معرفى کتاب نـگـرش قـرآن بـر حـضـور زن در تـاریـخ انـبـیـإ نـویـسـنـده: مـنـیـر گـرجـى. شـرح و بـسـط: زهرا امـى. نـاشـر: سـازمـان تـبـلـیـغات اسـلامـى. نـوبـت چـاپ: دوم ـ 1376. تـعداد: 15000 نـسـخـه. تـعداد صـفـحـات: 178 صـفـحـه. قـطع: وزیـرى. قـیـمـت: 500 تـومـان. کتاب حاضر که موضوعى ابتکارى را پیگیرى مى کند, حاوى 12 فصل است کـه هم زنان مومن و وارسته تاریخ پیامبران را معرفى مى کند و هم زنان کافـر و بـدکـردار را. اثرى است که حاصل یک دوره تحقیق در باره ((شناخت زنـان مـطروحـه در قـرآن)) در مـرکـز مـطالـعات و تـحـقـیـقـات زنـان مـى بـاشـد. روش کار در مرحله اول, بیان نصوص قرآنى و سپس شرح و تفسیر آنهاست و مراجـعه بـه مـنـابـع حـدیـثـى بـه فـرصـتـى دیـگـر مـوکـول شـده اسـت ((زن و زمامدارى)), عنوان اولین فصل کتاب است که به معرفى بلقـیـس, ملکه سبا در عصر حضرت سلیمان(ع) پرداخته و عکس العمـل او را در بـرابـر دعوت سلیمان که با درایت و هوشیارى, مملکـت تـحـت سـلـطه خـویـش را از رویارویى با سلیمان و رد کردن دعوت توحیدى او نجات مى دهد و در بـرابـر حق و حقیقت تسلیم مى شود, ستوده است و در خاتمه فصل, نظر بعضى از علمإ و صاحب نظران را که قایلند حاکمیت و رهبرى با وضع جـسـم و روح بـانـوان سازگار نیست, قابل نقد و نقض و بررسى دانسته و ماجراى بـلـقـیـس را در قرآن, شـاهدى بـر تـوانـایـى زنـان در عـرصـه حـاکـمـیـت شـمـرده اسـت به امید آنکه مولف محترم, طبق وعده خویش به مواردى که در روایات به چشم مى خورد و بـا اسـتـنـتـاجـهاى فـوق در تـنـافـى اسـت, پاسـخ دهنـد مثلا امام حسین(ع) به خاطر پیمان شکنى کوفیان, از آینده آنان چـنـیـن خبر مى دهد: ((... و یسلط علیهم من یذلهم حتى یکون اذل من قوم سبـإ اذ مـلـکـتـهم امـرإه فـحـکـمـت فـى امـوالـهم و دمـائـهم)). فصل دوم با عنوان ((زن و نزول رحمت و برکت الهى)), به داستان سـاره همسر ابراهیم خلیل الرحمن(ع) و وعده فرزنـدى در سـنـیـن کـهولـت بـه او مـى پردازد. در این فصل از حضور او در مجلس ابراهیم و فرشـتـگـان الـهى و خـطاب مستقیم فرشتگان به ساره, یگانگى او با ابراهیـم در دریـافـت بـشـارت و همراه شدن ساره با ابراهیم و مورد خطاب ((اهل بیت)) واقع شدن و هر دو را سرسلسله نسلى ممتد از پیامبران معرفى کردن, همه و همه به عنوان شـواهد طهارت, وارسـتـگـى و عـظمـت او یـادشـده اسـت. در بخشى از همین فصل, تحت عنوان رابطه همسران با یکدیگر آمـده اسـت: ((... حضرتش على رغم ازدواج مجدد, تا سن کهولت هنوز داراى فرزند نبـوده اسـت. بنابراین یا عدم توانایى در هر دو همسر او به طور مساوى وجود داشته است و یا اینکه اساسا خودش از این تـوانـایـى بـرخـوردار نـبـوده اسـت از این رو, تصور حسادت در میان این دو همسر موردى