زن و خـانـواده, فـرهنگ و آداب محلـى (4)
مراسم ازدواج در بلوچستان
ازدواج در نزد مردم بلـوچ, یکـى از شـرایط بلـوغ اجتماعى مـردان است.
جوان بلوچ با قبـول همسر, اولیـن قدم را جهت ورود به اجتماع برمى دارد و پـس از ازدواج است که خـود را فردى اجتماعى مى شمارد. از نظر مذهبـى نیز ازدواج در نزد مـردم بلـوچ امـرى مقـدس و محترم است.
سن ازدواج در بلـوچستان بسیار پاییـن است و معمولا دختران از سـن 9 تا 15 سال و پسران از 15 تا 20 سالگـى ازدواج مـى کنند و آنچه گاهى مـوجب بالا رفتـن سـن ازدواج مى شود همانا عدم تمکـن مالى است. حتى امروزه که با تـوسعه فرهنگ, مردم بلـوچ علاقه مندى زیادى به فراگرفتـن دانـش نشان مـى دهنـد و به دبستان و دبیـرستانها روى مـىآورنـد, معذالک تحصیل نیز خیلى کمتر مانع ازدواج آنان مى شود; چـون پسر تا زمانى که تحصیل مى کند و شغل کارى به دست نیاورده است کفیل خرج او و همسرش پدرش مـى باشد. در گذشته تعدد زوجات در بلوچستان معمول بـوده و یک مرد بنا به قدرت مالى خود بخصوص سرداران و خوانین بلوچ که داراى تمکـن هم بوده اند چندین زن مى گرفته اند.
قـوم بلـوچ را قبایل و طـوایف زیادى تشکیل مى دهد. افراد هر قبیله و طایفه با هم خویشاوندى نسبى و سببى دارند و ایـن امر موجب دوام و بقاى طوایف بلوچ است و براى تحکیـم مبانى قومى ازدواجها اکثرا درون گروهـى یا درون همسرى است و به جز موارد نادرى عمـوما ازدواجها با خویشاوندان صورت مى گیرد.
بلوچ معتقد است عهد و وفا یا وفا و بقاى قوم و خـویـش, بهتر از عهد و وفـاى دیگـران است و پـدران و مادران بلـوچ در حفظ ایـن شیـوه تعصب و اصرار زیادى دارند و سعى دارند حتـى الامکان بـراى فرزنـد خـود از میان خـویشـاونـدان و افـراد قبیله خـود همسـر انتخـاب نمـایند.
یکـى از راههاى انتخاب همسر در بلـوچستان همسرگزینـى به طریق ناف بـرى است که ایـن سنت کـم و بیش در سایر نقاط هم دیده شده است. هنگام تولد نوزاد, ماما مبلغى از پدر بچه به عنوان مژدگانى مى گیرد که اگر نـوزاد پسر باشد ایـن مژدگانى را پدر نـوزاد مـى دهد و اگر دختر باشد یکـى از اقـوام نـوزاد که پسرى همسال یا کمـى بزرگتر دارد پیشـدستـى نمـوده و دستـور مى دهد که ماما ناف دختر را به اسـم پسرش ببرد و مژدگانى را که پدر نوزاد به ماما باید بـدهـد; مادر یا پـدر پسرى که نـوزاد دختر به نام او ناف برى شـده است مـى دهد, و علاوه بر آن و در صـورت استطاعت, یک دست لباس نوزاد و گاهى چند مثقال طلا که اغلب به صـورت گـوشـواره است, بـراى نشانه به مادر نـوزاد دختـر داده مـى شـود و حتـى مبلغى پـول یا تحفه اى به عنوان رونما (روگشایـى) به نـوزاد دختر داده مـى شـود و اگر پـدر و مادر دختر تحفه و هدایاى پسر را قبـول کنـد نشانه ایـن است که پسر کوچک را به دامادى قبـول کرده است و هیچ گاه نمى تـواند فرد دیگرى را به دامادى قبـول کند مگر اینکه داماد کوچـولو فوت کند, و ایـن حرف که دختر فلانى ناف بریـده پسر فلانـى است ورد زبان پـدر و مادر طرفیـن و اقـوام و خـویشاوندان است تا زمانـى که پسر و دختر بزرگ شـوند و رسما ازدواج نمایند. البته در بعضـى مـوارد دیده شده است که پسر تمایلى با ازدواج با دختـر ناف بـریـده خـود نشان نـداده و با دیگرى ازدواج کرده است. ایـن مـورد فقط در ناف بـریهایـى که بیـن فامیل دور صـورت گـرفته مشاهده شده است و اگر پسر و خانـواده پسر تمایل داشته باشند اصـولا از همان زمان کـودکـى ارتباط و دوستـى را حفظ مـى کنند و هر ساله با دادن هدایایـى ولـو بسیار کـوچک خاطره ناف برى را تا زمان ازدواج قطعى زنده نگه مـى دارند. اگر ناف دختر را براى کسـى نبریده باشند یعنـى دختر از روز تـولـد نامزد نشـده بـاشـد, انتخاب دختـر به صـورتهاى زیـر انجام مـى گیرد:
الف) پسـر, دختـرى را و انتخاب او را بـراى نامزدى در نظر مى گیرد. بعد به وسیله یکـى از فامیلهاى خود به پدر خـود اطلاع مى دهد و او را از نیت خود آگاه مـى سازد. ب) مادر یا خـواهر پسر, دختـرى را به پسـر پیشنهاد مـى کنـد. ج) پـدر به پسـر پیشنهاد ازدواج بـا دختـرى را مى نمایـد.
