دنیاى جوان (12)
جوانان, ورزش و حجاب آیت الله سیدمحمدحسین فضل الله
ترجمه: مجید مرادىرودپشتى
به جوانانى که مى پندارند مرحله جوانى را باید صرف بازى و شب نشینى و ولگردى و ... کرد, چه مى توان گفت؟
آیت الله فضل الله: ما از جوانان مى خواهیم ماهیت این مفاهیم را کاملا دریابند و درک کنند که لهو و لعب چیست؟ هرزگى چیست؟ و لذت, کدام است؟ چه لذت جنسى و چه لذت خوردنى و یا آشامیدنى یا دیگر لذتهایى که در غرایز جسمانى انسان انگیخته مى شود.
ما از جوانان مى خواهیم در برابر این لذات تإمل کنند و بپرسند که حجم این لذتها چقدر است؟
حجم لذتهاى زمانى, به اندازه حجم همان لحظه است. لذت جنسى, تنها در همان لحظه احساس آن است. لذت خوردنى, همان لذت گردش آن در دهان است و به همین قیاس است لذت آشامیدنى و ... معمولا انسان تا به این لذتها دست نیافته در رویاهاى رنگین و شیرینى به سر مى برد, اما وقتى بدان دست مى یابد احساس مى کند که در برابر راهى بن بست قرار گرفته است. زیرا این لذتها اگر چه نیاز انسان هستند اما آفاق سیر او و آرمان او و چشم اندازهاى آگاهى او نیستند. از این رو است که وقتى انسان در بعد جنسى افراط مى کند به زودى ملول و افسرده مى شود و با تکرار این حالت, احساس سست مزاجى و پریشان خاطرى مى کند. و نیز هنگامى که انسان در خوردن یا آشامیدن افراط مى کند به درد معده یا کندى نفس دچار مى شود.
هیچ کدام از این کارها افق سیر جوان و شایسته مرحله جوانى نیست و تنها رهآورد این امور براى جوان, احساساتى از قبیل لذت و خوشى است که وقتى جوان, کم و کیف آن را دریافت پس از فراغت از این حالات, رایحه حقیقت را استشمام مى کند.
بنابراین ما به جوانانمان مى گوییم, دوره جوانى شما, نیروى حیات و بار مسوولیتى در عرصه هستى و ثروتى از ثروتهاى انسانى است. ما به شما نمى گوییم که به نیازهایتان پاسخ مثبت ندهید, اما مى گوییم نیازهایتان را در سطحى قرار دهید که بدون هیچ زیانى جسمتان را استوار بدارد و لازم است در عین حال که نیازهاى جسمانى خود را برمىآورید بدانید که مسإله جوانى, در حیات و مسإله حیات در جوانى, بسى فراختر و بازتر و گسترده تر و مسوولیتآفرین تر از همه این امور مادىاى است که در آن فرو مى روید و نتیجه اى جز دلآزردگى و بى هدفى و احساس پوچى برایتان ندارد.
بنابراین, حیات, تنها جسم و ماده اى نیست که داراى افق حرکت نباشد و نشاط و تپش نداشته باشد و به روى کرانه هاى گسترده بسته باشد, چرا که نیروى مطلقى به نام ((خدا)) در همه هستى حضور دارد و وقتى که انسان در برابر او قرار مى گیرد و زندگى اش را بر اساس اراده او تنظیم مى کند, احساس مى نماید که هیچ دیوار و سدى در مسیر حرکت تکاملى اش وجود ندارد و تنها حقیقتى است که تا بى نهایت امتداد مى یابد. بنابراین ما به جوانان مى گوییم:
دریچه هاى عقل و آگاهى و عشق خود را به سوى خدایى که شما را آفرید و به جوانى اتان غناى نشاط و تحرک و معنویت بخشید, بگشایید و بدانید که این گشایش در آینده به شما سعادت روحى و معنوى و مادى خواهد بخشید و با همه خیر و زیبایى و
ورزش, محبوب شایسته جوانان
کسانى مى گویند بعضى از انواع ورزشها وقت انسان را تباه مى کند. اینان ورزش را در تیراندازى و اسب دوانى و شنا منحصر مى دانند. حضرت عالى به این جنبه مسإله که حجم زیادى از اهتمام و دلمشغولیهاى جوانان را به خود جذب کرده است, چگونه مى نگرید؟
آیت الله فضل الله: گروهى از انسانها در فهم احادیث منقول از پیامبر اکرم(ص) در برخى از امور که روند آماده سازى براى این مرحله به شمار مىآید, جمود مى ورزند.
