهند و تاریکىها را در پرتو آنها بشکافند:
»کان لى فیما مضى أخ فى الله، و کان یعظمه فى عینى صِغر الدّنیا فى عینه، و کان خارجاً من سلطان بطنه، فلایشتهى ما لایجدُ و لایکثِرُ اذا وجد. و کان اکثر دهره صامتاً. فان قال بذَّ القائلین و نقع غلیل السّائلین. و کان ضعیفاً مُستضعفاً. فان جاء الجدُّ فهو لیث غابً وصلّ وادً، لایُدلى بحجّةً حتّى یأتى قاضیاً و کان لایلوم أحداً على مایجد العذر فى مثله حتى یسمع اعتذاره و کان لایشکو وَجعاً الّا عنه بُرئه و کان یقول ما یفعل و لایقول مالایفعل. و کان اذا غلب على الکلام لم یُغلب على السکوت و کان على مایسمع احرص منه على ان یتکلّم و کان اذا بَدَههُ أمران نظر اَیُّهما أقرب الى الهوى فیخالفه.
فعلیکم بهذه الخلائق فَالزموها و تنافسوا فیها فان لم تستطعوها فاعلموا أنَّ أخذ القلیلِ خیر من ترک الکثیر.29»
در گذشته مرا برادرى بود که در راه خدا برادریم مىنمود. خردى دنیا در دیدهاش وى را در چشم من بزرگ مىداشت، و شکم بر او سلطهاى نداشت، پس آنچه نمىیافت، آرزو نمىکرد و آنچه را مىیافت، فراوان به کار نمىبرد. بیشتر روزهایش را خاموش مىماند. و اگر سخن مىگفت گویندگان را از سخن مىماند. و تشنگى پرسندگان را فرو مىنشاند. افتاده بود و در دیدهها ناتوان و به هنگام کار، چون شیر بیشه و مار بیابان. تا نزد قاضى نمىرفت، حجت نمىآورد و کسى را که عذرى داشت، سرزنش نمىنمود، تا عذرش را مىشنود. از درد شکوه نمىنمود، مگر آنگاه که بهبود یافته بود. آنچه را مىکرد، مىگفت و بدانچه نمىکرد، دهان نمىگشود.
اگر با او جدال مىکردند، خاموشى مىگزید و اگر در گفتار بر او پیروز مىشدند، در خاموشى مغلوب نمىگردید. بر آنچه مىشنود حریصتر بود، تا آنچه گوید، و گاهى که او را دو کار پیش مىآمد، مىنگریست که کدام به خواهش نفس، نزدیکتر است، تا راه مخالف آن را پوید.
بر شما باد چنین خصلتها را یافتن و در به دست آوردناش بر یکدیگر پیشى گرفتن. و اگر نتوانستید، بدانید که اندک را به دست آوردن بهتر تا همه را واگذاردن.
و نیز امام (ع) در همین راستا، یعنى جهت دادن به رفتارها و نمودن سبک زندگى شایسته، ویژگىهاى متقیان را در خطبه همام، بیان مىفرماید30.
امام صادق (ع) نیز در روایتى، نشانههاى هشتگانه مؤمن را برمىشمارد، نشانههایى که اگرمشعل راه قرار بگیرند، جامعهاى با انسانهاى شایسته، صالح و نیک رفتار شکل مىگیرد و در پرتو آن، سبک زندگى وَحیانى، جلوهگر مىشود:
»ینبغى للمؤمن ان یکون فیه ثمانى خصال: وقوراً عند الهزاهز، صبوراً عند البلاء، قانعاً بما رزقه الله لایظلم الاعداء و لایتحامل للأصدقاء، بدنه منه فى تعب و الناس منه راحة. انّ العلمَ خلیل المؤمن و الحلمُ وزیره و العقل أمیرُ جنوده و الرفق أخوه و البرّ والده.31»
شایسته است مؤمن هشت خصلت و ویژگى داشته باشد: هنگام سختىها و شدائد، باوقار، هنگام بلا، شکیبا، در گاهِ فراوانى نعمت، سپاسگزار، به آنچه خداوند روزىاش کرده قانع، به دشمناناش ستم روا ندارد و بارش را بر دوستان نیفکند. بدناش از او در رنج ]به خاطر عبادت و برآوردن نیازهاى مردم[ و مردم از او در آسایش.
