عقل خود را از من افزون دیده اى(1)
بررسى دیدگاه نظیره زین الدین و شیخ مصطفى غلایینى در باره شخصیت زن
مجید مرادى
هیچ ملت و فرهنگى را نمى توان سراغ گرفت که در خود کنایات و نکات تعریضآمیز نسبت به زن را نپرورده باشد. در میان امثالى که در میان اقوام و ملل رواج دارد, کم و بیش تعریضها و تحقیرهایى نسبت به عقل و وفادارى و مهرورزى و پارسایى زنان وجود دارد. به نظر مى رسد در طول تاریخ, نه تنها عرصه سیاست و اقتصاد که عرصه فرهنگ و فرهنگ عمومى نیز در سیطره و سلطه مردان بوده است. انحصار انواع قدرت در دست جنس مذکر, سبب حاشیه نشین ماندن زنان در همه عرصه ها و عقب ماندن آنان از کاروان تکامل انسانى شده است. بى جهت نیست که ابوالفضل بیهقى بزرگترین مورخ ایرانى, تاریخ را مذکر ـ یعنى تاریخ مردان ـ نامیده است. رواج برخى از آداب و عادات ناخوشایند در بین زنان محصول همین شرایط تاریخى ـ مردسالارانه ـ است و جالب آنکه همین آداب و عادات همواره مورد ریشخند و خرده گیرى مردان واقع شده و با استناد به آن, کمال عقلى و فطرى زن مورد تردید قرار گرفته است. ادیب اسحاق (1856 ـ 1885م) مسوولیت حال و وضع زنان را بر عهده مردان مى داند و مى گوید:
((انما المره مرآه بها
کل ما تنظره منک و لک
فهى شیطان اذا افسدتها
و اذا اصلحها فهى ملک
زن تنها آینه اى است که هر آنچه در او مى بینى از تو و بر تو است.
اگر اوضاع زن را به تباهى بکشانى, شیطان مى شود
و اگر وضعش را سامان دهى فرشته خواهد بود.))
شاعرى دیگر به نام الزهاوى از این فراتر مى رود و زن را نشانى و نشانه تمدن مى خواند:
((انما المره و المر سو فى الجداره
علموا المره فالمره عنوان الحضاره
زن و مرد در شایستگى برابرند,
به زن دانش بیاموزید که زن نشانى تمدن است.))
مسله ((زن)) یکى از عمده ترین مسایلى است که در طى دو قرن گذشته در اندیشه معاصر عرب مطرح بوده است. مى دانیم که در زبان عربى انسانها و نیز تمامى اشیا به دو دسته مذکر و مونث تقسیم شده است. روشن است که تقسیم انسان به مذکر و مونث تقسیمى طبیعى و معقول است, اما در زبان عربى که قطعا ریشه در منطق عرب دارد, هر کدام از این دو, افعالى مخصوص به خود دارند. مانند این وضع تا حدى در زبان انگلیسى هم به چشم مى خورد. این مسله نیز در حد خود مشکلى به شمار نمىآید. مشکل آنجا است که سایه نابرابرى و تبعیض بر تمامى حوزه هاى فردى و اجتماعى نشسته باشد. با مطالعه اجمالى وضعیت زن در جوامع عربى بویژه تا اوایل قرن هیجدهم میلادى مى توان حدس زد که زنان از محرومیت در ابعاد مختلف بهره اى کامل داشتند.
با آغاز دوره نوزایى در جهان عرب که خاستگاه اولیه آن مصر و به طور مشخص دوره زمامدارى محمدعلى پاشا (1805م) بود, معماى ((پیشرفت)) در صدر عناوین مورد بحث اندیشمندان عرب قرار گرفت. یکى از محورهایى که مورد توجه آنان قرار گرفت, اصلاح وضع زنان بود. تقریبا همگان بر این امر متفق بودند که با وجود پس ماندگى و انحطاط فرهنگى ـ اجتماعى زنان پیمودن راه پیشرفت آسان نیست.
نخستین مدافعان حقوق زن در دوره نوزایى عربى, پطرس بستانى, احمد فارس شدیاق, رفاعه طهطاوى, سیدجمال الدین اسدآبادى, محمد عبده و عبدالرحمان کواکبى بوده اند.
موج دوم دفاع از حقوق زن که تا اوایل دهه دوم قرن بیستم ادامه داشت با قاسم امین (نویسنده کتابهاى تحریرالمره و المره الجدیده) آغاز شد و با نوشته هاى زینب فواز و عایشه تیموریه, فرح انطون, باحثه البادیه و الزهاوى ادامه یافت.
موج سوم این جریان از اوایل دهه دوم قرن بیستم که دوره استعمار و سلطه بورژوازى در جهان عرب است آغاز مى شود. در این مرحله نواندیشى هایى از سنخ فرآورده هاى فکرى محمد عبده و قاسم امین دیده نمى شود. سیدمحمد رشیدرضا نیز که تحت تثیر استادش محمد عبده از کتاب تحریرالمره قاسم امین استقبال کرده بود, در برابر کتاب جدید قاسم امین (المره الجدیده) سکوت کرد و بعدها با نوشتن کتاب ند للجنس اللطیف (1934) به نوشته هاى سى سال پیش قاسم امین پاسخ گفت. در سال 1928 جماعت اخوان المسلمین پاى به عرصه سیاسى و اجتماعى گذاشت و رهبر آن حسن البنا بر حرکت آزادىبخش زن هجوم برد و مدافعان حقوق زن را مبلغان غربزدگى و هواپرست خواند.
مسله آموزش از نخستین محورهاى تلاش نواندیشان در استیفاى حقوق زنان بود. برخوردارى زنان از حق سوادآموزى در حد خواندن و نوشتن از عمده ترین خواسته هاى اینان بود که با مقاومت و انکار گروههایى مواجه مى شد. دامنه مطالبات در این حد متوقف نماند و اندک اندک به مسایل دیگر کشیده شد. برخى مسایل مانند برترى عقلى و فطرى مرد بر زن مورد تردید قرار گرفت و مدافعان حقوق زن با استناد به نمونه هاى از کامیابى علمى زنان برجسته در صدد اثبات برابرى زن و مرد در تواناییها و ظرفیتهاى فکرى و عقلى برآمدند.