اگر ازدواج میان افراد خانواده (خانـواده بزرگ قـدیمـى که همه فامیل درجه یک و دو را شامل مى شـود) صـورت پذیرد, تشریفات نامزدى خیلـى رسمى انجام نمـى شـود. مثلا اگر پسرى بخواهـد با دختـردایـى خـود ازدواج کند بـدون تشریفات قبلـى مادر پسر یک دست لباس براى برادرزاده خـود مى دوزد و براى او مـى برد و بـدیـن وسیله دختر برادر را براى پسر خـود نشانه مى کند. البته پسر باید آنقدر محبتـش به خانواده دایى زیاد باشـد که هر روز یا لااقل چند روز یک بار به خانه دایـى اش سرى بزنـد و اگر ایـن کار را نکند مـورد تمسخـر قرار مى گیرد و مردم مـى گـوینـد او نابـود و ناتوان است چون از خانه دایى اش خجالت مى کشد. بنابرایـن, پسر باید و لـو از روى اکراه که مسلما ناشـى از کمرویـى و خجالت است ایـن کار را انجام دهد و ایـن برنامه تا مـوقع ازدواج ادامه یابـد. بعد از آنکه نامزدى دو طرف معلـوم شد, خانـواده پسر هدایایـى براى دختر تهیه مـى کننـد و آنها را که عمـومـا شـامل وسـایل زیـر است به خــانه عروس مى فرستند: 30 مثقال طلا, 5 عدد پیراهـن و شلوار بلوچى, 6 عدد روسرى, 3 عدد چـادر, 4 جفت کفـش و لـوازمـات دیگـر.
چنانچه منزل عروس در ده دیگر باشد عده اى از اقـوام را دعوت مـى کنند و ایـن لـوازم را در مجمعه هاى بزرگ مى گذارند و با دهل و سرنا و آواز به طرف قبیله دختر رهسپار مـى شـوند و اگر این فاصله زیاد دور باشد, ایـن فاصله را با شتر طى مى کنند. پـس از اینکه ایـن وسایل را تحـویل دادند بر حسب طـول راه یک نهار یا شام حتـى یک شبانه روز در منزل دختر اقامت کرده سپـس مراجعت مى کنند. از ایـن تاریخ به بعد, پسر بیشتر اوقات خود را تـا زمان عروسـى در خانه نامزد خـود مـى گذرانـد اما هیچ گاه صـورت نامزد خود را نخواهد دید.
اگر اتفاقا نامزد خـود را ببیند دختر بایـد فـورا به زمیـن بنشینـد و صورت خود را بپـوشاند و هنگامى که پسر با خانواده دختر در یک اطاق یا کپر بلوچى جمع باشند, دختر وظیفه دارد پشت مادر خـود به طـورى که پشت خـود را به طرف داماد نموده است بنشیند که داماد صـورت او را نبیند و هیچ گاه با دختر مستقیما صحبت نمى کند و ایـن وضع تا زمان عروسى ادامه دارد.