همانند جمودى که در این حدیث نبوى مى ورزند: ((لا سبق الا فى خف او نصل او حافر)) (مسابقه و شرطبندى مگر در دویدن و تیراندازى و اسب سوارى و شترسوارى جایز نیست.) این حدیث سخن از آمادگى و تمرین براى تیراندازى و اسب سوارى و شترسوارى و از این قبیل دارد. چنان که احادیثى هم در دست داریم که بر اسب سوارى و شنا و تیراندازى تإکید مى ورزد.
در بررسى و تحقیق در باره این موارد و طبیعت نیازهایى که واقعیت موجود در آن روزگار اقتضاى آن را داشته, مى بینیم که این موارد نمونه هایى از نیازهاى انسانها در جنگ بوده است. چنان که به روشنى درمى یابیم که این وسایل جنگى که در آن روزگاران کاربرد داشته, تکامل یافته است; به این ترتیب که تیر به تفنگ و یا توپخانه, و چارپا (اسب و شتر) به ماشین و تانک و هواپیما تحول یافته است و به همین قیاس دیگر ابزارها ... پس هنگامى که از شنا و اسب دوانى سخن مى گوییم مى توانیم برایشان جایگزین برگزینیم یا چیزهایى را بر آن بیفزاییم که عامل نیرومندى تن و خوشى روان باشد و در زمینه مسایلى که خلا روحى و مادى جوانان را پر مى کند و در پر کردن اوقات فراغت جوانان نتایج مثبتى به بار آورد.
بنابراین ورزش, تنها به عنوان وسیله اى براى پر کردن اوقات فراغت به شمار نمى رود بلکه یکى از ابزارهاى تربیت بدن است و اگر این سخن را به گفته پیش اضافه کنیم که روح پهلوانى مى تواند بر فضاى ورزشى حاکم باشد, آنگاه مى توانیم بگوییم که ورزش ابزارى جهت تربیت روحى نیز هست. چرا که روحیه انسان را چنان ارتقا مى دهد که او در عرصه پیکار, با آرامش شکست را مى پذیرد و نتیجه پیکار ورزشى, او را دچار چالش درونى نمى کند.
ما باید نقطه هاى مثبت این امور[ ورزش و دیگر وسایل سرگرمى] را مطالعه کنیم و شیوه هاى تکامل یافته آن را با توجه به پیشرفت زمان و با لحاظ ابزارها و موقعیتها
فعالیتهاى ورزشى
کسانى هستند که در زمینه فعالیتهاى ورزشى پرجنب و جوشند و دیگران را به ورزش و مسابقه اهتمام و ترغیب مى نمایند. بر این کار بعضى خرده گرفته اند. نظر شما چیست؟
آیت الله فضل الله: من در این گونه کارها هیچ نقطه منفى اى نمى بینم. البته به شرط آنکه فضاى این گونه فعالیتها و مسابقات زیاده بزرگ نمایانده نشود و بار ارزشى بزرگى به خود نگیرد که در این صورت از اهداف و نتایج مثبت عملى اى که فعالان امور اجتماعى در نظر دارند تا جوانان بدان دست بیابند, دور مى شود.
از این رو فرو رفتن در چند و چون این بازیها به آن حد که تمام نیرو و همت و آرزوى جوان را تسخیر کند, او را از پرداختن به امور اساسى تر و بزرگتر که در سطح واقعیت اجتماعى و سیاسى و علمى و فرهنگى وجود دارد باز مى دارد.
اما اگر اهتمام به ورزش و مسابقه به این حد نرسد, منفى نیست ولى اگر فى نفسه تبدیل به ارزش شود ما با آن موافق نیستیم; زیرا حجمى بیشتر از حجم فعالیتهاى انسانى جوان را مى گیرد.
ملاحظه مى کنیم که بسیارى از نظامها و دستگاههاى فاسد جهانى از این ابزار پرطرفدار سود مى جویند تا با سرگرم داشتن جوانان دام سیاستهاى خویش را بگسترند.
آیت الله فضل الله: این نکته همان چیزى است که ما مى خواهیم بدان هشدار دهیم.
آرى, گاهى حتى در کشورهاى پیشرفته اى مثل آمریکا و اروپا مشاهده مى کنیم که توده مردم آنچنان در جو مسابقات غرقه مى شوند که این بازیها در چشمشان ارزش و اعتبار برتر مى یابد و تمام اهتمام آنها را به خود مشغول مى دارد.
چندان که اهتمام به امور سیاسى و اجتماعى در حاشیه قرار مى گیرد.
