درآمد
در رویارویى با پدیدهها و فرایندها (بویژه نوین) بیشتر سه حالت و وضعیت درمقام رفتار و سه رویکرد در مقام فکر و نظر نمودار مىگردد:
1. تسلیم، که برایند و نتیجه آن حذف است. در این حالت، رویارویى غیر فعال است.
2. بىتفاوتى و تلاش در جهت دورى و داد و ستد نداشتن با آن. این وضعیت و رویکرد، هرچند درآغاز و براى مدت کوتاه، شدنى است; اما در دراز مدت و بویژه با توجه به ساختار به هم پیوسته و زیست اجتماعى انسانهاى معاصر، ناشدنى است; زیرا زیست فردى و اجتماعى بشر امروز، در قلمروهاى گوناگون، از حالت ذرهاى و بریده از هم فاصله گرفته و در عمل به صورت شبکهاى و روندى، درآمده است. در زیستى اینگونه، اگر چه اثرپذیرى و اثرگذارى، ناگزیر است، ولى روشن است که اینگونه رویارویى در خوشبینانهترین حالت، اثرپذیرانه است.
3. رویارویى فعال و پویا. در این نوع از داد و ستد، لازم است امور زیر، روى دهد:
- از نفى و طرد مطلق پرهیز گردد و بده بستان هشیارانه و واقعگرایانه انجام بگیرد.
- کاستىها و کژتابىها، شناسایى و بازنمایى شود.
- الگو و مدل جایگزین وکارآمدتر، تدوین، و ارائه گردد.
امروز، جامعههاى اسلامى با سبک و روش زندگى سکولار، آن هم از گونه غربى، بویژه در لایه هاى بیرونى و رفتارى، نه تنها رودر رویند; بلکه در جریان تجربه آن هستند. به طور طبیعى، سه رویکرد و رویارویى یاد شده، دراینجا نیز نمود دارد وآنچه لازم وَ حیاتى مىنماید، رویارویى از قسم سوم است که تمامى افراد، سازمانها و نهادها در این فرایند، مسؤولیت دارند. از شمار نهادهاى مهم، حوزه علمیه است که در این نوشتار رسالت و نقش آن را در اصلاح سبک زندگى، به بوته بررسى مىنهیم.
اصلاح سبک زندگى
پیش از بازخوانى نقش حوزه در اصلاح سبک زندگى، ارائه تعریف و تصویرى هرچند مختصر از » اصلاح» و » سبک زندگى» منطقى و ضرورى است.
اصلاح: اصلاح فرایند و جریان دگرگونزاىِ تکامل آفرین است که ممکن است فراگیر وغیر فراگیر باشد; یعنى تمامى مرتبهها و زوایاى حیات انسانى را در بر بگیرد و یا تنها قَلمروهایى از آن را پوشش بدهد. و ویژگیهایى که مقوم و پایه هستىشناسانه اصلاح تکامل آفرین در حیات انسانى به شمار مىآیند، بدین شرحاند:
1. اندیشه: هرگونه اصلاحى، بسته به ارائه طرح، نظریه و اندیشه است; یعنى اگر قرار باشد اصلاحى در حوزهاى از حیات جمعى و یا فردى، روى بدهد، پیش از هر کار و حرکتى، بایستى تفکر و اندیشهاى جایگزین، در همان عرصه داشته باشیم. چون بدون نظریه جایگزین، اصلاحى رخ نمىنماید. تاریخ اصلاحات در جامعههاى انسانى، گواه بر این مدعاست. در مَثَل، اصلاحاتى که در قرون وسطى، در اروپا انجام شد، پیشاپیش، رویکرد و تفکر ویژه دینى و علمى پدید آمده بود.
سید جمال الدین اسدآبادى نیز با اندیشه توجه جدى به علم جدید و بازیابى اسلام اجتماعى و تمدنى، حرکت اصلاحى خویش را در جامعههاى اسلامى، پى گرفت.
امام خمینى، که احیاگرى را از طریق اصلاحات پى گرفت و به انجام رساند، بر اساس نظریه ولایت مطلقه فقیه، بناى بَس سترگ تفکر و اندیشه دینى در حوزه سیاست و اجتماع، حرکت اصلاحى را پدید آورد و زمینههاى ادامه آن را فراهم ساخت.
2. هموزنسازى: هر حرکت اصلاحى، هموزنسازى را در دل خویش دارد. یعنى در هر قلمروى که اصلاحات به اجرا درآید، ابتدا همسوییهاى پدید آمده، شناسایى مىشوند و سپس، فرایند هماهنگ و هموزنسازى میان بخشهاى آن آغاز مىگردد. اصلاح، در عرصه سیاسى، زمانى مهم و نقشآفرین است و کارایى دارد که از قدرت بد استفاده شود و میان مردم و ساختار قدرت و حاکمیت ناهماهنگى پدید آید; قدرت در دست طبقه و یا صنف خاصى قرار گیرد وافراد جامعه از دستیابى به آن بازمانند و در سرنوشت و آینده خود نقشى نداشته باشند. اصلاحات دقیق و درست و برابر ترازها و معیارها، همان پخش هماهنگ و برابر قدرت میان ملت و دولت و حاکمیت است و اگرجریان اصلاحى براى پدیدآورى چنین هماهنگى و هم وزنى، کارى نکند، فرایند اصلاحى نخواهد بود.
