[ما برادرى رااز دست دادیم و ملت ما پدرى را واسلام مجاهدى را] 1 امام خمینى مشعدار هدایت بود وامام آن معبد.از قرآن[ جان] مى گرفت و[ جان] مى داد شعله مى گرفت و پرتو مى فکند. با عوام مى جوشید اما جهل آنان را سکوى منیت نمى کرد. با خواص بسر مى برد اما خود را نمى باخت . آخوند سیاسى بود و دین را[ عذب فرات] و سیاست را[ ملح اجاج] نمى پنداشت از دیانت سخن مى گفت اما[ استبداد دینى] را درد جانکاه مى شمرد. سر بر آستان ولایت مى ساییدامااز دربانان پر مدعى آن بیزار بود.از[ قسط] مى گفت و مى نوشت واستعدادکشى را جاهلیت نوین مى دانست و[ اذا المووده سئلت باى ذنب قتلت] را مى خواند.استثمار و بهره کشى را با اسلام منافى مى شمرد و مى گفت : [ اسلام شکم گرسنه نمى پذیرد اسلام بدن لخت را نمى پذیرد اسلام اجازه نمى دهد که یکى در ساختمان ده طبقه زندگى کند و یکى در گود زندگى کند]. 2 از حرفه گرى در دین نفرت داشت . مى گفت : [وقتى حرفه زیاد شد یک دکان نمى توان هم هرااداره کند باید مغازه ها تنوع داشته باشد و به شکلهاى مختلف باشند جالب مشترى باشد... سرمایه دین مى افتد به دست دیندارهاى حرفه اى ... شکل دیندارها هم تغییر مى کند. هر کس شکلش و قیافه اش جالبتر باشد دکانش گرمتراست . هر که فرع را بهتر بلد باشد عوام الناس بیشتر دورش جمع مى شونداما ازاصول خبرى ندارند مبانى را نمى دانند... ما هم آلت دست عوام هستیم چکار کنیم چون زندگیمان به دست مردم است .اگر با ساز مردم همساز نشویم که مرید جمع نمى شود! باید مطابق میل مردم حرف زد.اول مردم . دین را مطابق امیالشان شهواتشان زندگیشان آرزوهایشان چپ است راست است بازارى است کاسب است ثروتمنداست ملیاردراست . خوب همین قدر که آمد قدرى تعریف کنیم شایداز گوشه ثروتش یک وقتى عاطفه اش تحریک بشود از ملیونها ثروتى که از راه حلال یا حرام یا هر چه که من خیال نمى کنم از راه حلال دراین محیط بشود ملیونها ثروت جمع کرد.این مى شود قیافه و چهره دین . دین وسیله زندگى .این چه دکان چربى است ... یک حکومت بلامتنازع بدون مسئولیت . نه پولش مسئولیت دارد نه کارش تا هم حرف بزنى مى گویند آقا مجتهداست3]! . با[ استبداد خانمانسوز] نزدیک نیم سده جنگید.از حبسى به حبسى از تبعیدى به تبعیدى ... دیگرامید نداشت که از حبس ده ساله آخر بیرون بیاید. مى گفت : صلیبیها که آمدند و حال من را در زندان دیدند و مدت محکومیت را شنیدند به طعنه به زندانبانان گفتند: که خوب بود یکباره ایشان را حبس ابد مى دادید! 4 اما[ طالقانى] اگر در دل زندان بود یا دراقصى بلاد دیار و یا بردوش مردم در تابوت و یا دراندرون خاک... همه جا و همه جا در جان امت جاى داشت . آن کس که او را مى شناخت مهر وى رااز دل نمى کند. و چنین است که طالقانى جاودانه دلهاست . دراین نوشتار که مقارن با سالگرد رحلت آن پدر فقیه انتشار مى یابد قلمى دریاد وى زده شد و کلامى به ذکراو مترنم گشت . وامید است که آخرین بار نباشد. که بزرگان دین به ما یاد داده اند:[ من لم یشکرالمخلوق لم یشکرالخالق] و مرحوم طالقانى از بانیان نهضت بود و نسل انقلاب را مباد که این سپاس را به فراموشى سپارد و به[ عاق والد] گرفتار آید. در آنچه رقم زده شده است به ایجاز واجمال گذر شده است و پاره اى از فصول مقال بواسطه ضیق مجال به تحریر نیامده است که این نقائص را خوانندگان مجله و شیفتگان طالقانى عزیز بر ما خواهند بخشود. شخصیت حوزه اى طالقانى فرزند حوزه بود. سر وى آه ازاین بوستان روئید وشاخسار آن بسیارى از مجامع و مراکز را بهره مند ساخت . تاسف آوراست که عزیزان باروراز حوزه ها را فراموش مى کنیم و گمان مى بریم که بقاء عمر در حوزه شخص را[ شخصیت حوزه اى] مى سازد و آنان را که از حوزه بار یافتند و به ابلاغ وانذار پرداختند فرزندان ناخلف حوزه ها تلقى مى کنیم واز خود نمى شمریم . جمعى کثیراز آنانکه در حوزه جاى خوش کرده اند و بدوراز مشغله عوام و مساغله خواص بسر برده و مى برند به برکت این حضور مادام العمر [ تشخص حوزه اى] مى یابند والقاب و عناوین اخذ مى کنند. در حالیکه آن سان که توشه اى ازاین خوان یافته اند و درد و رنج مواجهه با مشکلات مردم را بر جان خریده اند گمشدگان تاریخ حوزه ها محسوب مى شوند! مرحوم طالقانى نیزاز چنین سرنوشتى بى بهره نبود.ایشان در زندگینامه اى که از شرح احوال خود گفته اند و یکى از بستگان سببى شان تقریر و یادداشت نموده اند اساتید تحصیلى خود را کسانى چون مرحوم آیت الله سیدمحمدتقى خوانسارى و مرحوم آیت اله حجت بر مى شمرند و بالاتر آنکه تصریح مى دارند که از مرحوم آیت الله حائرى موسس حوزه علمیه قم درجه اجتهاداخذ کرده اند. حضور در محضر آن اساتید گرانقدر که در آن روزگاران عالیترین مراحل تدریسى حوزه را بر عهده داشتند و داشتن گواهى اجتهاداز عالم کم نظیرى چون مرحوم آیت الله حائرى جلوه اى از موقعیت ارجمند حوزه اى وى را نشان مى دهد که بر بسیارى از ما پوشیده بود و چه بسا تاکنون نیزاز آن بى اطلاع بوده ایم ! داشتن سمت نمایندگى مرحوم آیت الله بروجردى در پاره اى از کنفرانسهاى خارج کشور 6 و یا نمایندگى از مرحوم آیت الله کاشانى در کنفرانس اسلامى در کراچى 7 و نمونه هایى ازاین دست حکایت و روایتى است ازاعتماد زعماى روحانى به مکانت مذهبى - سیاسى ایشان . بیهوده نبود در حالیکه روشنفکران او رااز خود مى دانستند و حوزویان او را فراموش کرده بودند شعور عمومى و وجدان مردمى بیدار بود و ناله بر مى آوردند:[ اى نایب پیغمبر ما جاى تو خالى] . خود آن مرحوم وقتى که به[ فیضیه] آمد گوشه اى ازاین علقه دیرین را بیان کرد و با چه خلوص و دلباختگى ازاین پیوند یاد نمود و شکرش را واجب دانست : [ این حجره من بوداینجا همین حجره آخر. شبها و روزها. خدایا چطور شکر تو را بیاورم که دست تقدیر من را به این مدرسه انداخت و توانستم دین خود آیین خود راه و روش خودم را بشناسم]. 