قصه هاى شما (14) مریم بصیرى
این شماره: امتحان بزرگ ط.ف زاهدان خواهر عزیز, از اظهار لطفتان نسبت به مجله سپاسگزاریم. نامه و داستان شما را خواندیم, با اینکه تازه شروع به نوشتن کرده اید و ((امتحان بزرگ)), اولین کارتان است اما باید امیدوار باشید و با علاقه و پشتکار به داستان نویسى ادامه دهید. همان طور که خودتان متذکر شده اید نوشته شما خالى از اشکال نیست, ولى ما آرزو مى کنیم که با بکارگیرى نکات پیشنهادى, در آینده اى نزدیک شاهد داستانهاى خوب شما باشیم. صحبت را با موضوع داستانتان آغاز مى کنیم. رایحه, دخترى است که والدینش را از دست داده و با مردى که پایبند به اعتقادات مذهبى او نیست ازدواج کرده است. پشتکار رایحه براى آشنایى شوهرش با اصول اسلامى قابل تقدیر است اما اگر توجه داشته باشید چنین آدمى به همان راحتى که شما عنوان کرده اید از خواب غفلت بیدار نمى شود. رایحه با ترفند گلکارى و لحنى که مناسب راهنمایى کردن کودکان است, رویش گل از دانه را مانند درس علوم به شوهرش متذکر مى شود و او با همین اندک, متحول مى شود و رایحه شروع به هدایت او مى کند. همان طور که قبلا هم ذکر کرده ایم طرح, اسکلت و چارچوب داستان است که نویسنده در آن به شخصیتها, حوادث, زمان, مکان و موضوع داستان اشاره مى کند; یعنى شما براى نگارش هر داستان, در ابتدا باید یک طرح چند سطرى براى خودتان بنویسید و در آن به شخصیت و یا شخصیتهاى اصلى در زمان و مکان مشخصى اشاره نمایید. سپس با توجه به پیام و موضوع داستان, حادثه اى منطقى را پى ریزى کنید و شخصیتها را درگیر آن نمایید. درگیرى شخصیت با مشکلش و تلاش براى یافتن راه حلى اصولى, تنه اصلى داستان است و تمام هیجان خواننده, این است که بداند در صفحه بعد چه اتفاقى مى افتد و شخصیت با توجه به روحیات و خصوصیاتش چگونه از پس این مشکل بر مىآید. بعد از نوشتن طرح, پرداخت داستان آغاز مى شود. در این مرحله عناصرى چون موضوع, زاویه دید, شخصیت پردازى, فضاسازى, گفتگونویسى, ایجاد گره, درگیرى, کشمکش, هیجان, اوج, انتظار, گره گشایى, فرود, پیام و ... پرداخت مى شود. پس مى بینید که براى آشنایى با داستان نویسى احتیاج به مطالعه دارید, پس هر چه زودتر اقدام کنید و کتابهایى مثل هنر داستان نویسى, عناصر داستان, لوازم نویسندگى, الفباى قصه نویسى و غیره را بخوانید و دست از نوشتن مداوم برندارید. اشکال دیگر شما در نحوه پرداختتان است. اول از همه اینکه داستان را با زاویه دید سوم شخص نوشته اید; یعنى از دید کسى که ناظر اعمال شخصیتها است, ولى اگر زاویه دید اول شخص را انتخاب مى کردید و از دید خود رایحه, ماجراى زندگیش را مى نوشتید آن وقت خودتان هم متوجه مى شدید که داستان چقدر صمیمى و دلچسب مى شد, چون شخصیت اصلى, خودش پرده از راز زندگیش بر مى داشت و با عاطفه و احساس مستقیم خودش مسایل را براى ما بازگو مى کرد. مسإله دیگر, شخصیت پردازى شماست. براى اینکه متوجه این اشکالتان هم بشوید قسمتى از متن شما را با هم مرور مى کنیم: ((امیر گرچه رایحه را دوست مى داشت اما براى زندگى و کردارش حریمى قایل نبود. براى او تنها, دنیا و لذتهاى زودگذرش ارزش داشت. گویى آخرت و دنیاى پس از مرگ را باور نداشت. امیر براى به دست آوردن فواید دنیوى قیدى نمى شناخت. براى او تإمین غذا و لباس و هزینه زندگى ارزش داشت نه چگونگى دستیابى به آنها و این براى رایحه که با فرهنگ اصیل اسلامى رشد کرده بود و ایمان و اعتقاد به خدا در اعماق وجودش ریشه داشت و دعا و مناجات با خداوند, شیرین ترین و دلپذیرترین