همانا، علم دوست مؤمن، بردبارى وزیر او، مدارا برادر، و احسان، پدر اوست.
این سبکى که رسول خدا (ص) امام على (ع) و امام صادق (ع) در شناساندن نمونههاى پیروى و سرمشق در پیش گرفته بودند و نیز دیگر ائمه که مجال ذکر و یادآورى همه آنها در این مقال نیست، سبکى زنده و گویا و سازنده است. به انسان مسلمان، به روشنى راه را مىنمایاند که زندگىاش را بر اساس نمونه و اسوههاى شناسانیده شده بسازد.
4. دست رد به سینه نمونههاى منفى
براى به حقیقت پیوستن سبک زندگى سالم و به دور از آلودگىها، اسوهها و نمونههاى منفى را باید شناخت و دست رد به سینه آنان زد. این کار مهمى است که عالمان دین، با روشهایى که اسلام فراروى آنان گذارده، باید دقیق و باریکاندیشانه عملى کنند و به انجام برسانند.
به دو روش براى ریشهکن سازى نمونههاى منفى در جامعه و از ساحَتِ زندگى اشاره مىکنیم:
الف. نمایاندن نمونههاى منفى، ویژگىهاى ناشایست آنان را نمودن، اثر شگفتى در گرایش مردم به نمونههاى مثبت دارد.
هر چه نمونههاى منفى، بهتر و دقیقتر شناسانده شوند، در مردم گونهاى انزجار از آنان پدید مىآید، حالتى که اگر درست مدیریت شود، دورىگزینى از زشتىها و پلیدىها و رفتارهاى ناشایست و نمونههایى که به این آلودگىها آلودهاند، روز به روز دامن مىگستراند و نزدیک شدن به خوبىها و رفتارهاى شایسته و نمونههاى برخوردار از آنها، افزونتر.
ممکن نیست بدون شناخت نمونههاى زشتکردار و گمراه، نمونههاى درستکردار و هدایت شده و رستگار را شناختن و به پیروى از آنان برخاستن.
»واعلموا انکم لن تعرفوا الرّشد حتى تعرفوا الذى ترکه و لن تأخذوا بمیثاق الکتاب حتى تعرفوا الذى نقصه و لن تمسّکوا به حتّى تعرفوا الذى نبذه و لن تتلوا الکتاب حقّ تلاوته، حتّى تعرفوا الذى حرّفه و لن تعرفوا الضّلالة حتى تعرفوا الهُدى و لن تعرفوا التقوى، حتى تعرفوا الذى تعدّى فاذا عرفتم ذلک عرفتم البِدع و التکلف...32»
بدانید تا واگذارنده رستگارى را نشناسید، رستگارى را نخواهید شناخت و تا شکننده پیمان قرآن را ندانید، با قرآن پیمان استوار نخواهید ساخت. و تا واگذارنده قرآن را به جاى نیاورید و نشناسید، در قرآن چنگ نتوانید انداخت. و هرگز قرآن را به درستى، چنانکه سزاست، نخواهید خواند، مگر آن که کسانى را که به تحریف آن دست یازیدهاند، بازدانید. و هرگز گمراهى را نخواهید شناخت، مگر این که هدایت را بشناسید و هرگز پى به پرهیزگارى نخواهید برد، مگر اینکه، کسى را که از مرز تقوا پافراتر گذارده و آن را نادیده گرفته بشناسید. پس چون این همه را دانستید، بدعت و زورگویى را بازمىشناسید.
امام (ع) یکى از راههاى شناخت را، شناخت نمونه و اسوههاى ناشایست، راه را براى شناخت نمونهها و اسوههاى شایسته، روشن و همواره مىکند.
