
تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,408 |
تعداد مقالات | 34,617 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,341,220 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,871,537 |
فروش قرآن به غیر مسلمان از نگاه امام خمینى ره | ||
فقه | ||
مقاله 17، دوره 3، شماره 10، دی 1375، صفحه 118-131 | ||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||
تاریخ دریافت: 20 اسفند 1394، تاریخ پذیرش: 20 اسفند 1394 | ||
اصل مقاله | ||
اشاره: توضیح برخى از مبناهاى اصولى و آوردن نشانیهاى سودمند در کتابهاى مهم این دانش, کار دیگرى است که براى پربار شدن هر چه بیش تر این نوشته, در پاورقى انجام گرفته است. امید که این تلاش ناچیز در نمایاندن اندکى از ژرفاى بسیار دریاى روح آن بزرگ مرد, سودمند افتد. از مشهور فقها چنین رسیده است که نمى توان قرآن را به کافر فروخت. گرچه پیامد دلیلها, بنابر این که درست و کامل باشند, این است که کافر مالک قرآن نمى گردد, ولى چون در مبحث خرید و فروش از آن سخن رفته است, عنوان فروختن به کافر را آورده اند, در حالى که عنوان (تملّک) از فروش گسترده تر است و به هر روى, باید روشن کنیم که آیا عنوان فروش, گذشته از به میان آمدن عنوان دیگرى مانند اهانت و سبک شمارى و یا آلوده شدن کتاب خدا در دست آنان, به خودى خود حرام است یا خیر؟ چه, عنوانهاى دیگر, افزون بر نادرستى, تنها درباره کافران نیست. بى گمان, اهانت و خوار شمردن قرآن حرام است, ولى حکمى که براى این عنوان باشد, هرگز به عنوانى دیگر مانند فروختن, که در خارج با آن همراه باشد, سرایت نمى کند, چنانکه در مبحث اجتماع امر و نهى, بررسى شده است.1 بنابراین, خود عنوان فروختن حرام نمى گردد. افزون بر این, حرام بودن یک معامله, نادرستى و باطل بودن آن را در پى ندارد, بلکه لازمه حرام بودن, درستى آن معامله است.2 گذشته از اینها, اهانت و خوار شمردن نیز در این جا یافت نمى شود, زیرا در دادوستد که چیزى است اعتبارى, اهانتى یافت نمى شود, بلکه در چیره کردن کافر بر قرآن نیز, خواه اعتبارى و خواه واقعى, اهانتى نیست. از پیامبر خدا(ص) نیز چنین رسیده است که نامه هایى به برخى پادشاهان نوشته و آنان را به اسلام فرا خوانده و در آنها آیه اى از کتاب ارجمند, قرآن, نگاشت که این است: (قُلْ یا اَهْلَ الْکِتابِ تَعالَوْا إلى کَلِمَةٍ سَواءٍ بَیْنَنا وَبَیْنَکُمْ….) اگر در اختیار گذاشتن قرآن, خود به گونه اى خوار شمردن بود, حضرت هرگز چنین نمى فرمود; چه, اجزاى قرآن نیز همسان و همسنگ همه آن است, مگر این که کسى اجزاى نهاده شده در میان سخنى دیگر را با غیر آن یکسان به شمار نیاورد. به هر روى, به دیگرى دادن و مانند آن, اهانت به قرآن نیست, بلکه نشر و رساندن آن, خود مى تواند به گونه اى بزرگ شمردن قرآن به شمار آید. سُست تر از این استدلال, یارى جستن از حرام بودن نجس کردن قرآن است; زیرا به دیگرى دادن و در اختیار نهادن, هیچ گاه ملازمه اى با آلوده کردن قرآن ندارد و اگر هم این گونه باشد, تنها براى کافران نیست. افزون بر این, حرام بودن ناپاک گردانیدن, سبب حرام شدن فروش یا به دیگران دادن یا در اختیار گذاشتن نیست, هر چند مقدمه حرام را حرام بشماریم. پنداشت سست دیگرى که به دنبال این دو گفته مى شود این است که از حرام بودن نجس کردن مى توان دریافت که فروختن آن به طریق اولى ممنوع است. این نیز چنانکه مى بینید [بسیار بى پایه است]. بدین سان, دلیل اصلى دو چیز است: آیه اى از قرآن و حدیثى از پیامبر(ص): 1 . آیه کریمه: در این آیه, با نادیده گرفتن آغاز آن, بر حسب آنچه درتفسیرها و دیگر کتابها آمده است, چند احتمال مى توان یافت; زیرا واژه (سبیل) به معناى (کمک), (برهان و حجّت در دنیا و آخرت) و یا (تسلّط), خواه اعتبارى و یا خارجى است. ولى آنچه روشن مى نماید, این است که این واژه جز در معناى خودش به کار نرفته است که همان (راه) در همه کاربردهایش در قرآن است و در موارد بسیارى از کتاب عزیز الهى آن را مى توان یافت. البته در برخى از آنها معناى حقیقى واژه, مقصود بوده و در بیش تر موارد معناى مجازى, به صورت (حقیقت ادعایى) به کار رفته است3, مانند: (سبیل اللّه), (سبیل المؤمنین), (سبیل المجرمین), (سبیل المفسدین), (سبیل الرشد), (سبیل الغی) و… بدین گونه که راههاى معنوى چونان حسّى اند. و از همین دسته است آیه نفى سبیل [که مورد سخن ماست]. بدین سان این واژه به معناى یارى یا برهان و حجت به کار نرفته است. بلکه مى توان گفت که مقصود, قرار ندادن هرگونه راهى است, بدین گونه که خداوند بزرگ براى کافران بر مؤمنان هیچ راهى را, نه در جهان آفرینش و نه در قانونگذارى دینى, نخواهد نهاد; زیرا در جهان آفرینش پیامبر و مؤمنان را همواره با کمکهاى پیدا و پنهان و یارى رساندن فرشتگان و پیمان پیروزى و غیر آن, که افزایش, نیرو و سرسختى و استوارى دلهاى لشگریان اسلام را درپى داشت, حمایت کرد. چنانکه خود فرمود: (وَلَقَدْ نَصَرَکُمُ اللّه بِبَدْرٍ وَأنْتُمْ أذِلَّةٌ.) آل عمران123/ و فرمود: (لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللّه فى مَواطِنَ کَثیرَةٍ.) توبه25/ و فرمود: (یُمْدِدْکُمْ رَبُّکُمْ بِخَمْسَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائکَةِ مُسَوِّمِیْن.) آل عمران125/ و فرمود: (اَلَنْ یَکْفِیکُمْ أنْ یُمِدَّکُمْ رَبُّکُمْ بِثَلاثَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائکَةِ مُنْزلین.) آل عمران124/ و فرمود: (إنّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبیناً.) فتح1/ و فرمود: (نَصْرٌ مِنَ اللّهِ وَفَتْحٌ قَریبٌ.) صف13/ و آیات بسیار دیگرى که دلگرمى و استوارى و اطمینان به پیروزى را در پى آورده و این گونه عوامل را در راستاى گشایش و پیروزمندى قوت مى بخشد. این همه, افزون بر فرو فرستادن فرشتگان و یارى ایشان است. بدین سان, خداوند بزرگ براى مؤمنان راههاى بسیارى را در جهان آفرینش در برترى بر کافران گشوده است و هرگز براى کافران چنین نکرده و نخواهد کرد; چه هیچ گاه ایشان را در پیدا و پنهان یارى نرسانده و قوت و چیرگى نبخشیده است. این کمکها افزون بر چیزهایى چون خرد و نیرو و توان است که در میان همه تیره هاى بشر دریافت مى شود. بنابراین, مى توان گفت که خداوند براى کافران بر مؤمنان راه برترى درجهان آفرینش نمى گشاید, بلکه براى اینان بر آنان راهها بگشود. نیز راهى براى آنان در احتجاج بر مؤمنان ننهاد; زیرا کتاب خدا, هیچ گونه نادرستى و کژى از فرا روى و فرا سویش بدان نمى رسد, بلکه حجّت مؤمنان, آشکار و تواناست. در قانونگذارى دینى هم خداوند براى کافران برترى اعتبارى بر مؤمنین قرار نمى دهد, آن گونه که پیامبر(ص) را سرپرست و حکمران بر مردم فرموده و پس از او جانشینان پاکش(ع) و سپس خداآگاهانى که امانتدار حلال و حرامند چنین اند. این نیز راهى است که خداوند براى کافران بر مؤمنان نمى نهد, چنانکه برهان و حجّت در روز واپسین به سود مؤمنان بر کافران است. چکیده