در بسیارى از کشورهاى جهان سوم نیز, حاکمان مى کوشند جوانان را از رویارو شدن با مسایل کلان و مهم به دور نگاه دارند و این امکان را براى خود فراهم مى کنند که در باره آن مسایل هر طور که خواستند عمل کنند; بىآنکه جامعه از آن آگاه شود. چرا که در ژرفاى بازیها و بازیچه ها و سرگرمیها فرو رفته و غرقه شده است و این
تماشاى سوارکارى
معروف است که در مسابقات سوارکارى, قمار صورت مى گیرد یا چیزى گرو مى گذارند [به عنوان جایزه] آیا تماشا کردن این صحنه ها اشکالى دارد؟
آیت الله فضل الله: فکر مى کنم که سوارکارى از کارهایى باشد که شایسته تشویق و ترغیب باشد. زیرا به لحاظ طبیعت این ورزش در تقویت تواناییهاى انسان هنگام جنگ و مانند آن و در سطوح مختلف نتایج مطلوبى از آن انتظار مى رود. اما وقتى چنین مسابقه اى به ابزارى براى قمار تبدیل شود, جنبه حرمت پیدا مى کند و آثار منفى اى در پى خواهد داشت و البته بى گمان شرطبندى کردن در چنین ورزشها و مسابقات, بسیار بیهوده است که دو نفر با هم شرطبندى کنند که این اسب از آن یکى پیشى خواهد گرفت. چنین کارهایى نشانه وجود حالت بچه گانه اى است که به لحاظ انسانى هیچ ارزشى ندارد تا دو انسان بر سر این گونه امور با هم درگیر شوند.
بنابراین حضور در این فضاها و تماشاى این مسابقات, به هر حال ممکن است انسان را وارد حال و هواى آن کند و سبب شود او با این فضاها آمیخته شود و با تداوم حضور خود, قمارى را که بر سر سبقت اسبها از یکدیگر مى شود مسإله اى طبیعى و عادى ببیند و سپس عملا وارد این کارها شود. از این رو ما جوانان مومن را از حضور در این گونه بازیها هر چند که خود در آن شریک نباشند, نهى مى کنیم و به احادیثى توجه مى دهیم که مى گوید: ((المحرمات حمى الله فمن حام حول الحمى اوشک ان یقع فیه)) ((حرامهاى الهى قرقگاههاى خداست, هر کس در پیرامون قرقگاه بگردد ممکن است وارد آن شود.))
مد و چالشهاى نوین
فراوانند کسانى که اشکالاتى پیرامون پوششها و مدهاى جدید مطرح مى کنند. معیارى که بتوان در فهم مشروعیت نوع پوشش, بدان اعتماد کرد کدام است؟
آیت الله فضل الله: من تصور مى کنم که عرضه کردن این امور به شرع در حقیقت عرضه کردن چیزى است که شرع اسلام هیچ نظر منفى اى نسبت به آن ندارد. وقتى که شیوه متداول در زندگى اجتماعى انسانها این است که به این شکل یا آن شکل پوشش یابند, اسلام در این مسإله سخت گیرى نمى کند.
و چه بسا بعضى از مردم پوشش کفار و حرمت همانندى با پوشش کافران را مطرح مى کنند. اما وقتى که موضوع را به دقت مورد مطالعه قرار مى دهیم مى بینیم که این فکر در مراحل و دوره هاى زمانى اى که مسلمانان در اقلیت بودند و کفار اکثریت بزرگى داشتند کاربرد داشته است. در حدیثى که از امام على(ع) در نهج البلاغه نقل شده است مى خوانیم که از امام پرسیده شد آیا با توجه به سخن رسول گرامى اسلام که فرمود: ((غیروا الشیب بالخضاب و لا تشبهوا بالیهود)) ((محاسن خود را با خضاب رنگ کنید و همانند یهودان مباشید)), بر ما هم واجب است محاسن خود را خضاب کنیم؟ على(ع) پاسخ داد: ((کان ذلک و الاسلام قل (یعنى قلیل))) ((این در زمانى بود که اهل اسلام اندک بودند)).
اما هنگامى که تعداد مسلمانان فزونى گرفت مشکلى در بازشناسى آنان از دیگران وجود نداشت.
