در محضر خورشید
درسهایى از تفسیر سوره نور ((قسمت بیستم))
ناتوانى مالى در ازدواج
سیدضیإ مرتضوى
((و إنکحوا الایامى منکم و الصالحین من عبادکم و امائکم ان یکونوا فقرإ یغنهم الله من فضله و الله واسع علیم ولیستعفف الذین لا یجدون نکاحا حتى یغنیهم الله من فضله و الذین یبتغون الکتاب مما ملکت إیمانکم فکاتبوهم ان علمتم فیهم خیرا و آتوهم من مال الله الذى آتاکم و لا تکرهوا فتیاتکم على البغإ ان اردن تحصنا لتبتغوا عرض الحیاه الدنیا و من یکرههن فان الله من بعد اکراههن غفور رحیم و لقد إنزلنا الیکم آیات مبینات و مثلا من الذین خلوا من قبلکم و موعظه للمتقین)). ((آیات 34 ـ 32))
چنانکه در شرح کلى آیات مورد بحث, در شماره گذشته آوردیم, ازدواج, به عنوان نقطه عطف در زندگى هر فردى و یکى از مهم ترین مسائل اجتماعى, عنایت ویژه اسلام را به خود معطوف داشته است. علاوه بر آن همه روایات که در شرح احکام و مسائل اجتماعى و اخلاقى این مهم وارد شده, در آیات متعددى نیز به ابعاد مختلف آن پرداخته شده است. در اینجا در آیات مورد بحث, نخست به مسئولیت جامعه اسلامى و مسلمانان در برابر ازدواج زنان و مردان مجرد توجه داده مى شود و سپس به کسانى که به هر دلیل اینک امکان ازدواج ندارند, مسئولیت پاکدامنى را یادآورى مى کند. علاوه, آیه دوم, برخى مسائل مرتبط با همین موضوع در خصوص بردگان را بازگو مى کند. آیه سوم یادکردى است از عنایت خداوند در فرو فرستادن آیات که مایه پند پرهیزکاران است.
در قسمت قبل, پس از شرح نکات ادبى, به تفصیل به تفسیر فراز نخست آیه اول پرداختیم و طى آن روشن کردیم که مخاطب آیه کیانند و منظور از صالحین چیست و در پایان نیز به تفصیل به ضرورت حفظ شئون انسانى و اجتماعى و حفظ آبرو و شخصیت جوانانى که به کمک دیگران, از جمله برخى نهادهاى اجتماعى, ازدواج مى کنند, فرا خواندیم. شرح فراز دوم آیه را به این قسمت واگذار کردیم. وعده کردیم گزیده روایات این موضوع را نیز در همین قسمت بیاوریم, اما با به درازا کشیدن بحث, مجالى براى بازگویى آنها وجود ندارد. یک سوال اساسى به تناسب فراز یاد شده از آیه نیز مانده است و باید منتظر شماره آینده ماند.
ان یکونوا فقرإ یغنهم الله من فضله و الله واسع علیم.
عمده ترین مشکل و مانعى که نوعا براى ازدواج جوانان و بى همسران وجود دارد, فقر مالى و ناتوانى اقتصادى است. این مانع عمده, آنگاه گسترش بیشترى یافته و قوت مى گیرد که موانع فرهنگى و آداب و رسوم اجتماعى نادرست نیز آن را همراهى کند و به فقر کاذب دامن زند. یعنى نادارى کاذبى که تنها برخاسته از خواسته ها و برداشت هاى نادرست از زندگى و ازدواج و رفاه و گذران معیشت است. تلقى ناصواب از شیوه زندگى و مدیریت آن و مقایسه هاى ناقصى که میان زندگى ها به ویژه با گسترش امر ارتباطات, صورت مى گیرد و خواسته ها و توقعاتى که به سرعت رشد مى کند, تا جایى که به بخشى از فرهنگ عمومى جامعه و خانواده ها تبدیل مى گردد, به احساس نادارى و فقرى در جامعه دامن مى زند که در واقع وجود ندارد و لااقل براى برپایى یک زندگى ساده و بىآلایش که حداقل هایى از امکانات براى شکل گیرى یک خانواده را داشته باشد, مانعى به شمار نمى رود.
بررسى پدیده فقر و عوامل و زمینه هاى گسترش آن و نوع برخوردى که اسلام با آن دارد و مسئولیتى که جامعه اسلامى و حکومت مبتنى بر اسلام در مقابل آن دارد, بیرون از حوصله و خواست این بحث است اما تا آنجا که به شرح این فراز از آیه شریفه برمى گردد, تردیدى نداریم که فقر و تنگدستى مانعى اساسى بلکه عمده ترین مانع در راه شکل گیرى خانواده و پیوند ارزشمند ازدواج است ولى باز تردیدى نداریم بخش عمده اى از این پدیده منفى و تإثیرگذار, برخاسته از نوع تلقى و فرهنگى است که در جامعه و بر خانواده ها حاکم است. زیاده طلبى ها و خودنمایى ها و تصورات نادرست و راحت طلبى و رفاه زدگى در شکل گیرى این تلقى و فرهنگ ناصواب نقش دارد و در واقع در بسیارى موارد, این فقر واقعى نیست که مانع ازدواج است, بلکه این فقر کاذب و خودساخته و احساس فقر است که جوانان و خانواده ها را در آرزوى زندگى مطلوب به انتظار شرایط مناسب نگه مى دارد و ازدواج را چون کوهى دست نیافتنى در برابر دیدگان منتظر جوانان نشان مى دهد. این سخن, روشن است که به معناى بازداشتن از تلاش بیشتر براى بهبودى بیشتر و ارتقاى سطح زندگى نیست. نیز به معناى محدود ساختن موانع ازدواج و عوامل افزایش سن ازدواج, به موضوع یادشده نیست. چه اینکه به معناى نادیده گرفتن کامل, توانایى مالى در فراهم ساختن حداقل هاى زندگى و تإمین معیشت نمى باشد. فقط تإکید بر این واقعیت انکارناپذیر است که بخش عمده اى از مانع اساسى ازدواج, احساس فقر و نادارى خودساخته اى است که تنها در ذهن و خیال و در داورى و نگاه جامعه وجود دارد. نه در واقعیت امر لذا على رغم ارتقاى سطح زندگى, در مقایسه با گذشته اى نه چندان دور, شاهدیم که موانع پیوند ازدواج و شکل گیرى خانواده فزونى یافته و از یک سو نرخ ازدواج کاسته شده و سن آن بالا رفته و از سوى دیگر طلاق افزایش یافته است.