در سخن امام على (ع) به چنین ویژگى اى براى به وجود آمدن اصلاح اشاره شده است:
» ایها الناسُ انَّ احقَّ الناسِ بهذا الامرِ اقواهُم علیه و اعلَمهُم بامرِ اللهِ فیه»1
اى مردم! سزاوارترین کس به حکمروایى، کسى است که در پیادهسازى حکومت نیرومندتر، و در آگاهى از فرمان خدا داناتر باشد.
حضرت براى از میان بردن شکاف میان مسلمانان و حاکم جامعه و ناهماهنگى که در قدرت پدید آمده بود، دست به اصلاحات سیاسى زد و به کسانى که سبب پدید آمدن ناهماهنگى میان مردم و حکومت مى شدند، هشدار داد که:
» و انّ عمَلَک لیس لَکَ بطُعمَه و لکنّه فى عُنقِک امانَه»2
پست فرماندارى براى تو وسیله آب و نان نبوده، بلکه امانتى در گردن تو ست.
در فرایند اصلاح سبک زندگى نیز، باید رخنهها و ناهماهنگىهاى موجود میان باورها و ارزشهاى اعتقادى و دینى با عینیتهایى که در زندگى فردى و یا اجتماعى دینداران وجود دارد، برداشته شود، تا اصلاح به وجود آید.
3. تدریج و تدّرج: از دیگر ویژگیهاى فرایند اصلاح، تدریج وتدرج است که اولى زمانمند بودن و دومى مرحلهدارى آنرا باز مى نماید; از این روى، اصلاح، تنها در صورتى نتیجه مىدهد که:
نخست آن که، بستر و مسیر طولانى که همراه با صبر، تحمل، استقامت، چالشها و... است، تجربه و لمس کند، که نام آن را به حق »آزمون» مىتوان گذارد.
دو دیگر، برنامهریزى و مدیریت پشتوانه آن باشد. بنابراین، آزمون، برنامه ریزى و مدیریت شرط و اساس کارآمدى و به ثمر نشستن اصلاحات است.
4. هدف: هیچ نظام و جریانى نمىتواند بدون هدف و یا هدفهایى به حیات خود ادامه بدهد. و چنانکه گفته شد، اصلاح فرایند و جریان تغییر زاى تکامل آفرین است، پس ناگزیر، هدف و هدفهایى فراسوى آن وجود دارد و همین هدفها، ارزش و جایگاه آن را روشن و باز مىنماید. در تفکر دینى - اسلامى و در مقیاس کلان، برآوردن حقوق انسانى و رضایت مندى الهى دو هدف بنیادین، به شمار مىروند که در رفتار وگفتار امام على (ع) جلوهاى روشن دارند، از جمله در سخن زیر:
» و لکن مِن واجبِ حقوقِ الله علَى عبادهِ النصیحةُ بمَبلغِ جُهدِهم، و التّعاونُ على اقامةِ الحقِ بینهُم و لیس امرُؤُ و ان عظُمت فیِ الحقِ منزلَتهُ و تَقدَّمت فیِ الدینِ فضیلتُهُ بفَوقِ ان یُعانَ على ما حمَّلَهُ اللهُ من حقّه و لاامرُوءُ و ان صغّرَتهُ النّفوسُ وَ اقتَحَمَتهُ العیونُ بدون ان یُعینَ على ذلک او یُعانَ علَیه»3
و لیکن از جمله حقهاى خداوند بر بندگان، یکدیگر را به قدر توان، اندرز دادن است. و در برپاداشتن حق میان خود، یارى یکدیگر نمودن. و هیچ کس، هر چند قدر وى، در حق، بیشتر بود و فضیلت او در دین بیشتر، بى نیاز نیست که او را در گزاردن حق یارى کنند. و هیچ کس، هر چند مردم او را خوار شمارند، و دیدهها وى را بى مقدار، خردتر از آن نیست که کسى را در انجام دادن حق، یارى کند، یا دیگرى به یارى او برخیزد.
از این عبارت چند نکته ارزشمند به دست مىآید:
حق الهى.
فراهمسازى ساز و کار درونى در جامعه و شناساندن حرکت اصلاحى بر بندگان براى برآوردن حقوق انسانى و رضایت الهى.
قرار گرفتن دین، در خدمت آن دو حق، نه مخدوم آنها بودن. به دیگر سخن، دین فوق آنها نیست، بلکه آنها برتر از دین مىنشینند.
شاخصهها و ویژگیهایى که براى اصلاح ذکر شد، معیار شناخت فرایند اصلاح از غیر آن است. وبا توجه به آنها، اصلاح را در هر حوزه اى که پدیدار گردد و لازم باشد، مىتوان شناخت و آن را استمرار بخشید.
