روشهاى تربیت زمینه هاى تفکر ((قسمت سوم)) سیدمهدى موسوىکاشمرى
در قسمت پیش گفتیم: از مهمترین و مفیدترین عرصه هاى جولان فکر, نفس انسانى است. در این قسمت به برخى زمینه هاى دیگر آن مى پردازیم.
طبیعت قرآن کریم در آیات مختلف به تدبر و تفکر در طبیعت دستور داده است. چه آنها که به تفکر در مجموعه خلقت امر کرده و چه آنها که به اندیشه در جزء جزء آن, مانند زنبورعسل, شتر, کوهها و نهرها, درختان و میوه ها, باران, آفتاب و ماه, خواب و غیر آن فرمان داده است.(1) جهان آفرینش آن قدر حیرت انگیز و شگفتآور است که بشر عادى هیچگاه نمى تواند مدعى شود که به تمامى اسرار آن واقف گشته است. و آنچه تاکنون بدان دست یافته, در برابر مجهولاتش همچون قطره اى در کنار اقیانوس بى کران است. بر اساس تعلیم قرآن کریم, شماره موجودات الهى و اسرار آن, پایان ناپذیر است.(2) جهان طبیعت دو چهره دارد, یکى ملک و دیگرى ملکوت. صورت ملک آن همین ظاهر طبیعت, و ملکوت عالم, باطن و حقیقت آن است. و به بیان دیگر, ملکوت جهان جنبه ربطى و وابستگى آن به مبدإ آفرینش است. تفکر در طبیعت دو دستاورد مهم براى بشر به ارمغان دارد; یکى آنکه او را بر طبیعت تسخیر بیشترى مى بخشد و در جهت بهره ورى زیادتر و قانونمندتر به او کمک مى کند و دیگر اینکه راه ورود به ملکوت عالم را به روى او باز مى کند. بسیارى از متفکران در عملیات فکرى و پژوهشى خود, تنها در همین محدوده ملک مى مانند و وراى آن را جستجو نمى کنند و در نظر این کسان, جهان طبیعت, جز همین ظاهر آن چیز دیگرى نیست. قرآن کریم در باره آنان مى فرماید: ((یعلمون ظاهرا من الحیاه الدنیا و هم عن الاخره هم غافلون)). آنان جز ظاهرى از زندگى دنیا نمى دانند و از وراى آن که جهان آخرت است غافل اند. (3) اینان در تحقیقات خود چنانچه بدان سوى دیگر نیز هدایت شوند, بدان پشت مى کنند و به حسابش نمىآورند. قرآن کریم درباره آنان مى فرماید: ((... و ان یروا سبیل الرشد لایتخذوه سبیلا و ان یروا سبیل الغى یتخذوه سبیلا ذالک بانهم کذبوا بآیاتنا و کانوا عنها غافلین)). اگر راه رشد بر آنان عرضه شود دنبال نمى کنند و اگر طریق ضلالت به آنان ارائه شود مى پذیرند و این بدان خاطر است که نشانه ها و آیات ما را تکذیب کرده و از آن غافل اند.(4) در حالى که بر اساس آنچه از آیات قرآنى استفاده مى شود, تفکر صحیح در پدیده ها و موجودات دنیاى طبیعت, به جهت ارتباط و پیوستگى عمیق بین ملک و ملکوت, انسان را به صورت قهرى به سوى عالم ملکوت هدایت مى کند. براى نمونه, قرآن کریم مى فرماید: ((الذین یذکرون الله قیاما و قعودا و یتفکرون فى خلق السموات و الارض ربنا ما خلقت هذا باطلا سبحانک فقنا عذاب النار)). آنهایى که چه در حال قیام و چه در حال نشستن به یاد خدایند و در آفرینش آسمانها و زمین مى اندیشند ـ مى گویند ـ پروردگارا! باطل و بیهودگى در ساحت خلقتت راه ندارد. پاک و منزهى. ما را از عذاب جهنم محافظت فرما!(5) امام خمینى(ره) در این زمینه مى گویند: ((اگر تدبر در آفرینش آسمانها و زمین نموده و به صنفهاى فرشتگان آسمانى و زمینى و صفها و طوایف سپاهیان ((الله)) ایمان آوردى ... حقیقت نفوذ مشیت الهى و حتمیت آن و بسط احاطه آن براى تو مکشوف مى شود ...))(6) و در حدیثى از حضرت امام صادق علیه السلام آمده است: ((إفضل العباده ادمان التفکر فى الله و فى قدرته)). بافضیلت ترین عبادتها تداوم تفکر و اندیشه در ـ صفات ـ خدا و ـ مظاهر ـ قدرت او است.(7)
