اندر احوالات دیگران (2)
گـزارش برنامـه رفیع افتخار
بینندگان عزیز! اینک زمان پخـش زنده برنامه پرطرفـدار ((ارزشها در خانـواده)) که از طـرف ((مـوسسه دفـاع از حقـوق خـانـواده)) تهیه مـى شـود; رسیـــده است.
قبل از دیـدن ایـن بـرنامه لازم است به اطلاعتـان بـرسانیـم بـر طبق اعلام روابط عمـومى شبکه ((ارزشها در خانـواده)), با وجـود عمر کـوتاه خـود شمار زیادى از بینندگان ما را به خود علاقه مند ساخته و در جـدیدتریـن نظرخـواهـى رتبه اول را کسب کرده است. ما هـم براى سازندگان و دست اندرکاران تهیه ایـن برنامه جذاب و پـربیننـده آرزوى موفقیت داریـم. ایـن شما و ایـن هـم بـرنامه مـورد علاقه تان:
((ارزشها در خانواده)).
(آرم و موزیک برنامه) سلام. بار دیگر سه شنبه از راه رسید و مـن جیـن دیکسون به همـراه دیـویـد بـالنکـن از بـرنامه ((ارزشها در خانـواده)) به خـانه هاى شمـا آمده ایـم.
دیوید! دیـوید بالنکـن : منم سلام مـى کنـم. جیـن, وقت ما محدود است.
مـوافقـى هـر چه سـریعتـر بپـردازیـم به بـرنـــامه؟
جین: بله, موافقم. پس شروع مى کنیم.
دیوید: از اخبار شروع مى کنیم.
اولین خبر از روسیه است.
جیـن: میزان ازدواج در روسیه, نسبت به دهه هاى گذشته که کمـونیستها بـر سر کار بوده اند تقریبا به نصف کاهش یافته است.
کارشناسان مـوسسه ما دلیل ایـن امر را بى ثباتى اوضاع و مشکلات اقتصادى اجتماعى و بیمناک بودن زنان و مردان از آینده خود مى دانند. دیوید, ازدواجها هـم بسیار ساده است. مثلا در مـراسـم نامزدى تنها با چایى از مـدعویـن پذیرایـى مـى شـود.
دیوید: ما فکر مى کنیـم چـون سـن ازدوج زنهاى روسى برخلاف مردهاى روسى محدود به دوران قبل از یائسگى است زنهاى جـوان و بـى کـس و کار روسى آماده ازدواج با هر مـرد خـارجـى هستنـد حتـى اگـر دو بـرابـر آنها سـن داشته بـاشد.
جیـن: قابل تـوجه مردان مسـن و بـى زن مانـده خارجـى! دیـوید: سنگاپـور. در یک نظرسنجى از طرف کارشناسان ما از اولـویتهاى مردان زیر 36 سال سنگاپـورى, آنان از ازدواج به عنـوان اولـویت پنجـم خـود نـام بـرده انـد.
جیـن: در میان جوانان دهه آخر قرن بیستـم سنگاپورى انتظار از همسر آینده خیلى بیشتر از پدرانشان مى باشد.
دیوید: براى یک جوان سنگاپـورى تقدمها به ترتیب عبارتند از: تحصیل حرفه و فنى مطابق با نیاز بازار کار, به دست آوردن کار خـوب و بـر طبق میل و مـد, خانه و اتـومبیل و وسایل کامل کار و زندگى از جمله تلـویزیون رنگى و کامپیوتر خانگى, داشتـن پـس انداز کافى و در مرحله آخر ازدواج با دخترى که از نظر تحصیلات و کار و درآمد کمتر از او نبـوده و آزادیهاى اجتماعى, اقتصادى و سیاسـى او را محدود نکنند. جیـن: مردان جوان سنگاپـورى مى گویند ترس از ناسازگارى و پیچیدگى مراحل قضایى طلاق مانع ازدواج آنها مى شود.
دیوید: اما باز هم از سنگاپور.
والـدیـن پـرمشغله سنگاپـورى با نگرانـى از نحـوه گذران اوقات فراغت فرزنـدان نـوجـوان خـود, از کارآگاهان خـواسته انـد جاسـوسـى فـرزنـدانشان را بنماینـد.
جین: واقعا, دیوید؟
دیوید: بله, جین.