یکى از مدافعان حقوق زنان در تاریخ عرب در صدد برمىآید تا برترى عقلى زن را بر مرد اثبات کند. نظیره زین الدین (1908 ـ 1976م) نویسنده پرتلاش لبنانى در امتداد مکتب فکرى محمد عبده و قاسم امین در موضوع زن گام برداشت و در زمانى که این مکتب در مصر رو به ضعف نهاده بود با بهره جستن از ادله دینى و توسعه منابع اسلامى به منابع شیعى که خود را نیز پیرو آن مى داند(2) بود, خون تازه اى در آن دمید. وى در سن بیست سالگى (1928م) کتاب ((السفور و الحجاب)) و در سال پس از آن کتاب ((الفتاه و الشیوخ)) را نوشت و منتشر کرد.
وى در کتاب السفور و الحجاب به دنبال اثبات برترى عقلى زن بر مرد است. وى در این بخش از کتاب به مسایل مهمى اشاره مى کند که گزارشى از آن تقدیم خوانندگان عزیز مى شود و سپس پاسخ شیخ مصطفى غلایینى به مطالب نظیره زین الدین ـ که بخشى از آن تعریض به غلایینى است ـ به اختصار مىآید.
نظیره زین الدین در ابتداى این مقال کمال دینى زن را بر مرد مسلم انگاشته و کمال عقلى زن نسبت به مرد را حقیقتى مى انگارد که همانند نظریه گالیله (گردش زمینى پیرامون خورشید) در ابتدا بحث برانگیز و در پایان حاکم خواهد بود. وى در ادامه مى نویسد:
((روشن است که مرد به مدد قدرت جسمانى اش بر زن چیره شده و او را به بردگى گرفته و از به کارگیرى قواى حیوانى و ناطقه باز داشته و راههاى عقلش را بسته است. این وضع منجر به تفاوتى بین زن و مرد در ابراز آثار عقل شده است, درست همان گونه که برده دار غالب با برده مغلوب در ابراز آن متفاوتند. در نتیجه کوتاه نظران گمان برده اند آنچه محصول این وضع است, مقتضاى فطرت است. در حالى که اگر حقایق را بکاوند دریابند که این حالت, معلول علتى است که عارض شده و آن چیرگى مرد بر زن و پیروى مرد از هوس و به بردگى کشیدن زن است ... مرد از دوران دور آزاد و برده کش زن بوده است.))
زین الدین در ادامه به پیشرفت زنان غربى در عرصه اختراعات و اکتشافات علمى و ادبى اشاره مى کند و آن را نتیجه آزادى اجتماعى زن غربى و برابرى او با مرد در امور زندگى و مسابقه او با مرد در میدانهاى دانش و تعقل مى داند. وى آزادى را شرط شکوفایى دانش و اندیشه و روح زندگى مى داند و مى گوید:
((براى نمونه بنگرید به رومى ها که تا زمانى که از آزادى کامل برخوردار بودند بزرگترین ملت جهان و در بالاترین درجات ترقى بودند اما زمانى که بربرها بر آنان مسلط شدند و آزادىاشان را ستاندند, چگونه سایه جهل آنان را فرا گرفت و به لحاظ عقلى و علمى به تدریج انحطاط یافتند و در پایان نامشان از لوح حیات پاک شد. به یونان بنگرید, زمانى که مشرق آزادى بود و مشرق علم و عقل و فلسفه. اما زمانى که به بردگى بیگانه ـ و به ویژه ترکان ـ درآمد و خورشید آزادى در آن غروب کرد و ابر جهالت بر آن سایه گسترد. این انحطاط سرنوشت هر امتى است که به بردگى درآید . .. به امت اسلامى بنگرید که تا زمانى که عقلها آزاد و رها بودند به چه درجه اى از بزرگى و عظمت رسید. ولى زمانى که بر عقل و فکر زنجیر افکنده شد و عقل و فکر از آزادى در اجتهاد و اندیشه در کتاب خدا و سنت رسول خدا و دستیابى به خیر و صلاح خود محروم شدند, چگونه به جمود و قهقرا کشیده شد. حال زن هم چنین است. مرد او را به بردگى کشیده و آزادىاش را ستانده است, که او گرفتار این وضع کشنده جهل شده است. اما در جهان پیشرفته که زن آزادىاش را کسب کرده توانسته است هم دوش مرد و بلکه پیشتر از او گام بردارد. این امر نشان مى دهد که پیشى جستن مرد در ابراز آثار فرد مقتضاى فطرت نیست بلکه نتیجه سببى عارضى است که مرد پدید آورده است. مرد زن را مجبور کرده تا در خدمت به خرد خویش سستى ورزد تا آن را به صورت زمینى بایر که گیاهى در آن سر به سلامت برنمى افرازد در آورد. حال آنکه این زمین زمینى شایسته و سزاوار است و اگر به آن رسیدگى شود بهترین ثمر را خواهد داد.))
