تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,294 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,216 |
خود آگاهى عرفانى ، انگیزه سلوک اخلاقى | ||
حوزه | ||
مقاله 5، دوره 3، شماره 14، اردیبهشت 1365، صفحه 107-136 | ||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||
تاریخ دریافت: 23 اسفند 1394، تاریخ پذیرش: 23 اسفند 1394 | ||
اصل مقاله | ||
درونماى هدف را دیدیم با مسلک هاى اخلاقى آشنا شدیم مقصد رسیدن به مقام[ قرب الهى] بود و راهها گوناگون یکى با پاى[ خرد] به خانه دوست مى رفت و دیگرى از کلبه[ دل] دریچه اى بسوى محبوب باز مى کرد و سومى بر بال و پر[ عقل] و[ عشق] بر گرد[ سراى یار] پرواز مى نمود. ما دراین میانه رهوار[ عبادت] را برگزیدیم و همین را راهپیماى خطه قرب شناختیم اینک راه در پیش است و مقصد فراروى .کاروانیان رفتند گرد قافله پیداست . آواى دراى اشتران مى آید. هجرت را آغاز کنیم که راه بس درازاست و مقصد بس بزرگ. دراین گفتار باید با[ انگیزه حرکت اخلاقى] آشنا گردیم و عامل پرتوان سلوک را بشناسیم [ پاورى پیشروى] در موج را جستجو کنیم . زیرا اسب نفس چموش است و زورق جان در مسیر موج ها باشد که این شناخت به نشستگان ما حرکت و به راهیان ما سرعت بخشد.انشاءالله
خودآگاهى عرفانى چیست ؟ این خودآگاهى عطشى است که وقتى در جگرافتد تلاشى بى امان پدید مى آورد. و آتشى که وقتى در خرمن[ من] درگیرد جز[ او] چیزى باقى نمى گذارد[ خودآگاهى عرفانى] آگاهى به خوداست در رابطه با ذات حق 1 دردى درونى است که از نیاز شکوه مى کند و دردمند را به درمان فرا مى خواند. این خودآگاهى تازیانه نفس است که کاروان فضیلت را در مسلک[ عبادت] به پیش مى برد.بندها را مى گسلد آرزوها مى آفریند شورها مى زاید و شعله ها در جان مى زند. این خودآگاهى حلقه پیوند خود و خداست .از سویى فقر و نیاز و عجز و جهل انسان را نشان مى دهد. واز دیگرسو لطف و غنا و قدرت و علم ازلى را ترسیم مى کند. [خودآگاهى عرفانى] همان نواى سوزناکى است که در نى بریده از نیستان ناله مى کند و همان شعور ناآگاهى است که هنر و صنعت را مى آفریند بشر با هنر مى خواهد آنچه را طبیعت ندارد به آن ببخشد و با صنعت سعى مى کند هر چه بیشتراز دارائى هاى طبیعت برخوردار شود. 2 [خودآگاهى عرفانى] درد جاودانگى است که در دنیاى[ زودگذر] در جان انسان شعله ور مى گردد [ عطش بقا]است که در[ دیارفنا] روح را مى آزارد رنج ناهماهنگى با طبیعت است که در[ سراى عاریت] بر دوش بنى آدم سنگینى مى کند واحساس غربتى دردناک است که در غروب زرد رنگ زندگى تمناى وطن را در دل این تبعیدى زمین زنده مى سازد. [خودآگاهى عرفانى] همان شورى است که وقتى در سرعارف خطه شیراز مى افتد بر لوح دل جز[ الف قامت دوست] را نمى بیند. گاه خود را طایر عالم قدس احساس مى کند که توان شرح فراق ندارد و نمى داند چرا در تنگناى حادثه افتاده است . 