سیدمهدى موسوىکاشمرى
در نـوشتـار پیـش به ((عبـادت)) به عنـوان یکــى از روشهاى عام تربیتى که هم در عرصه تهذیب نفس و هـم در میدان دیگرسازى, نقـش عمـده اى را داراست پـرداختیـم و اینک یکـى دیگر از آن راهها را تحت عنـوان بشـارت و انذار, مـورد بحث قـرار مـى دهیم.
از امـور مهمـى که تـوجه به آن در امر تربیت, بسیار حایز اهمیت است و وجـود آن در جان انسان از عوامل عمـده ناکامـى و شکست هر اقدامـى در زمینه تربیت است, یکـى امید و خـوش بینـى بیـش از حد نسبت به خود و سرنوشت خـویـش و دیگرى ناامیدى و یإس است. ثمره اول تنبلـى و بیهوده گرى و ولنگارى و حاصل دوم نیز سرخـوردگـى و احساس پـوچـى و شکست است که نتیجه مشترک آن, ترک وظیفه و اهمال و از دست دادن فـرصتها و استعدادهاست.
کسـى که سراسر وجـودش را امیـد و رضایت گرفته و نسبت به آینـده خـود هیچ احساس نگـرانـى ندارد, نیازى نمـى بینـد تا در جهت کسب امـورى که او را از خطرهایـى که بر سر راه دارد محافظت مـى کند, گـامـى بـردارد; همچنـان که شخص نـاامیـد و مـإیــوس از فلاح و رستگارى, انگیزه اى در خود نمى یابد تا به ایـن کار مبادرت ورزد.
در حالـى که حـد میانه آن, یعنـى نه امید مطلق و نه یإس مطلق, از عالـى تریـن حالات و صفاتـى است که شخص را از آفتهاى هر یک از آن دو نجـات داده و او را به سـوى دست یابـى به کمالات بیشتـر به حرکت وا مـى دارد. و لذا در تعلیمات اخلاقـى قرآنـى, همـواره بـر ایجاد و تثبیت ایـن حالت میانه در جان مـومنان, تإکید مى ورزد.
مثلا مـى فرمایـد: ((لکیلا تإسـوا علـى مافاتکـم و لا تفرحـوا بما اتاکـم و الله لا یحب کل مختال فخـور)) تا بـر آنچه از شما دریغ شـده حسـرت نخـوریـد و نسبت به آنچه به شما ارزانـى شـد شادمان نگـردیـد و خـداونـد شخص خـودبزرگ بیـن و فخـرکننـده را دوست نـدارد.))(1) و نیز از زبـان مـومنان معاصـر قارون, خطاب به او مى فرماید:
((... اذ قال له قـومه لا تفـرح ان الله لا یحب الفـرحیـن)) قـوم قارون به او گفتنـد: ـ نسبت به ثـروت انبـوه خود ـ خـوشحالـى و شادى مکـن زیرا خداوند انسانهاى مغرور و راضـى از خـود را دوست ندارد.))(2) همچنان که از یإس و ناامیدى مذمت مـى کنـد و آن را از صفات کافران مـى داند.(3) در حدیثـى, امام صادق علیه السلام از پـدر بزرگـوارش امـام بـاقـر(ع) ایـن گـونه نقل مـى کنند:
((انه لیـس من عبـد مـومـن الا فـى قلبه نوران: نور خیفه و نـور رجإ, لـو وزن هذا لـم یزد على هذا و لـو وزن هذا لـم یزد علـى هذا)).(4) هر بنده مومنى دو گونه نور در قلبـش موجـود است; یکى نور خوف و دیگرى نور امید. ایـن دو نسبت به یکدیگر یکسان بـوده و هیچ یک بـر دیگـرى افزایـش نـدارد.
امام صادق علیه السلام در روایت دیگرى فرمودند: ((لا یکون المومـن مـومنا حتى یکون خائفا راجیا, و لا یکون خائفا راجیا حتـى یکـون عاملا لمایخاف و یرجو)).(5) شخص مومـن به ایمان کامل نمى رسد مگر اینکه از دو صفت خوف و رجا برخوردار باشد و علامت وجـود ایـن دو حـالت در نفـس مـومـن آن است که بـراى آنچه از آن تـرسـان و یا امیدوار است کار مى کند.
