سفرى بى سرانجام
مریم بصیرى
فیلم: مسافر رى
نویسنده و کارگردان: داود میرباقرى
بازیگران: داریوش ارجمند, جمشید هاشم پور, ویشکا آسایش و ...
((میرباقرى)) ساخت سریالهایى چون ((گرگها)), ((رعنا)) و ((امام على(ع))) و آثار سینمایى مانند ((آدم برفى)) و ((ساحره)) و نمایشهاى ((معرکه در معرکه)), ((عشقآباد)), ((دندون طلا)) و ((مجلس زن کشى)) را در پرونده کارى خویش دارد, که هر کدام ویژگیهاى خاص خود را دارند, ولى با این همه وى با سریال ((امام على(ع))) در باور عامه مردم به عنوان کارگردانى مذهبى جا افتاده است.
او در آخرین اثرش بار دیگر به مذهب روى مى کند و فیلمى در باره ((حضرت شاه عبدالعظیم)) مى سازد. اما باید دید که آیا مى توان به هر شکل و طریقى مذهب را به تصویرى قابل قبول تبدیل کرد یا نه؟ روایت یک جریان تاریخى و اسلامى و پرداخت دراماتیک آن, کار بسیار دشوارى است, لذا ((میرباقرى)) براى اینکه فیلمش را از روایتى ساده و خطى خارج کند, شخصیتهاى بسیارى را در کارش گنجانده است تا بتواند با تلفیق آنها در اصل ماجرا, و ایجاد کنش و واکنش بین آنان به گونه اى, اصول دراماتیک را رعایت کند, تا ((مسافر رى)) به ساختار سینمایى نزدیکتر شود و روایت محض از کار در نیاید.
با این توصیف, کاملا آشکار است که فیلم به جاى اینکه به زندگى و مبارزات حضرت و دلیل هجرت او بپردازد, تبدیل به اثرى شده است که فقط سفرنامه آن حضرت از ((عراق)) تا ((رى)) مى باشد.
((میرباقرى)) از دریچه ذهن خویش, وقایع این سفر را به تصویر کشیده است, طورى که اگر قرار بود فیلمساز دیگرى همین ماجرا را تبدیل به فیلم کند مى توانست به راحتى حوادث دیگرى را در بطن کار بگنجاند; طورى که هیچ لطمه اى به ساختار کنونى اثر نخورد. داستانهاى فرعى گنجانده شده در فیلم هیچ ارتباط قابل قبولى با زندگى واقعى ((عبدالعظیم)) ندارند و به جاى اینکه باعث پیشبرد ماجرا شوند و در خدمت حادثه اصلى باشند, خود بر کل داستان چیره مى شوند و موجب کم رنگ شدن قضیه هجرت حضرت مى گردند, طورى که فیلم به جاى نشان دادن شخصیت والاى ((حضرت عبدالعظیم)) و بیان انگیزه هاى سیاسى و مذهبى او بدل به عشقنامه شخصیتهاى فرعى مى شود.
هرچند شاید در تاریخ در باره این هجرت و چگونگى آن چیزى بیش از چندین جمله یافت نشود, اما باید دید ((میرباقرى)) مجاز است تا خود یک تنه زندگى نامه اى این چنین براى حضرت بتراشد و سفرنامه اى چون ((مسافر رى)) براى او بسازد؟ و از دیدگاه خویش, خصوصیاتى را به حضرت منتسب کند؟ و آیا این انتساب نباید بر اساس معیار و قوانینى خاص صورت گیرد؟
چنین به نظر مى رسد که فیلمساز مجموعه اطلاعات ثبت شده در تاریخ را در شخصیت حضرت متبلور کرده و با تخیل خویش این اطلاعات را درهم تنیده است تا براى خلق یک اثر هنرى دست به آفرینشى بدیع بزند! و با این حساب مى توان گفت ((مسافر رى)) ساختارى دارد که فقط نشانه هاى مولف خود را در آن انباشته است و این مولف, فیلمى با ریتمى خسته کننده و کشدار, به شیوه روایى آثار تلویزیونى ساخته و به علت محدودیت زمان پخش اثر سینمایى, مجبور شده است در تدوین نهایى خود این ضرباهنگ کند را, با حذف برخى از صحنه ها و برهم زدن روال طبیعى زمان, کندتر و مبهم تر بنماید.