3 و زمانى آواى فرشتگان را مى شنود که او را به کنگره عرش فرا مى خوانند ولى پاى خویش را در دام طبیعت گرفتار مى بیند: ترا زکنگره عرش مى زنند صفیرندانمت که دراین دامگه چه افتاده است شاه جواهر عالم ناسوت است و خورشید مظاهر ملکوت و چه زیبا سروده است . اى مرکز دائره امکاناى زبده عالم کون و مکان تو شاه جواهر ناسوتىخورشید مظاهر لاهوتى تاکى زعلایق جسمانى در چاه طبیعت تن مانى تا چند به تربیت بدنى قانع به خزف زدر عدنىصدملک ز بهر تو چشم براهاى یوسف مصرى بدر آى از چاهتا والى مصر وجود شوىسلطان سریر شهود شوى 4 معرفه النفس انفع المعارف5 . این خودآگاهى همان دروازه شناخت خداست که بر روى انسان بسته گردد درهاى بهشت و رستگارى بر رویش باز نخواهد شد. و سرانجام این همان گوهرى است که به زبان قرآن فراموشى آن بانسیان[ الله] همراه است و باختن آن با باختن خویش . 6 بدون این آگاهى انسان از خویش بیگانه مى شود و با دیوهمخانه
3-علایم خودآگاهى عرفانى 1 در رابطه با حق :
2- در رابطه با نفس : احساس غربت مى کند همانند غربت یک[ آدم] که[ از بهشت] به تبعیدگاه زمین هبوط کرده است . و به قول مولانا جلال الدین رومى : هر که او بیدارتر پر دردترهر که او آگاهتر رخ زردتر.پس بدان این اصل رااى اصل جوهر که را درداست او برده است بو [کانوا قوما من اهل الدنیا و لیسوا من اهلها فکانوا فیها کمن لیس منها عملوا فیها بما یبصرون و بادروا ما یحدرون تقلب ابدانهم بین ظهرانى اهل الاخره و یرون اهل الدنیا یعظمون موت اجسادهم و هم اشداعظاما لموت قلوب احیائهم] . 7 [مردمى در دنیا بودند ولى اهل آن نبودند. آن چنان زیستند که گویا از آن نیستند با بصیرت در آن کار کردند واز خطرها رستند. پیکرهاشان بین اهل آخرت در گردش است اهل دنیا را مى بینند که به مرگ جسدهاى خویش اهمیت مى دهند ولى آنها نسبت به مرگ دلهاى زنده شان بیشتراحساس خطر مى کنند]. و یا در جاى دیگر مى فرماید: پیش از آنکه پیکرهاتان از دنیا برود دل رااز دنیا برون کنید در آن آزمایش مى شوید و براى جاى دیگر خلق گشته اید 8 . گر چه سیماى این انسانهاى آسمانى خندان و شکفته است اما هاله اى ازاندوه مقدس گرداگرد قلب پر نورشان را فرا گرفته است .این ویژگى روحى در فرهنگ غنى اسلام با عبارات گوناگون تبیین شده است : -1- المومن بشره فى وجهه و حزنه فى قلبه 9 . [شادى مومن در چهره وى واندوه در دل اوست] . 2- ان الزاهدین فى الدنیا تبکى قلوبهم وان ضحکوا و یشتد حزنهم وان فرحوا 10 . [براستى زاهدان دلهایشان مى گرید هر چند بخندند اندوهشان عمیق است هر چند شادى کنند]. و در همین راستاست احادیثى همانند: هر عارفى اندوهگین است 11 . هر عارفى نسبت به خوشى هاى دنیا بى رغبت است 12 هر خردمندى اندوهناک است 13 . [از خودبیگانگى] آفت بزرگ حرکت اخلاقى انسان در حرکت اخلاقى از[ ناخودها] بسوى خود راستین خویش مى گریزد. شیخ اشراق این سیراخلاقى را در یک رباعى لطیف بیان کرده است : 14 هان تا سر رشته خرد گم نکنى خود را زبراى نیک و بد گم نکنى رهرو تویى و راه تویى منزل توهشدار که راه خود به خود گم نکنى انسان احیانا[ خود] را با[ ناخود]اشتباه مى کند و ناخود را [خود] مى پندارد. و چون ناخود را[ خود] مى پندارد آنچه به خیال خود براى خود مى کند در حقیقت براى[ ناخود] مى کند و خود واقعى را متروک و مهجور واحیانا ممسوخ مى سازد. 15 . متفکر محقق استاد محمدتقى جعفرى از خود بیگانگى منفى را چنین تفسیر مى کند: فقدان خود یا برخى عناصر خود که موجب شکست آدمى در زندگى مى گردد. 16 وقتى انسان[ خود] را گم کند و یا برخى عناصر سازنده هویت انسانى خویش رااز دست بدهد.