به هر روى, نتیجه تنگدستى و نادارى از یک سو, و خواست بالا و توقع زیاد جامعه و خانواده ها از سوى دیگر, چیزى نیست جز احساس ناتوانى افراد بى همسر در تشکیل خانواده و نگرانى و اضطراب در تن دادن به ازدواج. بخش وسیعى از دختران و پسران جوانى که نیازمند ازدواج و قرار گرفتن در مإمن خانواده جدید هستند, براى اقدام به ازدواج دچار نگرانى مى شوند و بر این باورند که توان گذران زندگى را ندارند; پسر, نگران مدیریت و تإمین معاش خود و همسر و فرزندانش است و دختر, از ترس تنگدستى شوهر و سختى زندگى و نداشتن رفاه و آسایش مادى, به سختى تن به ازدواج و رفتن به خانه بخت مى دهد, چرا که آن را خانه ((بدبختى)) مى داند و نه ((خوشبختى)).
این واقعیت, جوانانى را که از اراده قوى و شجاعت لازم برخوردار نیستند بیشتر رنج مى دهد و طبعا دیرتر مسئولیت زندگى مشترک را مى پذیرند. بسیارى از پسران به این عذر پیش قدم ازدواج نمى شوند و بسیارى از دختران به همین عذر, به خواستگاران خود, پاسخ منفى مى دهند.
البته چنانکه اشاره شد, این نگرانى, در همه موارد ناشى از فقر کاذب و تنگدستى خودساخته و احساس صرف نیست. در بسیارى از جاها جوانان, از تإمین حداقل شرایط تشکیل خانواده و گذران زندگى عاجزند و به درستى در توان خویش نمى بینند که ازدواج کنند به ویژه پسران و مردان که با این پیوند مسئولیت اداره زندگى و تإمین مخارج آن را از آغاز بر عهده مى گیرند. خانواده ها نیز در رنج فقر و مشکل مالى به سر مى برند و از عهده فراهم ساختن حداقل امکانات براى ازدواج فرزندان خود برنمىآیند.
این فراز از آیه شریفه, به زیبایى تمام, به این نگرانى و ترس پاسخ گفته و به آن براى کسانى که به آیات الهى و قرارهاى خداوندى ایمان دارند, اجمالا پایان داده است. منطق کلى قرآن کریم در اینجا این است که اینان که شرح حالشان در فراز اول آیه گذشت, ازدواج کنند ((اگر هم فقیر و تنگدست باشند, خداوند از فضل خویش آنان را بى نیاز مى سازد, چرا که خداوند, هم گشایش دهنده است (رزق او بى کران است و پایان ناپذیر) و هم دانا.))
در فراز نخست, دیدیم که خداوند فرمان مى دهد بى همسران را همسر دهید, حتى غلامان و کنیزان صالح را نیز همسر دهید, حال تإکید مى ورزد کسى تنگدستى آنان را عذر نداند و بهانه نسازد و خود آنان نیز به این عذر از ازدواج دورى نکنند چرا که خداوند, اگر تنگدست هم باشند, آنان را بى نیاز مى کند تا بتوانند گذران معیشت کنند. اگر در نگاه معمول جامعه و در نگاه فرد, با وجود فقر و بى چیزى, تن دادن به ازدواج, مایه فقر بیشتر و بدبختى فزون تر است, اما در نگاه توحیدى و بر اساس بینش قرآنى, ازدواج نه تنها لزوما افزایش فقر را در پى ندارد, بلکه زمینه کاستن از آن و بى نیازى را فراهم مى سازد. منطق کلى قرآن این نیست که وقتى ندارى یا ندارد ازدواج نکن, بلکه تإکید مى کند اگر ندارى یا ندارد, ازدواج کن تا دارا شوى و از تنگناى معیشت کنونى ات بیرون آیى. و لااقل اینکه ((چه بسا)) از وضعیت کنونى نجات یابى و بى نیاز شوى. درست همانند آن دسته از روایاتى که در تإکید بر صدقه دادن, فرمان مى دهد اگر تنگدست هم هستى صدقه بده تا از آن رهایى یابى. یعنى صدقه دادن توسط شخص فقیر را نه تنها مایه فقر بیشتر او نمى داند بلکه راهى براى نجات از فقر مى شمارد.(1)
در اینجا نیز آیه شریفه در صدد رفع نگرانى از جامعه و مدیران آن, و خانواده ها و جوانان بى همسر است که مبادا نگرانى فقر و دل مشغولى نادارى آنان را از تن دادن به زندگى مشترک باز دارد و یا خانواده ها و اولیاى آنان و مسلمانانى که مخاطب دستور قرآنى ((انکحوا)) هستند, به عذر فقر پیش قدم ازدواج آنان نباشند. خداوندى که هم گشایش دهنده و روزىدهنده است و خزانه کرم و نعمت او کاستى نمى گیرد, و هم داناى به وضع و نیت و نگاه افراد است و آگاه به راه بى نیازسازى, آنان را از خزانه فضل و نگاه لطف و تدبیر حکیمانه خویش که همه جهان را بر آن استوار ساخته و چرخ عالم خویش را بر آن روان داشته, بى نیاز مى گرداند, و زمینه هاى گشایش روزى را فراهم مىآورد و درهاى توشه گذران زندگى را به روى آنان مى گشاید.