آنچه گفته ایم این است که نفى همه راهها, نبودن هرگونه راهى چه در جهان آفرینش و چه در قانونگذارى دینى را در پى دارد. بدین سان ناگزیر از گزینش تنها یکى از معانى نیستیم, آن گونه که از مفسران و غیر ایشان بر مى آید. همه آنچه گفته ایم با چشم پوشى از آغاز آیه است. اکنون با در نظر گرفتن آن, درباره این آیه مى گوییم: (الّذین یَتَرَبَّصونَ بِکُمْ فَإنْ کانَ لَکُمْ فَتْحٌ مِنَ اللّهِ قالوا اَلَمْ نَکُنْ مَعَکُمْ وَاِنْ کانَ للْکافِرینَ نَصیبٌ قالوا اَلَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَیْکُمْ وَنَمْنَعکُمْ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ فَاللّهُ یَحْکُمُ بَیْنَکُمْ یَوْمَ القیمَةِ وَلَنْ یَجْعَلَ اللّهُ لِلْکافرینَ…). البته مى دانید که این سخن بى پایه است. آرى مى توان گفت که در آیه نکته اى نهفته است و آن این که: درباره مؤمنان آمده است (فتح من اللّه) که پیروزى را از سوى خداوند و یارى او به شمار آورده و درباره کافران گفته است: (اگر براى آنان بهره اى بود) که آن را پیروزى ننامیده و از سوى خود به شمار نیاورده است. بدین سان, شاید جمله (ولن یجعل اللّه) نشانگر این دوگانگى باشد که بهره کافران با یارى خدا نبوده و گشودن راه برترى براى آنان نیست و در برابر آن پیروزى مسلمانان از سوى خداوند و گشایش راه برترى ایشان بر کافران است. با این همه, این مناسبت نیز نمى تواند کبرى [ = جمله لن یجعل اللّه] را تنها به همین مورد منحصر سازد. از این روى, برداشت (هرگونه راه برترى) از این آیه دور از صواب نیست. گذشته از همه اینها, سرایت دادن چنین حکمى از مؤمنان به کتاب خدا و دیگر مقدّسات و حرام شمارى سپردن اینها به کافران یا باطل بودن دادوستد و یا مالک نشدن آنان, نادرست است, خواه با این گفته که چیرگى آنان بر این چیزها راه برترى ایشان بر مؤمنان است و خواه این که علت نفى راههاى برترى در این چیزها یافت مى شود و این که احترام قرآن بسى بزرگ تر از احترام مؤمنان است. نادرستى این سخنان از آن روست که مالک شدن کتاب خدا و مانند آن از کتابهاى حدیث و فقه و… یا چیرگى مالک بر دارایى خود در خرید و فروش, راه برترى بر مؤمنان نیست. البته اگر نگوییم که منتشر شدن اینها در سرزمینهاى کافران و گسترش معارف الهى و احکام و دستورات اسلامى در مناطق آنان, خود به گونه اى راه برترى مسلمانان و وسیله راهیابى احکام و حقایق اسلامى در دلهایشان است. چه بسا چنین چیزى در بردارنده بازگشت آنان یا سست گرداندنشان از خرافه هایى است که در کتابهاشان یافت مى شود که از پایه دگرگون گشته و تحریف شده است. این نیز روشن نیست که علّت نفى راه برترى بر مؤمنان, براى احترام مؤمن باشد, بلکه ممکن است داراى جنبه اى سیاسى بوده که همان هشیار ساختن مسلمانان به ناگزیر بودنشان در بیرون رفتن از سلطه کافران به هر راه ممکن است; زیرا چیره شدن و برترى کافران بر ایشان و سرزمینهاشان از سوى خداوند بزرگ نبوده و او هرگز راه برترى و چیره شدن را براى آنان نمى گشاید, تا چنین نگویند که این چیرگى به تقدیر و قضاء الهى بوده و ناگزیر باید در برابرش سرفرود آورد و خرسند بود; چه, این خود کرنش در برابر خوارى و ستم است و خداوند آن را ناپسند مى شمارد و سربلندى از آن خدا و پیامبرش و مؤمنان است. بدین سان براساس همین نکته سیاسى مى توانییم بگوییم که منتشر ساختن کتاب ارزشمند الهى با همه نیکوییها و معانى ژرف و شیوه ویژه اش با در برداشتن حقایق و معارفى که در دیگر