همچنین برخى از فقها نیز ملاحظه اى در باره این حدیث پیامبر(ص) دارند که:
((حفوا الشوارب واعفوا عن اللحى و لا تشبهوا بالیهود)) ((شارب خود را کوتاه کنید و ریش را واگذارید و همانند یهود مباشید.)) این دسته از فقها این حدیث را مبناى حکم شرعى ثابت و همیشگى نمى دانند بلکه آن را ناظر به مقطع زمانى اى مى دانند که به سبب برخى مصلحتها جداسازى و بازشناسى مسلمانان از یهودیان مورد نظر بوده است. اما امروزه روزگار که مسلمانان در جهان فراوانند دیگر مسإله تشبه به یهود یا مجوس در میان نیست و این مسایل عملا مربوط به انتخاب خود مردم است که هر چه را مى خواهند برگزینند.
حجاب زن
در باره مسإله حجاب زن (پوشش شرعى) کسانى هستند که حجاب با غیر چادر را کافى نمى دانند و مى گویند: حجاب تنها به چادر است. نظر شما چیست؟
آیت الله فضل الله: حجاب در بر دارنده مفهوم شرعى اى است که در درون آن دو چیز نهفته است:
1ـ بدنى که خداوند نمایاندن آن را به اجنبى حرام کرده است.
2ـ عدم خودآرایى و تحریک دیگران.
یعنى باید پوشش زن به گونه اى باشد که وقتى از خانه خارج و به محیط جامعه که مختلط از زنان و مردان است وارد شود, چیزى از پیکرش را آشکار نسازد و نوع پوشش او هم چنان نباشد که موجب تحریک جنسى شود و او را در معرض نگاههاى آلوده قرار دهد.
بنابراین هر نوع لباسى که این دو امر را در خود جمع کند, لباس شرعى شمرده مى شود.
در متون فقهى هم تإکیدى بر چادر و مانند آن نشده است. زیرا این نوع پوشش را انسانها تحت تإثیر سنتهاى خویش که ناشى از وضع اجتماعى معینى بوده است به وجود آورده اند.
بنابراین, مسإله این است که زن در حالتى باوقار و با حفظ حدود شرعى و در عین حال به عنوان مظهر یک انسان ـ و نه تنها مظهر یک زن ـ از خانه خارج شود. با
حجاب موافق با مد
با آنکه بسیارى از لباسها شرایط حجاب را برآورده مى کند, اما بعضى از زنان اصرار دارند که بین حجاب و مدهاى نو به نو لباسهاى زنانه جمع کنند و هردو را داشته باشند.
آیت الله فضل الله: گرایشهاى این دسته از خواهران گاه سبب مى شود که حجابشان به جاى اینکه نمایه وقارشان باشد به ابزارى براى تحریک دیگران تبدیل شود, زیرا تمایل به این فضاهاى روزمره که در شکل پوششهایى این چنینى آشکار مى شود, نشانه این است که چنین زنى به لحاظ روانى, عقده یا عقب افتادگى دارد و براى جبران آن مى خواهد نگاهها را شیفته خود کند. بنابراین در شکلى از خانه بیرون مى رود که نگاه جوانان را به خود جلب کند. این عقده روانى یا ذهنى تا آنجا پیش مى رود که
لباس شهرت
مقصود از لباس شهرت چیست؟ و چرا پوشیدن لباس شهرت حرام است؟
آیت الله فضل الله: مقصود از لباس شهرت, لباسى است که انسان به حسب وضع اجتماعى خویش عادت به پوشیدن آن ندارد, چنان که اگر مردى لباس زن را بپوشد یا زنى لباس مرد را به تن کند. لباسى که زنان و مردان مشترکا عادت به پوشیدن آن ندارند ـ مثلا امروزه لباس مخصوص مردان به شمار نمىآید بلکه مردان و زنان به طور عادى آن را مى پوشند. اما اگر لباسى ویژه زنان یا مردان بود, دیگرى نباید آن نوع لباس را بپوشد. دلیل این امر احادیثى است که به ما مى گوید مردان نباید به زى زنان درآیند و زنان نباید زى مردان را به خود بگیرند. اگر حکمت این دستور اسلام را بجوییم, خواهیم دید که حکمت این امر در ایجاد
ویژگیهاى حجاب اسلامى
ویژگیهاى حجاب اسلامى زن (پوشش شرعى) چیست؟
آیت الله فضل الله: در این مورد با دو عنوان سر و کار داریم. عنوان اول, همان پوشش است. یعنى اینکه زن بدنش را ـ به جز صورت و دو دست ـ بپوشاند. البته در مورد یادشده نیز بعضى از فقها رعایت احتیاط مى کنند و پوشاندن دست و صورت را هم واجب مى دانند.