وارد ساختن مردمان در راهِ مستقیم و هموار صالحان و شایستگان، بستگى به دور ساختن آنان از راه ناشایستگان دارد. هر چه از این راه دورتر شوند، به آن راه نزدیکتر مىشوند و این مهم، با بیان تکتک ویژگىهاى ناشایستِ ناشایستگان ممکن است. روشى که از سوى خداوند در قرآن و رسول خدا (ص) به پیروى از قرآن و دستورهاى خداوند، پى گرفته شده است.
آنچه در قرآن، درباره کافران، مشرکان، منافقان، مستکبران، ستم پیشگان، دروغگویان، ناصالحان و ناشایستکاران و... بازتاب یافته است، در همین راستاست.
رسول خدا (ص) تمام تلاشاش بر این بود که چهره زشتکرداران را بشناساند و مردمان را از نزدیک شدن به آنان بازدارد و یا چنان نمونههاى ناشایست را بنمایاند که مردم از نزدیک شدن به آنان بپرهیزند و به سوى نمونههاى شایسته و شایستهکردار، بروند و پیرامون آنان گرد آیند و با راهنمایى آنان، راه از بى راه، بازشناسند.
رسول خدا (ص) مىفرماید:
»علامة الظالم اربعة: یظلم من فوقه بالمعصیة، و یملک من دونه بالغلبة و یبغض الحق و یظهر الظلم.33»
نشانههاى ستمپیشه، چهار چیز است: با نافرمانى به مافوق خود ستم مىکند، با غلبه و زور، بر زیردست خود حکم راند و حق را دشمن مىدارد و ستم را آشکار مىکند.
ب. پرهیز دادن مردم از همنشینى با اسوههاى منفى و ناشایست: در صورت نخست، با شناساندن نمونههاى ناشایست، در مردم انگیزه دور شدن از آنان و نزدیک شدنِ به اسوههاى مثبت، به وجود مىآید و در این صورت، به طور مستقیم مردم از همنشینى با زشتکرداران بازداشته مىشوند.
امام باقر (ع) هشدارهاى پدر بزرگوارش امام سجاد (ع) را به خودش، در باب همنشینى با زشتکرداران، این چنین بیان مىفرماید:
»یا بنى انظر خمسة فلاتصاحبهم و لاتُحادثهُم و لاترافِقهُم فى طریق.
فقلت یا أبه من هم، عرّفنیهم؟
قال: ایّاک و مصاحبة الکذّاب فانه بمنزله السّراب یقرّبُ لک البعید و یُبَعِّد لک القریب.
و ایّاک و مصاحبة الفاسق فانّه بائعک بأکلَةً و اقلّ من ذلک.
و ایّاک و مصاحبة البخیل فانّه یخذُلُک فى مالِه أحوج ما تکون الیه.
و ایّاک و مصاحبة الاحمق، فانّه یرید ان ینفعک فیضُرّک.
و ایّاک و مصاحبة القاطع لِرَحمه فانّى وجدتُه ملعوناً فى کتاب الله فى ثلاثة مواضع34... »
اى فرزندم! پنج کس در نظر دار و با آنان همنشین و همسخن و همراه مشو.
گفتم: پدر آنان کیانند، به من بشناسان؟
فرمود: بپرهیز از همنشینى با دروغگو که او همچون سراب است، دور را نزدیک و نزدیک را به تو دور نمایاند.
و بپرهیز از همنشینى با فاسق )بدکاره( که تو را به لقمهاى یا به کمتر از آن، بفروشد.
و بپرهیز از همنشینى با بخیل که تو را آنگاه به مال سخت نیازمندى، واگذارد.
و بپرهیز از همنشینى با بىخرد که چون خواهد به تو سودى رساند، زیانت زند.
و بپرهیز از همنشینى با کسى که از خویشاناش گسیخته که من او را در سه جاى کتاب خدا نفرین شده یافتم.
ثقةالاسلام کلینى، پس از نقل این روایت شریف، سخن امام را یادآورى مىکند:
»فانى وجدته ملعوناً فى کتاب الله عزّوجل، فى ثلاثة مواضع«
سه آیه شریفه است که خداوند به بریدگان از خویشاوندان نفرین کرده است.
