نگاه کن چگونه مى نویسمت
((مریم افضلى)) با مدرک کارشناسى کودکان استثنایى, معلم بچه هاى ناشنوا در مقطع ابتدایى در یکى از شعبه هاى مدرسه ((باغچه بان)) تهران مى باشد, ولى با این وجود علاقه به شعر و شاعرى در وجود او زبانه مى کشد. وى به تازگى اولین کتاب شعرش را با نام ((نگاه کن چگونه مى نویسمت)) با تخلص ((ساحل)) به بازار کتاب ارائه کرده است. او در مورد اولین جرقه شعله ور شعر در ذهنش, چنین مى سراید.
ـ از وقتى بچه بودم شعر مى گفتم بدون اینکه بدانم اشعارم وزن دارند و به صورت جوششى در ذهنم جاى مى گیرند. من هنوز وزن را دوست دارم و هیچ وقت آن را نمى سازم بلکه وزن هر شعر با خود شعر به ذهن من الهام مى شود و حال بعدها ممکن است وزن را کمى دستکارى کنم.
بعد شروع کردم به رفتن کلاس شعر و انجمن ادبى تا اینکه خودم شدم مسوول کانون ادبى خانه فرهنگ میثاق تهران.
O به عنوان مسوول این کانون ادبى, چه کارى انجام مى دهى و دوستانى را که تازه در آغاز راه هستند چگونه یارى مى رسانى؟
ـ جو دوستانه اى را در کانون ترتیب داده ام تا دیگر شاعران جوان بتوانند به راحتى اشعارشان را عرضه کنند و سپس کارشان مورد نقد و بررسى قرار گیرد. همچنین آموزش نیز در این جلسات مد نظر است و فن عروض و قافیه نیز به دوستداران شعر عرضه مى شود. شب شعر هم یکى دیگر از برنامه هاى ماست و هر چند وقت یک بار شاعرى را دعوت مى کنیم و در مورد یکى از شعرا و سبک کارى او صحبت مى کنیم.
O خودت در شروع اشکالاتت را چطور برطرف مى کردى و توصیه ات براى دیگر شاعران نوپا چیست؟
ـ اولش فکر مى کردم اشعارم خیلى عالى است و اگر دیگران ایراد مى گیرند حتما حس نهفته در کار مرا درک نمى کنند; ولى وقتى به کلاس رفتم متوجه شدم که سلیقه من اشتباه مى دیده و نه اینکه دیگران سر از شعر در نمىآورند. حالا روز به روز مى فهمم که این راه تمام شدنى نیست و هنوز هم که هنوز است اشعار ما جوانترها کلى ایراد دارد. در حالى که همه دوست دارند چیزهایى را که به نام شعر مى سرایند زود به دست چاپ بسپارند. اما به طور مثال احمد شاملو وقتى اولین کتابش چاپ شد فورا آن را جمع کرد تا وارد بازار نشود, چون که فکر مى کرد اشعارش ضعیف است.
کسى که وارد دنیاى شعر مى شود نباید هرگز سرخورده شود. یک استاد شعر ممکن است از تک تک کلمات شعر ایراد بگیرد و به قول معروف توى ذوق شاعر جوان بزند, برخى در همین مرحله سرخورده شده و کار را رها مى کنند ولى من خودم ناامید نشدم و دنبال کار را گرفتم. حتى اشعار کتابم را به چند شاعر نشان دادم و بعد با توجه به نظرات آنان, چند تایى را حذف کردم و برخى را هم اصلاح نمودم.
O کمى هم از انتخاب سوژه و سبک و قالب اشعارت, براى دوستان ((دختران بهار)) توضیح بده.
ـ موضوع را من انتخاب نمى کنم بلکه موضوع مرا انتخاب مى کند. ناگهان حسى به من تلنگر مى زند و فورا حادثه شعر واقع مى شود و من بدون اینکه بخواهم براى آن شروع و پایان مشخصى درست کنم, آن را مى نویسم. در واقع شعر, نوعى انفجار و جوشش از درون من است که کاملا با روحیه ام سازگارى دارد.