امام ((هادى))(ع) در حدیثى فرموده است: ((هر کس عبدالعظیم را در رى زیارت کند, گویى در کربلا, حسین(ع) را زیارت کرده است.)) و باید دید تماشاى این فیلم آیا انگیزه اى بیشتر براى زیارت ((عبدالعظیم)) در ((رى)) فراهم مى کند و یا اینکه نتیجه اى عکس بر اذهان عمومى دارد.
امام دهم پس از حادثه تخریب آرامگاه ((امام حسین(ع))) به ((حضرت عبدالعظیم)) که از سادات حسنى مى باشد و یکى از مریدان ایشان است, فرمان هجرت به ایران را مى دهد. نبض ایران در ((رى)) مى زند و ((رى)) جاى علویان است. ((متوکل عباسى)) که از این حرکت بسیار خشمگین شده است سردارانش را مإمور یافتن حضرت مى کند. ((عبدالعظیم)) در سفر خویش با شخصیتهاى بسیارى رو در رو مى شود و بى دلیل انواع و اقسام طراحى هاى لباس, صحنه و چهره بر کار تحمیل مى شود و بازیگران که عمده آنها از سریال ((امام على(ع))) همراه ((میرباقرى)) هستند, همان نقشآفرینى هاى پیشین خود را در شخصیت پردازىهایى مشابه ارائه مى دهند.
در ابتدا حضرت به طور ناشناس در کاروانسرایى اقامت مى کند و در همان جا یک مالیات چى عرب به نام ((ابوعون)) که به چیزى جز زن و شراب نمى اندیشد و مالیات یک ساله اصفهان و جزیه مجوسان را براى خلیفه مى برد, وى را مى شناسد. ((عبدالعظیم)) همراه حاجیانى که شبانه در کاروانسرا اطراق کرده اند, مى گریزد.
در میان بردگانى که به عنوان مالیات جمعآورى شده اند, زنان بسیارى دیده مى شوند و ((ابوعون)) پس از سان دیدن از آنها ((روشنک)) و دوستش ((رکسانا)) را براى خود انتخاب مى کند. ((روشنک)) که بر خلاف ((رکسانا)) از هیچ چیز نمى ترسد, به ((ابوعون)) حمله کرده و مى گریزد و در عوض دوستش خود را مى کشد و ((روشنک)) به خاطر خون او هم که شده قصد مى کند به گونه اى از ((ابوعون)) انتقام بگیرد.
در ادامه سفر, ((عبدالعظیم)) توسط ((سرخ جامگان)) به اسارت گرفته مى شود. آنان به رهبرى ((بابک خرم دین)) یاغى شده اند و از ((خلفاى عباسى)) تبعیت نمى کنند. پس از نمایش آیینها و آداب ((سرخ جامگان)), آنان حضرت را رها مى کنند و وى سفر خود را ادامه مى دهد و سر از کردستان در مىآورد. از دید اکراد, عرب یعنى شمشیر و شتر; با این وجود زنى به نام ((ماه بى بى)) فداکارى کرده و حضرت را پناه مى دهد و او در نهایت کمک مى کند تا ((ماه بى بى)) و پسرش به دلدادگان خود برسند.
پس از آن, در کش و قوسهاى بسیار با دلیل و بى دلیل, باز سر و کله ((ابوعون)) و ((روشنک)) پیدا مى شود و گاه دختر اسیر ((ابوعون)) مى شود و گاه برعکس, تا اینکه ((روشنک)) مرد را چون بردگان مى فروشد و حضرت ((عبدالعظیم)) او را خریده و آزاد مى کند و به نزد خود در ((رى)) مى برد. تازه اینجاست که ((ابوعون)) پس از کمکهاى بسیار حضرت و نجات جانش توسط او, براى چندمین بار از مرگ مى رهد و پى به لطف و دوستى ((عبدالعظیم)) مى برد.