8 آن روز طالقانى گونه اى دیگر سخن مى گفت از یادکرد خاطره ها به وجد مى آمد و یا مى نالید و با بیان گرم و نافذ از آن زمانها یاد مى کرد. دیگراندیشه نبود که کلمات را بر زبان او مى نهاد زخمه هاى جان کلام را مى ساخت و سیل آسااز لبانش خارج مى نمود مى گفت : این در و دیوار این مدرسه خاطرات پنجاه ساله من است .الان دارد آگاهم مى کند دیوانه ام مى کند شما نشسته اید نمى دانیداین در و دیوار چقدر براى من الهام بخش است . فریاداعتراض شیخ محمدتقى (بافقى ) توى همین صحن زیر تازیانه رضاخان اینجا به گوش من مى رسید چکمه پوشان رضاخانى که با توپ و تانک حمله کردند به این مرقد مطهر ما در میانشان بودیم کتک خوردیم سرنیزه خوردیم ... بعداز یکسال که از زندان بیرون آمد - مرحوم شیخ محمدتقى بافقى - و به حضرت عبدالعظیم تبعید شد من دیدنش رفتم بازوهایش را نشان داد هنوز جاى تازیانه رضاخان بود... 9 براستى او فرزند[ فیضیه] بود. فرزند درد و رنج فیضیه فرزند تازیانه ها و شکنجه هاى دوران طلبگى فرزند زمان غربت حوزه ها... و برماست که اگر در حیاتش قصورى داشتیم و قدراو را بشایستگى ندانستیم اینک در مماتش او را به فراموشى نسپریم . یادمان نرود که اواز کسانى بود که منزلت حوزه ها را در جامعه گسترش داد و دلزدگان ازاعمال پاره اى از روحانیان در زندگى و عمل طالقانى مى یافتند که روحانیت قدیسان دارد و بهترین قدیسان! آرى باید بیاد آریم که طالقانى پیوندگر نسل جوان با روحانیت بود واین خدمت وى نباید مکتوم بماند و بیش از همه بر حوزه است که ارج این خدمت را بداند و در بزرگداشت وى بکوشد. مقامات معنوى طالقانى دلداده مکتب بود و آن را در مجموعه اش باور داشت . وى هیچگاه جهاد را با راز و نیاز و سوز و گداز ناسازگار ندانست . قاطعیت در مقابل دشمن را به بهاى سنگدلى بدست نیاورد. عطوفت و رقت قلب و حالات روحانى و مدارج عرفانى را باایستادگى و ثبات در مواجهه با خصم توام ساخت واین چیزى بود که کمتر کس این قادرند که در کنار یکدیگر جمع کنند.[ شهید رجائى] که از شاگردان دیرین مکتب طالقانى بود نقل مى کرد: [در حدود سالهاى 3031 یکى از دوستان نزدیک من که منزل خواهرش دیوار به دیوار منزل آقاى طالقانى بود مى گفت که اکثر خانواده خواهر من از حرکت آقاى طالقانى براى نماز شب از خواب بیدار مى شوند. یعنى ایشان که توجه نداشتند که از آنجا صدا مى رود و با همان نعلین هاى مخصوصشان نصف شب بلند مى شدند و براى نمازشب اقدام مى کردند]. 10 حالت فوق و حالات مشابه آن چیزى نبود که از طالقانى منقطع شود گر چه اسرار خلوت مردان حق کمتر آشکار مى شود اما بارقه اى از آن انوار کفایت مى کند تا بیابیم چه بوده اند و در چه منازلى سیر مى نمودند: [شب بیست و یکم رمضان ما در بند 2 زندان قصر خواب بودیم که ناگهان زمزمه اى بند دلان را پاره کرد. آقاى طالقانى احیا گرفته بود. بلند شدیم واز پشت سلول گفتیم آقا التماس دعاء و بعد بااو خواندیم . هوز صداى و[ یکشف السوء] در گوشم زنگ مى زند]. 11 و یااز زبان هم بندانش الفت وى را با[ عاشورا] بشنوید: [من نمى دانم عاشورا با طالقانى چه مى کرد که از لحظه اول روز عاشورا حال و آرامى نداشت به رغم ممانعت پلیس به حیاط زندان مى ریختند و سر و سینه زنان بى تاب نوحه مى خواندند و چنان این حرکات پر ضربه و با حال بود که بندیان دیگراز جمله چپى ها و بعضى بقایاى شبکه نظامى که هم بند بودیم پشت سراین دسته اشک ریزان به راه مى افتادند]. 12 واین در زمانه اى بود که خناسان و وسوسه گران او را به[ وهابى گرى] و ضد ولایت و... متهم مى کردند!! نمونه دیگرى از تعالى روحى آن مرحوم را از زبان[ استادمحمدتقى جعفرى] بشنویم .ایشان در مقام توصیف و تجلیل ازاستادشان مرحوم شیخ مرتضى طالقانى فرموده اند: [ یادم مى آید که با آقا سد محمود طالقانى که صحبت مى کردیم ایشان مى گفت که مثلا کدامیک ازاساتید را در نجف دیدید و از محضرشان استفاده کردید. من آنها را بر شمردم و وقتى گفتم آقا شیخ مرتضى طالقانى آن مرحوم اشکش از چشم جارى گشت . آقا سیدمحمود مى گفت که من آرزویم دیدن آقا شیخ مرتضى طالقانى بود] 13 واین نمونه اى است از آنکه چگونه مرحوم طالقانى دم اهل حق را غنیمت مى شمرد و آرزو مى داشت . واگر به بیان پاره اى ازاحوالات مرحوم شیخ مرتضى طالقانى که در خاطرات[ استاد جعفرى] آمده است مراجعه شود. تصدیق مى کنید که نه آن اشک بیهوده از دیگان مرحوم طالقانى برون آمده است و نه آن آرزو خطا بوده است . که طالقانى اهل دل بود و با عارفان و عاشقان هم پیمانه . . شاید درادامه این فصل بى فایده نباشد که از واقعه دیگرى که حکایتگراین روح معنوى وى است یاد کنیم . پس از آزادى از زندان و حضور در جمع امت بنا به سنت دیرینه به وعظ و نصیحت خانواده خویش پرداخت . و در ضمن آن گفتار تاکیداساسى رابر جنبه هاى معنوى نهاد و گفت : [من همیشه وصیت مى کردم حالا هم تاکید مى کنم بخصوص در نماز زیاد مراقبت داشته اشید... باصطلاح اقامه صلوه کنید.