جین: دلیل آنها چیست, دیوید؟
دیـویـد: والـدیـن نمـى خـواهنـد کـودکـان خـود را تحت فشـار قـرار دهنـد.
جیـن: و ایـن گـونه به استقلال آنها احتـرام مـى گذارنــد؟
دیـوید: دقیقا, اما مایلنـد لحظه به لحظه در جریان فعالیتهاى نـوجـوانان خـود باشند.
جیـن: موسسات کارآگاهى, نوجوانان کارآگاه را براى تعقیب قدم به قدم جـوانان و نـوجـوانان در کافه ها و دیگـر نقاط مشکـوک به کار مـى گیـرنـد. ایـن کارآگاهان نـوجـوان, جاسـوسانى نیمه وقت و دختران و پسران 18 و 19 ساله اخراجـى از مدارس مى باشند. دیـوید: ایـن کارآگاهان اخراجى از مدرسه با استفاده از تجهیزاتـى از جمله دوربینهاى مخفـى مداربسته نصب شده در ساعت مچـى و گیره کراوات, به کنترل شکـارهـاى خـود مـى پـردازنـد. خبـر دست اولـى بــود.
این طور نیست جین؟
جین: موافقم. باز هم خبر داریم؟
دیـویـد: بله, جیـن. خبـرهـاى امـروز زیـاد است. به اروپـا مـى رویـم.
جین: فرانسه. بر اساس آخـریـن بـررسیهاى انجام شـده از سـوى مـوسسه ملـى آمار فرانسه, شمار تـولدهاى غیر قانونى در ایـن کشور در سال 1993 به میزان 35 درصد افزایـش یـافته که بـالاتـریـن حـد در فـرانسه مـى بـاشـد.
دیوید: کارشناسان موسسه ما مشغول بررسى آمار مـوجـود تـولدهاى غیر قانـونى در ایـن کشـور بـوده که به زودى نتـایج و دلایل آن را اعلام خـواهیـم کرد.
جیـن: بـاز هـم اروپـا. به سـراغ آلمـان بـرویم.
دیـوید: در سال 1997 آمار طلاق در ناحیه غربـى آلمان با 3 / 3 درصد افزایـش نسبت به سال 1996 به 152798 مـورد رسیـد و از هـر هزار ازدواج, ده مـورد آن به طلاق منجر شد. طبق آمارهاى ما در سال 1996 مجمـوعا 175550 فقره طلاق در سراسر آلمان صورت گرفته است.
جین: و اما آمار شرق آلمان.
میزان افزایـش طلاق در بخـش شرقى آلمان در سال 1996, 9 / 5 درصد و بالغ بر 22752 مـورد است که در مقایسه, دیـوید: به طـور میانگیـن در شرق آلمان شمار کـودکان زوجهاى مطلقه از هـر صـد فقـره طلاق 104 کـودک و در ناحیه غربـى 82 کـودک است.
جیـن: دیـویـد, در اخبـارمـان از خبـر خـوش خبــرى نیست؟
دیـویـد: چـرا, البته. یک خبـر عالـى! به کشـور خـودمـان مـىآییـــم.
جیـن: در طرحى قانـونى اگر فرزند یا فرزندانى از پدر و مادر پیر خـود در منزل نگهدارى کننـد, مالیات بر درآمـد سالانه آنها تا میزان معینـى بخشوده مـى شـود.
دیوید: خبر خوشحال کننده اى بود. به تصویب کنندگان این طرح تبریک مى گوییم. جیـن, به اطاق کنتـرل مـى رویـم. گزارشـى بسیار کـوتاه از یک ازدواج مـوفق! گزارشگر:
امروزه زنان جوان فرانسوى ترجیح مى دهند با مردان مسـن ازدواج کنند. نمونه این ازدواجهاى مـوفق را مـى تـوان در چهره مادام دوگـارى 30 سـاله (تصـویـر مـادام دوگارى) با شوهرى 68 ساله و مادام پاپن 28 ساله (تصویر مادام پاپـن) با شوهرى 58 ساله دانست. مادام دوگارى مى گوید (تصـویر مجدد مادام دوگارى) یک ساعت صحبت با شوهر 68 ساله ام را بر صد سال زندگى با یک جوان همسـن خود ترجیح مى دهـم. چه جالب! جین: گزارش مفیدى بـود. حال با هـم سرى به پرجمعیت تریـن کشور دنیا یعنى چین بزنیـم. دیوید: سالانه 15 میلیون ازدواج در چین به ثبت مى رسد. با ایـن حال آمار طلاق روز به روز در حال فزونى است.