در این حدیث شریف به وضوح, ثمره داشتـن ایـن دو صفت حرکت و عمل معرفـى شده است وخـوف و رجا را منشإ تربیت و سیر به سـوى کمال دانسته اند.
نقش تبشیر در خودسازى
بنا بر آنچه گفتیـم مژده دادن به نفس و بشارت دادن به آن که هر عمل صالح و پسندیـده اى از او سـر بزنـد اولا در پیشگاه خـداونـد محفـوظ مانـده و هیچ کارى از او فـوت و فرامـوش نخـواهد شـد.(6) و بـى کـم و کاست در لـوح اعمال ما ثبت گردیده(7) و ثانیا: پاداش آن به صـورت بسیار انبـوه و بى مرز به ما خواهد رسید(8), خود نیروى محرک و پرقـدرتـى خـواهـد ساخت که تحمل هـر مشکلـى را در راه کسب مقـامات معنـوى و انسانـى آسـان خواهد نمود.
در جایى قرآن کریـم مى فرماید: ((... انما یوفى الصابرون اجرهـم بغیر حساب)) صابـران اجر بـى حساب دارنـد.(9) و نیز مـى فرمایـد:
((مثل الذیـن ینفقـون اموالهم فى سبیل الله کمثل جنه انبتت سبع سنابل فى کل سنبله ماه حبه و الله یضاعف لمـن یشإ و الله واسع علیـم)) آنچه آنان در راه خدا انفاق مـى کنند مانند دانه اى گندم است که از آن هفت سنبل مى روید و در هر سنبلـى صد دانه به وجـود مىآید و خداوند براى هر کـس بخواهد فضل خود را افزایـش مى دهد و خـداونـد رحمت گستـر و داناست)).(10) البته ظاهرا آیه کـریمه در مقام تعییـن حد پاداش نیست بلکه مقصود کثرت پاداش و بى حد بـودن است. و نظیر ایـن دست آیات در روایات بسیار فراوان است که براى یک عمل کـوچک بنـده, اگـر از روى اخلاص بـاشـد, ثـوابهاى زیاد و فراتر از حد حساب و شمارش بیان گردیده(11) و نعمتهاى بهشتـى از هر نـوع آن, به قـدرى وسیع و گستـرده معرفـى شـده است که واقعا حیرت انگیز است و غالبا درک بشـرى از دریافت حقیقت آن عاجز است.
و ایـن ناتـوانـى در حدى است که گاهى صاحبان اندیشه هاى ضعیف در پذیـرش آن به تـردیـد مـى افتنـد. و آن را خیـالـى و اسطــوره اى مى انگارند, در حالى که اگر اینان قدرى خـود را در معرفت خداوند قـوىتر کننـد و در صفات جلال و جمال او بیشتـر تإمل کننـد و در مظاهر قدرت و آثار آن در گستره هستى بیندیشـد براحتـى در برابر عظمت شگفتآور مـوجـود در کـوچکتریـن جلـوه آفرینـش بار خـواهند انداخت و بى نهایت بودن قدرت نمایى حق را در آفرینـش جهان خواهند دید. تازه ایـن همان عالمى است که آفریدگار آن, ناچیزش شمرده و پست و حقیـرش دانسته(12) و لایق مقام انسـان نـدانسته است(13) و در نهایت, عالى تریـن بهره ها و جلـوه هاى پرفریب و چشـم گیر آن را از جنبه رحمانیت خود, در خـور استفاده کافـران و دشمنان خـویـش معرفى فرمـوده است.(14) ولى در قبال آن, جهان آخرت و پهنه آن و مـوجـودات آن را به عظمت یاد کرده(15) تا جایـى که عرض بهشت را به مثابه همه آسمانها و زمیـن بیان کرده(16) و دلبستگى و رقابت و مسابقه بـراى کسب مقامات و درجات هر چه بیشتر آن را تشـویق و ترغیب, بلکه دستور داده(17) و دست نیافتـن به هر یک از بهره هاى آن را خسرانى بزرگ بر شمرده است.