این یک داروئى است الهى براى بیمایهاى روحى واخلاقى انسان و علاوه براین انقلاب دائمى است که در مفاصل زندگى شب و روزانسان رااز سقوط در غرائز و شهوات و غفلت نگه مى دارد و تنبه مى دهد وانسان را با عالم وجود که آیات الهى است مرتبط مى دارد]. 14 این نمونه ها و صدها واقعه دیگر که در خاطرات اشخاص پنهان است و یا در علم حضرت حق مکتوم صدق واقعه ذیل را - لااقل - محتمل مى نمایاند: آیت الله طالقانى در آخرین نماز جمعه که در بهشت زهرا برگزار شد هنگام افتتاح غسالخانه جدیداین مرکز به غسال این غسالخانه گفته بود:[ من اولین کسى هستم که درین مرکز باید مرا بشوئى . پس در شستن من دقت کن و مرا خوب بشوى] 15 . انس با قرآن با قرآن محشور بود. هماره مى گفت :این نسل تشنه اند واز آب حیات دورافتاده اند و رفع آن جزاز سرچشمه معارف اسلامى - قرآن - امکانپذیر نیست .از[ غربت کتاب الهى] در محافل مذهبى و حتى مراکز حوزه اى شکوه ها داشت . تاب آن را نداشت که در حوزه آن روزگاران تنها یک درس تفسیر باشد! آرى در کنارانبوه درسهاى فقهى ادبى منطقى و[ ... قرآن] تنها یک مدرس داشت واندى شاگرد! واین بود که [طالقانى] به این اندیشه روى آورد که تا کجا بر مرکب فروع براند و ازاصول غافل بماند!او به[ قرآن] بازگشت و تلاش کرد که انوارى از آن را به دیگران بتاباند!اما کار سهل و ساده اى نبود. شکستن[ بت عادات] از[ کسراصنام چوبین] چه بسا دشوارتراست . بویژه آنگاه که آن عادات رنگ دیانت و قداست راهم بیابند! مرحوم طالقانى مى فرمود: [ این قرآنى که ازابتداء در یک زمانهائى که حتى گفتن تفاسیر قرآن نوعى کفر بود ما بدست گرفتیم یک پرتوى از آن که به فکر من مى آمد ارائه دادیم]. 17 تکمیل این سخنان را در بیان دیگرایشان بیابید که مى گفت : [در حدود سال 1318الى 1320 که از قم به تهران بازگشتم در جنوب تهران قسمت قنات آباد که محل ما بود و مسجد مرحوم پدر من بود من شروع کردم تفسیر قرآن گفتن از دو طرف کوبیده مى شدیم .از یکطرف مجامع دینى که چه حقى دارد کسى تفسیر قرآن بگوید؟این قرآن در بست باید خوانده شود و به قرائتش مردم بپردازند... و چقدر من خودم فشار تحمل کردم تا بتوانم این راه را باز کنم که قرآن براى تحقیق است براى تفکر و تدبراست نه براى صرف خواندن و تیمن و تبریک جستن18 ] اما طالقانى از پاى نیفتاد. دانست که بایداز[ احکام الهى] ارتزاق جست و آن را زاد راه ساخت و سلاح کرد و به پیکار بر آمد. واین بود که سر و کار دائمى با[ قرآن] رااشتغال خود نمود. یا مى خواند و یایر مى خواند. در تبعید در زندان . بر منبر و ... آیات الهى را ترنم مى نمود و دلها را مى ربود و جانها را سیراب مى کرد. دستاورداین الفت با قرآن علاوه بر عمرى رهیابى و رهنمائى از آن در مسائل حیات مجموعه اى از سخنرانیها مقالات و کتب ایشان است که آثااین انس از آن نمایان است و در میان مجموعه ارجمند[ پرتوى از قرآن] پرتوفشانى مى کند.اثر مذکور در شرائطى سخت و دشوار نگارش یافت و به قالب تنظیم در آمد و سطر سطر آن هزاران رنج و درد را حکایت داشت که بیان خودشان در مقدمه کتاب گویاى آن است . خواننده عزیزاگر در مطالعه این مقدمه و قسمتى از کتاب اشتباه یا لغزشى یافتید تذکر فرمائید و معذورم بدارید زیرا در مدتى نگارش یافته که از همه جا منقطع بوده و به مدارک دسترسى ندارم و مانند زنده اى در میان قبر بسر مى برم. 20 اینک مقام اقتضاى آن را ندارد که به ویژگیهاى این تفسیر منور اشاراتى کنیم و نقش آن را در[ تطورات تفسیرى] بازگو نمائیم .امااز آنجا که سخن بدینجا رسید دریغمان مى آید که از حکایتى که یکى از نزدیکان حضرت امام در رابطه بااین تفسیر داشته اند خوددارى کنیم : [در نجف اشرف پرتوى از قرآن را به حضورامام تقدیم کرده بودم که مطالعه فرمایند. بعداز مدتى از فرزند شهیدشان مرحوم حاج آقا مصطفى شنیدم که امام تاکید و سفارش کرده اندایشان حتما آن تفسیر را مطالعه کنند و در شیوه و برداشتهاى تفسیرى و تدوین اثر تفسیریشان از آن الهام و آموزش گیرند (مرحوم حاج آقامصطفى آن ایام مشغول نوشتن تفسیرى بر قرآن بودند) سفارش امام در مطالعه پرتوى از قرآن و تائید مطلق آن بقدرى جدى بود که مرحوم حاج آقا مصطفى با توجه به شیوه محتاطانه حضرت امام در موردافراد و نوشته هایشان تعجب کرده بود] 21 این روایت نمونه اى جالب ازارجمندى این اثر در تلقى امام است . و آنانکه به دریافتهاى ایشان ارج مى نهند و یا دعوى آن را دارند مایه تاسف است که برخوردى ناموزون نشان دهند و در پاره اى از مراکز و شهرستانها آن کنند که نباید بکنند! واگراین اشارت آن عاقلان ! را کفایت نکرد چاره اى جز پیگیرى و معرفى به اسم و رسم باقى نمى ماند. زیرا سزا نیست که نمره یک عمرانس با قرآن عزیزى گرانقدر به یغما رود و مغرضان را سلاح شود و نادانان و مترددان را شک و شبه بیفزاید. جهاد مستمر [طالقانى] و[ جهاد] دو نام هماوا بودند واز یکى به دیگرى ره مى بردیم .او فرزند خاندان جهاد بود و براین افق دیده گشود.از کودکى ترنم ستم ستیزى در گوش و جان وى بود و بیش از همه از زبان[ شهید مدرس] بر یاد داشت . محافل سیاسى پدرش را با آن شهید مى دید واز آن تلاش مقدس درس مى آموخت . در زندگى مرحوم طالقانى نوشته اند: از خاطراتى که آن مرحوم از دوران کودکى خود که حدود 12 - 10 سال داشت نقل مى کرد جلساتى بود که در زمان اواخر سردار سپهى رضاخان در منزل پدرایشان علیه رضاخان تشکیل مى شد و مرحوم مدرس نیزاز گردانندگان اصلى این مجلس بود و با شرکت روحانیون برقرار مى گردید. ایشان ناظر بر آن جلسات پر شور واز طرف پدر درمنزل ایستاده بود که اگر مامورین آمدند آنان را با خبر کند در یکى از جلسات آقاى طالقانى خبر مى آورند که آژانها آمدند آنها جلسه را تبدیل به[ ختم امن یجیب] مى کنند22 مى دانیم که کلام[ شهید مدرس] چه تاثیرى داشت و چگونه یک سخن وى دلها را مى ربود و شورها مى آفرید .