تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,418 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,364 |
کیف (ص 6 و 7) | ||
سنجاقک | ||
مقاله 3، دوره 13، خرداد 95 - شماره پیاپی 135، خرداد 1395، صفحه 6-7 | ||
نوع مقاله: داستان | ||
تاریخ دریافت: 18 خرداد 1395، تاریخ پذیرش: 18 خرداد 1395 | ||
اصل مقاله | ||
کیف سپیده خلیلی سوسکیخانم میخواست برود تولّد دخترخالهاش. اوّل شاخکهای روی سرش را مرتّب کرد. بعد توی لانه چرخی زد و گفت: «حالا چی بپوشم؟ چه کیفی دستم بگیرم؟» اینور را گشت، آنور را گشت. چشمش افتاد به یک سنجد. نصف پوست سنجد را کند و پوشید، لباسش شد. نصف دیگرش را دستش گرفت، کیفش شد. آن وقت با خیال راحت به طرف خانهی دخترخالهاش راه افتاد. توی راه باران گرفت. سوسکیخانم کیف سنجدی را گذاشت روی سرش. کیف، کلاهش شد. سوسکیخانم نفس راحتی کشید. باز هم رفت و رفت؛ امّا کمی بعد باران زیاد شد. سیل راه افتاد. سوسکیخانم ناراحت شد و گفت: «وای! چه کار کنم؟» یکدفعه فکری به سرش زد. کلاه سنجدی را از روی سرش برداشت. رفت و توی آن نشست. کلاه، قایقش شد. سوسکیخانم لبخند زد. باز هم رفت و رفت. آخر به خانهی دخترخالهاش رسید؛ امّا یادش آمد که هدیهاش را جا گذاشته! همان موقع یاد قایق سنجدیاش افتاد. آن را تا زد، بادبزن قشنگی درست کرد و به دخترخالهاش داد. بادبزنِ سنجدی هدیهاش شد. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 233 |