تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,015,784 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,717,973 |
شیوه نویسندگى و نگارش | ||
حوزه | ||
مقاله 9، دوره 2، شماره 11، مهر 1364، صفحه 14-148 | ||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||
تاریخ دریافت: 23 اسفند 1394، تاریخ پذیرش: 23 اسفند 1394 | ||
اصل مقاله | ||
سبکها و مکتبهاى ادبى : [ سبک در لغت تازى به معناى گداختن و ریختن زر و نقره است و[سبیکه] پاره نقره گداخته را گویند1. ولى ادباى قرن اخیر سبک را مجازا به معناى[ طرز خاصى از نظم یا نثر]استعمال کرده اند و تقریبا آن را در برابر[ستیل اروپائیان نهاده اند. style ستیل در زبانهاى اروپائى از لغت[ ستیلوس] یونانى ماخوذاستstyle بمعنى[ ستون] و در عرف ادب واصطلاح به طرزادبى اطلاق مى شود که از لحاظ مشخصات و وجوه امتیازى که نسبت به هنرهاى زیباى مشابه دارد مورد مطالعه قرار گیرد و نیز روش نگارشى که بوسیله خواص ممتازه خویش مشخص باشد ستیلوس Stilus در زبان یونانى به آلتى فلزى یا چوبین یا عاج اطلاق شده که بوسیله آن درازمنه قدیم به حروف و کلمات را بر روى الواح مومى نقش مى کرده اند وامروز هم ایرانیان به [قلم] که واسطه نقش مقاصد بر روى کاغذ یا دیوار یا پارچه یا لوح است مانند [استیل] معنى شبیه به [سبک] مى دهند و مى گویند: [فلان کس خوب قلمى دارد] یعنى سبک نگارش او خوب است امااین معنا تنها در مورد[نثر] مستعمل است نه نظم چه در مورد نظم نمى توان قلم را بکار برد بلکه در آن مورد باید گفته شود: [خوب سبکى دارد یا خوب شیوه اى دارد]. سبک دراصطلاح ادبیات عبارتست از روش خاص ادراک و بیان افکار بوسیله ترکیب کلمات وانتخاب الفاظ و طرز تعبیر. سبک به یک اثرادبى وجهه خاص خود رااز لحاظ صورت و معنى القاء مى کند و آن نیز به نوبه خویش وابسته به طرز تفکر گوینده یا نویسنده درباره[ حقیقت] مى باشد. گاه[ نوع2] ادبى که شامل شکل اثرى ادبى است با[سبک] که سجیه عمومى اثر شاعر یا نویسنده مى باشداشتباه مى شود در صورتى که نوع فقط طرزانشاءاثر را بیان مى کند و چنانکه درانواع ادبى گفته مى شود: داستان ("رمان ) داستان کوتاه (" نوول ) نمایشنامه تئاتر شعرحماسى اخلاقى و تعلیمى و... ولى در سبک هم اندیشه و هم جنبه ممتاز و هم طرز تعبیر و شیوه الفاظ و ترکیبان در نظر گرفته مى شود. در زبان فارسى مى توانیم گفت : قصاید ناصر خسرو و فرخى از لحاظ نوع مشترک است ولى از جهت سبک با یکدیگراختلاف دارد.3 سبک شامل دو موضوع است 1: فکر یا معنى 2 صورت یا شکل . از توجه به جهان بیرون فکرى در ما تولید مى شود(" تاثیر محیط در فرد) سپس آن فکر را با سوابق ذهنى خود منطبق و موافق مى سازیم و با همان جنبه فکرى خویش مطالب را براى خوانندگان یا شنوندگان خود تعبیر مى کنیم (" تاثیر فرد در محیط) فکر در قالب جمله ها بیان مى شود پس فکر نمى تواند از شکل بیان جدا باشد حتى فکراصلى یک اثرادبى شکل آن را تعیین مى کند. همین اتحاد و یگانگى فکر و شکل یا معنى و صورت است که بنیاد سبک را تشکیل مى دهد. بوفن 5 نویسنده و دانشمند فرانسوى مى گوید: [سبک همان انسان است] زیرا هر شخصى سبکى خاص خود دارد. براى روشن شدن این مطلب مى توان گفت: [هر هنر آفرینى براى بیان اندیشه خود به مدداسلوبهاى هنرى مواد هنرى را بکار مى گیرد و تصاویر یا صورت بندیهاى حسى خاصى بوجود مى آورد. چون آزمایشها واندیشه هاى هیچکس عین آزمایشها و اندیشه هاى دیگرى نیست ازاین رو هر هنر آفرینى براى خوداندیشه و صورت سازیهاى نسبتا مستقلى دارد. به بیان دیگر سبک هر هنر آفرینى مختص خود او و متناسب با شخصیت اوست] . در تاریخ ادبى ما تذکره نویسان و نقادان سخن در تتبع آثار شاعران و نویسندگان پیش از خود بیشتر به آوردن مطالب کلى و تعارف و تکلف آمیزاکتفا کرده اند. یکى را به[ مقتدایى در سخن سرایى] ستوده و دیگرى را به[ساحرى در شاعرى] منسوب نموده اند و تنها بعضى ازاین سخن سنجان به الفاظى مانند : شیوه ( طرز) [سیاق] و[طریقه] شاعراشاره کرده اند اما حد و مرز آنها را در[شیوه] و[طرز] مشخص نکرده و به شیوه کاربردالفاظ و ترکیبات و کلمات یا معانى و مفاهیم و صور خیال و یا صورت بندیهاى سخن شاعر یا نویسنده اشاره اى ننموده اند. بغیراز شاعران لفاظ و مقلد و نویسندگان