مشاور شما خواهرL.MH ـ اصفهان خواهر م.ح ـ تهران خواهر ن.م.ح ـ قزوین خواهر ب. الف ـ تهران خواهر الف.ع ـ اصفهان مشاور این شماره: خواهرT.g.H ـ نایین دکتر زهرا آکوچکیان برادر م. ع. س ـ یزد همسرم به احساسات من توجهى نمى کند خواهرL.MH ـ اصفهان خـواهـر گـرامـى! در مـورد همسـر خـود و مشکلاتتـان بـا او که بیشتـر در مـورد مسایل عاطفى بیـن شماست مفصل صحبت کرده اید و با تصـویرى که از وضعیت شـوهرتان ترسیـم نموده اید به نظر مى رسد او قبل از ازدواج در ذهـن خود صورتى خاص از عشق و محبت بیـن یک زن و مرد ترسیـم کرده بـود که هیچ ارتباطـى به واقعیات نداشته است. او عشق را از روى رمـانها یـا فیلمهاى پـر از تصنع هنـدى شنـاخته; عشقـى مبتذل و سطحـى. عشقى که او شناخته تنها ظاهرى فریبنده دارد که هنگامى که وصال حاصل شود دیگر چیز نـو و جذابـى در آن نمـى یابد و دلسردى عاشق و معشـوق را به دنبال دارد. خـواهر عزیز, آن علائقى که او در گذشته به افراد دیگر ابراز داشته علاقه واقعى و محبت انسـانـى و بـاارزش نبـوده و همه سـرابـى بـوده انـد. مطمئن باشید اگر آنها به جاى شما بودنـد وضعشان بدتر بـود و حتـم بـدانیـد که علاقه همسرتان به آنها بیشتر نبـود بلکه آنچه بیشتر خـود را نشان مى داد دلزدگى و حتى انزجار بود. فکر نکنید ممکـن بود او با دیگرى مهربانتر باشد. ایـن را بدانید که امید آنکه زندگى شما سامان پذیرد زیاد است. به دلیل آنکه آدمى با ایـن همه خیالپردازى و رویایى زندگى کردن, شما را در یک درگیرى احساسـى انتخاب نکرده, بلکه حداقل در اینجا تعقل نموده و با اندیشه اقدام کرده است. هر چند احساسات نیز دخیل بـوده و هـم اکنـون که وصال را تجربه کرده کمى سرد و بـى عاطفه به نظر مى رسد. اى کاش مى شد همسرتان لختى مى اندیشید و در احساسات خـود, آنچه در گذشته و حال داشته و دارد, دقت مى کرد. عشق و محبت واقعى با گذشت زمان به سردى نمـى گرایـد بلکه هر لحظه و هر روز مثل نهالى که رشد مى کند قویتر و ریشه دارتر مى شود و حتى حـوادث تلخ و گذراى روزمره لرزشى در این تنه محکم ایجاد نمى کند. همسرتان با عشق بیگانه است. او نفهمیده است که از زندگـى, همسر و معشـوق خـود چه مى خواهد و چه انتظارى دارد. او به حقیقتى دل نبسته و تنها به سرابها دل خـوش کرده و حالا غصه دار و خشمگیـن از آنچه فکر مى کرده هست و نبـوده, در خـود فرو رفته است. البته شما نیز تجربه کمى از زندگـى داشته اید و آن گـونه که باید نتـوانسته اید عاطفه و احساس او را هدایت کنید, ولـى هنـوز دیر نشـده است. چنانکه در نامه خـود گفته اید شـوهرتان خصوصیات بسیار خـوب اخلاقى دارد و شما با کمک همیـن خصـوصیات و تقـویت آنها با تحسیـن و تشـویق در کلام خـود نسبت به او مى تـوانید احساسات واقعى او را که طى سالها زیر رویاها و خیال پردازیهایـش پنهان شده, بیدار کنید و جلوه زیباترى به زندگى خود ببخشید. چند نکته را خدمتتان اشاره مى کنیـم, ان شإالله آنها را به کار ببرید و با درایت و هـوشیارى خود و خصلتهاى جذابى که در خـود ذکر نمـودید زنـدگـى را بـراى خـود و همسـر و فـرزنـدتـان شیـریـن تـر سـازید: 1ـ براى جلب محبت همسر خود, بى توجهى و بى مهرى او را به رخـش نکشید زیرا لجاجت او را بیشتر مى کنید. 2ـ به هیچ وجه علاقه هـاى گذشته او به دیگـران را در مقـابل او مطــرح نکنید, زیرا باعث مى گردد آن حـریمـى که در روابط شما بایـد وجـود داشته باشـد دریده شود و او نسبت به ابراز علاقه و تـوجه به دیگران در حضور شما گستاخ گردد و به خـود بـراحتـى اجـازه بیـان آن را بـدهد. 3ـ ایـن اصل کلى را به خاطر داشته باشید که عیوب دیگران را کـوچک نموده و سعى در تإکید و ابراز آن نداشته باشید تا واقعا آن عیوب را بتوانید کاهـش دهید و بالعکـس صفات مثبت و پسندیده در همسر یا هر فرد دیگر را مرتب تقویت کنید و از آن تعریف کنید, خـوبیها را به رخ هـم بکشید تا آنها را در زنـدگـى و در روابط بیـن فـردى خـود پـررنگتـر نمـوده و تقـویت نمـایید. 