اما در مورد قالب اشعارم باید بگویم اکثر کارهایم غزل است ولى چند شعر نیمایى نیز سروده ام. حالا در این اوضاع سبک شعرى خیلى مهم است و هر کس دوست دارد به سبک خاصى شعر بگوید و از شاعران مختلفى تبعیت کند که این هم خود جاى بحث دارد.
O مریم خانم, شما به نقش مطالعه در انتخاب سبک و پیشرفت ادبى یک شاعر جوان چقدر اعتقاد دارى؟
ـ به مرور زمان همه چیز تغییر مى کند و شعر هم از این امر مستثنا نیست. به فرض اگر کسى بخواهد مثل حافظ و یا مولوى شعر بگوید هیچ هنرى نکرده است. حافظ با زبان روز مردم آن زمان شعر مى سرود و به همین خاطر در کارش موفق بود. الان شعر کلاسیک ایران به عنوان شعرى پربار و عرفانى براى جهانیان شناخته شده است ولى شعر امروز و نوى ما فرامرزى نیست و بیشتر برگرفته از احساسات شاعران است که فقط در کشور خودمان خریدار دارد و باید به مرور زمان بتواند خود را به مجامع ادبى جهانى بقبولاند.
حالا ما باید با استفاده از تجربیات قدما راهمان را کوتاهتر کنیم و با استفاده از تجربیات آنها شعرى به زبان روز بگوییم. همان طور که گفتم شعر در مسیر زمان دستخوش تغییر مى شود ولى این تغییر باید منطقى و اصولى باشد. برخى از کسانى که به خیال خودشان بدون مطالعه در اشعار بزرگان ادب مى خواهند به طور سلیقه اى اشعارى عجیب و غریب خلق کنند, در واقع کارشان نوعى هذیان است. به فرض اگر اصطلاحات کوچه و بازار وارد شعر شود, شعر امروزى نشده بلکه مبتذل مى شود.
همان طور که ما دیگر لباسهاى قرن هفتم را نمى پوشیم و مثل آنها حرف نمى زنیم نشانه این است که باید زبان شعرمان هم کاملا منطبق با آن زمان و زبان نباشد, بلکه باید زبانى امروزى به لحن شعر خود ببخشیم. در واقع نظر من این است که هر شاعر باید اثرش مختص خود باشد مثل اثر انگشت که در هیچ کس یکى نیست; در شعر هم باید از دیگران کمک گرفت ولى در نهایت از سبک شخصى بهره گرفت و مثل هیچ کس شعر نگفت, اما نباید چیزهاى من در آوردى را هم به حساب نوآورى در شعر گذاشت.
O خوب حالا کمى هم در مورد تب چاپ کتاب شعر در جوانان و مشکلات نشر کتاب بگو.
ـ البته در میان کسانى که ادعاى شاعرى دارند, شاعران جوان و گمنامى ظهور مى کنند که از هیچ کجا حمایت نمى شوند. من خودم با سرمایه شخصى ام کتابم را چاپ کردم چون دوست داشتم سروده هایم را در اختیار منتقدان قرار دهم پس باید از جایى شروع مى کردم و راهى جز سرمایه گذارى شخصى نداشتم.
مشکلات چاپ و توزیع و چانه زدن با ناشران و عاملان پخش یکى از مشکلاتى است که همیشه درگیر ما تازه کاران است. هنر در چاپ کردن کتاب نیست بلکه اصل در کیفیت ادبى بالاى کتاب است و تازه بعد از چاپ شدن اثر, منتقدان کارشان شروع مى شود و شاید کسى در همین مرحله سرخورده شده و به علت انتقاد دیگران, از چاپ دیگر آثارش منصرف شود.