مرگ بى شک یکى از پندآموزترین و تکان دهنده ترین حوادث در زندگى بشرى ((مرگ)) است, که توجه بدان قلبهاى مستعد را از خواب غفلت بیدار کرده و کاخ آمال و آرزوهاى دروغین و خیالى شخص را بر سرش خراب مى کند و غرور و نخوت را از اعماق جان آدمى ریشه کن مى نماید. برخى, از مرگ مى گریزند و حتى از شنیدن نام آن نیز نفرت دارند ولى حقیقت آن است که این خوشآمدنها و بدآمدنها هیچ گونه تإثیرى در واقعیت آن ندارد و گریز از آن به قدر ذره اى, خطر آن را از ساحت حیات انسانى دور نخواهد کرد. ترس بسیارى از مرگ, بدان خاطر است که آن را فنا و نیستى و جداشدن از علایق خویش مى دانند. در صورتى که مرگ خاتمه زندگى نیست بلکه کمال حیات است و انتقال از مرحله اى به مرحله دیگرى از آن است. روح بىآلایش, پس از مرگ, به زودى با دنیاى جدید انس مى گیرد و در سطحى بسیار بالاتر و شریفتر, از مواهب عالم ارواح بهره مند مى شود; به صورتى که هیچ گاه آرزوى بازگشت به جهان طبیعت جز براى عمل صالح ندارد. قرآن کریم در ارتباط با قوم یهود مى فرماید: ((قل یا ایها الذین هادوا ان زعمتم انکم اولیإ لله من دون الناس فتمنوا الموت ان کنتم صادقین. و لا یتمنونه ابدا بما قدمت ایدیهم والله علیم بالظالمین)). بگو اى قوم یهود, اگر خیال مى کنید تنها شما دوستان خدایید پس آرزوى مرگ و ملاقات خدا کنید اگر راست مى گویید. در صورتى که آنها و حواس به سوى تشریفات زاید زندگى او را خواسته یا ناخواسته از روآوردن به مسایل اصلى حیات باز مى دارد و از التفات نظر به کمالات معنوى و انسانى ممانعت مى کند. هیچ گاه چنین آرزویى به خاطر اعمالى که مرتکب شده اند نخواهند کرد و خدا به ستمکاران داناست.(8) آیه دوم به دو صورت قابل توضیح است. یکى آنکه قوم یهود بر اثر گناهان و جرمهایى که از آنان صادر شده و وحشت از این که وبال گناهانشان پس از مرگ, دامن گیرشان گردد, از آن فرار مى کنند. معناى دیگر که شاید با آیه پیش مناسبتر باشد آن است که آنها به واسطه غرق شدن در لذتها و عیش و عشرتهاى حرام و هواپرستیها, به محبت و عشق به دنیا و علایق پست مادى دچار شدند و به جاى خدا و لقاى او, حیات حیوانى, محبوب و مطلوب آنان گشت. و لذا از طلب مرگ و آرزوى آن گریزان شدند و هر چه بیشتر به تمتعات دنیوى روى آوردند. و همان گونه که رو آوردن زاید به لذتهاى جسمانى, شخص را از توجه و اندیشه نسبت به پایان زندگى باز مى دارد, عکس آن نیز صادق است. زیرا تفکر در این رویداد طبیعى و بسیار مهم در زندگى بشرى او را نسبت به ماده پرستى و تبعیت از هوا باز مى دارد, و از توجه اضافى به ظواهر عالم طبیعت و زرق و برق زندگى حفظ مى کند و در نتیجه, انسان فرصت بیشترى براى رسیدگى به امور معنوى و فضایل اخلاقى مى یابد و تمرکز حواس او براى تفکر عمیقتر و مداومتر در عیوب