روشـهاى تـربـیـت (8) تـکـریـم شـخـصـیـت سیدمهدى موسوىکاشمرى
که این مسإله در باب ((نفس)) وجود ندارد و هیچ فرد دیگرى نمى تواند از پیامدهاى زیانبارى که از ناحیه جهل به ارزش نفس, دامنگیر شخص مى شود جـلـوگـیـرى کـنـد. قرآن کریم, کسانى را که به قتل فرزند خود اقدام مى کنـنـد سـفـیـه و نادان مى داند,(3) زیرا آنها از شرافت و کـرامـت گـوهر نـفـس انـسـانـى بى خبرند, در صورتى که اگر به چنین امرى آگاه بودند مى دانستند کـه ایـن عـمـل زشـتـشـان, همـسـان کـشـتـن همـه بـشـریـت اسـت(4). و نیز قرآن کریم, آن کسانى که تن به بـنـدگـى غـیـر خـدا داده و طریقه اى جز یکتاپرستى و تبعیت از توحید ابراهیمى(ع) در پیش گرفته و از این رهگذر بر جان خود خیانت و جنایت مى کنند را افرادى سـفـیـه و جـاهل مـعرفـى مـى کـنـد(5). پیش از این نیز از زاویه اى دیگر به این موضوع پرداختیم و از نقش تـدبـر در حـالات نـفـسـانـى در تـربـیـت جـان, سـخـن گـفـتـیـم(6). در حدیثى, على(ع) فرمود: ((اکثر الناس معرفه لنـفـسـه إخـوفـهم لربه)) ترسان ترین مردم نسبت به پروردگار خود آشناترین آنها نسـبـت بـه خـودانـد(7). و نیز فرمود: ((من لم یعرف نفسه بعد عن سبیل النجاه و خـبـط فـى الـضـلال و الـجـهالات)). کسى که خود را نمى شناسد و به ارزش وجودى خویش واقـف نـیـسـت از راه نـجـات دور مـى افـتـد و در گـمـراهى و نـادانـیـها گـرفـتـار مـى شـود(8). علت این امر را شاید بتوان از کلام دیگرى از آن حضرت به دست آورد که فرمود:((من عرف نفسه جاهدها و من جهل نفسه إهملها)) هر کس خـود را شناخت ـ به شرافت آن واقف شده و در راه پیراستـن و خـالـص کـردن آن از زشتیها و آلودگیها ـ با آن مجاهده مى کند و کسى که نفس خویش را نشناخـت ـ چون به ارزش آن آگاهى ندارد براى دفع مفاسد از آن تلاش نکـرده ـ و آن را بـه حـال خـود رها مـى کـنـد(9). نـقـش تـکـریـم شـخـصـیـت در امـر دیـگـرسـازى;. تکریم شخصیت فرد و یا افراد مورد تربیـت از سـوى مـربـى, داراى سـه پیامد مهم است که هر یک از آنها براى مربى, در راستاى تـإثـیـرگـذارى داده هاى تـربـیـتـى خـود, از عـوامـل عـمـده بـه شـمـار مـى رود. 1ـ این عمل, تا حد زیادى اعتماد به نفس را در دیگرى برانگیـخـتـه و تقویت مى کند و او را به ارزش وجودى خویش واقـف مـى سـازد, و ایـن امـر, همـچـنـان کـه گـفـتـیـم, سـنـگ اول بـنـاى تـربـیـت اسـت. 2ـ این روش, موجب مى شود تا اعتماد شخص مورد تربیت به مربى خود جلـب گردد و محبت او در دلش جاى گرفته و او را دلسوز و علاقه مند به سـعادت و سرنوشت خود بداند و در نتیجه داده هاى تربیتى او را بـا عـلاقـه مـنـدى و اشـتـیـاق پذیـرا بـاشـد. 3ـ در بسیارى از افراد که هنوز مایه هاى ایمان و اعتقادى آنان بارور نگردیده و هنوز مراحل ابتدایى و تکوین خود را مى گذرانند, انگیزه عـمـل صالح و کار خوب ضعیف و کم رنگ است و لذا براى ایجاد انگیزه حرکت و عمـل در این گونه اشخاص, از نقش تشویـق و تـمـجـیـد نـمـى تـوان غـافـل بـود قرآن کریم در راستاى تربیت انسانها, این شیـوه را بـه کـار بـرده و مقام انسان را در آیات گوناگون ستوده است(10) و او را در