(18) انسانى که از ایـن دیدگاه به قدرت نمایـى آفریدگار جهان بنگرد و سرانگشت تـواناى او را در آفرینـش و اداره آسمانها و زمیـن و موجودات آن نظاره کند, آنچه مشاهده خواهد کرد جز عظمت بـى نهایت نخـواهـد بـود; با اینکه به فرمـوده خـود او, دنیاى طبیعت با همه وسعت و پهنایـش در برابـر جهان ماوراى آن, جز اندکى بیـش نیست,(19) آنگاه چنیـن شخصـى با ایـن بینـش در پذیرش آنچه خدا از نعمتهاى بیکران و بـى حد و مرز بهشتـى به عنـوان نتیجه درستکارى و بندگى به او بشارت داده است به تردیـد مـى افتـد؟ و بـراى کسب آن مقامها از خـود سستـى نشان مـى دهـد؟ بنابـرایـن بشارت دادن به نفـس و یادآورى نتایج عمل صالح و حرکت سازنـده که قسمت مهمـى از آن, همان نعمتهاى بهشتـى است خـود عاملـى عمده در جهت اقدام و سیر به سـوى کمال و تربیت است. البته ایـن درست است که مطـابق سخـن معصوم علیه السلام عبادت آزادگان پرستشـى است که از روى محبت الهى باشـد(20) ولـى آیا چه تعداد انسانهایـى هستنـد که خـداونـد را با ایـن انگیزه عبـادت و بنـدگـى کننـد؟ جز عده اى بسیار انـدک و معدود؟ و به فرمـوده امام خمینـى: ((همه عبادتمان بـراى خـودمان است, آن که آدم خـوبى است, براى بهشت عبادت مى کند, شما بهشت را بردارید از روى اعمال ببینیـد چه کسـى عبـادت مـى کنـد و بهشت را بـرداریـد ببینید کى عبادت مى کند؟ على مى ماند و حـوضـش. ))(21)
از رحمت و لطف واسع خـداونـد در این باره ایـن است که در خصـوص ثـواب و پـاداش اعمال به آنچه از طـریق معتبـر و روایات قابل اعتماد از معصـومان علیهم السلام به دست ما رسیـده اکتفا نشـده است بلکه بر طبق روایت مشهور از امـام صادق علیه السلام:
((من بلغه عن النبى شىء مـن الثـواب نفعل ذلک طلب قول النبى(ص)
کان له ذلک الثواب و ان کان النبى لـم یقله)). هر کس روایتى از پیامبر(ص) به دست او برسـد که متضمـن وعده ثـواب بـر کار خاصـى باشد, خداوند آن پاداش را به او مـى دهد گرچه آن کلام از آن حضرت صادر نشده باشد.(22) و در حدیث دیگر, امام باقر(ع) همیـن مضمون را بیان فرمـود ولى به جاى وعده ثـواب از قـول رسـول خدا(ص) هر گـونه ثـوابـى که از ناحیه خـداوند بیان شده باشد ـ چه ناقل آن پیـامبـر و چه معصـوم دیگـر بـاشـد ـ ذکـر شـده است. (23)
تاثیر انذار در خودسازى
همچنان که تبشیر و یادآورى نعمتهایـى که خداوند به صالحان وعده آن را داده عامل مهمـى بـراى حـرکت به سـوى خـوبیهاست, بـر حذر داشتـن و تـرسانـدن نفـس از عذاب دردناک الهى که از پـىآمـدهاى اعمال زشت و ترک وظیفه است, نقـش عمـده اى در کناره گیرى و پرهیز از آن دارد.