[طالقانى] ازاین انفاس بهره فراوانى برده بود خود ایشان از آن خاطرات رشحه اى را بر زبان آوردند: [چه خاطراتى من از[ مرحوم مدرس] به یادم هست که با پدر من روابطى داشت و نامه هائى که از تبعیدگاه مى فرستاد بوسیله کاغذ سیگار که آن وقت معمول بوداز وضع خودش شکایت مى کرد و درد دلهایش و راه و روشش را به بعضى از علماء و مراجع دینى مى رستاد که من در تبعیدگاه هستم و مى میرم ولى این راه راادامه مى دهم]. 23 وافسوس که دیگر [طالقانى] از آن خاطرات سخن نراند و ننوشت ! در همین جااین تاسف را باید پنهان نداشت که اگرایشان از[ قرن اخیر] تاریخ مکتوب مى داشتند امروز بسیارى از حقائق پنهان در بوته نبودند که او هم شاید بسیارى از وقائع بود و هم با بسیارى از شاهدان حوادث تماس داشت . و متاسفانه آن خاطرات در آن خاطر ماند و مدفون شد و بى تردید اگر تاریخ را[ تاریخ سازان] ننویسند دیگرانى مى یند که به [تاریخ سازى] خواهند پرداخت ! واین خود مسئولیتى است بر آنانکه در جزر و مد حوادث بوده اند که به این مهم بپردازند و مسئولیت خود را در برابر نسلهاى آینده به فراموشى نسپرند! مرحوم طالقانى گر چه ره به[ حوزه] سپرد و در تحصیل همت نمود. امااین همت را به بهاى غفلت از درد توده ها به دست نیاورد.او تازیانه گزمه هاى رضاخانى را بر تن و جان شهروند و روستائى مى دید و مى شنید.از موج مذهب زدائى مطلع بود و عواقب سوء آن را حس مى کرد.این بود که دراندیشه بسر مى برد که چه باید کرد؟ . ایشان در مقدمه کتاب] تنبیه الامه و تنزیه المله] مرحوم آیت الله نائینى ازاین اضطراب درونى حکایتها نقل کرده اند: [آن دوره اى که در قم سرگرم تحصیل بودم روزهائى بود که مردم این کشور سخت دچار فشاراستبداد بودند مردم او وحشت از یکدیگر مى رمیدند جان و مال و ناموس مردم تا عمامه اهل عمل و روسرى زنان مورد غارت و حمله مامورین استبداد بود این وضع چنان بر روح و اعصابم فشار مى آورد که اثر آن دردها و بیماریهائى است که تا پایان عمر باقى خواهد بود]. 24 او پیام آیت الله مبارز مرحوم شیخ محمدتقى بافقى را در گوش داشت که در تبعیدگاه حضرت عبدالعظیم به مرحوم طالقانى که به دیدارش شتافته بود فرمود: [ به طلاب بگوبیندیشید به فکر آینده باشید در چنگال رضاخان باید مکتب را حفظ کرد]. 25 و[ طالقانى] از پیشگامان اجراى این پیام شد. به میان مردم بازگشت و مکتب را در ظاهر و باطن آن پاس داشت . وى مى دانست که مبارزه رژیم رضاخانى با مظاهر شریعت بخشى از سیاست استعمارى است که قدرتهاى آنروز براى حذف عامل حیات واستقامت از مرز و بوم مسلمانان تصویب کرده بودند تا بتوانند بى مهابا به تاخت و تاز بپردازندازاینرو مشاهده مى کنیم که در درگیرى با پاسبانى که بااجبار قصد برداشتن روسرى زنى را داشت .به اولین زندان مى افتد! 26 پاره اى از گروهکهاى سیاسى که درانتساب به آن مرحوم قصد آلاف و الوف داشتند در تفسیراین حرکات وى - واعمال مشابه آن - به سرگیجه افتاده اند و مجبور شده اند که رطب و یا بس ببافند و طالقانى را در پروسه از ساده به پیچیده تفسیر کنند که درابتداءاو ذهن فنى !از شرائط اجتماعى نداشت .اما بعدها فهمید که ... 27 اینان ندانستند و یا نخواستند که بدانند که[ طالقانى] یک[ فقیه مجاهد] بود و نه یک[ رفیق مارکسیست] . ازاولین زندانى (سال 1318) تا آخرین آن (سال 1357)او بارها و بارها به زندان و تبعیدافتاد. بیهوده نبود که مى گفت : [ همیشه یک دست رختخواب آماده براى زندان دارم]. بااینحال از جاى کنده نشد و دراستقامت و پایدارى لحظه اى تردید روا نداشت و هماره خانه امید مجاهدان و مبارزان بود. مسجدش از معدود سنگرانى بود که رژیم آن را قابل فتح نمى دید و به گفته مرحوم دکتر شریعتى : من در کتاب کویر اشاره اى به تک منازه اى در کویر کرده ام که منظورم مسجد هدایت بوده که در آن سالهاى اختناق همچون مناره اى در وسط کویر قرار گرفته بود و در حالى که در همه جا خفقان حکمفرما بود از آن آوائى بر مى خاست. 28 براستى او مرغ شباهنگ پلشتى و وحشت بود. و پیام آور سپیده براى منتظران فلق بیهوده نبود که[ شهید مطهرى] طالقانى راازاولین پیشگامان جذب نسل جوان به قرآن واسلام مى دانست و متواضعانه امثال خود رااز پیوستگان به راه آن مرحوم مى شمرد و آیت الله العظمى منتظرى درباره ایشان فرمودند : [گر چه حضرت آیت الله امام خمینى در راس همه مقاوم بود و رهبرى مبارزه را داشت ولى در درجه دوم آیت الله طالقانى طاب ثراه در مبارزه ملت ایران نقش حساس و تعیین کننده اى را داشت]. 29 از سوى دیگر دشمن نیز کینه اى دیرینه ازاو بردل داشت و حتى پس از وفات وى پنهان نکرد. شاه در مصاحبه اى بعداز فوت مرحوم طالقانى چنین اظهار کرده بود: من چند بار پیشنهاد کردم که ایشان رااز بین ببرید.