شمیم یار
آیا آن کیست که دعاى بیچارگان مضطر را به اجابت مى رساند؟ رنج و غم آنان را برطرف مى سازد؟
((سوره مبارکه نمل, آیه 62))
بهانه اى تمناست تا ببارد دل و سبک شود. مثل قنارى بخواند و بهارى شود. سایه تاک لمیده بر دستان حیاط و برگهاى آشفته مو, رهیده روى آب زلال حوض. صداى قدقامت آواز مادر, مى پیچد در حیاط و گم مى شود در فضاى معطر خانه. مادرم نماز مى خواند و در قنوتش ((إمن یجیب)).
به ناگاه حس مى کنم یک دنیا رهایى, رها مى شود در دلم و سینه ام فراخى مى یابد. غبارهاى اندوه از دلم مى گریزند و مى شوم لبریز از شوق دعا و التماس به درگاه آن مهربانى که هر چه مى دهد بى منت است و عزیز.
مادرم, هر روز مى شکفد, مى داند خداى خوب و مهربان, از زخم همه حنجره ها آگاه است و آبشار الطافش, همیشه پر است از ستاره نور و قدرتش بالاتر از هر چه که در فهم و قلب و توان قاصرمان بگنجد.
بارها که بریده ایم از همه عالم و آدم, و قلبمان شده دریاى دلتنگى, یک جمله قشنگ, یک شعر شیوا, مشعلمان مى شود در تنگناى بى حوصلگى ها و اما دست برآوردن به دامن او, لحظه هاى نابى دارد که جز در سایه توکل نمى توان به آن دست یافت.
غرق شدن در التهاب اشتیاق و گم شدن در دقایق نیلوفرى دعا, احساس بى همتایى است که وقتى به آن مى رسى که دلت انبوهى از خاکستر داشته باشد و چشمانت ببالد بر باریدنش و ناامیدىات, گل کند و بشود شاخه اى پر از ازدحام شکفتن. و آن گاه است که انهدام ناامیدى و قلب زندانى را ببینى و دستهاى گراییده به ویرانى پرواز کنند. در حسى بین خواب و بیدارى ناگاه مستى و شیرینى سایه را حس کنى و گذر غمگین بى کسى را ببینى که از خانه دلت اسباب مى کشد و مى رود.
آن گاه, حدیث اشک مادر را که بر سجاده, سبزینه مى بندد, مى فهمى. معراج را چون کیمیایى با جان دل درک مى کنى و از حمله هاى لغزان دلتنگى, آن گاه که مه تمام کوچه هاى خاک را پر مى کند از تارى, مى گریزى و در قلبت سرود شادمانى و فتح هجا مى کنى و در خلوتهاى درخشانت, هر روز, امن و آسایش و گشایش را در زندگى ات به نظاره مى نشینى.
دلت را پیش خدا ببر و بایست تا پاسخت دهد. دلهاى تنهایى شکسته, قیمتى دیگر دارند و آن مهربان همیشه مهربان, با دعایى که از سینه ات پر مى گیرد, پذیراى تو و دل بى تاب توست.
چراغى روشن در مسیرى تاریک نعمتى است بى حد. اکسیژن در تنگناى بى نفسى موهبتى است عظیم, بهانه اى براى باریدن در لحظه هاى غم, فرصتى است مغتنم و توکل بر آیه هاى روشن وحى که پر از شفا و روشنى و رهایى اند, عطیه اى است آسمانى. قدر با خدا بودن را بدانیم و این قدرت لایزال را با تمام جان بى مقدار, بکاویم تا پروازمان دهد از خاک بر افلاک.
سر بر آوریم از مهرش به آیه ((إمن یجیب)) و از همه عالم و آدم و این دنیاى دلتنگى بگریزیم. بشویم بنده متوکل و حس کنیم که رهایى چقدر شیرین است.
بتول جعفرى