((بتول جعفرى))
ارمغان بهشت دیـرى است, که در ایـن دیـر, آتشـى هزار سـاله بـر پــاست.
همچنان مى سوزد و گویى خاموشى ندارد.
ایـوان مدائن, با چهارده کنگره اش, پا بر جاست و خانه کفر و بتکده ها و میکده ها نیز, محکم.
گمان نمى رود, کوههاى به ظاهر استـوار ظلـم, ناگاه چونان کرکى به هوا برخیزند; و فـرهنگ بـى مقـدار و شـإن قتل و غارت و حق کشـى, متزلزل شود.
ایـن کفر, سالهاست, که از دیروز به امروز حـرکت کرده و همچنان گمان مـى رود که خواهد رفت.
در دیار ریگهاى داغ, در خـاک بـى روح حجـاز, فسـاد و تبـاهـى, بیـداد مـى کنـد.
زن, دلش سراسر, رنج بى حرمتى ست.
رنج اغراق در وصف بـى مقـدارى زن و در آخـر, احتـراق آمـال و آرزوهـایش.
اینجا, همه باید پاى حرف ابلیس باشند.
فریاد از این زمانه دون مایه فرومایه.
آیا مـى شـود, ارمغانـى, هـدیه اى, نه, که ((فرشته حقـى)) بیاید و داد از بیداد بستاند و انتقامـى از ایـن بتهاى برخاسته از گلهاى عبث باز پـس گیرد؟! اینجا, سرزمین تب دار و خاک خورده حجاز است.
که نفـس در سینه مـى تپـد, امـا دریغ از تـوان تنفـس.
که روح در جـان پـر پـر مـى زنـد, امـا دریغ از هـدایتـى صـادق و سـالم.
زیر آوار خشـم پـدر, سالهاست که آرزوهاى مادران, زنده زنـده مـى میـرنـد وقتـى نوزادى بى زبان را در پناه نور ظلم دیده مهتاب, ایـن شاهد همیشه بیدار, به آغوش فشرده خاک, جان مى سپارند.
که زنـان, در ایـن واویلا, فـرامـوش کـرده انـد که ((مـریـم)) هـم زن بــود.
به ناگـاه, نـدایـى نـور مـى پـراکنـد; طنیـن مـى افکنـد که ((احمـد)) مـىآیـد:
((و مبشرا برسـول یإتى مـن بعدى اسمه احمد)) و تمام بتهاى بیهوده سرافراشته, فرو مى ریزند.
آتشکده هزار ساله خاکستر بر سر مى ریزد.
ستاره ها, به وجـد مـىآینـد و شیطان, در به در, هـراسان و بـى هـدف, مـى گـریزد.
عطر خـوشبتخـى, فضاى بیابان را طـى مى کند و همه در تلاطـم اند که ایـن رایحه از کدامین خانه مىآید؟ خوشا به سعادت ((آمنه)).
که چه مقـامـى دارد. چه عظمتـى, چه جـایگـاه رفیع و منیعى.
و التیـام دلهاى افگـار و سـوخته از رنج ستـم, در دستـان او مـى درخشـد.
خورشیدى ماندنى تر از آفتاب, شکفت.
و از این پـس, هفـدهـم ربیع الاول را همیشه شادمانیـم و مسـرور ((و ایـن ارمغان بى افـول خـورشید پرفروغ کـوه استـوار بـى مثال)) ((محمـد امیـن)), را که رسـول پـروردگار جهانیان است, نامـش را, نیایشـش را, اهل بیتش را و همه خاطـراتـش را عاشقـانه و صـادقـانه پـاس مـى داریـم تـا قیـام روز حشــر.