اگـر داماد از ایـن ازدواج منصـرف شـود که خیلـى به نـدرت ایـن اتفاق مى افتد, مى تـواند بدون پـس گرفتـن وسایلى که براى نامزد خـود فرستاده است به جاى دیگرى بـرود و داماد شـود. البته پـدر و مادر داماد, پسـر خود را عاق کرده و او را نخواهند بخشید و دیگر در مراسـم نامزدى مجدد پسـر خـود شـرکت نخـواهنـد کـرد و او را تنها خـواهنـــد گذاشت و هیچ خانواده اى یا طایفه اى پسر را به دامادى قبـول نخـواهند کرد مگر اینکه پـدر و مادرش او را ببخشند و پسر رضایت آنها را جلب نماید. زمانـى که نامزدى پسر و دختر معلـوم شد و دو خانواده به ایـن امر رضایت دادند و هر دو به سـن ازدواج رسیدند پسر به وسیله یکى از اقـوام خـود به پدرش اطلاع مـى دهد که میل دارد عروسـى کند. قاصد نزد پـدر رفته و پیغام پسر را به پدر مى رساند. پـدر اولا فکر مى کند که آیا مـى تـواند ایـن کار را انجام دهد یا نه, و اگر تـوانست جـواب مى دهد: بلـى مـن حاضرم که براى پسرم عروسى بگیرم و منتظر چنیـن روزى بودم. قاصد نیت پدر را به داماد مـى گـویـد و بـا همـراهـى دامـاد به بجـار مـى روند.
بجار یکى از سنتهاى خـوب مردم بلوچ است و معنى آن تعاون و کمک گرفتـن در امر ازدواج است. پسرى که قصد ازدواج دارد و مـوافقت خانـواده خـود را نیز در ایـن مورد گرفته است با یکى دو نفر از دوستان خـود به بجار مى رود; یعنى اینکه به سراغ اقـوام خـود که در محل زندگى مى کنند یا در شهرها و یا دهات و قبایل دیگر سکـونت دارند مـى رود و قصـد خـود را از عروسـى به اطلاع خویشاوندان خـود مى رساند. اقـوام داماد از شنیدن ایـن خبـر خوشحال شـده و هر یک بنا به استطاعت و بنیه مالـى خـود کمکهایـى نقدى یا جنسى به داماد مى دهند. ایـن کمکها شامل پول نقد, طلا, گوسفند, شتر, گندم, برنج, آرد و روغن یا سایر ملزومات عروسى یا پـول نقد است.
گاهى هم چند اصله درخت خرما و یا یک قطعه باغ یا زمیـن به داماد داده مـى شـود. داماد بـا کمک دوستـان خـود هـدایایـى را که بجار کـرده است جمعآورى و به محل خـود مراجعت مى کند و با ایـن وسایل مقدمات عروسى را فراهـم مـى کند و بـدیـن ترتیب داماد هزینه زیادى را براى جشـن عروسـى متحمل نمـى شـود بلکه با یارى اقـوام و خـویشان خـود تـدارک عروسـى را مى بیند.
داماد که از بجار بازگشت و مایحتاج جشـن عروسـى تدارک دیده شد, قاصدى به خانه پـدر عروس روانه مـى شـود که آمادگـى خانـواده داماد را بـراى عروسى به اطلاع پدر عروس برساند.
البته چـون بلـوچها عقیده دارند که روز عروسى باید یکى از روزهاى زوج ماه انجام شـود و بیشتر عروسیهاى خـود را روز چهاردهـم یا بیستـم ماه بـرپا مى کنند تاریخ عروسـى را طـورى در نظر مـى گیرنـد که با تـوجه به ایامى که در جشـن و سرور خواهند گذراند بعضى سه شبانه روز و برخى دیگر هفت شبانه روز و به ندرت 14 شبانه روز (در نزد خوانیـن) شب عروسى مصادف با شب چهاردهم یا بیستـم ماه باشد و به پدر عروس اطلاع مى دهند که براى چنـد روز دیگـر بـراى عروسـى خـواهیـم آمـد.
نکته جـالب اینکه در عروسـى بلـوچها, اگـرچه هزینه عروسـى را دامــاد مـى پردازد و کلیه تدارکات از طرف داماد است, اما جشـن عروسـى در خانه عروس برپا مى شـود و داماد را به خانه عروس مـى برنـد و بر خلاف آنچه در سایر نقاط ایران معمـول است, پـس از معیـن شدن روز عروسى از اقـوام و خـویشاوندان براى شرکت در عروسى دعوت به عمل مىآید. ایـن دعوتها اغلب با فرستادن یکى از اقـوام و اخیرا با ارسال کارت عروسى انجام مى شـود.
