تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,369 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,311 |
حج و قربانى در منى | ||
فقه | ||
مقاله 3، دوره 4، شماره 13، مهر 1376، صفحه 86-117 | ||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||
تاریخ دریافت: 20 اسفند 1394، تاریخ پذیرش: 20 اسفند 1394 | ||
اصل مقاله | ||
و اذن فى الناس بالحجیاتوک رجالا و على کل ضامر یاتین من کل فج عمیق.» (1) لبیکگویان به این نداى آسمانى و محمدى (ص)، همواره فزونى مىیابند و این سبب شده مسائل و پرسشهاى جدیدى درباره مناسک حج، پدید آید و فقیهان شیعه و سنى را وادار به تلاشهاى نوینى بکند، آنچه بیش از همه، فقیهان را به اندیشه واداشته و به فکر فرو برده و به تلاش برخیزانده، فزونى جمعیتحجگزار و محدود بودن اماکن و مشاعر است، مانند: مطاف، مسعى، عرفات، معشر و منا. راهنمایى و مدیریت، انبوه حج گزاران را در جهت درست انجام دادن مناسک، در زمان و مکان محدود، اکنون محور پژوهشهاى فقهى شده است. از سوى دیگر، دغدغه فقیهان آگاه در این روزگار، گونه نگرش به احکام و مناسک حج است. حج، نمایانگر و جلوهگاه شکوه و عظمت اسلام و مسلمانان است، باید از منظر و چشمانداز شکوه و عزت و عظمتبه احکام و مناسک آن نگریسته بشود و همواره در بررسیها، این مهم، در کانون توجه قرار بگیرد. احکام و مناسک حج، از زاویههاى گوناگون، به بوته بررسى نهاده شده و در این باب کتابها نگارش یافته و گفتوگوهاى بسیارى انجام گرفته است. از جمله «قربانى» واجب بودن آن، محل آن، پیوند قربانى با مصرف آن، پدید آمدن شرایط اضطرارى و... به گونههاى گوناگون در بوته بررسى فقیهان و صاحبنظران قرار گرفته و دیدگاههایى عرضه شده و دیدگاههایى به نقد گذاشته شده است. در این نوشتار، افزون بر زوایاى گوناگون «قربانى» ، دو مقوله به بوته بررسى نهاده مىشود: 1 . مکان قربانى حج تمتع. 2 . ارتباط واجب بودن قربانى، با مصرف آن. مقوله نخست: «والبدن جعلناها لکم من شعائر الله لکم فیها خیر فاذکروا اسم الله علیها صواف.» (2) «فان احصرتم فمااستیسر من الهدى....» اگر شما را از گزاردن حج، بازداشتند، آن قدر که میسر است، قربانى کنید. در محور بعدى آیه مىفرماید: «فمن تمتع بالعمرة الى الحج فما استیسر من الهدى....» (3) روایات بسیارى مفاد این آیات را تایید مىکنند: در صحیحه زراره از امام صادق (ع) نقل شده است: عن زرارة بن اعین، عن ابىجعفر (ع) فى التمتع؟ امام در جواب مىفرماید: بر وى، هدى واجب است. گفتم: هدى چیست؟ فرمود: یکى از سه چیز است: شایستهتر از همه شتر جوان و فربه، حد وسط گاو و آخرین آن، گوسفند است. عن معاویة بن عمار، عن ابى ابىعبدالله (ع) قال: یجزى فى المتعة شاة. (5) امام صادق (ع) فرمود: در حج تمتع، گوسفند بسنده است. محمدبن علىبن الحسین باسناده عن علىبن جعفر انه سال اخاه موسىبن جعفر (ع) عن الرجل یشترى الاضحیة عوراء فلایعلم الا بعد شرائها، هل تجزى عنه؟ امام مىفرماید: اگر قربانى واجب است، کفایت نمىکند. عن منصوربن حازم، عن ابى عبدالله (ع) فى رجل یضل هدیه فوجده رجل آخر فى فینحره، فقال: ان کان نحره بمنى فقد اجزا عن صاحبه الذى صل عنه وان کان نحره فى غیر منى لم یجز عن صاحبه. (7) امام مىفرماید: اگر در منى کشتار کرده بسنده مىکند وگرنه، نه. مقوله دوم: جاى قربانى، مقولهاى است پر گفتوگو و در شرایط کونى، شمارى از فقیهان و صاحب نظران را به تحقیق واداشته و اینان، جهت تحقیق را بردهاند روى اصل شرط بودن قربانى در منى. شمارى در پژوهشها و بررسیهاى خود به این نتیجه رسیدهاند که قربانى حج تمتع، جاى ویژهاى ندارد و این موضوع به فراخور زمان و شرایط ویژه حجگزاران واگذار شده است و شواهدى را بر این نکته بیان کردهاند که مهمترین آنها، رد دلیلها است که بر این شرط دلالت مىکنند، بویژه در تبیین واژه «محل» در آیه شریفه «حتى یبلغ الهدى محله» بر این باورند که یا به معناى اسم زمان و یا اعم از اسم زمان و مکان است و در نتیجه، از این جهت، مجمل خواهد بود و دلالتبر مکان ویژه براى قربانى ندارد. با بررسى مفهوم صحیح «محل» و دیگر دلیلها، سستى و نادرستى این دیدگاه روشن خواهد شد. پیش از بررسى دلیلها، نکتهاى شایان توجه است: در کاربرد واژه «منى» در بین حجگزاران، بلکه عموم متدینان به دین الهى، ذهنیت ویژهاى وجود دارد; زیرا این سرزمین در طول تاریخ، به جاى قربانى، معروف بوده است و همین که این واژه به کار مىرفته، ذهنها را متوجه این سرزمین مىکرده است، آن هم، نه تنها پس از پیدایش و ظهور اسلام، که پیش از اسلام نیز، چنین بوده است. از جمله ویژگیهاى مناسک حج این است که بسیارى از آنها تاسیسى نیستند، بلکه توسط شرایع سابق امضاء شدهاند. حتى از زمان آدم، سخن از مناسک و مشاعر و مواقف حج است: «ثم افاض من عرفات... ثم افاض من جمع الى منى فبلغ منى تامره فصلى رکعتین فى مسجد منى ثم امره ان قرب الله قربانا لیتقبل منه.» (8) در روایت دیگر، از وقوف به مشعر، پس از عرفات و جمعآورى ریگ در مشعر براى رمى جمرات در منى و تراشیدن موى سر و قربانى در منى سخن به میان آمده است. (9) در قرآن مجید، از مناسک ابراهیمى سخن گفته شده است و درخواستشده که نمایانده شوند: «ارنا مناسکنا» (10) و جاىجاى مناسک، یادآور یاد و خاطرات ابراهیم (ع) و خاندان اوست: بناى کعبه، مقام ابراهیم، حجر اسماعیل، زمزم، وقوف به عرفات و مشعر و منى، رمى جمرات در منى، قربانى در منى و تراشیدن موى سر. درپارهاى از روایات آمده که ابراهیم خلیل، هنگامى که دور هفتم سعى را به پایان رساند، به اسماعیل روى کرد و گفت: «انى آرى فى المنام انى اذبحک.» آن گاه به سوى منى حرکت کرد: از امام باقر (ع) پرسیده شده است: «این اراد ابراهیم (ع) ان یذبح ابنه؟ قال: على الجمرة الوسطى.» (12) امام فرمود: در نزدیک جمره وسطى. منى، به خاطر خواستههاى ابراهیم از خدا، منى نامیده شده است. امام صادق (ع) مىفرماید: «ان جبرئیل اتى ابراهیم (ع) فقال تمن یا ابراهیم، فکانت تسمى منى فسماها الناس منى.» (13) انجام مناسک حج، بویژه از زمان ابراهیم به بعد در بین مردم عرب رواج داشته و سپسها در آن تحریفهایى راه یافته که اسلام به تثبیت و اصلاح آن برخاست. پس مناسک، همان مناسک حج ابراهیمى و قربانگاه حضرت ابراهیم، افضل از دیگر قسمتهاى منى است: امام صادق (ع) مىفرماید: «منى کله منحر وافضل المنحر کله المسجد.» (14) امام (ع) مىفرماید: بله همه جاى منى قربانگاه به شمار مىرود و بهترین و شایستهترین جا، نزدیک مسجد منى است، همان جا که قربانگاه ابراهیم (ع) بود. پس روشن شد که پیش از اسلام، سرزمین منى، جاى قربانى بوده و به قربانگاه شهرت داشته است. اکنون، به سراغ دلیلها و نصوص مىرویم، تا ببینیم از آنها چه مىفهمیم و آیا مىتوان از آنها به دست آورد که مىشود در خارج از منى هم قربانى کرد، یا خیر؟ خداوند درقرآن مجید مىفرماید: لاتحلقوا رؤسکم حتى یبلغ الهدى محله. 1 . مفهوم محل، مقصود از این جایگاه چیست؟ براى روشن شدن آن، باید مفهوم «محل» را بشناسیم. «محل» ، بسان «محله» اسم مکان است. وقتى «محله» گفته مىشود منظور از آن، بخشى و قسمتى از شهر و یا روستاست. اگر به زمان نسبت داده شود، ظهور در اسم زمان دارد: «محل الدین» ، «بلغ الاجل محله» در قرض، معیار و ملاک، زمان است، نه مکان و یا در مدت فلان کار، محور زمان است; زیرا در دین، سخن از جاى پرداخت نیست، بلکه سخن از زمان پرداخت دین است. لیکن درباره اجسام، وقتى گفته مىشود فلان جسم، به محلش رسید، منظور مکان است. یا اگر گفته مىشود آب به محلش رسید، گوسفند به محلش رسید و... یعنى به جایگاه خود رسیدند. کتابهاى لغت نیز، «محل» را به مکان معنى کردهاند: راغب اصفهانى مىنویسد: «والمحله، مکان النزول.» (15) خلیل مىنویسد: «المحل، نقیض المرتحل. قال الاعشى: ان محلا وان مرتحلا.» (16) ابن اثیر مىنویسد: «لاینحر حتى یبلغ محله اى المراضع والوقت الذى یحل فیها نحره.» (17) ابن اثیر، «محل» را اسم مکان معنى مىکند، آن گاه زمان قربانى را به آن مىافزاید و چون قصد در معناى جداى از یکدیگر در یک کاربرد از یک واژه درست نیست، «محل» همان اسم مکان است. ابن اثیر نمىخواهد «محل» را اعم معنى کند. پس نخستین شاهد بر این نکته، همان کاربرد عرفى و لغت است که همانا «محل» به معناى اسم مکان باشد. تکیه اصلى در این نکته، همان فهم عرفى است و لغت نیز، همان فهم عرفى را کمک مىکند و اگر در پارهاى از کتابهاى لغت، «محل» اسم زمان معنى شده به اعتبار همان زمانیهاست: دین و.... پس این که گروهى مىخواهند بگویند «محل» معناى فراتر از مکان دارد و مجمل است، برخلاف فهم عرفى معنى مىکنند. 2. نکته دیگرى که تایید مىکند «محل» به معناى اسم مکان است، این که در آیه شریفه سخن از رسیدن قربانى به قربانگاه به میان آمده و نسبت رسیدن، به هدى و قربانى داده شده است. قربانى، باید با دیگر حیوانات فرق کند، تا به قربانگاه برسد. اگر منظور از «محل» زمان باشد، ویژگى براى قربانى نخواهد بود، زیرا تمام شترها، گاوها و گوسفندهاى زنده تا روز عید قربان، هر جا که باشند، به آن زمان رسیدهاند و اختصاص به هدى ندارد. آنچه در هدى ویژگى دارد، حرکت دادن آن است، تا به مکان ویژه برسد، نه به زمان معلوم. یعنى هدى را حرکت مىدهند و هدى، با حرکتخود و راه رفتن، به مکان مخصوص مىرسد، نه به زمان مخصوص. به زمان مخصوص، چه حرکت کند و چه نکند، مىرسد. هدى، بویژه در مورد محصور، چه در حج قران و چه در حج تمتع، که پس از حصر، هدى را تهیه مىکند و مىفرستد، این هدى است که حرکت مىکند و به جایگاه خود مىرسد. پس روشن شد که «محله» در آیه شریفه، به معناى اسم مکان است، نه اسم زمان; زیرا در رسیدن به زمان مشخص، حرکت هدى، نقشى ندارد. 3 . از همه اینها مهمتر، این که در روایات معتبر «محل» به مکان معنى نشده است. «محله،ان یبلغ الهدى محله ومحله منى یوم النحر اذا کان الحج وان کان فى عمرة نحر بمکة.»(18) بر فرض که از آیه هم مضمون متفاهم عرفى استفاده نمىشد، به طور قطع، روایتبیان کننده معناى آیه بود، تا چه رسد به این که، از آیه هم متفاهم عرفى استفاده مىشود. روایتیاد شده، دو جا براى قربانى بیان مىکند: براى قربانى واجب حج، منى و براى قربانى واجب عمره، مکه. البته اگر این شرح نبود و ما بودیم و همان اطلاق محل قربانى، فهم عرفى، همان منى بود; زیرا در نزد متدینان و حجگزاران، این ذهنیت وجود داشته، دارد، لیکن روایت توضیح مىدهد که محل قربانى عمره، مکه است. شاید کسى بپندارد که «محل» در روایت، اسم زمان است، مىگوییم: درست نیست زیرا: نخست آن که: در قربانى مکه، زمان ویژهاى منظور نیست. دیگر آنکه: روایت، «محل» را اسم مکان معنى کرده و از منى به عنوان مکان قربانى حج نام برده و افزون بر این، زمان قربانى را هم بیان کرده که باید «یوم النحر» باشد. این جمله، بیان «محله» نیست. این بیان، نکتهاى است مستقل براى درستبودن قربانى. و محل دوم در روایت، بیان استبراى همان «محل» نخست. پس در این که «محل» در آیه شریفه به معناى اسم مکان است، جاى هیچگونه تردیدى نیست. از این بیان، سستى و بىپایگى دیدگاه کسانى که مىگویند: «محل» در آیه شریفه مضمون کلى است و روایت مصداق آن را که «منى» باشد، بیان مىکند، روشن مىسازد. اینان، بر این باورند: از آن جا که محل قربانى اهمیت ویژهاى دارد، نباید محدود به مکان خاص باشد، تا در هر زمان و مکان، به لحاظ شرایط ویژه، مصداق سازگار با عنوان کلى «محل» به شمار آید. شگفت این که، اینان، این برداشت را برابر با فطرت زیبا و نیکوپسند و ذوق لغوى پنداشتهاند که احکام قرآن را جاودانه مىنماید. (19) در حالى که اگر منظور آیه، بیان کلى محل قربانى باشد و نه مکان ویژهاى، اضافه به چه معنایى است؟ اگر مکان خاصى در نظر نیست و آیه بیان کلى «محل» مىکند، این که مىفرماید: قربانى به جایگاه خود برسد، به چه معنایى است؟ اگر در واقع، حجگزار، بنابر عقیده آقایان، در هر کجایى مىتواند قربانى کند، این که آیه شریفه مىفرماید: قربانى باید به محل خود برسد، لغو خواهد بود! اگر قربانى جاى مخصوص ندارد، نیازى نبود به نام بردن از «محل» زیرا هر جا قربانى انجام بگیرد، همان جا، جاى قربانى است. حال، کدام ذوق لغوى و فطرت سلیم، این احتمالها را تایید مىکند؟ افزون بر این، اگر «هدى» جاى ویژهاى ندارد، چگونه خداوند کسانى را که نمىگذارند که «هدى» به جایگاه خود برسد، نکوهش مىکند: «همالذین کفروا و صدوکم عن المسجد الحرام والهدى معکوفا ان یبلغ محله.» (20) اگر «هدى» جاى ویژهاى ندارد و قربانى هر جا که انجام شد، اشکالى ندارد و همان جا، جاى قربانى خواهد بود، بازداشتن از این که «هدى» به جایگاه خود برسد، چه معنایى دارد؟ از روایاتى چند نیز استفاده مىشود که قربانى جاى ویژه دارد و آن هم منى است: عن منصوربن حازم، عن ابى عبدالله (ع) فى رجل یضل هدیه فوجده رجل آخر فینحره. متفاهم عرفى روایت این است که: شخص از سوى صاحب قربانى، اجازه داشته حیوان گمشده را اگر یابید قربانى کند; زیرا در آن زمان، که حاجیان گروهى از شهر و دیار خود به سوى خانه خداد مىآمدهاند، معمول این بوده اگر اتفاقى براى کسى مىافتاده، همه اعضاى گروه تلاش مىورزیدهاند گرفتارى همراه و همسفر خود را به گونهاى برطرف کنند. در مساله مورد نظر نیز، چنین بوده است که اگر یکى از همراهان، قربانى خود را گم مىکرده، دیگران به جستوجو مىپرداختهاند و در سرزمین گسترده منى و وقتبسیار کم، هر یک از اعضاى کاروان از سوى صاحب قربانى اجازه داشته اگر قربانى را در هر کجاى منى بیابد، از سوى صاحب قربانى، کشتار کند. پس، در روایتیاد شده، اجازه داشتن شخص یابنده، مفروغعنه بوده; از این روى، امام، از مساله دیگرى سخن مىگوید و آن این که: یابنده که اجازه هم دارد، باید در منى کشتار کند و اگر در غیر منى کشتار کند، بسنده نیست. اگر این نکته را که یادآور شدیم، درستباشد، از این جهت اطلاق ندارد و موردى را که یابنده از مالک اجازه نداشته، در برنمىگیرد; از این روى، اشکال صاحب جواهر به روایت، از این زاویه وارد نیست که مىنویسد: «بل الظاهر الصحیح المزبور اطلاق الاجزاء عن صاحبه مع الذبح بمنى الا انه لاقائل به.» (22) از ظاهر صحیحه بر مىآید که کشتار در منى مطلقا از سوى صاحب آن، کفایت کند، در حالى که این اطلاق، قائلى ندارد. در جاى دیگر مىنویسد: «وایضا فى صحیح منصور... بناء على اولویة عدم الاجزاء مع الاختیار من حال الاضطرار، «لکن فیه انه مبنى على اجزاء التبرع والا کان مطرحا. (23) » روایت منصور دلالت دارد که در حال اختیار، کشتار در غیر منى، به طریق اولى بسنده نیست، لکن این سخن مبنى بر این که قربانى از سوى مالک، گرچه بدون اجازه باشد، قائلى ندارد و کسى آن را نگفته، از این روى روایت طرد مىشود. گروهى از این سخن صاحب جواهر، برداشت کردهاند که صاحب جواهر، روایت را طرد کرده; از این روى مضمون صحیحه، به طور کلى از اعتبار مىافتد; زیرا کشتار بدون اذن از سوى مالک قربانى را روا مىداند. بر این برداشت چند اشکال وارد است: 1 . هدف صاحب جواهر، طرد کلى مضمون صحیحه نیست. آن بخش از صحیحه که مىگوید: کشتار در غیر منى کافى نیست، در نزد صاحب جواهر نیز اعتبار دارد; زیرا صاحب جواهر به محقق که مىنویسد: «ولو ضل الهدى فذبحه غیر صاحبه لمیجز عنه.» (24) اشکال مىکند و مىنویسد: «اما عدم الاجتزاء المصنف، فهو کالاجتهاد فى مقابل النص.» (25) که مقصود از نص در این جا، صحیحه منصور است. 2 . از ظاهر عبارت صاحب جواهر که مىنویسد: «بل ظاهر الصحیح المزبور اطلاق الاجزاء عن صاحبه مع الذبح بمنى، الا انه لاقائل به.» بر مىآید که اطلاق، قائل ندارد. البته محذورى نیست، اطلاق روایتبه دلیلهایى که اجازه را لازم مىدانند، قید مىخورد، حال چرا مضمون بخش دیگر روایت از اعتبار بیفتد؟ 3 . گیریم که صاحب جواهر، بر این باور باشد که چون به اطلاق دین صحیحه کسى عمل نکرده، پس باید آن را به دور افکند، چه دلیلى بر اعتبار این سخن است؟ سیره فقیهان شیعه بر این بوده که اگر یک بخشى از روایت معتبر، معارض داشت، همان بخش از اعتبار مىافتد و بخشى دیگر روایتبه اعتبار خود باقى مىماند. بنابراین، دستبالا، اطلاق صحیحه در مورد کشتار بدون اجازه از سوى مالک، قید مىخورد; اما این که کشتار قربانى حج تمتع در غیر منى کافى نیست، به اعتبار خود باقى خواهد بود. البته این، در صورتى است که نپذیریم که مورد صحیحه جایى است که یابنده از سوى مالک اجازه دارد و رقیق و همراه اوست وگرنه در این بخش از روایت، هرگز قیدى نخواهد خورد. بارى، با این اشکال، نمىتوان صحیحه را از اعتبار انداخت و مضمون صحیحه، به گونه آشکار و روشن، براى قربانى حج تمتع، جاى ویژه بیان مىکند که منى باشد و قربانى در غیر منى را کافى نمىداند. مضمون روایت هم، با مضمون آیات شریف که بیانگر جاى کشتار «هدى» هستند، هماهنگى دارد. روایات دیگرى هم، این مضمون را تایید مىکنند، از جمله: «عن ابى عبدالله (ع) مثنى کله منحر وافضل المنحر کله المسجد.» (26) «عن ابى عبدالله (ع) لاهدى الا من الابل ولاذبح الا بمنى.» (27) «عن ابى عبدالله (ع) اذا صرت الى منى فانحر هدیک.» (28) «هذا منحر وکل منى منحر.» (29) روایات دیگرى به این مضمون، وارد شدهاند، گرچه از نظر سند، معتبر نیستند، اما مؤیدم ضمون روایات صحیحه و هماهنگ با مضمون آیات هستند. دیدگاه فقیهان شیخ صدوق در اینباره مىنویسد: «کل من وجب علیه فداء شىء اصابه و هو محرم فان کان حاجا فنحر هدى الذى یجب علیه بمنى وان کان معتمرا نحره بمکه.» (30) هر حجگزارى که بر او فدیه واجب شده باشد، اگر در حال گزاردن حج تمتع باشد، باید در منى هدى خود را بکشد و اگر در حال گزاردن حج عمره باشد، باید در مکه هدى خود را بکشد. در اینباره روایتخاص وجود ندارد. روایات درباره کفاره صید (31) است که برابر آنها فقیهان، فتوا دادهاند. فتواى شیخ صدوق، براساس روایات اصل «هدى» است که هدى حج واجب را در منى و هدى حج عمره را در مکه واجب مىدانند. ایشان درباره کفاره حج واجب و عمره، مانند اصل هدى فتوا داده است. ولى شیخ مفید، براساس روایات کفاره صید فتوا داده و مىنویسد: «ومن وجب علیه فداء الصید وکان محرما للحج ذبح ماوجب علیه او نحره بمنى وان کان محرما للعمرة ذبح او نحر بمکه.» (32) حجگزارى که کفاره بر او واجب شده باشد، اگر احرام حج واجب بسته باشد، باید در منى هدى خود را بکشد و اگر احرام براى حج عمره بسته باشد، باید هدى خود را در مکه بکشد. شیخ صدوق و شیخ مفید، جایگاه اصل قربانى حج و عمره را، چون روشن بوده، طرح نکردهاند، ولى شیخ طوسى، جایگاه اصل قربانى حج و عمره را مطرح مىکند: «ولایجوز ان یذبح هدى الواجب الا بمنى ومالیس بواجب جاز دبحه او نحره بمکة.» (33) قربانى واجب را، جایز نیستحجگزار در غیر منى بکشد واما غیرواجب را مىتواند در مکه بکشد. شیخ یوسف بحرانى در حدائق، عبارت ابنبراج را چنین نقل مىکند: «وکل من کان محرما بالحج، وجب علیه جزاء الصید اصابه واراد ذبحه او نحره فلیذبحه او ینحره بمنى وان کان معتمرا جعل ذلک بمکه.» (34) آن که احرام حجبسته، اگر کفاره صید بر عهده او آمده باشد، باید در منى هدى خود را بکشد و آن که احرام عمره بسته، باید در مکه هدى خود را بکشد. ابن براج نیز، بسان شیخ مفید از جایگاه هدى واجب سخنى نگفته، چون روشن و مفروغعنه بوده است. ابوالصلاح حلبى مىنویسد: «و حکم هدى العمرة حکم هدى الحج فى السیاق الا انه ینحر او یذبح هدى العمرة قبالة الکعبه.» (35) حکم هدى عمره، بسان حکم هدى قربانى حج است. فرق اینها در جاى قربانى است که هدى عمره در مکه در برابر کعبه، کشته مىشود. همانند همین دیدگاه را ابن ادریس دارد که مىنویسد: «لایجوز ان یذبح الهدى الواجب فى الحج العمرة المتمتع بها الى الحج الا بمنى و مالیس بواجب جاز ذبحه او نحره بمکة.» (36) هدى واجب در حج تمتع، تنها در منى کشته مىشود; اما هدى غیر واجب را مىتوان در مکه نیز کشت. ابنزهره مىنویسد: «اما هدى المتمتع فاعلاه بدنه وادناه شاة ویذبح او ینحر بمنى.» (37) بهترین هدى حج تمتع، شتر و پایینترین آن، گوسفند است که در منى کشته مىشوند. محقق مىنویسد: «یجب ذبحه بمنى.» (38) علامه حلى مىنویسد: «نحر هدى التمتع یجب بمنى.» (39) همو، در جاى دیگر مىنویسد: «مکان اراقة الدماء.... فمکانه منى ان کان حاجا ومکه ان کان معتمرا.» (40) جاى ریختن خون قربانى منى است در حج و مکه در عمره. شهید اول مىنویسد: «محل الذبح والحلق منى.» (41) جاى کشتن هدى و تراشیدن سر، منى است. شیخ یوسف بحرانى از قول صاحب مدارک مىنویسد: «وما وجب منه فى الحجیجب ذبحه بمنى.» (42) صاحب جواهر، ذیل عبارت محقق مىنویسد: «عنه علمائنا فى محکى المنتهى والتذکرة وعندنا فى کشف اللثام.» (43) این حکم اجماعى است که بنابر روایت منتهى و تذکره، علامه، تعبیر به نزد علماى ما و فاضل هندى، تعبیر به نزد ما کرده است. شیخ یوسف بحرانى مىنویسد: «والمستفاد من هذه الاخبار ان الواجب لاینحر او یذبح الا بمنى والهدى المستحب یجوز نحره بمکه رخصة هدى العمرة نحره بمکه واجبا کان او مستحبا وان کلها منحر وان افضلها الجزوره ومنى کلها منحر وان کان افضلها حوالى المسجد.» (44) آنچه از مجموع اخبار استفاده مىشود، قربانى حج واجب، باید در منى کشته شود و قربانى مستحب را رواست که در مکه کشت. اما قربانى عمره را، چه واجب و چه مستحب، باید در مکه کشت. همه جاى مکه، براى این گونه قربانى، قربانگاه است، گرچه برترین جاى آن، جزوره است و همه منى نیز قربانگاه به شمار مىرود، گرچه برترین جاى آن، پیرامون مسجد [خیف] است. هدف از نقل سخنان فقیهان، بیان این نکته بود که فقیهان شیعه هم بر مبناى متفاهم عرفى در جمع بین روایات مشى کردهاند و برابر آیات و روایات در این باب، فتوا دادهاند. نکته دیگرى که در سخنان فقیهان به چشم مىخورد، دیرینه بودن طرح این مساله در فقه و فقاهت است. از مطالبى که گذشت این نتیجه به دست آمد که واجب بودن قربانى در منى در حج تمتع و حج قران از ضروریات فقه شیعه است و از فقیهان شیعه کسى را نداریم که در این حکم تردید داشته باشد، چه کسانى که به گونه روشن در عبادت فقهى خویش آوردهاند و چه کسانى که به لحاظ روشن بودن حکم، آن را در کتاب فقهى خود طرح نکردهاند. پس این که بعضى اظهار داشتهاند، منى به عنوان جاى قربانى از زمان شیخ طوسى مطرح شده (45) ، سخن نادرستى است و عبارت شیخ صدوق، پیش از شیخ انصارى، این سخن را مخدوش مىکند. افزون بر این و مهمتر از این، آیات و روایات و سیره رسولخدا (ص) و ائمه اطهار (ع)، بر این نکته دلالت دارند و مؤید این حکم هستند. اکنون که روشن شد قربانى باید در منى انجام بگیرد، این پرسش وجود دارد که اگر نشد حجگزار قربانى خود را در منى انجام دهد، به هر دلیلى، آیا در جاى دیگرى قربانى بر او واجب مىشود و اگر واجب باشد، در خارج از منى، هر کجا که باشد فرقى نمىکند، چه وادىمحسر، چه مکه و...؟ آیا مىتواند در خارج از منطقه حجاز، در زادگاه خود انجام دهد؟ به دیگر بیان، اگر در منى ممکن نشد، هیچ الزامى نیست که در کجا باشد، چه وقتى باشد. موسم حج و قربانى در حج، هیچگونه ویژگى ندارد. واجب بودن و یا واجب نبودن قربانى، در صورتى که نشود در منى انجام داد، بستگى بر این دارد که آیا شرط در منى بودن، اطلاق دارد، یا ویژه هنگامى است که امکان داشته باشد؟ اگر از دلیل این شرط استفاده شد که در منى بودن شرط است، چه متمکن باشد و چه نباشد، نتیجه این مىشود: اگر کسى از انجام شرط درماند، قربانى بر او واجب نخواهد بود، براساس قاعده برداشته شدن «مشروط» با نبود یکى از شرایط آن، مانند این که گفته مىشود: براساس مفاد دلیلهاى شرط بودن پاکیزگى و پاک بودن از آلودگیها، به لسان نفى و اثبات: «لاصلوة الا بطهور» (46) کسى که نتوانستخود را از آلودگى پاک کند، واجب بودن نماز از عهده او برداشته خواهد شد. اما گر دلیل واجب بودن قربانى اطلاق داشت و دلیل شرط اجمال داشت، شرط بودن برداشته مىشود و قربانى در خارج از منى واجب خواهد بود. بنابراین، باید به تحلیل و بررسى دو گونه دلیل پرداخت: 1 . دلیلهاى واجب بودن قربانى. 2 . دلیلهاى شرط بودن منى. دلیلهاى واجب بودن قربانى اطلاق دارند: خداوند مىفرماید: فمن تمتع بالعمرة الى الحج فما استیسر من الهدى. در صحیحه زراره آمده: «وعلیه الهدى.» (47) روشن است که دلیلها اطلاق دارند. بر عهده حجگزار هدى است، چه بتواند در منى قربانى کند، چه نتواند. در دلیلهاى شرط بودن منى، اگر بیانى مانند: «لاذبح الا فى منى» ، با سند قطعى ثابت مىشد، آنگاه ممکن بود کسى بگوید: «لسان شرط اطلاق دارد و مىگوید در غیر منى کشتارى نیست، چه توانایى و امکان از کشتار در منى داشته باشد، چه نداشته باشد.» لیکن، چنین دلیلى ثابت نیست. آنچه درباره شرط بودن «منى» آمده، ظاهر آیه شریفه است که مىفرماید: «لاتحلقوا رؤسکم حتى یبلغ الهدى الى محله.» «اگر قربانى در منى انجام گرفت، بسنده است و گرنه بسنده نیست.» دلیل شرط بودن «منى» اجمال دارد و روشن نیست که شرط بودن منى مطلق است، یا ویژه هنگامى است که ممکن باشد؟ آن جایى که به طور یقین «منى» شرط است، هنگامى خواهد بود که حجگزار توانا بر انجام قربانى در «منى» باشد. تنها همین مقدار دلیلهاى واجب بودن قربانى در منى قید مىخورند، اما در فرض ناگزیرى و ناچارى به ترک قربانى در منى، دلیلهاى واجب بودن قربانى، همچنان اعتبار خواهند داشت، بویژه این که قربانى از مناسک مهم و برجسته حج است و از مصادیق درخشان بزرگداشتشعائر الهى و بىگمان، خداوند بر ترک آن راضى نیست. بر فرض واجب بودن قربانى در خارج از «منى» هر کجا انجام گرفت فرقى ندارد: وادىمحسر، مکه و وطن حجگزار؟ آیا باید قربانى در موسم حج، در همان مکانها و جایها و مشاعر و مواقف، مانند وادى محسر و... انجام بگیرد، یا فرقى نمىکند، هر جا که توانایى بر انجام داشت، انجام آن بىاشکال است و بهتر و چه بسا، واجب خواهد بود در جایى انجام دهد که نیازمندان، بهتر و آسانتر بتوانند از آن استفاده کنند. از آن جا که این سخن، با دیدگاه دیگرى همسویى دارد که مىگوید: در وضع کنونى که قربانى به مصرف بینوایان و نیازمندان نمىرسد، انجام آن در منى جایز نیست، باید در وطن و یا جاى دیگرى که این امکان باشد، انجام گیرد، در این جا، براى پرهیز از تکرار، ضمن بررسى این دیدگاه، پاسخ آن سخن را نیز خواهیم داد. یکى از صاحبان این دیدگاه مىنویسد: «اذا استعصب الحالتین السابقین بحیث لمیبق امامنا الا الاتلاف او الاحراق فیجب ترک الذبح فى منا و عزل قیمة الهدى على الاحوط اللازم و الاتیان سایر المناسک والذبح فى الوطن اول محل آخر بعد الرجوع.» (48) اگر دو گونه پیشین، دشوار شد [کشتار در منى و صرف قربانى در مصارف تعیین شده با کشتار در منى و بردن براى مصرف به خارج از منى]، به گونهاى که هیچ راهى پیش روى ما نماند جز از بین بردن و آتشزدن، واجب است قربانى انجام نشود و احتیاط واجب است که بهاى آن را جدا کند و دیگر مناسک حج را انجام دهد و پس از بازگشت، در وطن خود، یا جاى دیگر قربانى را انجام دهد. وى، دو دلیل براى دیدگاه خود اقامه کرده است. 1 . از روایات استفاده مىشود که ذخیرهسازى گوشت قربانى در عصر رسول الله (ص) و ائمه اطهار (ع) ممنوع بوده و قربانى براى مصرف نیازمندان انجام مىگرفته است و ما قربانى که به مصرف نیازمندان نرسد، سراغ نداریم. در واقع، شارع مقدس، یک مطلوب بیشتر ندارد و آن کشتن هدى و تقسیم کردن گوشت آن بین نیازمندان و بینوایان است، به گونهاى که اگر ممکن نبود صرف آن براى نیازمندان، مىتوان از نظر صناعت فقهى گفت: در چنین هنگامى، در اصل، قربانى واجب نیست; زیرا نمىشود به خواستشارع، جامه عمل پوشاند. لیکن چون با احتیاط ناسازگارى دارد، بویژه پس از توجه به این نکته که شارع، هیچگاه و در هیچ شرایطى، هدى و قربانى را از عهده بر نداشته; از این روى احتیاط واجب است که بهاى آن را حجگزار