بـسـیـارى از آیات به صورتهاى ((یا ایها الناس)), ((یا ایها الانسـان)), ((یـا بـنـى آدم)) مورد خطاب مستقیم خویش قرار داده و بدان مشرف کرده است تا انسان با توجه به شرافت وجودى خود که لیاقت مخاطب بودن براى خداوند جـهان را داراست, قدر خود را دانسته و به استعدادها و قابلیتهاى فراوانى کـه در او بـه ودیـعت نـهاده واقـف شـده و آن را ارزان از دسـت نـدهد. پس از این, در این گونه آیات دعوت به توحید و معاد و لزوم گـرویـدن بـه تـعلـیـمـات پیـامـبـران(ع) مـطرح مـى شـود. البته کافران با پشت کردن خود به دعوت الهى و سرکشى نسـبـت بـه آن, خود را از این شرافت دور ساخته و در حقیقت از عـالـم انـسـانـى مـطرود مى شوند و بر همین اساس, این افتخار و لیاقت را نـیـز از دسـت مـى دهنـد در قرآن کریم به جز یک مورد, تعبیر ((یا ایها الذین کفروا)) نیامده است و آن هم خطابى است که در آخرت به کافران ـ به خاطر قطع عذر آنان ـ متوجه مى شود و بر اساس تفسیر مفسران, منـادى آن نـیـز مـعلـوم نـیـسـت (11) همچنان که با تعبیرات دیگر نیز اینان مورد خطاب مستقـیـم الـهى واقع نشده اند و اگر ضرورتى براى رساندن پیامى به آنـان بـوده اسـت بـا عـبـاراتـى مـانـنـد: ((قـل لـلـذیـن کـفـروا))(12). و ((قل یا ایها الکافرون))(13) با آنان سخن گفته شده است و خداونـد خـود را طرف کـلام بـا آنـان قـرار نـداده اسـت. بلکه به پیامبر(ص) دستور مى دهد که تو به آنان فلان مطلـب را بـازگـو کـن, کـه الـبـتـه آن هم بـه خـاطر اقـتـضـاى ضـرورت بـوده اسـت. و این در حالى است که در این کتاب الهى نزدیک بـه صـد مـورد, خـطاب ((یا ایها الذین آمنوا)) آمده است و این گذشته از آیاتى است کـه گـروه مومنان را با تعبیرات دیگر مورد خطاب خود قرار داده و با آنها به گونه مستقیم و رو در رو سخن گفته و پیامهاى خود را بى واسطه با آنان در میان گـذاشـتـه اسـت. به کارگیرى این روش از سوى خداوند, براى مومـنـانـى کـه بـه عـظمـت بى انتهاى پروردگار و خالق جهان به درستى آگاهند, به قدرى موثر است کـه تلخ ترین دستورالعمل شفابخش در کامشان شیرین و سخترین تـکـلـیـف نـجـات دهنـده, در نـظر آنـان آسـان مـى نـمـایـد. از امام صادق علیه السلام روایت شده است که فرمودنـد: ((لـذه مـا فـى الـنـدإ إزال تـعب الـعبـاده و الـعنـإ)). لذتى که در خطابهاى الهى احساس مى شود, رنج عبادت و سختى تکلـیـف را زایـل مـى کـنـد(14). تصور کنید در جمعى قرار گرفته اید و بزرگى سخن مى گوید, نـاگـهان در بین سخنرانى خود, آن شخص بزرگ, از بین آنها شما را و یا تـعدادى را که شما نیز در میان آنانید به اسم و یا عنوان صدا کند, آن گاه دستور و یـا مـطلـبـى را بـه طور خـاص بـا شـمـا در مـیـان بـگـذارد. در این صورت قطعا, با نشاطى که از این رفتار کسب مى کنید, نیرویى در وجودتان پدید مىآید که به راحتى و با اشـتـیـاق در پى انـجـام دادن آن تـکـلـیـف عـمـل خـواهیـد بـود گـرچـه بـه ظاهر سـخـت بـاشـد. این مثال گرچه با مورد سخن, که خطابهاى الهى است قابل قیاس نبوده و فاصله اى تا بى نهایت دارد, ولى براى آشنایى ذهن به حقیقت آن مفیـد اسـت و این یک درسى است که باید