سبک زندگى
منظور از سبک زندگى، راه و روشى نیست که یک فرد به گونه فردى براى رسیدن به هدفهایى که پیش گرفته در تنهایى محض و بدون تاثیر و تأثر از جامعه برمىگزیند، بلکه مراد از سبک زندگى، مدل نهادینه شده حاکم بر رفتار افراد، جمع و گروهى از انسانها در بازه و برشِ زمانى طولانى مدت براى رسیدن به هدفهاى پذیرفته شده مىباشد. این جمع و گروه انسانى، مىتواند یک قوم، ملت، کشور و یا امت باشد. همین طور مقاصد نیز ممکن است اثبات تمایز، برآوردن نیازهاى حیاتى، جایگاه اجتماعى، تکامل و توسعه و یا هویتیابى آن جمع انسانى، در ساختارهاى اجتماعى و فرهنگى در مقیاسهاى ملى و جهانى باشد. و مدل نیز ترکیبى از اندیشه، باور، هنجارهاى رسمى و غیررسمى و ارزشهاست و به طور دقیق در این صورت است که سخن گفتن از سبک زندگى غربى و شرقى، اسلامى و لیبرالى، دینى و غیر دینى، مسیحى و یهودى، مدرن و فرامدرن و... خردمندانه ومعنى دار بوده و از واقعیت عینى و بیرونى برخوردار است. مقایسه و ارزیابى، رقابت ورفاقت، کامیابى و ناکامى، استقبال و استدبار نسبت به آنها، جنبه عملى و کارکردى مىیابد.
بنابراین، لایه بیرونى و ظاهرى سبک زندگى، همانا رفتار آدمیان در محیط اجتماعى و زیستى در قالب کار، آموزش، ازدواج وطلاق، تولید، توزیع، مصرف، پوشاک، خوراک، بهداشت، آداب، رسوم و عادات، اثرگذارى روى یکدیگر، چگونگى استفاده از تواناییها و منابع و... است. و لایه درونى و بنیادى سبک زندگى، اندیشه )شناخت( و باور در مورد انسان، جامعه و جهان وانگیزه عمل سامانمند بر اساس آن دو )شناخت و باور( است. سبک زندگى، پدیده شناورى است که رویش و زایش آن وابسته به ساختارِ اجتماعى و جایگاه و نقش افراد در آن است; از این روى لازم است تا نخست، ساختار اجتماعى را بشناسیم.
ساختار اجتماعى، همانا از پیوندهاى کم و بیش پایدار وگستردهاى است میان کسان، گروهها، لایههاى اجتماعى که بر بنیاد جهانبینى و نظام فکرى مشترک، براى برآوردن نیازهاى زندگى شکل و سامان مىگیرد. بنابراین، ساختار اجتماعى، از سه بخش اصلى شکل گرفته است: عامل و فاعل، سازهها، هدف و مقصد.
عامل و فاعل: جهان بینى و نظام معنایى است.
سازهها: پیوستگیها و میدانهایى ازسرمایه که جایگاه و نقش افراد براساس تولید، توزیع و مصرف آنها تعیین مىگردد. )الگوى مصرف وتولید، پوشاک، روابط و پیوندها، تفریح، مناسک، معمارى و... (
هدف و مقصد: برآورد نیازمندیهاى انسان است.
با توجه به آنچه بیان گردید، به گزاره و پرسش اصلى باز مىگردیم: چگونه نهاد حوزه مىتواند به اصلاح سبک زندگى براساس آموزههاى وَحیانى بپردازد؟ به طور طبیعى، نقش اصلاحگرانه حوزه، از طریق ساختار اجتماعى در سه محور یاد شده، در خور شرح است:
عامل و فاعل در ساختار اجتماعى.
سازه در ساختار اجتماعى.
هدف و مقصد.
امر دیگرى که در شناخت ساختار اجتماعى، اثرگذار است نظام اجتماعى است و همانگونه که اندیشوران وجامعهشناسان بیان داشتهاند، نظام اجتماعى برایند مجموعهاى از میدانهایى است که براساس توزیع سرمایه شکل گرفته وطبقهبندى شده است.4 با در نظر گرفتن این مقدمه، روشن مىشود که براى بازسازى وتولید سبک زندگى بر بنیاد آموزههاى دینى - اسلامى، به دو، یا سه نوع سرمایه نیاز است. هرچند سبک زندگى، به سرمایههاى فراوانى احتیاج دارد، ولى یاد کرد دو یا سه سرمایه، به این منظور است که دین، این سه نوع سرمایه را در اختیار انسان قرار مىدهد و آن را برآورده مىسازد، بدین شرح:
سرمایه فرهنگى: جهان بینى، نظام معنایى وآرمانى افراد.
سرمایه اجتماعى: باورها، ارزشها، هنجارها و شبکه اى از پیوندها که آسان مىسازد و شتاب مىبخشد به اثرگذاریها و اثرپذیریها و بر تواناییهاى جمعى جامعه مىافزاید و راه را براى دستیابى و رسیدن به هدفهاى مشترک هموار مىسازد. بنابراین، مناسک وآداب، رفتار واعمال، قانونها و قاعدهها، هنجارها، ساختار ها و... از نمونههاى این نوع سرمایه مىتواند باشد.