اما ما با نظر اکثر علما موافقیم که قایل به جواز آشکار ساختن دست و صورت براى زن مى باشند و به این آیه شریف استناد مى جویند:
و لا یبدین زینتهن الا ما ظهر منها(1) و زیورهاى خود را آشکار نگردانند مگر آنچه که طبعا از آن پیداست.
بنابراین بر زن واجب است که تمام بدنش را بپوشاند. یعنى لباسى بر تن کند که آن را پوشش دهد و بدن نما نباشد.
عنوان دوم, حجاب است. حجاب, یعنى خودآرایى نکردن (بزک نکردن). چرا که خداوند بزرگ فرموده است: و لا تبرجن تبرج الجاهلیه الاولى(2) و مانند روزگار جاهلیت قدیم زینتهاى خود را آشکار مکنید.
بنابراین زنى که وارد جامعه مى شود نباید تنها به پوشاندن بدن خویش اکتفا کند بلکه حتى با پوشاندن بدن, در صورتى که خود را آراسته (بزک) کرده باشد و دست و صورتش را زینت داده باشد یا با وسایل آرایش و لباسهاى آرایش دهنده, خودآرایى کرده باشد, جایز نیست وارد محیط اجتماعى (مختلط) شود. این گونه کارها, شإن زنانگى زن را در قالبى ویرانگر نشان مى دهد; در حالى که حضور زن در جامعه باید به گونه اى باشد که به طور طبیعى انسان بودن او را نمایان سازد.
ما نمى توانیم به طور تفصیلى حد و حدود زینت را مشخص کنیم, اما عرف عام, معنى ((زینت)) و مفهوم ((خودآرایى)) را در مى یابد.
خودآرایى (تبرج), وضعى غیر طببیعى است که زن خود را با آن آشکار مى کند, چنان که اگر خود و زیبایى خویش را در معرض دید مردم به تماشا بگذارد.
اسلام مى خواهد که زن با لباس ویژه خویش از منزل خارج شود, درست همان طور که مرد باید با لباس مخصوص خود وارد جامعه شود. چرا که اجتماعات مختلط, عرصه عرضه مدها و لباسها و زینتها و تهییج جنسى نیست.
از آنچه گفتیم حجاب شرعى با دو عنوانش روشن شد. در اینجا بعد سومى از حجاب هم وجود دارد که به لحاظ مفهومى با حجاب ارتباط پیدا مى کند. اگر چه در شکل, شاید با حجاب مرتبط نباشد و آن ((حجاب در صدا))ست, البته اگر چنین تعبیرى درست باشد . .. اسلام زن را از سخن گفتن با مردان و در برابر مردان باز نداشته است و زن مى تواند در مناسبتها و مراسم عمومى اجتماعى یا سیاسى که به مشارکت در آن فرا خوانده مى شود, فریاد برآورد و در موقعیتهاى حماسى که مى خواهد توده مردم را به نبرد تشویق کند ناله بر آورد. اما اسلام نمى پسندد که زن با نرم کردن صدا و نازک و آهنگین نمودن صوتش موجب تهییج و برانگیختن احساسات غریزى دیگران شود. قرآن کریم این مطلب را چنین بیان فرموده است: فلا تخضعن بالقول فیطمع الذى فى قلبه مرض(3) پس به ناز, سخن مگویید تا آن که در دلش بیمارى است طمع ورزد. زیرا سخن گفتن زن با عشوه و ناز به گونه اى فریبنده و فتنه گرانه, عناصر تحریک را تقویت مى کند و موجب شیفتگى جنس مذکر مى شود, بنابراین فقها مى گویند: براى زن جایز نیست صداى خود را چنان خوشآهنگ و نازک و نرم کند که موجب تحریک شود. این همان چیزى
حجاب اجتماعى
اگر بخواهیم فضاى اسلامى حجاب را بهتر درک کنیم به مفهوم ((حجاب اجتماعى)) کشیده مى شویم. اسلام براى زن, ناپسند مى داند که با مردى در شرایطى خلوت گزیند که اخلاق و پاکدامنى او با خطرى روبه رو است زیرا صرف خلوت کردن, بعضى خیالات و تصورات و احساسات را که ضد مصلحت اخلاق زن و مرد است برمى انگیزاند. مى دانیم که خلوت بویژه در فضایى دوستانه, زمینه مسایل اخلاقى منفى اى را فراهم مى کند, هر چند به سقوط اخلاقى نیانجامد. این چیزى است که اسلام براى هیچ کدام از زن و مرد نمى پسندد. چنان که اگر این شرایط به طور طبیعى به ارتکاب حرام منجر شود, قرار گرفتن در آن از نظر شرعى حرام است.