جداسازد و در بازگشتبه وطن انجام دهد. (49) این استدلال مخدوش است. اما نسبتبه سیره رسول خدا (ص) و ائمه اطهار (ع) و توجه دادن به روایات، که گوشت قربانى نباید ذخیره و باید به مصرف نیازمندان برسد، این، در صورت وجود نیازمند در «منى» است. وقتى در «منى» نیازمند وجود دارد و آنان هم در گوشت قربانى سهم دارند، معنى ندارد که گوشت قربانى ذخیره شود! 2 . اطلاقى وجود ندارد. قربانى و هزینه کردن براى نیازمندان، خواستشارع مقدس است، اگر ممکن نشد که به نیازمندان برسد، از نظر صناعت فقهى، قربانى واجب نیست; زیرا اطلاقى در دلیلها وجود ندارد که بگوید، بدون هزینه کردن براى نیازمندان، همچنان واجب است. این سخن، ناسازگار با ظاهر آیات و روایات، بلکه صریح پارهاى از روایات است; زیرا در دلیلهاى واجب بودن قربانى، هم اطلاق وجود دارد و هم مفاد دلیلها این است که قربانى و رساندن آن به دستبینوایان، دو واجب جدا از یکدیگرند و هیچکدام از لحاظ وجوب، ارتباطى به هم ندارند. پیش از این اشاره شد که دلیلهاى واجب بودن قربانى، اطلاق دارند و «فمن تمتع بالعمرة الى الحج فما استیسر من الهدى» دلالتبر واجب بودن هدى دارد، چه بشود به مصرف نیازمندان رساند و چه نشود و نیز چه توانا بر کشتار در منى باشد و چه نباشد. و نیز صحیحه زراره اطلاق دارد: «علیه الهدى» بر عهده حجگزار قربانى است، چه بتواند به مصرف نیازمندان برساند و چه نتواند. آیه شریفه ذیل استناد شده بر یگانگى خواسته: کشتار و خوراندن به دیگران: «والبدن جعلنا لکم من شعائرالله لکم فیها خیر فاذکروا اسم الله علیها صواف فاذا وجبت جنوبها فکلوا منها و اطعموا القانع المعتر.» شتران قربانى را براى شما از شعایر قرار دادیم، شما را در آن خیرى است. از «فاء» «فکلوا» خواستهاند یگانگى خواسته را ثابت کنند. کشتار شتر فربه، براى خوردن و خوراندن است. این برداشت نادرست است; زیرا در آیه ترتیب طبیعى خوردن و خوراندن نسبتبه کشتار بیان شده است و «فاء» نقش بیان این ترتیب طبیعى را به عهده دارد که در خارج، به گونه طبیعى، خوردن گوشت قربانى و خوراندن آن به دیگران، پس از کشتار قربانى صورت مىگیرد. اما این که واجب بودن کشتار قربانى هم، مترتب بر خوردن و خوراندن به دیگران است، آیه بر آن دلالت ندارد. افزون بر این، «فاء» بر امر عقیب توهم حذر داخل شده است; زیرا کسى که قربانى مىکند، به این گمان و پندار مىافتد که خود، حق بهرهبردارى و خوردن از آن را ندارد. امر «فکلوا» و در مقام برطرف کردن این پندار و گمان است که پرهیزى در خوردن آن نیست و امرى که در پى گمان و پندار پرهیز از خوردن و بهره بردن آمده، دلالتبر جایز بودن مىکند، نه واجب بودن، این نکته نیز، به یگانگى خواسته خدشه وارد مىسازد; زیرا بیان و سیاق آیه، سه دستور را بیان مىکند: 1 . واجب بودن قربانى. 2 . جایز بودن خوردن از آن. 3 . خوراندن آن به دیگران. بنابراین، چند دستور، دلالتبر چند خواسته دارد. در سوره بقره، تنها سخن از واجب بودن قربانى به میان آمده و دو دستور دیگر، مطرح نشده است; اما در سوره حج، هر سه دستور بیان شده: از «فاذکروا اسم الله علیها صواف» واجب بودن قربانى به دست مىآید، از «فکلوا» خوردن و از «اطعموا» خورانیدن. همانگونه که خوردن و خورانیدن، ارتباط و پیوندى با هم ندارند، یعنى اگر کسى نتوانستبخورد، لزوم خورانیدن از عهده وى برداشته نمىشود. این دو امر، پیوند و وابستگى به کشتار ندارند، یعنى اگر کسى نتوانستبخورد و بخوراند، واجب بودن قربانى از عهده وى برداشته نمىشود; زیرا این دو حکم، قید واجب بودن قربانى نیستند که اگر انجام آنها ممکن نشد، اصل قربانى از عهده برداشته شود. قربانى آثار و برکتهاى بسیارى دارد که برآوردن نیاز بینوایان و تهىدستان، بخشى از حکمت آن است. در این جا، براى روشنتر شدن موضوع مناسب استبه اهمیت قربانى و پارهاى از آثار و حکم آن بپردازیم. قرآن و اهمیت قربانى «یا ایها الذین آمنوا لاتحلوا شعائر الله ولا اشهر الحرام ولا الهدى ولا القلائد ولاامین بیت الحرام.» (50) «والبدن جعلناها لکم من شعائر الله لکم فیها خیر فاذکروا اسم الله علیها صواف فاذا وجبت جنوبها فکلوا منها و اطعموا القانع والمعتر.» (51) و همچنان که بر پاى ایستادهاند، نام خدا را بر آنها بخوانید و چون پهلوى آنها بر زمین رسید، از آنها بخورید و فقیران قانع و گدایان را اطعام کنید. در این آیه شریفه، سخن از خیر و برکت است: «لکم فیها خیر» که خوردن و خوراندن و بهرهمند شدن از گوشت آن، یکى از خیرها و برکتهاست، لیکن برکتها و خیرهاى قربانى، در خوردن و خوراندن، خلاصه نمىشود و اسرار دیگرى نیز وجود دارد که به پارهاى از آنها رسول خدا (ص) و امامان (ع) اشاره فرمودهاند: على (ع) مىفرماید: «سمعت رسول الله (ص) نخطب یوم النحر و هو یقول: ... ما تهریقون فیه من الدماء فمن صدقت نیته کان اول قطرة له کفارة لکل ذنبه.» (52) یا امام موسى کاظم (ع) مىفرماید: «قال رسول الله (ص) استفرهوا ضحایاکم فانها مطایاکم على الصراط.» (53) قربانى از شعایر الهى است و باید هر چه با شکوهتر در موسم حج، انجام گیرد و در روایات به این نکته، بسیار اهمیت داده شده است. امام صادق (ع) مىفرماید: «ذبح رسول الله (ص) عن امهات المؤمنین بقرة بقرة ونحر هو ستا و ستین بدنه و نحر على (ع) اربعا و ثلاثین بدنه.» (54) یا روایت کردهاند: «کان النبى (ص) ساق معه ماة بدنه فجعل لعلى (ع) اربعا و ثلاثین و لنفسه ستا و ستین و نحرها کلها بیده.» (55) معلوم مىشود تعظیم شعائر الهى در نظر بوده که باید به گونه جمعى انجام شود: همه