سرمایه معنوى: همه عاملها و سببهایى که انسان را از اسارت و بندگى آنچه که ناپایدار، محدود، پرکاستى و شکستپذیر است مىرهاند و در مسیرِ کشش و کوشش در قلمرو امر پایدار، متعالى و کمال مطلق قرار مىدهد.
با توجه به رسالت و جایگاه حوزههاى علمیه در ساختار اجتماعى، در اختیار قرار دادن سه نوع سرمایه یاد شده از مهمترین رسالتهاى حوزه در روانه اصلاح سبک زندگى خواهد بود.
1. نقش حوزه در عامل و فاعل ساختار اجتماعى (سرمایه فرهنگى)
بنیادىترین نقش کنونى حوزه، ارائه و روشنگرى جهانبینى زیست در جهان و تدوین ایدئولوژى و مدل زیستى بر بنیاد آن است. جهانبینیهایى که تا کنون بشر تجربه کرده ویا در مقیاس نظرى و عملى نمودار گردیدهاند، بیشتر داراى اشکال و اوصاف زیر بودهاند:
1 .1. پیدایى جهانبینى، به تنهایى، بدون آن که مرجع و سرچشمه براى جست و جو، کشف و ارائه مدل و نظام زیست دنیوى و اُخروى قرار بگیرد.
1 .2. جهانبینى، با گنجایى تولید و پذیرش الگو و نظام زیستِ دنیایى. جهانبینىهایى که در این قالب و سیما نمودار گردیدهاند، بیشتر ناهمسنگ و تک بعدىاند; یعنى عنصر وعامل مرکزى وکلیدى در پارهاى از آنها، تنها حقمندى انسان است. در پارهاى دیگر، مکلف و مسؤول بودن او. برایند ساختارى و اجتماعى اولى، استعمار وآزادى صاحبان زر و زور و دستاورد و برونداد دومى اجبار و خشونت است; امّا نقطه و مرز مشترک هر دو استبداد و استکبار، به صورت خاموش وروشن است. گروهى دغدغه حقیقت، بدون واقعیت یا واقعیت فارغ از حقیقت و همینطور معرفتِ بدون معنویت و معنویتِ بدون معرفت را دارند ونحلههایى هم، دغدغه حقیقت و واقعیت، معرفت و معنویت را با هم و درهم تنیده دارند، جز اینکه از سنخ مادى و دنیوى آن. لیبرالیسم، سوسیالیسم، کمونیسم، فاشیسم، سکولاریسم، ساینتیسم و اومانیسم نوین و... از این دسته به شمار مىروند.
1 .3. جهان بینى که سرچشمه، الگوى زیست آن، تمام، اُخروى است. بىتفاوتى، اباحىگرى، دنیاستیزى و دنیاگریزى، عقبماندگى، ستم پذیرى و... از دستاوردهاى رفتارى و عملى آن است.
1 .4. جهان بینى که سرچشمه و گنجایى تولید و پذیرش الگو و نظام دنیایى - آخرتى را با هم دارد. گوهر و پایه این جهان بینى، حضور و ظهور خداوند و امور متعالى در این جهان و در زیست دنیوى است و نه فاصله گرفتن و جدا افتادن و بیگانه بودن و دوتکه دیدن آن. در این نگرش، آخرت و دنیا درهم تنیده اند و از حیث محتوا و شکل، مخالف یکدیگر نمىتوانند باشند. اضلاع مهم وکلیدى این جهان بینى و سرمشق، عبارتاند از:
حقیقت
معرفت
هویت
عزّت
حقمندى
مسؤولیت
اخلاق
اسلام، چنین جهانبینى را ارئه کرده است و گنجایى مدل و نظام زیستى، با ویژگیها را نیز دارد; اما آنچه امروز بایسته مىنماد، همانا دگرسازى آن به ساختارهاى حقوقى، اقتصادى، اجتماعى و... است. و در صورتى که این مهم، روى ندهد، بازسازى سبک زندگى اسلامى در دنیاى معاصر و روبه رو شدن فعال باسبک زندگى سکولار ناشدنى است. در نتیجه، ضرورت و نیاز حیاتى امروز جهان اسلام، شرح، بررسى و واکاوى نظرى از گنجایى اسلام در این عرصهها نیست، بلکه سرمایهگذارى و تلاش پیوسته در راستاى بازسازى، نوسازى و پدیدآورى ساختارهاى سیاسى، اجتماعى، حقوقى، امنیتى، اقتصادى، آموزشى، علمى و پرورشى است که باز نمود آموزهها و مفاهیم اسلامى در عرصهها و کارهاى مهم و گوناگون، نیاز زندگى انسان امروزین است.
حوزههاى علمیه، از سویى باید بمثابه قرارگاههاى روشنگرى سرمایه فرهنگى و معنوى در جامعه به میدان بیایند و از دیگر سوى، جاى و جایگاهى باشد براى به کارگیرى و حقیقت پیوستن جهانبینى اسلامى در ساختارهاى اجتماعى، حقوقى، سیاسى و... .
