پیامبرى زنان مهدى مهریزى
یک. طرح مسإله یکى از مباحث کلامى در حوزه انسان شناسى و زن شناسى, مسإله نبوت زنان است. این مسإله گرچه به یک معنا تاریخى است و ثمره عملى بر آن مترتب نمى گردد, لیک در نشان دادن تلقى ادیان آسمانى از زن, بسى مفید و سودمند است و از این راه, مى توان به کشف نگرش مکاتب آسمانى نسبت به زن پى برد و توان و استعداد زنان را از منظر این ادیان آشکار ساخت. همان گونه که دو رویه این مسإله, و نفى و اثبات آن در قانون گذاریها, مکاتب فقهى و حقوقى نیز موثر است, علاوه بر اینها در باور زنان نسبت به خویشتن و نهضت علمى و فرهنگى آنان نقشى بسزا دارد. بر این اساس, گرچه به گمان برخى, پژوهش در این مسإله, بى فایده و متإثر از جنبشهاى زن گرایانه عصر حاضر است, اما به نظر ما در راستاى کشف و تبیین و تفسیر گوشه اى از معارف دینى قرار دارد و قویا از پاره اى بحثهاى فقهى, فلسفى, تاریخى و ... روزگار ما مفیدتر خواهد بود. براى تبیین صورت مسإله و محل نزاع, ذکر چند مطلب ضرورى است. الف. در معناى واژه هاى ((نبى)) و ((رسول)) در دانش کلام وحدت نظر نیست. برخى گفته اند: ((نبى)) کسى است که به او وحى شود تا خود عمل کند و ((رسول)) آن است به او وحى شود تا عمل کند و تبلیغ کند.(1) برخى دیگر گفته اند: رسول کسى است که مبعوث و مإمور به تبلیغ است ولى نبى کسى است که مبعوث گردد; خواه مإمور به تبلیغ باشد یا خیر.(2) علامه طباطبایى معتقد است آنچه از آیات قرآنى و روایات اهل بیت استفاده مى شود این است که رسول کسى است که فرشته بر او نازل گردد و او فرشته را ببیند و با او تکلم کند. اما نبى کسى است که فرشته را در خواب مى بیند و در خواب بر او وحى مى شود.(3) در جایى دیگر مى گوید: رسول حامل رسالت است و نبى حامل نبإ, رسول شرف وساطت بین خداوند و خلق را دارد و نبى شرف علم به خداوند و آنچه نزد او است.(4) بر این پایه, قدر متیقن تعاریف, آن است که رسول مإمور به تبلیغ است و وساطت بین خداوند و خلق را داراست. عرفا نبوت را به تعریفى ـ انبائى و تشریعى تقسیم مى کنند. انبائى آن است که از ذات و صفات و افعال الهى و به طور عام, از معارف الهى خبر دهد و تشریعى آن است که علاوه بر آن به تبلیغ احکام, آداب و شریعت نیز بپردازد.(5) پس از توضیح این واژگان باید گفت: کسانى که به مسإله نبوت زنان پرداخته اند, روشن نساخته که کدام یک از مصطلحات مورد بحث آنهاست. ولى مى توان مواردى که قطعا داخل در محل نزاع نیست مشخص ساخت: 1ـ پیامبران اولوالعزم که صاحب کتاب و شریعت بوده اند, فقط از مردان مبعوث شده اند و ادله نقلى بر این دلالت دارد.(6) 2ـ نبوت انبائى و تعریفى که در کلام عرفا بود نیز از محل نزاع خارج است, زیرا این امر شامل مردان و زنان مى شود. چنانچه استاد آیت الله جوادى آملى, بدین مطلب تصریح دارند: قرآن کریم مسإله نبوت تشریعى را که به صورت رسالت بیان مى شود ـ چون یک کار اجرایى است, و حشر با مردم را همراه دارد و رهبرى جنگ و صلح و دریافت مسایل مالى و توزیع اموال و تنظیم کار جامعه را به عهده دارد ـ این نوع نبوت را در اختیار مردها قرار داده و در سوره یوسف و سوره نحل مى فرماید: ((ما ارسلنا من قبلک الارجالا نوحى الیهم فاسإلوا اهل الذکر ان کنتم لا تعلمون)). یعنى رسالت یک کار اجرایى است و ما قبل از تو اى پیامبر هیچ کسى را جز مرد به عنوان رسول نفرستاده و فقط به مردها وظیفه رسالت دادیم. پس رسالت به معناى رهبرى جامعه, بیان حلال و حرام, واجب و مستحب, مکروه و مباح و مانند آن, نبوت خاصى است که چون مقام اجرایى است به عهده مردها گذاشته شده, ولى نبوت انبائى بدین مفهوم است که فردى از طریق وحى مطلع شود که در جهان چه مى گذرد, آینده جهان چیست؟ و آینده خودش را ببیند و از آینده دیگران نیز باخبر شود, و این نوع نبوت به ولایت برمى گردد, نه به نبوت تشریعى و رسالت اجرایى. اگر چه این نوع از نبوت, پشتوانه هر گونه رسالت و نبوت تشریعى است اما اختصاص به مردان ندارد بلکه زنان نیز مى توانند به این مقام دست یابند. اگر مراد قرطبى و همفکران او, اثبات نبوت انبائى براى مریم است, این را همه عرفا, حکما و محققان اهل تفسیر مى پذیرند, و اگر منظور, نبوت تشریعى بوده که مریم(ع) داراى رسالت بوده و وحى تشریعى دریافت مى کرده این مردود است.(7) به جز این دو مورد, سایر صور مسإله, مورد بحث است و ادله موافقان و مخالفان نیز فى الجمله بر این شمول دلالت مى کند. ب. مسإله نبوت زنان را از دو زاویه مى توان مورد بحث و بررسى قرار داد; یکى از نگاه علم کلام و با توجه به ادله نقلى و عقلى, و دیگر از زاویه تاریخ. به سخن دیگر, در نگاه اول نفى و اثبات مسإله با توجه به ادله نقلى یا عقلى مورد بحث و پژوهش قرار مى گیرد که آیا زنان مى توانند عهده دار چنین منصبى شوند و آیا از نظر عقل منعى در دستیابى زنان به این کمال وجود دارد؟ اما در نگاه دوم پس از اثبات امکان عقلى و نقلى, تاریخ ادیان مورد کنکاش قرار مى گیرد که آیا زنانى به این امر دست یافتند یا نه؟ البته در این زاویه نیز نصوص دینى مى تواند, یکى از منابع و مصادر تحقیق قرار گیرد. در این نوشتار, مسإله تنها از زاویه اول مورد بحث واقع شده و اگر به نمونه هایى نیز اشاره شده, تنها براى اثبات امر اول بوده است. با توجه به آنچه گفته شد تا اندازه اى روشن گشت که مسإله مورد نزاع در نبوت زنان, که در این گفتار بدان پرداخته مى شود عبارت است از: امکان عقلى و نقلى نبوت زنان به معنایى فراتر از نبوت انبائى و فروتر از رسالت انبیإ اولوالعزم, آن هم با نگاهى کلامى نه تاریخى.
دو. دیدگاهها گرچه این مسإله, به صورت جدى در کتب کلامى مورد بحث و بررسى قرار نگرفته و تنها مفسران و شارحان کتب حدیث در ذیل برخى آیات و روایات به طرح مسإله پرداخته اند, اما مى توان گفت: مشهود نزد مسلمانان آن است که نبوت از مناصب ویژه مردان است و زنان را از آن بهره اى نیست. بیضاوى مى گوید: اجماع است بر آنکه خداوند زنى را به پیامبرى نگرفته است و این آیه بر آن دلالت دارد: ((و ما ارسلنا من قبلک الا رجالا)).(8) ابن اثیر مى گوید: جمهور اهل سنت همان طور که ابوالحسن اشعرى و دیگران نقل کرده اند, نبوت را مختص مردان دانسته و از زنان نفى مى کنند.(9) مفسران دیگرى نیز چون مراغى و جصاص به استناد آیات قرآنى بر نفى نبوت زنان رإى داده اند.(10) علامه طباطبایى, از مفسران شیعى معتقد است: وحى بر مادر موسى, الهام قلبى بود. در کلام خداوند, وحى منحصر به وحى پیامبرى نیست لذا به زنبور عسل هم وحى شده است. اما وحى پیامبرى, زنان از آن بى بهره اند و به آنان وحى نمى شود. زیرا خداوند فرموده ما مردان را به رسالت فرستادیم.(11) در مقابل اینها گروهى دیگر معتقدند پیامبرى براى زنان نیز روا است و زنانى به پیامبرى مبعوث شده اند. تقى الدین سبکى گفته است نظر مشهور, بر نبوت حضرت مریم استوار است.(12) ابن اثیر در کتاب تاریخ خود گفته است: ((و اصطفاک على نسإ العالمین محفوظ العموم فتکون افضل نسإ الدنیا ممن کان قبلها و وجد بعدها لانها ان کانت نبیه على قول من یقول بنبوتها و نبوه ساره ام اسحاق و نبوه ام موسى محتجا بکلام الملائکه و الوحى الى ام موسى کما یزعم ذلک ابن حزم و غیره ...))