4ـ تـوقع خود را از همسر خـود در ابراز علاقه کـم کنید. عشق فقط رعایت ظواهر و ابـراز نیست. وقتى او خـوش اخلاق است, سعى در فـراهـم کردن وسایل راحتـى شما را دارد یا با فرزند شما مهربان است و بسیارى رفتارهاى دیگر او که در جهت فراهـم نمـودن آسـایـش و آرامـش شماست, همه نشان از محبت و علاقه او به شما و زنـدگـى خـانـوادگیـش دارد. اینها را کـوچک نشمـاریـد. 5ـ رفتار خـود را در خانه به صـورت مثبت تغییر دهید. مثلا بدرقه کردن او هنگام خـروج از منزل, استقبـال او به هنگام ورود به خانه, محیط خانه را مناسب اداره کردن, رسیدن به سر و وضع خـود. و نیز کـودکتان را مرتب نگاه دارید, با احترام او را صـدا نمایید بخصـوص در مقابل دیگران, اگر کارى از او خـواستیـد و انجام داد از او تشکر کنید (کـوتاه و صمیمى). حتـى به شـوخـى او را دست نیاندازید و رفتـارهـاى منفـى که شمـا را عصبـانـى مـى کنـد را به رخـش نکشید. در مقابل دیگران محبتهاى او را بیان نمایید و از زحمتهاى او قـدردانـى کنیـد. 6ـ وقتى همسرتان در منزل حضور دارد سر خـود را با کار منزل یا بچه گرم نکنید. کنارش بنشینید, با او صحبت کنید, از کار روزانه اش سـوال کنیـد, رفتارهاى مثبت کودک خـود را برایـش تعریف کنید و یا ... آنچه را او دوست دارد در موردش صحبت کنید. 7ـ به جاى آنکه مرتب به خـود یا همسـرتان بگـوییـد ((شما را دوست نـدارد)) یا ((هنـوز به دیگران علاقه دارد)) دائم به خـود تلقیـن و تفهیـم کنید آنکه واقعا براى او ارزش داشته و مـورد علاقه واقعى او بـوده, به طـورى که او را براى همه زندگیـش انتخاب کرده, شما هستید. در عمل نیز در مقابل او چنیـن وانمـود کنید. 8ـ وقتـى او در مـورد مطلبـى صحبت مى کند مشتاقانه کنارش بنشینید و گـوش دهید. به گونه اى با او رفتار کنید که او خـود را عزیزترین فرد و مهمتریـن مرد زندگى شما بداند. 9ـ محبت خود را بى تـوقع نثارش کنید و بلافاصله انتظار عکـس العمل نداشته باشید. همچـون مادرى که بى انتظار پاسخ از جانب کودکـش به او محبت مى کند و عشق مى ورزد و ابراز راحتـى و آرامشـش را فراهـم مـى کند, شما نیز ایـن گـونه عشق ورزیدن و ایثار محبت حقیقى را به او بیاموزید. 10ـ هنگامـى که همسـرتان در منزل است سعى کنید به گـونه اى او را مشغول کنیـد. با صحبت کردن, شـوخـى کردن و بازى با بچه, تا کمتـر تمایل به شنیـدن نـوار یا دیدن آن گـونه فیلمها داشته باشد. یا اینکه بعد از کمى استراحت و رفع خستگى اش از او خواهش کنید براى قدم زدن, رفتـن به پارک حتى براى نیـم ساعت هـم که شده در کنار هـم از منزل خارج شوید یا به دیدن خانواده ایشان یا خـودتان بروید. و به این طریق از انزواى او بکاهید. البته همیشه بر ایـن امر اصرار نـورزیـد که بعضـى از مـواقع وقتـى مرد از سر کار برمى گردد احتیاج دارد در سکـوت و آرامـش خانه استراحتـى داشته باشد. به ایـن نیاز همسرتان تـوجه داشته باشید و احترام بگذارید. ضمنا مطالعه چند کتاب را به شما توصیه مى کنیـم. کتاب ((عشق هرگز کافى نیست.)) و کتاب ((آییـن دوست یابـى)) اثر دیل کارنگـى. از توصیه هاى آن مـى تـوانیـد بهره بگیـریـد. در صـورت صلاحـدیـد همسـر خـود را نیز تشـویق به مطـالعه بنمـاییـد. روشهاى تـوصیه شده, تجـربه شـده و مـوفق بـوده است. شما نیز سعى کنیـد. مطمئن باشید در هر لحظه خـداوند کمکتان مى کند و در هر قـدمى شما را به جلـو مـى برد. اگر حـوصله کنید زندگى خوب و موفقى خواهید داشت و همسرتان را از خـوابى که به آن دچار شـده بیدار خـواهیـد ساخت و او را شرمنـده ایـن همه ایثار و فـداکارى خواهید کرد. روشهاى توصیه شده را سعى کنید به کار برید. در ضمـن مى توانید بعد از مـدتـى که همسـرتان پذیـرش بیشتـرى داشته باشـد در اصفهان به مـرکز مشاوره بهزیستـى جنب بانک خـون مراجعه نمایید. ان شإالله بتـوانند به شما و همسرتان کمک کننـد. از نتیجه کـار مـا را نیز مطلع فـرمـاییــد. خداوند یار و یاورتان.