البته فقر خودساخته و خودخواسته که ناشى از تقصیر و کوتاهى فرد و خواست و اراده سوء او مى باشد, حسابى دیگر دارد و طبعا نباید توقع چندانى در رفع آن داشت. اگر کسى یا جامعه اى به خواست خود, خود تن به کار و تلاش و تولید و تجارت صحیح نمى دهد و یا به خواست خود, خود را دچار فقر کاذب کرده و احساس فقر او بیش از فقر واقعى او است, چندان نمى تواند توقع فضل الهى و نگاه مرحمت خداوندى داشته باشد. در این صورت باید او را مشمول این اصل قرآنى دانست که ((ان الله لا یغیر ما بقوم حتى یغیروا ما بإنفسهم))(2) و نیز ((ذلک بان الله لم یک مغیرا نعمه إنعمها على قوم حتى یغیروا ما بإنفسهم)).(3) خداوند متعال تا جامعه اى و تا مردمى در صدد تغییر وضع خود نباشند و به آن تن ندهند, آنان را تغییر نخواهد داد. کما اینکه خداوند تغییردهنده نعمتى که به جامعه اى داده نیست, تا اینکه خودشان آن را تغییر دهند و مایه زوال آن شوند. ولى همه مى دانیم که بخش عمده اى از فقر و تنگدستى, پدیده اى تحمیلى بر جوانان و خانواده ها است که آنان را نگران وضع آینده خویش ساخته است. اینان باید به این وعده الهى دل بسپارند و مطمئن باشند و یا لااقل این امید را داشته باشند که اگر زندگى را به قناعت و صرفه جویى بگذرانند, که این نیز خواسته خداوند و اولیاى دین است, خداى متعال آنان و زندگى شان را به فضل و مرحمت خویش بى نیاز مى سازد. حتى آنانى که به تقصیر خود, در تنگناى مالى و معیشت قرار گرفته اند نیز آنگاه که خود را در فضاى مسئولیتآور زندگى مشترک ببینند احساس مسئولیت بیشترى براى رفع فقر و تإمین هزینه زندگى خواهند داشت.
در این وعده ها و قرارهاى الهى نباید تردید کرد; اگر مایه اى براى تردید باشد, بیشتر ناشى از آگاهى ناقص ما از اصول صحیح زندگى و قواعد درست رفتار اجتماعى و سلوک ناصواب ما در زندگى و هزینه کردن و روابط اجتماعى و خانوادگى است.
آرامش روحى و امنیت خاطرى که این آیه شریفه به دست مى دهد, آن مقدار هست که خانواده ها را به خاطر تنگناى مالى, از ازدواج جوانانشان باز ندارد و لااقل آنان را و نیز جوانان را به علت نگرانى از آینده, از تشکیل خانواده دور نسازد, و این بستگى مستقیم به مراتب ایمان و اعتقادى دارد که افراد به این وعده الهى دارند; وعده اى که تنها احتمال تحقق آن در باره آدمى, آرامش خاطر لازم را براى تشکیل خانواده به دست مى دهد. تردیدى نیست که خداوند وسعت دهنده است و فضلش همه هستى را در بر گرفته است و داناى به همه امور آشکار و پنهان است و اساسا هر چه هست در پیش او پیداست, از فقر و غناى آدمیان آگاه است و انگیزه آنان را در ازدواج مى داند و روزى همه موجودات و از جمله, انسان ها به دست او است. البته وعده و قرار الهى و تحقق آن, بر خواست او که تنها بر اساس حکمت و مصلحت دانى خود او مى باشد استوار است.
گستره وعده الهى
یک بحث که مورد توجه برخى مفسران نیز قرار گرفته و در این وعده الهى به عنوان یک پرسش مطرح است, این است که آیا این وعده عمومیت و کلیت دارد; اگر چنین است پس چرا شاهد هستیم که کسانى با ازدواج کردن, نه تنها از فقر نجات نمى یابند بلکه تنگدستى آنان شدت مى گیرد و زندگى بر آنان دشوارتر مى شود و حتى گاه على رغم غنا و بى نیازى, پس از ازدواج دچار فقر مى شوند؟ همین پرسش در باره آیه دیگر قرآن که تقوا و پرهیزکارى را مایه جلب رزق و روزى الهى شمرده نیز مطرح است; آنجا که فرموده است: ((هر کس تقواى الهى پیشه کند, خداوند گشایشى براى او فراهم ساخته و از جایى که گمان نمى کند او را روزى دهد))(4).
پرداختن تفصیلى به این پرسش به ویژه پیش کشیدن مسئله وسعت رزق, از حوصله بحث بیرون است; به مقدارى که به اجمال گستره وعده الهى در این آیه را بیان کند و پرسش یادشده را با توجه به چند نگاهى که وجود دارد, پاسخ گوید, بسنده مى کنیم.
1ـ ظاهر برخى روایات شریف, چنانکه در قسمت بعد خواهید خواند, این است که آیه عمومیت دارد و وعده الهى شامل همه افراد مى شود. وقتى حضرت فردى را که به خاطر ترس از تنگدستى تن به ازدواج نمى دهد, نکوهش مى کند با این بیان که او به خداى عز و جل بدگمان است, چرا که خداوند مى فرماید: ((ان یکونوا فقرإ یغنهم الله من فضله)), برمىآید که آیه عمومیت دارد. بنابراین فقر نباید مانع ازدواج شود چرا که مایه بى نیازى است نه دشوارى و تنگدستى.(5)
2ـ برخى این جمله شرطیه ((اگر تنگدست باشند خداوند از فضل خودش بى نیازشان مى کند)) را به اصطلاح اهل منطق ((قضیه مهمله)) شمرده اند که در حکم یک ((قضیه جزئیه)) است و از این رو کلیت و عمومیت ندارد. بر اساس این گفته, معناى آیه این خواهد شد که ((گاه چنین است که اگر فقیر باشند, خداوند از فضل خویش آنان را بى نیاز مى سازد)) نه اینکه هر گاه فقیر باشند بى نیازشان کند. موید این سخن, آیه بعدى است که به کسانى که امکان ازدواج ندارند, فرمان پاکدامنى مى دهد و مى پذیرد که برخى به خاطر فقرشان نمى توانند ازدواج کنند.(6)
با این معنا, آیه نمى تواند اطمینان به رفع فقر به خاطر ازدواج را بدهد ولى باید گفت همین مقدار امیدى که مىآفریند, مى تواند تا اندازه زیادى مایه آرامش خاطر و تن دادن به ازدواج شود.