لحظات زندگیش بود بسیار سخت و ناگوار مىآمد. رایحه که نماز برایش به منزله فرصتى بود تا فارغ از امور دنیوى و گرفتاریهاى روزمره زندگى به خلوت کردن و سخن گفتن با معبود بپردازد و عالى ترین درجه خضوع و خشوع به پروردگار را در نماز مى دانست, حال خویش را در برابر مردى مى دید که حتى نماز نمى خواند و به بدیهى ترین مسایل دین اعتقادى ندارد. در ابتدا رایحه با مشاهده این رفتارهاى امیر سخت غمگین مى گشت و سر بر زانوى غم مى گذاشت و آرام و در تنهایى مى گریست.)) این توصیفها و توصیفاتى از این دست در داستان شما بسیار به چشم مى خورد, با استناد به کتاب ((پلى به سوى داستان نویسى)) این نکته را همیشه به یاد داشته باشید که ((پرداخت مستقیم خصوصیات اخلاقى شخصیت, نشان مى دهد که نویسنده نسبت به شخصیت و یا شخصیتهاى داستان شناخت کافى ندارد و به همین خاطر قادر نیست که خصلتها و عادات او را در برخورد با مسائل مختلف و حوادث گوناگون و یا از طریق گفتگوهایى که مى کنند, به خواننده نشان دهد, و همین مسإله باعث مى شود که داستان از شخصیت پردازى ضعیفى برخوردار باشد.)) پس توجه دارید که معرفى اشخاص داستان باید به صورت غیر مستقیم و غیر محسوس باشد و براى این کار شما مى توانید درجه ایمان رایحه, بى ایمانى امیر, غم زن و بى قیدى شوهرش را در اعمال و گفتار آنها نشان دهید نه اینکه خودتان به عنوان راوى داستان زندگى آنها را براى خواننده گزارش کنید; چرا که این نحوه پرداخت, ساده ترین و بى ارزش ترین روش توصیف است و شما مى توانستید از نقطه نظر دیگر شخصیتها اعمال و گفتار شخصیت اصلى را بازگو کنید. البته اشکالات دیگرى از جمله اشکالات ویرایشى و دستورى در داستان شما وجود دارد که به مرور زمان و با مطالعه, ان شإالله رفع خواهد شد, اما در آخر, توصیه ما به شما این است که هرگز دست از نوشتن و خواندن برندارید. موفق باشید. منتظر داستانهاى شما هستیم.
زینب اسکندرى ـ کرج خواهر عزیز, نامه تان را خواندیم و از اینکه فهمیدیم در پى رفع اشکالات خود هستید خوشحال شدیم. پس شما هم اول از همه به خاطر بسپارید که براى نوشته هایتان عنوان انتخاب کنید, چون داستان بدون نام مثل آدم بدون اسم و شناسنامه است که هیچ کس او را نمى شناسد و نمى داند چگونه باید صدایش بزند; اما مهمتر از آن اینکه داستان شما طرح منسجمى ندارد; یعنى پیشینه شخصیتها معلوم نیست و هر چه مشکل است بدون منطق و دلیلى داستان پسند بر سر آدمها مى ریزد و در آخر بدون هیچ تلاش و کوششى حل مى شود. این را به یاد داشته باشید که گره هاى داستان کم کم ایجاد مى شوند و سپس با حل شدن یکى, مشکل دیگر پیش مىآید و شخصیت در پى حل آن مى رود ولى مشکلات داستان شما به یکباره و طى یک توضیح و نه عمل داستانى برطرف مى شود. پسر بزرگتر که حتى سن و سالش هم معلوم نیست حامى خواهر و برادر کوچکترش است, رفتار صاحبخانه بد است و بچه ها که از بى غذایى رنج مى برند, بیمار شده و احتیاج به عمل جراحى پیدا مى کنند ولى کسى به آنها نسیه نمى دهد که ناگهان بعد از این همه گرسنگى کشیدن, سر و کله یک دوست که معلوم نیست از کجا پیدایش شده است, سبز مى شود و به آنها پول قرض مى دهد و بعد از این, خانم دکتر ناجى آنها شده و تمام مشکلات خود به خود حل مى شود و داستان این طور پایان مى یابد: ((پس از چند مدتى که گذشت رفتار خانم صاحبخانه و شوهرش بسیار با ما خوب شده بود. محمد نیز به لطف خدا و با کمک خانم دکتر مهربان بهبود یافت. ما نزد صاحبخانه خود به زندگى ادامه مى دادیم و خانم دکتر نیز