[ سیا] گفته بود که صلاح نیست حالااز بین ببریم چون اگراین کار را بکنیم انقلاب جلو مى افتد. 30 شاه از حیات وى بیم داشت و[ سیا]از شهادت ا! و هر دو هم حق داشتند! در ختام این فصل از گفتار باید به این قصوراعتراف کرد که نمى توان به گونه اى تفصیلى از زندگانى سیاسى اجتماعى ایشان یاد کرد که این درخور یادواره اى جداگانه است تا بتوان از عهده برآمد. که دراین مقال ما را توان آنست و نه صفحات محدود را گنجایش آن امید آنست که مسولان فرهنگى کشور به پاس آن زحمات جانگداز به تنظیم و تدوین اثرى لائق آن[ مجتهد مبارز] همت گمارند واو را آنچنان که بود معرفى کنند شهید مظلوم بهشتى در باز گویداحساس خوداز فقدان . مرحوم طالقانى فرمود:[ حس کردم شخصیتى از جامعه مى رود که جانشین و جایگزین ندارد]. و بر ماس که پیش از آنکه گرد و غبارها از تابش بازمانده آن آفتاب مانع شوند از شخصیت او بگوئیم و بنویسیم تا مباد یاد و نام [طالقانى] از[ کلمات ممنوعه] عصر ما گردند! هویت انقلاب ابوذر زمان از دیرگاه به[ نهضت فراگیر] مى اندیشید و آرزوى آرزوهایش بود و به درستى باور داشت که رفع شبهات از مکتب جز در نشان دادن اسلام در قالب حاکمیت میسر نیست یکى از بستگان آن مرحوم نقل مى نمود: [ ما وقتى سئوالاتمان را در رابطه بامسائل اجتماعى مطرح مى کردیم ایشان مى گفت :اسلام باید حاکم شود تااین مشکلات حل گردد چون اسلام یک سیستمى است که شما نمى توانید یک قسمت آن راانجام دهید بدون اینکه توجه به قسمتهاى دیگر داشته باشد]. 31 این دید کل نگرى به مکتب او را واداشت که تلاشهاى فکرى اجتماعى خود را دراین راستا قرار دهد و جز به آن نیندیشد ازاین ساده انگارى بدور بود که فسادهاى رائج و مکاتب مصنوعى آن روزگاران را در قالب نمادین آن بسنجد واز بافت بنیادین آن غفلت ورزد.او یافته بود که کاراز پایه واژگونه است و باید پنجه و پنجه اصل نظام در افکند و تخریب آن را همت اساسى قرار دهد! واین بود که آرزومندانه [سقوط طاغوت] را در دل مى پروراند. یکى از همبندان طالقانى مى گوید: [در زندان که بودیم ایشان مى فرمود که اگر نتیجه این انقلاب را ببینم دیگر ما برویم بس است . برویم به ملاقات خدا. واین آرزو را داشت همیشه مى گفت آیااین امرامکان دارد؟]! 32 و وقتى که با حضور سیل گون مردم مواجه شد از ذوق به وجد آمد و رنج بازمانده از زندان را تاب آورد و دراقیانوس ملت جوشید و خروشید.اما شگفتى خود راازاین واقعه پنهان نمى داشت و بهت آلود به این صحنه هاى مقدس مى نگریست . مى گفت : [ در چهل سال مبارزه مستمرى که در پشت سر گذاشته ام چنین حرکت با شکوه و گسترده وامید بخشى از طرف همه گروههاى مردم ندیده بودم]. 33 واین چیزى نبود که یکبار بر زبان بیاورد بارها مى گفت و در کردار خود نشانه هاى آن شیفتگى را مى نمایاند.او سکر خواب آلودگان را در خود حس مى کرد.او درباغ سرسبز آرزوهایش قدم نهاده بود.او رویت در وازه هاى بهشت را در آن دوزخ به این سرعت امید نداشت .او مى گفت [جو جدیدى که پیش آمده براى من مثل حالت احکام است ... در واقع این آرزوها و آمالى بود که سالهااز طبقه جوان انتظار وامید داشتم ... گاهى باور نمى کنم که زحمات و کوششهاى اهل فکر و نظر و اندیشمندان و نویسندگان - که من هم جزء ناچیزى از آن بودم - به همین زودى به ثمر برسد.از توفیقات الهى است]. 34 از[ اعجاز] سخن مى گفت وانقلاب را[ معجزه قرن] مى دانست . آنهم در روزهائى که بحث اصلى در محافل روشنفکرى ! آن بود که آیااین حرکت جارى ! قیام است ! یا شورش کور؟ و یاانتقال از یک مرحله تاریخى به مرحله دیگر و ... اما طالقانى مى دانست که چیست .او باغبان این هال بود واز هویت آن مطلع در عین حال از سرعت افراشته شدن آن در تعجب که قرآن فرمود: [فاستوى على سوقه یعجب الزراع] و چنین بود که مى گفت : [چندى قبل به ملاقات آیت الله خمینى رفته بودم پرسیدند باور مى کردى این چنین روزى را؟ گفتم : والله معجزه است . معجزه قرن است .این اعجازى است که به دست شمار صورت گرفته]... 35 و بااین تلقى عوامل و آفرینندگان این حرکت را شناخت و به ارج شناسى آنان پرداخت .او دریافت که دراین حرکت [ مکتب اسلام] مبناى انقلاب مسلمانان و بویژه نسل جوان مجریان آن و توفیقات الهى پشتوانه نهضت بوده است .ازاینرو مى گفت : [ همه ما مرهون مبارزات ملت روحانیون و جوانان و دانشجویان و حرکت اسلامى عمیقى هستیم که پیش آمده است نه مرهون هیچ کس دیگر]. 36 واین انقلاب را[ انقلاب اسلامى محض] مى کند و نام ملى و یا ملى اسلامى را بر آن روا نمى شمرد. و مردم را موظف مى کند که این حقیقت را اظهار کنند: اعلام کنید که مکتب ما اسلام محض است نهضت مااسلام خالص است و هیچ التقاطى ندارد... حتى باید بداننداسلام واین حرکت اسلامى ملى هم نیست - هر چند که ملیت دراسلام محترم است اسم این حرکت را ملى - اسلامى هم نباید گذاشت. 37 با توجه به درک ژرف از عظمت انقلاب و هویت آن [ حفاظت ازاین معجزه] رااساس وطیفه حیاتى ملت مى دانست و آن را توصیه مى کرد وى با آنکه سعه صدر را پیشه ساخته بود اما در آنجا که انقلاب را در مخاطره مى دید با تمام قوا فریاد مى آورد و برفتنه انگیزان و آشوب طلبان مى شورید طنین این سخنان گرم او هنوز در گوش جان جاى دارد : من ابدى صفحته للحق هلک کسى که رو به روى انقلاب باستد باید هلاک بشود و باید نابود بشود...انقلاب انقلاب محرومین است .انقلاب انقلاب توده مسلمان است .انقلاب انقلاب پیرو قرآن انقلاب انقلاب پیروان توحیداست . هر که ازاین مسیر منحرف شد باید پایمال بشود. 38 او عصاره نیم سده مبارزه این ملت بود و رنج و درداین مردم را در طول این زمان دراز درک نمى نمود. مى دانست که چه خونها بر زمین ریخته شده است و چه آه ها به آسمان رفته است تا به توفیق حق این حاصل بدست آمده است . لذا مى گفت : [مااین انقلاب را مفت بدست نیاورده که بازیچه یک مشت بازیگر بین المللى بشویم]. 