جیـن: باید بگـویـم در سال 1996 آمار طلاق به یک میلیـون و صد و سى هزار مـورد رسید. دیوید: حال آنکه ایـن رقـم 18 سال پیـش تنها 389 هزار مـورد بـوده است.
جیـن: دیـویـد, حـالا که بحث داغ طلاق در خـانـواده هـا را داریـم به خبـرى خـوش بپـردازیـم. دیـویـد: بله, اولیـن مجله طلاق در کشـورمـان منتشـر شـد.
جین: ناشر ایـن مجله, دیک جیسـون مـى گـوید: از آنجایـى که در آمریکا از هر دو ازدواج 1 / 1 مورد آن به طلاق ختـم مى شود, وجود چنیـن مجله اى که اخبار دادگاههاى طلاق را بنـویسـد و مـردم را به قـوانیـن آن آشنـا کنــد لازم است.
دیـوید: ما انتشار مجله طلاق را به دیک و همکارانـش تبرک گفته و مطمئنیـم مردم با خـواندن سرگذشت ازدواجهاى نافرجام پنـد و عبـرت گرفته و دیگر به سـراغ طلاق نخواهند رفت.
جین: دیوید, مـن که معتقدم وضع در کشور ما از همه جاى دنیا بهتر است. این طور نیست؟
دیـویـد: چـرا, چـرا. مـن هـم همیـن طـور فکـر مـى کنـم. اما حـالا نـوبت چیست؟
جیـن: اوه, دیـویـد, حالا نـوبت قسمتـى از برنامه است که خیلـى ها در انتظار آن لحظه شمارى مى کنند.
دیـویـد: پـس بیشتـر منتظر نمـى گذاریمتان. این شما و این هـم گزارش ویژه ایـن بـرنامه. (آرم و مـوزیک گزارش ویژه) جیـن: بـا گزارش ویژه همـراه مـا هستیـد.
حـادثه اى نادر و عجیب در نقطه اى از کشـور ما! دیـویـد: به جـورج تـاون کشاکـى مـى رویـم تـا گزارش بـابـى رابینسـون را بـا هـم ببینیم.
جیـن: بابى, ما منتظریم! (تصویر بیمارستان) بابى: وقت بخیر. با بابى رابینسون از بخش گزارش ویژه همراه هستید. در بیمارستان گلـن لند هستیـم. با مـن بیایید.
(تصـویـر پیـرزنـى بـر روى یکـى از تختهاى بیمـارستـان) بـابـى: سلام.
پیرزن: سلام.
بابى: چطورى؟
پیرزن: اى! بابى: خودت را معرفى کن.
پیرزن: مارى راند.
بابى: مى تونم بپرسم چند سالته؟
مارى: بله, 87 سال.
بابى: زنده و خوشبخت باشى.
خـانـواده ات خبـر دارنـد در بیمـارستـان بستـرى هستـــى؟
مارى: خانواده؟ بله مى دانند.
بابى: کى خبر دارد؟
مـارى: پسـرم! بـابـى: اوه! چنـد تـا بچه دارى, مـــارى؟
مارى: یکى! بابى: دختر یا پسر؟
مارى: پسر! بابى: اوه! اسمش چیه؟
مارى: روبرت.
بابى: او هم ازدواج کرده است؟
بچه دارد؟
مارى: خیر.
بابى: با کى زندگى مى کنه؟
مارى: با من! یعنى, نه! بابـى: نمى فهمـم! مارى: یعنى مـن با او زندگى مى کنـم.
بابى: اوه! روبرت چند ساله است؟
مـارى: 50 سـال! بـابـى: یعنـى تـو و او بـا هـم زنـدگـى مـى کنیـــد؟
مارى: بله.
بابى: چرا به بیمارستان آمده اى؟
مارى: دست خودم نبود.
بـابـى: اوه, نمـى فهمـم! مـارى: مـرا خـودشـان آوردنــد.
بابى: یعنى به زور؟
مارى: بله.
بـابـى: چه کسـانـى تـو را مجبـور کـردنـد تـا در بیمـارستـان بستـرى شـــوى؟
مارى: پلیسها! بابى: پلیسها؟ اوه! چرا؟
مارى: چون زندانى بودم.