نظیره زین الدین به جمله اى از شیخ مصطفى غلایینى اشاره مى کند که در کتاب ((الاسلام روح المدینه)) آمده است. غلایینى در این کتاب گفته است: ((زن مسلمان امروزه در علوم و تمدن از دیگران عقب مانده است. سبب این عقب ماندگى نیز جهل و استبداد مرد و بى اطلاعى او از حقوقى است که در شریعت براى زن معین شده است. بنابراین گناه عقب ماندگى زن بر عهده مرد است.)) زین الدین این جمله را دستاویز حمله اى شدید به غلایینى ـ به عنوان نماد جریان سنتى مذهبى ـ قرار مى دهد. وى غلایینى را مخاطب قرار مى دهد و مى گوید: سخن شما کاملا درست است, زیرا اگر به جهان بى حجاب متمدن بنگریم که در آن عقل به جاى قدرت (غلبه) و آزادى به جاى بردگى و دانش به جاى نادانى و اهتمام به آرایش روح به جاى اهتمام به آرایش تن نشسته است, زنى جدید سر بر آورده که به گفته مصلح بزرگ قاسم امین, برابر مرد و شریک همسر و مربى فرزندان و مهذب نوع بشر است. اما شما زنان خود را ناقص عقل و ناقص دین مى دانید و روحشان را به اهمال وا نهاده اید و جسمشان را لعبت و آراینده هوا و هوس خود خواسته اید.
قابل توجه اینکه در فقره فوق, زین الدین بى حجابى و تمدن را پشت سر هم آورده است, گویى که بین بى حجابى و تمدن رابطه اى مثبت وجود دارد. روشن است که آزادىاى که زین الدین براى زنان مطالبه مى کند از نوع آزادى افسارگسیخته و بى بند و بارى و هرزگى نیست. آزادىاى که او مى خواهد آن است که راه را براى شکوفایى روح و روان زن و بروز استعدادهاى علمى ـ فرهنگى او بگشاید. هر چند به اشتباه تمام, میان بى حجابى و تمدن, تلازم و ارتباط مثبت مى بیند. جالب است که بدانیم زنان ترقى خواه در اوایل قرن بیستم خواسته برخوردارى از حق آموزش و تحصیل علم را تحت عنوان آزادى بیان مى کردند. آنان به درستى, محرومیت از این حق را نوعى سلب آزادى مى دانستند.
زین الدین به عبارتى که جان استوارت میل در آغاز کتاب ((آزادى)), آورده اشاره مى کند. وى در این کتاب که پس از مرگ همسرش به چاپ رسانده چنین مى نویسد:
((من این کتاب را به روحى اهدا مى کنم که الهام بخش بهترین اندیشه هاى من در این کتاب بوده است. به دوست و همسرم که شیفتگى اش به حق و عدل بهترین یار من بود و خوشامد وى از بزرگترین پاداشهایى که براى کار خود امید مى داشتم. او در هر آنچه تا کنون نوشته ام و در این کتاب (آزادى) سهمى دارد که کمتر از سهم من نیست. بزرگترین اندوه من این است که این کتاب به همین شکل, بىآنکه او در آن نظرى دوباره افکند به چاپ مى رسد. اگر آن توانایى در قلم من بود تا نیمى از اندیشه هاى بلند و دریافتهاى برجسته اى را که با او مدفون شد بیان کنم, جهان بیش از آنچه از تمام نوشته هایى که بى مشورت عقل یگانه اش نوشته ام, سود برد, از او بهره مى برد.))
زین الدین پس از نقل این عبارت بر نویسنده و همسرش درود مى فرستد و مى گوید گویى که استوارت میل و همسرش جوهره دین اسلام را دریافتند و مسیر آن را پیموده اند. وى سپس به مرد خطاب مى کند: آیا سخن استوارت میل در دلت اثر نمى کند و آیا چشمه اى از سخن او به دل تو سرازیر نمى شود تا حقوق از دست رفته همسرت را ـ که کمترین آن تسلیم به توان عقلى و دینى او است ـ به او بازگردانى؟!
نویسنده پس از این رجحان دادن عقل زن و مرد را بر یکدیگر بیرون از توان خود و وظیفه خود مى بیند و لازمه عدل و اعتدال و برابرى را همانندى زن و مرد در عقل و جایگاه انسانى مى داند اما به زودى این نظر را به دست فراموشى مى سپارد و وارد اصل قضیه مى شود تا برترى عقلى و روحى زن را بر مرد اثبات کند. وى مباحثه مستقیم با مرد بر سر این مسله را بى فایده مى بیند و براى وا داشتن مرد به اذعان به حق راه مناسب را اثبات دو قضیه مشابه و استفاده از آن دو قضیه به عنوان مقدمات قیاس و استحصال نتیجه اى مى داند که مرد راهى جز اقرار به آن نخواهد داشت. وى مى گوید:
((نر و ماده هر گونه حیوانى را که در نظر بگیرید متوجه مى شوید که نر به لحاظ جسمى از ماده قوىتر است ولى ماده به لحاظ غریزى از مرد شایسته تر است. گویى که خداى سبحان خواسته تا عدالت خویش را آشکار کند که به نر بهره بیشترى از قدرت جسمى داده و به ماده بهره بیشتر از شایستگى غریزى. و باز گویى خواسته است با ناچار داشتن نر و ماده به شرکت و مشارکت با هم و مکمل یکدیگر قرار دادن آنها حکمت خویش را ابراز کند. یکى از حکمت دیگرى و دیگرى نیز از قدرت این یکى بهره مى برد. آرى خداوند تعالى جنس ماده حیوانات را در بعد غریزى شایسته تر و استوارتر از جنس نر قرار داده است. اگر چنین نمى بود خداوند پرندگان ماده را به ساختن لانه موظف نمى کرد و روشن است که ساختن لانه دقتى ژرف نیاز دارد که جز از راه حکمت به سامان نمى رسد. و باز اگر شایستگى غریزى ماده نسبت به نر نمى بود, خدا جنس ماده را به تربیت و حفظ بچه هایش موظف نمى کرد. این وظایف مقتضى آن است که بهره ماده از حکمت و غایت بیش از نر باشد. این امور از خصایص عقلى حیوانى است که به نام ((غریزه)) شناخته شده است.
اما پرندگان نر به دقت و توجه و حکمتى که مستلزم وظایف ماده است, موظف نشده اند. تنها وظایفى مانند جمعآورى خار و خاشاک براى ساختن لانه و آوردن غذا براى بچه هایش که متناسب با قدرت جسمى اش است, موظف شده است.
