نرگس, گلى که بوى مهدى(عج) مى دهد
عبدالرحمن انصارى شیرازى
صفات پسندیده و کمالات انسانى به دو صـورت در انسان پدید مـىآید: یکـى از راه تلاش و کوشـش و جدیت خود انسان و دیگرى از طریق وراثت و کمالاتى که در پدر و مادر و اجداد انسان وجود دارد. از ایـن رهگذر است که نقش مادر و کمالات وجـودى او در پـدید آوردن فرزندى با کمال و شایسته کاملا آشکار مى گردد. پیشـوایان معصوم(ع) چـون داراى رسالتى بـس مهم و جهانى بـودند, از پـدران و مادران باکمال و برجسته که داراى ویژگیهاى خاصـى بودند, چشـم به جهان گشودند. آنان سعى مى کردند زنان شایسته اى را براى خـود انتخاب کننـد تا شایستگـى پرورش و تربیت امامان معصـوم را داشته باشند.
پیوندى مبارک
نـرجـس خـاتـون مادر امـام دوازدهـم, از نـوادگـان شمعون, وصـى حضـرت عیسـى(ع) که از جمال ظاهرى برخـوردار بـود از کـودکى تحت تعلیـم جدش, قیصر روم قرار گرفت و با بهره گیرى از اساتید چیره دست آن روزگار علـوم و کمـالات فـراوان کسب کـرد و با زبـانهاى مختلف آشنا گشت. او خـود در پاسخ کسى که از او سـوال مى کند: تـو که رومى هستى چگونه با زبان عربى این چنین آشنایى دارى؟ مى گوید: جدم به تربیت مـن اهمیت زیادى مى داد و در این راه از هیچ کـوششـى دریغ نکرد و در همیـن راستا زنـى را که به چند زبان تسلط داشت برگزید تا صبح و شام عربى را به من بیاموزد و مـن از ایـن راه زبان عربى را به خوبى فرا گرفتـم. او در آغاز, مسیحى بود که در عالـم رویا پیامبـر گرامـى اسلام(ص) و علـى(ع) و سایر پیشـوایان معصوم براى خـواستگارى وى به منزل جدش مى روند و حضرت عیسى(ع) از آنان استقبال مى کند. در ایـن هنگام رسول گرامى اسلام(ص) در حالى که به امام حسـن عسگرى(ع) اشاره مى کند مـى فرماید: اى روح خدا! مـن به خـواستگارى دختر وصى تـو شمعون براى فرزندم آمده ام, که حضرت عیسى نگاهى به شمعون کرده و مـى گـوید: چه شرافتـى نصیب تـو شده. با ایـن پیـوند مبارک شما موافقت کـن, شمعون هـم موافقت مى نماید. سپـس رسول خدا بالاى منبر قرار مى گیرد و خطبه مـى خـوانـد و نرجـس را به عقـد امام حسـن عسگـرى(ع) در مىآورد و حاضرین را بـر این امر گـواه مـى گیرد. و این چنیـن اراده حق براى به وجود آوردن دادگستر و مصلح بزرگ عالـم و تحقق عدالت و مساوات کامل در جهان تبلور مى یابد.
عشق مقدس
پـس از انجام مراسـم عقد, نرجـس علاقه و محبت وصف ناپذیرى نسبت به امام حسـن عسگرى(ع) پیدا مى کند. این عشق آن چنان در وجود وى شعله ور مى گردد که تمام وجـود او را فـرا مـى گیرد و او را از خواب و خـوراک بازداشته بیمار و رنجـور مى نمایـد. پزشکان حاذق را براى مـداواى او مـىآورنـد.
آنان هر چه در تـوان داشته به کار مى گیرند ولى نتیجه اى حاصل نمى شـود.