قرآن کریـم مى فرماید: ((و اما مـن خاف مقام ربه و نهى النفس عن الهوى فان الجنه هـو المإوى)) هـر کـس از مقام پـروردگار خـود هراسان باشد و نفـس را از هواى باز دارد بهشت جایگاه او خـواهد بـود.(24) و باز مى فرماید: ((و لمـن خاف مقام ربه جنتان)) براى پذیرایى کسى که از مقام خداى خـود بترسد دو گونه بهشت مهیا شده است.(25)
امـام صـادق(ع) در مـورد ایـن آیه فـرمـودند:
((من علم إن الله یـراه و یسمع ما یقـول و یعلـم ما یعمله مـن خیرإو شر فیحجزه ذلک عن القبیح مـن الاعمال فذلک الذى خاف مقام ربه و نهى النفـس عن الهوى)) کسى که بداند خداوند او را مى بیند و گفتار او را مى شنـود و به آنچه از کارهاى خـوب و بـد مـى کنـد آگاه است و ایـن دانایـى, او را از کارهاى بـد باز دارد, چنیـن شخصى از مقام پروردگار خود خائف و نفـس خـویـش را از پیروى هوا باز داشته است.(26)
از امام سجاد(ع) درسهایـى نقل شده است که بسیار آمـوزنده است و آن ایـن است که ((مردى با اعضاى خانواده خـود سوار بر کشتى شد, در میان دریا کشتـى شکست و همه غرق شـدنـد و تنها همسـر آن مرد نجات یافت. او بـر تخته اى از کشتـى سـوار شـد و به جزیـره اى از جزایر دریا پناه بـرد. در آنجا مردى راهزن و هتاک بـود که قیـد هر چیزى را زده و هر حرمتـى را شکسته بـود. ناگهان چشمـش به آن زن افتاد. از او پرسیـد: انسانـى یا پـرى؟ گفت: انسانـم. آنگاه بـدون ایـن که با او سخنـى بگـوید, براى ارتکاب گناه به طرف او رفت. زن در ایـن حال, مضطـرب گشت. جـوان به او گفت: چـرا نگران شـدى؟ بـا اشـاره به آسمـان پـاسخ داد: از آن مـى تـرسـم.
گفت: از ایـن کـارهـا تـا کنـون کـرده اى؟ جواب داد:
به عزت خدا سوگند هرگز! آن مرد گفت: تو با اینکه تا کنون چنیـن عملى مرتکب نشده اى ایـن گونه از او مى ترسى, در حالى که مـن تـو را به اکراه بدین کار وادار مـى کنـم, بنابرایـن مـن سزاوارتر و اولى به ایـن خوفـم! سپـس بىآنکه هیچ سخـن بگوید بلند شده و به سوى اهل خود برگشت, در حالى که هیچ خیال و اندیشه اى جز تـوبه و بازگشت نداشت. در راه به راهبـى برخـورد و با او همراه شـد. در طول مسیر تابـش آفتاب آزارشان مى داد. راهب به آن جـوان گفت: از خـداونـد بخواه تا قطعه ابرى بفرستـد و ما را از حرارت خـورشید محافظت کند. او گفت:
مـن در پیشگاه خداوند هیچ آبرو و عمل نیک ندارم تا جسارت کنم و از او چیزى بخواهم.
راهب گفت: پـس مـن دعا مـى کنـم و تـو آمیـن بگو.
جـوان پاسخ مثبت داد. راهب دعا مى کرد و او آمیـن مى گفت. لحظه اى نگذشت که ابرى بر سر آنها سایه افکنـد و آنها در پناه آن, مـدت زیادى راه پیمـودند. سپـس بر سر دوراهـى رسیدنـد. مرد جـوان از راهـى رفت و راهب نیز راه دیگر را در پیـش گرفت. در ایـن هنگام دیدنـد آن ابر همراه جـوان مـى رود. راهب به او گفت: تـو از مـن بهترى و دعا به خاطر تـو مستجاب شده است نه به واسطه دعاى مـن! داستانت را بگو! او نیز جریان خود با آن زن را برایـش شرح داد.