3ـ برخى چون زمخشرى در پاسخ به پرسش یادشده و رفع اشکال, این وعده الهى را مشروط به ((مشیت)) و خواست الهى شمرده اند; و مشیت خداوند نیز تابع ((مصلحت)) و برخاسته از حکمت است, بنابراین در صورتى این وعده تحقق خواهد یافت که مصلحتى در آن باشد و خداوند طبق آن مصلحت, بخواهد وسعت روزى دهد; از این رو عمومیت ندارد و طبعا اشکال یادشده خود به خود منتفى مى گردد. این مشیت نیز همان است که در آیه اى مشابه این آیه, به صراحت به عنوان شرط تحقق وعده الهى شمرده شده است; آنجا که در سال نهم هجرى و به دنبال اعلان سوره برائت توسط امیرالمومنین على(ع) به دستور پیامبر اکرم(ص), مسلمانان موظف مى شوند پس از آن سال, از ورود و نزدیک شدن مشرکان به مسجدالحرام جلوگیرى کنند, چرا که آنها نجسند و نباید به حرم پاک پاى بگذارند. این تحریم طبعا مشکلات اقتصادى چندى را متوجه مسلمانان مى کرد و از رونق تجارت و درآمد آنان در ایام حج مى کاست. آیه شریفه بلافاصله پس از دستور تحریم, رفع نگرانى مى کند که اگر از این بابت ترس فقر و کسادى اقتصاد نیز دارید, خداوند ((اگر بخواهد)) از فضل خودش شما را بى نیاز خواهد ساخت; خداوند داناى حکیم است:
((یا ایها الذین آمنوا انما المشرکون نجس فلا یقربوا المسجد الحرام بعد عامهم هذا و ان خفتم عیله فسوف یغنیکم الله من فضله ان شإ ان الله علیم حکیم)).(7)
در این آیه با جمله ((ان شإ; اگر خدا بخواهد)) وعده الهى مشروط به خواست خداوند شده است. در آیه مورد بحث نیز هر چند تصریح به این شرط نشده ولى چاره اى جز منظور ساختن آن نیست و الا واقعیت غیر از آن خواهد بود. در واقع این آیه مطلق است ولى مقید به شرط یادشده مى شود که در آن آیه آمده است.(8)
زمخشرى که جزء معتزلیان به شمار مى رود, چنانکه ملاحظه کردید, آیه شریفه را مقید و مشروط به قید ((مصلحت)) کرده است. کسان دیگرى از اشاعره که تحلیل افعال الهى را بر مبناى فهم عقل و دیدگاه معتزله نپذیرفته اند, وعده الهى در آیه را فقط منوط به ((مشیت)) الهى کرده و بر مثل زمخشرى خرده گرفته اند که چرا پاى مصلحت سنجى را به میان کشیده است.(9)
صرف نظر از اختلاف و دعواى میان معتزلیان و اشاعره در موضوع تحلیل فعل خداوند و احکام الهى, بر مبناى مذهب شیعه و آنچه اهل بیت عصمت و طهارت(ع) به ما آموخته اند, تردید نیست که افعال خداوندى و احکام شریعت بر اساس مصالح و مفاسدى است که در متن واقع وجود دارد, هر چند فهم ما از درک آن عاجز باشد و تعلق اراده حکیمانه خداوند به فعلى از افعال و جعل حکم بر همان اساس است. بنابراین, این شرط هر چند حذف شده ولى باید آن را در نظر گرفت; همانند وعده اجابت دعا در آیه ((ادعونى استجب لکم))(10) که مشروط به مصلحت و مشیت الهى است هر چند ذکر نشده است.(11)
4ـ برخى از اشاعره که غالب قریب به اتفاق اهل سنت اند و این گفته زمخشرى را پذیرفته ولى آن را بر مبناى اشعرىگرى خود محصور در ((مشیت)) الهى کرده اند, در پاسخ به این سوال که مشیت الهى اختصاص به بعد از ازدواج ندارد, پیش از آن نیز اگر خدا بخواهد شخص از فقر رهایى مى یابد, چه اینکه بعد از ازدواج نیز ممکن است به مشیت الهى, در فقر بماند یا حتى از غنا به حالت فقر افتد, به شرح رابطه غنا و ازدواج پرداخته و به گونه اى روان شناسانه تحلیل کرده و گفته اند که بشر در قالب طبیعى خود نوعا به اسباب و علل مادى رزق و معیشت توجه دارد و از سبب ساز حقیقى که خداوند است غافل است تا جایى که حتى عقل نیز گرفتار این توهم مى شود که کثرت نان خور, قطعا موجب فقر مى شود و کمى عیال, حتما موجب ثروت و وفور مال و بى نیازى. خداوند با این آیه مى خواهد توجه به این حقیقت بدهد که همه امور به دست او است و لذا ممکن است عکس این امر اتفاق افتد. از این رو انسان عاقل و آگاه, به خاطر نگرانى از فقر, دست از ازدواج نمى شوید, چون آن را سبب واقعى فقر نمى داند, بلکه کار به دست خداوند است و فقر و غناى او, چه ازدواج بکند و چه ازدواج نکند, به ((مشیت الهى)) برمى گردد. بنابراین, نگاه آدمى, در دستیابى به غنا و ثروت, باید در واقع به خواست خداوند باشد و نه امورى چون ازدواج.
بر اساس این گفته, جمله ((ان یکونوا فقرإ یغنهم الله من فضله)) هر چند به صورت ((موجبه)) آمده ولى مراد از آن, جمله ((سالبه)) است. در واقع آیه مى خواهد بگوید ازدواج ((مانع)) بى نیازى به واسطه فضل الهى نیست ولى با این تعبیر بیان کرده که ازدواج ((موجب)) بى نیازى مى شود. یعنى نفى ((مانع)) (= نکاح) را با ((وجود)) ممنوع (= غنا) رسانده است. و این خود یک نوع مبالغه و تإکید بر عدم مانعیت ازدواج در بى نیازى و غنا مى باشد.(12)
اصل این گفته هر چند در نگاه نخست, ممکن است به صواب آید ولى باید توجه کرد که برخاسته از دیدگاه اشاعره در تبیین فعل خداوند تعالى بر مبناى جبر است که با منطق شیعه که با مبناى ((لا جبر و لا تفویض, بل امر بین الامرین)) دست رد به سینه ((جبر)) اشاعره, و ((تفویض)) معتزله مى زند, سازگارى ندارد. البته این سخن که همه زندگى و معیشت و فقر و غنا را نباید بر مبناى کمى و زیادى عیال و نان خور تحلیل کرد و باید عوامل دیگر را نیز در نظر آورد به ویژه لطف و عنایت خداوندى که چه بسیار تنگدستانى را پس از ازدواج بى نیاز ساخته و چه بى نیازانى را که به نان شب نیز نیازمند کرده, در جاى خود باید پذیرفت.