این حالتى ثابت در روح هر حیوانى است و قاعده اى است طبیعى و عام و تغییرناپذیر و استثناناپذیر که به عنوان مقدمه قیاس ما قرار مى گیرد و از آن مى توان نتیجه گرفت که روح ناطقه یا عقل به لحاظ فطرى در زن رجحان دارد, چنان که وزنه قدرت جسمى مرد سنگین تر است. اگر چنین نمى بود, خدا تکلیف جهاد اصغر (جنگ) را که مقتضى قدرت جسمى اى بیش از قدرت عقلى دارد, ویژه مردان قرار نمى داد و تکلیف پرورش و تربیت فرزندان را که قدرت روحى و عقلى اى بیش از قدرت جسمى مى طلبد به زنان اختصاص نمى داد, با اینکه خداى سبحان در غیر این امور تکالیف دیگرى نیز قرار داده که در آن تکالیف فرقى بین زن و مرد نیست.
باز خداى بزرگ را تسبیح مى گوییم که عدالتش را با اعطاى قدرت جسمى بیشتر به مرد و اعطاى بهره بیش از قدرت معنوى و روحى به زن آشکار کرد و حکمتش را نیز با ناچار قرار دادن زن و مرد به مشارکت با یکدیگر و تکمیل نقص یکدیگر نشان داد. طبیعى است که خداى بزرگ در تقسیم نعمتهایش بین جنس مونث و مذکر انسان ـ که اشرف مخلوقات او است ـ عدالت را رعایت کرده است, همان گونه که این عدالت را در تقسیم نعمتهایش بین نر و ماده حیوانات نیز مراعات نموده است.
نعمتى که خدا به مرد بخشیده و آن قدرت جسمى است, نعمتى محسوس و دیدنى است. پس شک نیست که او ـ که پایه عرش استوار است ـ نعمت عقلى و روحى اى معادل نعمت محسوس مرد, به زن بخشیده است.))
نظیره زین الدین به استدلال فوق در اثبات برترى عقلى و روحى زن بر مرد اکتفا نکرده و به رفتار و کردار و احوال دختران و پسران خردسال توجه مى دهد و از مردان مى خواهد در احوال و افعال این دو جنس بنگرند تا دریابند که کدام جنس به لحاظ عقلى و فطرى برترى دارند. وى مى گوید: شما غالبا مى بینید که دختران با پسران متفاوتند. اینان معمولا گره مى بندند و آنان گره مى گشایند. اینان اوضاع را تیره مى کنند و آنان شادى مى بخشند. اینان خسته مى کنند و آنان آرامش مى بخشند. اینان تباه مى کنند و آنان اصلاح. اینان سر مى پیچند و آنان اطاعت مى ورزند. اینان ضرر مى رسانند و آنان سود. اینان زندگى را به بازى گرفته اند و آنان به جدیت. اینان محیط را کثیف مى کنند و آنان تمیز. اینان پرده درى مى کنند و آنان حیا مى ورزند. چندان که با تسف در میان عرب این مثل رواج یافت که ((وقاحه الوجه سلاح الفتى)) (زشت چهرگى سلاح جوانمرد است). و پدران و مادران مى گوید: دختران را براى آنچه که اکنون هستند دوستشان داریم و پسران را براى آنچه که در آینده خواهند شد. پس در اعمال این دو جنس درنگ کنید و داورى کنید که کدام یک شایستگى فطرى و عقلى بیشترى دارند؟
نظیره زین الدین, برترى مرد در برخى احکام مانند ارث و شهادت و چندهمسرى و طلاق را نشانه قساوت دل مرد و دشوارى گردن نهادن به حق و عدالت براى او و فساد اخلاق او که ناشى از عادات جاهلیت است, مى داند! وى مى گوید که ایمان کامل به آیات خدا و احادیث پیامبرش دارد و آنها را در عرش عظمت و آزادى و برابرى و عدالت و خیر و کمال مى بیند, اما معتقد است که خداوند در تشریع احکام, اوضاع واقعى انسانها را لحاظ کرده است. به عنوان مثال مسله ((بردگى)) را که مبغوض او است به یکباره الغا نکرد بل اوضاع اجتماعى را در نظر گرفت. ((خداى تعالى پیامبرش را در این محیط فاسد گمراه (حجاز) به عنوان بشارت دهنده فرستاد و به او اندرز مى دهد که اگر سرسخت و سنگدل بودى, مردم از اطراف تو پراکنده مى شدند. در حدیث نبوى هم آمده که: بیاموزید و آسان بگیرید و سخت مگیرید و بشارت دهید و نفرت ایجاد نکنید.)) وى سپس به عباراتى از شیخ مصطفى غلایینى در کتاب ((الاسلام روح المدینه)) اشاره مى کند که غلایینى مى گوید: ((اسلام حکمت را در آن دید تا برخى سنتهاى ناخوش مانند چندهمسرى را یکجا ابطال نکند زیرا در پى آن مشکلات فراوانى بود که از تثبیت آن جلوگیرى مى کرده)) و نیز هم او مى گوید: ((دین اسلام برده دارى را ناخوش مى دارد و از اسارت (که نوعى برده دارى بود) بیزار است و گویى ندا در مى دهد که نظام برده دارى از بقایاى دوران توحش است. اما سیاست در آن زمان (آغاز اسلام) مقتضى الغاى یکباره آن نبود.))
نظیره زین الدین سخن غلایینى را تیید مى کند و مى گوید: آرى, درست است که مشکلات فراوانى بر سر الغاى یکباره نظام برده دارى وجود داشت و اگر خداى سبحان یکباره این عادات زشت را ابطال مى کرد, مردان از دین خدا بیزار مى شدند و از رسول خدا(ص) دورى مى گزیدند و جز اندکى به دستور خداى تعالى عمل نمى کردند.