(13) جمله ((تو را بر زنان جهان برترى دادم)) عمومیت دارد, بر این اساس برتر زنان دنیا, قبل از خود و پس از آن مى باشد. زیرا اگر پیامبر باشد که برخى چون ابن حزم و دیگران در باره مریم, ساره و مادر موسى گفته و به سخن گفتن فرشتگان و وحى بر آنها استدلال کرده اند ... قرطبى در تفسیر خویش از بعضى نقل مى کند که مریم و آسیه را پیامبر مى دانند ولى خود معتقد مى شود مریم پیامبر بود اما آسیه صدیقه بود. سپس مى افزاید: قرآن و احادیث اقتضا مى کند نبوت مریم را و آنان که او را نبى نمى دانند مى گویند دیدن مریم جبرئیل را مانند دیدن صحابه پیامبر جبرئیل را در مثال دحیه کلبى بود, ولى قول اول روشن تر است و اکثر علما بر آنند.(14) ابن حجر در فتح البارى مى گوید: از حصر حدیث ((لم یکمل من النسإ الا آسیه امرإه فرعون و مریم بنت عمران)) استفاده مى شود که مریم و آسیه پیامبر بودند زیرا کاملترین فرد نوع انسانى انبیإ هستند.(15) از ابوالحسن اشعرى نقل شده که شش زن به مقام نبوت دست یافتند: حوا, ساره, مادر موسى, هاجر, آسیه, مریم.(16) ابن حزم در ملل و نحل گفته است در مسإله نبوت زنان سه رإى است; موافق, مخالف, توقف. و سپس مى گوید دلیل صریح بر نبوت زنان آیاتى است که در قصه مریم و مادر موسى فرود آمده است. در قصه مادر موسى, به مجرد وحى اقدام مى کند و کودک را در دریا مى افکند و در قصه مریم, خداوند پس از آنکه مریم و انبیإ را بر شمرده مى فرماید: ((اولئک الذین انعم الله علیهم من النبییین)).(17) یکى از نویسندگان شیعى نیز کتابى فراهم آورده و به اثبات نبوت زنان به گونه اى مشروح و مفصل پرداخته است.(18) اینها اجمالى از آرإ علما و دانشمندان اسلامى بود. در کتاب مقدس به نام شش زن برمى خوریم که عنوان نبیه دارند. 1. دبوره: در روزگار او اسرائیلیان ((یابین)) پادشاه کنعان را بندگى مى کردند. ((دبوره)) به واسطه هدایت و وحى الهى ((باراق)) را که شخصى ممتاز بود نزد خود طلبید و همان طور که خداوند به او امر فرموده بود وى را امر کرد تا به کوه ((تابور)) برود و با ده هزار نفر که همراه او بودند بر ((سیترا)) رییس لشکر ((یابین)) حمله کند.(19)
2. حلده: ... ((یوشیا)) پس از خواندن آن بسیار اندوهناک گردید, زیرا فهمید که قوم چه اندازه از شریعت خداوند تجاوز کرده اند, لذا عده اى را برگزید و آنها را نزد ((حلده)) نبیه زوجه ((شلام)) یا ((شلوم)) که در محله دوم اورشلیم ساکن بود فرستاد.(20)
3. دختران فیلپس: ... در فرداى آن روز از آنجا ((پتولامیس)) روانه شده به ((قیصریه)) آمدیم و به خانه ((فیلپس)) مبشر که یکى از آن هفت نفر بوده در آمده نزد او ماندیم. او را چهار دختر باکره بود که نبوت مى کردند.(21)
4. حنا: ... و زنى نبیه بود حنا نام, دختر فنوئیل, از سبط اشیه, بسیار سالخورده که از زمان بکارت هفت سال با شوهر به سر برده بود. قریب به 84 سال بود بیوه گشته, از هیکل خدا, جدا نمى شد. بسکه شبانه روز به روزه و مناجات در عبادت مشغول مى بود. (22)
5. مریم: ... و مریم نبیه خواهر هارون, دف را به دست خود گرفته و همه زنان از عقب وى دفها گرفته ... بیرون آمدند. پس مریم در جواب گفت: خداوند را بسرایید زیرا که با جلال مظفر شده است.(23) جالب توجه است که کتابى به تازگى با عنوان ((المرإه فى نظر الکنیسه)) اثر ((اسبیر و جبور)) به طبع رسیده که فصلى از آن با عنوان ((النسإ النبیات)) به مسإله نبوت زنان اختصاص دارد.(24) و نویسنده مى گوید: زنان مومن اند و گاهى به پیامبرى نائل شده اند.(25) به هر حال تا اینجا روشن شد که مسإله در میان مسلمانان امرى اختلافى است, چنان که در میان مسیحیان و یهودیان نیز مطرح است.
سه. استدلالها پس از آنکه به اجمال تصویرى از محل نزاع ارایه گشت و تا اندازه آراى مخالفان و موافقان گزارش شد, در این بخش پایانى به استدلال مخالفان و موافقان مسإله پیامبرى زنان مى پردازیم.
الف. ادله مخالفان نبوت زنان طرفداران این نظریه مى توانند به سه نوع دلیل استدلال کنند; آیات قرآنى, احادیث و اجماع. اینک این ادله نقل و نقد خواهد شد.
