سرود فردا
الهه رضایى
بهتر آن دیدیم که در این شماره پیش از آنکه به نقد شعرهاى شما دوستان باذوق و صمیمى بپردازیم, چند جمله اى راجع به مقوله شعر, سخن بگوییم.
بارها اتفاق افتاده است که شما دوستان مهربان برایمان نامه نوشته اید و از چاپ نشدن شعرتان در صفحه سخن اهل دل گلایه کرده اید. باید بگوییم که:
ما ز یاران چشم یارى داشتیم
خود غلط بود آنچه مى انگاشتیم
ما همیشه فکر مى کردیم کسى که با ((هنر)) آشنایى داشته باشد, با بقیه تفاوت دارد. هنرمند کسى است که تنها چیزى که برایش ارزش و اعتبار دارد, هنر است و نه چیز دیگر. خواه به او ارج نهاده شود, خواه مورد بى مهرى قرار گیرد.
در این دیار اگر چه بوده اند شاعران و مدحت گویان پادشاهان که دیگ از زر ساخته اند, اما تاریخ به صراحت مى گوید که فقر, انزوا, خمول و گمنامى, سرنوشت محتوم هنرمندان حقیقى بوده است.
مهم ترین خصیصه هنرمند, تواضع و بى نیازى است. بدین معنا که مثلا یک نقاش زبردست در وهله اول نقاشى را براى شهرت, مقام و ثروت نمى کشد بلکه او نعمت والاترى در دست دارد که همان هنر و استعداد خلاقه اوست و همین نعمت بزرگ او را از هر نعمت دیگرى مستغنى مى سازد. لذا به هنر مى پردازد براى هنر و نه چیز دیگر. شعر نیز که در عصر ما و در اعصار و قرون گذشته همواره به عنوان یکى از مهم ترین هنرها شناخته شده; به همین صورت است. شعر زبانى فراتر از زبان روزمره دارد و احساس, خیال و تصویر سه عنصر مهم آن به حساب مىآیند. در عین حال مى توان آن را به منظره زیبایى از طبیعت که شامل آسمان, کوه, دریا, درخت و ... است, تشبیه کرد. همه مناظر طبیعت زیبا هستند, اما هر کس قسمتى از آن را بیشتر دوست دارد. یک نفر درخت را زیباترین مى داند و یک نفر کوه را, اما هیچ کس منکر این همه زیبایى نمى تواند بشود. در قضاوت و داورى از شعر نیز وضع به همین منوال است. منتقدى, شعر ((سپید)) مى پسندد و منتقدى دیگر شعر ((سنتى)). این یکى به ((انتزاع)) بها مى دهد, آن یکى به ((حس)).
پس یک شاعر قبل از آنکه شعر خود را در معرض نقد قرار دهد, اولا باید خود به نقد آن بپردازد و دوم اینکه انگیزه او از این کار مطرح شدن نباشد, بلکه آشنایى با قواعد شعرى و زبان شعر, هدف عمده او از این کار باشد. چاپ شدن یا نشدن شعر شما در صفحه سخن اهل دل نباید هدف غایى شما قرار بگیرد. در هر حال هر گاه احساس کنیم یک شعر از هر نظر خالى از اشکال است و به پختگى لازم رسیده است, حتما قبل از آنکه شما از از این صفحه بخواهید وظیفه مى دانیم که آن را به همکار محترم و استاد ارجمند خانم گنجى ارجاع دهیم تا در صورت داشتن شرایط در صفحه سخن اهل دل به چاپ برسد. براى همه شما دوستان عزیز آرزوى رسیدن به قله هاى موفقیت داریم.
الهه رضایى
ابوالفضل صمدىرضایى (کیانا) ـ مشهد
ضمن تبریک موفقیت شما در مسابقه شعر مشهد, به نقد هفت شعر شما مى پردازیم. شعر ((اینجا)), شعر خوبى است و از نظر عروض و قافیه هم هیچ نقصى ندارد. در شعر ((دختران باران)) جمله: ((دختران باران, ترانه مى بارند)), جمله اى زیباست. در جمله: ((ولى همین دست هاى بى گل من, ساده, همین دست هایم را مى گویم)), جمله ((همین دست هایم را مى گویم)) اگر چه نقش تإکید دارد اما جمله اى زاید است.
شعر ((هبوط)) شما شعرى کامل و خوب است. شعر ((آفت عشق)) هم شعر خوبى است اما زبان آن زبان عامیانه و روزمره است و این به شعر ضربه مى زند. مثلا:
((از اشتیاق من به تو یک ذره کم نشد
چشمت اگر چه ظلم به حقم زیاد کرد))
شعر ((غزل)), غزلى زیباست و نشان دهنده پیشرفت شما در شعر است. ((غزل)) و ((هبوط)) را به قسمت سخن اهل دل ارجاع مى دهیم.