39 گروههاى سیاسى طالقانى به احیاءانسان مى اندیشید و شیفته ارشاد خلق بود.از انحراف فکرى وابتذال فرهنگى نسل آن روزگاران رنج مى برد. وى به اشکال مختلف سشرکها زمانه توجه داشت و مردم این عصر را در چنگ آن مى دید.او مى گفت : [ غرور علمى که ماوراءاندیشه ها و فرمولها دریافتهایش را ندید و وسیله اى و پله اى در نردبان تکامل نبود همان[ بت] است که امروز دنیا به آن گرفتار شده دنیاى غرب مغرور به علوم اکتشافات واختراعات است .احزاب مترقى ما گرفتار شرکند. چون مکتبشان را مى پرستند]... 40 مااین شرک خفى را در[ عناد نسل حاضر] نمى دانست بلکه معتقد بود که اینان فصوراز فهم داشته اند و نه تقصیر موجبهاى تندرسان تمدن غرب یا تسلیم آورند و یا عصیان ساز آن خضوع و کرنش را در غربزدگى و مدپرستى مى توان یافت واین عصیان را روى آورى به سیستمهاى متلون فکرى از مارکسیسم تا... افزون براین تهاجم [ برخورد متدینان با دین و نحوه عرضه مکتب] بود که زدگى مى آفرید و[ یخرجون من دین الله افواجا] بود. مفاهیم بلند دین در منابعى محصور بود که نسل جوان توان بهره ورى از آن را نداشتند و آنچه توسط بزرگان مکتب به فارسى نگاشته شده بود پیرمردان دوره افشار و قاجار را مفید بود و نه نسل سرگردان در طوفان ایسم ها را. کتابهائى چون[ معراج السعاده] و[ کفایه الموجدین] با تمام نفاست و قداست کتاب و بزرگوارى مولفان براى طلبه معتقد نیز سوال آفرینند و متاسفانه در آن زمان کتاب اعتقادى واخلاقى مرجعمان براى نسل جوان ایندو بود! گر چه از سالهاى حدود 30 به بعد نشر کتب مذهبى به سبک جدید رواج یافت .اما جز معدودى چون شهید مطهرى و ... نتوانستند دراندیشه و فکر نسل جوان ایندو بود! گر چه از سالهاى حدود 30 به بعد نشر کتب مذهبى به سبک جدید رواج یافت .اما جز معدودى جون شهید مطهرى و ... نتوانستند دراندیشه و فکر نسل جوان جاى پاى یابند. که آن یک از قبله نماز در کره ماه مى نوشت و دیگرى از کیفیت صلوات یومیه در قطبین ! گویا که مى خواستند[ جغرافیاى فقهى] بنگارند بر شعب آن علم این بخش را نیز بیفزاید! واگر کسانى ازاین قلم این عبارات را نمى پسندند به مقدمه درد آلود شهید مطهرى در ابتداى کتاب[ عدل الهى] بنگرند که چگونه از آشفته بازار کتابهاى مذهبى مى نالد و ... بااین توجه مى توان این کلمات مرحوم طالقانى را درک کرد. اکثر مردم ما همانها که موضع ضداسلام دارند من اینها را مقسر نمى دانم قاصر مى دانم . به اسلام صحیح و متن اسلام و سرچشمه اسلام اینها برنخوردند. 41 براین مجموعه شیوه برخورداجتماعى متدینان را با نسل جوان اضافه کنید. تحجر و جمودى که بسیارى رااز دین برى مى نمود و به برهوت کفر والحاد و یا هرهرى مذهبى مى کشاند که گروهى کثیراز آنانکه از خویشتن دینى شان بریده اند از ضربه آن متدینان ! به این مهلکه افتاده اند . مرحوم طالقانى مى گفت : [ یک روز به جلال (آل احمد) گفتم :این وضعى که براى تو پیش آمده که براثر آن به مکاتب دیگر روى آورى نتیجه فشارى است که خانواده بر شما وارد مى کرد. مثلااجبارااو را به شاه عبدالعظیم مى بردند تا دعاى کمیل بخواند]. 42 بدین سان تهاجم غرب و ضعف عرضه دین و نادرستى برخورد دین پناهان ! گریز پائى را در جوانان مى آفرید و مماشات مرحوم طالقانى و سعه صدراو براساس همین درک استوار بود.اوازانحراف پاره اى اشخاص و گروههاى سیاسى بى اطلاع نبود.اما سعى مى نمود. که[ حجت] تمام گردد واز نزدیک رشحه اى از آب حیات اسلام را به آنان برخوردهائى سیاسى اخلاقى آن مرحوم رااز زبان خوداو بشنوید: [از مسائلى که آن شب ( عیدفطر) آقاى طالقانى براى من گفت و فردا هم در خطبه عید فطرش همین مطالب را مقدارى بازتر گفت گفتند: شما خیال مى کنید که من طرفداراین گروهها هستم من مطمئنم اگراین گروهها بفهمند که من حرفى بر خلافشان زده ام یا بزنم از من مى برند ولى من غرضم از مدارا بااینهااین است که اینها به اسلام جلب بشوند. تا بتوانیم اشتباهاتشان را رفع کنیم کارى کنیم که به راه بیابند]. 43 این مدارا از روى ضعف و خودباختگى نبود. و لذا آن زمان که موضعگیرى را لازم مى دید بااستوارى و قاطعیت برخورد مى کرد. و دافعه ابوذرگون خود را نشان مى داد. وازانجمله مى توان به واقعه ذیل اشاره کرد: [شخصى در زندان با مسلمانان منجمله آیت الله طالقانى هم سفره بود. پس از مدتى آیت الله طالقانى فهمید که او مسلمان نیست و حتى چیزهاى توهین آمیزى نسبت به اسلام مطرح کرده است . با کمال قاطعیت گفته بود: این سفره دیگر سفره من نیست و تااین شخص باشد من بر سر سفره نخواهم آمد]. 44 نمونه دیگر را در مقابله وى با مارکسیستهاى قاتل ! مى توان یافت . وقتى که طالقانى را تهدید کردند که اگر صدایت در مورد قضیه تغییر ایدئولوژى در بیاید ترا مى کشیم و وانمود مى کنیم که رژیم ترا کشته و دراین مورداعلامیه مى دهیم و شهید نمایت خواهیم کرد! طالقانى گفت : [من عمرى از توپ و تانک رژیم آمریکائى شاه نترسیدم توقع دارید اکنون از یک اسلحه قراضه تو بترسم ؟] 45 پس از آزادى از زندان تا وفات این سیاست مرضیه[ جاذبه در حداعلاى امکان] و [ دافعه به میزان ضرورت] را پیشه ساخت .