دلیل یکم: قرآن سه آیه از قرآن مورد استناد قرار گرفته, که مضمون واحدى را مى رساند: ((و ما ارسلنا من قبلک الا رجالا نوحى الیهم من اهل القرى.))(26) و ما پیش از تو به رسالت نفرستادیم مگر مردانى را از مردم قریه ها که به آنها وحى کردیم. ((و ما ارسلنا من قبلک الا رجالا نوحى الیهم فاسإلوا اهل الذکر ان کنتم لا تعلمون)).(27) اگر خود نمى دانید, از اهل ذکر بپرسید که ما پیش از تو, به رسالت نفرستادیم مگر مردانى را که به آنها وحى مى فرستادیم. ((و ما ارسلنا قبلک الا رجالا نوحى الیهم فاسإلوا اهل الذکر ان کنتم لا تعلمون))(28) ما پیش از تو, به رسالت نفرستادیم مگر مردانى را که به آنها وحى مى کردیم و اگر خود نمى دانید از اهل ذکر بپرسید. فخر رازى به این آیات تمسک جسته و گفته است: ((مریم(ع) جزء انبیإ نبود, زیرا خداى متعال فرموده ماقبل از تو مردان را به رسالت فرستادیم و فرستادن جبرئیل کرامتى بر مریم بود.))(29) مرحوم علامه طباطبایى فرموده است: ((وحى بر مادر موسى الهام قلبى بود. در کلام خداوند وحى, منحصر به وحى پیامبرى نیست لذا به زنبور عسل هم وحى شده است. اما وحى پیامبرى, زنان از آن بى بهره اند و به آنان وحى نمى شود. زیرا خداوند فرموده ما مردان را به رسالت فرستادیم. ))(30) بسیارى از مفسران, بر نفى نبوت زنان یا حضرت مریم(ع) به این آیات استناد کرده اند.(31) حق آن است که این آیه هاى مبارک, بر این مطلب دلالتى ندارد, گرچه این مدعا در جاى دیگر و با دلیلى دیگر ثابت شده باشد. زیرا: اولا: این سه آیه در مقام پاسخ به تلقى مشرکان است که متوقع بودند پیامبر باید موجودى غیر طبیعى و غیر عادى باشد و نمى تواند از جنس انسان باشد. در پاسخ آنان گفته مى شود مگر رسولان قبلى انسان نبودند؟ اگر شک و تردید دارید, از اهل ذکر یا اهل کتاب پرسش کنید. انبیإ گذشته نیز انسان عادى بودند که بر آنان وحى مى شد. آنان نیز غذا مى خوردند. مفسران قبول دارند که آیات در مقام رفع چنین توهم و توقع و اثبات انسان بودن انبیإ است. جالب است که علامه طباطبایى با همین بیان, معضل و مشکلى را از این آیات حل کرده است. زیرا بر اساس این آیات, نباید بپذیریم کودکى, پیامبر باشد, با اینکه در قرآن نبوت حضرت عیسى(ع) در کودکى و صباوت, تقریر و تثبیت شده است. برخى پاسخ گفته اند: نبوت اعم از رسالت است و در این آیات رسالت نفى شده نه نبوت, و عیسى(ع) در کودکى نبى بود نه رسول. ایشان این پاسخ را نمى پذیرد و مى فرماید: فعل ((ارسلنا)) در قرآن براى رسالت و نبوت هر دو به کار مى رود و در اینجا به صورت مطلق آمده, بدین جهت نفى رسالت و نبوت از کودکان نیز مى کند. جوابى که ایشان مى پذیرد این است که این آیات در صدد بیان بشر بودن پیامبران است; خواه در آغاز نبوت, کودک باشند یا به مرتبه مردان رسیده باشند.(32) تعجب اینجاست که رجال معناى بسیط و واحد دارد که با آن دو چیز نفى مى شود کودکى و زنانگى, و شما چگونه از کودکى صرف نظر مى کنید و رجال را در مقام بیان این مطلب نمى دانید, اما در مقام بیان نفى زن بودن مى دانید. از سوى دیگر, نهایت درجه دلالت این آیه ها بر این مطلب, ظهور است و علامه طباطبایى معتقدند در اثبات حقایق تاریخى, تعبد و اصول عقلایى را راهى نیست و نمى توان با ظهورات و اصاله الظهور حقایق تاریخى را اثبات نمود.(33) ثانیا: واژه ((رجال)) 28 دفعه در قرآن استعمال شده است. در دو مورد به معنى پیاده ها است.(34) در 16 مورد(35) در مقابل نسإ یا ضمیر مونث به کار رفته که معین مى سازد مراد و منظور, مردان در برابر زنان است. در ده مورد دیگر, رجال نه به معنى پیاده ها است و نه قرینه اى وجود دارد که معین سازد در برابر نسإ به کار رفته است. سه آیه از این آیات دهگانه, همین آیه هاى مورد بحث است و هفت مورد دیگر چنین است: ((و على الاعراف رجال یعرفون کلا بسیماهم ... و نادى اصحاب الاعراف رجالا یعرفونهم بسیماهم.))(36) و بر اعراف مردانى هستند که همه را به نشانیشان مى شناسند ... ساکنان اعراف, مردانى را که به نشانیشان مى شناسند, آواز دهند. ((فیه رجال إن یحبون یتطهروا)).(37) در آنجا مردانى هستند که دوست دارند پاکیزه باشند. زیرا خدا پاکیزگان را دوست دارد. ((رجال لاتلهیهم تجاره و لا بیع عن ذکر الله)).(38) مردانى که هیچ تجارت و خرید و فروختنى از یاد خدا بازشان ندارد. ((من المومنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه فمنهم من قضى نحبه و منهم من ینتظر)).(39) از مومنان مردانى هستند که به پیمانى که با خدا بسته بودند وفا کردند. بعضى بر سر پیمان خویش جان باختند و بعضى چشم براهند. ((ما کان محمد ابا احد من رجالکم و لکن رسول الله و خاتم النبیین)).(40) محمد پدر هیچ یک از مردان شما نیست. او رسول خدا و خاتم پیامبران است. این آیه با صرف نظر از روایاتى که فرزندخواندگى زید بن حارثه را مطرح کرده, مورد نظر بوده است. ((و قالوا ما لنا لا نرى رجالا کنا نعدهم من الاشرار)).(41) و گویند: چرا مردانى را که از اشرار مى شمردیم اکنون نمى بینیم. ((و انه کان رجال من الانس یعوذون برجال من الجن فزادوهم رهقا)).(42) و نیز مردانى بودند از آدمیان که به مردانى از جن پناه مى بردند و بر طغیانشان مى افزودند. نتیجه اى که از این تفصیل مورد نظر است, آن است که در قرآن کریم اگر واژه ((رجال)) به کار رود و قرینه بر معناى خاص آن نباشد, هم زنان و هم مردان را شامل مى شود. بدین سبب اگر در جایى قرینه و شاهد بر تعیین وجود نداشت, اختصاص آن به مردان نیازمند دلیل و برهان است و نمى توان به معنى لغوى آن استناد و استشهاد کرد. این رویه اى مقبول نزد مفسران و حتى فقیهان در به دست آوردن معانى مفردات و جمله هاى قرآنى است. خلاصه آنکه این آیات, بر نفى نبوت و پیامبرى زنان دلالتى ندارد.