باید گفت با وجود زیبایى هاى فراوانى که در دو شعر اخیر وجود دارد, هنوز نتوانسته اید به یک زبان یکدست و روان دست یابید. شعر ((غزل)) داراى زبانى امروزى و زیباست و هیچ گونه لغت یا تعبیر کهنه اى در آن به چشم نمى خورد و شعر بعدى شما یعنى ((در بزم سکوت)) زبانى کاملا متفاوت دارد و خواننده در وهله اول فکر مى کند, شعرى از شاعران سبک عراقى یا هندى مى خواند. ترکیباتى چون: ((در قفاى کاروان, افتان و خیزان, آرام جان, دامان سمن, کوى تو, داد, بیدادگر, واى من, کام طوفان, محرم اسرار, ساقیا, مژگان, بزم, محفل, پرتوافشان, مه رویان, آلوده دامان و ...)) ترکیباتى تکرارى و قدیمى است و به شعر شما لطمه مى زند. شاعرانى چون حافظ, سعدى, مولوى, صائب و ... از این دست کلمات در حد اعلا و متعالى استفاده کرده اند. زبان ما با زبان دوران این شاعران متفاوت است و به همین دلیل شعر ما هم باید متفاوت باشد.
شعر ((غار تنهایى)) یک شعر سپید خوب و قابل توجه است و نشان مى دهد شما هم در عرصه غزل و هم در عرصه شعر سپید, موفق بوده اید. امیدواریم از این به بعد اشعارى در حد هبوط و غزل و غار تنهایى از شما دریافت کنیم.
احمد باقریان ـ جهرم
اشعار شما را دریافت کردیم. هر دو خوب بودند. براى شما آرزوى رفع کسالت و موفقیت داریم.
محبوبه (ندا) رسولى ـ قزوین
شعر ((پدر)), شعرى خوب است. ایجاز به طور قابل ملاحظه اى در آن رعایت شده; در عین حال لطمه اى به کل شعر وارد نکرده است. شما در شعر دیگرتان نوشته اید:
((...
و به قول مادرت
هى مرا زمزمه کرده اى))
این جمله کاملا از حالت شعر بیرون آمده و به یک نثر ساده بدل گردیده است. سعى کنید در شعرتان از ترکیباتى این چنینى استفاده نکنید. چرا که شعر, زبانى فراتر و والاتر از زبان روزمره دارد. اشکال دیگرى که شعر شما دارد این است که درست بر عکس شعر قبل, ایجاز در آن رعایت نشده است.
به نظر مى رسد اگر این شعر را از جمله:
((مى شود از پشت این جاده ها هم
کفش هاى تو را شناخت))
شروع مى کردید, هیچ لطمه اى به شعرتان وارد نمى شد, بلکه به زیبایى آن نیز افزوده مى گردید.
در این شعر به اشکال دیگرى برخورد نکردیم. ضمن اینکه شما پایان بسیار زیبایى هم برایش آورده اید. جمله:
((مى خواهم پیش از آنکه خورشید تمام سرخى اش
را گریه شود
مقابل کفش هایت بایستم))
جمله اى زیباست. به شما به خاطر ذوق و زبان زیبایتان تبریک مى گوییم و منتظر نامه هاى بعدىتان هستیم.
مرضیه کریمى ـ ؟
شعر اول و دوم شما خوب است. سعى کنید از جمله هایى که برآمده از احساسات شما است, کمتر استفاده کنید و در عوض به تصویر, بیشتر بپردازید. جمله:
((لبخندى بزن و دست هایم را بگیر))
بارها و بارها در شعر شاعران تکرار شده است, حتى اگر بهتر توجه کنید در مى یابید که این جمله اصلا شعر نیست بلکه یک جمله بسیار ساده و پیش پا افتاده است.
اما جمله:
((من در تو زاده مى شوم
بهار در برگ))
یک جمله زیباست. سعى کنید از این گونه تصاویر بیشتر بهره بجویید.
شعرى که با عنوان ((طرح)) فرستاده اید, در واقع ((طرح)) نیست. چرا که مهم ترین عنصر طرح تصویر است و ایجاز. یک تصویر کوتاه و زیبا. مثلا:
((زنان شالیکار
تنها آوازتان است
که گلآلود نیست))
یک طرح کوچک است اما تصویرى بزرگ در خود نهفته دارد. شعر اول شما را به مسئول صفحه سخن اهل دل ارجاع مى دهیم و منتظر آثار بعدى شما هستیم.