راهب در نهایت گفت:
گذشته تـو به جهت خـوفـى که در دلت وارد شده بخشیـده شـده است, نسبت به رفتار آینـده ات مـراقب و مـواظب بـاش)).(27) 2تبشیـر و انذار و دیگرسازى2 تبشیر و انذار همان گـونه که در تربیت شخصـى, از عوامل عمده محسـوب مى شـود در مورد سالمسازى اجتماعى و تربیت دیگران نیز وسیله اى کارآمد و مـوثر به شمار مـى رود, تا جایى که این دو از مهمتریـن ابزار کار انبیا در مسیر دعوت خود بوده است و حتـى در آیات فراوانى, از آنان با وصف مبشر و منذر و یا بشیر و نذیر یاد شده است.(28)
در قـرآن بیـش از شصت بـار مشتقات ((بشارت)) و بیـش از یکصـد و بیست بـار مشتقـات ((نذر)) به معنـاى تـرس به کـار رفته و ایـن اضافه بـر واژه هاى مرادف با معناى ایـن دو کلمه با نزدیک به آن است.(29)
البته در غالب مواردى که ایـن دو عنوان در کنار هم آمده بشارت مقـدم بر انذار ذکر شـده است و ایـن شاید به خاطر فهماندن سبقت رحمت الهى بر غضب او, و بخشنـدگـى و غفران او بر عذاب و انتقام او است ولـى بکارگیرى بیشتر انذار ـ در حـدود دو برابر بشارت ـ در کتـاب الهى به عنـوان ابزار کار پیامبـران(ع) در جهت تـربیت بشر, خـود نشانه تإثیر بیشتر و عمـومـى تر آن در نفـوس انسانها بـراى پـرهیز از اعمال و صفات بـد, و آراستگـى به مکارم اخلاقـى محسـوب مى شـود زیرا بسیارى از افراد ممکـن است لذتهاى آنى دنیا را با همه پستـى و حقارت آن, بـر نعمتهاى بهشتـى با همه عظمت و بقإ آن ترجیح داده و برگزینند و به خیال اینکه ایـن نقد است و آن نسیه, از لذتهاى ناب و دایـم بهشتى به سـود هوسرانیهاى حقیر و فانى این جهانـى, چشـم پـوشـى کنند, ولـى اگر همیـن کسان عذاب دردنـاک الهى و انتقـام او را در نظر بگیـرنـد و به سختیهاى بى پایان عالـم برزخ و قیامت و در نهایت جهنـم سـوزان خداوند که بـراى بـدکـاران و ظالمان مقـرر شـده است ـ و بنا بـر فـرمایـش امیرالمـومنین(ع) آسمان و زمیـن تاب و تحمل آن را ندارند(30) ـ به درستـى تـوجه کنند, اگـر از کمتـریـن درجه عقل و انـدیشه ورى برخوردار باشند نیز, حـداقل خـود را از غرق شدن و فانـى شدن در پیروى از هـوى و لذتهاى حرام و شیطانى نگه دارى کرده و گاهى هـم به آخرت مى اندیشند.
به پیروى از قرآن کریـم امامان معصـوم(ع)
نیز در راستـاى تهذیب و تـربیت جـامعه اسلامى از مژده دادن درستکاران به نعمتهاى الهى و ترساندن بـدکاران از عذاب خـداوند بهره فراوان بردند که منابع حدیثى ما سرشار از ایـن گونه احادیث نـورانى است. امام خمینـى(ره) که خـود پرورش یافته مکتب قرآن و اهل بیت عصمت(ع) بـود در نوشته ها و سخنان خـویـش در ایـن جهت از این شیوه استفاده مى برد. ایشان در یکى از سخنان خـود این چنیـن مى گـویند: ((عواقب امـور را بسنجید, عقبه هاى خطرناکـى که دارید به یاد آورید. از فشار قبر, عالـم برزخ, مشکلات و شـدایدى که به دنبال آن است غفلت نکنیـد.
اقلا جهنـم را باور داشته بـاشیـد.