مادرم مرا تحقیر مى کند خواهر م.ح ـ تهران مهتـاب را دوست دارم, چـون نـور آرامـش بخشـش را دوست مـى دارم. آرامـش را دوست دارم, چون در مادران دیـدمـش و مادران را دوست دارم, چـون ... مـادر یعنـى مهربـانـى, دلـدارى, آرامـش نه یـإس, آزار, تنهایى ... مادرم مرا دوست ندارد. او تنها منتظر اشتباهى است تا تحقیرم کند و تلقیـن کند نمـى تـوانـى, بـى لیـاقتـى, بـى دست و پـایـى و ... مى دانـم مادرم مشکلات شغلـى و فکرى زیاد دارد و اغلب اوقات خسته و عصبانى است, امـا چـرا تنها بـراى مـن و بـراى پسـرخـاله هـایــم نه. او و خاله با هم مرا تحقیر و تمسخر مـى کنند و پسرخاله ها هـم. با ایـن رفتار و اخلاق مادرم چه کنم؟ زندگى زیباست مـن حـس مى کنـم شادیها را مى توان تقسیـم کرد مى تـوان تصـویرى از لبخنـد را بر لب بغض کهن تـرسیـم کـرد خـواهر گرامـى! در برابـر ایـن درد دل معصـومانه و دردآلود چه جـوابى باید داد! پدرها و مادرهایى که شاید کلماتى از این درد دلها به گوشتان بخـورد, رنج ایـن نوجـوانان را چگونه پاسخى باید داد. نوجـوانى که چنیـن ساده و پیرایه و لطیف, غصه هاى خـود را مى گـوید. غصه هایى که شاید به نظر ما بزرگترها کوچک و خنده دار بیایند ولـى به سنگینـى کـوه دل ایـن نوجوان و امثال او را مىآزارد. وقتى دل کـوچکى تلنبار ایـن غصه ها شـود دیگر مجالى براى بزرگ شدن نمى یابد. ما که فرزندان کوچکمان را دوست داریم به عشق آنها مى خـوابیم و برمى خیزیـم و پنجه در مشکلات زنـدگـى مـى افکنیـم, چگـونه دل عاشقمـان طـاقت دیـدن و شنیدن رنج فرزندانمان را دارد و چگونه گوش دل, به ایـن نجـواى حزن انگیز کر شده است. چرا حالا نوجـوان را چنان تربیت نکنیـم که با عزت نفس و کفایت نفـس و بلندهمتى رشد کند, و فردا که جـوانى و پدرى و مادرى شد, نتـواند قویتر و بالنده تر به تربیت جامعه دیگرى, رو به کمال بپردازد. چرا به جاى محکـم کردن نیروى اراده و خـودباورى در آنها, بـى ارادگـى و تسلیـم بـودن از صـاحبـان قـدرت و احسـاس حقـارت را در آنها رشـد مـى دهیـم. گاهى واقعا هیچ قصد آزار فرزندمان را نداریـم ولى چشمان تیز آنها همه حرکات و حرفهاى ما را زیر نظر دارد. به همیـن دلیل نوجـوان هر چیز را بزرگ نمایى مى کند و حتى حادثه هاى کوچک, بخصوص وقتى زیاد تکرار شـود و ما به آن بى تـوجهى کنیـم, نزد او بسیار مهم و بزرگ جلوه مى کند. نوجوان را در مقابل دیگران نباید سرزنـش کرد و موجب تحقیر او شد. با تکرار این مسإله, عزت نفس او را از بیـن مى بریم. گاهى والدیـن با وجـود رو در بایستى با دیگران در مقابل آنها فرزندشان را سبک شمرده و مورد تنبیه یا تـوهیـن قرار مى دهند, ولى اگر فرزند دیگرى حتى حرکات و سکنات ناپسندى نشان دهد باز هـم مـورد نـوازش و تـوجه ما قرار مى گیرد. آن وقت این کـودک یا نـوجـوان در ایـن تناقض رفتار گیج و سرگردان مـى ماند, که بالاخره کدام کار غلط است. یا چرا براى رفتارهایـى مشابه یکـى تـوجه مـى گیرد ولـى مـن مواخذه مى شـوم. حتى اگر ما در مـورد ایـن رفتارهاى خـود بصیرت نداشته باشیـم, فرزندمان آن را به عمد تعبیر و تفسیر مى کند و حمل بر بـى مهرى ما مى کند. احساس طـرد شـدن, تحقیر شـدن در او ریشه مـى گیـرد و هـر روز بیشتـر او را از ما دور مـى سازد. این دورى نـوجـوان از والدیـن منجر به کاهـش تإثیر تربیت یا انتقال تجـربیـات مـا و آمـوزش مهارتهاى زنـدگـى به او مـى گــردد. ایـن وضع آغاز آغاز بحرانى دردناک است که مـى تـواند کل خانـواده را تحت الشعاع قـرار داده و منجـر به آشفتگـى محیط خـانـواده گردد. به نوجـوان باید آموخت بتـواند احساس خود را به کلام تبدیل کند. مهارت برقرارى ارتباط با دیگران را بیاموزد تا قادر باشد ما را از احساسات درونى خویـش آگاه کند. و به محض بیان احساسش برخوردى تمسخرآمیز یا طردآمیز نداشته باشیـم, بلکه رفتارى توإم با احترام و پذیرش, تا او یاد بگیرد در فضایى تـوإم با آرامـش, نظرات خـود را بیان کند و از ایـن طریق ما متـوجه سوءتفاهمها و سـوءبرداشتهاى نـوجـوان که مـوجب آزردگـى خـاطـر او مـى شـود, گـردیـم. اما شما خواهر گرامى, هر چند آنچه گفته شد جهت آگاهى بیشتر والدیـن بـود, اما در مورد این احساس تلخى که پیدا کرده اید باید بگوییـم, بعضى مواقع والدیـن به دلیل خستگـى و فشار جسمى و روانى شدید, آن حـوصله اى را که باید در برخـورد با اطرافیان از جمله فرزندان داشته باشند نشان نمـى دهند. اگر قدرى از فشار کار و مسـوولیتهاى آنها در منزل کاسته شـود تا فرصتـى براى تجدید قـواى جسمى, روانى بیابند بالطبع خیلـى بهتر و راحت تر قادر خواهند بـود براى فرزندان خـود وقتـى بگذارنـد و دمـى را به درد دلهاى آنـان گـوش بسپـارنـد. وقتى مادر خسته است شما به او توجه کنید و نشان دهید که مى خواهید براى آسایـش او کمکى کنید یا حتى پذیرایى از او بنمایید و یا با انجام کارهاى شخصى خـود و اجتناب از به هـم ریختـن وسایل خانه و دقت در نظم و تـرتیب منزل, ایـن محبت و تـوجه را به او نشان دهید. وقتـى دغدغه کارى نـدارد سعى کنید با مادرتان صحبت کنید. ایـن مادرتان است که باید شنـونده زمزمه ها و حرفهاى شما و راهنمایتان و حتى مشاورتان باشد. به مادر خود اعتماد کنیـد و هر چه بیشتر خـود را با احتـرام گذاشتـن, مطیع او بـودن و حسـاس بـودن به حـرفهایـش, به او نزدیک کنیــد. هیچ دوستـى, بهتـر از اعضاى درجه اول خـانـواده و محـرم انسان نخـواهـد بـود. روى هر برخـورد و هر حرف بیـش از حد حساس نباشید و خیلى به هر موضوع کوچک بها ندهید. نسبت به بیشتر ایـن برخوردها یا حرفها بى اعتنا باشید تا دیگران نیز از ایـن حسـاسیت شمـا سـوءاستفـاده نکننـد. شـاد بـاشیــد.
