تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,221 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,139 |
حکم شطرنج در نظرگاه شیخ انصارى | ||
فقه | ||
مقاله 14، دوره 1، شماره 1، مهر 1373، صفحه 295-310 | ||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||
تاریخ دریافت: 21 اسفند 1394، تاریخ پذیرش: 21 اسفند 1394 | ||
اصل مقاله | ||
معناى لغوى شطرنج بازى فکرى است که در آن به وسیله مهره هایى به نام: شاه, وزیر, اسب, رخ, فیل, پیاده یا بیدق, روى صفحه هشت در هشت چهار خانه اى حرکت مى کنند2. علت نام گذارى این بازى به شترنگ, روشن نیست. برخى این واژه را مرکب از (شت) و (رنگ) دانسته اند, یعنى شش رنگ3. براى (شت) دو معنى ذکر کرده اند: 1 . (شَتْ) به فتح اول و سکون ثانى, مخفف (شتل) زرى باشد که در آخر قمار, به حاضران بدهند. 2 . لفظى است فارسى, ترجمه لفظى که در عربى (حضرت) گویند4. براى (رنگ) نیز, سى و سه معنى ذکر کرده اند که از جمله آن, قمار و حاصل قمار است. گفته اند: (شت) واژه اى است هندى. به معناى (حضرت) در نوشته هاى قدیم فارسى نیامده و در فرهنگ جهانگیرى که در هند نوشته شده نیز به این معنى نیامده است. در همه فرهنگها (شت) مخفف (شتل) مصطلح در قمار یاد شده است5. پیدایش شطرنج مرگ بر کشور هند, فزونى یافت. دانشمند ان مردند و حکومت, ناتوان شد. مرد خردمندى, به نام (قفلان), نزد پادشاه رفت و گفت: (انسانها جزئى از حیوانات هستند و حیوانات کوچک و ناچیزترند از آن که خالقى امور آنها را تدبیر کند, بلکه امور آنها, به فلک مربوط است.) پادشاه از او خواست, تا تصویر و دلیل این سخن را بیاورد. وى, (نرد) را طراحى کرد که بر اساس گردش زمان, که یک سال است, مطابق با دوازده ماه در دوازده برج و سى روز درسى در جه و ایّام هفته و سیّارات هفتگانه ساخته شده است. براى این (بازى), تخته اى قرار داد شبیه سال و در آن, 24 خانه در نظر گرفت, به عدد ساعات شب و روز که در هر طرف دوازده خانه مى باشد و در آن خانه ها سى نگهبان, قرار دارد, تشبیه به قرار گرفتن روزها در برجها و دو مهره, تشبیه به شب و روز, که شش جهت دارد. عدد شش, کامل ترین عدد است که نصف و یک سوم و یک ششم دارد. و در هرمهره, نقطه هایى تعبیه کرد که چگونگى قرار گرفتن این مهره بر روى تخته, وضعیت بازى را تعیین مى کند. وقتى (قفلان), این بازى را اختراع کرد و به شاه ارائه داد, وى خوشحال شد. و امور اهل هند, به گونه اى گذشت که گویى, گردش ایّام و افلاک, آن را تعیین و تدبیر مى کنند و آدمى در سرنوشت خود, دخالتى ندارد. زمان به همین منوال گذشت و مردم, امورشان را مربوط به فلک مى دانستند, تا (بلهیت) زمام کشور را به دست گرفت. وى , از چنین شیوه اى, خوشش نیامد. پرسید: از دین (برهمن) کسى باقى مانده است؟ مردم, شخصى را که دین و خرد داشت, به وى معرفى کردند و (بلهیت) او را خواست و موضوع را در میان گذاشت. او گفت: من دلیلى ارائه مى دهم که به وسیله آن, خردمند و ناتوان و دانا و جاهل و... شناخته شوند. وى, شطرنج را ساخت که در فارسى, هشت رنج گویند. هشت یعنى ثمانیه و رنج یعنى صفحه. این صفحه را هشت در هشت قرار داد که حاصل ضرب آنها, شصت و چهار خانه مى شود. و جمعاً, سى و دو مهره قرار داد, که بین دو رنگ تقسیم مى شوند و شانزده را بر شش صورت تقسیم کرد: شاه و وزیر (در هرکدام یک عدد) دو رأس فیل, دو عدد رخ, دو رأس اسب و دیگر سربازان. حکیم گفت: چیزى ارجمندتر از جنگ نیست; چرا که در جنگ, برترى صاحب اراده و خردمند و... دانسته مى شود.پادشاه, بسیار خوشحال شد و مردم را جمع کرد و گفت: در جهان, اندیشمند و عاقل تر از انسان نیست و جهان, بر مدار انسان مى چرخد. خداوند, فلک و آنچه در آن است, براى انسان آفریده است. انسان, مالک همه چیز و همه در تصرف انسان هستند و برترى انسانها بر یکدیگر, به دانایى و عقل است6.) یعقوبى, این نقل را استوار مى داند و داستان دیگرى که در باره پیدایش شطرنج, مورخان ذکر کرده اند, مردود مى شمارد7. مسعودى در باره پیدایش شطرنج مى نویسد: (شطرنج در زمان بلهیت اختراع شد و این بازى بر بازى با (نرد) چیره گشت. مهره هاى شطرنج, بر اساس صورت انسان و حیوانات ساخته شده اند که داراى مراتب هستد و تدبیر به شاه و پس از او, برحسب مراتب, به افراد دیگر سپرده شده است. این, نمودى است از اجرام علوى آسمانى هفت و دوازده. اساس اداره کشور, بر همین گونه تدبیر نهاده شده است و این که دشمن از کجا و چگونه و چه زمانى مى آید براى هند, در بازى شطرنج, اسرارى است که در دو چندان ساختن حساب خانه ها, نهفته است. حسابها بالا مى روند, تا به علت اولیه منتهى مى شوند و هرچه از یکى دورتر شویم, تأثیر گذاردن عالم بیشتر مى شوند.8) بر حسب این نظریه, اهل هند, شطرنج را رمز جهان خلقت و چگونگى کثرت و وحدت و نقش هرکدام در تدبیر امور جهان مى دانند که کثرت به وحدت, منتهى مى شود و در نهایت, خالق و مدبر جهان, یکى بیشتر نیست. اگر این نظریه درست باشد, باید گفت: اعتقاد به یگانگى خداوند و چگونگى تدبیر امور جهان, در متن بازى شطرنج قرار داده شده است, تا مردم, اعتقاد به یگانگى خداوند را حفظ کنند و بر این باور باشند که جهان, با خرد و تدبیر اداره مى شود و تقدیر امور با افلاک و خارج از اراده خدا و انسان, امرى است باطل و در نهایت, انسان در زندگى خود مختار است. بالآخره, تاریخچه شطرنج به درستى معلوم نیست و اختراع آن را به یونانیان, رومیان, بابلیها, سکاها, مصریان, یهودیان, ایرانیان, چینیها و اعراب نسبت داده اند. آنچه که امروز مقبول است این که شطرنج, در اصل, هندى بوده و از آن جا به ایران آمده و از ایران به اعراب منتقل شده و از آن جا به اروپا رفته است. منشأ شطرنج را بازى (چترنگه) دانسته اند که هنوز هم در هند معمول است9. بازى شطرنج ردیف خانه هاى افقى, (سطر) و عمودى (ستون) و قطر, همان قطر نامیده مى شوند. بازى شطرنج, مقرراتى دارد که امروز, در بیشتر ممالک, مقررات موضوعه فدراسیون بین المللى پیروى مى شود. بازى, با زدن مهره رقیب و بر جاى آن نشستن, انجام مى شود. مهره ها, هشت سوار, شامل: یک شاه, یک وزیر, دو فیل, دو اسب و دو رخ و هشت پیاده مى باشند. رخ, به هریک از امتداد (سطر), یا (ستون), تا