به دنبال ارسال لـوازم عروسـى, خانـواده داماد به منزل عروس مى روند و میهمانان دسته دسته از راههاى دور و نزدیک مـى رسنـد و جشـن عروسـى به مدت 7 شبانه روز برپا مى شود. در ایـن مدت میهمانان با آهنگ دهل و سرنا و سـازهـاى محلـى از قبیل تنبـوره و کـوزه و طبل و رقصهاى دسته جمعى و چـوب بازى سرگرم مـى شـونـد. شب سـوم جشـن, دستهاى عروس و داماد را حنا مى بندند. شب چهارم جشن نیز مراسـم حنابندان تکرار مى شود. شب ششم جشـن عروسـى حمام مى کنند (در دهات بلـوچستان به علت گرمـى آب و هـوا, مردم خـود را در چشمه ها و نهرها و رودخانه شستشـو مـى دهنـد. البته زنان در خـانه یا در کپـرى که بـر روى نهر آب بـا حصیـر سـاخته انـد, استحمـام مى کنند) عروس را در شب به گـونه اى که ستارگان را ببیند حمام مـى کنند.
بـراى ایـن منظور عروس در اطاق کنار پنجره که از آنجا آسمان پیـداست, حمـام مـى کنـد. جشـن تـا 14 شبـانه روز ادامه دارد. روز چهاردهـــم که میهمانان نهار خـوردند, همگى براى اداى نماز به مسجد مى روند و پـس از پایان نماز و مراجعت به محل جشـن, دو نفر از معتمـدیـن و ریـش سفیـدان مجلـس را یکى از طرف پدر عروس و دیگرى را از طرف پدر داماد وکیل کرده و به نزد عروس مـى فرستنـد.
در ایـن هنگام عروس داخل حجله نشسته است (حجله را با پشه بند درست کرده و عروس داخل آن مـى نشیند). فرد وکیل از پشت پشه بند از عروس سـوال مى کند که آیا داماد را به شوهرى قبـول دارد و یا خیر و ایـن سـوال را سه بار تکرار مى کند که در هر سه نـوبت عروس جواب بله داده و بعد وکلا به مجلـس برمى گردند. داماد نیز باید با صداى بلند بله بگـوید و بعد صیغه عقد جارى مى شـود. در ایـن هنگام مهمانانى که با خـود اسلحه دارند, در ایـوان یا جلـو خانه جمع مى شـوند و وقتـى صیغه عقـد جارى شـد به شلیک گلـوله مـى پـردازنـد. بعد داماد با یکایک مدعویـن دست مى دهد و مهمانان به او تبریک مى گویند و مراسـم عقد پایان مى یابد. سپس یک شتر را با منگوله و زنگوله آرایـش داده و بر روى جهاز شتر (پالان) قالیچه و پتـو مى اندازند و در حدود ساعت 2 بعدازظهر داماد را سـوار بر آن کرده و با دهل و سرنا و شادى و هلهله سر آب مـى برنـد.
(منظور رودخانه, نهر یا چشمه نزدیک ده است). در ایـن برنامه عده اى از زنان و مردان و اقـوام و خـویشان و پاره اى از میهمانان شـرکت دارنـد.
زنان در جلـو شتر شادىکنان حرکت مـى کنند و چنـد نفر از زنان داماد را باد مـى زنند که گرما او را ناراحت نکنـد و روى سر داماد را با چادر و یا تور زردرنگى مى پـوشانند تا آفتاب او را نسوزاند و گرد و خاک حاصله از حرکت انبوه جمعیت, داماد را ناراحت نکند و پسربچه اى نابالغ را هـم جلوى داماد روى شتر سـوار مى کنند به نیت اینکه فرزند اول ایـن ازدواج پسر باشد (بلـوچها براى فرزند پسر ارزشـى خاص قایلند). در بیـن راه و در چندیـن نقطه شتر را متـوقف ساخته و به شادى مـى پـردازنـد و روى سر داماد نقل و سکه هاى پـول خرد مى پاشند و تفنگداران گلوله شلیک مى کنند.