جـد نرجـس که از ایـن وضع بسیار افسرده و ناراحت است به او مـى گـوید:
دخترم هر آرزویى که دارى بگـو تا برآورده نمایـم. او که به خاطر پاکى و صداقت و صفات برجسته انسانى و کمالات و ایـن پیـوند مبارک در خـواب, به اسلام علاقه مند شده بـود, مى فرماید: اسیران مسلمان را از زندان آزاد کـن, امید است به برکت آنان, حضرت عیسـى و مادرش مرا شفا دهنـد. جـدش نیز چنیـن مى کند, و او به ظاهر اظهار بهبودى مى کند تا باز هـم حاکمان روم به مسلمیـن اداى احترام بیشترى کنند. بعد از سپرى شـدن چهارده شب از ماجـراى رویا, نرجـس خاتـون, حضـرت فاطمه(س) و مریـم(س) و حـوریان بهشتى را در عالـم خواب مشاهده مى کند. حضرت مریـم در حالى که به حضرت فاطمه(س) اشاره مـى کنـد, مـى فـرمایـد: ایشـان بانـوى بـانـوان جهان و مادرشـوهر تـو است. نرجـس دامـن فاطمه(س) را گرفته و گریه مى کند و از اینکه تا کنـون به خـدمت امام حسـن عسگرى(ع) نرسیده اظهار ناراحتـى و نگـرانـى مـى نمایـد. او در عالـم رویا به وسیله حضـرت فـاطمه(س) اسلام مىآورد. سپـس در عالـم خـواب امام حسـن عسگرى(ع) را ملاقات مى کند و به ایـن طـریق فـراق, مبـدل به وصـال مـى شـود.
در بیت امامت
بشیـر بـن سلیمـان از همسـایگـان امـام دهـم, حضـرت هـــــادى(ع) و از شیعیـان مخلص و از نـوادگـان ابـوایـوب انصـارى است. او نقل مـى کنـد:
روزى امـام علـى نقـى(ع) مـرا احضـار کـرد و فـرمـود:
مى خواهم تو را به فضیلتى برسانـم که بدان وسیله بر سایر شیعیان برترى یابى. آنگاه نامه اى که به خط رومى نوشته بـود به مـن داد و فرمود: به بغداد برو و از میان کسانى که با کشتـى از روم به آنجا آورده مى شـوند کنیزى را با این خصوصیات براى من خریدارى نما و مـن بر اساس دستور آن حضرت روانه بغداد شدم و با همان خصوصیاتى که حضرت فرموده بـود, بانوى مـورد نظر را پیدا کرده, نامه امام را به وى دادم. او با دیـدن دستخط مبارک امام هادى(ع) از شـوق وصال سخت گـریست. و از صاحب خود درخـواست کرد که باید مرا به ایـن فرد تحویل دهى. بعد از بحثهاى طولانى سرانجام فرد موردنظر را به همان مبلغى که امام فرموده بـود خریـدارى نمـودم و نرجـس نامه آن حضرت را بر دیده مى نهاد و آن را مى بوسید. بشیر مى گوید:
چگـونه نامه اى را مى بـوسى که نـویسنده آن را نمى شناسـى. نرجـس ماجراى رویاى خـود را مفصل بیان نمـوده آنگـاه او را به سـامـره خـدمت امـام هادى(ع) آوردند. امام هادى(ع) در اولیـن ملاقات به وى فرمود: ((تـو را به فرزندى بشارت مى دهـم که شرق و غرب عالـم را مالک شود و جهان را از عدل و داد پر کند در آن هنگام که از ظلـم و ستـم پر شده باشد.)) نرجس عرض مى کند: ((ایـن فرزنـد از کیست؟)) ((امام هادى(ع) مـى فـرمایـد: از همان کسى که در عالـم رویا تو را به عقد او در آوردند. آیا اگر او را ببینـى مـى شناسـى؟ پاسخ داد: ((از آن شبـى که به محضر حضـرت زهـرا(س) رسیدم تا کنون شبى نیست که او را در عالـم رویا ملاقات نکنـم.)) آنگاه حضرت دستور داد تا خـواهرش حکیمه خاتـون را حاضر کنند و به وى فرمـود:
خواهرم, ایـن بانو, همان است که گفته بـودم. حکیمه خاتون, نرجـس را در آغوش گرفته, و از ملاقات با او بسیار شادمان مى شود. سپـس امام هادى(ع) به حکیمه خاتـون مى فرماید: او را به خانه خـود ببر و واجبات و مستحبات دینـى را به او بیامـوز. همانا او همسـر فرزنـدم حسـن و مادر قائم آل محمـد است.(1) از ایـن پیـوند الهى و مبارک, حضرت مهدى(ع) به صـورتـى معجزهآسا بـدون آنکه آثار حملـى در مادرش آشکار بـاشـد یا کسـى از آن آگاهى داشته باشد, متولد شد. در اینجا چگـونگى تـولد آن حضرت بر اساس نقل حکیمه خـاتـون ذکـر مـى شـود.