از دست خواهرم چه کنم؟
خواهر ن.م.ح ـ قزوین 24 سـاله هستـم. فـاصله سنـى بـا خـواهـر کـوچکتـرم 4 سـال مـى بـاشــد. او در سـوم راهنمایـى به دلیل معاشـرت با دوستان نابـاب تغییـر اخلاق داد و به گرایشهاى ناجورى روى آورد. به ایـن دلایل همیشه ما با هـم قهر بودیم و همه تلاش من در اصلاح او بود. تا بالاخره کمى به راه آمد. مـن با وجود قبـولى در دانشگاه آزاد به خاطر مشکلات مادى انصراف داده تا زمینه تحصیل براى خـواهرم فراهـم شود و بـا سـرگـرم شـدن به تحصیل دست از رفتـار بـدش بــردارد. ولى متإسفانه هنوز این رفتارها ادامه داشته و مدام بر سر ایـن مسایل در خانه ما درگیرى و قهر و دعواست. دیگر حضـور ایـن خـواهر در خانه برایـم مشکل است و ترجیح مى دهم خانه نباشـم. تحمل ایـن شرایط زندگى برایم سخت شده است. هـم اکنون بـراى تـإمیـن معاش و کمک به مخارج خـانه کار مـى کنـم و درآمـد ناچیزى دارم. مى خواهـم مادر و خواهرم را به مشهد بفرستـم تا شاید نـور ایمان به دل خـواهرم بتابـد. خـواهر گرامـى! خیلـى پسندیده است که شما تا ایـن حد نسبت به آنچه در مـورد اطرافیان مى گذرد هوشیار و حساس هستید و در بحرانى تریـن شرایط خـواهرتان تـوانستید او را از ورطه فساد و انحراف نجات دهید و حالا نیز نگران وضع خـواهر و بى توجهى هاى او به توصیه هایتان هستید. خواهر گرامى, درست است که ایثار و از خـودگذشتگـى ممدوح است و از عواملـى است که سبب رشـد و کمال انسان مـى شـود اما ایـن بذل و بخششها و مایه گذاشتـن براى دیگران حدى دارد. منظورمان وضعیتـى است که ابتدا ذکر کردید و گفتید ترک تحصیل کـردید تا در خانه نزد مادر و خـواهرتان باشیـد و او بتـوانـد دانشگاه بـرود. شما چهار سال فاصله سنـى با خواهرتان داشتید و مـى تـوانستیـد دانشگاه خـود را ادامه دهید و تا او به حد دیپلـم و دانشگاه برسد دیگر شما اواخر تحصیلتان بود و چنـدان فشارى همزمان به خانـواده وارد نمـى شـد. اگر دلایل دیگرى داشته ایـد و انصراف از تحصیل داده ایـد, چیزى نمـى دانیـم ولـى اینکه چنیـن کارى را عجـولانه انجام بـدهید ولـى مرتب در ذهـن خـود آن را مرور کنید و تـردیـد در درستـى یا نادرستى کار داشته باشید درست نیست; چرا که یا دچار ندامت و افسـوس مى شوید که فرصتـى نیکـو را از دست داده اید, و یا دچار خشـم نسبت به خـواهرتان مى شـوید و همیشه ایـن منت را بر او خـواهید داشت. حالا هـم که مى بینید او چندان سپاسگزار نیست و با شما لجبازى مى کند ایـن آتش درونى خشـم و پشیمانى شعله ورتر خواهد شد و بالطبع روى رفتار و واکنش شما نسبت به خواهرتان مـوثر خـواهد بـود و واکنـش متقابلى که او نشان مى دهد روز به روز فاصله بیـن شما را بیشتر و بیشتر خـواهد ساخت. در اسلام به از خودگذشتگى, احسان, بخشـش و انفاق و بسیارى دیگر از اعمال و رفتـار حسنه تـوصیه شـده است ولـى در انجام همه آنها اعتـدال و میانه روى را خواسته است. در آیه مبارکه مى خوانیـم: ((نه هرگز دست خـود در احسان به خلق را محکـم بسته دار و نه بسیار باز و گشاده دار که هر کدام را انجام دهى به نکوهش و حسـرت خـواهـى نشست.))(سـوره اسـرإ, آیه 29) نکته دیگـر که حائز اهمیت است, احساس مسوولیت بیـش از حد شما نسبت به خواهرتان است و گویا همیشه سعى کرده اید جاى مادر را در برخورد با او بگیرید. مثل یک مادر برایش دل بسوزانید, نگرانـش باشید یا در فکر نصیحت او باشید و ایـن عامل دیگرى براى دور شدن شما دو خواهر از یکـدیگر شـده است. شما خواهر بزرگتر او هستید نه مادر او. خـواهر یا برادر بزرگتر هـم, اگر پدر فـوت کرده یا بسیار پیر و ناتوان شده, مى تـوانند نقشى در ایـن مـورد به عهده بگیرند. از آنها بایستـى کمک بگیرید. از طریق نزدیکتر شدن به او, محبت کردن و پذیرفتـن او مى تـوان بهتر به دنیاى درون او پـى