سپس سه آیه مورد اشاره امام (ع) را این سان بیان مىکند: قال الله عزوجلّ:
»فهل عسیتم ان تولیتم ان تفسدوا فى الارض و تقطعوا ارحامکم، اولئک الذین لعنهم الله فأصمّهم و اعمى ابصارهم.35»
شما ]منافقان[ اگر از فرمان خدا و اطاعت قرآن روى بتابید، تا در زمین فساد و قطع رحم کنید، باز هم امید ]نجات[ دارید؟ همین منافقاناند که خدا آنان را لعن کرده و گوش و چشمانشان را ]از شنیدن و دیدن حق[ کر و کور گردانید.
»الذین ینقضون عهد الله من بعد میثاقه و یقطعون ما امر الله به ان یوصل و یفسدون فى الارض اولئک لهم اللعنة و لهم سوء الدار.36»
کسانى که پس از پیمان بستن با خدا، عهد خدا را مىشکنند و هم آنچه را خدا امر به پیوندِ آن کرده مىگسلند و در روى زمین، فساد و فتنه مىکنند، ایناناند که نفرین بر ایشان است و بدفرجامى دارند.
»الذین ینقضون عهدالله من بعد میثاقه و یقطعون ما امرالله به ان یوصل و یفسدون فى الارض اولئک هم الخاسرون.37»
کسانى که عهد خدا را پس از محکم بستن مىشکنند و آنچه را خداوند امر به پیوند آن کرده مىگسلند و در زمین و میان اهل آن فساد مىکنند، اینان آن زیانکاراناند.
این روشها فراروى اهل اسلام و عالمان و هدایتگران و ترویج کنندگان سبک زندگى اسلامى است. امروزه، در سبک زندگى غربى، تمام ویژگىهاى نارواى کسانى را که خدا و رسول خدا (ص) و ائمه اطهار به پیروى از خدا و رسول او، از همنشینى، همسلکى، همراهى همسخنى با آنان، پرهیز دادهاند، نمود ویژهاى دارد.
در زندگى به سبک غربى، دور، نزدیک و نزدیک، دور نمایانده مىشود و دروغزنى و دروغگویى و دروغپراکنى نهادینه شده است و انسانها به لقمهاى و به کمتر از لقمهاى فروخته مىشوند، فسق ریشه دوانیده و همه تاروپود سبک غربى را در هم تنیده و در گاه نیاز مالى، همه درها به سوى انسان بسته است و انسان، بىپناه و مضطر به گوشهاى پرتاب مىگردد. بىخردى و حاکمیت جهل، همه جا دامن گسترانده، به گونهاى که انسانها در این ویل جهل، به جاى سودرسانى به یکدیگر، همدیگر را لِه مىکنند. در این سبک، قطع رحم، بریدگى از خویشاوندان، به حالت بحران در آمده، بحرانى بَس ویرانگر. از این روى، انسان از در آمیختگى، همراهى و به سِلک این زندگى، زندگى خود را قرار دادن، بپرهیزد تا راه رستگارى و سبک زندگى خردورزانه و انسانى را بیابد.
وقتى بر اساس آموزههاى وَحیانى، انسان مسلمان از همراهى، همنشینى، گفت و گو، همسخنى، با دروغگویان، فاسقان، بخل ورزان، نابخردان، قطع رَحِمکنندگان و ناشایستگان که ویژگىهاى ناشایست آنان، یک به یک یاد شده، بازداشته شده اند، به طریق اولى از درآمدن و قرار گرفتن در سلک و سبکى که امپراطورى دروغگو و دروغپرداز، فاسق و فسقگستر، بخیل و بُخلگستر، جاهل و جهلگستر و گسسنده پیوندها و رَحِمها و گسترنده آن، ستمپیشه ستمگستر و... شبان و روزان در پى رواج و گسترش نهادینهسازى این ضد ارزشهاى ویرانگر و تباهىآفرین است، باید پرهیز کرد و با تمام توان و نیرو به رویارویى با آن برخاست و راههاى ریشهکن کردن این طاغوتِ طاعونگستر را پیمود.