کتابهاى در دسترس چون تورات و اناجیل موجود در نزد آنان نمى توان یافت, خود کارى شایسته و بلکه لازم است. مسلمانان نیز دستور دارند که اسلام و احکام آن را تبلیغ کنند و بهترین راه براى آن گسترش کتاب خداى بزرگ در سرزمینهاى کافران است. همچنین کتابهاى دیگر که در بردارنده روایات ومعارف الهى اند.4 این سخن که لازم است قرآن و دیگر مقدّسات را از دسترس کافران دور نگهداشت, همسو با مذاق قانونگذار اسلام که ضرورت رساندن اسلام, گسترش آن و لازم بودن راهنمایى مردم از هر راه, و به هر وسیله ممکن است, نیست. این که شاید تن کافران به قرآنى برسد, بر چنان مصالح فراترى برترى ندارد. براى همین بود که پیامبر خدا(ص), چنانکه در کتابهاى تاریخ آمده است, نامه هاى ارزشمند خود را که در بردارنده آیه اى از قرآن بود به پادشاهان روزگار خویش فرستاد, با این که ممکن بود دست آنان بدان آیات برسد. این همه براى اهمیت رساندن اسلام و قوانین آن است. آرى, اگر دلیل معتبرى بر ناروا بودن این کار مى داشتیم, گریزى از آن نبود که آن را به کار ببندیم, ولى چنین چیزى یافت نمى شود; چه دانستیم که آیه چنین چیزى را نمى رساند. 2 . حدیث پرآوازه پیامبر: بى گمان این حدیث مورد اعتماد است, زیرا بر حسب گواهى بزرگان, در میان شیعیان و سنّیان مشهور بوده و مرحوم شیخ صدوق (من لایحضره الفقیه, ج243/4) نیز با اطمینان آن را به پیامبر نسبت داده است که بدین سان روایت مرسل ولى معتبر خواهد بود. البته دلالتش بر حرام بودن واگذارى قرآن و دیگر چیزهاى مقدّس به کافران مورد پذیرش نیست. زیرا بنابر ظاهر این جمله, که گزاره اى خبرى است, آن را به این معنى مى گیریم که: اسلام درجنبه برهان و استدلال بسى والاتر از ادیان دیگر است, مانند این آیه که مى فرماید: (هُوَ الَّذی أرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَدینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلى الدین کُلِّه.)توبه33/ یعنى در استدلال و برهان از دیگر ادیان بالاتر قرارش دهد. و یا مى توان به این معنا گرفت که اسلام در واقعیت بر تر از همه ادیان است که در حدیث آمده: (إنَّ ذلک عند ظهور المهدی(عج)) بحار, ج308/16. بدین سان ارتباطى به مسأله ما نخواهد داشت. همچنین اگر به معنایى دیگر بگیریم, که گزاره اى خبرى است, ولى مقصود جدّى از آن جمله اى انشایى است, چه در این صورت برایندش چنین خواهد بود: اسلام باید فراتر و والاتر باشد و نباید چیز دیگرى بالاتر از آن باشد و یا این که حرام است چیزى فراتر از اسلام شود. آن گاه منظور از آن برانگیختن و تشویق مسلمانان به تلاش در راه سربلندى اسلام, چه در برهان و استدلال و چه در پیروزى واقعى و خارجى, خواهد بود. بنابراین انتشار کتابهاى اسلامى و پیشاپیش آنها کتاب ارجمند الهى از راههاى سرفرازى و برترى حجت و برهان آن بوده و بلکه زمینه ساز پیروزى در واقعیت نیز خواهد بود. این روایت اگر بر لازم بودن انتشار آن از راه رساندن به دست آنان دلالت نکند, بر آنچه این فقها گفته اند نیز دلالتى ندارد. باید انصاف داد که هیچ گونه دلیلى بر حرام بودن سپردن قرآن به کافر یا مالک نشدن او نسبت به کتاب الهى یا هر کتاب مقدس دیگرى, دلالت نکرده است. بدین سان آنچه قاعده مى طلبد, درستى معامله و سپردن قرآن به آنان و مالک شدنشان همسان مسلمانان است. -------------------------------------------------------------------------------- پى نوشتها: | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 1,259 |