آن جا که مهره اى نباشد, مى تواند, پیش برود. فیل, در امتداد (قطر) خانه هایى که در آن قرار دارد مى تواند برود. وزیر, قوى ترین مهره است. در امتداد (سطر) و (ستون) و (قطر) مى تواند برود. اسب, دو خانه در امتداد (ستون) مى رود و در صورت نبودن مانع, در اولین خانه سمت راست, یا چپ مى نشیند و یا دو خانه در امتداد (سطر) مى رود و سپس در بالا و یا پایین مى نشیند. پیاده, فقط جلو و آن هم یک خانه مى رود10. بازى شطرنج, تکیه بر فکر و اراده دارد. در بازى شطرنج, توانایى فکرى افراد ارزیابى مى شود. زیرا شطرنج باز, باید حرکتها و تواناییهاى بالفعل و بالقوه خود و رقیب را ارزیابى و پیش بینى کند. هرچه این ارزیابى, دقیق تر باشد, در بازى برنده تر است. شطرنج, درست در مقابل (نرد) قرار دارد. (نرد), متکى بر (جبر) و به اصطلاح عامیانه, متکى بر (شانس) است و برد و باخت, در اختیار بازى کننده نیست. بدین خاطر (نرد) به مسابقات بین المللى راه نیافت ولى شطرنج چون متکى بر فکر بازى کننده بود, به مسابقات بین المللى راه یافت. در این مسابقات هم, واضح است که برد و باختى وجود ندارد و به کسانى در مسابقه پیروز مى شوند, جوایزى از طرف برگذارکنندگان تعلق مى گیرد مثل سایر ورزشها و مسابقات. حکم اقسام * در مسأله دوم: بازى با وسائل قمار, بدون رهن, اظهار مى دارد: (در صدق قمار, به بازى با وسائل قمار, بدون رهن [برد و باخت] تردید است. زیرا گفتم: قمار, یعنى (رهن) در بازى با وسائل قمار.) کلام شیخ, بر این موضوع صراحت دارد که حکم حرمت, دائر مدار صدق قمار مى باشد. قمار, بر محورگذاردن (رهن) مى چرخد. زیرا قمار, پولى است که براى برد و باخت, تعیین مى شود. وى, اشکالهایى که امکان دارد متوجه این حکم و استدلال آن شود, به این بیان, رد مى کند: (بر فرض که کلمه قمار در این مورد نیز به کار برده شود و به آن قمار بگویند. و نیز هرچند بنا را بگذاریم بر این که هرکلمه اى به معناى حقیقى خود استعمال مى شود, لیکن, صرف اطلاق قمار بر این مورد, سبب نمى شود که حکم کلى حرمت را بر آن جارى کنیم; چرا که حکم حرمت, به موردى انصراف دارد که بازى با برد و باخت باشد.) ضابطه کلى در کلام شیخ (بازى با وسائل قمار و با برد و باخت حرام و بازى با وسائل قمار, بدون برد و باخت حلال است.) مبانى این قاعده بدین قرار است: 1 . اطلاقاتى که دلالت دارند بر حرمت قمار. 2 . معناى قمار. (القمار, بکسر القاف, الرهن على اللعب بشیء من الآلات المعروفه). 3 . انصراف (قمار) به موارد با برد و باخت. اگر موارد مذکور را مبناى حکم کلى قرار دهیم, مى توانیم بگوییم: حرمت قمار (موضوعى) است. به این معنى که کار مکلف, حرام نیست, بلکه پولى که از این راه به دست مى آید, حرام خواهد بود19. این, مطلبى است که شیخ هم قبول دارد. نقد استدلال اگر گفته شود: قانون مذکور در حدیث را, عقل هم تأیید مى کند و حکم عقل دلیل است. مى گوییم: آیا اگر شطرنج, فساد محض نداشته باشد بازهم این حدیث بر حرمت آن دلالت مى کند و حکم عقل دلیل آن است. برفرض درستى سند حدیث و وثاقت مؤلف, این مطلب ثابت مى شود که شطرنج, در زمان صدور این حدیث, کاربردى جز فساد نداشته, اکنون که کاربردى دیگر هم دارد و بیشتر در غیر فساد به کار مى رود, مى شود حکم حرمت را بر آن بار کرد؟ در حدیث, حرمت, مبتنى شده بر فسادِ محض. اگر فسادى نبود, حرمتى در کار نخواهد بود. از حدیث استفاده مى شود که فسادِ محض, در جایى و موردى تحقق مى یابد که تمام استفاده هاى آن مورد, در جهت معصیت خدا باشد و هیچ گونه استفاده مباحى نشود از آن برد. اینک که شطرنج, استفاده مباح یافته, آیا بازهم حرمت در آن جارى است؟ شیخ انصارى, در آغاز کتاب, پس از نقل حدیثِ تحف العقول, احادیث دیگرى را نیز به عنوان ضابطه کلى آورده است: (هرچیزى که فساد محض دارد, حرام و هرچیزى که فایده دارد, حلال است.) در مقام تفصیل, از مصداقهاى این ضابطه کلى بحث کرده است و برحسب مورد, مواردى را از این قانون کلى و عام, براساس همین ضابطه جدا مى سازد. براساس همین ضابطه, در حرمت بازى شطرنج بدون رهن, تردید دارد. شیخ, شطرنج را از این قانون کلى استثنا مى کند و همان حدیث تحف العقول را دلیل مى آورد. اگر حدیث مذکور, قانون کلى را بیان مى کند, حکم شطرنج, براساس همان قانون کلى, با رهن, حرام و بدون رهن, حلال خواهد بود. ذکر شطرنج در حدیث, به عنوان فساد محض, دلیل نمى شود که شطرنج, موضوعیت دارد, بلکه دلیل است که شطرنج در آن روزگار فساد محض بوده است. استفاده حرمت از این حدیث, مبتنى براین است که شطرنج, موضوعیت دارد, در حالى که این طور نیست و شطرنج موضوعیت ندارد. نمى شود از حدیث استفاده کرد که شطرنج موضوعیت دارد. به این معنى که شطرنج حرام است, هرچند استفاده هاى حلال هم داشته باشد. * دلیل دوم: امام صادق(ع) در ذیل آیه شریفه: (انما الخمر والمیسر والانصاب والازلام رجس من عمل الشیطان فاجتنبوه) مى فرماید: (امّا الخمر فکل مسکر من الشراب... واما المیسر فالنرد والشطرنج وکل قمار میسر و کل قمار میسر. در این حدیث, (میسر) به قمار تفسیر شده و شطرنج, به عنوان مصداق آن. شیخ, براى اثبات حرمت شطرنج, براساس این حدیث, ناگزیر اظهار داشته است: (قِمار در این جا, به آن معنایى که ذکر شد (مصدرى) نیست, بلکه به معناى ابزار و وسائل قمار است. دلیل این مطلب, واژه هاى (بیعه) و (شرائه) مى باشند که در ذیل حدیث, ذکر شده اند و در مورد وسائل قمار صدق مى کنند, نه در مورد رهنى که مى گذارند.) <a name = "f10> به ابوالجارود, اعتمادى نیست. وى توثیق نشده, بلکه فاسقش خوانده اند. حدیث وى, در نزد فقها, اعتبارى ندارد. در این حدیث, شطرنج, به عنوان یکى از مصادیق قمار ذکر شده است. بحثى در این نیست که اگر قمار باشد, حرام خواهد بود. بحث در جایى است که قمار نباشد. آیا در چنین موردى, بازهم حرام خواهد بود, یا خیر؟ امّا این که شیخ ابراز داشت: مراد از قمار در حدیث, وسائل آن مى باشد, به دلیل واژه هاى: (بیعه) و(شرائه), باید گفت: ضمیر (بیعه) و (شرائه) به کل برمى گردد و مصداق (کل) نرد و شطرنج مى باشد و جمله: (کل قمار میسر), معترضه و تفسیر قمار است. پس اشکالى نیست که قمار در معناى خود به کار برده شده باشد و ضمیر هم, به (کل) برگردد و مراد وسائل قمار باشد. علاوه, در آخر آیه, دستور به اجتناب داده که شامل معامله مى شود. بر فرض که بگوییم مراد از (قمار) وسائل آن است, بازهم حرمت بازى با شطرنج را ثابت نمى کند. خرید و فروش, حرمت وضعى دارد, نه تکلیفى. این حدیث, فقط معامله را تحریم مى کند و کلمه (انتفاع) هم این مطلب را تأیید مى کند که کاربرد آن, در امور مادى است. امّا این که بازى شطرنج, بدون گذاردن رهن, حلال است یا حرام, حدیث از آن ساکت مى باشد. پس, با استناد به این حدیث, نمى شود بازى با شطرنج بدون رهن را از قانون کلى استثناء کرد. شیخ, چهار حدیث ذیل را به عنوان مؤید نظر خود مى آورد: 1 . کلما ألهى عن ذکر اللّه فهو المیسر22) 2 . (اذا میّز اللّه الحق من الباطل, مع ایّهما یکون؟ قال مع الباطل. قال: ومالک والباطل23) 3 . (اذا میز اللّه بین الحق والباطل, مع ایهما یکون؟ قلت مع الباطل. قال: فلاخیر فیه24.) فرمود: خیرى در آن نیست. 4 . (ان المؤمن لمشغول عن اللعب25) نقد احادیث فوق این تعابیر, مانند این آیه شریفه اند: (والذین هم عن اللغو معرضون) 26که هیچ کس نگفته بر وجوب دلالت مى کند. در این صورت, مؤید هم نمى شوند. زیرا حدیثى که بیانگر حکم مستحبى باشد, نمى تواند مؤید حکم حرمت باشد. شیخ, بیش ازاین, گفته بود: (حرمت, به مورد برد و باخت, انصراف دارد که در جامعه رایج بوده است.) در این جا, پیش از آن که کسى به وى اشکال کند که احادیث مذکور, بر فرض دلالت بر حرمت, به برد و باخت, انصراف دارند, اظهار مى دارد: (این احادیث, انصراف ندارند.) ودلیلى براى عدم انصراف, ذکر نمى کند. خلاصه بحث گفتیم: استثناى شیخ, شطرنج را از ضابطه کلى, بى مورد است و دلیل استوارى بر آن ندارد. | ||
مراجع | ||
1 . (برهان قاطع) خطیب تبریزى, ج3/1254, امیرکبیر. 2 . (فرهنگ زبان فارسى)/643. 3 . (المنجد) /487. 4 . (برهان قاطع) ج3/1251. 5 . (همان مدرک). 6 . (تاریخ یعقوبى), ج1/89 ـ 93. 7 . (همان مدرک). 8 . (مروج الذهب), مسعودى, ج1/81. 9 . (دائرة المعارف مصاحب), ج2/1475. 10 . (همان مدرک). 11 . (تاریخ تمدن), جرجى زیدان, ترجمه جواهر کلام/ 699, امیرکبیر; و(تاریخ کامل), ابن اثیر, ج3/92. 12 . (مروج الذهب), مسعودى, ج3/97. 13 . (همان مدرک) /292. 14 . (تاریخ تمدن), جرجى زیدان/695; (تاریخ خلفا), سیوطى/ 337. 15 . (تاریخ اسلام), دکتر حسن ابراهیم حسن, ج2/ 445. 16 . (مروج الذهب), ج4/ 95. 17 . (تاریخ اسلام), دکتر حسن ابراهیم حسن, ج2/ 444. 18 . (وسائل الشیعه), شیخ حر عاملى/ ج12/ 238, دار احیاء التراث العربى, بیروت. 19 . حکم تکلیفى, حکمى است مولوى که ثواب و عقاب اخروى را بدون واسطه درپى دارد و موضوع آن, فعل و کار مکلف مى باشد, چون واجب و حرام. حکم وضعى, حکمى است که بر موضوع خارجى بار مى شود و موضوع حکم, فعل مکلف نیست. 20 . (تحف العقول) ابن شعبه حرانى/ 247. 21 . (تفسیر قمى), ج1/181. 22 . (وسائل الشیعه), ج12/235. 23 . (همان مدرک) /242. 24 . (همان مدرک) /238. 25 . (همان مدرک) /239. 26 . (سوره مؤمنون), آیه 3. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 1,584 |