میلاد آفتاب
حکیمه خاتـون مـى گـویـد: امام حسـن عسگرى(ع) کسـى را دنبال مـن فرستاد که امشب (نیمه شعبان) براى افطار نزد ما بیا; چون خداوند در چنیـن شبى حجت خود را آشکار مى کند.
پرسیدم: این مولود از چه کسى است؟
فرمـود: از نرجس. عرض کردم: مـن در نرجـس خاتـون هیچ گـونه اثـر حملـى مشاهده نمى کنم. امام حسـن(ع) فرمود: موضوع همان است که گفتـم. مـن در حالى که نشسته بودم نرجس آمد و کفش مرا از پایـم بیرون آورد و فرمود:
بانوى من! حالتان چطور است؟ گفتـم تو بانوى مـن و خانواده ام هستى. او در حالى که از این سخـن شگفت زده شده بود با حالت ناراحتى فرمود: ایـن چه سخنى است که مى گویى؟
گفتم: خداوند در ایـن شب به تو فرزندى عطا مى کند که سرور و آقاى دنیا و آخرت خواهد شد. نرجس از ایـن سخـن بس خجالت کشید. آنگاه افطار کرده بعد از نماز عشا به بستر رفتم. چـون پاسـى از نیمه شب گذشت برخاستـم و نمـاز شب خـوانـدم و مجـددا به خـواب رفتم.
سپـس بیدار شدم و از اتاق بیرون رفتـم تا از طلوع فجر بااطلاع شوم. در این حال این سخـن به ذهنم آمد که چرا حجت خدا تا حال آشکار نشده است! نزدیک بود از ایـن جهت شبهه ایى در دلم ایجاد شود که ناگهان امام حسـن عسگـرى(ع) از اتاق مجاور صـدا زد: اى عمه! شتـاب مکـن که مـوعد نزدیک است. بعد از شنیـدن ایـن سخـن نشستـم و مشغول تلاوت قـرآن شـــــدم که نرجـس خاتون از خواب پرید. با شتاب خود را به او رساندم و پرسیدم چیزى احساس مى کنى؟ پاسخ داد: آرى. گفتم: نام خدا را بر زبان جارى کـن. این همان مطلبى است که گفتـم دل را آرام گردان و مضطرب مباش. در ایـن حال پرده نـورى میان مـن و او کشیده شد. ناگاه متـوجه شـدم که کـودک ولادت یافته است. چـون جامه را از روى نرجـس برداشتـم, آن مولود سر به سجده گذاشته مشغول ذکر خـدا بـود. هنگامـى که او را برگرفتـم, دیـدم پاک و پاکیزه است. در این هنگام امام حسـن عسگرى(ع) صدا زد: عمه! فرزندم را نزد مـن بیاور. وقتـى که نـوزاد را خدمت آن حضرت بردم, او را در آغوش گرفت و بر دست و چشـم و پاهاى کـودک دست مى کشید. آنگاه در گوش راستـش اذان و در گوش چپش اقامه گفت.
پیام امید و نوید
آنگـاه امـام حسـن عسگـرى(ع) خطـاب به کـودک کـرده فـرمـود: فـرزنـدم سخن بگو. که ناگهان مولود گفت:
اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمـدا رسـول الله.
پـس از آن به امامت امیر مـومنان حضرت علـى(ع) و سایر ائمه معصـومیـن علیهم السلام شهادت داد و چـون به نـام خـود رسید گفت:
اللهم انجزلى وعدى و اتمـم لى امرى و ثبت وطإتى و املا الارض بى عدلا و قسطا.(2) پـروردگارا! وعده مرا قطعى گردان و امر مرا به اتمام رسان و مـرا ثـابت قـدم بـدار و زمیـن را به وسیله مـن از عدل و داد پـر کـن.