مى توانیم از این سخن به موضوع آمیختگى (اختلاط) دو جنس منتقل شویم و دریابیم که اسلام آمیختگى جنس زن و مرد را به طور مطلق حرام نکرده است بلکه آمیختگى اى را حرام مى داند که به فتنه و فساد کشیده شود و آمیختگى اى را که به لحاظ اخلاقى, بعضى القائات منفى را برمى انگیزاند, ناخوشایند مى داند. بنابراین ما در عین حال که وجهى براى منع آمیختگى در جامعه امروزى جهان نمى بینیم مطلوب, آن است که اجتماعات زنان متعهد مسلمان, مرزهاى جداکننده اى بین دو نوع آمیختگى یادشده قرار دهد. آمیختگى اى که به تجربه اى انحرافى مى انجامد و آمیختگى اى که بدون پیامدهاى منفى, نتایج مثبت در پى دارد.
در اینجا باید نکته اى را که از مطالب یادشده قابل برداشت است ذکر کنیم و آن اینکه بر زن لازم است تا حجاب را در درون شخصیت خویش نهادینه کند. به این ترتیب که در تصورات و عواطف و اندیشه هایش خطوط دقیقى قرار دهد که این خط و مرزها به او امکان مى دهد تا به طور طبیعى با واقعیت زندگى و با جنس مرد ارتباط داشته باشد بىآنکه به افکار انحرافى اجازه بدهد بر ذهن و روان او مسلط شود. چنان که
ذهنیت زانى
در مطالعه برخى احادیث به این مفهوم مى رسیم که زناکننده داراى ذهنیتى این چنینى است: ((زنا العین النظر, زنا الاذن السمع و زنا الید اللمس)) (زناى چشم, نگریستن است.
زناى گوش, شنیدن است و زناى دست بساویدن است.) از این احادیث درمى یابیم که بعضى انسانها بىآنکه مرتکب عمل زشت زنا شوند در خود ذهنیت زنا را مى پرورند, چنان که بسیارى از مردم در عمل, بر نفس خویش نسبت به عملى لگام مى زنند ولى از ناحیه روحى و روانى در جهت مخالف آن حرکت مى کنند. کسانى هستند که در فضاى روحى زنا به سر مى برند اگر چه عملا مرتکب آن نمى شوند. یا داراى روحیه خیانت هستند هر چند به واقع خیانت نمى کنند. زیرا رویاها و آرزوها و خواسته هاى اینان در سطح غریزه, محدود است و تنها هنگامى که شرایط مناسب آماده بود, تحقق مى یابد. این
حجاب ذهنى
اکنون مى گوییم مرد نیز نیازمند حالتى از ((حجاب ذهنى)) است که او را از افکار انحرافى به دور نگه دارد. چنان که زن هم به این حالت محتاج است. در چنین مرحله اى احساس مى کنیم ابزار عملى اى که براى رسیدن به این نتایج کارآمد است, دور نگه داشتن زن و مرد از موقعیتها و عناصر تحریک و تهییج واقعى و دور کردن آنها از همه خواندنیها و دیدنیهاى تحریکآمیز است. با این ملاحظات است که در اسلام نسبت به فیلمهاى تحریک کننده و داستانها و منظره هاى مهیج[ جنسى] رعایت احتیاط شده است. زیرا این موارد در درون انسان جو روانى اى مىآفریند و انسان هر چند بتواند در برابر آن گامهایش را محکم بردارد و نلغزد, اما مقاومت درونى و روانى او را در هم مى شکند; چنان که اگر شرایط خارجى برایش آماده شود آنچه را که در درونش بود
خروج حجاب از معناى خود
بنابراین بر زن مسلمان لازم است که حجاب را به صورت خشک و بى روح و تقلیدى نفهمد و در موارد صورى آن تحجر نورزد. این حالتى است که در بسیارى از زنان محجبه مشاهده مى کنیم. اینان خود را وارد فضایى مى کنند که حجاب بدنى اشان را به حالتى دور از روح حجاب تبدیل مى کنند. به این اعتبار که اینان در پوشش خود از رنگهاى شاد و زیبا و تحریک برانگیزى استفاده مى کنند که به اندامشان زیبایى خاصى مى بخشد و از این قبیل کارها که در عین پوشیده بودن بدن زن, زیبایى اش آشکار است گویى که اصلا لباس نپوشیده است.