زنان و بردگان در دست مردان قدرتمند دوره جاهلیت همچون مال و متاعى بودند که هر گونه مى خواستند با آنان رفتار مى کردند و هر گونه که مى خواستند بهره مى گرفتند. گاه مردى, نزدیک صد زن را مالک بود و تا آنجا که دستش مى رسید برده مى خرید. این زنان و بردگان مانند کالا و حیوانات به ارث مى رفت و مى رسید. چنین مردانى چگونه مى توانستند بپذیرند که این داراییهایشان از حوزه مالکیتشان خارج و آزاد شوند و یکباره در همه امور بدن استثنا با خود آنان برابر باشند؟!
خداى تعالى در کتاب عزیزش گفته است: ((و لو انا کتبنا علیهم ان اقتلوا انفسکم او اخرجوا من دیارکم ما فعلوه الا قلیل منهم;(3) اگر ما بر آنان (بنى اسرائیل) تکلیف مى کردیم که خودتان را بکشید یا از سرزمینتان بیرون روید جز اندکى آن را انجام نمى دادند.)) پس از حکمت الهى بود که این عادات ناخوش (مانند برده دارى و .. .) را زایل کند و در عین حال اثرى اندک از آن را باقى گذارد که دل مردان بدان آرام یابد و مشغول شود, تا از دین خدا بیزار نشوند و علیه دین خدا کودتا نکنند و از پیرامون رسول خدا(ص) دورى نجویند.))
اما در پاسخ این پرسش که آیا اینکه شهادت زن نیمى از شهادت مرد شمرده مى شود, دلیل بر نقصان عقل زن است؟ زین الدین مى گوید: اگر امر چنین باشد شهادت مرد غیر مسلمان هم که در باره مسلمان پذیرفته نیست باید دلیل بر نقصان عقل مرد غیر مسلمان مى بود, در حالى که این امر دلیلى بر نقصان عقل مرد غیر مسلمان دانسته نمى شود. وى در ادامه چنین مى نویسد: آیا به شمار آمدن شهادت زن به عنوان نیمى از شهادت مرد با توجه به نتیجه آن جز نوعى لطف خدا و نوازش او نسبت به مرد است که او آن را امتیاز خود بداند و دلش بدان آرام گیرد؟ شهادت دادن چیزى نیست جز تکلیفى که شاهد را به زحمت و سختى مى اندازد. گویى که خدا از سویى خواسته تا به دل مرد اطمینان ببخشد و در همان حال از سختى این تکلیف بر زن بکاهد. برآیند این امر گویى وا داشتن مردم بر به شهادت گرفتن مردان در امور غیر مختص به زنان است ولى اگر موضوع شهادت از امور ویژه زنان باشد, شهادتشان تمام است ... حکمت الهى اقتضاى این داشته که اثرى از عادات بد را براى آرام بخشى دل اصحاب آن باقى بگذارد. اما در کتابش آیات حکمتى نازل کرده و رسولش(ص) در احادیثش بیناتى آورده که بیمهاى بقاى این عادات را از بین مى برد و از میزان تثیر منفى آن مى کاهند و به تدریج آن را به حالتى مقبول در مىآورند. و خداوند بزرگ دانا بود به اینکه صاحبان خرد در مسیر زمان به پیروى از حکمت نهفته در این آیات و احادیث این عادات و سنتهاى غلط را کاملا محو مى کنند. زیرا این حکمتها از چشم صاحبان خرد مخفى نخواهد ماند. بر این اساس است که خداوند در عین مباح شمردن برده دارى به آزاد کردن بندگان تشویق مى کند و یا به پرهیز از چندهمسرى تشویق مى کند و به از بین بردن همه تفاوتها در حقوق زن و مرد ترغیب مى کند. این مطلب از امورى است که محقق بزرگ شیخ محمد عبده بدان تصریح کرده است. ... سبب نابرابرى زن و مرد در شهادت ربطى به عقل و دین زن ندارد. آیا نابرابرى مرد برده با مرد آزاد در شهادت ناشى از نقصان عقل و دین برده است تا نابرابرى زن با مرد در امور یادشده ناشى از نقصان عقل و دین زن باشد؟! اگر خداى بزرگ اراده مى کرد تا نظام برده دارى و تعدد زوجات (چندهمسرى) و نابرابرى بین زن و مرد را ابقا کند تکالیفى مانند مهر, نفقه, و نفقه فرزندان بر مرد وضع نمى کرد که معادل و بلکه بیش از آن چیزى باشد که از سهم ارث زن کم گذاشته مى شود. و نیز احکامى وضع نمى کرد که در نتیجه به زوال بردگى بیانجامد و احکامى وضع نمى کرد که نتیجه آن اجتناب از چند همسرى است. ))
آخرین دلیلى که نظیره زین الدین بر کمال عقلى و دینى زن اقامه مى کند سن تکلیف دختر و پسر است. وى در پایان نوشته اش چنین مى نویسد: اى مرد! آیا ندانسته اى که خداى بزرگ زن را در سن نه سالگى به تکالیف شرعى مکلف گردانیده ولى مرد را حداقل در سن دوازده سالگى و بلکه بالاتر مکلف گردانیده است؟ آیا این خود دلیل آن نیست که عقل زن زودتر از عقل مرد کمال مى یابد؟
اما پیش از مرور پاسخ شیخ مصطفى غلایینى مناسب است تا نگاهى اجمالى به زندگى نامه وى داشته باشیم. مصطفى غلایینى, از شخصیتهاى اهل سنت (1886م ـ 1945م) در بیروت دیده بر جهان گشود. پس از فراگیرى دروس ابتدایى به مصر کوچید و در الازهر ادامه تحصیل داد. سپس به بیروت بازگشت و به تدریس مشغول شد. وارد جمعیت اتحاد و ترقى شد. سپس از آن برید و به حزب ائتلاف پیوست و پس از آن وارد حزب اصلاح شد. وى مجله النبراس را در بیروت منتشر مى کرد. سپس به عنوان خطیب سپاه چهارم دولت عثمانى در جنگ جهانى اول برگزیده شد و این سپاه را از دمشق تا کانال سوئز از راه اسماعیلیه همراهى کرد. وى شاهد درگیرىها و شکست سپاه عثمانى بود. آنگاه به بیروت بازگشت تا به ادامه تدریس بپردازد ولى به زودى به دمشق کوچید و در اداره امنیت عمومى و ارتش عربى منصبى یافت. مدتى هم به حال تبعید ـ از سوى استعمارگران فرانسوى لبنان ـ در حیفاى فلسطین ـ به سر برد. پس از بازگشت به بیروت عهده دار ریاست مجلس اسلامى و قاضى شرعى و مستشار محکمه استیناف اهل سنت شد. وى عضو مجمع علمى دمشق نیز بود. مهمترین تلیفاتش عبارت است از: الاسلام روح المدینه, اریج الازهر, جامع الدروس العربیه, نظرات فى کتاب السفور و الحجاب المنسوب الى الانسه نظیره زین الدین, نظرات فى اللغه و الادب, دیوان الشعر.