مربیان و متولیان امور تربیت و تعلیم از قـرآن بـگـیـرنـد. پدرى یا مادرى که مرتب فرزند خود را با عباراتى سبک و یا زنـنـده و توهینآمیز مورد خطاب قرار مى دهد و همیشه سعى مى کند شخصیت او را نادیده گرفته و به حساب نیاورد, و به او به عنوان بچه خام, جاهل و امـثـال آن نگاه مى کند, نباید انتظار احترام, ادب, تربیت پذیرى و صلاح از او داشتـه بـاشـد. پیامبر گرامى(ص) فرمودند: ((إکرموا اولادکم و حسنوا آدابـهم یـغفـر لـکـم)). فرزندان خود را محترم و گرامى بشمارید و آنان را به نیکى ادب کنیـد تـا بـخـشـش الـهى شـامـل حـالـتـان شـود(15). جوان و نوجوان دوست دارد تا از ناحیه بزرگترها ـ چه والـدیـن و یا معلمان و مربیان خود در محیط خانه و مدرسه ـ شخصیتش محتـرم شـمـرده شده و با او در کارها مشاوره شود و تواناییهاى او در امور مختلف مـورد قبول دیگران باشد, به او اعتماد شود و در مواردى هم به فراخور حـال او مـسـوولـیـتـهاى بـزرگ, بـه او سـپرده شـود. در این صورت روح جوان آماده پذیرش هر نوع عرضه تربیتى خواهد بـود و در غیر این صورت ممکن است حتى از قبول هر سخنى گرچه صد در صد, حق و به سـود او بـاشـد امـتـنـاع ورزد و بـه راهى دیـگـر رود. سیره پیامبر(ص) نیز گویاى همین امر است که آن حضرت در سپردن کارهاى بزرگ به افراد, لیاقتهاى آنان را در نظر مى گرفت و اگـر جـوان مـومـن و بالیاقتى مى یافت, در دادن مسوولیتهاى سنگین به او, هیچ تردیدى به خـود راه نمى داد و بعضا آنان را بر دیگران در این خصوص ترجیـح نـیـز مـى داد این قضیه همچنان که در سطح خرد, جریان دارد در سطح کلان نـیـز جـارى اسـت. باید روى جوانان سرمایه گذارى کرد, به مشکلات آنان رسیدگى و براى حـل آن برنامه ریزى جدى به عمل آورد و نیروى جوان مومن را بر کـارهاى بـزرگ گماشت و با پشتوانه سیره رسول خدا(ص) در این خصوص به آنان اعتماد کـرد در این صورت اعتماد متقابل آنان به سوى نظام جلب شده و سیـاسـتـهاى تربیتى آن را به راحتى پذیرا خواهند بود, و گرنه نتیجه مطلـوب, حـاصـل نـخـواهد شـد. امام خمینى و تکریم امت از عوامل عمده موفقـیـت مـربـى بـزرگ دوران معاصر, امام راحل, در تربیت نسل حاضر و مقبولیت و پذیرش شـگـرف نـظرات سیاسى و تربیتى و اجتماعى او از سوى عامه مردم, احترام و اعتماد سرشار او بـه اقـشـار مـلـت مـسـلـمـان ایـران بـود. کیست که نداند آن قائد حکیم و عظیم الشإن با همین شیوه, موفق شد تا اعتماد مستحکم امت را به سوى خود جلب کرده و آن گاه افکار ناب اسلامـى, عرفانى و تربیتى خویش را در کام تشنگان حقیقت ریخته و آنها را از کوثر زلال معارف قرآنى سیراب کند؟ایشان در جایى مى فرمایند: ((واقعا مفتـخـرم به اینکه ما در یک وقتى واقع هستیم که یک همچو ملتى داریم و یک همـچـو ارتشى داریم و یک همچو قواى مسلحى داریم و یک همچو ملت و اشخاصى داریم و همچو دست اندرکارانى داریم که همه آنها ان شإاللـه بـراى خـدا عـمـل مـى کـنـنـد ...))