از[ الفت مردمى] سخن مى گفت و از[ تفرقه] برحذر مى داشت . تجربیات طولانى از دوران جهاد را بازگو مى نمود و دسیسه هاى استعمار را برملا مى کرد از یک سو به[ آزادى] ارج مى نهاد و آن را پاس مى داشت و مى گفت : [ هر جمعیتى که بخواهند آزادى مردم را درانتقاد و بحث محدود کند اسلام را نشناخته] 46 اما سوءاستفاده کنندگان از آن را مى شناخت و ردپاى دشمن را در آن مى دید وافشاء مى کرد: [ به من مى نویسند جلوى آزادى رااز حالا دارید مى گیرید چطور تا دیروزازاین سروصداها واین تحریکات اطراف دانشگاه و بیرون دانشگاه خبرى نبود؟ همینکه بت ملعون پایش را بیرون گذاشت تحریکات شروع شد؟ آیااینها براى ما شک آور نیست ؟]! 47 او بدرستى دریافته بود که[ فتنه گرى] ازامیال و خواسته هاى مرادهاست و نه مریدها! آنانند که آب را به قصد ماهى گرفتن گل آلود مى کنند تا به گمان خود در آشفته بازار هرج ومرج موقعیتى دست وپا کنند.ازاین رو درابتداى امر با[ بیان لین] به نصیحت آنان مى پرداخت . عظمت نهضت را واگویه مى نمود و آنان رااز تخریب وجهه و چهره مقدس انقلاب برحذر مى داشت : [ از رهبرى گروهها انتظار دارم که براى گروه پرستى و براى خودنمائى این نهضت عظیم و چهره اسلام را خراب نکنند. چون عموما مریدها مخلصترند واین مرادها هستند که اکثرا دنبال مرید مى گردند...این گروه بندیها خود خواهیهاست و بروز طاغوتچه هاست بعدازانهدام طاغوت بزرگ]. 48 اما کاسه صبر طالقانى را نیز لبریز کردند. آن دریاى محبت نیز متلاطم شد و به خشم آمد نمازهاى جمعه طالقانى نماز نفرین براین طاغوتیان عصرانقلاب گردید. [ یک عده حزبشان و گروهشان منفى بافى است کار مثبتى که ندارند. هى ایراد گرفتن ....اینجا هم چنین شده آنجا هم چنین شده]... 49 شمشیر مالک اشتر را در آن روزها حمایل داشت و بر تخطى کاران مى کوبید. صاعقه وار خرمنهاى جهالت جدید را مى سوزاند. آنانکه تمامى امکانات نظامى خود را در چند ماه قبل دراختیاراو گذارده بودند سرگیجه گرفتند که چه باید کرد و در برابر هواداران وخیل اغنام الله چه تحلیلى را بایدارائه داد؟ گفتند که طالقانى هم آخونداست چه مى توان کرد؟ اما آن کلمات و گفتار طالقانى چهره واقعى او را مصون داشت و به تاریخ قدرت داد که تحریف تاویل گران را برملا سازد وقتى که [طالقانى] ندا برمى آورد: [آیااین سئوال مطرح نیست که قریب ده هزار بیست هزار سى هزار مسلح به حقوق سه هزار تومان و چهارهزار تومان و پنج هزار تومان از کجا تامین مى شود؟ خوب بپرسید.این آقایان هم چنین سرمایه اى رااز پدرشان دارند؟از کجا آورده اند؟] 50 گر چه جهت این سخن فتنه گران تجزیه طلب را در برداشت اما دم این شمشیر گروههاى منافق را نیز مى گرفت . و بالاخره[ خطبه هاى جمعه] او [ محافل ضرار] منافقین داخلى را در هم پاشید و راه را براى تصفیه انقلاب از آن عناصر هموار ساخت .اما هم چنان باید بر سیاست آن مرحوم تاکید داشت که حذف آخرین راه است و نه اولین گام گر چه ممکن است ضربه هائى را موجب شود اما منافع گرانى را در پى دارد. باید به استعدادها و توانهاى مختلف امکان حضور داد و برچسبهاى روا و ناروا جواعتماد را سلب ننمود. که آنانکه تیغ بران را بى مهابا بر آن فرود مى آورند این خطر را دور ندانند که ناگاه بر فرق خود بکوبند و آنگاه... مرید و مراد یادامام طالقانى را دگرگون مى کرداو را به هیجان مى افکند بیان نافذش را رساتر مى نمود و شنوندگان را مبهوت شور و شیفتگى خود مى ساخت از گفتار و حرکات او این دلدادگى نمایان بود. آنگاه که امام در[ غربت پاریس] بودند و کسى از آن دیار باز آمده بود و حکایات سفر مى گفت ازامام که یاد مى کرد طالقانى به پهناى صورت مى گریست 51 چون او آشناى نیم راه امام نبود از عهد طلبگى باقداست و معنویت این نعمت الهى آشنائى داشت مى گفت : [من خودم کسى نیستم که تازه ایشان را شناخت باشم سالهااز دوره طلبه گى مان ایمان و تقوا و صلابت درایمان ایشان را مى دانستم]. 52 و در مقامى دیگر ازین سابقه دیرینه چنین حکایت مى نمود: [من از دوران طلبگى از نزدیک باایشان بوده ام وافکار و نظریات و حسن سوابق ایشان براى همه روشن و آشکاراست . حضرت آیت الله العظمى خمینى از همان آغاز داراى تقدس خاص واز هر جهت ممتاز بوده اند و هستند]. 53 عرفان وى به مکانت امام موجب شد که[ تبلیغ وحدت در رهبرى] و [مقابله با تضعیف امامت انقلاب] رااساس همت قرار دهد. حتى دراین راستا به احتمالات مربوطه مى اندیشید و آن رااز محاسبه دور نمى داشت . ازایشان بعداز آزادى از زندان نقل شده است : [من فکر کردم که چرا رژیم ما را آزاد کرد و حال آنکه آزادى ما مبارزه را تشدید خواهد کرد و با بررسى اوضاع واحوال انقلاب به این نتیجه رسیدم که عوامل دربار و ساواک مى خواهند من را در برابر رهبرى امام علم نموده و و به قطبى در برابرایشان تبدیل کنند]. 54 سخن در میزان و محدوده راستى این تحلیل نیست . بلکه از آن جهت قابل دقت است که چگونه وى به[ وحدت در رهبرى] مى اندیشید و دسیسه هاى دشمن را دراینراه توجه مى نمود. چیزى که پاره اى از سردمداران مذهب و سیاسى از آن غافل بودند و یا ... درادامه انقلاب واوج گیرى آن اعتقاد صمیمانه مرحوم طالقانى به حضرت امام فزونى مى یافت . درارشاد و هدایت امام رد پاهاى دیگرى را مى دید وازاظهار آن ابائى نداشت : من گفت : [من اخیرا مى بینم که امام مطالبى را مطرح مى کنند که براى من ثابت مى شود که امام حتمااز یک جائى الهام مى گیرند.این جور نیست که بى ارتباط باشند]. 