غلایینى در پاسخ به زین الدین, از همان آغاز او را به پریش داورى در باره مقایسه عقل مرد و زن متهم مى کند و شگفت تر اینکه در درستى انتساب آن نوشته به زین الدین تردید مى کند. چنانکه آمد نظیره زین الدین این کتاب (السفور و الحجاب) را در بیست سالگى نوشته است. غلایینى در آغاز پاسخ خویش او را ((آنته)) (دوشیزه) خطاب مى کند و مى گوید: اى دوشیزه! حکمى که تو یا کسى که کتاب تو را تلیف کرده ]!] در باب ترجیح عقل زن و مرد, پریشان است.
غلایینى با این شوک روانى که به مخاطب وارد مى کند به تناقض آشکارى اشاره مى کند که نظیره زین الدین در آغاز بحث خود مرتکب شده است. وى مى گوید: ابتدا تصریح کردى که رجحان دادن عقل زن بر مرد یا عقل مرد بر زن ـ به لحاظ فطرى ـ در توان و وظیفه تو نیست و به آیه ((یسلونک عن الروح قل الروح من امر ربى))(4) اشاره کردى. اگر ادعایت را بپذیریم که درست هم هست, اما آیا استدلالت به آیه این ادعا را ثابت مى کند؟ آیا روح و عقل یک چیزند؟ این نخستین بارى نیست که در اثبات ادعاهاى خود به آیات قرآن استناد مى کنى در حالى که بین آن دو هیچ تناسبى وجود ندارد.
سپس پیش از آنکه جوهر نوشته قبلى ات خشک شود, اثبات مى کنى که عقل زن بر عقل مرد رجحان دارد. آنگاه به نر و ماده حیوانات گنگ زبان بسته مثال زدى و آنگاه از پرندگان نر و ماده و تفکیک وظایفشان سخن گفتى و نتیجه اوضاع حیوانات و پرندگان را بر اوضاع انسانها نیز تعمیم دادى و مرد را موجودى دانستى که از عقل بهره اى ندارد و تنها وظیفه اش کار و تلاش و زحمت ـ بر اساس فطرت حیوانى محض ـ است و تنها زن را صاحب عقل و حکمت انستى. گویى کارهاى بزرگ و اعمال دشوار و امور حکیمانه و سازمان یافته اى که مرد بر عهده دارد, اقتضاى کمال عقل و حکمت تدبیر و دقت کار ندارد و مرد به حکم غریزه حیوانى اش آن را انجام مى دهد.
تو گمان برده اى که جهاد اصغر (جنگ) بیشتر با قدرت جسمى سر و کار دارد تا قدرت عقلى. اگر این ادعاى تو درست باشد باید ملتهاى متوحش بر همه دنیاى متمدن سیطره مى یافتند و به سبب برخوردارى از بدنهاى سخت تر و قوىتر بر امریکا و اروپا هم حکم مى راندند.
اى دوشیزه! و یا اى کسانى که این کتاب را نوشته اید]!] جنگ, بیش از هر چیز علم و نظم و حکمت و بصیرت و تهیه ابزارها و نیروهایى است که جز با تخصص در صناعت نمى توان به دست آورد. اینها با عقلهاى برتر تحقق مى یابد. آنگاه نوبت به قدرت بدنى و شجاعت جسمانى مى رسد. اى دوشیزه! این نکته را فهمیده اى؟ یا مولفان کتابت این نکته را درک کرده اند؟ اگر نفهمیده اى یا نفهمیده اند, از کسى که فهمیده است بپرس و بپرسند.
غلایینى ادعاى زین الدین را مبنى بر اینکه خداوند تنها حکم جهاد را مختص مردان گردانیده و در احکام دیگر بین آن دو برابرى برقرار کرده است چنین رد مى کند:
اما ادعاى تو بر اینکه خدا تنها حکم جهاد را مختص مردان قرار داده و در دیگر احکام برابر نشانده است, داراى مغالطه اى روشن است. زیرا همان گونه که حکم جهاد را مختص مردان قرار داده, نبوت و خلافت و ولایت و[ امامت] جمعه و جماعت و فزونى بهره از ارث و تعصیب در میراث(5) و انتساب اولاد و اختیار طلاق و بستن نکاح و رجعت پس از طلاق را نیز مختص او مقرر کرده است. علاوه بر این, وظیفه وجوبى کار و تلاش براى تمین معیشت مملکت کوچک (خانه) را نیز متوجه مرد کرده است. اینها براى مرد غرورآفرین است و نه ستمى بر زن به شمار مىآید ـ چنانکه تو مى پندارى ـ بل طبیعت و تربیت مرد چنین چیزى را مى پذیرد و زن چنین آمادگى و استعدادى را ندارد. زن نیز وظایفى و کارهایى دارد که با طبیعت و تربیت او سازگار است. زن خانه دار به امور خانه اهتمام مى ورزد و فرزندانش را بر الگوى اعمال شایسته و اخلاق بایسته تربیت مى کند و مملکت کوچکش را از بهره خدادادى مهربانى و دلسوزى و محبت آکنده مى کند و با عقلى که خدا او را بدان آراسته و با طول زمان در او شکل مى گیرد و او را شایسته انجام وظیفه دیگرى در تکمیل وظیفه مرد مى کند, بر خانواده اش اشراف مى یابد.