جداى از مشکلات انتشار و توزیع کتاب, به نظر من اطلاع رسانى ضعیف در کشورمان باعث مى شود که کتابها چه خوب و چه بد, آن طور که باید معرفى نشوند.
البته دوستان باید بدانند هر کسى که کتابش چاپ شد, دلیل بر شاعر بودن او نیست. به مرور زمان کسانى که شایستگى دارند دوباره کار مى کنند و دیگران با همان یک کتاب به فراموشى سپرده مى شوند.
O مریم خانم, پیداست که حسابى براى شعر دل مى سوزانى و دوست دارى پیشرفت کنى, براى هموار کردن راه موفقیت چه کارهایى مى کنى و مطالعاتت در چه حد است؟
ـ من در هر زمینه اى مطالعه مى کنم چون یک شاعر و نویسنده باید اطلاعات کافى در همه موارد داشته باشد. به فرض من از متون قدیمى چون عهد عتیق و منطق الطیر عطار بهره مى گیرم و آنها را با نیازهاى ادبیات امروز تطبیق مى دهم و شعر مى سرایم. وقتى هم که مى خواهم بدون دغدغه فقط از شعر لذت ببرم از فروغ فرخزاد شعرى مى خوانم چون به زبان شعرى او و ایدئولوژى سهراب سپهرى علاقه بسیار دارم.
O به عنوان سوال آخر و در ارتباط با رشته کارى و تحصیلى ات, مى خواهیم بدانیم چقدر از شعر در آموزش کودکان ناشنوا بهره مى گیرى؟
ـ درک انتزاعى کودکان ناشنوا خیلى ضعیف است ولى من سعى مى کنم با نوشتن شعرهاى کودکانه و معنى کردن آن با اشاره و لب خوانى, مفهوم شعر را به آنها منتقل کنم. سپس شعر را بر اساس وزنش تقطیع کرده و با ضربه خوانى آن را برایشان ملموس تر مى کنم. البته آنها خیلى سخت متوجه این قضیه مى شوند ولى آهنگ شعر را کاملا مى فهمند و از آن خوششان مىآید و ریتم شعر در ذهنشان جایگزین مى شود.
از آن جایى که یک کودک ناشنوا تازه از هفت سالگى آموزش را شروع مى کند و قبل از آن چون کودکان عادى در خانواده و طى مکالمات معمولى صرف و نحو عادى و حتى نوع جمله بندى و کلا دستور زبان را به طور غریزى به کار نمى برد, لذا باید خیلى تلاش کرد تا چنین کودکانى بتوانند جملات معمولى را درک کنند و بعد بخواهند شعر را متوجه شوند. متإسفانه به خاطر مشکلات این افراد و همچنین آموزشهاى ناکافى حتى برخى از دیپلمه هاى ناشنوا نمى توانند فعل و فاعل یک جمله را با هم هماهنگ کنند و جمله بندى مناسبى داشته باشند.
اما من در هر حال سعى مى کنم بنا به ذوق خودم از طریق شعر نیز در این کودکان تإثیر بگذارم و آنها این دنیا را نیز تا حدى تجربه کنند.
O با تشکر از شما, شعرى را که شما در مجموعه اتان براى پیامبر بزرگوار اسلام(ص) سروده اید, با نام ((شبیه ماه)) در ادامه با هم زمزمه مى کنیم.
شبیه آب روانى ز چشمه مى جوشید
براى سبزى یک دشت مرده مى کوشید
تمام پاکى و نور و خلوص ایمانش
ز چشمه هاى نگاهش همیشه مى جوشید
شبیه ماه سپیدى در عمق تاریکى
تمام پیکر شب را به نور مى پوشید
گذشت از لب دریا و ((ساحل)) از شوقش
ز قلب آبى او قطره قطره مى نوشید
و با تمام وجودش که نور فردا بود
براى حرمت انسان همیشه مى کوشید