از خویش بیگانه شده است . متون اسلامى که در زمینه هاى ذیل سخن مى گوید:از خود بیگانگى انسان را نشان مى دهد. 1. آیات و روایاتى که مساله مسخ انسان را بیان مى دارد. 2. آیات واخبارى که نشان مى دهد گاه انسان از حیوانات پست تر مى شود. 3. آیات واخبارى که از[ مرگ قلبها] خبر مى دهد. 4. آیات واخبارى که یادآور مى شود برخى انسان ها در قیامت با چهره اى دیگر محشور مى شوند. 5. آیات واخبارى که از گم کردن باختن فراموش کردن فروختن و ... خود خبر مى دهد. 6. آیات واخبارى که از[ وارونه شدن انسان] سخن مى گوید. اینها و نمونه هاى فراوان دیگر نشان دهنده عمق خطر و عظمت فاجعه از خود بیگانگى است که رهبران معنوى بشر همیشه از آن بر حذر داشته اند و براى نمونه به ذکر یک نمونه بسنده مى کنیم : امیرالمومنین[ع] درباره عالم نمایانى که مجهولاتى به عنوان علم اندوخته و گمراهگرى هااز گمراهگران آموخته اند واز دروغ و نیرنگ دام مردم فریبى گسترده اند. قرآن را بر آراء خویش تفسیر مى کنند و حق را به میل خود کج مى سازند مردم را سندایمنى از گناهان کبیره مى بخشند. و جرائم بزرگ را ناچیز جلوه مى دهند و مدعى توقف در برابر شبهه ها و دورى از بدعت هایند چنین فرموده است : الصوره صوره انسان والقلب قلب حیوان لا یعرف باب الهدى فیتبعه ولاباب العمى فیصد عنه وذالک می ت الاحیاء] 17 . چهره چهره انسان است و دل دل حیوان . نه راه هدایت را مى شناسد که در آن گام زند و نه راه کورى و[ ضلالت] را مى داند که از آن باز ایستد و همان است مردار زنده ها.
معیارانسانیت و میزان از خود بیگانگى شهید بزرگواراستاد مرتضى مطهرى در سخنرانى ارزنده اى که براى جمعى از دانشجویان ایراد شده این سئوال را مطرح کرده است که معیار انسانیت چیست .و در پاسخ به آن شش معیاراز دیدگاه مکاتب فکرى و فلسفى گوناگون بر شمرده است ولى خود هیچکدام را به عنوان معیاراصلى انتخاب نکرده است .این معیارها عبارت است از: 1- دانش . 2- خلق و خوى انسانى همانند محبت انسان دوستى ایثار. 3-اراده تسلط انسان بر نفس خود بر غرائز و شهوات خود. 4-آزادى از جبرها واسارت قدرت ها. 5-احساس مسئولیت و تکلیف 6-احساس زیبائى معنوى وانسانى . 18 این معیارها همان گونه که استاداشاره کرده است هیچکدام به تنهایى معیار انسانیت نیست ولى یکى ازابعادانسانیت و شرط لازم تحقق آن مى باشد[آگاهى] [ آزادى] و[ عشق] اضلاع مثلث روح انسان است . و هویت انسانى بااین سه عنصر پیوندى ناگسستنى دارد.اگرانسان از این سه محروم گردد. و یا در آن دچارانحراف شود. خویش را گم کرده و ازانسانیت خود بیگانه گشته است .