غیر مبتکر و عبارت پرداز که همیشه پیرو سبک و شیوه نویسنده یا شاعر خاصى بوده اند و هیچگونه ابتکارى در معنى و شکل کلام نداشته اند قله هاى ادب و سرآمدان سخنورى هر کدام شیوه اى خاص خود داشته اند که سبک شناسان ادبى با دیدن و شنیدن یک بیت یا یک سطراز آثار آنها به کمک اختصاصات لفظى و معنوى کلام آنها و به اصالتى که در گفتارشان وجود دارد به تشخیص سخن آنها موفق مى شوند. همچون سکه شناسى که با دیدن یک سکه زمان و مکان و عیار آن را مشخص مى سازد. شاعران بزرگ همیشه از مقلدان کم مایه زمان خود رنج مى برده اند چنانکه خاقانى مى گوید: خاقانى آن کسان که طریق تو مى روندزاغ اند و زاغ را روش کبک آرزوست گیرم که مار چو به کند تن به شکل مار کو زهر بهر دشمن و کو مهره بهر دوست ؟ سبکها و دوره هاى شعر فارسى : 1 سبک خراسانى یا ترکستانى : که بیشتر گویندگان این مکتب خراسانى بوده اند و در دوران سامانى غزنوى و سلجوقى مى زیسته اند. اشعار سبک خراسانى از جهت نوع ادبى بیشتر قصیده واز جهت ترکیبات والفاظ ساده و روان و بدون تکلف و بدوراز لغات مشکل عربى واز جهت مفهوم صادقانه و صریح و متکى بر محسوسات و طبیعت اشیاء وامور بوده است . 2 سبک عراقى :که از جهت مکان بیشتر در عراق عجم شیراز واصفهان نشات یافته واز جهت زمان بیشتر در قرون ششم و هفتم و نهم رونق داشته است .اشعاراین زمان از جهت نوع ادبى بیشتر غزل است . دراین سبک استحکام جاى خود را به لطافت و ظرافت و ترکیبات والفاظ زیبا مى دهد.استعمال لغات عربى بیشتر مى شود واشعار وافکار عارفانه و صوفیانه دراین دوره نضج مى گیرد. 3 سبک هندى یااصفهانى :از قرن نهم و دهم هجرى به علت عدم توجه پادشاهان صفوى به شاعرى و شعر واز سوى دیگر استقبال در بارهاى ادب پرور هنداز گویندگان فارسى گروهى از شاعران به هند پناه بردند و در آنجا براثر تاثیر محیط و نوجویى درابتکار و مضامین تازه سبکى به نام[ سبک هندى] پدید آمد.این سبک تا قرن دوازدهم هجرى دوام کرد و در مضمون آفرینى و آوردن مفاهیم و تعبیرات پیچیده پیشرفت فراوان نمود. دراین سبک غزلیات زیبا و مفردات نوآیین و پیچیده پدید آمد که بعدها به ابتذال گرایید و ترکیبات بازارى و مبتذل در آن راه یافت و عاقبت فساداین سبک را نتیجه داد. 4 دوره بازگشت ادبى :از اوایل قرن سیزدهم هجرى گروهى از گویندگان سبک هندى را که به ابتذال گراییده بود رها کردند و دیگر بار خاطره شاعران قدیم سبک خراسانى را تجدید نمودند و در حقیقت به پیروى سبک شاعرانى همچون فرخى و منوچهرى و خاقانى و سعدى پرداختند. به همین جهت است که این سبک را[دوره بازگشت] نام نهاده اند. 5 سبک نویا شعر نو و معاصر: در پنجاه ساله اخیر پیش ازانقلاب مشروطیت و پس از آن تحولى درشیوه شعر فارسى از جهت محتوا و قالب پیش آمد و گویندگان نو پرداز سعى کردند قالبهاى کهن را در هم شکنند و در صدد بیان مطالبى تازه در قالبهاى نو برآیند. در آغاز علامه دهخدا قطعه معروف[ یادآرز شمع مرده یادآر] را سرود سپس ملک الشعراء بهار به سرودن[ چهارپاره] روى آورد وابیاتى تحت عنوان[ کبوتران من] سرود: بیاییداى کبوترهاى زیبابدن کافور گون پاها چو شنگرف بپریدازفراز بام و ناگاه به گردن من فرو آیید چون برف بعدها[نیما یوشیج] و[ اخوان ثالث] و[سهراب سپهرى] و... نوعى وزن عروضى را در شعر وارد کردند که در عین تقید به وزن عروضى وارکان آن براى پرهیزاز حشوها و زوائد مصاریع اشعار کوتاه و بلند شد. این نوع شعر را[آزاد] یا[نیمایى] اصطلاح کرده اند مانند: مى تراود مهتابمى درخشند شبتاب نیست یک دم شکند خواب به چشم کس و لیکغم این خفته چند خواب در چشم ترم مى شکند...الخ دو تا کفتر نشسته اند روى شاخه سدر کهنسالى که روییده غریب از همگنان در دامن کوه قوى پیکر...الخ آب را گل نکنیمدر فرو دست انگار کفترى مى خورد آب ... ( 148 ) مردمان سر رود آب را مى فهمند گل نکردندش ما نیز آب را گل نکنیم ...الخ | ||
مراجع | ||
2. . Gene 3. ماخذ قبل مقدمه ص د.ج . 4. لغتنامه دهخدا به نقل از سبک شناسى بهار ج 1 صفحات ج د ه و. 5. Buffon 6. Le StyLe est L homme 7.ماخذ قبل ذیل لغت (سبک ). ر.ک : مقدمه سیر سخن احمداحمدى حسین رزمجو ج 1 و2 و نیزادب و نگارش دکتر حسن احمدى گیوى از صفحه 247 به بعد. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 266 |