و در بعضـى روایات وارد شـده که آن حضرت هنگام ولادت ایـن آیه را تلاوت فـرمـود: و نـریـد ان نمـن علـى الذیـن استضعفـوا فــى الارض و نجعلهم الـوارثین.(3) و بدیـن سان وعده الهى محقق گردید و حضرت بقیه الله(عج) از نرجـس متـولد شد. البته برخى نام مادر آن حضرت را سوسـن, ریحانه و صیقل ذکر کرده اند. ولى بر اساس بعضى روایات ایـن اسامى همه مربـوط به یک نفر بـوده که نرجـس باشد, و او را صیقل گفته اند چـون هنگامى که آن حضرت باردار شده بود داراى نورانیت و جلاى مخصوص بوده است.(4) از ایـن حادثه مهم و شگفت انگیز مى تـوان استفاده هایى نمـود که به برخى از آنها اشاره مى شود.
1ـ نقـش زن در ایـن امر مهم که تحولى همه جانبه و بى نظیر توسط حضرت بقیه الله الاعظم(عج) در زمان ظهور پـدید مـىآیـد قابل تـوجه است. تحـول و دگرگونى بسیار سازنده که براى ما چگـونگى آن قابل تصـور نمى باشد. خداوند متعال براى به وجود آوردن مولودى که منشإ ایـن تحول است, بانـوى باکمال و شایسته اى برگزید که در منطقه اى قرار داشت که با جهان اسلام فاصله زیادى دارد. اما خـداونـد که چنیـن اراده کـرده تمام مقدمات لازم جهت رسیدن ایـن بانو به بیت امامت را فراهم مى نماید. زیرا تنها او است که شـایستگـى دارد مادر امام زمـان گـردد, و نه غیـر او.
اهمیت و مقـام والاى ایـن بـانـوى بزرگ را مـى تـوان از جمله اى که امام هادى(ع) به بشیر بـن سلیمان فرمـود درک کرد. آن حضرت هنگامى که تصمیـم گرفت او را براى آوردن آن بانـوى بزرگ به بغداد بفرستد به وى فرمـود:
مى خواهم تو را به فضیلتى برسانـم که بدان وسیله بر سایر شیعیان برترى یابى.(5)
2ـ نقش حضرت عیسى(ع) و وصى او شمعون که ایـن امر مى تواند در گرایش مسیحیت به حضرت مهدى(عج) و حمایت از آن حضرت و پذیرفتـن دعوتـش موثر باشد. چون آنان با اعتبار اینکه حضرت نرجـس از روم و غرب بوده و از نوادگان شمعون محسـوب مى شود, براى همکارى و یارى مصلح جهانى داراى انگیزه هاى بیشترى هستند.
3ـ آنچه اراده خـداست محقق خـواهد شـد, زیرا خـداوند با مخفـى نگه داشتـن جریان باردارى مادر حضرت مهدى, او را از گزنـد دشمنـان که در صـدد جلـوگیـرى از تـولـدش بـودنـد حفظ نمـــود.
پـى نـوشت :
1ـ معجم احادیث الامام المهدى, ج4, ص200 ـ ;196 کمال الدیـن ج2, ص423 ـ ;418 بحـارالانـوار ج51, ص10 ـ ;6 اثبـــات الهداه ج3, ص;393 غیبت شیخ طـوسـى ص;124 منـاقب ابـن شهر آشـوب, ج4, ص440.
2ـ بحـارالانـوار, ج51, ص;13 کمـال الـدیـن, ج2, ص;428 معجـم احــادیث المهدى(ع), ج4, ص;352 اعلام الـورى, ص;394 ینابیع المـوده, ص450, بـاب 79 با مختصر تفاوتى.
3ـ قصص, آیه 5.
4ـ کمال الدین, ج2, ص432.
5ـ همان, ص417 ـ 418.