پیـدا نـمـى کـنـد بخصوص که برخورد حساس قرآن با کانونهاى وحى, از افشاى فساد هر کسى کـه در این کانون به سر مى برد و از تعالیم پیامبر تإثیر نمى پذیرفته اسـت, خـود بـه مـنـزلـه تـإیـیـدى بـراى نـتـیـجـه گـیـرى فـوق اسـت. )) چنانچه گذشت, تاریخ پیامبران در قرآن بدون عنایت به احادیثـى کـه از معصومین(ع) در این زمینه نقل شده, امرى دشوار است و چه بسا آدمى را بـه نـتـایـج مـنـافـى بـا مـضـامـیـن روایـات سـوق دهد. مگر آنکه به همان مقدار که در آیات با هدف هدایـت انـسـان (و نـقـل جزئیات تاریخ و بازگو کردن روحیات شخصیتهاى داستان) آمده, اکتفـا شـود آنچه در این زمینه از احادیث معصومین(ع) استفاده مى شود آن اسـت کـه ابراهیم(ع) پس از یإس از فرزندار شدن از همسرش ساره, با موافقت او با هاجـر ازدواج مـى کـنـد. فرزنددار شدن هاجر, سبب ناراحتى و بدبینى و طعن زدن ساره را بـه او فراهم مى سازد, به طورى که ابراهیم به ناچار هاجر و فرزندش اسماعیـل را بـه امـر پروردگـار بـه سـرزمـیـن دیـگـرى مـنـتـقـل مـى کـنـد. بشارت تولد اسحق به ابراهیم و همسرش ساره, پس از تولد اسمـاعـیـل و دعا و نیایش آنان به درگاه الهى صورت مى گیرد, لذا نتیجـه گـیـرى مـولـف محترم از آیات مربوطه و تبرئه کامل ساره, محـل تـردیـد و تـإمـل اسـت از نکات سودمندى که مولف محترم در زندگى زنان الگو و نیز زنان کافر و نگون بخت تاریخ یادآورى مى کند, ((آزادى)) هر انسانى در انـتـخـاب راه سـعادت یـا شـقـاوت اسـت. به طورى که یک زن در خانه فرعون راه حق و حقیقت مى جوید و زنى دیگـر در خانه یک پیامبر راه باطل مى پوید, و این نشانه آن است که هیچ کس بـه خاطر همسرى یا همنـشـیـنـى بـا پیـامـبـر خـدا رسـتـگـار نـخـواهد شـد رسـتـگـارى در گـرو ایـمـان و عـمـل صـالـح هر انـسـانـى اسـت. در بخش دیگرى از کتاب که داستان یوسف و زلیخـا و داسـتـان مـوسـى و دختران شعیب پیگیرى مى شود, نکات مفید و قابل توجهى بـه چـشـم مـى خـورد نویسنده در این بخش زلیخا را در عین آنکه از فطرت انسانـى مـنـحـرف گردیده, به خاطر اعتراف به گناه خویش و وارستگى و عفت یوسف مى ستایـد و بیش از آنکه او را نکوهش نماید و جنبه منفى شخصیت او را بنمایاند, بـه دنـبـال نـشـان دادن بـعد مـثـبـت شـخـصـیـت او اسـت. در همین بخش, با نکوهش برادران یوسف و مقایسه مکـر آنـان بـا مـکـر زلیخا و زنان مصر مى گوید:((اما در کید همسر عزیز و زنان مصر, یوسـف در نزد همسر عزیز مقام والایى داشت و او را تکریم مى کرد و در سرپرسـتـى او شخصا مى کوشید و آنچه باعث کید شد در واقع علاقه و محبت بـیـش از حـد او بود به شخصیتى چون یوسف که حسن صورتش تحت الشعاع حسن سیرتش قرار گرفتـه بـود و از او نـزد زلـیـخـا فـرشـتـه اى سـاخـتـه بـود. و کیدى را که با یوسف به