2. نقش حوزه در سازههاى ساختار اجتماعى
پراهمیتترین سهم و نقش حوزه در ساحَتِ سازههاى ساختار اجتماعى رسم کردن نقشه از سرمایههاى اجتماعى و معنوى، و در اختیار قرار دادن آن به نسل کنونى است که مهمترین نمونههاى آن، بدین شرحاند:
1 - 2. فراهم و پدیدارسازى ساختارها، پیش از عرضه و ارائه )اندیشه، باور، طرح و برنامه و... (، مانند: ازدواج، تشکیل خانواده و پرورش نسل و فرزندان سالم و دینباور، ضرورتِ اجتماعى و زیستى است و هنگامى به خوبى برآورده مىگردد که زیر ساختهایى، چون: آموزش پیوندها و گسستگىها و رفتار، مسکن، درآمد و کار مهیا باشد.
مصرف (کالا، خدمات، عمر، زمان) نیز ضرورت و نیازمندى اقتصادى و اجتماعى به شمار مىرود و زمانى به تعالى و توسعه فرد و جامعه مىانجامد که به تولید، تقویت سرمایه اجتماعى، سرمایه انسانى، سرمایه مالى - اقتصادى و توسعه پایدار بینجامد. شهرنشینى، ضرورت و نیاز زندگى امروزى و مدرن است. این، به زیر ساختهایى چون مسؤولیتپذیرى، اعتماد به یکدیگر، نگهداشت حقوق شهروندى و به فرهنگ زیست شهرى نیازمند است.
دیندارى و دینورزى در لایههاى اعتقادى، معرفتى، ایمانى، رفتارى و مناسکى، ضرورت و نیاز به شمار مىرود و هنگامى به حیات طیب مىانجامد که غلو، تحجر، خرافه و اباحى گرى از تمامى لایه و رویههاى آن زدوده وپالوده شود. یعنى دیندارى، از گرد و غبار تندروى و کندروى پالوده و پاکیزه و با آب زلالِ میانهروى و حرکت در صراط مستقیم، پاک و پاکیزه گردد.
فرحانگیزى، شادابى و شادان زیستن، به زیرساختهایى چون مکانهاى مناسب، زمان لازم، بودجه کافى، آموزش رفتارها، آداب و معاشرت سالم و انسانى نیازمند است. به این ترتیب، حوزههاى علمیه، جهت نهادینهسازى ارزشها، پیوندها و پیوستگىهاى دینى و آموزههاى اسلامى در جامعه، بایستى در قلمرو صلاحیت و به تناسب رسالتاش، نخست، زیر ساختهاى لازم را فراهم بسازد.
2 - 2. پرهیز از به وجود آوردن انتظارها و چشمداشتهاى دروغین و ناشدنى در مردم و جامعه. این اختصاصِ به گروه، گروهها و کسانى ندارد و بیشتر کسانى که درمقام طلایهدارى و پیشوایى مردم )معتمدان اجتماعى، بزرگان اقوام، رهبران مذهبى، و دستاندرکاران سیاسى، مدیران مالى و...( قرار مىگیرند، گرفتار چنین اخلاق و برنامهاى مىشوند; گرچه سیاست بازان، قدرتطلبان و زراندوزان، بیشتر به این سیاست روى مىآورند. در هر صورت، برایند و نتیجه این ذهنیت و وضعیت، گسترشِ بىاعتمادى افقى و عمودى در جامعه، کاهش مشارکت و پاسخگویى، محدود شدن و شکنندگى شبکه روابط میان مردم، دگر شدن ارزشهاى سازنده وسالم به ضد ارزشهاست; در مثل، صداقت، امانت، عدالت و... جاى خود را به دروغ، ریا، خیانت، ستم و... مىدهند و در جامعه و در اثرگذاریها و اثرپذیریهاى اجتماعى، نمود بیشترى مىیابند. حوزه هم در جایگاه طلایهدارى معنوى، بایستى از پدید آوردن انتظار در چشمداشتهاى دروغین و ناشدنى در مردم بپرهیزد و هم هشیارانه در برابر سیاستها و برنامههایى از این دست، که از سوى افراد وگروهها طرح مىشود، بایستد.
3 - 2. از میان برداشتن فاصله بین تئورى و عمل، فکر و پدیدهها و رویدادهاى زیستى و اجتماعى، گفتار و رفتار. در جامعهاى که بین اندیشه و رویدادها و هست و بودهاى زیستى، باور وعمل، نه تنها فاصله، بلکه بیگانگى وجود داشته باشد، سرمایه اجتماعى و سرمایه معنوى به معناى یاد شده بىفروغ مىگردد. در این ایستار، مردم، آماده پیروى از الگوهاى رفتارى و زیستى دیگران مىگردند و زمینه نفوذ و ویرانسازى سبک زندگى بیشتر مىشود. هست و بودهاى زیستى و اجتماعى جامعه و انسان معاصر، خواهانِ پویایى، دگردیسى، نقدپذیرى، چند بعدى بودن، تنوع و تکثر زیستى و روشى و معرفتى، همپایهنگرى انسان، حقمندى انسان، تقدسزدایى; اما نه کرامتزدایى، راز زدایى و اسطورهزدایى، محتواگرایى به جاى ظاهرگرایى، آیندهنگرى و... است. به طور طبیعى، اندیشه و اندیشیدن، باید سازوار با این رویدادهاى زیستى انجام بگیرد، تا قدرت زایش و رویش، و پذیرش داشته باشد و همچنان پویا بماند، در غیر این صورت، از گردونه زندگى، بیرون رانده خواهد شد.