55 و در پاسخ کسانى که از میزان تبعیت ایشان از مقام رهبرى پرسشهاى شیطانى مى کردند مى فرمود: [رهبرى حضرت آیت الله خمینى را نه ما دنیا پذیرفته است . خبرنگارها خبرگزاریها روزنامه نگارهائى که به ما مراجعه مى کنند بااعجایى به این رهبى و به این انقلاب مى نگرند که این رهبرى رهبرى غیرعادى بوده و بر طبق موازینى که دنیا در رهبرى دارد نبوده . رهبرى است که منشاش ایمان تقوا وارستگى صمیمیت قاطعیت] 56 و در غوغا سالارى پس از پیروزى انقلاب که کسانى سعى داشتند[ رهبر تراشى] کنند واین و آن را در عرض امام قرار دهند - والبته نه به قصد قربت که به نیت غربت امام -[ طالقانى] بود که[ ابراهیم وار]از دام این ابتلاء برون آمد و خود راازاین [ هوى] مصون داشت . واین شان و مرتبت عظیمى است بسیار کسانند که گمان دارنداز[ جاه] و[ مقام] بیزارند اما آنگاه که بر درب خانه آنان حلقه بکوبد قدمهاشان مى لغزد و دلهایشان دراین دام مى غلطد. اما[ طالقانى] این شیطان را با دست خود ذبح کرده بود و مریدواراز مرادش سخن مى گفت و خناسان را نامید مى ساخت : [بعضى خیال مى کنند من گاهى که به قم مسافرت مى کنم فقط براى یک مساله مهم سیاسى است . روزنامه ها جنجال مى کنند سروصدا خطهاى درشت . تبادل نظر هست ولى مهمترازاین من هر وقت احساس ضعف مى کنم گاهى یاس براى من پیش مى آید از چنین رهبرى قاطعیت توکل ایمان و خلوص اوالهام مى گیرم]. 57 این ارادت اعتما مطلق رهبرى را به ایشان همراه داشت .اما به نقطه نظرهاى مرحوم طالقانى توجه مى نمودند و شان و مرتبت وى را دراین نهضت اسلامى ارج مى نهادند. آنانکه با روحیه حضرت ایشان آشنائى دارند مى دانند که امام حتى از تعارفهاى معمولى و همگانى دورى مى جویند.احترازاز شائبه مبالغه ایشان را بر آن مى دارد که در بکار بردن کلمان دقت کنند تا خلاف احتیاط نباشد. با توجه به این خصیصه روحى امام این امت مفاهیم سطورى که آن بزرگ در وصف[ طالقانى عزیز] رقم زده اند و کلماتى که بر زبان آورده اند بعد دیگرى مى یابد و افقهاى تازه اى پیدا مى کند. به جرئت مى توان ادعا کرد که در وصف طالقانى کسى بهترازامام نگفت و ننوشت [ طالقانى] بااوصافیکه امام فرمودند جاودان ماند کلمه به کلمه و سطر به سطر آن تجلیل ها در زبان مردم گردید تکیه کلام خطباء شد و شاعران را مایه شعرى گشت . واین از سوزامام در حادثه فقدان طالقانى حکایت دارد که تا جان لهیب برنیارد لم شعله ناک نمى شود و زبان شراره آتش نمى بارد در جمع خانواده مرحوم ظالقانى فرمودند: [نمى دانم من باید به شما تسلیت بدهم و یا شما به من یا هر دو به هم . من به شما تسلیت بدهم که یک پدر بزرگى رااز دست داده اید و شما به من که یک برادر عزیزى رااز دست داده ام و همه به ملت که یک خدمتگزارى را ملت از دست داده و همه به اسم که یک مجاهدى رااز دست داده است]... 58 و در توصیف شخصیت ابوذر عصر فرمودند: [ مرحوم آقاى طالقانى مستقیم بود مستقیم فکر مى کرد مستقیم عمل مى کردانحراف به چپ و راست نداشت نه غربزده بود و نه شرق زده اسلام زده بود. دنبال تعلیمات اسلام بود و براى یک ملت مفید بود و رفتنش ضایعه است]. 59 نظرى دوباره بیفکتید و عمق این کلمات را بسنجید.امام ایشان را به استقامت در[ فکر] و[ عمل] توصیف مى کنند. و کسانى که ناآگاهانه و یا در پى جوئى اهداف سیاسى خاص به نقد شخصیت آن مرحوم پرداخته اند و یا با[ توطئه سکوت] قصد دارند که یاد وى را مخفى نگه دارند دعوى تبعیت از کدام امام را دارند؟! باز هم بایداز سخنان این پیر مراد یاد کرد که کلامش [ امام کلام] است و هر سخن در کناره علو گفتار و نوشتار او رنگ مى بازد واز جلوه مى افتد: [مردم چه شعار مى دادند؟اى نایب پیغمبر ما جاى تو خالى ... به عنوان نایب پیغمبراو را مى شناختند... نیابت هم در مقابله با ظلم مخالفت با جباران مقاومت درمقابل ستمکاران و هم در روحیات و معنویات ... شما دیدید که آن بیل و کلنگى که قرایشان را کنده بودند و بااو خاک را بیرون آورده بودن و مردم با آن بیل و کلنگ چه مى کردند عشق بازى مى کردند مى بوسیدند... و کلنگ که بوسیدنى نیست ... به همان انگیزه اى که ضریح ائمه اطهار و بزرگان ما را - مى بوسند همان انگیزه مردم را وادار کرد که بیل و کلنگش را ببوسند]. 60 خانم طالقانى (فرزند آن مرحوم ) چندین ماه پس از درگذشت آن عزیز در مصاحبه اى رادیوئى مى گفتند که امام (حاج احمدآقا) نقل کرده است که هنوز هرگاه عکس و چهره طالقانى بر صفحه تلویزیون ظاهر مى شود اشک دیدگان[ چشم امت] را بر مى کند. و سزاست که سخن را با تجدید عهد با پیام حضرت امام در فقدان مرحوم طالقانى ختام دهیم و با غمنامه امام این نوشتار را عطرآگین کنیم : انالله واناالیه راجعون فمنهم من قضى نحبه و منهم من ینتظر عمر طولانى این عیب را دارد که هر روز عزیزى رااز دست مى دهد و به سوگ شخصیتى مى نشیند و در غم برادرى فرو مى رود. مجاهد عظیم الشان و برادر بسیار عزیز حضرت حجت الاسلام والمسلمین آقاى طالقانى از بین ما رفت و به ملااعلى بااجداد گرامش محشور شد. براى آن بزرگوار سعادت و راحت و براى ما وامت ما تاسف و تاثر واندوه . آقاى طالقانى یک عمر در جهاد و روشنگرى وارشاد گذراند.او یک شخصیتى بود که از حبسى به حبس واز رنجى به رنج دیگر در رفت و آمد بود و هیچ گاه در جهاد بزرگ خود سستى و سردى نداشت . من انتظار نداشتم که بمانم و دوستان عزیز و پرارج خود را یکى پس از دیگرى از دست بدهم .او براى اسلام به منزله حضرت ابوذر بود. زبان گویاى او چون شمشیر مالک اشتر بود برنده و کوبنده . مرگ او زودرس بود و عمراو با برکت . رحمت خداوند بر پدر بزرگواراو که در راس پرهیزکاران بود و بر روان خودش که بازوى تواناى اسلام...