کار بست به منظور کامجویى از او بـود و از این پس نیز على رغم مخالفت یوسف و آن رسوایى که برایش به بار آمد, هرگز به او دروغى نسبت نداد و تهمتى نبست و حتى کلامى هم که در مقابل شـوهرش بیان کرد, یک بیان کلى بود و پس از آن نیز با صراحت به عصمـت یـوسـف و عشق خود به او اقرار کرد و هرگز حق را کتمان نکرد و تهدید او به زندان نیز یک تهدید صرف بود و اگر هم یوسف به زندان افکنده شد, به صـلاحـدیـد دربـاریـان و عـزیـز مـصـر بـود. )) در خاتمه فصل هفتم تحت عنوان ((زن برگزیده)), که در باره شخصـیـت حضرت مریم(س) مى باشد, مقایسه اى میان آن حضرت و حضـرت زکـریـا(ع) صـورت گـرفـتـه کـه خـالـى از تـإمـل نـیـسـت. زیرا, 1ـ اگر خواندن زکریـا پروردگـارش را در پاره اى از مـوارد بـا (ندإ) دلیل بر برترى حضرت مریم(س) در مراحلى از وحى و زندگى, از حضرت زکریا(ع) باشد, باید ابراهیم, نوح و موسى علـیـهم الـسـلام را نـیـز کـه پروردگارشان را خوانده اند یا خدا آنان را خوانـده و قـرآن بـه (نـدإ) تعبیر کرده, دور از خدا پنداشـت و مـریـم را از آنـان بـرتـر نـشـانـد گذشته از آن, مولف محترم بر بعضى از مفسران نیز ـ که علت تعبیر بـه ندإ را در آیه تصور دور بودن او از خدا شمرده اند ـ خرده گرفته و علـت آن را لااقل در مورد فرشتگان, بعد واقعى تفسیـر کـرده نـه بـعد پنـدارى 2ـ ((کلمه)) خواندن عیسى(ع) در مقایسه با ((مـصـدق)) کـلـمـه بـودن یحیى(ع), فقط شاهدى بر برترى عیسى بر یحیى است نه برترى کسـى کـه ایـن بـشـارت را دریـافـت مـى کـنـد. عده اى از مفسران نیز از اینکه حضرت زکریا پس از بشارت الهى به تولد فرزند, آیه و نشانه اى طلب کرد, ولى مریم(س) با دریافت بشارت به تـولـد عـیـسـى(ع), هیـچ گـونـه نـشـانـه اى نـطلـبـیـد. همین نتیجه گیرى را ارایه کرده اند, ولى این استنتاج نیز مخـدوش اسـت زیرا درخواست نشانه توسط زکریا, مانند درخواست رویت احیإ و اماتـه خـداونـد تـوسـط ابـراهیـم خـلـیـل(ع) اسـت. و براى اطمینان قلب است تا از مرحله علم الیقین به مرتبه عین الیقیـن نـایـل شـونـد, نـه شـاهدى بـر شـک و تـردیـد زکـریـا. نیاز به توضیح ندارد که هدف از ذکر نکات فوق, انکار بـرتـرى حـضـرت مریم(س) در پاره اى از ابعاد بر حضرت زکریا(ع) ـ اگر ثابت شود ـ نیـسـت بلـکـه تـإمـل بـر نـوع اسـتـدلالـهاى یـادشـده از آیـات قـرآن اسـت فصل پایانى کتاب به شمه اى از فضایل حـضـرت زهرا(ع) در آیـات قـرآن, پرداخـتـه اسـت. آیاتى که یا اختصاص به آن حضرت دارد یا در جمع اهل بیت پیامـبـر(ص), از ارزشـهاى والاى روحـى و مـعنـوى او خـبـر مـى دهد. کتاب حاضر در عین تإمل در پاره اى از استنتاجهاى آن, کتابى مفیـد و سودمند است و حاوى دقتها و موشـکـافـیـهایـى در فـهم آیـات قـرآن اسـت ((سـیـدجـواد ورعـى))
|