همزمان در یک مکان گرد آیند، خانه خدا را طواف کنند، سعى صفا و مروه را انجام دهند، با هم به سوى مواقف حرکت کنند، با هم وقوف داشته باشند، و با هم رمىجمرات کنند، با هم در یک زمان و در یک مکان، صحنه با شکوه قربانى را بیافرینند. پس حکمت قربانى، تنها در برآوردن نیاز بینوایان خلاصه نمىشود. آنچه از آیات و روایات استفاده مىشود برآوردن نیاز بینوایان، بخشى از حکمت جعل این حکم است و حکم، دائرمدار تمام حکمت نیست، تا چه رسد به بخشى از حکمت. این که در آیات و روایات تاکید بسیار شده بر تعظیم شعائر در قربانى، دلیل بر این است که در انجام قربانى، یک خواسته هدف نبوده، که بر آوردن نیاز بینوایان باشد و خواسته و خواستههاى دیگرى نیز در نظر بوده که مهمترین آنها بزرگداشتشعائر الهى است. حفص یانجترى از امام صادق (ع) مىپرسد: «رجل ساق الهدى فعطب فى موضع لایقدر على من یتصدق به علیه ولایعلم انه هدى. امام فرمود: قربانى را باید انجام دهد و چیزى بنویسد و روى آن بگذارد که این قربانى و هدى است، تا رهگذران متوجه شوند که صدقه است. این روایت، از نظر سند صحیحه است و از نظر دلالت، به گونه آشکار دلالت دارد که واجب بودن قربانى و واجب بودن هزینه کردن آن، در تکلیف جداى از یکدیگرند، به گونهاى که اگر توانا بر انجام هزینه آن نبود، قربانى کردن آن از عهده حجگزار برداشته نمىشود. این که امام (ع) مىفرماید: «نوشتهاى روى آن بنهد، تا رهگذران از آن استفاده کنند» دلیل بر واجب بودن هزینه کردن آن نیست; زیرا از کجا معلوم، رهگذر و قافلهاى از آن جا بگذرد و در بین آنان بینوایى باشد و از کجا معلوم، تا رسیدن کاروان، گوشت قربانى طعمه پرندگان و درندگان صحرا نشود و یا نگندد و فاسد نشود؟ و.... رهنمود امام، تنها براساس یک احتمال است که رهگذرى اگر رسید و گوشت هم فاسد نشده بود... از نوشته پىبرد که گوشت صدقه است و از آن استفاده کند. روایت، در مورد حج واجب است، گرچه حج قران باشد. احتمال فرق بین قربانى حج قران و حج تمتع که در حج قران، به مصرف رساندن شرط نباشد و در حج تمتع شرط باشد، درست نیست و هیچ فرقى بین آنها نیست و در هر دو، خواسته یکى است. شاید گفته شود مورد روایتحفص جایى است که قربانى بر اثر خستگى، در حال از بین رفتن است و چون حجگزار فرصت ندارد که بایستد و هدى هم توانایى حرکت ندارد، رها کردن حیوان هم، سبب از بین رفتن آن مىشود، امام دستور مىدهد که حیوان را بکشد، دستکم، احتمال استفاده از آن باشد، نه از این جهت که هدى باشد، از این روى دلالت ندارد بر جایى که از ابتدا مىداند اگر حیوان را بکشد گوشت آن از بین مىرود. در پاسخ از این شبهه باید گفت: وقتى قربانى حج قران، اشعار شده دیگر حق تبدیل آن را ندارد. اگر در واقع هدى حج نبود، باید مىتوانست تبدیل کند و چه بسا فروش آن براى وى ممکن بود. در هر صورت، فرض جایى است که توان هزینه آن را ندارد، با این حال، امام مىفرماید: باید قربانى کند. امام نمىپرسد که آیا براى وى امکان دارد تبدیل بکند، و یا نه و به طور مطلق مىفرماید: باید قربانى کند. این روایت و روایات دیگر با همین مضمون، دلیل خوبى هستند بر چند تا بودن خواسته و واجب مستقل بودن هر کدام از آنها. خود قائل محترم هم اطلاق ادله را قبول دارد. وقتى که این اشکال را طرح مىکند: براساس صناعت فقهى وحدت مطلوب، ایجاب مىکند اگر از هزینه کردن قربانى عذر داشت، اصل واجب بودن قربانى از عهده وى برداشته مىشود، نه این که در خارج از منى و در وطن واجب باشد. در پاسخ مىگوید: ترک قربانى به طور کلى خلاف احتیاط است، بویژه این که شارع راضى به ترک آن نیست. «خصوصا بعد ملاحظة عدم اسقاط الشارع المقدس الهدى فى مورد من الموارد.» (57) اگر اطلاق در دلیل شارع نباشد، از کجا فهمیده مىشود که شارع راضى به ترک قربانى در صورت ممکن نبودن مصرف نیست؟ اشکال کردهاند: اگر گوشت قربانى هدر برود و به مصرف بینوایان نرسد، اسراف است و حرام; از این روى، در شرایط کنونى که قربانیها به مصرف واقعى نمىرسد و در منى از بین مىروند، انجام قربانى در منى واجب نیست. صاحب این دیدگاه بر این باور است که دلیلهاى حرام بودن اسراف، درگاه تعارض، مقدم هستند بر دلیلهاى واجب بودن قربانى، وجه استدلال هم، لابد از باب امتناع اجتماع امر وجوبى، یا نهى تحریمى است که در مورد تعارض این دو، وقتى جمع ممکن نبود، نهى مقدم بر امر خواهد بود. این استدلال مخدوش است; زیرا بنابر چند تا بودن خواسته: واجب بودن قربانى و واجب بودن تقسیم آنها بین بینوایان، قربانى و مصرف، دو واجب جداى از یکدیگرند و وقتى مکلف نتوانستیکى را انجام دهد، دیگرى از عهدهاش برداشته نمىشود. در این صورت، دلیلهاى اسراف متوجه آن نمىشود. وقتى شارع اینگونه تصرف در مال را اجازه مىدهد، دلیلهاى حرام بودن اسراف، این مورد را، یعنى قربانى کردن و تقسیم نکردن آن بین نیازمندان و هدر دادن آن را در بر نمىگیرند; زیرا دلیل خاص داریم اگر تقسیم گوشت قربانى در بین بینوایان ممکن نبود، باید قربانى انجام بگیرد، گرچه گوشت آن هدر رود. موضوع مصرف قربانى، تنها ترتب طبیعى بر انجام قربانى دارد، نه ترتب فقهى. قربانى واجبى است و صرف آن، واجبى دیگر. اگر حجگزار از انجام دومى ناتوان شد، اولى از عهده وى برداشته نمىشود. پس در قربانى کردن، تعظیم شعائر باید جلوهاى ویژه داشته باشد این که رسول خدا (ص)، صدشتر فربه را از مدینه به منى مىآورد و با دست مبارک خویش نحر مىکند، براى جلوه دادن به شعائر الهى است. افزون بر این، خود برآوردن نیاز درماندگان و بینوایان در صحراى منى ویژگى