از کارهاى بایستهاى که حوزههاى علمیه، در مقام یک نهاد علمى وآموزشى، باید در راستاى از میان برداشتنِ بیگانگى یاد شده انجام بدهند، تولید دانشهاى میان رشتهاى وتفقه ناظر بر جامعه و پیوندها و اثرپذیریها و اثرگذاریها وهدفگیرى تکامل اجتماعى وتمدن سازى اسلامى است.
کار مهم دیگر، توجه و تاکید بر فرهنگ عمومى و بازسازى، پیوندهاى ژرف مردمى به جاى پیوندهاى خشک و روبنایى است. از برجستگیها و تواناییهاى رخشان )از حیث تربیتى، اجتماعى وحتى سیاسى( حوزههاى علمیه از دیر باز، پیوند ساده، صادقانه، شفاف و فراگیر، با عموم مردم، بدون در نظر گرفتن جایگاهها و شاخصههاى طبقهبندى اجتماعى بوده است. مدتى است که حوزهها، خواسته یا ناخواسته، به پیروى از امواج دگردیسىهاى اجتماعى و ساختارى برآمده از مدرنیته، به سوى پیوندهاى کمبُرد و اندک پیرامون، در بین گروهها و لایههاى خاص و فرهنگ وسبک زندگى نخبه گرایى حرکت مىکند، البته به بهاى اندک و با بى توجهى به فرهنگ و پیوستگیهاى عمومى ومردمى. برایند طبیعى و عملى آن، کاهش و فروهش نقش و سهم حوزههاى علمیه در اجتماعىسازى هنجارها، ارزشها وسبک زندگى اسلامى ودینى، به صورت درون نسلى و بین نسلى است.
حرکت دیگر در جهت اصلاح، دورى از ظاهر و شکلگرایى و تواناسازى محتواگرایى است. در نظامِ فکرى اعتقادى، ظاهرگرا اصالت شکل جایگاه دارد و محتوا، جایگاه فرعى و تبعى دارد. پیامدهاى فکرى و عملى شکلگرایى عبارت است از:
یکم. بستن و محدود کردنِ دامنه انتخاب و اراده آزاد.
دوم. جلوگیرى از گوناگونى و دامنگسترى ( روشى، ارزشى، اعتقادى، زیستى، فرهنگى و... )
سوم. پدیدآورى شبکهاى از پیوندها، پیوستگىها و اثرگذاریها و اثرپذیریها، به گونه تک ساحتى و بسته نگه داشتنِ قلمرو و شعاع آن.
چهارم. ناتوانى از نمایاندن و نشان دادن ارزشها وآموزههاى فراگیر، جهان شمول و انسانى و بازدارى از گسترش آنها.
پنجم. پدیدآورى نظم و فرمانبردارى پلیسى و اجبارى در سطح جامعه و جلوگیرى و بىفروغ سازى نظم وسامانیابى مدنى، قانونى و فرهنگى در جامعه.
ششم. پایان دادن به معرفت و فهم دینى و داد و ستد دین با رویدادها و هست و بودهاى زیستى و اجتماعى و کاستن از توانایى دین درمدیریت رفتار انسانى.
هفتم. زمینهساز شدن براى ویژه گردیدن مواهب حیاتى )آموزش، دانش، توانایى، سلامت، جایگاه اجتماعى، درآمد و شغل، شادابى وشادمانى، آزادى وپیشرفت و... ( به گروه خاص و بازدارى آن از همه کسانى که به عنوان انسان، سزاوار این مواهباند.
ازاین روى اسلام، با چنین ویژهگردانى و گوناگون ناپذیرى مخالف است; زیرا تمامى انسانها را عیال الله دانسته و مهر ورزیدن وسود رساندن به آنان را پیروى و دوستى خداوند معرفى مى کند.
پیامبر (ص) فرمود:
» الْخَلْقُ عِیَالُ اللَّهِ فَأَحَبّ الْخَلْقِ إِلَى اللَّهِ مَنْ نَفَعَ عِیَالَ اللَّهِ وَ أَدْخَلَ عَلَى أَهْلِ بَیْتً سُرُوراً. »5
مردم، همگى، خانواده خدایند و دوست داشتنى تر از همه پیش خداوند، کسى است که براى خانواده او سودمندتر باشد، و سبب خوشحالى خانواده او را فراهم آورد.