(16). امـام خـمـیـنـى و تـکـریـم شـخـصـیـت جـوانـان;. اعتماد و تکیه امام راحل بر قدرت و قابلیتهاى جوانـان و روحـهاى پر از ایـمـان و نـشـاط و امـیـد آنـان غـیـر قـابـل وصـف اسـت. او به خوبى دریافت که تحقق انقلاب پرشور اسلامى بـا دسـت بـاکـفـایـت جوانان میسر شد و همین نیروهاى مومن جوان بـودنـد کـه بـا اشـغال لانـه جاسوسى آمریکا دست رد به سینه استکبار جهانى زدند و این در حالـى بـود که باصطلاح برخى از ریش سفیدان و بزرگان جامعه, با دلهره و اضطراب ایـن عمل انقلابى را دنبال مى کردند و برخى نیز حتى مردود و محکوم شمرده و در پنهان, به سود اردوگاه دشمن و علیه آرمانهاى اسلامى و انقلابـى مـلـت در حـال اقـدام و تـوطئـه بـودنـد. او با همه وجود, احساس مى کرد که مطمئن ترین پشتوانه انقلاب و قـرآن و قابل اعتمادترین اقشار مردم, نسل جوانند که در هنگامه هاى سخت و حـوادث دشوار پیش آمده از سوى شیطان بزرگ, به ندایش جانانه لبیک مى گـویـنـد و مـشـتـاقـانـه بـه سـوى امـواج بـلا مـى رونـد. او با اطمینان خاطر, اداره و پیشبرد کار جـنـگ را در طول هشـت سـال دفاع مقدس به آنان واگذار کرد و با وجود آنان و حضور فرمانـدهان جـوان مومن در جبهه ها, هیچ نگرانى از سـرنـوشـت جـنـگ بـه خـود راه نـمـى داد و ایـن بـراى مـسـوولان و مـتـولـیـان امـور, درس بـزرگـى اسـت. ایشان ضمن سخنانى مى فرماید: ((نظیر مجاهدین این زمـان, نـظیـر ایـن جوانهاى این زمان, از اول تاریخ تا حالا نبوده است; اگر آنها بـوده انـد امـا کـم بـوده انـد))(17). باز مى فرماید: ((من واقعا گاهى وقتها مى بـیـنـم بـعضـى از ایـن جوانها این طور هستند, من خجلت مى کشم که اینها چه مى گویـنـد و مـا چـه مـى گـویـیـم, ایـنـها چـه حـالـى دارنـد و مـا چـه حـالـى داریـم))(18). او که با ادبیات خاص خود صادقانه و بى پرده با مـردم خـود سـخـن مى گفت, آن چنان روح عرفان و اخلاص در کلمه کلمه اش موج مى زد که با چـنـد سخن کوتاه, روح آنان را سرمست عشق و مـعرفـت مـى سـاخـت و اشـک شـوق از دیـدگـانـشـان جـارى مـى نـمـود. چنان که ضمن یک سخنرانى مى گوید: ((من الفاظ را و گفتار را ناقـص تـر از این مى دانم که در ستایش از شما جوانان عزیز, ((گریه حضـار)) و همـه ارگانهایى که در ایران خدمت مى کنند, از ارتش و سپاهى و کمیته و بسیج و همه اینها, الفاظ کوتاه هستند که از شما برادران و این چهره هاى نورانى مـسـتـعد بـراى شـهادت مـدیـحـه بـگـویـنـد. شما آبروى اسلام را و آبروى رسول خدا(ص) را در پیشگاه مقدس حق تعالـى حـفـظ کـردیـد. و شما برادران, موجب سرافرازى حضرت امام زمان ((سلام الله علیـه)) در پیشگاه خداى تبارک و تعالى شدید ...))(19) و نیـز مـى فـرمـایـد: ((مـن افتخار مى کنم, مباهات مى کنم به درگاه خدا که در یک همچو مقطع از زمان, واقـع شـدم کـه جـوانـان مـا ایـن طور هسـتـنـد))(20). و نیز هم ایشان در این زمینه خطاب به روحانیون مى گوینـد: ((... بـه روحانیون جمیع کشور, چه در روستاها و چه در شهرسـتـانـها و هر جـا کـه هستند سفارش مى کنم که این جوانها را تشویق کنـنـد, بـرونـد سـراغ ایـن جـوانـها, بـا آنـها صـحـبـت کـنـنـد, مـلاطفـت کـنـنـد ...))