دلیل دوم: روایات در روایات و احادیث, جملاتى که صراحتا بر نفى نبوت زنان دلالت کند, نیست. در روایاتى که عدد انبیإ ذکر شده است گرچه کلمه ((نبى)) به کار رفته اما روشن است که اگر پیامبرى از زنان باشد, این واژه آن را شامل مى گردد, زیرا تغلیب باب واسعى در همه زبانها و بویژه در زبان عرب دارد. و نیز در روایاتى که طبقات انبیإ را بیان مى دارد شاهدى بر انحصار پیامبرى در مردان نیست.(43) البته حامیان این نظر مى توانند به برخى احادیث استدلال کنند: 1ـ حدیثى در مستدرک الوسائل نقل شده که صریحا نفى پیامبرى زنان را دارد. المولى سعید المزیدى فى تحفه الاخوان: عن ابى بصیر عن الصادق(ع) فى خبر طویل فى خلقه آدم و حوإ و دخولها الجنه و خروجها منها ـ الى ان قال ـ ((قال ابن عباس فنودیت یا حوإ ... و لم اجعل منلکن حاکما و لا ابعث منلکن نبیا))(44) این حدیث, قابل تمسک نیست زیرا از جهت سند ارسال دارد و کتاب تحفه الاخوان نیز کتابى شناخته شده و معروف نزد علمإ شیعه نمى باشد. گذشته از آن, چگونه امام صادق(ع) از ابن عباس این مطالب را نقل مى کند! به علاوه, مضمون این حدیث, قابل پذیرش نیست, زیرا سبب محرومیتهاى فراوان زنان را عصیان حوا در بهشت معرفى کرده, با اینکه این عصیان از آدم و حوا, هر دو سر زد, و اگر محرومیت, کیفر آن گناه است, باید براى هر دو صنف باشد. 2ـ ممکن است به کمک دو دسته از احادیث, استدلالى بر نفى پیامبرى زنان اقامه شود بدین صورت که: الف ـ احادیثى دلالت دارد, قضاوت و حکومت شعبه اى از نبوت است از قبیل: اسحاق عمار عن ابى عبدالله(ع) قال: قال امیرالمومنین(ع) لشریح: ((یا شریح قد جلست مجلسا لا یجلسه الا نبى او وصى نبى او شقى.))(45) امیر مومنان(ع) به شریح فرمود: اى شریح! در جایى نشسته اى که جایگاه پیامبر, یا جانشین او است و یا فرد شقى مى نشیند. سلیمان بن خالد عن ابى عبدالله(ع) قال: ((اتقوا الحکومه فان الحکومه انما هى للامام العالم بالقضإ العادل فى المسلمین لنبى[ کنبى] او وصى نبى)).(46) امام صادق(ع) فرمود: از حکومت (دادرسى) بپرهیزید, زیرا حکومت از آن پیشواى دانا در دادرسى, عادل در میان مسلمانان, مانند پیامبر(ص) یا جانشین او است. ب ـ در دسته اى دیگر از احادیث, شرط قضاوت و حکومت, رجولیت ذکر شده است از قبیل: ((لا تولى المرإه القضإ و لا الاماره))(47) زن عهده دار دادرسى و زمامدارى نشود. ((لن یفلح قوم و لوا امرهم امرإه))(48) هرگز به رستگارى نرسد, جامعه اى که سرپرستى آن را زن بر عهده دارد. ((لا تملک المرإه من الامر ما یجاوز نفسها))(49) زن فراتر از توانش, امور را به دست نگیرد. ((معاشر الناس! لاتطیعوا النسإ على حال و لا تامنوهن على مال و لا تذروهن یدبرن امر العیال))(50) اى مردم! از زنان در هیچ شرایطى اطاعت نکنید, آنان را امین ندانید. و مگذارید سرپرستى خانواده را در دست گیرند. ((اذا کان امراوکم شرارکم و اغنیائکم بخلائکم و امورکم الى النسإ فبطن الارض خیر لکم من ظهرها)).(51) هنگامى که اشرار فرمانروا شوند, ثروتمندان بخیل باشند, کارها در دست زنان باشد. باطن زمین بهتر از روى زمین است. ((اتقوا شرار النسإ و کونوا من خیارهن على حذر و ان امرنکم بالمعروف فخالفوهن کیلا یطمعن منکم فى المنکر))(52) از زنان بد دورى کنید و از خوبانشان واهمه داشته باشید. اگر شما را به نیکى فرمان دادند, مخالفت کنید, تا نسبت به شما در نادرستى طمع نکنند. ((اخروهن من حیث اخرهن الله))(53) زنان را از همان جا که خداوند عقب انداخته, عقب اندازید. ((ایاکم ان یحاکم بعضکم الى اهل الجور و لکن انظروا الى رجل منکم یعلم شیئا من قضایانا فاجعلوه بینکم)).