نفسانى اش و علاج آن زیادتر مى شود. زیرا بدیهى است سوق دادن فکر و حواس به سوى تشریفات زاید زندگى او را خواسته یا ناخواسته از روآوردن به مسایل اصلى حیات باز مى دارد و از التفات نظر به کمالات معنوى و انسانى ممانعت مى کند. ((برإ بن عازب)) مى گوید: ما روزى با رسول خدا(ص) بودیم که آن حضرت جنازه اى را دید که در حال دفن شدن بود. با سرعت به سوى آن رفت تا در برابر آن ایستاد و آن قدر گریه کرد تا جامه اش تر شد. سپس رو به ما کرد و فرمود: ((اى برادران من, براى این حادثه باید کار کرد, از عاقبت آن بترسید و براى آن در پى عمل صالح باشید.))(9) على(ع) در این باره مى فرمایند: ((تجهزوا رحمکم الله فقد نودى فیکم بالرحیل ... )) خدا شما را رحمت کند! آماده باشید زیرا در بین شما بانگ کوچ سر داده شده است. (10) امام راحل(ره) در این خصوص مى گویند: ((فکر این مطلب را بکنید که قضیه نزدیک شدن مرگ است و هیچ کس هم به شما سند نداده است که صد و بیست سال عمر کنید. ممکن است انسان بیست و پنج ساله بمیرد. اخلاق خودتان را مهذب و اعمال خودتان را با احکام اسلام منطبق کنید تا ان شإالله موفق شوید. باید ریاضت و زحمت بکشید. نفس خودتان را محاکمه کنید. باید مراقبه کنید تا ان شإالله موفق شوید.))(11) بر طبق روایتى رسول اکرم(ص) فرمودند: ((إعمار امتى بین الستین الى السبعین. )) عمرهاى امت من بین شصت تا هفتاد است و تجاوز از آن نادر است.))(12)
تاریخ از منابع مهم تفکر و معرفت انسانى, تاریخ و سرگذشت پیشینیان است. تاریخ بیانگر و معرف سنتهاى الهى در جوامع بشرى و صادقترین بازگوکننده حقایق جارى و قوانین حاکم در بستر حیات انسانى است. تاریخ در حقیقت انتقال تجربه زندگى گذشتگان به آیندگان است, از علل شکستها و پیروزیها مى گوید, از عوامل رشد و عقب گرد, از زمینه هاى برپایى تمدنها و فروپاشى آنها, از فرجام نیکوکاران و بدکاران و عاقبت عدالت پیشه گان و ستمکاران سخن به میان مىآورد. بهره اى که از مطالعه وقایع تاریخى نصیب انسان مى گردد, توجه به جریان سنتهاى خداوندى در حوادث تاریخى, در میان آنهاست. و البته چنین درسى حاصل اعتقاد جازم به تغییرناپذیرى این سنتها و قوانین جارى در همه جوامع بشرى و ثابت بودن آنها براى همیشه و جاودانگى آنهاست. قرآن کریم بر همین تغییرناپذیرى تإکید دارد(13) و بر همین اساس, قضایاى تاریخى را وسیله عبرت براى آیندگان معرفى مى فرماید که بدان اشاره خواهد شد. مطالعه تاریخ به دو صورت ممکن است انجام گیرد, یکى آنکه این کار تنها به خاطر اطلاع از احوال گذشتگان انجام گیرد. دیگر این که این عمل از روى تحقیق و با انگیزه کشف سنتهاى الهى و عبرت گیرى از سرنوشت قبلیان, بدان مبادرت شود. در این صورت, ناظر به تاریخ, هر چه بتواند خود را با سیر حوادث گذشته, هماهنگ کند و خود را در متن جریان تاریخ قرار داده و با آن همراه شود, توفیق بیشترى در این جهت یافته و به هدف خود نزدیکتر گردیده است. امیرالمومنین(ع) در این باره مى فرمایند: ((اى پسرم! گرچه من آنقدر عمر طولانى ندارم که با گذشتگان زندگى کرده باشم, ولى در کارهایشان اندیشیده ام و در تاریخ حیات آنها نظر کرده ام و به آنچه از آنان به جاى مانده است به دقت گذر کرده ام تا اینکه گویا یکى از همانان شمرده مى شوم تا آنجا که در اثر تإمل در سرگذشتشان, گویا از ابتدا تا انتها با آنها به سر برده ام و لذا تمام تجربه حیات طولانى آنها از خوب و بد در دست من است که خالص آن را به تو منتقل مى کنم)).