وقتـى که به آب رسیـدنـد دو نفـر داماد را بغل کرده و از شتـر پاییـن مىآورند و داخل نهر یا چشمه آب مى برند و سلمانى ابتدا موى سر و صـورت داماد را اصلاح کـرده و بعد بـدن او را مـى شـویـد و او را از آب بیرون آورده لباسهاى نو به او مى پـوشاند و لباسهاى قبلى داماد به سلمانى یا کسـى که داماد را حمـام و اصلاح کـرده است به عنـوان دستمزد یا انعام, تعلق مى گیرد. در ایـن زمان پایکوبى و ساز و دهل زدن ادامه مى یابد. بعد از استحمام دامـاد, مجـددا دو نفـر او را بغل کـرده و بـر شتـر سـوار مى کنند. در ایـن موقع شادى بیشترى در مراسم به وجود آمده و نقل و پول بیشترى نصیب داماد مى کنند و گلوله هاى بیشترى شلیک مى شـود تا که به در قلعه یا دروازه بـرسنـد. در ایـن مـوقع دروازبـان دروازه را بسته است (اگر دروازه اى وجـود نداشته باشـد یک نفر با باز کردن دستها جلـو راه را مى گیـرد) و راه را باز نمـى کنـد مگـر اینکه از طـرف داماد انعامـى دریافت کند. وقتى که دروازبان را راضى کردند شتر را وارد محـوطه جشـن مى کنند. در ایـن مـوقع داماد از شتر پیاده نمى شـود تا اینکه پدر عروس به داماد هدیه اى چشمگیر که سرآبى نامیده مى شـود بدهد.
(سرآبى اصطلاح محلى بلـوچى است) سرآبـى معمـولا یک قطعه باغ با یک شتر و چندیـن اصله درخت خرما است. بعد از گرفتـن سرآبـى داماد از شتر پیاده شده و او را به طرف اطاق عروس مى برند. در ایـن وقت دایه عروس با یک سینى که در آن قـرآن, اسفنـد و آتـش و آیینه و سـورمه دان قـرار دارد, به طـرف داماد مىآید. داماد قرآن را زیارت مى کند و خـود را در آیینه نگاه مـى کنـد و چشـم خـود را سـورمه مى کشد و قدرى اسفند روى آتـش مـى ریزند که او دود اسفند را با دست به صـورت خـود مى مالد و انعامى به دایه عروس مـى دهد.
ایـن انعام باید مبلغى باشـد که رضایت دایه را جلب کند و تا رضایت او جلب نشود اجازه ورود داماد به حجله داده نمى شـود. ایـن مراسـم قبل از غروب آفتاب انجام مى شـود و بعد دایه دست داماد را گرفته به داخل اطاق عروس یا حجله مـى بـرد. داماد پـس از ورود به اطـاق عروس دو رکعت نماز حاجات مى خـواند. بعد داماد را کنار عروس نشانیده و یک حبه قند یا نقل به دهان عروس مـى گذارنـد و یک نفـر از نزدیکـان, سـر عروس و داماد را گرفته سه بار به هـم مى زند و چندیـن گلوله تفنگ خالى مى شود. فرداى آن روز اقـوام و کسانـى که به عنـوان میهمان دعوت شـده اند, دسته دسته به طرف اطاق عروس مى روند و به آنها تبریک مى گـویند. در ایـن موقع طبال و سرنازن در جلو منزل پدر عروس مشغول نواختـن دهل و سرنا هستند و هر یک از میهمانان مـوقع خروج و خداحافظى مبلغى به نـوازندگان مى دهد و سپـس به خانه هاى خـود مى روند. عروس و داماد باید مدت هفت شبانه روز از خانه خارج نشوند و در ایـن مدت زمان, میهمان پدر عروس هستند. پـس از پایان هفت روز, شترى آماده کرده و عروس و داماد بر آن سـوار مـى شـونـد و با جمعى از اقـوام بـا ساز و سـرنا و دهل به طـرف منزل یا روستا و قبیله داماد حرکت مى کنند.
وقتـى که به منزل داماد مـى رسند پـدر داماد نیز هـدیه اى به عنـوان هفت روز به پسـرش مـى دهـد که شامل بـاغ یا خانه یا چندین درخت خرما خـواهد بـود و بدیـن ترتیب عروسى پایان مى یابد.
لازم به ذکر است افراد خانـواده هاى فقیرتر تنها با کشتـن یک گـوسفند و چند کیلو آرد و روغن و با تـدارک لباس که از یک پیراهـن و یک شلـوار و یک جفت کفش تجاوز نمى کند, مراسـم عروسى را برپا مى کنند و جهاز و شیربهاى عروس نیز خیلى کم تعییـن مى شود.
منبع:
فرهنگ مردم بلوچ, عبداله ناصرى