(54) بترسید از اینکه اهل جور را به قضاوت گیرید. مردى از شما که دستورات ما را مى داند بیابید و او را حاکم کنید. بررسى دقیق و مبسوط این احادیث و روایات مشابه را از جهت سند و دلالت منظور این نوشتار نیست, و با این فرض که سند ودلالت اینها تمام است ـ که چنین نیست ـ مى گوییم این استدلال ناتمام است و مقصود را اثبات نمى کند, زیرا: 1ـ اینکه زن نمى تواند قاضى باشد, مورد اتفاق شیعه و اهل سنت نیست. برخى از فقیهان شیعه قضاوت زن را جایز مى شمردند(55) و فقهإ اهل سنت نیز در مواردى داورى زن را تجویز کرده اند.(56) در نتیجه مقدمه دوم این استدلال, چندان مسلم نیست. 2ـ بر فرض, مرد بودن, شرط قضاوت و داورى باشد, دلیل نداریم هر شرطى در منصوب معتبر و لازم است باید نصب کننده نیز همان شرایط و ویژگیها را دارا باشد. موارد نقض فراوان یافت مى شود. برخى کتابت و نوشتن را در قاضى شرط مى دانند. با اینکه معترفند پیامبر(ص) نمى نوشت.(57)
در قاضى, بینایى را معتبر مى دانند با اینکه معترفند برخى پیامبران مانند شعیب و یعقوب نابینا بودند.(58) امام جمعه در زمان برپایى حکومت اسلامى, باید منصوب باشد و از شرایط او آن است که پیرمرد نباشد. از مریضى و کورى مصون باشد.(59) با اینکه در حاکم که او را نصب مى کند و همچنین پیامبر(ص) و امام, پیر نبودن جزء شرایط نیست. همچنین در حاکم, سلامت از مرض و کورى شرط نیست. و اگر شرط باشد, از شرایط اختلافى است.(60) نتیجه آنکه از انضمام این دو دسته روایات نمى توان مرد بودن پیامبران را استنتاج نمود, چرا که تمامیت استدلال در گرو ضمیمه ساختن حداقل یک مقدمه خارجى است که هر شرطى در شاخه و فرع معتبر باشد, اصل هم بدان مشروط است, و با ارایه برخى از نقضها, نشان داده شد این مقدمه قابل اثبات نیست.
دلیل سوم: اجماع گروهى از علماى اهل سنت, ادعاى اجماع کرده, بر اینکه زن نمى تواند پیغمبر باشد. بیضاوى گفته است: اجماع است بر آنکه خداوند زنى را به پیامبرى نگرفته است و این آیه بر آن دلالت دارد: ((و ما ارسلنا من قبلک الا رجالا)).(61) ابن اثیر گوید: جمهور اهل سنت, همان طور که ابوالحسن اشعرى و دیگران نقل کرده اند, نبوت را مختص مردان دانسته, و از زنان نفى مى کنند.(62) اجماع نمى تواند دلیل باشد زیرا: 1ـ اجماع در مسایل اصول دین حجت نیست. 2ـ با وجود آیات و روایات در این زمینه, به طور حتم اجماع کنندگان بدانها تمسک جسته اند, و لااقل محتمل است که مستندشان اینها باشد و چنین اجماعى ارزش و اعتبار ندارد, زیرا اجماع در صورتى دلیل مستقل است و در عرض قرآن و سنت مطرح است, که آیه و روایتى در آن زمینه نباشد, و گرنه با وجود آیه و حدیث, جایى براى اجماع نیست. در این مسإله نیز, با توجه به ادله یادشده, اجماع از ارزش و اعتبار مى افتد. بویژه که بیضاوى پس از نقل اجماع, آن را به آیه ها مستند کرد. 3ـ این اجماع, مخالف دارد, زیرا برخى از مفسران اهل سنت مدعى شده اند, نظر مشهور بر نبوت حضرت مریم است و برخى از آن را در بخش پیشین ضمن نقل دیدگاهها آوردیم. بنابراین با توجه به این مخالفتها, اجماعى محقق نخواهد شد.
ب. ادله موافقان نبوت زنان موافقان پیامبرى زنان نیز ادله اى از قرآن و احادیث را اقامه کرده که رد استدلال آنان, آسان نیست. این گروه به قرآن و حدیث تمسک جسته که اینک به اختصار گزارش مى شود.