بابى: اوه! زندانى؟ چرا, چند روز؟
مارى: سه روز و شـش ساعت! بابـى: چرا باید یک پیرزن 87 ساله را زندانـى کنند؟
مارى: کیا؟
بابى: پلیسها! وضعیت زندان چطور بود؟
مارى: بد. خیلـى بـد! بابـى: عجیب است! براى بینندگان ما وضعیت آنجا را بگـو.
مارى: خیلى سرد بود.
سـرمـایـش وحشتنـاک بـود! بـابـى: بـراستـى زنـدان سـرد بود؟
مـارى: 15 درجه زیـر صفـر! بـابـى: اوه! بـاور نمـى کنـم. غذایت خـوب بود؟
مارى: غذا؟ از غذا خبرى نبود.
بابـى: یعنى چطـور؟ در ایـن مدت غذا نمى خـوردى؟ مگر ممکـن است؟ گفتـى چند روز زندانى بودى؟
مـارى: سه روز و شـش سـاعت! بـابـى: سه روز و شـش سـاعت گـرسنگـى کشیـدى؟
مـارى: و تشنگـى! بـابـى: واقعا بـاورکـردنـى نیست! و تـو چکـار مـى کردى؟
مارى: چیکار مى کردم؟ فریاد مى کشیدم.
بابى: و چه شد؟
مـارى: همسـایگـان صـدایـم را شنیـدنـد و به کمکـم آمـدنــد.
بابى: همسایه هم داشتى؟
مـارى: همسـایه هـاى خـودمـان! بـابـى: مگـر تـو کجـا زنـدانـى بـودى؟
مـارى: در زیـرزمیـن! بـابـى: زیـرزمیـن؟ زیـرزمیـن زنــدان؟
مارى: خیر, زیرزمین خودمان.
بابى: یعنى در خانه؟
مارى: البته.
بابـى: تـو در زیـرزمیـن خانه خـودت زنـدانـى بـوده اى و نه در زنـدان پلیسها؟
مارى: درست است.
بـابـى: اوه! کـدام قسـى القلب تـو را زنـدانـى کـرده بـــود؟
مارى: روبرت! بابى, روبرت, پسرت؟
مارى: بله.
بابى: آخر چرا؟
مارى: روبرت براى استفاده از چهار روز تعطیلاتـش قصـد داشت خارج از شهر بـرود.
بابى: و تو را در زیرزمین زندانى کرد؟
مارى: بله.
بابى: او حالش خوب بود؟
مارى: کاملا.
بابى: مگر تو را دوست ندارد؟
مارى: دوست؟ او از من نگهدارى مى کند.
بـابـى: امـا بـدون آب و غذا زنـدانیت کـرده بـود! مـارى: خـــوب, البته.
بابى: چرا تو را با خودش نبرد؟
مارى: مرا؟ مـن مزاحمش هستـم! بابى: و تو سه روز و شش ساعت در زیرزمیـن محبوس بودى و فریاد مى کشیدى؟
مارى: درست است! بابـى: اوه! خـداى مـن! خـوب, این بـود گزارش ویژه ما. جیـن, دیـویـد, جیـن: گزارش بـابـى را بـا هـم دیـدیم.
دیـوید: ما از روبرت مى خواهیـم در صـورتى که صداى ما را مى شنـود دلیل خـود را براى زندانى کردن مادرش شرح بدهد.
جیـن: درست است! ما نمى تـوانیم یکطرفه به قاضـى برویـم. شاید روبرت مى خـواسته تعطیلاتـش را تنهایـى خـوش بگذرانـد و یـا از دست مـادرش خسته شـده بـاشد.
دیوید: اما مى توان تا همین جاى کار به او آفریـن گفت که از مادر پیرش نگهدارى و مواظبت کرده است. این طور نیست, جین؟
جیـن: چرا دیوید! خوب, وقت برنامه ارزشها در خانواده, رو به اتمام است. مـن و دیـویـد روزها و سـاعات خـوب و خـوشـى را بـراى همه خـانـواده ها آرزو داریـم.
دیوید: تا برنامه بعد به امید دیدار.
ایـن شماره انـدر احـوالات دیگـران, بـر اسـاس اخبـارى که در شمـاره هـاى گذشته پیام زن آمده, نوشته شده است.