گهگاهى به ما سر مى زد. واقعا زندگى برادرم مدیون تلاش و زحمت خانم دکتر بود و ما نیز با کمک خداوند متعال و کمک آقا و خانم صاحبخانه و همچنین تلاشهایى که خانم دکتر در جهت تحصیل ما انجام داد به درجات بالایى نایل آمدیم.)) اول از همه خودتان دقت کنید که در همین سطرها چند بار از کلمه ((صاحبخانه)) و ((دکتر)) استفاده کرده اید. اصل اول در نویسندگى, قدرت تخیل و تفکر قوى نویسنده است. شما باید از تکرار کلمات بپرهیزید و به جاى آن از کلمات زیباتر و جدیدترى استفاده نمایید و این امر میسر نمى شود مگر با مطالعه و نگارش مستمر. عدم پرداخت داستانى و روایت ساده ماجرا لطف نوشته شما را از بین برده و آن را شبیه انشاى مدرسه کرده است. سعى کنید با کمک عمل داستانى, توصیفات مناسب و گفتگوهاى جاندار و پویا, داستانتان را دوباره بازنویسى کنید و با توجه به اینکه موضوع کارتان تکرارى است تلاش نمایید این بار از زاویه دید دیگرى به آن نگاه کنید و از جنبه هاى متفاوتى آدمها و مشکلاتشان را ارزیابى کنید. به دیگر سخن اینکه از روى احساس و عاطفه عمل نکنید بلکه عاقلانه بیندیشید و فکر کنید اگر خانم دکتر کمک نمى کرد, اگر هزینه درمان پرداخته نمى شد, اگر صاحبخانه حکم تخلیه را به اجرا مى گذاشت و ((اگرهاى)) دیگر عملى مى شد, آن وقت تکلیف این بچه هاى بى سرپرست چه مى شد و شما چه تمهیدى براى پیشبرد داستان به کار مى بردید؟ اندیشه تان همواره سبز باد. منتظر داستانهایتان هستیم.
درستى زهرا قره غاش ـ قم دوست گرامى, از ادامه همکاریتان با صفحه ((قصه هاى شما)) خرسندیم و برایتان آرزوى موفقیت داریم, اما در باره داستان ((درستى)) باید بگوییم این متن چند اشکال عمده دارد که باعث شده آن طور که لازم است دلچسب و گیرا به نظر نیاید. شما به صداقت و راستى احمد اشاره دارید. او که از میان خاکها کوزه اى سکه یافته است ابتدا تصمیم مى گیرد سکه ها را براى خود بردارد ولى بعد خیلى زود پشیمان مى شود و آنها را به صاحب زمین تحویل مى دهد. عدم شخصیت پردازى آدمها و مخصوصا شخصیت اصلى, داستان را غیر قابل باور کرده است. همچنین عدم استفاده از کشمکش, جدال, هیجان, شک, انتظار و تعلیق باعث شده همه اتفاقات پشت سر هم و بدون هیچ نزاعى ادامه یابد, در صورتى که شما موقعیتهاى خوبى براى ایجاد گره هاى داستانى داشتید و مى توانستید ماجرا را باز کنید و از دید هر شخصیت, جداگانه به این مسإله نگاه کرده, به خواستها و آرزوهاى آنها بخصوص احمد که شخصیت اصلى است جان بدهید و آنها را غرق در خوشى و خواب و خیال سکه ها بکنید, سپس احمد را در دوراهى و تنگنا قرار دهید; طورى که او دایما شک و تردید داشته باشد و نتواند تصمیم درستى بگیرد; گاه به قتل آن دو نفر بیندیشد و گاه به آرزوهایش و گاه به زندان و محکمه و فرار. پس لازم است شما او را کاملا از لحاظ درونى و بیرونى معرفى کنید و هیجانهاى لازمه را به داستان بیفزایید. آن طور که خواننده موهاى بدنش سیخ شود و لحظه به لحظه در اوج بحران به انتظار آخر داستان باشد و پیش خود فکر کند بالاخره چه اتفاقى مى افتد؟ چه کسى زنده مى ماند؟ طلاها چطور مى شود؟ احمد به خواستهایش مى رسد یا نه؟ عدم تصویرسازى وقایع و مستقیم گویى بیش از حد, یکى دیگر از اشکالات داستان شماست که منجر به مقاله اى بودن داستانتان شده است. حتى شما فراموش کرده اید بنویسید آن سکه ها متعلق به چه دورانى هستند؟ آیا کسى آنها را پنهان کرده است و یا اینکه واقعا آنها گنجى پنهان هستند؟ باز هم براى ما داستان بفرستید. موفق و موید باشید.
|