یکم: قرآن آیاتى که دلالت دارد به برخى از زنان وحى شده است, از قبیل: 1ـ و اوحینا الى ام موسى ان ارضعیه فاذا خفت علیه فالقیه فى الیم و لاتخافى و لاتحزنى انا رادوه الیک و جاعلوه من المرسلین.(63) و به مادر موسى وحى کردیم که شیرش بده و اگر بر او بیمناک شدى به دریاش بینداز و مترس و غمگین مشو, او را به تو باز مى گردانیم و در شمار پیامبرانش مىآوریم. 2ـ اذا اوحینا الى امک ما یوحى.(64) آنگاه که بر مادرت آنچه وحى کردنى بود, وحى کردیم. 3ـ و اذ قالت الملائکه یا مریم ان الله اصطفیک و طهرک و اصطفیک على نسإ العالمین.(65) و فرشتگان گفتند: اى مریم, خدا تو را برگزیده و پاکیزه ساخت و بر زنان جهان برترى داد. 4ـ ان الله اصطفى آدم و نوحا و آل ابراهیم و آل عمران على العالمین ذریه بعضها من بعض و الله سمیع علیم.(66) خدا آدم و نوح و خاندان ابراهیم و خاندان عمران را بر جهانیان برترى داد. فرزندانى بودند, برخى از نسل برخى دیگر پدید آمده و خدا شنوا و دانا است. 5ـ و التى احصنت فرجها فنفخنا فیها من روحنا و جعلناها و ابنها آیه للعالمین. (67) و آن زن را یاد کن که شرمگاه خود را نگاه داشت و ما از روح خود در او دمیدیم و او و فرزندش را براى جهانیان آیتى قرار دادیم. این آیه در سیاق آیه هاى قبل قرار دارد که سرگذشت انبیإ را بیان داشته, و از این وحدت سیاق استفاده نبوت مریم شده است. دوم: روایات در این زمینه به چند دسته روایت استناد شده است: 1ـ برخى به روایات مشتمل بر مصحف فاطمه(س) و نزول جبرئیل بر آن بزرگوار, استناد کرده و فاطمه(ع) را نبیه دانسته اند. در اینجا به نقل یک روایت بسنده مى شود: ابى عبیده قال سال اباعبدالله(ع) بعض اصحابنا عن الجفر فقال ... قال ((فمصحف فاطمه(ع) قال: فسکت طویلا ثم قال: انکم لتبحثون عما تریدون و عما لا تریدون; ان فاطمه مکثت بعد رسول الله(ص) خمسه و سبعین یوما دخلها حزن شدید على ابیها و کان جبرئیل(ع) یاتیها فیحسن عزائها على ابیها و یطیب نفسها و یخبرها عن ابیها و مکانه و یخبرها بما یکون بعدها فى ذریتها و کان على(ع) یکتب ذلک فهذا مصحف فاطمه(ع))).(68) برخى از یاران امام صادق(ع) از جفر سوال کردند ... و از مصحف فاطمه حضرت مدتى طولانى سکوت کرد. آنگاه فرمود: شما از آنچه مى خواهید و نمى خواهید پرس و جو مى کنید, فاطمه پس از پیامبر(ص) هفتاد و پنج روز زندگى کرد, غم و اندوه شدیدى بر اثر رحلت پدر به او دست داد. جبرئیل بر او فرود مىآمد. به او تسلیت مى گفت و از جایگاه پیامبر, و حوادثى که بر فرزندان او مى رود, به فاطمه خبر مى داد. على(ع) اینها را مى نوشت. این مجموعه مصحف فاطمه است. 2ـ قرطبى نیز روایاتى را در باب پیامبرى مریم(س) آورده که به نقل یکى از آنها اکتفا مى شود: سیده نسإ العالمین مریم ثم فاطمه ثم خدیجه ثم آسیه(69) خانم زنان عالم مریم, پس از او فاطمه, پس از وى خدیجه, و سپس آسیه است. وى از این قبیل احادیث نبوت مریم را استفاده کرده است. 3ـ ابن حجر عسقلانى نیز به حدیث ((لم یکل من النسإ الا آسیه امرإه فرعون و مریم بنت عمران)) بر نبوت زنان استدلال کرده است.(70) در پایان اذعان داریم که این, مسإله اى نظرى است و هیچ طرف مسإله جزء مسلمات نیست و باب بحث و نظر در آن گشوده است و شایسته نیست محققان از دامن زن به این گونه مباحث نگرانى نشان دهند, زیرا وقتى مباحث علمى در فضاى خاص خود طرح گردد, جز کمک به پیشبرد دانش و معرفت عایدى ندارد.(71) چکیده آنچه در این مقال, طرح شد عبارت است: 1ـ نبوت زنان به معنایى فراتر از نبوت انبائى و فروتر از رسالت انبیإ اولوالعزم محل نزاع و بحث است. 2ـ در این نوشتار به این مسإله از زاویه کلام نه تاریخ نگاه شده است. 3ـ در این مسإله دیدگاه مشهور عالمان مسلمان منفى است, گرچه برخى از اندیشمندان معتقد به نبوت زنان شده اند. 4ـ در کتب مقدس مسیحیان و یهودیان نیز اجمالا نبوت زنان پذیرفته شده است. 5ـ ادله اى از آیات قرآنى, احادیث و اجماع علما بر نفى نبوت زنان اقامه شده که اجمالا جاى نقد داشت. 6ـ در مقابل, ادله اى از قرآن و روایات بر اثبات نبوت زنان اقامه شده است.