بىگمان تا این طاغوتِ طاعونگستر شناخته نشود، رویارویى درست و دقیق، با سبکى که او در پى گسترش آن است، ممکن نیست.
و در برابر، تا مبانى سبک زندگى اسلامى، روشنایى، ژرفا، لذتبخشى، آرامش دهندگى آن به خوبى شرح نشود و تلاش گسترده براى چشاندن شهد شیرین آن به کامها انجام نگیرد، مردم را نمى توان به رویارویى با هر سبکى که خلاف این سبک است برانگیزاند.
فرهنگ غرب، فرهنگ مهاجم است. به شتاب در حال پیشروى و در هم شکستن سنگرى پس از سنگرى است. ایستادگى در برابر این فرهنگ مهاجم، به آگاهى و توانایى نیاز دارد که آموزههاى وَحیانى اسلام، هر دو توان را دارند، هم مىتوانند آگاهى بدهند و هم توانایى. هم مىتوانند با روشنگرىهاى دقیق مردم را به ساحَتِ آگاهى وارد کنند و هم توانایى فوقالعادهاى در تواناسازى دارند.
5. تواناسازى روحیه عزت
از جمله راههاى پیادهسازى و به حقیقت پیوستن سبک زندگى اسلامى، تواناسازى روحیه عزتمندى است.
عزت، به معناى قدرت و پیروزى، نفوذناپذیرى، چیرگى، علو و بزرگى و ارجمندى است.
راغب اصفهانى، لغتشناس شهیر اسلامى مىنویسد:
»العزة حالة مانعة للانسان من ان یُغلب.38»
عزت، حالتى است که انسان را در برابر ناگوارىها، مقاوم و شکستناپذیر از مغلوب شدن او، جلوگیرى مىکند
عزت از آن خداوند است و رسول او و مؤمنان:
»و لله العزه و لرسوله و للمؤمنین39. »
در حدیث شریف آمده است:
»ان ربکم یقول کل یوم انا العزیز، فمن اراد عز الدارین فلیطع الله40. »
پروردگار شما، همه روزه مىگوید: منم عزیز. هر کس عزت در جهان خواهد، باید به پیروى از خداوند عزیز برخیزد.
انسانهاى عزیز، که عزت خود را با پیروى از خداى عزیز، به دست آوردهاند، در برابر فرهنگ مهاجم، از هر سویى که دست به هجوم برند، با هر ساز و برگ و ترفند، نمىشکنند و عزت خود را به ثمن بخس نمىفروشند. پس باید تمام انسانهاى مسلمان، براى دورى از زبونى و به زبونى کشیدگى، کمر به پیروى از ذات بارى، عزیز و عزتآفرین، ببندند، تا عزت جاودانه بیابند.
ذلت، در برابر عزت است. تمام موجودات و آفریدهها، به خودى خود، ذلیل و مقهورند، اگر کسى خواهان رهایى از ذلت و برخوردارى از عزت است، تنها راه، چنگ زدن به عزت الهى است:
»ایبتغون عندهم العزة فان العزة لله جمیعا.41»
آیا عزت و توانایى را در پیش کفار مىجویند؟ عزت، همهاش، از آن خداست.
عزت، از صفاتى است که خدا، رسول خدا و مؤمنان بدان متصف شدهاند. گرچه عزت، بالاصاله از آن خداست و خداوند بر انحصار عزت در ذات مقدس خود تصریح فرموده:
»فلله العزة جمیعاً«
قرآن کریم رسول خدا و مؤمنان را به این صفت، توصیف فرموده است.42
در دعاى عرفه امام حسین (ع) آمده است:
»یا من حص نفسه بالسمو و الرفعة و اولیائه بعزة یعتزون«
اى آن که خویش را به والایى و بلندى ویژه ساخت و اولیاى او، به عزتاش، عزت مىیابند.