5ـ در این میان و با بهره جستن از برخى نکات پیش گفته, به اجمال مى توان گفت وعده خداوند, چه در این آیه و چه در آیات دیگر, تخلف ناپذیر است و خداوند همان گونه که خود فرموده(13) در وعده خویش صادق است و تخلف از آن براى او معنا ندارد ولى تردیدى نیز نیست که بسیارى از مصالح بندگان و جامعه از دید محدود آدمى پنهان است و در سعه آگاهى وى قرار نمى گیرد. ((عسى ان تکرهوا شیئا و هو خیر لکم و عسى ان تحبوا شیئا و هو شر لکم))(14) و نیز ((فعسى إن تکرهوا شیئا و یجعل الله فیه خیرا کثیرا));(15) از سوى دیگر بسیارى از وعده هاى الهى شروط و مقدماتى دارد که چه بسا شخص از آنها غافل است و یا به آنها جامه عمل نپوشانده است و طبعا نتیجه مورد نظر را نخواهد گرفت. چه اینکه وعده الهى را نباید جایگزین تلاش و کوشش شمرد و از راههاى معمول در تإمین هزینه و توشه زندگى دست شست و منتظر بود که خداوند مستقیما از خزانه غیب خود, غنا و ثروت را نصیب آدمى کند. آنچه بر عهده بنده است این است که به وعده الهى ایمان آورد و به آن دل ببندد و از ترس فقر بیشتر, از امر پسندیده اى چون ازدواج دست نکشد و به امید فضل الهى و با توکل بر لطف او, مسئولیت زندگى و مدیریت آن را بپذیرد و تلاش درخور خویش را در کسب روزى حلال از یک سو, و صرفه جویى و قناعت از سوى دیگر, به کار بندد. این کارى است که بر عهده او است و از آن به بعد از عهده او بیرون است. اگر هم آنچه مورد انتظار او بود و به آن امید بسته بود حاصل نشد و گشایشى در زندگى و درآمد وى پدید نیامد, آن را مایه بدگمانى به وعده الهى قرار ندهد; شاید مصلحت مهم ترى در میان است و شاید مانعى در کار است; آدمى که به همه اسرار خلقت و رموز آفرینش آگاهى ندارد.
همان گونه که عدم استجابت اکثر دعاهاى ما, مایه قطع امید به خداوند متعال نمى شود و همچنان امید به اجابت دعاها داریم. همین امید ما را به درگاه حق نزدیک مى کند و تلاش مى کنیم شرایط اجابت دعاها را بیشتر فراهم سازیم; گشایش در زندگى پس از ازدواج نیز به همین سان است و تجربه نشان داده است که بسیارى از جوانان, تنها پس از ازدواج توانسته اند به وضع معیشت و درآمد و زندگى خود سر و سامان بدهند و از فقر رهایى یابند. همه امور زندگى را چنانکه تإکید کردیم, نباید محصور در علل و اسباب مادى که در چشم این و آن مىآید جستجو کرد.وعده خداوند به گشایش و آسایش پس از طلاق
چنانکه دیدید آیه مورد بحث, بى همسران را به ازدواج فرا مى خواند و در این زمینه مسئولیتى را هر چند به گونه استحبابى متوجه اولیایشان مى کند که در صدد ازدواج آنان باشند. و از بابت فقر و تنگدستى نگرانى به خود راه ندهند چرا که خداوند وعده کرده از فضل خویش آنان را بى نیاز سازد, البته منافات ندارد که این وعده الهى بر اساس حکمت خداوند, مشروط به مصلحت و شرط یا شروطى باشد. که شرح آن گذشت. در این میان آنچه جلب توجه مى کند وحتى در نگاه نخست مى تواند مایه شگفتى شود مفاد آیه مشابهى در سوره نسإ است که در نقطه مقابل این آیه, وعده گشایش و بى نیازى را براى پس از طلاق مى دهد و نگرانى زن و مرد را از دشوارى پس از جدایى مى کاهد. و این على رغم نکوهشى است که در اسلام از طلاق شده است, هر چند تردیدى در جواز آن نیز نیست. شرح مبسوط آیه یاد شده را باید در تفسیر سوره نسإ پى گرفت اما توضیح اجمالى آن مى تواند ما را در یک نتیجه گیرى کلى کمک کند.