در اینجا باید تإکید کنم که اسلام, حالت احساس مونث بودن را که حالتى طبیعى در شخصیت زن است, نادیده نگرفته است, اما مى خواهد که این احساس بر انسانیت زن از جهت ضوابط اخلاقى تإثیر منفى نگذارد و آثار منفى ابراز چنین احساس که جامعه متخلق به اخلاق را تهدید مى کند منتفى شود.
حجاب از نگاه غرب
جوامع غربى, اسلام را به زیاده روى در امر حجاب متهم مى کنند ... زیرا زنى که به حالت عریان و بدون خودآرایى در جامعه آشکار مى شود, فرآیند تهییج و تحریک را در مرد به وجود نمىآورد.
آیت الله فضل الله: این منطق به یک دلیل, منطق واقعى و دقیقى به نظر نمى رسد و آن دلیل این است که ما مى بینیم زن به لحاظ مونث بودنش, حتى بدون رنگهاى زینت و آرایش, مرد را به خود جذب مى کند, چنان که مرد نیز زن را به سوى خود مى کشد.
زیرا طبیعت افروخته, غریزه مرد را وا مى دارد تا به لحاظ غریزى به زن روى آورد و هنگامى که غریزه انسان براى ابراز و ارضاى خویش با بن بست مواجه مى شود, این آتش برافروخته, بسیارى از عناصرى را که مطلوب و محبوب آن است فراهم مىآورد.
همچنین تصور مى کنیم که طبیعت بعد مونث بودن زن, به طور طبیعى به او زیبایى مى بخشد. چنان که طبیعت مذکر بودن مرد نیز.
از این رو معتقدیم که این سخن که مسإله تهییج و تحریک به حجاب و بى حجابى (عریانى) ربطى ندارد سخن دقیقى نیست. زیرا ما مى گوییم زیبایى اى که بى حجابى به زن مى دهد با زیبایى اى که حجاب به او مى بخشد متفاوت است. زیرا مثلا گیسو, زیبایى خاصى دارد که زیبایى اندام را افزونتر مى کند. چنان که اعضاى دیگر مثل ران نیز زیبایى مخصوص خود را داراست و تإثیر معینى بر ترکیب بدن دارد. اهمیت آشکار بودن این اعضا[ و تإثیر آن را] در سیاستهاى تبلیغاتى به خوبى مشاهده مى کنیم که سعى دارد از ظرفیت تبلیغاتى این دو عضو (گیسو و ران) بهره بگیرد.
بنابراین, چنین راهى از یک جهت مخالف حکم وجدان است و از جهت دیگر, مسإله اى که به واقع در محیط و جامعه غربى مشاهده مى شود این است که انسان غربى بر اساس قوانین و چارچوبه هاى فکرىاى زندگى مى کند که با ایمان و اعتقاد ما تضاد دارد.
مثلا آزادىاى که در ذهنیت غربى, جا خوش کرده است آزادى افسارگسیخته و مطلقى است که به آزادى جنسى زن و مرد پیوند مى خورد. البته حجاب در این شرایط مفهومى ندارد, زیرا حجاب ابزارى است براى ایجاد فضایى بر اساس انضباط و تعادل و پرهیز از عوامل انحراف. اما در جامعه اى که رفتار انسانها ناشى از این اندیشه است که:
((مرد اختیار بدن خود را دارد و زن در مورد جسم خویش آزاد است.)) دیگر حجاب چیزى نیست جز حالتى مورد نفرت در زندگى مرد و زن[ غربى]. زیرا بر پایه قاعده فکرى ـ فلسفى اى که نسبت به آزادى نهاده اند, عریانى حالتى طبیعى است و حرمتى را برنمى تابد.
حجاب بر پایه قاعده عفت (پاکدامنى)
اما در مورد مسلمانان, وضع به دیگر گونه است,زیرا حجاب در ذهنیت مسلمانان ریشه در اصل عفت دارد. اصل عفت را خداوند بر زنان و مردانى واجب گردانیده که از آنان خواسته است تا در محدوده مقررات و ضوابط حرکت کنند.
این مقررات, مرد را از آسیب پذیرى سقوطى بازمى دارد که در فضاى آتشین تحریکهاى غریزى تهدیدش مى کند. این مقررات نسبت به زن نیز چنین رهآوردى دارد.