برد. چـون رابطه ها در خانه یا تحکـمآمیز است یا خیلـى سرد, او هـم ترجیح مـى دهـد بیشتـر اوقات خـود را با دوستانـش بگذراند. دلیلى ندارد همه مسـوولیتها را به تنهایى به دوش بکشیـد و بیـش از حـد خـودشکنـى کنیـد. به نیازهاى واقعى خـودتان هم بایستى اهمیت بدهید و حالا هـم که مشغول کار کردن هستید و درآمدى دارید براى جلـوگیرى از دلزدگـى و خشمى که در آینده ممکـن است در دلتان خانه کنـد از خودشکنـى اجتناب کنید. همیشه لازم نیست قبل از درخـواست دیگران و یا نیاز حقیقـى آنها بـرایشان کارى کـرد و بعد متـوقع, که چـرا آنها متوجه زحمت ما نبوده و قدرشناس نیستند. براى کـم کردن تنشهاى موجـود میان خود و خواهرتان نخست سعى کنید دست از نصیحت کردن دایم یا ایراد گرفتـن و انتقاد نمودن بکشید. ((اصرار و تکرار سرزنش موجب برانگیختـن لجاجت و سرکشى مى شود)). اگر هـم اکنون روى برخـوردهاى شما حساس شده است از تـوان خـواهر و برادر بزرگترتان کمک بگیرید. به جاى تحقیر یا تمسخر او یا تندخویـى با وى که سبب سـوءتفاهـم شـود و خـواهرتان آن را حمل بر حسادت یا دشمنـى نماید, احتـرام بیـن خـود را حفظ کنیـد و به جاى قهر کـردن, آرامـش در برخورد را پیشه کنید. حتما براى با هـم بودن و مهربان بـودن ضرورتى ندارد صد در صد سلیقه هایتان مثل هـم باشـد و در مـورد همه مسایل یک جـور فکر کنیـد و به یک شکل ابراز احساسات نمایید. وقتى از رشد انسان در تعاملهاى اجتماعى سخـن مى گوییم منظور همیـن است که با استفاده از تفاوت آرإ و سلیقه, شیـوه هاى جـدیـدى در عمل کـردن یا فکـر کـردن ابـداع شـود که ضعفهاى قبلـى را بپـوشـانـد و اصلاح نمایـد. نه شما و نه خواهرتان هیچ کـدام قادر نخـواهیـد بود دقیقا مثل هم بـوده و شبیه هـم فکـر و احساس داشته و عین هم عمل کنید. اگر هـم ایـن گـونه باشد غلط است و مشکلاتى را در پى خواهد داشت و منجر به وابستگى مفرط مى شود. پس تا حد ممکـن, این تفاوتها را تحمل کرده و به فکر هـم احترام بگذاریـد و در فضایـى عارى از تحقیر, تمسخر یا انتقاد و طـرد کـردن, با یکـدیگر گفتگـو کنیـد و تلاشتان فقط ایـن باشـد که ایده هایتان را براى دیگران تبییـن کنیـد نه اینکه دیگرى را وادار به پذیرفتـن نمایید. شنـونـده خـوبـى براى حرفهاى دیگران باشید. بـدون قضاوت و با آرامـش, نظریه مخـالف خـود را بشنـویـد و در مـورد آن فکـر کنیــد. و بعد در مـورد رد یـا قبـول آن تصمیـم بگیـریــد. بیـش از انتقاد کردن از صفات منفى دیگران, خصوصیات مثبت آنها را مد نظر آورید و مورد تـوجه و تحسین قرار دهید و با بزرگ نمایى کردن ایـن صفات حسنه, آن صفات ناپسند را تحلیل ببرید. پس خلاصه بگوییم: 1ـ از مهارتهاى ارتباطـى که چند مـورد آن به اختصار بیان شد در برقرارى رابطه صحیح با خواهر خود استفاده نمایید. 2ـ در برخوردها اعتـدال نگه دارید. نه چندان خـود را قربانـى دیگران سازید که راه رشد را بر خود ببندید و بعد به آتـش حسرت و رنج و گاه منت گذارى بر دیگران گرفتار شـوید و نه چندان بى تفاوت و بى درد با مسایل پیرامـون خود برخـورد کنید که کمتـریـن کمک به اطـرافیـان را از آنها دریغ نمـاییــد. 3ـ به نیازهاى خود در حد معقـول بها دهید. آینده خـود را هـم در نظر بگیرید و فرصتها را بى دلیل از دست ندهید تا بعد نه خود و نه دیگرى را مورد سرزنـش قرار ندهید. 4ـ در حل هر مشکلـى براى اثبات تـوانایـى خـود سعى نکنیـد همه مسـوولیت را به تنهایى به دوش بگیرید. از دیگر منابع حمایتى خانـواده هـم کمک بگیرید تا دچار ناتـوانـى و عجز مفرط در حل مشکلات نشـویـد. در صـورت ضرورت از افراد دیگر مثل فامیلهاى نزدیک یا حتى مشاور مى تـوان در برخـورد با مسایل خانوادگى کمک گرفت. شـایـد نسبت به حـرفها و تـوصیه هاى اینها پذیـرش بیشتـرى وجـود داشته بـاشـد. حق یارتان.