بر همین اساس، اسلام، بر عزیز بودنِ مؤمنان تاکید مىورزد و به آنان فرمان داده تمام زمینههاى عزتمندى را فراهم آورند و به هیچ روى، هیچ خدشهاى را با روى عزت آنان نمىپذیرد و ذلت، در هر شکلى و رنگى ناپذیرفته و هر آن کس که تن به ذلت بدهد، از سلک مسلمانى بیرون است:
امام صادق (ع) مىفرماید:
»ان الله فوض الى المؤمن الامور کلها و لم یفوض الیه ان یکون ذلیلاً أما تسمع الى الله جلّ ثناؤه و هو یقول:
و لله العزة و لرسوله و للمؤمنین.
المؤمن یکون عزیزاً لا ذلیلاً.
ثم قال: ان المؤمن اعز من الجبل و الجبل یستفل منه بالمعاول و المؤمن لایستفل من دینه بشىء43. »
خداوند، همه کارهاى مؤمن را به او واگذار کرده است، ولى به او اجازه نداده که خوارمایگى پیشه کند. مگر نشنیدهاى که خداوند مىفرماید: عزت، از آنِ خدا و رسول او و مؤمنان است.
مؤمن، پیوسته عزیز است و هیچگاه خوارمایه و زبون نیست.
سپس فرمود: مؤمن از کوه استوارتر است، چرا که کوه را با کلنگ مىتوان سوراخ کرد و از آن چیزى کند، امّا از دین مؤمن هرگز.
عزت، قدرتى است که در درجه نخست، در دل و جان مؤمن جلوهگر مىشود و او را از تسلیم و سازش در برابر طاغوتیان بازمىدارد و با تمام توان تلاش مىورزد و به مقاومت برمىخیزد که دستهاى طاغوت، زندگىاش را به اراده او به چرخش و گردش درنیاورند. و هرگز در برابر شهوات و هوى و هوس، عزت خویش را قربانى نمىکند و به دژى نفوذناپذیر در برابر زر و زور بدل مىشود.
امام على (ع) طلایهدار عزت و شکوه مؤمنان مىفرماید:
»کل عزیز داخل تحت القدرة فذلیل.44»
هر انسان عزیزى که تحت قدرت دیگرى، غیر از خدا باشد، خوار و زبون است.
براى جلوگیرى از ورود سبک زندگى غربى، به زندگى مسلمانان، همگان، بویژه عالمان بیدار و آگاه و دغدغهمند، باید همت گمارند و به تلاش برخیزند، باروى عزتمندى مسلمانان را با پاى بند کردن آنان به دستورات الهى و پیروى از خداى عزیز، تقویت کنند.
پیروى از خداوند متعال، عرصه گستردهاى دارد. به انسانى، پیرو خداوند و سر به فرمان ذات بارى گفته مى شود که در تمامى عرصههاى زندگى، برابر فرمان و دستور خداوند، رفتار کند: در اقتصاد، سیاست، اجتماع، نحوه پوشش، غذا; هزینهکرد براى زندگى و... اگر پیروى از خداوند، در تمامى رفتار و سکنات، موضعگیرىها، برنامهریزىهاى انسان مسلمان جلوهگر شود، عزتمندى او تضمین شده است. خداوند، زمینههاى عزتمندى او را پدید مىآورد و با قدرت و لطف خود، نمىگذارد غبار ذلت بر چهرهاش فرو نشیند. رسول خدا (ص) مىفرماید:
»من اراد أن یکون أعزّ الناس، فلیتق الله عزّوجلّ فى سرّه و علانیته.45»
هر آنکس که مىخواهد عزیزترین انسانها باشد، تقواى الهى پیشه کند.
على (ع) مىفرماید:
»لا عزّ کالطاعة.46»
هیچ عزتى، بسان پیروى از خدا نیست.
انسان با تقوا، پیرو خداوند، سبک زندگى خود را به گونهاى پى مى ریزد که در هیچ عرصهاى از عرصههاى زندگى، خدشهاى به عزتاش وارد نیاید.