(14) قرآن کریم در خصوص درسآموزى از جریانهاى تاریخى, به طور مکرر و در آیات مختلف سخن به میان آورده و بدان توصیه و تإکید فرموده است. براى نمونه آیات زیر قابل دقت است: 1ـ ا و لم یسیروا فى الارض فینظروا کیف کان عاقبه الذین من قبلهم کانوا إشد منهم قوه و اثاروا الارض و عمروها اکثر مما عمروها و جائتهم رسلهم بالبینات فما کان الله لیظلمهم و لکن کانوا انفسهم یظلمون. آیا در زمین نگشته اند تا ببینند فرجام گذشتگان آنها چگونه بوده است؟ آنان داراى نیروى زیادتر بوده و استفاده آنها از زمین و عمران و آبادى آنها در زمین بیشتر بوده است. فرستادگان خداوند با دلایل روشن به سویشان آمدند, خدا بدانان ظلم روا نداشت ولى خود آنها بودند که بر خویش ستم کردند.(15) 2ـ قل سیروا فى الارض فانظروا کیف کان عاقبه الذین من قبل کان اکثرهم مشرکون. بگو در زمین سیر و سیاحت کنید, سپس بنگرید پایان کار گذشتگان که بیشترشان مشرک بودند, چگونه بود.(16) در آیات دیگر نیز این مضمون آمده که در آن به درسآموزى و عبرت از نهایت کار ((مکذبین))(17), ((مفسدین))(18), ((مجرمین))(19), ((ظالمین))(20) و ((منذرین))(21) سفارش و توصیه گردیده است. در این آیات مطالعه تاریخ و تإمل در آن به صورت هدفمند مورد تإکید قرار گرفته است. 3ـ ((لقد کان فى قصصهم عبره لاولى الالباب ...)) ((به تحقیق که در بیان وقایع زندگى پیامبران گذشته براى صاحبان اندیشه عبرتآموزى است)).(22) باز امیرالمومنین(ع) در وصیت خود به فرزندش امام حسن(ع) مى فرمایند: ((خبرهاى گذشتگان را به قلب خود عرضه کن و حوادث و وقایعى که بر پیشینیان وارد شده است را به آن یادآورى کن و در بقایاى به جا مانده از آنها و در آثار باستانى سیر و گذر کن و در آنچه کرده اند و آنچه از آن منتقل شده اند درنگ کن. ))(23) امام راحل(ره) در این باره مى گویند: ((مگر من و شما چند سال دیگر هستیم؟ مگر شماها چقدر مى خواهید عمر کنید؟ مگر شما هر مقامى هم که پیدا بکنید, از مقام رضاخان و محمدرضاخان بیشتر مى شود؟ عبرت بگیرید! عبرت بگیرید از این حوادث تاریخ! تاریخ معلم انسان است. تعلیم بگیرید از این حوادثى که در دنیا واقع مى شود.))(24) باز آن فرزانه راحل در جاى دیگر مى فرماید: ((تاریخ باید سرمشق ما باشد و ما وقتى تاریخ را نگاه مى کنیم تحولاتى که پیدا شده است در اسلام و مسلمین, هر جا که قوت ایمان در کار بوده است و مردم و مسلمین به قوت ایمان حرکت مى کردند, نصر با آنها همراه بوده است و هر وقت براى رسیدن به آمال دنیایى بوده است, نصر از آنها فرار مى کرده است ...))(25)