تنبل, پـرخـواب,خیالباف و بـى انضبـاطـم! خـواهـر ب.الف ـ تهران زنـى بیست و یک ساله و متاهل هستـم. همسر خـوب و فداکـارى دارم. اما از چندیـن مشکل رنج مى برم; به طـورى که زنـدگـى بـر مـن تلخ و غیــر قابل تحمل شـده است. نسبت به رفتار دیگران با خـودحساسـم و مدام در باره آنچـه با مـن کرده اند فکر مـى کنـم. در تنهایى زیاد گریه کرده و دائم خودخـورى مى کنـم. از آنها بتى از نفرت مى سازم ولـى وقتـى با آنان روبه رو مى شـوم با خـود مــى گـویـم آن قدرها هـم بد نیستند. ایـن احساس موجب تنزل مراتب روحـى ام شده و خود را بـسیار حقیر و ناچیز مى پندارم. مشکل دیگرم تنبلى,پـرخـوابـى و پـرخـورى است که اخیـرا به آن مبتلا شده ام. چنان بى اراده شده ام که حتى جلـوى خوردن زیاد خـود را نمى تـوانـم بگیرم و ایـن بـى ارادگـى مرا فـردى منفعل ساخته است به طـورى که هیچ کارى را حـوصله نـدارم انجام دهم یا پى گیرى کنم. همه را نیمه کاره رها مى کنـم. مشکل سوم مـن خیالبافى مفرط است که مـوجب شـده بیشتر اوقات در اوهام سیر کنـم و در کارها کنـد باشـم. تمـرکز کافـى بـراى انجام کارهایـم نـداشته باشـم, حتـى مـوقع خـوابیـدن ایـن خیالبافیها موجب دیر بخواب رفتـن مـن مى شود. گیجى و حواس پرتى زیادم موجب بروز مشکلات زیـاد و حتـى تـاثـیـر منفـى در روابط مـن و همسـرم شـده است. البته ایـن قـوه تخیل در بعضـى جاها منجـر به پیشـرفت مـن شـده است مثل شعر و قصه نویسى و نقاشى و ... مشکل آخر مـن بى نظمى و بـى انضباطـى در کارهاى خانه است. هر چه سعى مى کنـم باز همه چیز را خـراب مـى کنـم. ایـن مشکلات مـرا از سیر در اهـدافـم بازداشته است. بگویید چگـونه از استعدادها و نعمتهایـى که خداوند در اختیارم گذاشته به نحـو احسـن استفـاده کنـم و ایـن عیـوب را در خـود از بیـن ببــرم. خواهر گرامى! تمام حالاتى که شما از خـود به عنـوان صفات شخصیتى نامطلـوب بیان نمـودیـد, علائم نـوعى افسردگى است به نام افسردگى ((آتیپیک)) که با افسـردگـى معمـول که ممکـن است در ذهـن شمـا بـاشـد متفــاوت است. علائم عمده افسردگى و دلتنگى, بى حـوصلگى, پرخوابى, پرخورى, دیر به خواب رفتـن, اختلال در تمـرکز و کاهـش دقت در انجـام کـارها و حـواس پـرتـى و نـاتـوانـى از تصمیـم گیرى, اضطـراب, کاهـش انـرژى و خستگـى پذیرى, کمـى اعتماد به نفـس, خـود ملامتگرى, بدبینى و زودرنجى نسبت به اطرافیان, ناامیدى و احساس درماندگى بـوده و در نـوع افسردگـى آتیپیک علائم غالب فرد پرخوابـى, پـرخـورى, اضطراب و احساس سنگینـى در اندام مـى باشـد. شما ایـن حالاتـى که برایتان رخ داده را به عنـوان تغییر وضع روحى و شخصیتى خـود حساب کرده اید و سخت نگران شده اید در صـورتـى که این وضع مـوقتـى بـوده و قابل علاج است و ایـن همه رنج کشیـدن و خـود را مقصـر قلمداد نمودن بى مـورد است. با درمان مناسب, ایـن حالات به خـوبـى قابل جبران و بهبودى بوده و ایـن نگرش منفى هم که نسبت به خود و محیط پیدا کرده اید رفع شده و از بیـن مى رود. لذا به شما تـوصیه مى کنیـم حتما به روانپزشک مراجعه نموده و وضع خـود را با او در میان بگذاریـد. هم مصـرف دارو و هـم تـوصیه هاى رفتارى و روان درمانـى (شنـاخت درمانـى) به شمـا کمک زیادى خـواهـد کـرد.مـویـد بـاشیـد.