اما تو از این همه ویژگیها خود را به غفلت زدى. زیرا این ویژگیها کمال عقلى مرد و استعداد موروثى او را براى اقدام به امور بزرگ و صلاحیت او را که خدا براى سرپرستى مملکت کوچکش به او بخشیده, اثبات مى کند. اما تو به این همه اعتراف نمى کنى.
غلایینى پس از این پاسخ شدید لهجه, تصریح مى کند که نه زن را به لحاظ عقلى و فطرى بر مرد برتر مى داند و نه ـ چنانکه زین الدین مرد را بى عقل مى شمارد ـ زن را فاقد عقل مى شمارد. وى پس از این به سخنانى از فلاسفه و اندیشمندان غربى در باره نقصان عقلى و بدنى زن اشاره مى کند و گویا مى خواهد به نظیره زین الدین تفهیم کند که این همه سنگ غربیان را به سینه نزند و اگر جمله اى از استوارت میل نقل مى کند, سخنى از روسو هم نقل کند. غلایینى مى گوید: ما نمى گوییم که عقل زن سبک تر از مرد است, چنانکه غالب علماى ماهر در این فن گویند.
ما چنانکه در دایره المعارف فرانسه آمده است, نمى گوییم که ((ترکیب بدنى زن به ترکیب بدنى کودک شبیه تر است. از این رو همانند کودک داراى حساسیت شدید و فراوانى است و به آسانى با احساسات مختلف مانند شادى و درد و ترس متثر مى شود. و از آن رو که این عوامل موثر در تصور او بدون همراهى با تعقل تثیر مى کند, چندان هم در او پایدار نمى ماند. براى همین است که زن در معرض بى ثباتى است.))
ما مانند بردون, فیلسوف سوسیالیست نیستیم که در کتاب ((ابتکار نظام)) مى گوید: ((وجدان زن از وجدان ما ضعیف تر است, همان اندازه که عقلش نیز از عقل ما سست تر است.)) ما سخن روسو را قبول نداریم که مى گوید: ((زن نه براى علم آفریده شده, نه براى اندیشیدن و نه براى هنر و نه سیاست. زن آفریده شده تا مادرى باشد که فرزندانش را با شیرش تغذیه دهد و ناتوانى آنان را با مراقبتهاى خویش جبران کند و پس از آن تحویل پدر و یا مربى بدهد تا به گونه اى متناسب با جنس و ماهیتشان به آنان رسیدگى کنند و خود او (زن) به وظایف مادرىاش برگردد و آبستن شود و بزاید و شیر دهد و مراقبت کند و دوباره به همین کار برگردد و او و فرزندانش همواره [ وبال] گردن مردند ...))
ما مى گوییم: زن و مرد ستونهاى زندگى اند. مرد کارهایى دارد که زن حق ندارد در آن کارها دخالت کند و زن نیز کارهایى دارد که مرد نباید در آن کارها وارد شود. خداوند به هر کدام, غریزه و عقل اکتسابى اى بخشیده که به آنها کمک مى کند تا تکالیف خود را انجام دهند. این معناى آن سخن خداوند است که: ((لا تتمنوا ما فضل الله بعضکم على بعض للرجال نصیب مما اکتسبوا و للنس نصیب مما اکتسبن;(6) آنچه را که خدا[ با آن] بعضى از شما را بر بعضى دیگر برترى بخشیده آرزو مکنید. مردان را از آنچه کسب کرده اند بهره اى است و زنان را از آنچه کسب کردند, بهره اى)).
زن و مرد در اصل فطرت برابرند و چنانکه پژوهشگران گویند, در زمانهاى بسیار قدیم یکى بوده اند و شاید این آیه هم اشاره به همین مطلب داشته باشد: ((یا ایها الناس اتقوا ربکم الذى خلقکم من نفس واحده و خلق منها زوجها و بث منهما رجالا کثیرا و نس;(7) اى مردم از پروردگارتان که شما را از نفسى واحد آفرید و همسرش را از او آفرید و از آن دو مردان و زنان فراوانى را[ در روى زمین] پراکند, پروا کنید.))
حکمت آفریدگار اقتضاى آن داشت که این آفریده نردبان سنتهاى ترقى و تکامل را بپیماید تا مذکر از مونث متمایز گردد. این ترقى و تکامل بر اساس سنت الهى ادامه یافت تا انسانیت بروز یافت. آنگاه مرد و زن در بسیارى از اعمال ـ حتى در شیر دادن فرزندان ـ برابر بودند. پس حکمت خداوند سبحان چنین اقتضا کرد که هر کدام کارى مختص خود را به پیش ببرند, اما در نقطه مصلحتى که بقاى نوع انسانى بدان منوط است, با هم تلاقى کنند. بنابراین راهى که کار و تفکر آن دو را از یکدیگر جدا کرده ریشه در تاریخ قدیم دارد. این دوران دراز در تربیت و فضاى اعمال و خواسته هایشان تثیر کرده است. اگر بخواهیم یکى از آن دو (زن) را با دیگرى (مرد) در همه چیز و به ویژه در کارهایى که زن به حکم طبیعتش از انجام آن عاجز است, برابر بنشانیم, لازم است تا اندک اندک به اصل خود (دوران برابرى قدیم) بازگردیم تا بتوانیم به دوره انسانیت در آمیخته با توحش برگردیم.))
چنانکه ملاحظه شد غلایینى با توضیح مراحل سیر تکاملى انسان, تکامل یافته ترین مرحله را مرحله تمایز نقشها و کارکردهاى زن و مرد از یکدیگر مى داند و در پاسخ زین الدین که خواهان تساوى حقوق اجتماعى و فردى زن و مرد است, این برابرىخواهى را نوعى بازگشت به دوران اولیه و توحشآمیز انسان مى داند.