پى نوشت : 1ـ علم الیقین, ج1, ص366 (فیض کاشانى). 2ـ المیزان, ج2, ص139. 3ـ همان, ج13, ص208 و ج14, ص391. 4ـ همان, ج2, ص139. 5ـ اصطلاحات الصوفیه, ملا عبدالرزاق کاشانى (ترجمه و شرح), ص;195 اصطلاحات الصوفیه, ص94, انتشارات بیدار. 6ـ المیزان, ج2, ص141. 7ـ زن در آینه جلال و جمال, ص167 (چاپ دوم). 8ـ تفسیر البیضاوى, ج1, ص159. 9ـ البدایه و النهایه, ج2, ص71 ـ 70. 10ـ تفسیر المراغى, ج3, ص151 ـ ;150 احکام القرآن (جصاص), ج2, ص12. 11ـ المیزان, ج14, ص149 ـ 150. 12ـ زن و پیامآورى, ص35. 13ـ البدایه و النهایه, ج2, ص70. 14ـ الجامع فى احکام القرآن, ج4, ص84 ـ 83. 15ـ فتح البارى, ج6, ص515. 16ـ همان, ص516. 17ـ الفصل فى الملل و الاهوإ و النحل, ج3, ص186 ـ 187 (دار الکتب العلمیه, بیروت). 18ـ زن و پیامآورى, مرتضى فهیم کرمانى. 19ـ کتاب مقدس (عهد عتیق), سفر داوران, باب 4, آیه 4, ص379. 20ـ همان, کتاب دوم پادشاهان, ب22, آیه 14, ص617. 21ـ همان, (عهد جدید), کتاب اعمال رسولان, باب 21, آیه 10 ـ 8, ص227. 22ـ همان, انجیل لوقا, باب2, آیه 34, ص91. 23ـ همان, (عهد عتیق), سفر خروج, باب 15, آیه 20 ـ 21, ص108. 24ـ المراه فى نظر الکنیسه, اسبیرو جبور, مطبعه الصباح, (دمشق, ص47 ـ 77). 25ـ همان, ص69. 26ـ سوره یوسف, آیه 109. 27ـ سوره نحل, آیه 43. 28ـ سوره انبیإ, آیه 7. 29ـ التفسیر الکبیر, ج8, ص43 و ج20, ص36 و 18, ص226. 30ـ المیزان, ج145, ص150 ـ 149. 31ـ تفسیر المراغى, ج3, ص151 ـ 150. احکام القرآن (جصاص), ج2, ص12. 32ـ المیزان, ج12, ص257 ـ 256. 33ـ المیزان ج1, ص296 و ج6, ص57 و ج8, ص62, 66, 141, 261 و ج9, ص212 ـ 211 و ج10, ص349, 351 و ج14, ص25, 133, 207 ـ 205 و ج17, ص174. 34ـ سوره بقره, آیه 239, سوره حج, آیه 27. 35ـ سوره بقره, آیه 228, سوره نسإ, آیه 7, 32, 34, 75, 98, سوره اعراف, آیه81. 36ـ سوره اعراف, آیه 46, 48. 37ـ سوره توبه, آیه 108. 38ـ سوره نور, آیه 37. 39ـ سوره احزاب, آیه 23. 40ـ سوره احزاب, آیه 40. 41ـ سوره ص, آیه 62. 42ـ سوره جن, آیه 6. 43ـ الکافى, ج1, ص174, ح1 و ص176, ح4 ـ 1. 44ـ مستدرک الوسائل, ج14, ص286, ح2. 45ـ وسائل الشیعه, ج18, ص7, ح2. 46ـ همان, ح3. 47ـ بحارالانوار, ج103, ص254, ب5, ح1. 48ـ همان, ج32, ص194, ب3, ح143. 49ـ همان, ج103, ص253, ب4, ح56. 50ـ همان, ج103, ص223, ب2, ح1. 51ـ همان, ج77, ص141, ب7, ح1. 52ـ همان, ج75, ص98, ب48, ح4. 53ـ مستدرک الوسائل, ج3, ص333, ب5, ح3715. 54ـ وسائل الشیعه, ج18, ص4, ب1, ح5, ج27, ص13, ب13, ح83 (آل البیت). 55ـ قضإ و قضاوت در اسلام, ص;57 فقه اهل بیت, ش10, ص146. 56ـ الفقه الاسلامى و ادلته, ج6, ص483 ـ 482. 57ـ جواهر الکلام, ج40, ص20. 58ـ همان, ص21. 59ـ تحریرالوسیله, ج1, ص215, م1. 60ـ دروس ولایه الفقیه, ج1, ص371. 61ـ تفسیر البیضاوى, ج1, ص159. 62ـ البدایه و النهایه, ج2, ص71 ـ 70. 63ـ سوره قصص, آیه7. 64ـ سوره طه, آیه 38. 65ـ سوره آل عمران, آیه 42. 66ـ همان, آیه 34 ـ 33. 67ـ سوره انبیإ, آیه 34 ـ 33. 68ـ الکافى, ج1, ص241, ح5. 69ـ الجامع فى احکام القرآن, ج4, ص83. 70ـ فتح البارى, ج6, ص515. 71ـ جهت مطالعه و پژوهش بیشتر مى توان به این منابع در باب نبوت زنان مراجعه کرد: الف. زن و پیامآورى, مرتضى فهیم کرمانى, دفتر نشر فرهنگ اسلامى. ب. تحریرالمرإه. عصر الرساله, عبدالحلیم ابوشقه, ج1, ص312 ـ 315. ج. زن در آینه جمال و جلال, ص230 ـ 231. د. المرإه فى الکنیسه, اسبیرو جبور, ص67 ـ 77. ه$. الفصل فى الملل و الاهوإ و النحل, ابن حزم, ج3, ص186 ـ 188. و. فتح البارى بشرح صحیح البخارى, ابن حجر عسقلانى, ج5, ص515 ـ 516.
|