با خانواده شوهرم چه کنم؟
خواهر الف.ع ـ اصفهان هفت سـال پیـش در سـن پـانزده سـالگـى به همسـرى مـردى در آمــدم که هیچ شناختـى از او نداشتـم. در دوران عقد به واسطه رفتار بد خانـواده او و دروغهایى که به ما گفته بـودند, پدرم تصمیـم گرفت عقد ما را بهم بزند ولـى با وساطت دیگران قضیه حل شد. خانواده شـوهرم بسیار مادى هستند و در مـوارد زیادى حقوق همسرم را که برایش زحمت کشیده بـود زیر پا گذاشتند و پولهایـش را پدر وى تصاحب کرد. حالا بعد از گذشت چندیـن سال هنـوز جبران نکرده و اجازه حتى اعتراض را به همسرم نمى دهند. خانـواده او هیچ حمایتى از ما نمـى کنند و حتى هر حرکتـى هـم که او در جهت بهبـود وضع زنـدگیمـان بکنـد به او ایـراد مـى گیـرند. خواهر گرامى! در مسائل بیـن پدر و پسر هر چند به شما هـم مربـوط شود, تا آنجا که ممکـن است مداخله نکنید چـون منجر به تشدید آن مـى شـود. در هر حال از همسر خـود حمایت کنید و در جهت تلاشـى بیشتر براى زنـدگـى او را تشـویق کنیـد تا با نیروى بیشتر براى حل مسائل خـود اقـدام کند. اگر شما از وضع مـوجـود ناراحت و نگرانید, او هـم ناراحت است. اگر او نسبت به پدر خـویـش جسارت نمى کند ایـن را حمل بر ضعف او نکرده و ناتوانـش نخوانید. براى یک مرد این بدتریـن نسبتها است بخصـوص از طرف همسر; زیرا یک مرد در درجه اول دوست دارد در محیط خانواده خـود عزیز و مـورد تکـریـم بـاشـد, سپـس در بیـرون از خـانه خــود. او در خارج از خانه مشکلات زیادى دارد; آن هـم با پدر خـود که با یک غریبه فرق دارد و نمى تـواند برخـوردى را که با یک غریبه مى کند با او داشته باشد و واقعا هـم چنیـن است. حال اگر در محیط خانواده و همسر خـود احساس حمایت نکند و مرتب مـورد سرزنـش یا نق زدن قرار گیرد و پشت او خالى باشد دیگر چه امیدى براى تلاش بیشتر دارد. در مرحله اول براى حل مشکل حقوقى پدرشـوهر و همسرتان از نظر ریـش سفیدان فامیل استفاده کنید و امیدواریـم با گذشت پدرشوهر و مداخله ریش سفیدان مشکل شما حل شود. در مـورد انتخاب شغل, انتخاب با شما است. و در درجه اول همسرتان باید در باره ایـن امر راضـى باشنـد. اگر در مـورد کارتان حـدود را رعایت بفرماییـد, مانعى ندارد. ولـى حتما از نظر همسـرتان بهره بگیریـد تا در آینـده نیز از حمایت او بـرخـوردار بـاشیـد و عملـى را در ایـن جهت بـدون رضـایت او انجـام نـدهیــد. همیشه به خاطر داشته باشید اگر در زندگیتان مشکلـى پیـش مىآید و گاه نیز قادر به حل آن نیستید, نباید آن را به خـود نسبت دهید و ایـن گـونه نتیجه گیرى کنید که اگر نتوانستم مشکلى را حل کنم به دلیل ضعف و ناتوانى یا بى ارادگى مـن است. ممکـن است و حتما نیز چنیـن است که عوامل دیگرى هم در حل یا عدم حل یک مسإله نقش دارند. اما یک چیز مسلـم است و آن اینکه ما اگر بتوانیم خوب فکر کنیـم و جوانب مسائل را خوب بررسى کنیم و با افراد عاقل نیز مشـورت کنیم قادر خـواهیـم بـود تا حد زیـادى بـر مشکلات خـویـش غلبه نمـاییـم.مـویـد بـاشیـد.
خود را دست کم نگیرید خواهرT.g.H ـ نایین دخترى پانزده ساله و اول متوسطه هستم. یک برادر و دو خواهر دارم و دومیـن فرزند خانواده مى باشم. از صفات بدى در خود رنج مى برم, مثل تنبلى, نداشتـن مسوولیت پذیرى, خودکار نبودن, کندى در انجام هر کار, بى برنامگى و نداشتـن اعتماد به نفس. به همین دلایل بعضى اوقات مورد سرزنش مادر قرار مى گیرم. احساس مى کنم همه صفات بد, دست به دست هم داده اند تا از مـن انسان بـدى بسازند, چـون در واقعیت نتـوانسته ام خـود را تغییر دهـم, به دنیاى خیالات و رویا پناه برده ام. خـواهر گرامى! شما در سنینى به سر مى برید که تا حدى هر نوجـوان چنیـن سردرگمى را در مـورد انتخاب هدف, انگیزه فعالیت یا شیـوه عملکرد خـود پیدا مى کند, ولى مهمتر آن است که ایـن حالات, کـوتاه مدت و گذرا باشد و با تـوجه به اطلاعاتـى که شما از محیط مـدرسه, جـامعه و خـانـواده دریافت مـى کنیـد و شیـوه هاى تـربیتـى خانواده, یعنى آنچه خانواده براى نـوجـوانـى مثل شما از نظر فراگیرى یا انجام دادن در اولویت قرار مى دهند, بتـوانید هر چه سریعتر به وضع خـود سامانى بدهید و مسیرى را براى خـود برگزینید و با انگیزه هاى قـویترى فعالیت کنیـد. آنچه به انسان کمک مى کند کارى را که شروع کرده خـوب و به مـوقع به پایان برساند, یکى, هـدف از انجام ایـن فعالیت است; یعنـى در نهایت شما مـى خـواهیـد چه بکنیـد. و دیگرى, انگیزه و جوشش درونى براى انجام کار است. و ایـن اهداف ما هستند که در ما انگیزشـى ایجاد مى کنند. هر چه هدف ما واقعى تر و مفیدتر باشد و در سازندگـى جسمـى یا روحـى و معنـوى ما مـوثرتر باشد انگیزه ما طبعا قـویتر خـواهد بـود. وقتى شما کارى را بیهوده و بى هدف شروع کنید, خوب مسلـم است که هم تلاشتان براى انجام سریعتر آن کمتر است, هم ممکـن است میانه راه خسته و دلزده شوید و آن را رها کنید. شما به دلیل دقت