آیه یاد شده که متن آن را در ادامه خواهیم آورد, پس از دو آیه اى است که در باره مصالحه میان زن و شوهر نازل شده است. مفاد دو آیه این است که اگر زنى بیم سرکشى یا رویگردانى شوهر خود را داشته باشد, مانعى ندارد که میان خودشان سازش کنند و از برخى حقوق خود صرف نظر نمایند و صلح و سازش بهتر است هر چند طبع انسانها این است که در این موارد بخل مى ورزند. و شما مردان اگر نیکى کنید و تقوا پیشه سازید خداوند به آنچه مى کنید آگاه است. شما هرگز نمى توانید میان زنانتان, هر چند کوشش کنید, عدالت کامل برقرار سازید ولى کاملا نیز به یک سو تمایل پیدا نکنید و همسر دیگرتان را همانند زنى بى شوهر رها نسازید. و اگر صلح کنید و پرهیزکارى پیشه نمایید خداوند آمرزنده مهربان است:
((و ان امرإه خافت من بعلها نشوزا او اعراضا فلا جناح علیهما إن یصلحا بینهما صلحا و الصلح خیر و احضرت الانفس الشح و ان تحسنوا و تتقوا فان الله کان بما تعملون خبیرا و لن تستطیعوا إن تعدلوا بین النسإ و لو حرصتم فلا تمیلوا کل المیل فتذروها کالمعلقه و ان تصلحوا و تتقوا فان الله کان غفورا رحیما)). (16)
اگر زن مشاهده مى کند که نشانه هاى نشوز و بى توجهى به او در رفتار شوهرش بروز کرده و بیم جدایى مى رود, این آیات براى پرهیز از ضایع شدن حقوق کامل و کشیده شدن به جدایى و طلاق, این راه را پیش پاى آنان مى گذارد که به یک نوع صلح میان خود تن دهند و زن و مرد با نادیده گرفتن برخى از حقوق خود, بپذیرند که همچنان به زندگى با هم ادامه دهند و کارشان به جدایى کامل نینجامد. این پیشنهاد که با تعبیر ((و الصلح خیر)) در واقع, یک توصیه قرآنى به آن دو است, و با مخاطب ساختن شوهران با جمله ((و ان تصلحوا)) آنان را بخصوص, دعوت به این صلح کرده است, در حقیقت راهى است براى کاهش طلاق و باقى گذاشتن فرصت و زمینه بازگشت به شرایط عادى و اولیه زندگى; فرصتى که با یکسره کردن کار با طلاق, نوعا از میان مى رود. ولى این سازش علاوه بر اینکه حداقلى از زندگى مشترک را حفظ مى کند, این فرصت را نیز همچنان باقى مى گذارد که دوباره به شرایط اولیه زندگى خود برگردند. و به تعبیر قرآن, که پس از اعلام ضرورت سکونت زنان مطلقه در خانه شوهران خود در دوران عده طلاق, مى فرماید: ((لعل الله یحدث بعد ذلک امرا; شاید خداوند پس از آن, وضع تازه اى فراهم کند.))(17)
طلاق هر چند, کارى مجاز است اما به تعبیر روایات شریف, مبغوض ترین حلال پیش خداوند است(18) و از این رو در مواردى که در زندگى زناشویى, زمینه وقوع آن پدید مىآید, قرآن کریم, هم موضوع حکمیت میان زن و شوهر توسط خیرخواهان دو طرف را پیش رو گذاشته و به آن فرا خوانده(19) و هم در این آیات, تن دادن به مصالحه و سازش با گذشت از برخى حقوق اولیه زناشویى را توصیه کرده است. چه اینکه هر چند در جایى تإکید جسته که اگر نمى توانید میان همسرانتان به عدالت رفتار کنید, یک همسر بیشتر نگیرید, اما در اینجا بر این واقعیت انگشت مى گذارد که شما هرچند هم تلاش کنید و بخواهید که میان زنان از جمله در محبت قلبى, به عدالت رفتار کنید نخواهید توانست و این شدنى نیست, لذا از این رو جاى خرده گیرى بر کار و رفتار شما نیست; آنچه هست این است که نباید به گونه اى رفتار کنید که همسرتان در عین حال که شوهر دارد, اما همانند زنان بى همسر و شوهر از دست داده باشد. و این نیز خود بیان واقعیتى است که مى تواند از برخى جدایى ها جلوگیرى کند, چرا که عدالت ورزى لازم در میان همسران را امرى ممکن و دست یافتنى مى شمارد و متذکر مى شود که عدالت زناشویى به معناى رفتار کاملا یکسان حتى از نظر محبت قلبى میان همسران, نه واجب است و نه شدنى; از این رو نه مردان چنین وظیفه اى دارند و نه زنان مى توانند چنین توقعى داشته باشند, پس بهتر که با همین شرایط بسازند و از جدایى بپرهیزند; شرایطى که چه بسا مرد علاقه بیشترى به یک همسر خود داشته باشد و یا یکى از همسران محبت و علاقه بیشترى به شوهر خود داشته باشد. حتى با فرض بیم از نشوز و رویگردانى و جدایى توسط شوهر, چه در شرایط تک همسرى و چه در صورت چندهمسرى, چنانکه دیدید, توصیه شده است با پذیرش صلح و گذشت از برخى حقوق, این زندگى مشترک یکباره از هم نپاشد.
حال در این شرایط که از یک سو, زن, نگران رفتار شوهر و ضایع شدن حقوق زناشویى خود و در نتیجه جدایى کامل است, و از سوى دیگر, حاضر به گذشت از برخى حقوق خود براى پذیرش صلح توسط شوهر نیست و یا شوهر نیز به هر دلیل علاقه اى به ادامه زندگى با وى ندارد و حاضر به گذشت از برخى حقوق و خواسته هاى خود و تن دادن به سازش نمى باشد, و راهى جز ادامه زندگى بى ثمر یا جدایى نمانده است, در چنین شرایطى, آیه سوم مى فرماید: ((اگر این دو از هم جدا شوند, خداوند هر کدام را با کرم و روزى خود بى نیاز مى کند و خداوند گشایشگر (داراى رزق بى کران) و حکیم است)):
((و ان یتفرقا یغن الله کلا من سعته و کان الله واسعا حکیما)).(20)
و در ادامه نیز تإکید کرده است که ((براى خداوند است آنچه در آسمان ها و زمین است)) لذا مى تواند هر کس را بخواهد بى نیاز کند:
((و لله ما فى السموات و ما فى الارض ...)).(21)
یعنى این دو, چندان نگران پس از جدایى نباشند. وقتى در چنین شرایطى قرار گرفته اند و راهى براى اصلاح نیافته اند, و چاره اى جز ماندن در آن وضع ناگوار یا جدایى بر ایشان نمانده است و از این رو به جاى تن دادن به سازش, به جدایى دل سپرده اند, نباید ناامید شوند; خداوند کریم در آن شرایط نیز به فضل و کرم خویش, هر یک از آنان را بى نیاز خواهد ساخت.