حتى حضرت به ((روشنک)) توصیه مى کند تا همسر ((ابوعون)) شرابخوار شود و او را از شوریدگى عشق نجات دهد! توصیه اى که هرگز از سوى حضرت پذیرفته نیست. هرچند ((میرباقرى)) حتى حضرت را در صحنه اى با مردانى همسفره مى کند که در حال خوردن شراب هستند, چیزى که اسلام آن را نهى کرده است و به طور حتم حضرت نیز هرگز چنین عملى را مرتکب نمى شده است.
در نهایت وقتى مخاطب همراه ((عبدالعظیم)) به ((رى)) مى رسد و تازه مى خواهد بداند که این شخصیت دینى چگونه حضورى از لحاظ اجتماعى, مذهبى, سیاسى و فرهنگى بر ایران خواهد داشت, فیلم به پایان خود مى رسد و تنها اتفاقى که مى افتد توبه و تغییر شخصیت ((ابوعون)) است و حضرت حاضر مى شود وى را نزد خود نگاه دارد, به شرطى که او شراب نخواهد, زیرا وى شرمنده اش خواهد شد.
((میرباقرى)) پس از سیر و سفر مخاطب در ایران قرن سوم هجرى و نشان دادن اقوام مختلف و جغرافیاى متفاوت ایران, اثرى آشفته با حضور ((عبدالعظیم)), خرم دینان, کردهاى ایران, موبدان زرتشتى, افسانه گویان سیاوشان, شیعیان جنوب عراق, ترکهاى عثمانى دربار, مسلمانان کربلا و ... ارائه مى دهد.
در یک بررسى اجمالى, در باره شخصیتهاى زن اثر نیز مى توان گفت, ((فاطمه)) همسر ((عبدالعظیم)) اولین زنى است که حضور او به چشم مىآید. وى زنى دلیر است که وقتى دشمن در پى شویش به خانه او هجوم مىآورد, مى گوید اگر مى توانستید صیدتان را در بیشه شکار مى کردید, نه در خانه اش. وى با این همه مجبور مى شود به خاطر حفظ جان نوه تازه متولد شده اش که تهدید به مرگ شده است, مسیر حرکت شوهرش را براى دشمن فاش کند. او از تقدیر خود مى نالد و از اینکه تقدیر اولاد ((على)) با غربت و هجرت نوشته شده است, غمگین است. ((فاطمه)) هنگام کوچ شوهر بر او خرده مى گیرد تا تنهایش نگذارد ولى ((عبدالعظیم)) باید تنها برود.
((روشنک)) دومین کسى است که از جمعیت زنان فیلم, خودى نشان مى دهد. او دخترى است که حاضر به پذیرش جبر موجود نیست و هرگز نمى خواهد به عنوان کنیز ((ابوعون)) نزد وى بماند. او نمادى از زنان ایران در قرن سوم مى باشد که به شدت وطن پرست هستند و از اعراب متنفر مى باشند. او هر طور که شده مى خواهد به کمک نامزد دوستش ((رکسانا)), انتقام خون او را از مرد عرب بگیرد. روحیه جنگاورى در ((روشنک)) کاملا مشهود است و وى چون مردى جنگى تمام مدت در پى ((ابوعون)) مى تازد.
سومین زن, همان کسى است که ((عبدالعظیم)) را در کردستان پناه مى دهد. ((ماه بى بى)) بیوه اى است که حتى از حضرت نمى پرسد کیست و از کجا آمده است. او بر این اعتقاد است که هر کس به او پناه آورد باید نانش دهد و از ایمانش مپرسد.