نکردن کافى و محاسبه غلط روى تـواناییها و استعدادهاى خود با چنـد نکته منفـى که در خود دیده اید کل شخصیت خـود را زیر سـوال برده ایـد و با عینک بدبینـى به خود نگاه مى کنید و خود را آدم بدى مـى شناسید. خـوب وقتـى شما خودتان چنیـن قضاوتى نسبت به خـود داشته باشید اعتماد به نفستان کـم مى شـود و دست به هر کارى بزنید خـود را محکـوم به شکست مـى بینیـد و راهـى جز عقب نشینـى نمـى شناسیـد. خطاها و اشتباهات خـود را بـى دلیل تعمیـم نـدهیـد. به نکات مثبت وجودتان نیز بیندیشید. حتما کارهایى هست که شما انجام مى دهید و حتى مورد تإیید و یا تشـویق از جانب دیگران نیز قرار گرفته اید. یا وقتـى دیگران را دچار مشکل دیده اید به آنها کمک کرده اید و حتـى در کمک به آنها مـوفق بـوده ایـد و یا ... بسیارى از صفات خـوب دیگـر, بخصـوص ایمان و اعتقـاد شما به خـدا که در نامه خـود ابتـدا از او کمک خواسته اید و سپس از بندگان خدا و این بزرگترین و عالى تریـن صفت و خصیصه در یک انسان آن هم در دوره نوجوانى است. بـراى بحثـى روشنتـر و دریافت اطلاعاتـى بیشتـر به شمـا تـوصیه مـى کنیـم کتـاب روانشنـاسـى تنبلـى, اثـر ادوانـس بلـس و تـرجمه مهدى قـراچه داغى را مطــالعه بفـرمـاییـد. ان شـإالله مفیـد بـاشـد.مـوفق بـاشیــد. احتیاط و وسـواس بیـش از حد برادر م. ع. س ـ یزد برادر گرامى! ما به دقت نامه مفصل شما را خـواندیـم. با تـوجه به آنچه نوشته اید به نظر مى رسد شما در انجام کارها, رفتار و حتـى افکار خـود وسـواس زیادى به خرج مى دهید. ایـن همه اشتغال ذهنى داشتـن در مورد حجاب خواهران یا برخورد با آنها و نگران شدن از حتى نگاه کردن یک لحظه به صورت یا دستهاى آنها, و یا مرور کردن مکرر برخـوردهاى روزانه با دیگران یا تحلیل افکار دیگران نسبت به خودتان مى تـواند منجر به مصرف انرژى روانـى زیادى از شما گـردد و مـوجب جـدا شـدن ناخـواسته شما بـا گذشت زمان از دیگـران شـده و به نظر دیگـران فـرد عجیبـى جلـوه خـواهیـد کـرد. برادر گرامى, شما خود اهل قرائت قرآن و آشنا به قرآن هستید. در قرآن کریـم با عتاب به کسانى که از خدا و رسولـش پیـش یا پس بیفتند سخـن مى گوید و وعده عذاب مـى دهد. در رعایت احکام شریعت باید آن گـونه که رسـول خدا(ص) و ائمه اطهار(ع) فرموده اند عمل نمود. ایـن را بدانید به تعبیر حضرت على(ع) ((انسان از هر چه بترسد به وسیله آن هلاک مـى شـود.)) شما ترس از خـدا ((تقـوا)) را با ترس از دیگران و ترس از خطا کردن اشتباه گرفته اید. محدودیت غیر عادى و نگرانـى بیـش از حد در ایـن مـورد, خـود دامى مـى شـود براى شکار شما. سعى کنید در زندگـى خود, چنان که خـود نیز واقعا تمـایل داریـد, طبق آنچه ائمه بزرگـوار(ع) مـى گـوینـد عمل کنیـد. احتیـاطها و نگرانیهاى شخصـى را ملاک قرار نـدهیـد. در مـورد ازدواج شما, از تجربه اجتماعى والـدیـن, سواى تـوجه به سـواد و تحصیلات آنها, بهره بسیار بگیرید. یک زنـدگـى مشترک بـراى یک فـرد تحصیل نکرده و تحصیل کرده نکات مشتـرک بسیار دارد. دخالت دادن و نظر خـواستـن از آنها شـرط عقل است. از طـرف دیگر شما تنها به جنبه هاى ظاهرى فرد مورد علاقه و داشتـن پوشـش ظاهر توجه نکنید بلکه علاوه بر آن رفتار و سلوک ایشان با دیگران و خانواده او و نقـش آن خـواهر در خانواده نیز از عناصر مهمى هستند که بایستى به آنها تـوجه داشته باشید. کسى که در محیط کار خوب عمل کند دلیل حتمى نیست که در زندگى خانوادگى نیز همیـن قدر سخت کـوش و فعال باشد. و در زمینه تحقیق نیز ناچاریـد از والـدیـن و بخصـوص خواهران و مادر خـود کمک بگیرید و به نظر آنها هـم اهمیت بـدهید. البته منظور تسلیـم بـودن صرف شما در مقابل نظر خانـواده نیست بلکه احتـرام و تـوجه و بهره گیـرى از نظرات و تجـربه آنها مى باشد. برادر گرامى, در پایان باید یادآور شویـم آنچه مى تواند انسان را در مقابل شیطان و وسوسه هایـش حفظ کنـد و وسـوسه هاى او را بـى اثر سازد, ترس از شیطان یا تنها تـرس از نفـس خود و مهار کردن خـود نیست. چرا که اگر فقط اینها باشد شرک است یا رهبانیت; و در اسلام رهبانیت جایى ندارد. بلکه آن عامل اساسـى و اصلـى در مقابله با شیطان, اخلاص در عمل و عقیده است و بنده مخلص خدا بـودن. طبق نص صریح قرآن ایـن سـوگندى است که شیطان رجیـم در برابر حق تعالـى بعد از آنکه خـداونـد به او مهلت داده, خـورده است: ((خـدایـا به عزت و بزرگیت قســم مى خـورم که همه بندگانت را اغوا مى کنـم مگر بندگان مخلصت را)). (سـوره ص, آیه 83) آنچه مى تـواند حافظ شما از وسـوسه ها باشد احتیاطهاى مفرط و نامعقـول نیست بلکه مخلص شـدن و خـالص بـودن به خـاطـر خــداست. البته انسان مومـن اهل احتیاط معقول و بجا در حفظ دیـن و ارزشهاى ایمانى خـود مـى باشـد اما زنـدگـى همه اش احتیاط و وسـواس به خرج دادن نیست بـویژه که ایـن فشـارهـا در بسیـارى مـوارد نتیجه عکـس مـى دهـد.مـوفق بـاشید.
|