دارد. حال اگر نشد این مهم انجام شود، نباید از امر مهمتر که همانا زرگداشتشعائر الهى است، چشمپوشید که شارع براى قربانى در آن صحرا ویژگى قائل است. انتقال قربانى از صحراى منى به دیگر جاهاى سرزمینها، خالى کردن حج از مناسک آن و غفلت از شعائر الهى است که به یقین، شارع راضى بدان نیست. اشکال: پاسخ: افزون بر این، هدر رفتن و نابود شدن قربانیها در «منى» در شرایط کنونى، ناشى از حکم الهى نیست، بلکه ضعف مدیریتحج است که این نابسامانى را به وجود آورده و این سرمایه عظیم را به باد فنا مىدهد. اگر مدیریتحج، سامانمند و صحیح و بهنجار و براساس اسلوب و روش درستى مىبود، افزون بر برگذارى باشکوه این مراسم، از نابودى هزارهزار راس دام قربانى هم جلوگیرى مىشد و به مصرف صحیح بینوایان و درماندگان جهان اسلامى مىرسد. اما این سخن که اگر قربانى در «منى» ممکن نشد، چه باید کرد؟ به این مطلب، اشاره شد: این نکته بستگى دارد بر اطلاق و اطلاق نداشتن دلیل اشتراط قربانى در منى. در اینباره گفته شد: دلیل اشتراط، اجمال دارد، ولى دلیل واجب بودن قربانى مطلق است. آیا از این راه مىتوان گفت: وقتى که حجگزار نتوانست درمنى قربانى کند و توانایى بر فراهم آوردن این شرط نداشت، آیا مىتواند قربانى که به گونه وجوب بر عهده وى قرار دارد، در هر جا و هر زمان، خواست انجام دهد؟ البته این سخن، با سخن پیشین فرق دارد. زیرا در آن جا، سخن از این بود که با توانایى انجام آن در «منى» چون نمىتواند به مصرف اهلش برساند، مىتواند در وطن قربانى کند، به دلیل یگانگى خواسته و حرام بودن اسراف. اما در این جا، سخن در این است که نمىتواند در منى قربانى کند، یعنى توانایى بر انجام شرط را ندارد. در این جا فتوا دادهاند: چون شرط را نمىتواند فراهم آورد، اصل قربانى، هرکجا باشد، از جمله وطن، کافى خواهد بود. این فتوا هم مشکل است. زیرا وقتى انجام قربانى واجب شد، باید با حج پیوستگى داشته باشد. باید حجگزار در موسم حج، در مکانها و موقفهاى ویژه، مناسک را انجام دهد. فتوا به انتقال مناسک حج از موسم حج و موقفها و مکانهاى آن، خالى کردن حج است از مناسک که مشکل به نظر مىرسد. افزون بر این، بر اساس روایات، اگر ممکن نشد انجام مناسک در منى، باید به زمینهاى اطراف منى انتقال یابد، مانند: واى محسر: سماعه مىگوید: به امام صادق (ع) عرض کردم: «اذا کثر الناس بمنى وضاقت علیهم کیف یصنعون؟ آیا رفتن به وادى محسر تنها براى بیتوته و وقوف است، یا براى انجام دیگر مناسک منى، غیر از رمى جمرات هم مىتوان به آن وادى رفت؟ به طور طبیعى وقتى سرزمین منى گنجایش جمعیتحجگزار را براى بیتوته و وقوف نداشته باشد، براى قربانى که مشکلات بیشترى دارد، گنجایش نخواهد داشت. اگر بیتوته به سرزمین محسر انتقال مىیابد، دیگر مناسک منى هم به آن جا انتقال مىیابد، البته غیر از رمى جمرات که موضوع و تحقق خارجى آن به انجام دادن آن در همان سرزمین «منى» است. قربانى در وادى محسر هم موافق مفاد موثقه و هم موافق تعظیم شعائر الهى و مناسک حج در موسم حج است و هم موافق با احتیاط. | ||
مراجع | ||
پانوشتها: 1 . سوره «حج» ، آیه 27. 2 . سوره «حج» ، آیه 36. 3 . سوره «بقره» ، آیه 196. 4 . «وسائل الشیعه» ، شیخ حر عاملى، ج10/101، داراحیاء التراث العربى، بیروت. 5 . همان مدرک100/. 6 . همان مدرک119/. 7 . همان مدرک127/. 8 . «الفروع من الکافى» ، ثقة الاسلام کلینى، ج4/193، دارالتعارف، بیروت. 9 . همان مدرک191/. 10 . سوره «بقره» ، آیه 128. 11 . تفسیر «صافى» ، ج2/428. 12 . «الفروع من الکافى» ، ج4/209. 13 . «علل الشرایع» ، ج2/142. 14 . «وسائل الشیعه» ، ج10/93. 15 . «مفردات» ، راغب128/. 16 . «کتاب العین» ، خلیل194/. 17 . «نهایه» ، ابناثیر، ج1/432. 18 . «وسائل الشیعه» ، ج9/306. 19 . «فقه» ، شماره 10/179 و 181. 20 . سوره «فتح» ، آیه 25. 21 . «وسائل الشیعه» ، ج10/127. 22 . «جواهر الکلام» ، شیخ محمد حسن نجفى، ج19/128، دار احیاء التراث العربى، بیروت. 23 . همان مدرک121/. 24 . همان مدرک، ج19/127. 25 . همان مدرک129/. 26 . «وسائل الشیعه» ، ج10/93. 27 . «تهذیب الاحکام» ، شیخ طوسى، ج5/214، دارالتعارف، بیروت. 28 . «بحارالانوار» ، علامه مجلسى، ج96/301، مؤسسه الوفاء، بیروت. 29 . همان مدرک277/. 30 . «مقنع» ، شیخ صدوق، چاپ شده در «جوامعالفقهیه» 21/. 31 . «وسائل الشیعه» ، ج9/245. 32 . «مقنعه» ، شیخ مفید69/. 33 . «نهایه» ، شیخ طوسى چاپ شده در «جوامعالفقهیه» 311/. 34 . «حدائق الناضره» ، شیخ یوسف بحرانى ج17/41، انشارات اسلامى، وابسته به جامعه مدرسین، قم. 35 . «الفروع من الکافى» ، ج4/222. 36 . «حدائق الناضره» ، ج17/42. 37 . «غنیه» ، چاپ شده در «جوامع الفقهیه» 520/. 38 . «جواهر الکلام» ، ج19/120. 39 . «حدائق الناضره» ، ج17/44. 40 . «قواعد» 89/. 41 . «لمعه» 138/. 42 . «حدائق الناضره» ، ج17/43. 43 . «جواهر الکلام» ، ج19/120. 44 . «حدائق الناضره» ، ج17/46. 45 . مجله «فقه» ، شماره 10/204 و 206. 46 . «وسائل الشیعه» ، ج1/258. 47 . همان مدرک، ج10/101. 48 . «حکم الاضحیه فى عصرنا» ، ناصر مکارم شیرازى7/. 49 . همان مدرک8/ 18. 50 . سوره «مائده» ، آیه 2. 51 . سوره «حج» ، آیه 36. 52 . «بحارالانوار» ، ج96/301; «علل الشرایع» ، 2/141. 53 . «علل الشرایع» 145/. 54 . «وسائل الشیعه» ، ج10/101. 55 . همان مدرک. 56 . همان مدرک130/. 57 . «حکم الاضحیة فى عصرنا» 14/. 58 . «وسائل الشیعه» ، ج10/13 | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 429 |