مسإله دیگرى که لازم است در باره آن سخن بگوییم این است که مبنا و قاعده اخلاقى در جوامع شرق و غرب چیست؟
آیا مبنا و قاعده اخلاقى این جوامع به زن و مرد آزادى کامل مى دهد که هر طور خواستند بدن خود را به کار گیرند یا اینکه در این مورد براى آنان مقرراتى نهاده است؟ مرز این دو, همان مرز بى حجابى و حجاب است. شاید مشکل بسیارى از زنان شرق این است که آنان در عین حال که همچنان به ارزشهاى اخلاقى عفت و شرافت معتقدند; از آداب و رسوم و سنتهاى غربى در مسإله بى حجابى و خودآرایى تقلید مى کنند. این امر آنان را در حالت دوگانگى قرار مى دهد و بنیانهاى حیات اجتماعى اشان را با آسیب پذیرى از انحراف زن و مرد در نتیجه ایجاد فضایى که خود آماده کرده اند, در هم مى کوبد. آنگاه مى بینیم که تلاش مى کنند تا حیثیت و شرافت خویش را حفظ کنند و ننگ دامن گستر را بشویند. سخن آن شاعر بر حال اینان منطبق است که مى گوید: القاه فى الیم مکتوفا و قال له ایاک ایاک ان تبتل بالمإ (او را دست بسته در
حجاب و سرکوفت غرایز
اشکال دیگرى که در این زمینه مطرح است این است که حجاب عامل سرکوفت غرایز مرد مى شود زیرا در نتیجه حجاب, مرد به هر چیزى, هر چند بسیار ساده و معمولى باشد, شدیدا تحریک مى شود.
آیت الله فضل الله: وقتى از سرکوفت غریزه سخن مى گوییم باید توجه کنیم که عامل سرکوفت غریزه, حجاب نیست بلکه علت آن, پاسخ نیافتن نیاز غریزى مرد است.
یعنى سرکوفت غریزه در نتیجه حالتى واقعى است که با فضاى روانى و غریزى درونى تضاد دارد. این عنصر غریزى در پى یافتن زمینه ابراز و اشباع است ولى واقعیات موجود او را ناکام مى گذارد. اینجاست که حالت سرکوفت پیش مىآید. چرا که زن از پاسخ گویى به نیاز مرد امتناع مى کند و سرکوفت غریزه در زن, عکس ترتیب یادشده است. مسإله اساسى این است که بین سرکوفت ناشى از عقده و سرکوفت ناشى از برنامه ریزى زندگى اجتماعى فرق بسیار است. ما معتقدیم که همه حدود و قوانین اخلاقى و اجتماعى و سیاسى گاه منجر به ایجاد عقده اى در درون انسان مى شود که او را از ابراز و اظهار آنچه در ضمیرش است باز مى دارد. بنابراین اگر حدود مقررات را موجب سرکوفت به شیوه اى منفى دانستیم لابد باید انسانها را به هرج و مرج در محیط زندگى دعوت کنیم تا هیچ کس با محدودیت روبه رو نباشد! طبیعى است که هر جامعه اى در نظام خویش اخلاقیات ویژه اى داشته باشد که گاه اخلاقیات جنسى نمى باشد بلکه اخلاقیات اقتصاد و اجتماع مى باشد. وانگهى اخلاقیات جنسى مربوط به پوشیدنى زن و مرد نمى شود بلکه مربوط به نیازهاى مرد از زن و نیازهاى زن از مرد مى شود.
اگر ما در باره حجاب اسلامى سخن از این به میان مىآوریم که چنین چیزى موجب سرکوفت مى شود, در مورد بى حجابى به صورت عام و اجتماعى اش چه باید گفت؟! آیا بى حجابى سرکوفت به بار نمىآورد؟ آیا[ پسر] جوان دوست ندارد که قسمتهاى مختلف اعضاى زن را تماشا کند؟ آیا مرد دوست ندارد که از تمام آنچه که اندام زن دارد ـ از زیباییها و انگیزشها ـ بهره ببرد چنان که زن نیز مى خواهد؟! پس هنگامى که از مسإله عریانى مى گذریم, سخن غرب از قطعه ها و اندازه هاى لباسى است که پوشیدن آن براى زن لازم است, بنابراین آنان که به حجاب معتقدند قطعه هاى دیگرى را اضافه مى کنند که در غرب از آن احساس بى نیازى مى شود[ .مثل موى سر که در غرب نیازى به پوشاندن آن نمى بینند ولى معتقدان به حجاب پوشاندن آن را لازم مى دانند] سرکوفت غرایز در هر حال همانند است چه به صورت کامل و چه به صورت پراکنده.ادامه دارد.
پى نوشت ها
1ـ سوره نور, آیه31.
2ـ سوره احزاب, آیه33.
3ـ همان, آیه32.