غلایینى در ادامه مى گوید: اى دوشیزه! حق این است که عقل زن و مرد به لحاظ فطرت و خلقت یکى است و هیچ کدام بر دیگرى برترى ندارد. جز اینکه عقل مرد در طریقى سیر مى کند و عقل زن در طریقى دیگر. عقل زن در این دوران بلند تاریخى روشى را پیموده که او را زن قرار داده و عقل مرد نیز به راهى دیگر رفته که او را مرد قرار داده است, تا اراده خدا در اصلاح و سامان دهى نوع انسانى محقق شود. بنابراین هیچ کدام حق تعدى به حوزه دیگرى را ندارند. خداوند مرد را با قدرت جسمى و مقاومت در برابر شداید و صبر در برابر ناملایمات و تحمل دشواریها و رویارویى با خطرگاه ها تمایز بخشیده و عقلش را نیز در این جهت سازمان داده است. و زن را نیز با عاطفه رقیق و احساس ظریف و توجه شدید به فرزندان و خانه تمایز بخشیده و عقلش را نیز در این مسیر جهت داده است. پس هر کدام امتیازى دارند که خداوند ویژه آنان قرار داده است. این چیزى است که از دیرزمان وجود داشته و آنچه را که در طول روزگاران شکل گرفته, بیرون نمى توان کرد الا به روزگاران. حق همین است که گفتم, پس تو و کسانى که کتابت را تلیف کرده اند سرکشى نکنید.
اى دوشیزه! زن آفریده شده تا وظیفه متناسب با زن بودن خود را انجام دهد. خلاصه کنم, وظیفه اى که زن انجام مى دهد, مکمل نظام انسانى است, چنانکه اراده الهى بر آن تعلق گرفته که ((من آیاته ن خلق لکم من انفسکم ازواجا لتسکنوا الیها و جعل بینکم موده و رحمه, ان فى ذلک لایات لقوم یتفکرون;(8) و از نشانه هاى او این است که از[ جنس] خودتان همسرانى برایتان آفرید تا بدان آرامش یابید و در بین شما دوستى و مهربانى قرار داد. در این[ کار] نشانه هایى است براى آنان که مى اندیشند. ))
غلایینى, تشویق زنان را به کار در خارج از منزل و اشتغال در کارگاه ها و کارخانه ها و واداشتن او به ایجاد دردسر براى مردان در کارهاى تجارى و ادارىاشان, به معناى کشتن آزادى زن و تضعیف مواهب او و کشتن استعداد زنانه او است. وى آزادى درست زن را در انجام وظایف ویژه اش مى داند و معتقد است کسانى که مى خواهند آزادى درست زن را از او بگیرند و بین او و اداره منزل و تربیت فرزندان و نیکبختى کشور کوچکش ـ که همان وطن است ـ مانع ایجاد کنند, مرتکب حرام مى شوند.
محور دیگرى که غلایینى مى گشاید پیرامون استناد نظیره زین الدین به آیه اى است که به صراحت از عصیان آدم از امر الهى و گمراهى او سخن مى گوید. زین الدین این پرسش را مطرح کرده بود که اگر حال آدم(ع) که پیامبر بود چنین باشد, آیا فرزندان مذکر قدرتمند او به قدرت خود مغرور و متکبر نمى شوند و بر زیردستان ضعیف خود زور نمى گویند و گمراه نمى شوند؟
غلایینى این سخن او را نوعى شعربافى و خطابه مى داند و بدون استناد به هیچ سند محکمى سبب گمراهى آدم را همسر او حوا مى شمارد: ((دوشیزه! یادت رفته که عامل واداشتن آدم به معصیت پروردگار و گمراهى اش هم یک زن بود ... و اگر حوا نبود این بلا بر ما نازل نمى شد و ما این بدبختى را نمى دیدیم.))
آنچه گذشت گزارشى از یک دیالوگ بود که در محور عقل و خرد زن بین زنى از نسل جدید و عالمى دینى از نسل گذشته انجام شد. به نظر مى رسد هیچ کدام از این دو, منطق درستى را در پیش نگرفته اند. زین الدین با ایجاد ربط بین برهنگى و یا بى حجابى با پیشرفت, راه پیوستن به کاروان ترقى و پیشرفت را تغییر الگوى پوششى زنان جوامع اسلامى مى داند. اکنون پس از گذشت هشت دهه از زمان نگارش کتاب وى به خوبى مى توان قضاوت کرد که این سخن تا چه اندازه نادرست است. زیرا تغییر الگوى پوشش زنان در غالب کشورهاى اسلامى به عنوان عاملى موثر در پیشرفت آنها ارزیابى نشده است. استدلال وى در رجحان عقل زن بر مرد نیز ضعیف است اما پاسخهاى شیخ مصطفى غلایینى که از شیوه هاى جنگ روانى در پاسخ وى استفاده مى کند, نشان مى دهد که وى اساسا منطق درونى ادعاهاى زین الدین را درک نکرده و زبان مناسبى براى پاسخ او نیافته است.
پى نوشتها:
1ـ وام گرفته از مثنوى مولانا جلال الدین بلخى (مولوى)
2ـ نظیره زین الدین از دروزىهاى لبنان است که على رغم تفاوتهاى قابل توجه, داراى برخى مشابهتها و علایق شیعى مى باشند.
3ـ سوره نس, آیه 66.
4ـ سوره اسر, آیه 85.
5ـ غلایینى بر مباى اعتقادات و فقه اهل سنت که خود پیرو آن است, پاسخ داده است و الا روشن است که فقهاى شیعه به تبع فقه اهل بیت(ع) تعصیب در میراث را نپذیرفته اند.
6ـ سوره نس, آیه 32.
7ـ سوره نس, آیه 1.
8ـ سوره روم, آیه 21.