برخى ((بى نیازى)) در اینجا را مربوط به ازدواج مجدد و یافتن همسر مناسب شمرده اند. یعنى اگر هم از یکدیگر جدا شوند تا از وضع ناگوار کنونى رها گردند, از فضل و لطف خداوند است که همسرى مناسب را نصیب آنان کند و از فقر بى همسرى به بى نیازى تإهل در آورد و زندگى گوارایى را روزىشان سازد.(22)
برخى نیز آن را بى نیازى در مال گرفته اند. یعنى خداوند, پس از طلاق, با فضل و رزق گسترده خویش هر یک از آن دو را بى نیاز از دیگرى مى سازد; زن گذران زندگى خود را خواهد داشت و مرد نیز به همین سان.(23)
ولى همان گونه که مفسر بزرگوار, علامه طباطبایى نیز بر آن تإکید جسته, بى نیاز کردن در آیه, به قرینه مقام, امرى عام و مطلق است و شامل هر آنچه مربوط به ازدواج و زندگى مشترک زناشویى آن دو است مى شود, چه انس و الفت و نیازهاى عاطفى و جنسى و چه هزینه و خرجى زندگى. خداوند, یکى را براى دیگرى و به طفیلى وجود او نیافریده تا اگر کار به طلاق انجامید, دیگر در طول زندگى اش همسرى نیابد یا از گرسنگى و ندارى بمیرد. آنچه هست این است که خداوند افراد انسان را به گونه اى آفریده و سنت آفرینش او به گونه اى مقرر شده که هر کس به حسب فطرت و غریزه اولیه خودش به ازدواج با جنس مقابل کشش و علاقه دارد.(24)
همه راهها به نگاه مادى ختم نمى شود
یک نتیجه گیرى کلى که مى توان از آیه مورد بحث در سوره ((نور)) و آیات یاد شده در سوره ((نسإ)) گرفت این است که مدار زندگى و ملاک تصمیم گیرى و معیار ارزش گذارى و باید و نبایدهاى زندگى را نباید فقط امور مادى و مالى دانست. خداى حکیم, براى کار و مال و ثروت نیز نقش قائل شده و در نظام احسن خویش براى آن جایگاهى قرار داده است اما همه امور زندگى و نیازهاى آن را بر کاکل مادیات و محور مال و ثروت به گردش نیاورده است. کما اینکه تإمین معاش و گذران زندگى را به یک راه و روزنه محدود نساخته است. راه فقر و غنا در بینش توحیدى و مکتب قرآنى به آنچه نگاه محدود و مادىگراى آدمى پیش روى خود مى بیند محدود نمى شود و عامل بى نیازى و تنگدستى زندگى ها, فقط در آنچه در نگاه مردمان منطقى مى نماید و در بینش قاصر ماده گرایى شکل گرفته و مقبول افتاده منحصر نمى شود. در وراى این راهها و عوامل و بر فراز ملاک ها و ابزار مادى, خداوندى است که نظام آفرینش خود را بر آنچه در نگاه محدود بشر جلوه مى کند, محصور نساخته است, هر چند همه از او است ولى ((همه)) فقط آن نیست که آدمى مى انگارد و عقل حسابگر او با منطق مادى و محدود خویش پیش پاى آدمى مى گذارد.
در این بینش, نه چنین است که همواره ((ازدواج)) مایه فقر و نادارى بیشتر باشد و نه چنین است که ((جدایى)) در شرایط خاص و ناگزیرى خودش, مایه بدبختى و تنگدستى. چه اینکه در این بینش, نه بى همسرى و تنها زیستن همواره مایه فزونى ثروت و گردآورى اموال مى شود و نه با هم زیستن و زندگى مشترک همواره بهترین شرایط را فراهم مى سازد. بسیارى موارد, ازدواج, فقر موجود را از میان مى برد و ثروت کنونى را فزونى مى بخشد, و گاه, طلاق, راه را براى برخوردارى از زندگى بهتر هموار مى سازد.
این قلم هیچ گاه تا کنون به جدایى و رفتن به سوى طلاق توصیه نکرده است و همواره نیز از آن پرهیز خواهد کرد اما از این واقعیت بیرونى و حقیقت قرآنى نیز نمى توان طفره رفت, که گاه زندگى به جهنم یا شبه جهنمى تبدیل مى شود که چاره اى جز به هم زدن آن و خاموش کردن آتش آن از راه جدایى, باقى نمى ماند تا مایه گناه و عذاب بیشتر نباشد. زندگى در چنین شرایطى که به هیچ وجه امکان سازش وجود ندارد, ارزش چندانى نخواهد داشت که براى ادامه آن دل سوزاند و درست از همین نقطه است که اسلام با تدبیرى حکیمانه طلاق را مجاز شمرده و بر آن صحه گذاشته است; اگر اشکالى هست, در فرهنگ جامعه و شرایط و معضلات اجتماعى از یک سو و به شرایط پس از جدایى از سوى دیگر مى باشد. اشکال اصلى آنجا است که از یک سو زمینه هاى اجتماعى و خانوادگى طلاق گسترش یابد و از سوى دیگر شرایط براى ازدواج دوباره این دسته از زنان و مردان بسیار دشوار گردد. در حالى که تلاش جامعه, و متولیان فرهنگ و اقتصاد جامعه باید در جهت کاهش زمینه طلاق و از هم پاشیدن خانواده و گسترش ازدواج دوباره ولى سالم این دسته از مردان به ویژه زنان باشد.
آیا براى قرآن حکیم, در شرایطى که برخى از خانواده ها به هر دلیل چاره اى جز جدایى نمى بینند و راه سازش و اصلاح را به روى خود بسته مى بینند, راهى جز این مى ماند که جلو ناامیدى کامل این دسته از مردان و زنان را بگیرد و آنان را به فضل و وسع خداوند امیدوار سازد, تا اگر در این تجربه مشترک خود را شکست خورده مى بینند, باز امیدوار باشند که در تجربه مجدد خود موفق خواهند شد و مى توانند شرایط مناسب ترى را به لطف الهى براى خود فراهم سازند.
بنابراین قرآن کریم ـ آن گونه که به ذهن قاصر نگارنده مى رسد ـ نمى خواهد تشویق به جدایى کند, بلکه مى خواهد براى آن مرحله اى که به هر حال ممکن است براى آن زن و مرد پیش آید, چاره اندیشى کند و آن دو را امیدوار به آینده اى بهتر سازد و در صورت تصمیم قطعى بر جدایى, این امر, راحت تر و با آفت و درگیرى کمتر صورت گیرد و هیچ یک, دیگرى را عامل بدبختى و تیره روزى خود نداند. و دل را از تاریکى و کدورت گذشته به روشنایى و آسایش آینده امیدوار سازد و زمینه آن همه قتل و خودشکى کاهش یابد.