آگاهى الناس موتى واهل العلم احیاء. 19 جان چه باشد باخبراز خیر وشرشادازاحسان و گریان از ضرر. چون سر و ماهیت جان مخبراست هر که او آگاهتر با جان تراست .اقتضاى جان چواى دل آگهى است هر که او آگاهتر جانش قوى است . روح را تاثیر آگاهى بودهر که رااین بیش اللهى بود. 1- عن النبى (ص )اکثرالناس قیمه اکثرهم علما. 20 2- قال على( ع) قیمه کل امرء ما یحسنه. 21 آزادى آزادى از بند[ هوس ها] و[ ارزشهاى دنیوى] و[ قدرت هاى طاغوتى] راه رسیدن به[ خودالهى] انسان است و بردگى غرائز طبیعت و طاغوت ارزشهاى انسانى رااز وى سلب مى کند وانسان رااز خویش بیگانه مى سازد.سخن اقبال هر چند در زمینه ى بردگى اجتماعى است اما نقش ویرانگر[ بردگى] را در مسخ ارزشهاى انسانى نشان مى دهد: از غلامى دل بمیرد در بدن از غلامى روح گردد بارتناز غلامى ضعف پیرى در شباب از غلامى شیر غاب افکنده ناب شاخ او بى مهرگان عریان زبرگنیست اندر جان او جز بیم مرگکور ذوق و نیش را دانسته نوش مرده اى بى مرگ و نعش خود بدوش . 22 ارزشى که در فرهنگ اسلامى براى[ تقوى] ضامن آزادى از بردگى غرائز و[ زهد] عامل آزادى از دلبستگى به طبیعت بیان شده است نشان دهنده نقش بنیادى[ آزادى] در تکوین و رشدانسانیت است . قرآن شریف یک معیارانسانیت را تقوى دانسته و رسول گرامى با تلمیح به آیه شریفه فرموده است اکرم الناس اتقاهم23
عشق مطلوب ها و محبوب هاى انسان شخصیت وى را مى سازند وانسان در دنیا رنگ محبوب ها و مطلوب خویش را مى پذیرد و در آخرت با همان محبوب ها محشور مى گردد. استاد شهید مرتضى مطهرى اعلى الله مقامه - مساله از خود بیگانگى از راه مطلوب ها را بدینگونه توضیح مى دهد: غایات واهداف انحرافى داشتن یکى از عواملى است که انسان غیر خود را بجاى خود مى گیرد و در نتیجه خود واقعى را فراموش مى کند واز دست مى دهد و مى بازد. هدف و غایت انحرافى داشتن تنها موجب این نیست که انسان به بیمارى[ خودگم کردن] مبتلا شود. کار بجایى مى رسد که ماهیت و واقعیت انسان مسخ مى گردد و مبدل به آن چیز مى شود. در معارف اسلامى باب وسیعى هست دراین زمینه که انسان هر چیز را که دوست داشته باشد و به او عشق بورزد. بااو محشور مى شود . 24 سخن امام على[ ع] دراین باب گویاترین کلام است: قدرالرجل على قدر همته 25 . گر در طلب گوهر کانى کانىور در پى جستجوى جانى جانى من فاش کنم حقیقت مطلب راهر چیز که در جستن آنى آنى
1-انسانى که قدرت اختیار وانتخاب خویش را در برابر بتکده هوس قربانى کرده [از خویش بیگانه] است . 2-انسانى که آزادى خویش را به قلدران زمین و زرداران زمان فروخته از خویش بیگانه است . 3-انسانى که خلقت خویش را بیهوده مى بیند و خود را علف هرزه اى روئیده در طبیعت مى شناسد از خویش بیگانه است . 4-انسانى که براى ذات خویش ارزشى بیش از یک[ ماشین پیچیده] نمى شناسد از خویش بیگانه است . 5-انسانى که براى خود مسئولیت انسانى قائل نیست از خویش بیگانه است . 6-انسانى که بینش جبرگرایانه را پذیرفته از خویش بیگانه است . 7-انسانى که خود را خداى زمین و زمان پنداشته از خویش بیگانه است . 