حالات مردم بررسى حالات و جوانب مختلف زندگى گروههاى اجتماعى و طبقات گوناگون جامعه, میدان بازى براى دریافت بسیارى از حقایق و معارف بشرى است. تاریخ, بررسى احوال گذشتگان است ولى مقصود از این عنوان تحقیق و تفحص در حالات روانى, اجتماعى گروههاى معاصر و همزمان است. فرق این عمل با عیبجویى و تفحص مذموم, در این است که این کار با هدف مطالعه و تفکر در روشهاى متنوع زندگى و حالات جمعیتها و دردهاى روحى و مشکلات روانى اقشار مختلف مردم, براى انتخاب بهتر شیوه زندگى و مشى اخلاقى و اجتماعى انجام مى گیرد. در حالى که عیبجویى, به خاطر تخریب دیگران و با انگیزه خودخواهى و ارضاى تمایلات نفسانى, از شخص صادر مى شود. نمونه اى از این موضوع را مى توان در وصیت و سفارشهاى حضرت امام على(ع) به فرزندش حضرت امام حسن(ع) مشاهده کرد آنجا که مى فرماید: ((مبادا به دلبستگى اهل دنیا, بدان مغرور شوى. به تحقیق که خداوند تو را از آن خبر داده و حقیقت آن را براى تو مکشوف ساخته و دنیا نیز براى تو نقاب از چهره برداشته و زشتیهاى خویش را به تو نمایانده است. اهل دنیا[ دنیاطلبان] سگهایى اند که از حرص و ولع به خاطر آن زوزه مى کشند و درندگان وحشى و بدخویى اند که براى آن, بر سر هم فریاد مى زنند. قوى آنها ضعیفشان را مى خورد و بزرگ آنان کوچکشان را به زور و قهر مى گیرد ...)) سپس مى فرماید: ((دنیا آنها را به راه کورى کشانده و چشمهایشان را از رویت نور هدایت برگرفته است. پس از آن در ظلمت حیرت آن سرگردان و گرفتار آمدند و در لذتهاى آن غرق شده و آن را معبود خود قرار دادند. دنیا آنها را به بازى گرفت و آنان نیز به بازى با آن سرگرم شدند و آنچه را پس از آن خواهد آمد به فراموشى سپردند)).(26) امام راحل(ره) در این باره مى گویند: ((فرزندم! کر و فر دنیا و نشیب و فراز آن به سرعت مى گذرد و همه زیر چرخهاى زمان خرد مى شویم و من آنچه ملاحظه و مطالعه در حال قشرهاى مختلف کردم, به این نتیجه رسیدم که قشرهاى قدرتمند و ثروتمند, رنجهاى درونى و روانى و روحى شان از سایر اقشار بیشتر است و آمال و آرزوهایى که به آن نرسیده اند, بسیار رنجآورتر و جگرخراشتر است.))(27) پى نوشت : 1ـ آل عمران, آیه 191. رعد, آیه 3. نحل, آیات 10 ـ 11, 69. غاشیه, 17 ـ 20. نبإ, آیات 6 ـ 16. 2ـ لقمان, 27. کهف, آیه 109. 3ـ روم, آیه 7. 4ـ اعراف, آیه 146. 5ـ آل عمران, آیه 191. 6ـ شرح دعاى سحر, ص187. 7ـ وسائل الشیعه, ج11, ابواب جهاد نفس, باب 5, ح1, ص153. 8ـ جمعه, آیه 6 ـ 7. 9ـ ارشاد القلوب, دیلمى, ص64. 10ـ نهج البلاغه, صبحى الصالح, خ204. 11ـ کوثر, خلاصه بیانات امام خمینى, ج1, ص36. 12ـ ارشاد القلوب, دیلمى, ص40. 13ـ انفال, آیه 53. رعد, آیه 11. 14ـ نهج البلاغه ـ صبحى الصالح, ص393ـ 394, نامه 31. 15ـ روم, آیه 9. 16ـ همان, آیه 42. 17ـ آل عمران, آیه 137. انعام, آیه 11. 18ـ اعراف, آیه 86, 103. 19ـ اعراف, آیه 84. 20ـ یونس, آیه 39. 21ـ یونس, آیه 73. 22ـ یوسف, آیه 111. 23ـ نهج البلاغه, صبحى الصالح, ص392 ـ نامه 31. 24ـ صحیفه نور, ج15, ص29, تاریخ سخنرانى 60/4/1. کوثر, ج2, ص341. 25ـ صحیفه نور, ج6, ص49, تاریخ سخنرانى 58/2/1. کوثر, ج1, ص348. 26ـ نهج البلاغه, صبحى صالح, ص400 ـ 401, نامه 31. 27ـ صحیفه نور, ج22, ص358, نامه امام(ره) به فرزندش حاج سید احمد(ره).
|