در سبکى که چرخ اقتصاد و معیشت، با تکیه به غیر بچرخد، به عزتمندى انسان، آسیبهاى بَس جدى وارد مىآید و انسان مؤمن و متقى، تلاش مى ورزد که چرخ اقتصادو معیشتاش، روى ریل کار و تلاش خودش بچرخد و از هر گونه تکیه بر غیر، مىپرهیزد که آن را از جلوههاى تقواى الهى مىداند. با کار، تلاش، قناعت و پرهیز از اسراف و تبذیر، رخنههاى نیازِ به دیگران را مىبندد و از عزت خود پاسدارى مىکند.
رسول خدا (ص) مىفرماید:
»شرف المؤمن قیام اللیل و عزّه استغناؤُه عن الناس47»
شرف مؤمن در قیام شبانه و عزت او در بىنیازى از مردم است.
و امام على (ع) مىفرماید:
»و فى القناعة الحریة و العزّ.48»
آزادگى و شرافت، در قناعت است.
امام باقر (ع) در رهنمودى به جابر مىفرماید:
»واطلب بقاءَ العزّ بإماتَةِ الطّمع49»
با میراندن آزمندى، عزت و شرف را طلب کن.
در سیاست، انسان مؤمن، تیزهوشانه و پرهیزکارانه، پایههاى سبک زندگى خود را برمى افرازد. سبک او در زندگى، بر اساس آموزههاى وَحیانى، سبک در هم ریختهاى نیست، پایههاى آن بر شالودهاى درست استوار گردیده است. همه پایهها زیر یک چتر قرار مى گیرند و به هم کلاف مىگردند.
انسان مؤمن، همانگونه که در اقتصاد، پیرو خدا و رسول است، در سیاست نیز پیرو خدا و رسول است. با اراده خود، به جمع مؤمنان مى پیوندد و مؤمنان با دست واحد، بناى حکومت خود را بدون تکیه بر غیر، پى مىریزند و انسان برگزیدهاى را از میان خود، در رأس حکومت قرار مىدهند و سر به فرمان او مىگذارند و با این تدبیر، عزت خود را تضمین مىکنند:
به فرموده امام سجاد (ع):
»طاعة ولاة الامر تمام العزّة50»
پیروى از حاکمان عادل، موجب عزت است.
مؤمن، چون آشناى با آموزههاى قرآنى و وَحیانى است، به خوبى مىداند و با تمام وجود و از بُن دندان درک کرده است که سربرتافتن از پیروى خدا و رسول و حاکم عادل، خوارمایگى و ذلت را براى او در پى دارد:
»ان الّذین یحادّون الله و رسوله اولئک فى الاذلّین.51»
کسانى که با خدا و رسول او، دشمنى کنند، در شمار خوارمایگاناند.
در فرهنگ، انسان مؤمن، از هر گونه پیروى کورکورانه از غیر مىپرهیزد. آگاهانه راهى را برمىگزیند که به عزت او خدشهاى وارد نیاید.
فرهنگ، از ارکان مهم سبک زندگى اسلامى است. کوچکترین خدشه و آسیبى به این رکن، زمینه هاى خوارى و خوارمایگى را فراهم مىآورد. قدرتهاى بزرگ و استعمارى، از راه فرهنگ مردمان را به ذلت و خوارى مىکشانند که نمونههاى بسیار مىتوان نشان داد از مردمانى که با سهلانگارى در نگهدارى و پاسدارى از این رکن مهم، به گرداب ذلت و خوارى درافتادهاند.
یکى از راههاى سلطه دشمن، فرهنگ است. دگرگونى در فرهنگ ملتى، با نقشه و خواست دشمن، آن ملت را بدون جنگ، به ذلت مىکشاند و زبون مى سازد و اسیر در چنگ او. همانگونه که غرب و قدرتهاى بزرگ، با این نقشه و رواج فرهنگ ذلتآور خود در بین ملتها، بویژه ملتهاى مسلمان، آنان را ذلیل و خوار ساختهاند.