(21). امام خمینى و تکریم شخصیت زن ایشان در این خصوص مى فـرمـایـد: ((مـا باید امروز که روز زن است و به حقیقت در ایران عزیـز روز زن اسـت, بـه زنـان خـویـش افـتـخـار کـنـیـم. چه افتخارى بالاتر از اینکه زنان بزرگوار ما در مقابل رژیم ستمـکـار سابق و پس از سرکوبى آن, در مقابل ابرقدرتها و وابستگـان آنـان در صـف اول, ایستادگى و مقاومتى از خود نشان دادند, که در هیچ عـصـرى چـنـیـن مقاومتى و چنین شجاعتى از مردان ثبت نشده است, مقاومت و فداکـارى ایـن زنان بزرگ, در جنگ تحمیلى آن قدر اعجابآمیز است, که قلم و بیان از ذکر آن عـاجـز بـلـکـه شـرمـسـار اسـت))(22). ایشان که به مظلومیت زن در طول تاریخ و محرومیتهاى او, بخصوص سوءاستفاده هاى فراوانى که قدرتهاى شیطانى از آنان در راه مـطامـع خـود برده و آنها را وسیله اى براى اشاعه فحشا و فاسد کردن نسل جـوان کـرده, به خوبى واقف بود, سعى داشت تا شخصیت حقیقى انسانى او و منـزلـت بـالاى دینى و اجتماعى او را به امت اسلامى گوشزد کند و زن و مرد را متوجه این جـایـگـاه رفـیـع و پاسـدارى از آن گـردانـد. امام ضمن سخنانى مى گوید: ((... زن انسـان اسـت و آن هم یـک انـسـان بـزرگ, زن مـربـى جـامـعه اسـت. از دامـن زن انـسـانـها پیـدا مـى شـونـد. مـرحـلـه اول مـرد و زن صـحـیـح, از دامـن زن اسـت. مـربـى انـسـانـها زن اسـت. سـعادت و شـقـاوت کـشـورها بـسـتـه بـه وجـود زن اسـت. زن با تربیت صحیح خودش انسان درست مى کند و با تربیت صحیح خودش کشور را آبـاد مـى کـنـد. مـبـدإ همـه سـعادتـها از دامـن زن بـلـنـد مـى شـود. زن مبدإ همه سعادتها باید باشد ...))(23) امام با استفاده از همین ابزار و روش بسیار موثر, توانست اقشار مختلف را نخسـت بـه ارزش وجـودى خود واقف کند و اعتماد به نفس را که پایه هر رشد و کمالى است در آنـان تقویت کند و آن گاه با تشویق و جلب اعتماد و محبت آنان به سوى خـود از آنها امتى بسازد که تکیه گاه مطمئنى براى مظلومان جهان و الگـوى قـابـل اقتدایى براى تمامى آزادگان دنیا و بندگان صالح خدا در مبارزه خود بـا اسـتـکـبـار جـهانـى بـاشـنـد. ادامـه دارد.
پى نوشت ها: 1ـ سـوره نـسـإ, آیـه 5. تـحـریـر الـوسـیـلـه, ج2, ص15, چـاپ اسـمـاعـیـلـیـان. 2ـ سـوره نـسـإ, آیـه 6. تـحـریـر الـوسـیـلـه, ج2, ص12, چـاپ اسـمـاعـیـلـیـان. 3ـ سـوره انـعام, آیـه 140. 4ـ سـوره مـائـده, آیـه 32. 5ـ سـوره بـقـره, آیـه 130. 6ـ پیـام زن, شـمـاره 71, سـال شـشـم, بـهمـن مـاه 1376. 7,8,9ـ تـفـسـیـر الـمـیـزان, ج6, چـاپ ایـران, ص186. 10ـ سـوره اسـرإ, آیـه 70. سـوره تـیـن, آیـه 4. سـوره حـجـر, آیـه 29. سـوره بـقـره, آیـه 30, و غـیـر آن. 11ـ نگاه کنید به تفسیر مجمع البیان, ج10, ص318, ذیـل آیـه 7 سـوره تـحـریـم و تـفـسـیـر شـبـر ذیـل همـیـن آیـه, و غـیـر آن. 12ـ سـوره آل عـمـران, آیـه 10, 12. سـوره انـفـال, آیـه 38. 13ـ سـوره کـافـرون, آیـه 1. 14ـ مجمع البیان, ج2, چاپ بیروت, داراحیإ التـراث الـعربـى, ص271, ذیـل آیـه 183 سـوره بـقـره. 15ـ مـکـارم الاخـلاق, چـاپ اعـلـمـى تـهران, چـاپ شـشـم, ص222. 16ـ صـحـیـفـه نـور, ج20, ص13. 17ـ همـان, ج17, ص13. 18ـ همـان, ج15, ص217. 19ـ همـان, ج17, ص85. 20ـ همـان, ج16, ص70. 21ـ همـان, ج17, ص261. 22ـ همـان, ج16 ص126.
|