در مکتب اسلام، بهره مندى از تواناییها و مواهب اجتماعى، براى تمام مردمان است:
امام صادق (ع) فرمود:
» خَمْسُ خِصَالً مَنْ فَقَدَ مِنْهُنَّ وَاحِدَةً لَمْ یَزَلْ نَاقِصَ الْعَیْشِ زَائِلَ الْعَقْلِ مَشْغُولَ الْقَلْبِ فَأَوَّلُهَا صِحَّةُ الْبَدَنِ وَ الثَّانِیَةُ الأَمْنُ وَ الثَّالِثَةُ السَّعَةُ فِى الرِّزْقِ وَ الرَّابِعَةُ الأَنِیسُ الْمُوَافِقُ قُلْتُ وَ مَا الأَنِیسُ الْمُوَافِقُ قَالَ الزَّوْجَةُ الصَّالِحَةُ وَ الْوَلَدُ الصَّالِحُ وَ الْخَلِیطُ الصَّالِحُ وَ الْخَامِسَةُ وَ هِیَ تَجْمَعُ هَذِهِ الْخِصَالَ الدَّعَةُ.»6
پنج ویژگى است که اگر کسى هر یکى از آنها را نداشته باشد، زندگىاش ناتمام، عقلاش بى فروغ، فکرش پرشیده است. اول سلامت بدن، دوم امنیت، سوم توانگرى، چهارم همدمى سازگار.
راوى مىگوید: گفتم: چه کسى است؟
فرمود: همسر و فرزند و شریک صالح.
و ویژگى پنجم که همه آن خصلتها را در خود دارد، فراخى و گشایش زندگى است.
این پنج ویژگى، درباره جامعه نیز صادق است که هرگاه جامعهاى داراى آنها گردد، سلامت اقتصادى، توانمندى و سلامت فکرى و جسمى و ثبات روحى - روانى در آن جامعه برآورده مىگردد و در نبود آنها، امنیت اجتماعى و تواناییهاى یاد شده از میان خواهد رفت. و هرگاه » دَّعه» یعنى فراخى، فراوانى و این که همه مردمان به مواهب دستیابى پیدا کنند، براى جامعه اى حاصل شود، روح و فکر و زندگى مردمان به سمت و سوى سلامتى پیش خواهد رفت; زیرا با فراهم شدن آن، دیگر اوصاف نیز فراهم مىآید.
در جامعه اسلامى براى برخوردارى همگان از آرامش و امنیت، احکام حقوقى صاحبان ادیان نیز مورد قبول است، تا با برآوردن حقوق دیگران، همچنان هویت اسلامى جامعه پویا و استوار بماند. در اساس فراگیرى ثبات و امنیت جتماعى و برخوردارى همگان از مواهب حیاتى و زیستى در جامعه دینى از اهداف بنیادین به شمار مىآیند:
عبدالله سنان مىگوید:
» قَذَفَ رَجُلُ رَجُلًا مَجُوسِیّاً عِنْدَ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ (ع)
فَقَالَ مَهْ
فَقَالَ الرَّجُلُ إِنَّهُ یَنْکِحُ أُمَّهُ وَ أُخْتَهُ
فَقَالَ ذَلِکَ عِنْدَهُمْ نِکَاحُ فِى دِینِهِم»7
شخصىدر حضور امام صادق (ع) به مرد مجوسى نسبت ناروا داد.
امام (ع) فرمود:
ساکت باش.
آن شخص گفت: اینان با مادر و خواهر خود ازدواج مىکنند.
امام (ع) فرمود: در دین آنان این کار مشروع است.
محمد بن مسلم از امام باقر (ع) درباره احکام سؤال کرد، امام (ع) به او فرمود:
» تَجُوزُ عَلَى أَهْلِ کُلِ ذِى دِینً بِمَا یَسْتَحِلّونَ»8
پیروان هر دینى، هر چه را مشروع مىدانند، عمل به آن رواست.
هشتم. بىفروغ و ناکارامد شدن و آسیبپذیرى محتوا، در حاکمیت ظاهرگرا. محتوا هر اندازه هم که انسانى، اخلاقى، عادلانه، خردپسند، کامل وتعالى بخش باشد، در عمل در سایه حاکمیت ظاهرگرایى، آسیبپذیر، ناکارآمد و بى فروغ مىگردد; از این روى، در اسلام، اصالت و ارزش به محتواست، نه شکل و ظاهر، و از میان شکلها، آن شکلى که بتواند محتوا را بازنمایى کند، پذیرفته است.
پیامبر اسلام (ص) سبک زندگى ابوذر و سلمان هر دو را ستایش مىفرمود و به هیچ یک سفارش نداشت که بسان دیگرى زندگى کند، با آن که سبک زندگىشان گونهگون و غیر یکدیگر بود.9سبک رفتارى و زندگى ائمه (ع) نیز در برهههاى زمانى گوناگون، این گونهگونى ومحتواگرایى را نشان مىدهد.
4 - 2. حضور جدّى، نقشآفرین و کارامد حوزههاى علمیه در عرصه رسانهها )شنیدارى، نوشتارى، دیدارى، اینترنت، ماهواره( خدمات عمومى، تاسیس مدارس و نهادهاى آموزشى - پرورشى )پیش دبستانى، دبستان، دبیر ستان، دانشگاه، پژوهشگاه( که دانشها و فن آوریهاى جدید را در فضاى اخلاقى و ارزشى در اختیار گروههاى سِنّى و اجتماعى متفاوت قرار بدهد، از مهمترین ساز وکارهاى اصلاح سبک زندگى بر بنیاد آموزههاى اسلامى به شمار مىرود.