8-انسانى که آرمان هاى عالى و هدف هاى بلندانسانى رااز دست داده از خویش بیگانه است . 9-انسانى که خود بیولوژیک و یا خود[ روان شناسى] را با[ خود عرفانى] عوضى گرفته از خویش بیگانه است . 10-انسانى که طوق بندگى[ بت اعتیاد] را پذیرفته از خویش بیگانه است . 11-انسانى که قدرت شناخت و آگاهى خویش را بکار نگرفته از خویش بیگانه است . 12-انسانى که شناخت خویش را مطلق کرده و خود را آگاه بر تمام اسرار هستى مى داند از خویش بیگانه است . اینها و نمونه هاى فراوان دیگر ابعاداز خود بیگانگى است که بدون رهایى از آن[ خودالهى] احیاء نمى گردد. در بینش الهى جهان[ ابزار]است وانسان[ هدف] وقتى بشر خود را [گم] کند و یا عناصر تشکیل دهنده انسانیت خویش رااز دست بدهد [شناخت] و[ تولید] و[ تسلط برابزارها] دردى از وى درمان نخواهد کرد. به قول گاندى رهبر فقید هند: 26 [وقتى انسان روح خود رااز دست بدهد فتح دنیا به چه درداو مى خورد]. و به گفته ویل دورانت : 27 [ اختلاف دنیاى قدیم با دنیاى ماشینى جدید فقط در وسائل است نه در مقاصد.. چه خواهید گفت اگر همه پیشرفت هاى ما تنهااصلاح روش ها و وسائل باشد نه بهبود غایات و مقاصد؟]. کسى که خود را گم کرده نه هدف را خواهد شناخت نه راه را نه رهبر و همراه را خواهد یافت و نه زاد و توشه را و نه دیگرامور را. گفتار پیشواى بزرگ امت امام على[ ع] را بیاد آوریم که فرمود: 1- عجبت لمن یجهل نفسه کیف یعرف ربه 28 . 2- من لم یعرف نفسه بعد عن سبیل النجاه و خبظ فى الضلال و الجهالات 29 . و در یک سخن کسى که خویش را نشناسد در حقیقت با همه چیز بیگانه است . 3-لاتجهل نفسک فان الجاهل معرفه نفسه جاهل بکل شى 30 . چگونه مى توان به[ خودآگاهى عرفانى] رسید؟ سروش هاى حیات بخش و بیدارگر پیامبران براى احیاى این فطرت به دو دسته تقسیم مى شود: 1. معارف نظرى . 2. دستورات عملى . در زمینه معارف نظرى نمونه هاى ذیل به مثابه احیاگر[ خود گاهى عرفانى] مى تواند مورد توجه قرار گیرد: الف :جاودانگى انسان 1- افحسبتم انما خلقناکم عبثا وانکم الینا لاترجعون 31 . 2- اعرف نفسک ایهاالانسان تعرف ربک ظاهرک للفناء و باطنک للبقاء 3-عجبت لمر دارالفناء و تارک دارالبقاء. 33 . ب :ارزش انسان الا وانه لیس لا نفسکم ثمن الاالجنه فلا تبیعوها الا بها 34 . لبئس المتجران ترى الدنیا لنفسک ثمنا و مما لک عندالله عوضا35 اکرم نفسک من کل دنیه وان ساقتک الى الرغائب فانک لن تعتاض بما تبذل من نفسک عوضا36 . اندیشمندان بزرگ امت اسلامى باالهام گیرى از آیات قرآنى واحادیث اسلامى باین ارزش ماورائى توجه داشته و بارها به مسلمین گوشزد کرده اند که سه نمونه ى آن را نقل مى کنیم . 1- پیر روشن ضمیر خطه عرفان مولانا جلال الدین رومى چنین مى گوید: اى همه هستى چه مى جویى عدم وى همه دریاچه خواهى کرد نم تو خوشى و خوب و کان هر خوشىتو چرا خود منت باده کشى اى فلک مشت غبار کوى تو اى تماشاگاه عالم روى توهمچو مرغ آتش ته پا مى روىتو کجا بهر تماشا مى روى . آن [ خودى] که عالیترین محصول حیات است . آن خودى که سرمایه ابدیت است . جز باسعادت ابدى نمى توان معامله کرد 38 .