اگر انسان ایـن عقبات خطرناک را باور داشته باشد روش خود را در زندگـى عوض مـى کنـد. شما اگر ایمان و یقین به ایـن امـور داشته باشید, ایـن گـونه آزاد و رها نخـواهید زیست. قلـم, قدم و زبان خـود را حفظ نمـوده, بـراى اصلاح و تهذیب نفـس کـوشـش خـواهیــد کرد.))(31)
و باز مى فرماید: ((تا کى مى خواهید در خـواب غفلت به سر ببرید و در فساد و تباهـى غوطه ور باشید؟ از خـدا بترسید, از عواقب امـور بپـرهیزید, از خـواب غفلت بیدار شـویـد ... اگر قدرى در امـور اخروى و عقبات هولناک آن فکر مى کردید, به تکالیف و مسـوولیتهاى سنگینـى که بـر روى دوش شمـاست بیشتــر اهمیت مـى دادید. شما عالـم دیگرى هـم دارید, معاد و قیامتـى نیز براى شما هست, چـرا عبـرت نمـى گیـریـد! ... هیچ فکـر کـرده ایـد ایـن اختلافـات, عداوتها, حسـدها, بـدبینـى ها, خـودخـواهیها و غرور و تکبر, چه عواقب سویى دارد؟ آیا مى دانید عاقبت ایـن اعمال رذیله و محرمه جهنـم بـوده, ممکـن است خداى نخـواسته به خلـود در نار منجر شـود؟.))(32) مرحـوم شیخ مفید نقل مـى کنـد: ((هرگاه رسـول خدا(ص) با امت خود از جهنم سخـن مى گفت: مانند فرماندهى که لشکر خـود را از هجـوم ناگهانـى دشمـن خبـردار مـى کنـد به آن هشـدار مى داد.))(33)ادامه دارد.
پى نـوشت :
1ـ سـوره حدید, آیه 23.
2ـ سوره قصص, آیه 76.
3ـ سـوره یوسف, آیه 87.
4ـ کافى, ج2, ص71.
5ـ همان.
6ـ سـوره مـریـم, آیه 64. سـوره مجادله, آیه 6.
7ـ سوره کهف, آیه 49.
8ـ سـوره زمر, آیه 10. نسإ, آیه 40. احزاب, آیه 29. و غیر آن.
9ـ سوره زمر, آیه 10.
10ـ سوره بقره, آیه 261.
11ـ نگـاه کنیـد به ((ثـواب الاعمـال)) شیخ صـدوق.
12ـ سـوره تـوبه, آیه 38. رعد, آیه 26 و غیر آن.
13ـ سـوره طه, آیه 131. اعلـى, آیه 16, نـازعات, آیه 38 و غیـر آن.
14ـ سوره زخرف, آیه 33.
15ـ سوره اسرا, آیه 21.
16ـ سـوره آل عمـران, آیه 133. سـوره حـدید, آیه 21.
17ـ براى نمونه: سوره مطففیـن, آیه 21. سـوره حدید, آیه 21. آل عمران, آیه 131. بقره, آیه 148.
18ـ سـوره اعراف, آیه 9. مائده, آیه 53. هود, آیه 47. زمر, آیه 15 و غیـر آن.
19ـ سـوره توبه, آیه 38.
20ـ کافى, ج2, ص84.
21ـ تفسیـر سـوره حمـد, امـام خمینـى, انتشـارات وحـدت, تـاریخ انتشار: 1362, ص53.
22ـ سفینه البحـار, چـاپ قـدیـم, شیخ عبـاس قمــى, ج1, ص103.
23ـ همان.
24ـ سوره نازعات, آیه 40.
25ـ سوره الرحمن, آیه 46.
26ـ کافى, ج1, ص70.
27ـ همان, ص69.
28ـ براى نمـونه آیات 213 بقره, 48 انعام, 56 کهف, 2 هـود, 119 بقـره, 24 فاطـر. 29ـ نگـاه کنیـد به ((المعجـم المفهرس لالفـاظ القرآن الکریـم)) واژه هاى نذر, بشـر, خـوف, وعد, شفق و غیر آن.
30ـ مفاتیح الجنان, دعاى کمیل.
31ـ جهاد اکبر یا مبارزه با نفـس, امام خمینى(ره), ناشر: موسسه تنظیـم و نشـر آثـار امـام خمینـى(ره), چـاپ سوم, ص33.
32ـ همان, ص51.
33ـ امـالـى شیخ مفیـد, مجلـس 24, ص123.