5 - 2. استوارسازى میانهروى و پرهیز از تندروى و کوتاهى، بمثابه ارزش، باور و شبکهاى از پیوندها و رفتارها در تمامى عرصهها و بویژه در ساحَتِ دیندارى.
6 - 2. فراهم کردن فرصت و موقعیت براى گروه دینداران و پاسدارى از گروههایى که سبک زندگىشان با آموزههاى اسلامى همسویى دارد. البته این به معناى روایى بىاحترامى و باز داشتن دیگران از حقوق انسانى - اسلامى نیست.
3. نقش حوزه در قلمرو مقصد
براى حوزههاى علمیه، سه مسؤولیت وکارکردِ مهم در ساختار اجتماعى، حیاتى است:
1 - 3. شناسایى بایستهها و نیازمندیهاى زندگى معاصر. براى نمونه یکى از بایستهها و نیازمندیهاى زندگى در دوران معاصر، داشتن علوم و فنون است; اما نباید انسان خادم دانشها و فنآوریهاى نوین و ثروت و قدرت برآمده از آنها گردد، بلکه باید مخدوم باشد و آنها را در خدمت خود قرار دهد.
2 - 3. فراهمسازى و زمینههاى پیادهسازى هدف، به گونه نیکو و پسندیده. ممکن است بایستههاى زندگى، به درستى شناسایى گردد، ولیکن به زیبایى و نیکویى در اختیار قرار داده نشود، در این صورت، به جاى اصلاح، جنبه افساد تقویت خواهد شد. در مَثَل خداباورى، دانایى، اخلاق، عدالت اجتماعى، امنیت و... که از بایستههاى زندگى به شمار مىروند، اگر با تکفیر، تحقیر، تبعیض و منت همراه شود، نتیجه عکس خواهد داد و به ویرانگرى زیستى دگر خواهد گردید.
3 - 3. ایجاد تقاضا و میل در نسل کنونى، براى پذیرش سبک زندگى بر اساس آموزههاى اسلامى. در مَثَل، سبک زندگى اسلامى را به خواست عمومى دگر نمودن. وضعیت کنونى ما به انسانى مانند است که نیاز مبرم و ضرورى به خوردن وآشامیدن دارد; اما میل و اشتها ندارد. در این ایستار، گام نخست ایجاد اشتها و میل است و سپس عرضه مواد غذایى وآشامیدنى براى خوردن وآشامیدن. به طور طبیعى، اگر این روند بر عکس گردد، روش درمان و اصلاح نتیجه نخواهد داد، بلکه وضعیت بدتر و وخیمتر نیز مىگردد. متاسفانه، بیشتر کارها و مهندسىهاى اجتماعى در جامعه ما از این قماش است. البته ایجاد نیاز و خواست در نسلها و دگرسازى آنها، با توجه به بایستههاى زندگى و جهانبینى پذیرفته شده، مقاصدِ زیست اجتماعى و نیازمندیها و نیازها و خواستههاى انسان معاصر، تعیین مىگردد. امورى مانند: اخلاق مدارى، عدالت گسترى، تعالىجویى، وعزتمندى، خیرخواهى، دیگرپذیرى، خودشناسى ارتباطى و شبکهاى و نه اتمى وجزیرهاى، درستى و راستى، آزادى مسؤولانه، توسعه پایدار و عدالت بنیاد، هم پایهنگرى به جاى فرادستى و فرودستى نگرى به انسانها از جمله این بایستههاى زندگى است.
نتیجه
حوزههاى علمیه، جهت اصلاح و بازسازى سبک زندگى بر بنیاد آموزههاى اسلامى، باید رویارویى عادلانه و نقشآفرینانه و پویا، با سبک زندگى سکولار و نوین غربى داشته باشند. این رویارویى و بازسازى مستلزم:
1. نفى و طرد مطلق سبک زندگى نوین نباید باشد.
2. توانایىها و کاستىهاى سبک زندگى نوین و نیز گنجایىها و توانایىهاى داخلى و بومى و اسلامى شناسایى گردد.
3. سپس بر بنیاد آن، الگوى کارآمد اسلامى تدوین و ارائه شود.
4. اصلاح، بمثابه فرایندى تغییر زا و تکامل آفرین باید به صورت موزون، تدریجى و هدفمند دنبال گردد.
5. براى این منظور، حضور فعال حوزههاى علمیه در ساختار اجتماعى لازم است، تا از این راه، نخست آن که، جهانبینى را که ظرفیت تولید وتأیید الگو و نظام زندگى دنیوى را داشته باشد در اختیار آنها قرار بدهد.
دو دیگر، سرمایه اجتماعى فراگیر را در اختیار نسل معاصر قرار بدهد.
سه دیگر خود در نهادینهسازى سرمایه معنوى پیشگام باشد.