این زن هر وقت حاجت و دعایى داشته, در هنگام راز و نیاز چهره ((عبدالعظیم)) در برابرش متجلى شده است. شهامت و شجاعت زن چنان حضرت را شیفته خود مى کند و ((میرباقرى)) در شخصیت پردازى این امامزاده تا آنجا پیش مى رود که وى به ازدواج ((ماه بى بى)) حسادت مى کند چرا که خود در دل آرزوى ازدواج با او را دارد. حتى ((عبدالعظیمى)) که ((میرباقرى)) ساخته و پرداخته کرده است به همسر آینده ((ماه بى بى)) مى گوید: اگر او صیغه عقد را بخواند باطل است چرا که خودش مى خواسته جاى داماد باشد.
و از همه مهمتر در این میان شخصیت خود ((حضرت عبدالعظیم)) است. فیلمساز وى را فردى شوخ و بذله گو در مواجهه با همسر, خانواده, دوستان, دشمنان و تمامى مردم ایران نشان مى دهد و بیننده کمتر جدیتى در رفتار ((عبدالعظیم)) مى بیند.
حضرت بدون هیچ دغدغه اى سفر را آغاز مى کند و همه چیز را به خوبى پذیرا مى شود و گویى هیچ کارى در ایران ندارد جز اینکه دلدادگانى را به هم برساند, که ((انوشه)) و ((سیاوش)) نیز به آنها اضافه شده اند; و در پایان موجب تحول نیم بند ((ابوعون)) شود, و از یک عرب متعصب جاهلى, فردى بسازد که دوستدار او شده است.
((عبدالعظیم)) باید نماینده تفکر اصیل اسلامى و شیعى باشد و در مقابل نگرشهاى متفاوت و تنگ نظرانه دینى آن دوران قیام کند, ولى این مهم بسیار کمرنگ در فیلم پرداخت مى شود. حضرت فقط چند جا اندیشه ها و آداب و سنن غلط مردم ایران را مورد انتقاد قرار مى دهد.
البته باید متذکر شد مهمترین برخورد وى با افرادى است که سر و روى خویش را زخم زده و گل به بدن مالیده اند و خود را براى گناه نکرده عقوبت مى کنند و به این مى اندیشند که چرا در زمان جنگ کربلا نبوده اند تا ((امام حسین(ع))) را یارى دهند. ((عبدالعظیم)) با تفکر آنان مبارزه مى کند و به آنها مى گوید که باید براى خشنودى آن حضرت, پیرو راستین وى باشند.
تإثیرگذارترین صحنه اثر و در واقع شخصیت پردازى خاموش حضرت, همان نقطه عطف اول فیلم است, جایى که بارگاه ((امام حسین(ع))) به دستور ((خلیفه عباسى)) شخم زده شده است و ((عبدالعظیم)) شب هنگام در سکوت, از میانه ویرانه ها برمى خیزد و با چشمانى اشکبار پیرامونش را مى نگرد.
از دیگرسو گفتگو و نحوه اداى آن در فیلم بسیار مهم است. گفتگو آسانترین و البته نه لزوما بهترین وسیله بازگو کردن وقایع داستان فیلم است. گفتگو وقتى به کار مىآید که سایر وسایل بیانى قدرت و امکان خود را از دست داده باشند و نتوان آنها را به کار گرفت. ((میرباقرى)) با دیالوگهایى که گاه سنگین و وزین است و گاه به سمت ادبیات شفاهى و گفت و شنود عامیانه متمایل مى شود, سخن فیلمش را در دهان شخصیتها مى گذارد, و بیننده همین طور مات و مبهوت مى ماند که چگونه ((حضرت عبدالعظیم)) لحظه اى چنین فاخر سخن مى گوید و ناگهان در میان جملاتش از اصطلاحاتى محاوره اى بهره مى گیرد.
و در پایان چه مى توان گفت جز اینکه سینماى دینى مى تواند به تبلیغ و تفسیر ایده هاى مذهبى بپردازد, مى تواند اندیشه ها و ارزشهاى انسانى و اسلامى را بیان کند, مى تواند به دنیاى متافیزیک و فلسفه و عرفان بپردازد و مى تواند زندگى ائمه اطهار(ع) را به تصویر بکشد و همچنین مى تواند چون اثر ((میرباقرى)) آشفته بازارى از شخصیتهاى ناهمگون و وقایع نامتعارف تاریخى باشد!