اوج ارزشى انسان و من الناس من یشرى نفسه ابتغاء مرضاه الله والله روف بالعباد39. در حدیث قدسى اوج ارزشى انسان را چنین مى خوانیم : [عبدى خلقت الاشیاء لک و خلقتک لاجلى وهبتک الدنیا بالاحسان والاخره بالایمان]40
ج :امانت دار خدا امااین خاکى نژاد خدایى نگاه آن را پذیرفته و خداى سبحان هم این مسئولیت را بر دوش وى نهاده است . انسان در پرتو آموزش هاى انبیاء نه تنها به[ ارزش هاى خویش] آگاه مى گردد بلکه با[ توانایى هاى خود] نیز آشنا مى شود. واحساس مى کند که مى تواند: بر طبیعت حکمران گردد. 42 بر ملکوت نظاره گر باشد. 43 دست خدا در زمین گردد. دیدى الهى پیدا کند. رفتارى خدایى داشته باشد. محبوب خدا در آفرینش گردد. 44 و به قول اهل سلوک صاحب[ کشف] و[ کرامات] شود. هرکه در آفاق گردد بوترابباز گرداند زمغرب آفتاباز خود آگاهى یداللهى کنداز یداللهى شهنشاهى کند زیر پاش اینجا شکوه خیبراست درست او آنجا قسیم کوثراست و مدال [ فضلنا] بر سینه اى مسجود ملائک اى آموزگار فرشتگان اى خلیفه خدا در زمین اى امین الله اى مرغ آسمان اى زندانى زمین دریغ از تو که این همه در پاى بت[ نفس] نثار کنى . دریغ از تواى شاگرد محمد[ ص] که گردابوجهل را بگیرى . دریغ از تواى حوارى على( ع ) که بر سفره معاویه بنشینى . دریغ از تواى مرثیه سراى حسین( ع) که دعا گوى یزید شوى . دریغ از تواى موذن[ حى على خیرالعمل] که بیکارى و کم کارى و بیهوده کارى پیشه کنى . دریغ از تواى آموزگار قیام که با[ قعده اى پلید] فکر پرواز رااز یاد ببرى . دریغ از تواى تلاوت گر کتاب که قرآن را با قران مبادله کنى . دریغ از تو اى برسیماى پیامبران که آن سیما را به سیم و زر بفروشى . دریغ از تو اى طالب تقرب الله:[ طلبه] که طالب طعمه زندگى گردى . دریغ از تو اى سربازامام عصر که باارتش شیطان آشتى کنى . دریغ از تو اى پدرامت که فرزندانت رااز یاد ببرى . دریغ از تو اى سرپرست ایتام آل محمد[ ص] که دراموال یتیم خیانت آن . دریغ از تو اى فیضیه بارگاه که کم فضیلیت برون روى . دریغ از تو اى اى سپید جامه که سیاه دل محشور شوى . دریغ از تو اى هاشمى تبار که بت خانه تنبلى زبونى تن آسائى . و تعصب جاهلانه را در کنار خویش تحمل کنى و با تبرابراهیمى به آن یورش نبرى . دریغ از تو اى شاگرداهل بیت واى نمازگزار[ بیت الله] که از پگاه تا پسین رو به قبله[ بیت] هاى بدلى عبادت کنى . و در آخر زنهاراى برادر[ روحانى] که[ جسمانى] گردى . دستورات عملى براى بازیابى خود عرفانى . 1-توبه از گناهان اولئک ینادون من مکان بعید45 . تو به و طهارت نقش غبار روبى و ظلمت زدایى از برون و درون انسان راایفا مى کند و دل را نورانى مى سازد. بگفتارامام على ( ع ) گوش سپاریم که مى فرماید: البکاء من خشبه الله نییرالقلب و یعصم من معاوده الذنب 46 .