فرهنگ دشمن، در نحوه پوشش، غذا، آداب معاشرت، کسب درآمد، هزینهکرد درآمد و... خود را جلوهگر مىسازد، سبک زندگى را تغییر مىدهد و زمینههاى ورود دشمن را به قلعه و حصار خودى، آماده مىسازد و وقتى دشمن به درون قلعه خزید و جاى پاى خود را استوار کرد، نابودى و از هم فروپاشى و خوارى آن ملت واداده و فرهنگ را به دشمن سپرده، حتمى است.
از این روى، اسلام، به تولى و تبرى اهمیت ویژه مىدهد و به سرلوحه قرار دادنِ آن در همه لحظهها و برهههاى زندگى، تأکید مىورزد.
به هیچروى، نباید انسان مؤمن خود را شکل دشمن درآورد و آداب معاشرت خود را بسان او سامان دهد و در لباس و غذا و... رفتارى داشته باشد، که دشمن دارد. در این صورت، به دشمن اجازه داده است که در درون خانهاش پایگاه بزند و ذلیلانه در جبهه دشمن قرار گرفته است.
امام صادق (ع) مىفرماید:
»اوحى الله عزّوجلّ الى نبى من انبیائه قل للمؤمنین:
لاتلبسوالباس اعدائى و لاتطعموا طعام اعدائى و لاتسلکوا مسالک اعدائى فتکونوا اعدائى کما هم اعدائى.52»
خداوند، به پیامبرى از پیامبران خود، وحى فرمود: به مؤمنان بگو: لباس دشمنان من را نپوشید و طعام دشمن مرا نخورید و راههاى دشمن مرا نپیمایید وگرنه در زمره دشمنان من به شمار خواهید رفت.
در کتاب تهذیب، فعلها، به صورت غایب، و به جاى »لاتسلکوا مسالک اعدائى« آمده: »لاتشالکوا بمشاکل اعدائى.53»
نهى در عبارت: »لاتسلکوا مسالک اعدائى« آداب و رسوم و نحوه زندگى را در برمى گیرد که از ویژگىها و شعائر کافران است. در صورتى که شخص زیّ آنان را در پیش بگیرد، به گونهاى که درعرف، رهرو راه آنان به شمار آید، به گفته و برابر نظر شیخ حر عاملى، کار حرام انجام داده است.54
رسول خدا (ص) فرمود:
»لیس منا من تشبه بغیرنا.55»
کسى که خود را همانند دیگران سازد، از ما نیست.
رسالت روحانیت و عالمان دین است که با هشدار و انذارهاى پیاپى، مردم را از فرو افتادن از ورطه همانندى به دشمن بازدارند و نگذارند با شکلگیرى و فرهنگ شدن همانندى با دشمن، دشمن مجال بیابد به درون جامعه نفوذ کند و به یک سرهکردن کار بپردازد.
سبک زندگى دشمن را در زندگى جارى و سارى ساختن همان، از هم فروپاشى، ذلت و از دست هویت، همان.
نتیجه
در این نوشنار، به گونه گذرا، به بخشى از رسالت عالمان دین و حوزهها در باب نهادینهسازى سبک زندگى اسلامى اشاره شد و این نتیجه به دست آمد که اگر کوچکترین سهلانگارى در این عرصه روى بدهد و مردم به حال خود رها شوند و از قدرت ایمانى، عِرق دینى و علاقهمندى آنان به سرزمین مادرى و آداب و رسوم آن، در راه اعتلاى فرهنگ دینى - ایرانى و سبک زندگى اسلامی ایرانى استفاده نشود، خطرهاى فراوانى جامعه اسلامى را تهدید مىکند و فرصتها از دست مىرود و نمىتوان جلوى هجوم پیاپى دشمن را گرفت.
راه علاج، پیروى از خدا و رسول اوست و مقاومت در برابر فرهنگ مهاجم و سبکى که براى به زیر سلطه کشیدن ملت ما در حال پیشروى. و این مهم و طلایهدارى در این جبهه، از عالمان دین برمى آید و آنان توانایى آن را دارند که با قدرت وارد این میدان شوند و از سبک و فرهنگ اسلامى، با پشتیبانى و یارىگرى مردمان مؤمن، به دفاع برخیزند.