اگر طلاق در جامعه اى, آن همه آفات را بر جاى مى گذارد که تنها یک قلم آن, انحرافات اخلاقى بسیارى است که دامن بخشى از زنان مطلقه و بى سرپرست را مى گیرد, به گونه اى که چه بسا در نگاه نخست, ((مایه شگفتى)) مى شود که چگونه قرآن کریم, زنان و مردان را به بى نیازى پس از جدایى نیز امیدوار کرده است, از یک سو ناشى از مناسبات غلط فرهنگى و معضلات اجتماعى و اقتصادى است که به گسترش مشکلات خانواده ها و درگیرىها و ناسازگارىها مى انجامد و از سوى دیگر ـ چنانکه اشاره شد ـ باز به فرهنگ ناصواب جامعه و روابط نادرست اجتماعى برمى گردد که تعریف درستى از ازدواج و زندگى زناشویى در آن حاکم نیست, و بسیارى منافع و مصالح اجتماعى فداى برخى خواسته هاى زودگذر و برداشت هاى نادرست از زندگى شده است. این است که در چنین فضایى و در چنین جامعه اى این دسته افراد نمى توانند چندان خود را مشمول وعده فضل و بى نیازى الهى شمرند. خداوند همان گونه که در ازدواج, وعده اى براى رفع فقر خودساخته و احساس کاذب تنگدستى نداده است, ضامن آینده بهتر براى زنان و مردانى که برخاسته از چنین فضا و شرایطى رو به سوى طلاق مىآورند نیست. و این چنین است که بسیارى از زنان و مردانى که از هم جدا مى شوند, نه تنها در وضعیت مناسب ترى قرار نمى گیرند بلکه در بسیارى موارد به زندگى و سرنوشت به مراتب ناگوارترى دچار مى شوند. جامعه اى که مقصر است چگونه مى تواند انتظار شمول فضل و عنایت خداوندى را داشته باشد.
آنچه گذشت را مى توان در سه جمله جمع بندى کرد که اولا نباید دختران و پسران و اولیاى آنان, تنها ملاکشان براى ازدواج, وضع کنونى مالى باشد, باید به فضل خداوند امیدوار باشند و خداوند از خزانه کرم و فضلش آنان را بى نیاز مى کند و این امر حتى در امر طلاق نیز جارى است, و ثانیا علاوه بر اقتضاى حکمت و مصلحت خداوندى, در صورت تقصیر شخص یا جامعه, جایى براى توقع تحقق وعده الهى وجود ندارد. و ثالثا در جامعه اى که عوامل جدایى و زمینه هاى طلاق گسترش یافته, باید حتى الامکان همه تلاش خود را بر از میان بردن زمینه هاى طلاق معطوف داشت و نه تبلیغ جدایى و توصیه به طلاق با امیدوار ساختن به آینده بهتر پس از طلاق به خاطر برداشت ناصواب از آیه شریفه.آیا ازدواج تنگدستان صحیح است؟
برخى مفسران و فقیهانى که در باره این آیه شریفه به تفصیل سخن گفته اند, پاره اى مباحث فقهى را نیز در باره آیه مطرح کرده اند که چاره اى جز فرو گذاشتن آنها نیست به ویژه که اینک براى برخى از آن نکات, ثمره بیرونى وجود ندارد. مثل آنچه در باره بردگان که در آیه ذکرشان رفته, گفته اند. ولى از آن میان شایسته است به یک پرسش, که ثمره عملى و بیرونى دارد پرداخته شود. پرسش این است آیا مردى که مى داند توان هزینه زندگى و تإمین مخارج همسر خود را ندارد, آیا جایز است اقدام به ازدواج کند و آیا داشتن امکانات گذران زندگى در صحت ازدواج شرط است و آیا اگر زن پس از عقد از عدم توان شوهر در پرداخت نفقه وى آگاه شود حق به هم زدن عقد ازدواج را بدون طلاق دارد؟ اینها پرسش هایى است که به همراه روایات متناسب با این فراز آیه, در قسمت بعد خواهد آمد. ان شإالله.پى نوشتها:
1ـ از جمله نگاه کن: بحارالانوار, ج78, ص68 و ;207 و ج96, ص118, 120, 122, 131, 133, 134 و 136.
2ـ سوره رعد, آیه 11.
3ـ سوره انفال, آیه 53.
4ـ و من یتق الله یجعل له مخرخا و یرزقه من حیث لا یحتسب. سوره طلاق, آیه 52.
5ـ نک: زبده البیان, ص505.
6ـ نک: کنزالعرفان, ج2, ص135.
7ـ سوره توبه, آیه 28.
8ـ نک: تفسیر کشاف, ج3, ص;64 و تفسیر کبیر, فخر رازى, ج23, ص214.
9ـ نک: الانتصاف فى ما تضمنه الکشاف من الاعتزال, احمد بن محمد بن منیر اسکندرى مالکى, ذیل تفسیر کشاف, ج3, ص64.
10ـ سوره غافر, آیه 60.
11ـ نک: زبده البیان, ص506.
12ـ نک: احمد بن محمد بن منیر اسکندرى مالکى, همان, ص65.
13ـ نک: آیات 31 رعد, 194 آل عمران و 20 زمر.
14ـ سوره بقره, آیه 216.
15ـ سوره نسإ, آیه 19.
16ـ سوره نسإ, آیات 128 و 129.
17ـ سوره طلاق, آیه 1.
18ـ نک: وسائل الشیعه, ج15, ابواب مقدمات الطلاق, ص266 و 267.
19ـ سوره نسإ, آیه 35.
20ـ همان, آیه 130.
21ـ همان, آیه 131.
22ـ نک: کشاف, ج1, ص569.
23ـ نک: مجمع البیان, ج3, ص121.
24ـ نک: المیزان, ج5, ص102.