2- زهد و آزادى ازوابستگى ها من زهد فى الدنیا لم یجزع من ذلها و لم ینافس فى عزها هداه الله بغیر هدایه من مخلوق و علمه بغیر تعلیم واتبت الحکمه فى صدره واجراه على لسانه 47 .
3-اخلاص عمل : مااخلص عبد لله عزوجل اربعین صباحاالا جرت ینابیع الحکمه من قلبه على لسانه 48
4- یاد خدا: 1فى الذکر حیاه القلوب 49 . ان الله سبحانه و تعالى جعل الذکر جلاء للقلوب تسمع به بعدالوقره و تبصر به بعدالعشوه و تنقاد به بعد المعانده 50 . | ||
مراجع | ||
پاورقى ها 1. شهید مطهرى انسان در قرآن .192. 2. دکتر شریعتى تاریخ ادیان ج 1.122.
3.حافظ دیوان .204 انتشارات علمى چاپ :1345
نیست بر لوح دلم جزالف قامت دوست چکنم حرف دگر یاد نداد استادم 4. شیخ بهائى کلیات اشعار و آثار فارسى .136
5. غررالحکم هفت جلدى چاپ دانشگاه تهران کلام شماره 9865.
6.الحشر.19. والانعام .12 20.
7. معجم نهج البلاغه خ .230.
8. همان مدرک خ .203.
9. همان مدرک حکمت .333.
10. همان مدرک خ .113.
11. غررالحکم هفت جلدى کلام .6826. کل عارف مهموم .
12. همان مدرک کلام .6829 . کل عارف عائف .
13. همان مدرک کلام .6846. کل عاقل محزون.
14. شهید مطهرى سیرى در نهج اللاغه چاپ دفترانتشارات اسلامى .185.
15. محمد تقى جعفرى تفسیر نهج البلاغه ج 1.133.
16. شهید مطهرى سیرى در نهج البلاغه چاپ دفترانتشارات اسلامى .188.
17. معجم نهج البلاغه خ .87.
18. شهید مطهرى مجموعه گفتارها گفتار.39.
19. دیوان منسوب به امام على ( ع ) آغاز دیوان .
20. نهج الفصاحه کلام شماره .442.
21. معجم نهج البلاغه حکمت .81.
22.اقبال لاهورى دیوان .179.
23. نهج الفصاحه کلام شماره .449.
24. شهید مطهرى سیرى در نهج البلاغه .189.
25. معجم نهج البلاغه حکمت .47.
26. شهید مطهرى انسان در قرآن .70.
27. ویل دورانت لذات فلسفه .292.
28. غررالحکم هفت جلدى شماره .6270.
29. غررالحکم هفت جلدى شماره .9034.
30. غررالحکم هفت جلدى شماره .10337.
31.المومنون . 115.
32. سید حسن شیرازى کلمه الله چاپ بیروت .316.
33. معجم نهج البلاغه حکمت .126.
34. معجم نهج البلاغه حکمت .456.
35. معجم نهج البلاغه خطبه .32.
36.معجم نهج البلاغه نامه .31.
37.اقبال لاهورى دیوان .55.
38. محمد تقى جعفرى تفسیر نهج البلاغه ج .134.
39.البقره .207.
40. سید حسن شیرازى کلمه الله .169.
41.الاحزاب .72.
42.ابراهیم .33.
43. فیض الحجه البیضاء ج 5.16.
44. بحارالانوار ج 70.22 حدیث معروف[ قرب نوافل] .
45. فصلت .44.
46. غررالحکم هفت جلدى کلام شماره .2016.
47. بحارالانوار ج 77.66.
48. شیخ بهائى اربعین حدیث اول .
49. غررالحکم هفت جلدى کلام شماره .6445.
50. معجم نهج البلاغه خ .222.
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 281 |